| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
رویکرد ویژگی های شخصیتی کارآفرینان
در سال های اخیر به نقش کارآفرینان در تسهیل توسعه اقتصادی جهانی توجه ویژه ای شده است . برای مثال بر اساس مطالعات انجام شده در برخی از کشورها، 90 درصد رشد استخدامها از بخش کارآفرینانه اقتصادی ناشی شده است . همچنین پژوهشی نشان داده است که بین کارآفرینی و رشد اقتصادی رابطه همبستگی مثبت با شدت 70 درصد وجود دارد.
از این رو اکثر صاحبنظران در مورد اهمیت نقش کارآفرینان در توسعه اقتصادی توافق نظر دارند. تجربه موفق کشورهای صنعتی در توجه به کارآفرینی باعث شد که کشورهای در حال توسعه نظیر مالزی، سنگاپور و کره جنوبی سعی کنند تا با الگو گیری از آنها اقدام به توسعه و ترویج کارآفرینی نمایند . حتی کشورهایی نظیر هندوستان و پاکستان نیز با درک اهمیت این مقوله در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعیشان به کارآفرینی روی آورده اند .
توسعه و ترویج کارآفرینی در یک کشور نیازمند اقدامات همه جانبه و هماهنگی در جنبه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی و حتی فردی است . حمایت های مالی از کارآفرینان، تشویق صنعتگران موفق، حمایت از فعالیت ها و موسسات نوپا، بستر سازی برای تسهیل تعاملات تجاری، اصلاح در قانون تجارت، ثبات قوانین تجاری و بازرگانی، تلاش در حفظ امنیت سرمایه گذاری، تدوین سیستم های آموزشی متناسب با نیازهای کسب و کار، و نظایر اینها، اقداماتی هستند که در این راستا باید انجام پذیرند .
یکی از اقدامات اساسی زمینه ای در این راستا شناسایی افراد کارآفرین و نیز شناسایی کسانی است که ظرفیت های کارآفرینی در آنها وجود دارد. شناسایی این افراد می تواند به سیستم آموزشی کمک کند تا افرادی را برای ورود به موسسات آموزش کارآفرینی انتخاب کند که قابلیتهای بیشتری برای کارآفرین شدن داشته باشند، یا در اعطای مجوزهای قانونی اولویت به افراد کارآفرین داده شود یا هنگام آزمونهای مختلف به ظرفیتهای کارآفرینانه افراد توجه شده و برنامه ریزی ها براساس آنها صورت پذیرد.(کردنائیج،1386)
ویژگیهای کلیدی شخصیتی کارآفرینان:
1.کانون کنترل
کانون کنترل به عنوان یکی از ویژگی های شخصیتی از موضوعات مهم مورد مطالعه در رشته مدیریت سازمانی است که بر بسیاری از جنبه های رفتاری کارکنان و مدیران تاثیر گذار است. به عنوان مثال افراد دارای کانون کنترل بیرونی از ویژگی هایی مانند مسولیت پذیری کم، غیر منطقی بودن در برابر حوادث و علل رویدادها، رضایت شغلی پایین، نرخ غیبت بالا و احساس بیگانگی نسبت به محیط کار، عدم اعتماد به دیگران، انگیزش کم، اعتماد به نفس پایین و نظایر اینها برخوردارند. در صورتی که افراد دارای کانون کنترل درونی از مسولیت پذیری بالا، سلامت و بهداشت روانی بیشتر، تمایل به همکاری با دیگران و اعتماد به آنان، میل به پیشرفت و اعتماد به نفس زیاد تر بهره مندند. به طور کلی کانون کنترل عبارت است از این که شخص چگونه منبع نتایج مثبت یا منفی را به خود یا دیگران نسبت می دهد(محمد هادی،1379).
کانون کنترل به سه قسمت تقسیم میشود:
1-1.کنترل درونی:
کنترل درونی بدین معنی است که شخص رویداد خاصی را ناشی از رفتار یا ویژگی های نسبتا پایدار خود می داند(اتیکنسون و همکاران،1369). به عبارت دیگر کانون کنترل درونی به این معناست که تقویت و تنبیه های شخصی حامل تلاش ورای کنترل او است(لیبرت و اسپیلبگر،1375)
1-2.کنترل بیرونی:
کنترل بیرونی به این معناست که شخص نوعی تقویت مثبت یا منفی را که به دنبال رفتار خاصی آمده، معلول رفتار خود ندانسته، بلکه آن را نتیجه تصادف و اتفاق و شانس تلقی می کند یا آن را به نفوذ افراد قدرتمند نسبت می دهد و با پیش کشیدن عامل محیطی، امکان پیش بینی آن را نفی می کند(اتیکنسون و همکاران،1369). بنابراین اگر مکان کنترل را بر روی یک پیوستار تصور کنیم در یک طرف پیوستار مکان کنترل، درون گرایان قرار می گیرند که معتقدند پیشامدهایی که با آن مواجه می شوند اساساً از اعمال خودشان سرچشمه می گیرد و در انتهای دیگر پیوستار، برون گرایان هستند که معتقدند بیشتر چیزهایی که برایشان اتفاق می افتد نتیجه ای از علل خارجی و فراسوی کنترل مستقیم آنهاست.
کانون کنترل درونی با واقع بینی، شناخت و منطقی بودن همراه است در حالی که کانون کنترل بیرونی احساساتی بودن، عدم شناخت و غیر منطقی بودن در برابر حوادث یا علل رفتارها را به همراه دارد(کریمی،1370).
