| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
هرکس استثنایی است!
♦️ جمله «هرکس استثنایی است» برای خیلیها جملهای آشنا و پذیرفته شده است. معنای اول این جمله آنست که هر فردی مجموعهای از استعدادها و توانمندیهاست که او را از سایرین متمایز میسازد. با این همه این جمله معنای دومی نیز دارد و آن اینکه با هرکس باید بهعنوان یک استثنا رفتار کرد.
♦️ بر این اساس، هر کارمندی دارای تفسیر خاص خود از دنیای پیرامونش است؛ بنابراین هر کارمندی توقعات خاص خود را از مدیرش دارد.
بعضی کارمندان از مدیرشان توقع دارند که آنها را به حال خود بگذارند و به آنها اجازه دهند تا خودشان هر جور که صلاح میدانند کارها را انجام دهند؛ درحالیکه برخی دیگر از مدیرشان توقع دارند که هر روز کارشان را چک کند و به آنها توجه داشته باشد.
بعضی دوست دارند از آنها در برابر دیگران ستایش شود، برخی دیگر نیز دوست دارند بهطور خصوصی از آنها تقدیر شود.
♦️ "کرک دی"، مدیر فروش در یک شرکت داروسازی، داستان جالبی درباره یکی از فروشندگانش به نام مایک، برای محققان موسسه گالوپ تعریف کرد:
«مایک همیشه یکی از ۱۰ فروشنده برتر از مجموع ۱۵۰ فروشنده شرکت بود که با بقیه فروشندگان کاملا فرق داشت. او به مدت ۸ سال یک فوتبالیست حرفهای بود و به همین دلیل، انتظار داشتم دارای روحیه رقابتپذیری خیلی زیادی باشد، اما با کمال حیرت فهمیدم که هروقت با او از رقابت با سایر فروشندگان صحبت و او را به رقابت ترغیب میکردم، هیچ عکسالعملی نشان نمیداد و از صحبتهای من احساس کسالت میکرد.
پس از مدتی فهمیدم او اصلا برای رقابت با دیگران ارزشی قائل نیست و فقط دوست دارد با خودش رقابت کند و فقط میخواهد دستاوردهای هر روزش، از روز قبل بیشتر باشد.
بعد از آگاهی از این ویژگی بود که من بیشتر درباره پیدا کردن راههایی برای بهتر کردن کارش صحبت کردم و پس از این گفتوگوها او به ایده پردازیهای خلاقانه علاقهمند و پس از مدتی به فروشنده شماره یک شرکت تبدیل شد.»
منبع: Gallup
مهارت های دهگانه ضروری برای داشتن زندگی فردی و اجتماعی موفق:
1- مهارت خودآگاهی
2- مهارت همدلی
3- مهارت روابط بین فردی
4- مهارت ارتباط موثر
5- مهارت مقابله با استرس
6- مهارت مدیریت هیجان
7- مهارت حل مسئله
8- مهارتت تصمیم گیری
9- مهارت تفکر خلاق
10- مهارت تفکر نقادانه
مهارت خودآگاهی
توانایی شناخت نقاط ضعف و قوت و یافتن تصویری واقع بینانه از خود. شناخت نیازها و تمایلات فردی برای آشنایی با حقوق و مسئولیت های فردی - اجتماعی
مهارت همدلی
درک کردن دیگران و مشکلاتشان در هر شرایطی. این مهارت به دوست داشتن و دوست داشته شدن و در نتیجه،روابط_اجتماعیِ بهترِ افراد با یکدیگر می انجامد.
مهارت روابط_بین_فردی
مشارکت و همکاری با دیگران، همراه با اعتماد واقع بینانه، که در کنار تقویت دوستی ها، دوستی های ناسالم را خاتمه می دهد تا کسی از چنین روابطی آسیب نبیند.
مهارت ارتباط_موثر
درک بهتر نیازها و احساسات دیگران، به شیوه ای که فرد بتواند نیازها و احساسات خودش را نیز در میان بگذارد. تا ارتباطی رضایت بخش شکل گیرد.
