| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
سیل شهر کوچکی را تهدید می کرد،همه ی مردم برای حفظ جانشان شهر را ترک می کردند به جز یک نفر،آن مرد می گفت:((من یقین دارم خدا مرا حفظ خواهد کرد))هنگامی که سطح آب بالاتر آمد یک ماشین برای نجات او آمد.اما او از رفتن سرپیچی کردوگفت:((من یقین دارم خدا مرا حفظ خواهد کرد))زمانی که سطح آّب بیشتر بالا آمد او به طبقه ی دوم فروشگاه رفت.در آن هنگام قایقی برای نجات او آمد،اودوباره نرفت و گفت:((من یقین دارم خدا مرا حفظ خواهد کرد.))آب بالاتر آمد و مرد به پشت بام رفت.هلیکوپتری برای نجات او آمد و مرد باز هم از رفتن طفره رفت و گفت:((من یقین دارم خدا مرا حفظ خواهد کرد))خوب،درنهایت اودرآب افتاد.درحالی که در حال غرق شدن بود با عصبانیت پرسید:((ای خدا من ایمان کامل به تو داشتم.چرا به دعاهای من توجه نکردی و گذاشتی تا غرق شوم؟))خدا پاسخ داد:((پس فکر کردی که چه کسی ماشین،قایق و هلیکوپتر را فرستاد؟))
تنها راه غلبه بر تفکرات خرافی،قبول مسئولیت و اعتقاد داشتن به قانون علت و معلول است و نه باور داشتن به شانس.برای این امر به جای منتظر ماندن،حسرت خوردن و آرزوی اتفاقات را داشتن باید عمل کرد،آماده شد و برنامه ریزی نمود.
زندگی،بدون بصیرت،شجاعت وژرف اندیشی صرفا یک تجربه ی کور است.ذهن های ضعیف،تنبل وکوته بین همیشه آسان ترین راه را انتخاب می کنند،راهی که کمترین مقاومت را می طلبد.
ورزشکاران به خاطر 15 ثانیه عملکرد 15 سال تمرین می کنند.از آن ها بپرسید آیا آن ها شانس می آورند.از یک ورزشکار بپرسید که او پس از یک تمرین سخت چه احساسی دارد.اوبه شما خواهد گفت که احساس می کند خسته است.اگر او دراین شرایط چنین احساسی نداشت،به این مفهوم خواهد بود که او فراتر از توانایی خود کارنکرده است.
بازنده ها فکر می کنند که زندگی انصاف و جوانمردی ندارد.آن ها فقط به شکست های بد خود فکر می کنند.آن ها به این موضوع فکر نمی کند که حتی شخص دیگری که خود را آماده کرده و عملکرد خوبی هم داشته او هم با یک چنین مشکلاتی مواجه بوده است،اما بعدا توانسته بر این شکست ها غلبه کند.در اینجا یک تفاوت وجود دارد.آستانه ی تحمل درد در این فرد افزایش یافته زیرا در پایان کار تصور می کند که برای مسابقه آموزش کافی ندیده،اما برای خود آموزش هایی دیده است.
نگرش جبر گرایانه و اعتقاد به قضا و قدر موجب می شود که مردم در مورد موقعیتی که دارند احساس مسئولیت نکنند.آن ها موفقیت ها و شکست ها را به شانس نسبت می دهند.آن ها خود را تسلیم سرنوشت شان می کنند.آن ها به آینده مقدر و نوشته شده ای بر طالع یا ستاره شان یقین دارند که علی رغم تلاش آن ها طبق هر آن چه که قرار است اتفاق افتد،به وقوع خواهد پیوست.ازاین رو آن ها منتظر می مانند تا چیزها اتفاق بیفتند نه این که خود باعث وقوع شوند.از هر شکست خورده ای بپرسید می گوید که شکست به علت شانس است.
افراد کم هوش به آسانی طعمه ی پیشگویان و طالع بین ها می شوند که معمولا کارشان شیادی است.آن ها به این نحو خرافاتی می شوند.افراد سطحی نگر شانس را خیلی باور دارند.افراد قوی و بااراده معمولا رابطه ی علت و معلول را باور دارند.
بعضی افراد فکر می کنند که تنها آن ها بدشانس هستند.
این امر موجب نگرش های جبر گرایانه می شود.افرادی که دودل هستند یک چنین چیزهایی می گویند:
*یک دفعه ی دیگر سعی می کنم.
*ببینیم اگر آن کار کند.
*آن را باتیر می زنم
*من چیزی برای باختن ندارم
*بهرحال خیلی خرج این کار نمی کنم
ازآن جا که این افراد بدون هیچ گونه فداکاری و اراده ی راسخی،کاری را آغاز می کنند،شکست آن ها حتمی است.آن ها فاقد اعتماد به نفس،تعهد و جرات هستند.
آن ها با بی خیالی کاری را آغاز می کنند وخود را بدشانس می نامند.
داستانی دراین رابطه:
مردی یک اسب مسابقه خرید آن را در یک طویله نگهداری می کرد و با علامتی بزرگ روی آن نوشت:((سریع ترین اسب دنیا))صاحب اسب با آن نه تمرینی می کرد و نه به آن آموزش می داد تا وضعیت ظاهری خوبی داشته باشد.اواسب را در یک مسابقه شرکت داد و اسب آخر شد.صاحب اسب به سرعت نوشته روی اسب را این گونه تغییر داد:((کندترین اسب دنیا))باتنبلی یا انجام ندادن چیزی که باید آن را انجام داد،افراد شکست می خورند وتقصیر را به گردن شانس می اندازند.
قدم اول برای کسب دانش،آگاهی از وسعت جهالت خود است.یک شخص هر قدر بیشتر بداند،بیشتر از گستره ی جهالت خود آگاهی به دست می آورد.شخصی که فکر می کند همه چیز را می داند بایستی خیلی چیزها را یاد بگیرد.
افراد جاهل از جهالت خویش آگاهی ندارند.آن ها نمی دانند که نمی دانند.در حقیقت هر چه جهالت بیشتر شود،مشکل بزرگ آگاهی واهی موجب گمراهی فرد می شود.
عزت نفس ضعیف از نبود خود احترامی و خود ارزشی ناشی شده و موجب ضایع کردن خود ودیگران می شود.دراین قبیل افراد تصمیم ها اغلب برای رضایت خاطر فرد گرفته می شوند تااین که یک چیز باارزش را ایجاد کنند.افراد با عزت نفس پایین مدام در جست و جوی هویت خود هستند.آن ها سعی می کنند که خود را بیابند.خود هر فرد نبایستی پیدا شود،بلکه بایستی خلق گردد.
بیهودگی و تنبلی پیامدهای عزت نفس ضعیف هستند و موجب شکست می شوند.بیهودگی هم چون زنگار است که براق ترین فلزات را تباه می کند.