افراد دارای منبع درونی کنترل معتقدند که روندد مثبت زندگی در نتیجه نقشه ریزی دقیق و کوشش پی گیر خود آنها به دست می آید . در صورتی که افراد دارای منبع کنترل بیرونی بین رفتار خود و رویدادها چگونگی رابطه علت و معلولی را نمی بینند و برای کوشش های خود ارزش قایل نمی شوند. آنها به کنترل زندگی خود به دست خویش در حال و آینده چندان ایمانی ندارند. در مقابل کسانی که معتقد به منبع درونی کنترل هستند بر این باورند که کنترل زندگی خود را شخصاً در دست دارند و برای مهارت ها و توانایی های خود ارزش قائل می شوند( بال، 1373).
1-3.کنترل درونی - بیرونی:
هنگامی که فرد از بعد کنترل درونی و از بعد کنترل بیرونی وضعیت متوسط داشته باشد، داری این نوع کانون کنترل است(اتیکنسون و همکاران،1369).
2. خلاقیت :
صاحبنظران روانشناسی و مدیریت، هر کدام به نحوی در مورد اندیشیدن خلاق سخن گفته اند. توجیه روانکاوان از اندیشیدن آفریننده، متکی بر جنبه های ناهشیار اندیشیدن است. فروید(1959)، اندیشیدن خلاق را نوعی رویای روز یا خیال بافی می داند که در آن، ذهن فرآیندهای ثانوی را کنار می گذارد و به فرآیندهای ابتدایی (اصلی) رو میآورد. همان تفکر دوره کودکی که در آن عروسک بیجان صاحب شخصیت و تمایلات یک آدم واقعی است و تکه چوبی به راحتی یک اسب تلقی میشود. اما در مورد بزرگسالان خلاق، حوزه عمل فرایند ابتدایی ذهن به واقعیت محک زده میشود.در مکتب رفتار گرایان(برای مثال مدینک،1964،1962) آفرینندگی چیزی جز تکوین تداعی بین محرک ها و پاسخ های دور از هم نیست. بر مبنای نظریه آزمون های تداعی بعید برای اندازه گیری استعداد آفرینندگی تهیه شده است.گاهی هم سعی شده است که رفتار خلاق بر طبق الگوی شرطی شدن ابزاری توجیه شود. به همین اساس فرد خلاق در برابر رفتارهای خلاق با پاداش روبه رو میشود و به تدریج اندیشه و نیروی او در مسیر رفتار های خلاق متمرکز میشود(براهنی،1366).
ویژگی اساسی این شیوه اندیشیدن آن است که فرد به طور گسترده به محیط توجه کرده ودرباره آن می اندیشد و حذف و سانسور شناختی در افراد خلاق کمتر صورت می گیرد (امید،1358).
جرسیلد (JERSILD) می گوید تصورات،اساس و پایه خلاقیت است و کودک به جای آن که محدود به محسوسات دنیای خود شود با توسعه دامنه تصوراتش دنیایی از شگفتی بر روی او باز خواهد شد.
گلندر (GOLDNER) بر خلاف کسانی که خلاقیت را مترادف تفکر غیر واقعی تلقی کرده اند ان را به عنوان یک سازمان ادراکی،تصوری معتبر معرفی میکند.
گیلفود (GUILFOLD)به دو نوع نفکر همگرا و واگرا اشاره می کند. تفکر همگرا در جهت یک راه حل صحیح که به وسیله وقایع تعیین شده است،هدایت میشود ولی تفکر واگرا که مترادف با نفکر خلاق است تفکری است که در جهات مختلف سوق پیدا میکند. البته بروز این تفکر خلاق در آدمی می تواند متاثر از عوامل مختلفی باشد.
2-1. عوامل موثر در خلاقیت
مهمترین عوامل موثر در خلاقیت افراد عبارتد از (امید1358):
2-الف. جنسیت: درمورد جنسیت چنین گفته میشود که پسرها نسبت به دخترها به ویژه در دوره کودکی خلاقیت بیشتری از خود نشان می دهند. قسمت عمده این اختلاف ناشی از روش های متفاوت تربیتی است که نسبت به آنها اعمال میشود و با نشان دادن ابتکار و استعداد بیشتر مورد تشویق والدین و معلمان قرار می گیرند.
2-ب. موقعیت اقتصادی-اجتماعی خانواده: در مورد وضع اقتصادی، اجتماعی بچه هایی که دارای طبقات اجتماعی – اقتصادی بالا هستند به خلاقیت تمایل بیشتری دارند تا یچه های طبقات پایین. در اکثر موارد گروه اول کودکان خود را با روش های دموکرانیک پرورش می دهند، در حالی که گروه دوم روش سخت گیری را اعمال میکنند.
2-ج. ترتیب تولد فرد: در مورد ترتیب تولد چنین گزارش شده است:بچههایی که بعد از بچه اولمتولد شده اند،معمولا خلاقیت بیشتری نسبت به بچه های اول دارند و این نتیجه این طور توجیه شده است که بچه های اول تحت فشار بیشتری جهت مطابقت با انتظارات والدین قرار می گیرند تا بچه هایی که بعد از او متولد می شوند.
2-د. وسعت خانواده: بچه هایی که در خانواده های کوچک پرورش یافته اند اگر از لحاظ سایر عوامل مساوی باشند خلاق تر از بچه هایی هستند که از خانواده های بزرگ هستند.در خانوائه های بزرگ،تعلیم و تربیت اطاعت طلبانه و فقدان اوضاع اقتصادی اجتماعی مطلوب و بیشتر محروم کننده است و با رشد خلاقیت منافات دارد.
2-ه. تاثیرات محیطی شهری: با توجه به نتایج به دست آمده ،کودکان شهری درمقایسه با کودکان روستایی تمایل بیشتری به خلاقیت دارند.تربیت اطاعت طلبانه در خانواده های روستایی در مقایسه با محیط شهری محرک های کمتری را برای ایجاد خلاقیت عرضه می دارد.