مهارت مقابله_با_فشار_عصبی
با آموختن این مهارت افراد هیجان های مثبت و منفی را در خود و دیگران می شناسند و سعی می کنند واکنشی نشان دهند که این عوامل مشکلی برای آنها ایجاد نکنند.
مهارت مدیریت_هیجان
هر انسانی که در زندگی خود با هیجانات گوناگونی از جمله غم، خشم، ترس، خوشحالی، لذت و موارد دیگر مواجه است که همه این هیجانات بر زندگی او تاثیر می گذارد. شناخت و مهار این هیجانات، همان مدیریت هیجان است. برای کسب این مهارت فرد به طور کامل باید بتواند احساسات و هیجانات دیگران را نیز درک و به نوعی این هیجانات را مهار کند.
مهارت حل_مسئله
زندگی سرشار از مسائل ساده و پیچیده است. با کسب این مهارت بهتر می توانیم مشکلات و مسائلی را که هر روز در زندگی برایمان رخ می دهند، از سر راه زندگی مان برداریم.
مهارت تصمیم_گیری
برای برداشتن هر قدمی در زندگی باید تصمیم گیری کنیم، مسیر زندگی انسان را تصمیم گیری های او مشخص می کند. با آموختن این مهارت هداف خود را واقع بینانه تعیین و از میان راه حل های موجود بهترین را انتخاب می کنیم و مسئولیت عواقب آن را نیز به عهده می گیریم.
مهارت تفکر_خلاق
تفکر یکی از مهمترین مهارت های زندگی است. مهارت تفکر خلاق، همان قدرت کشف، نوآوری و خلق ایده ای جدید است تا در موارد گوناگون بتوانیم راهی جدید و موثر بیابیم. با آموختن تفکر خلاق، هنگام مواجهه با مشکلات و دشواری ها احساسات منفی را به احساسات مثبت تبدیل می کنیم.
هنگامی که تفکر خلاق را می آموزیم دیگر مشکلات زندگی مزاحم ما نیستند، بلکه هر کدام فرصتی هستند تا راه حل های جدید بیابیم و مشکلات را به گونه ای حل کنیم که کسی تاکنون این کار را نکرده باشد.
مهارت تفکر_نقادانه
این مهارت موجب می شود هر چیزی را به سادگی قبول یا رد نکنیم و پیش از آن، موضوع مورد نظر را به خوبی مورد بررسی قرار دهیم و پس از آن، در مورد رد یا پذیرش آن تصمیم گیری کنیم.
با آموختن تفکر نقادانه فریب دیگران را نمی خوریم و به عاقبت امور به خوبی فکر می کنیم و دقیق و درست تصمیم می گیریم و ارتباطات درستی برقرار می کنیم.
مدیریت نسل جدید
سال ۲۰۱۵ با توجه به یافتهها و مشاهدات عینی شرکت پیو (Pew)، در اکثر محیطهای کاری آمریکا، نسل هزاره (نسل متولد حدود سالهای ۲۰۰۰) گوی سبقت را از نسل قبل ربودهاند. این مسئله، رهبران کسب و کارها را سردرگم کرده است که چگونه این نسل جدید را در محیطهای کاری با بیشترین بازده مشغول به کار کنند. به این سؤال اصلی می رسیم که اگر کسانی که ما هدایتشان را بر عهده داریم تغییر کنند، پس ما چگونه آنها را رهبری کنیم؟
در مصاحبههایی که با بیش از ۶۰۰ مدیر کسب و کار انجام شد، یک نکته بارها و بارها تکرار میشد، آن نکته تلاش برای جذب مشارکت کارمندان جوان بود که بهعنوان رویکرد جدید در رهبریت از آن یاد میشود. آمارها هم این واقعیت را نشان میدادند؛ در نظرسنجیهای گالوپ (Gallup) برخی از تفاوتهای جالب بین نسل جدید و نسلهای قبلتر روشن شده است:
1- پول: این روزها برای جذب کارمندان به مواردی فراتر از پول احتیاج دارید؛ نظیر آشنایی کارمندان با اهداف! همچنین نحوه رهبری از اهمیت بالایی برخوردار است.
2- فرصتهای شغلی و اهداف: نسل هزاره با بررسی چشماندازهای حرفهای خود، مطالبات جدیدتری را تعریف میکنند. فرصتهایی نظیر یاد گرفتن، رشد کردن، پیشرفت و انجام کارهایی که مهم هستند. بهعبارت دیگر، آنان از اهداف و فرصتها بهعنوان نیروی محرکه در مسیر دستیابی به اهدافشان استفاده میکنند.
3- رهبری: نسل جدید همچنین کیفیت رهبری و مدیریت کسانی را که برای آنها کار میکنند، ارزیابی میکنند. آنها به دنبال افرادی هستند که مشوق و پشتیبان تلاشهای بیوقفهی آنها باشند. به عبارتی آنها رهبرانی میخواهند که به حرف آنان روح ببخشند نه مدیرانی که از حل مشکلات سرباز میزنند.
۸ راه آسان برای بردن آبرویتان در محل کار
در زیر هشت روش ساده برای خراب کردن شهرتتان را مرور کنید:
۱– قبول کردن یک پیشنهاد کاری و سپس انصراف از آن
بعضی از افراد پس از این که به یک پیشنهاد کاری بله گفتند هم چنان به گشتن و مصاحبه دادن ادامه میهند تا شاید کار بهتری پیدا کنند. آنها با این کار هزینهی گزافی پرداخت میکنند زیرا به عنوان فردی شناخته میشوند که حرفشان حرف نیست و به سرعت جا میزنند. و اصولاً خیلی از افراد در بیش از یک شرکت از شرکتهایی که شما در آنها به دنبال کار هستید حضور دارند. تصور کنید شما شدیداً به دنیال کاری هستید و یکی از افراد تصمیمگیرنده، همان فردی است که که قبلاً برای شرکتی که از آن انصراف دادهاید کار می کرده است. شما واقعاً دوست ندارید چنین جملهای را هنگام مصاحبه بشنوید: «جین در شرکت ما استخدام شد ولی درست قبل از شروع کار کنار کشید.»
۲– بدتر از آن، شروع یک کار و ترک آن به خاطر یک کار دیگر پس از مدتی کوتاه
این که کارتان بسیار نامناسب باشد و یا آنی نباشد که در زمان استخدام به شما گفته شده موضوع دیگری است. اما شروع یک کار و سپس ترک فوری آن فقط به خاطر یک کار بهتر، همان بلایی را سرتان میآورد که در بالا اشاره کردیم. اما این حتی از ان هم بدتر است زیرا آن شرکت برای آموزش و معرفی شما به مشتریان و غیره، سرمایهگزاری مالی و زمانی کرده است.
۳– عصبانی شدن در محل کار
سرخورده شدن گاه به گاه در کار امری عادی است اما اگر صدایتان را بالا ببرید، درها را به هم بکوبید و بر سر دیگران فریاد بزنید، پایتان را از گلیمتان فراتر گذاشتهاید. کافی است تنها یکبار چنین اتفاقی بیافتاد تا شما به عنوان یک فرد عصبانی شهرت پیدا کنید که هیچکس حاضر نیست با او کار کند. و زدودن این شهرت بد، کار بسیار دشواری است.
۴– دروغ
چه برای پنهان کردن اشتباهتان دروغ بگویید، چه به امید درآمد بهتر دربارهی درآمد قبلیتان اغراق کنید، در هر صورت اگر دروغتان آشکار شود، شهرتتان نزد هر کسی که از این موضوع مطلع شود قطعاً به گل خواهد نشست. اعتماد به گفتههای دیگران در محل کار از اصول است و زمانی که شما نشان دهید که قابل اعتماد نیستید، برقراری رابطههای کاری برایتان بسیار دشوار خواهد شد.