به منظور بررسی نظریه های بیان شده تحقیقات متعددی از طریق مطالعه وضع زندگی مشاهیر و دانشمندان بزرگ به عنوان افراد خلاق و از طریق مقایسه شرایطی که گروهای تجربی خلاق و غیر خلاق درآن پرورش یافته اند صورت گرفته است از جمله تحقیقی که به وسیله روRoe) 1935) در زمینه خصوصیات افراد خلاق صورت گرفته است.
تصویر رو از افراد خلاق به این شرح است : نخستین کودک یک خانواده طبقه متوسط حرفه ای (قاضی، معلم یا پزشک) است که در کودکی طفلی بیمارگون بوده و شاید یکی از والدین خود را از دست داده است وبهره هوشی بسیار بالا دارد(براهنی،1366).
نتایج تحقیق مک کنیون (Me-kanion) نشان داد که افراد خلاق به طور گروهی از سطح هوش بسیار بالایی برخوردارند،قدرت تخیل قوی دارند،فردگرا و مستقل وخود پیروند وبه رفتار خود مسلط هستند.
اسپیرینگر و ویزبرگ در تحقیق خود دریافتند مادرانی که به اجبار تمایل بیشتر داشتند و فرزندان خود را موظف به انجام کار می دانستند کمتر دارای فرزندان خلاق بودند.
همچنین تحقیقات گترلز و جکسون(1992) نشان داد که کودکان واگرا از هر نظر مخالف عرف و عادت بودند.این کودکان کمتر از کودکان همگرا مورد قبول هم کلاسان یا معلمان خود بودند(براهنی،1366).
3. تحمل ابهام :
قدرت تحمل ابهام عبارت است از پذیرفتن عدم قطعیت به عنوان بخشی از زندگی، توانایی ادامه حیات با دانش ناقص درباره محیط و تمایل به آغاز فعالیتی مستقل بی آنکه شخص بداند آیا موفق خواهد شد یا خیر. به نظر می رسد که کارآفرینان به مراتب بیش از مدیران شرکت ها قدرت تحمل ابهام را داشته باشند، کارآفرینان بدون اینکه احساس تهدید یا ناراحتی کنند قادرند به طور اثر بخش با شرایط و اطلاعات مبهم، ناقص، غیر قطعی، سازمان نیافته و غیر شفاف روبرو شوند و ضمن رفع ابهامات، آنها را به نفع خود تغییر دهند. در واقع ابهام سبب انگیزش آنها میشود (احمدپور ، 1378).
کورتاکو و هاجتس در زمینه تحمل ابهام این گونه مطرح میکنندکه کارآفرینان در شروع کار با عدم قطعیت و تغییرات مداوم رو به رو هستند که منجر به ابهام و استرس در تمام جنبه های کارآفرینی میشود. کارآفرینان موفق عاشق هیجان هایی مانند ابهام هستند، امنیت شغلی و امثال آن برای آنها مهم نیست.
فرای در این رابطه معتقد است که تحمل ابهام، پذیرش عدم قطعیت به عنوان یک هنجار در زندگی است. یعنی توانایی زندگی با حداقل دانش در مورد محیط. در واقع کار کارآفرینان شروع یک کسب و کار بدون اطمینان لازم در مورد موفقیت یا عدم موفقیت، عکس العمل رقبا، یا منابع مورد نیاز است. حتی بعضی از کارآفرینان تمایل دارند موقعیت های عدم قطعیت را با دانش جزیی تجربه کنند. کارآفرینان از مدیران بنگاه های بزرگ بیشتر تحمل ابهام دارند. در مقابل، مدیران به محیط ساختار یافته با اطلاعات کافی از محیط تمایل دارند. کارآفرینان نیازی به قطعیت ندارند، زیرا آموخته اند که موقعیت محیط مطمئن حاوی تمام جواب لازم نیست. تحمل ابهام امری مفید و ضروری برای کارآفرینان است.
وریسون (1998) در رابطه با تحمل ابهام می گوید : یکی از ویژگی های محیط کارآفرینی ابهام، عدم ثبات و فقدان دانش پایه ای کافی است. برای بسیاری از افراد غیر کارآفرین چنین محیطی غیر قابل پذیرش است.
بودنر (1962) تحمل ابهام را به صورت تمایل به پذیرش موقعیت های مبهم به عنوان منبع تهدید معرفی می کند. افرادی که از نظر تحمل ابهام در سطح پایینی قرار دارند از موقعیت های سازمان نیافته و نامطمئن و سخت دوری میکنند. سطح مشخصی از تحمل ابهام برای موفقیت سازمانی مفید است. زیرا حوادث سازمانی اکثر اوقات بدون ساختار و نامطمئن هستند. از این رو، موفقیت سازمانی نیازمند تمایل و توانایی سازگاری با عدم قطعیت است.
این ویژگی با سایر ویژگی های کارآفرین ارتباط دارد. برای مثال، تحمل ابهام با خلاقیت و توانایی تولید ایده های بیشتر از طریق سیال سازی ذهن مرتبط است. یعنی توانایی ایده پردازی و نوآوری نیازمند برخورداری از ویژگی تحمل ابهام است. بر همین اساس نتایج تحقیقات نشان می دهد که افراد دارای تحمل ابهام تحت شرایط یکسان، ریسک بالاتری را می پذیرند. (کردنائیج،1386)
4. ریسک پذیری :
خطر پذیری به حالتی گفته میشود که فرد برای انجام کاری یا پذیرش مسئولیتی که احتمال شکست در آن وجود دارد، اعلام آمادگی می کند. خطر کردن ممکن است به آگاهی فرد از موضوع بستگی نداشته باشد و حتی فرد از نتایج و پیامدهای احتمالی آن نیز بی اطلاع باشد. ارنستو اشمیت به عنوان یک فرد کارآفرین در مورد خطر پذیری خود میگوید : هنگامی که شغلم را به عنوان عضو گروه بُستون رها کردم، برای چهار ماه هیچ درآمدی نداشتم. برای راه اندازی کسب و کار خود باید پول قرض میکردم و نیز خانه ام را می فروختم. من آماده بودم که خود را به پرتگاه برسانم ( برنز،2001).
خطر کردن به شخصیت فرد و به نتایج کارهایی که فرد در گذشته یا حال به دست آورده است، بستگی دارد. کارآفرینان اعتدال در خطر پذیری را ترجیح می دهند یعنی موقعیتی را که در آن نه موفقیت حتمی وجود دارد و نه شکست حتمی.
هنگامی که از ریسک بحث میشود، باید به تفاوت های بین ریسک مطلق و ریسک متناسب و معتدل توجه کرد. در ریسک مطلق، بر خلاف ریسک معتدل، فرد خطر پذیر هیچ احتمالی برای موفقیت ندارد. اما ریسک معتدل شامل فعالیت هایی هستند که مهارت و کوشش شخص در آن نقش اصلی را ایفا می کند. ممکن است در آن فعالیت ها شانس و اقبال هم نقشی داشته باشد اما تاثیر شانس به واسطه مهارت و تلاش فرد به حداقل میرسد و نتیجه کار جزء مسئولیت های شخص محسوب میشود. به عبارت دیگر کارآفرینان از خطر استقبال میکنند، در صورتی که آن حساب شده باشد. این افراد مسئولیت هایی را که در آن هیچ گونه امکان موفقیتی وجود نداشته باشد، تقبل نمیکنند. لزوم پذیرش خطر در این زمینه جرأت است، یعنی افراد با جرأت بیشتر خطر میکنند تا افرادی که این خصیصه در آنها پایین است. خطر پذیری ویژگی ذاتی صرف نیست بلکه محیط در پرورش آن نقش اساسی دارد. خطر پذیری از یک طرف به ویژگیهای شخصیتی افراد از قبیل کانون کنترل درونی، عزت نفس، ابراز وجود و غیره و از طرف دیگر به امکاناتی که محیط در اختیار افراد می گذارد از قبیل تشویق و ترغیب والدین (شیوه فرزند پروری)، مربیان و مسئولان و حمایت دولت و غیره بستگی دارد.
5. نیاز به موفقیت یا توفیق طلبی:
انگیزه موفقیت به عنوان تمایل فرد به کسب هدف براساس مجموعه ای از استاندارها است. توفیق طلبی، بیانگر گرایش همه جانبه به ارزیابی عملکرد خود با توجه به عالی ترین معیارها،تلاش برای موفقیت در عملکرد و برخورداری از لذتی که با موفقیت در عملکردهمراه است(ماسن،1370).
هر چند به طور عمومی از این اصطلاح زیاد استفاده میشودولی اغلب آن برای همگان به طور یکسان قابل فهم نیست.مهمترین تعاریفی که از نیاز توفیق طلبی شده است عبارتند از انگیزه ای است که شخص را به فعالیت و انجام دادن کامل یک کار وادار می کند واو بدین وسیله می خواهد در دیگران اثر بگذارد(شعاری نژاد،1364).
همان طور که در تعاریف انگیزش پیشرفت مشاهده میشود، تعریف عملیاتی قابل توافق برای این مفهوم دشوار است ودلیل ان نیز ناشی از ماهیت انگیزش پیشرفت است.نخستین خصیصه انگیزه پیشرفت این است که معمولا استاندارد جالبی برای این موقعیت به کار میرود و آن ارزیابی عمل بر حسب کیفیت است.
خصیصه دیگر موقعیت پسشرفت این است که نتیجه اغلب مبهم است و آنچه که بیشتر بیان میشود این است با حد مشخصی از تلاش در گذشته چه چیزی انجام می شد یا به صورت عادت انجام میشود.سرانجام انگیزه پیشرفت اشاره می کند که یک شخص به واسطه تلاش خودش چه می تواند انجام دهد.به طور کلی وقتی انگیزش پیشرفت به کار می رود تمرکز بر این است که چطور شخص به چنین موقعیت هایی پاسخ می دهد. در مجموع برای انگیزش پیشرفت عناصری را در نظر گرفته اند که در ارزیابی ها به همین عناصر امتیاز داده میشود.