۵– خلف وعده
وقتی شما بر سر حرفتان باشید و به وعدههایتان عمل کنید، نزد دیگران دارای اعتبار میشوید. اگر بگویید فلان گزارش را تا دوشنبه ارسال خواهید کرد یا در مورد حساب جدیدتان جلسهای ترتیب خواهید داد اما آنها را فراموش کنید، اعتبارتان را زیر سوال بردهاید و به عنوان فردی غیرقابل اطمینان و متزلزل شهره خواهید شد.
۶– توصیه کردن فردی برای شغلی که مناسب او نیست
وقتی فردی را برای کاری توصیه میکنید به این معنی است که ضمانت او را میکنید، کار او مورد قبول شما است و خودتان حاضرید با او همکار شوید. اما اگر آن فرد واقعاً چنین نباشد، چیزی شبیه به این جمله را پشت سرتان خواهند گفت: «او فکر میکرد کار جو خوب است ولی جو افتضاح و غیرقابل تحمل است.» به هر حال برداشت شما از کار یک فرد، استانداردها و قضاوت شغلی خودتان را هم نشان میدهد.
۷– ترک شغل بدون اطلاع
تنها در صورتی که یک دلیل خیلی، خیلی خوب داشته باشید، ترک کار بدون اطلاع قبلی یعنی خراب کردن پلهای پشت سر با رئیس (و حتی همکارانتان). فاتحهی نامهی رضایت کاری را نیز بخوانید. خوشتان بیاید یا نه، عرف این است که خروجتان را از ۲ هفته قبل اطلاع دهید.
۸– ارسال ایمیل خصومتآمیز پس از یک اتفاق ناگوار
به ایمیل کسی در عصبانیت پاسخ دادهاید؟ از قانون جدید شرکت ناراضی هستید؟ یا پاسخ نامناسبی به ایمیل مردودی در مصاحبهی کاری ارسال کردهاید؟ در هر صورت ادامهی کار با این اتفاق کار بسیار سختی است. شما شهرت فردی را پیدا میکنید که نمیتواند پاسخ آرام و حرفهای به مشکلات بدهد و بیشتر افراد از شما دور خواهند شد.
چقدر یادگیرنده مستقلی هستید؟
یادگیرنده_مستقل، یادگیرندهای است که به طور فعال و با اتکای به خود دائماً در حال توسعه مهارتها، شایستگیها و قابلیتهای خود است. برای آنکه بدانید چقدر یادگیرنده مستقلی هستید، ببینید که کدام یک از ویژگیهای یازدهگانه ذیل را دارید.
فراموش نکنید که وجود یادگیرندگان مستقل در سازمان، کلید توسعه_پایدار_سازمانی است.
به طور کلی، ویژگیهای اصلی یادگیرندگان مستقل عبارتاند از؛
1) آنها برنامهریزی پیشاپیش روزانه، هفتگی و یا ماهانه و یا حتی بلندمدتتر را دوست دارند.
2) آنها به برنامه خود متعهد هستند، در این راستا به تعدیل برنامهها در طول مسیر میپردازند، اما هرگز بدون بهبود آنها برای تطبیقشان با شرایط، آنها را کنار نمیگذارند.
3) آنها زندگی خود را به گونهای سازماندهی میکنند که بتوانند بهترین استفاده ممکن از زمان خود را بکنند که این ویژگی، حیاتیترین عنصر موفقیت در یادگیری مستقل است.
4) آنها به این امر واقف هستند که نمیتوانند فعالیت یادگیریِ جدیدی را بدون کنار گذاشتن فعالیتی دیگر که تاکنون زمان برده است، شروع کنند.
5) آنها از خواندن، نوشتن، گوش دادن و گفتگو و بحث کردن، لذت میبرند.
6) آنها برای یادگیری چیزهای جدید ذهن خود را گشوده نگه میدارند.