منابع و مآخذ
روند تکاملي مفهوم کارآفريني و ارائه تعاريف گوناگون از مفهوم کارآفريني:
براي درک هر چه بهتر مفهوم کارآفريني در اين بخش به مرور سير تکاملي مفهوم کارآفريني و ارائه تعاريف گوناگون از مفهوم کارآفريني از ديد صاحبنظران مختلف ميپردازيم :
خاستگاه واژه کارآفريني کشور فرانسه است. اين واژه، از واژه فرانسوي Entreprendre که به معناي متعهد شدن است، گرفته شده است. در اوايل سده شانزدهم ميلادي کساني را که ماموريتهاي نظامي را هدايت مي کردند، کارآفرين ميخواندند . از حدود سال 1700 ميلادي به بعد فرانسويان اين واژه را براي پيمانکاران دولت که مسئول ساخت جاده، پل، بندر و ... بودند به کار بردند. اين واژه در ادبيات فارسي ابتدا به معناي کارفرما و سپس کارآفرين ترجمه شد. البته اين ترجمه، جامع، مانع و مفيد معناي دقيق واژه نيست. در واقع اگر اين واژه " ارزش آفرين " ترجمه مي شد، به نظر رساتر بود. گرچه معناي واژه اي " ارزش " در ادبيات اقتصادي غرب با معناي آن در ادبيات ديني ما متفاوت است (احمدپور،1383). در اوايل قرن هجدهم، برنارد دو بليدور اقتصاددان فرانسوي تعريف فراگيرتري را ارائه نمود که عبارت است از : خريداري نيروي کار و مواد اوليه به بهايي نامعين و به فروش رساندن محصولات به بهايي طبق قرارداد . ريچارد کانتيلون در تعريف کارآفرين مي آورد : فردي است که ابزار توليد را به منظور ادغام آنها براي توليد محصولاتي قابل عرضه به بازار ارائه مي کند . جان تامپسون ميگويد : فرايندي که در آن بتوان با استفاده از خلاقيت، عنصر جديدي را همراه با ارزش جديد با استفاده از زمان، منابع، ريسک و به کارگيري ديگر عوامل، به وجود آورد، را کارآفريني گويند. کارآفريني فقط فردي نيست، سازماني هم ميتواند باشد. (جان تامپسون،2000) به عقيده آرتورکول کارآفريني عبارت است از فعاليت هدفمند که شامل يک سري تصميمات منسجم فرد يا گروهي از افراد براي ايجاد، توسعه يا حفظ واحد اقتصادي است. از ديگر سو «روبرت نشتات» فرهنگ کارآفريني را قبول مخاطره، تعقيب فرصتها، ارضاي نيازها از طريق نوآوري و تأسيس يک کسب و کار ميداند.جان باتيست سيمي گويد : كارآفرين فردي است كه مسئوليت توليد و توزيع فعاليت اقتصادي خود را بر عهده مي گيرد و كارآفريني يعني ارتقاء بازده منابع از سطحي به سطحي بالاتر . طبق نظر شومپيتر(که از سال 1925 تا سال 1932 استاد اقتصاد دانشگاه بُن بود و از سال 1932 تا سال1950 در دانشگاههاروارد تدريس مي کرد) کارآفرين نيروي محرکه اصلي در توسعه اقتصادي است و نقش وي عبارت است از نو آوري يا ايجاد ترکيب هاي تازه مواد. استدلال ژوزف شومپيتر اين بود که نوآوري در نتيجة کارآفريني به وجود مي آيد و به فردي نياز دارد که ويژگيهاي غيرعادي داشته باشد، درصدد بنانهادن يک قلمرو خصوصي باشد، براي رفع موانع، انگيزه داشته باشد و از ايجاد مهارت و به کاربستن آن در جهت کارآفرين شدن، لذت برده و خشنود شود. شومپيتر استدلال مي کند که کارآفرينان، ساز و کارهاي ايجاد و توزيع ثروت در نظام سرمايه داري هستند. او اين فرآيند را ”تخريب خلاق“ مي نامد، چرا که کارآفرينان ثروت جديد را از طريق تخريب ساختارهاي موجود بازار ايجاد مي کنند. آنها مديران مالک شرکت هاي جديد و مستقلي هستند که نوآوريها را وارد بازارهاي موجود مي کنند . چنانچه نوآوري هاي آنها تقاضا را افزايش دهد و ثروت جديد ايجاد کند، بازارهاي موجود را از بين مي برد. هنگاميکه اين گروه جديد از سهامداران، کارگران و عرضه کنندگان افزايش درآمدها را تجربه مي کنند و گروه هاي قديمي تر شاهد کاهش درآمد خود مي شوند، کارآفرينان ثروت را توزيع ميکنند و به محض اينکه شرکت هاي کارآفرين، بزرگ و ثروتمند مي شوند، به طعمه اي براي کارآفرينان جديد تبديل مي شوند(احمدپور،1378). استيونسون و همکارانش معتقدند که کارآفريني عبارت است از فرايندي که فرصت ها بوسيله افراد (يا براي خودشان يا براي سازماني که در آن کار مي کنند)، بدون توجه به منابعي که در اختيار دارند تعقيب مي شوند(هارلی،1999). تيمونز1999))کارآفريني را توانايي خلق و ساخت چيزي ارزشمند از هيچ چيز مي داند . اين مفهوم يعني شروع انجام دستيابي و ايجاد يک شرکت يا سازمان ( مقيمي، 1383). «پيتر دراکر» معتقد است کارآفرين کسي است که فعاليت اقتصادي کوچک و جديدي را با سرمايه شروع مي نمايد. کارآفرين ارزش ها را تغيير مي دهد و ماهيت آن ها را دچار تحول مي نمايد. همچنين مخاطره پذير است و به درستي تصميم مي گيري مي نمايد. براي فعاليت خود به سرمايه نيز دارد ولي هيچگاه سرمايه گذار نيست، کارآفريني همواره به دنبال تغيير است وبه آن پاسخ مي دهد و فرصت ها را شناسايي مي کند وکارآفريني به عقيدهُ دراکر همانا به کار بردن مفاهيم و فنون مديريتي، استانداردسازي محصول، بکار گيري ابزار ها وفرايند ها و طراحي و بنا نهادن کار بر پايه آموزش و تحليل کار انجام شده است. او کارآفريني را يک رفتار مي انگارد نه يک صفت خاص در شخصيت افراد.