7) آنها از سؤال پرسیدن، آزمون کردن و تحلیل لذت میبرند.
8) آنها از متفاوت بودن واهمهای ندارند.
9) آنها از شکل دادن به سازمانها، جستجوی اصول و یافتن ایدههای ساختاریِ مبنایی در هر موضوعی، لذت میبرند.
10) آنها مهارت خوبی در یادداشتبرداری، به خاطر سپاری و ارتباط دادن موضوعات به هم، دارند.
11) آنها نسبت به همکاری با دیگران در کار موافق هستند، اما از یادگیری متکیِ بر خود لذت میبرند.
انواع جلسات کدامند؟
جلسات متفاوتي در سازمانها برگزار ميشود. گاهي هدف از جلسه تبادل اطلاعات و گزارشدهي است، گاهي توجيه و قانع كردن ديگران براي انجام كار و گاهي تصميمگيري درمورد يك مساله است. دويل و استراوس جلسات را به چهار نوع زير تقسيم ميكنند: (دويل و استراوس: 1375)
1- جلسه حل مساله: عبارت حل مساله براي افراد گوناگون معني مختلفي دارد. مشكل به موقعيتي اطلاق ميشود كه نتوان آن را تغيير داد. مشكل ميتواند شامل ابهام درمورد يكسري مقررات جديد، نداشتن نام براي محصول و... باشد، آنچه اهميت دارد اين است كه وضعيت موجود بايد تغيير يابد. تا تمايلي به تغيير نباشد، مشكل حل نخواهد شد. يك جلسه حل مساله زماني خوب جواب ميدهد كه تمايل به تغيير در جلسه وجود داشته باشد.
2- جلسه تصميمگيري: جلسه حل مسائل، جلسه برخورد با مساله است و الزاماً تصميمگيري نيست. درحالي كه در يك جلسه تصميمگيري فشار براي تصميمگيري نهايي است. اگر سازمان از ساختار سلسله مراتبي پيروي ميكند، جلسه بايد تصميمگيرنده نهايي داشته باشد. قبل از هر جلسه بايد اطمينان حاصل شود كه همه افراد از نحوه تصميمگيري آگاه هستند و آن را قبول دارند. در برخي از موارد مديران قبل از تشكيل چنين جلساتي، تصميم را خود اتخاذ ميكنند و از افراد به شكل صوري استفاده ميكنند. در چنين مواردي بهتر است به جاي جلسه تصميمگيري يك جلسه استفاده از اطلاعات تشكيل شود و مدير تصميم خود را بگيرد.
3- جلسه گزارشدهي و اطلاعرساني: درصدي از جلسات اداري مخصوص گزارشدهي و استفاده از اطلاعات است. هدف مديران از برگزاري چنين جلساتي، برقراري اعتماد و حصول اطمينان از انجام كارهاست. مبادله اطلاعات، حكم اكسيژن براي هر سازمان اداري است. از طريق مبادله اطلاعات است كه كاركنان ميتوانند مشكل سازمان خود را حل و فصل كنند. يك مدير از راه مبادله اطلاعات، قادر است از تمام دانشها، اطلاعات، تجربيات و عواطف اعضاي خود به منظور پيشبرد اهداف سازمان استفاده كند. در نتيجه عدم اطلاعرساني، سوءظن دربين اعضاء سازمان پرورش مييابد و گاهي به حوادث ناهنجار ميانجامد. مبادله اطلاعات عمودي كه از بالا به پايين صورت ميگيرد نسبت به مبادله اطلاعات افقي كه ميان مقامات همسطح جاري است از اهميت بيشتري برخوردار است. (ماحوزي: 1379)
4- جلسه ارزيابي (بازخور): پويايي جلسات بازخور، متفاوت از جلسات گزارشدهي است. در چنين جلساتي افراد زيادي اظهارنظر و پيشنهاد ارائه ميكنند. اينگونه جلسات ارزشمند است چرا كه هريك از افراد فرصت مشاركت و گوش دادن به نظريات ديگران را دارد. برخلاف جلسات گزارشدهي، جلسات بازخور بايد سازمانيافته و برنامهريزي شده باشد.