از نظر اقتصاددانان کارآفرين کسي است که ارزش افزوده ايجاد نمايد. يعني اينکه با زمان و انرژي لازم، سرمايه ها را به گونه اي به کار گيرد که ارزش آنها و يا محصولات بدست آمده، نسبت به حالت اوليه اش افزايش يابد. «رابرت هيسريچ» فرايند کارآفريني را خلق چيزي نو مي داند که توام با صرف و وقت و تلاش بسيار و پذيرش خطرات مالي، روحي و اجتماعي براي به دست آوردن منابع مالي، رضايت شخصي و استقلال است، که نتيجه اين فرايند از فعاليت هاي منظمي حاصل مي شود که خلاقيت و نوآوري را به نياز منديها و فرصتهاي بازار پيوند مي دهد. يا به عبارتي فرايند کارآفريني تنها خلق محصول يا خدمتي جديد نيست بلکه خلق محصول جديدي است که متناسب با نياز هاي بازار وتقاضاي موجود باشد و بتوان آن را به جامعه ارائه نمود(سعيدي کيا، مهدي،1382). فرد كارآفرين كسي است كه توانايي تشخيص و ارزيابي فرصت هاي كسب و كار دارد و ميتواند منابع لازم را جمع آوري كرده و از آنها بهره برداري نموده و عمليات مناسبي را براي رسيدن به موفقيت پي ريزي كند (مرديث،1371). «مک کله لند» تعريف گستردهتري از کار آفريني بيان مي کند و فرايند کارآفريني را فراتر از شغل و حرفه بلکه يک شيوه زندگي تعبير مي نمايد به طوري که خلاقيت و نوآوري، عشق به کار و تلاش مستمر، پويايي، مخاطره پذيري، آينده نگري، ارزش آفريني، آرمان گرايي، فرصت گرايي، نياز به پيشرفت، مثبت انديشي، زير بنا و اساس زندگي کارآفرينانه مي باشد، در اين زندگي شکست مفهومي ندارد به جز اين که پله اي براي بالا رفتن، موقعيتي براي آموختن، تصور ناقصي از واقعيت، ابهامي که در هدف وجود دارد، واقعه اي که هنوز فوايد آن تبديل به سود نشده است، دراين زندگي پول انگيزه ي اصلي و اوليه فعاليت های اقتصادي نيست بلکه معياري براي سنجش ميزان موفقيت فرد محسوب مي شود. در زندگي کارآفرينانه هدف اصلي از کار و فعاليت ارضاء حس کنجکاوي، تحقق بخشيدن به آرمان ها، آزاد سازي انرژي هاي ذهني و تبديل آنها به ايده هاي عملي و نهاتاًٌ خلق ارزش است و همه چيز تحت الشاع آرمان شخصي قرار مي گيرد (صمدآقايي، 1380). در مجموع مي توان گفت کارآفريني که منجر به ايجاد رضايتمندي و يا تقاضاي جديد ميشود. کارآفريني عبارت است ازفرايند ايجاد ارزش از راه تشکيل مجموعه منحصر به فردي از منابع به منظور بهره گيري از فرصت ها (احمد پور،1387). و به عبارت ديگر فرايند کارآفريني، فرايندي است که فرد کارآفرين با ايده هاي نو و خلق و شناسايي فرصت هاي جديد به معرفي محصول و يا خدمت جديدي و يا بهبود ساختار توليد، که توام به پذيرش مخاطرات مالي، رواني و اجتماعي و دريافت منابع مالي، رضايتمندي شخصي و استقلال مي باشد، مبادرت مي ورزد. (سعيدي کيا، مهدي، 1382)
دیدگاه های مختلف نسبت به کارآفريني و کارآفرین :
اقتصاددانان، روان شناسان، جامعه شناسان و ساير محققين علوم اجتماعي، ديدگاههاي متفاوتي ازكارآفريني ارائه داده اند. هركدام با استفاده ازفرهنگ،منطق و متدولوژي خاص سعي در تعريف آن از منظر رشته خود داشته اند(مركز كارآفريني كافمن). به عنوان مثال فیلون گفته است: كه هيچ تعريف واحد و مشخصي براي كارآفريني وجود ندارد و بسياري از تعاريف در تضاد با يكديگرند. درسال1998، لو و مک میلان ادعاكردند كه تعاريف شفاف و مشخص از كارآفريني كار را براي محققان تسهيل ميسازد. با شروع بكاربيش از 500000 كسب و كار جديد كه هر ماهه در آمريكا بوجود ميايند و رشد 60 الي 80 درصدي اقتصاد ملي را از راه مشاغل كوچك و زود بازده را به ارمغان مياورد. تعريف كارآفريني ازلحاظ ماهيت وساختار روشن تر شده و به افزايش رشد اقتصادي كمك ميكند.
ديدگاه اقتصادي:
اقتصاددانان به بررسي اينكه چگونه جامعه منابع كمياب مانندزمين، نيروي انساني، موادخام وماشينهارابراي توليدكالاهاوخدمات تقسيم ميكندمي پردازند.
ريچاردكانتيلون (1680-1734) اولين فردي بود كه واژه كارآفريني رابا الهام ازلغت فرانسوي Entreprendre (كه به معني عهده دار شدن کاری مي باشد) را به ادبيات علوم اقتصادي عرضه داشت. او كارآفرين را بعنوان شخصي معرفي ميكند كه با قيمت ثابت مي خرد و با قيمت نامعين مي فروشد. از اين رو بجاي سود بالقوه به ريسك دست ميزند.كارآفرين بيشتر از لحاظ فعاليت اقتصادي شناخته مي شود تا از لحاظ نوع شخصيت.
به پيروي از وي "ژان باتيست سي" (1767-1832) كارآفرين به عنوان فردي تعريف ميكند كه از دانش، قضاوت، مهارتهاي مديريتي، رهبري و توانايي فني براي حركت و مبدل كردن منابع اقتصادي كم بازده به منابع پربازده با عوايدي بيشتر استفاده كند. برخلاف كانتيلون، سي درتعريف خود روي حركت با عدم قطعيت تاكيد ندارد.
فرانك نايت (1921) توجه خود را بر روي كارآفريني از ديدگاه اقتصادي با تمايزقائل شدن بين مفهوم ريسك قابل پيش بيني و ريسك غيرقابل پيش بيني، معطوف كرد. او كارآفرين را بعنوان فردي تعريف كرد كه خواهان ارائه پول و شهرت در انتظار نامعلوم براي دريافت سود نامعلوم و اعتبار و رضايت شغلي از فرايندهاي توليد و توزيع است.
"ژوزف شومپيتر" (1883-1950) كه بعنوان پيشرو در زمينه كارآفريني نام گرفت ادعا مكند "مفهوم كارآفريني توانايي شكست خط مشي جاري، نابودي ساختارهاي موجود و حركت دادن سيستم به خارج ازدايره تعادل است." برطبق نظراو، مفهوم كارآفريني در درك و استفاده بموقع از فرصتها درقلمرو موسسات ظهور پيدا ميكند. اين تركيب جديد واقعيتهاي موجود اقتصادي را به چالش مي طلبد، موسسات و محصولات قديمي را با انواع بهتر جايگزين مي كند و در نتيجه سيستم اقتصادي را به مراحل بالاتري از تعادل مي رساند. اوكارآفرين را با نوآوري شناسايي مي كند وآن رابعنوان يك حركت موقت توصيف مي كند نه يك وضعيت ثابت. از نظر او كارآفرينان 5 نوع نوآوري را عهده دار هستند:
1. معرفي نوع تازه ياكيفيت بهتري ازكالا
2. ابداع روش نويني ازتوليد
3. گشايش بازارجديد
4. استفاده عملي ازمنابع براي تامين موادخام ياكالاهاي واسطه اي
5. به انجام رساندن تعدادجديدي ساختارسازماني ازصنعت
برخلاف نظر او از جريان بازار بعنوان تخريب خلاق، كريزنر فرض ميكند كه كارآفرينان افرادي هستندكه عدم تعادل را در شكل فرصتهاي جديد بر طرف مي كنند.
دیدگاه روان شناختي :
روانشناسي شامل مطالعه رفتار و پديده هاي ذهني است. اين رويكرد به دنبال شناسايي رفتارها و ويژگيهاي شخصيتي كه منحصربه كارآفرينان موفق است ميباشد. جایي كه ويژگيها بعنوان خصوصيات خلقي افرادي كه زياده استوار هستند تعريف مي شوند.
تحقيق "مك كله لند" (1961) ارتباط "توفيق طلبي" با كارآفريني و بسط معني آن با توسعه اقتصادي بود. "هنسمارك" (2003) مطالعات روانشناسي زيادي را براي شناسايي ويژگيهاي شخصيتي انجام داد. اين ويژگيها شامل : درجه سازگاري و تكانشگري، استقلال طلبي، نياز به پيشرفت و وسعت اين باور كه شخص تا چه حدي نتايج و اتفاقات را نتيجه كنترل فعال خود ميداند تا نتيجه سرنوشت.
دیدگاه جامعه شناختي :
جامعه شناسي مطالعه زندگي اجتماعي دگرگوني اجتماعي و علل و دستاوردهاي اجتماعي رفتار انساني است. اميل دور كيم (1858-1917)، ماكس وبر(1864) و رينلدز(1991) هركدام عدسي جامعه شناسي را بر روي فعاليتهاي انساني متمركز كردند. در اين رويكرد، گروه و ساختارهاي اجتماعي مورد آزمايش قرارگرفتند نه ويژگيهاي فردي، تا فعاليتهاي گروهي نظير كارآفريني را پيش بيني كنند. توسعه دادن كارآفريني پويا بيشتر بعنوان كاركرد نيروي اجتماعي و ساختارها در نظر گرفته مي شود تا اينكه نيازها و ويژگيهاي شخصيتي افراد.
وبر علاقه مند به تاثيرات تقسيم نابرابر قدرت بود. كارآفريني ميتواند از طريق تجربه و لمس فشارهايي كه بوسيله نيروهاي تعريف شده اجتماعي از قبيل: انتظارات نقش افراد، پايگاه هاي طبقه اي، گرايشهاي كلي درباره نوآوري تعريف و پيش بيني شود. ميزان توسعه يا نوسازي اجتماع شاخصه ي حياتي است كه وابسته به بنيان سازمانها بويژه سازمانهاي اقتصادي با اهداف محدود است.
بنابراین واضح است كه هيچ تعريف جامع و مانعی ازكارآفريني وجود ندارد . اما برای درک بهتر مفهوم کارآفرینی، به تعدادی از تعاريف صاحبنظران کارآفرینی از این مفهوم اشاره میکنیم :
همانطور که گفتیم براي اولين بار ريچارد کانتيلون، در سال 1775 واژة کارآفرين را به ادبيات اقتصادي معرفي نمود(احمدپور،1378). واژه کارآفريني معادل واژه انگليسي Entrepreneurship است که در نيم قرن اخير در جهان غرب و در چند سال اخير در ايران رواج يافته است. کارآفريني رويکرد نويني به سازندگي، ايجاد کسب و کار، خلاقيت، نو آوري و توسعه پايدار ملي است که توجه ويژه دانشگاهها و موسسات بزرگ علمي و رشته هاي مختلف دانشگاهي (فني مهندسي، مديريت بازرگاني و اقتصادي و ... ) را به خود معطوف داشته و به خوبي از عهده تحليل روندهاي توسعه پايدار کشور برآمده است . از کارآفريني به عنوان موتور محرک توسعه اقتصادي که سبب ساز و حرکت ساز توسعه و رشد کشور شده است ياد مي کنند. بسياري از کشورها مانند چين، ژاپن، کره، ترکيه، مالزي، تايوان و سنگاپور از وجود برنامه هاي جامع توسعه کارآفريني بهرهمند شدهاند. با توجه به سوابق تاريخي و قدرت و انسجام تحليل ها و مدل هاي کارآفريني ميتوان به اين يقين رسيد که کارآفريني راهکار اساسي و به قول شومپيتر موتور توسعه است. اگر ما به عنوان کشوري صنعتي و در حال رشد به توسعه ملي پايدار مي انديشيم، بايد به مسائل ملي و جهاني از رويکرد و نظر کارآفريني بنگريم و به پرورش و توسعه کارآفرينان به ويژه در نسل جوان همت گماريم(احمدپور، 1383). يکي از تعاريف اشتباه و مصطلح که تا کنون براي واژه کارآفريني ارائه شده است، " ايجاد اشتغال " است . در حالي که رسالت کارآفريني با ايجاد کار و اشتغال تفاوت دارد و حوزه وسيعتري را در بر ميگيرد. در بين تعاريف ارائه شده از طرف دانشمندان علم مديريت، کارآفريني فرايندي است که طي آن محصول يا خدمت جديد با نوآوري و خلاقيت به بازار ارائه شود و اين کسب و کار مدام در حال رشد و ترقي باشد(احمدپور،1383).
منابع و مآخذ:
1. احمد پوردارياني، محمود،1378، «كارآفريني (نظريات،تعاريف،الگوها)» تهران، انتشارات پرديس
2. احمدپور دارياني، محمود، 1383، کارآفريني يک دقيقه اي : در هزار نکته کارآفرينانه، انتشارات محراب قلم
3. مقيمي، سيد محمد، 1383، کارآفريني در نهادهاي جامعه مدني، انتشارات دانشگاه تهران.
4. سعيدي کيا، مهدي، ( 1382 )، آشنايي با کارآفريني، نشر سپاس، تهران .
5. مرديث، جفري و ديگران ، كار آفريني، انتشارات دفتر بين المللي كار، مترجم : محمد صادق بني ئيان، مؤسسه كار و تامين اجتماعي، تهران، 1371،ص1.
6. صمد آقايي، جليل، تکنيک هاي خلاقيت فردي و گروهي، مديريت دولتي، چاپ اول، 1380
7. Hurley Amy ، "incorporating feminist theories in to sociological theories of entrepreneurship" ، women in management review ، vol.14 ، N2 1999.
8. Thompson john & Geoff Alvy & lee Ann، (2000) social entrepreneurship: A new look at the people and the Potential« Management Decision، vol .38،N.5.
خلاقیت سکوی پرتاب به سوی نوآوری
قبل از اینکه نواوری داشته باشیم باید خلاقیت داشته باشیم وخلاقیت یک مهارت است که همه به طور نسبی از آن برخوردار هستند و توسعه آن منوط به راهنمایی و آموزش افراد توسط والدین و معلمان و غیره می باشد.
خلاقیت می تواند به صورت تصاعدی و افزایشی باشد که طی گامهای کوتاه رو به جلو روی می دهد .نظیر تحقیقات بلند مدت که به اختراع واکسن فلج اطفال منجر شد. یا اینکه به صورت جهشی و ناگهانی رخ دهد مانند قابلیت های کامپیوتری سیستم های مکینتاش.
حاصل تلاش خلاقیت علاوه بر محصول فیزیکی می تواند به صورت یک فکر ، ارتباط بین وقایع ، فرایند کارامد تر و یا خدمات جدید باشد که هر کدام از اینها وقتی به صورت کامل اظهار شوند دارای ارزش هستند.
منبع: کتاب 101 تکنیک حل خلاق مسئله، (راهنمای اندیشه نو برای کسب و کار)
تالیف : جیمز هیگینز ، ترجمه : محمود احمدپور داریانی
دراین فایلی که برای شما دوستان عزیز قرار داده ایم به شما می گوید که کشورهای فقیرچه تفاوتهایی با کشورهای ثروتمند دارند
ضمنا باید آفیس برروی سیستم شما نصب باشد تا بتوانید از این فایل استفاده کنید
انگیزش بیرونی می تواند شکل مشوق،انعام،ماموریت و تایید به خود بگیرد.انگیزش تحریکی چه امتیاراتی دارد؟
مزیت عمده ی آن این است تا زمانی که محرک قوی باشد می تواند خیلی خوب و موثر عمل کند.
الاغی را در نظر بگیرید که مقداری هویج در جلوی او آویزان است و یک گاری نیز به اوبسته شده است.انگیزش تحریکی تنها به شرطی فعال خواهد بود که الاغ به حد کافی گرسنه و هویج به حد کافی شیرین و بار به حد کافی سبک باشدوهرازگاهی شما باید به الاغ اجازه دهید کمی از هویج بخورد و در غیر این صورت دل سرد می شود.بعد از این که حیوان مقداری از هویج را خورد وسیر شد شما باید منتظر بمانید که حیوان گرسنه شود و گاری را بکشد.این وضعیت نوعا در محیط کارنیز مشاهده می شود.زمانی که فروشندگان به سود خود برسند،کارخود را متوقف می کنند.این امر بدان دلیل است که انگیزه ی ان ها محدود به سودشان می شود و این امر مربوط به انگیزه ی بیرونی است نه درونی