رفتارهای مشخص غرور کاذب مدیریتی را شناسایی کنید
اینکه میبینیم مدیران ارشد اجرایی از غرور کاذب رنج میبرند، اغلب آزاردهنده است. منظور از غرور کاذب اعتماد به نفس بیش از حد است که میتواند آنها و سازمانهایی را که آنها هدایت میکنند، نابود کند.
قدرت وسیع آنها منجر به این میشود که هم احتمالا از غرور کاذب رنج ببرند و هم احتمال بیشتری دارد که در موقعیتی باشند که صدمات بزرگی به سازمان وارد کنند.
غرور کاذب یک ویژگی اکتسابی و نه یک اختلال شخصیتی ریشهدار است. این ویژگی به تدریج و با رشد بیشتر قدرت یک رهبر سازمانی ایجاد میشود و البته میتواند مدیریت شده و حتی در نطفه خفه شود.
رفتارهای فردی بیشماری از سوی مدیران اجرایی میتواند نشاندهنده غرور کاذب اولیه باشد:
سرزنش دیگران یا نیروها در زمان وقوع رخدادهای اشتباه، باور به اینکه تنها آنها میتوانند کار درست را انجام دهند، شکست در جستوجوی بازخورد و مشاهده عدم توافق بهعنوان تحقیر شخصی.
آنها معتقدند که قوانین سازمان برای آنها کاربردی ندارد. آنها با افراط در خودستایی، رفتار خودبینانه با همکاران یا مشتریان، نقض ارزشهای شرکت و شکست در مدلسازی رفتار نمونه، زمینه رفتارهای نادرست را فراهم میکنند و اینها در حالی است که از سایرین انتظار رفتار درست را دارند.
اینکه این رفتارها نشاندهنده غرور کاذب حقیقی هستند یا خیر، میتواند بستگی به تکرار، درجه یا تعداد داشته باشد.
«تکرار» را در نظر بگیرید: همه افراد میتوانند گاهی دچار اعتماد به نفس بیش از حد شوند یا گاهی تلاش کنند تا تقصیرها را گردن فرد دیگری بیندازند. اما فردی که بهطور مداوم این رفتارها از او سر میزند نسبت به کسی که سهوا دچار خطا میشود، بیشتر در معرض خطر غرور کاذب قرار دارد.
همین طور برای «درجه» میتوان چنین توضیح داد که بهعنوان مثال کسی که هیچ انتقادی را برنمیتابد یا بدتر از آن فردی که انتقاد کرده است را تنبیه میکند به شدت در معرض قرار گرفتن در تله غرور کاذب است.
غرور کاذب میتواند در مورد «تعداد» نیز صدق کند؛ جایی که حجم زیادی از رفتارهای گوناگون مضر وارد یک توده عظیم از سازمان میشود.
اگر سازمانی تنها یک یا دو نفر داشته باشد که قدرتشان باعث ایجاد غرور و تکبر در آنها شود، این امر میتواند در افراد زیردست دلسردی ایجاد کند، استعدادهای ارزشمند را وادار به فرار از سازمان کند و با تضعیف تیمها منجر به استراتژیهای غلط و نابجا شود.
چه شما یک عضو هیاتمدیره باشید یا یک مدیر عامل، یک مدیر ارشد، یک کارمند با پتانسیل بالا یا یک مدیر منابع انسانی، باید بدانید که این غرور کاذب دقیقا چه بلایی سر سازمان میآورد و به این ترتیب میتوانید اثرات مخرب آن را بر مشاغل و شرکتتان متوقف کنید.
منبع: strategy-business
مدلهای تغییرذهن
هوارد گاردنر در کتاب خود هفت عامل را مشخص کرده است (گاهی اوقات آنها را اهرم می نامد) که میتوان در همه موارد تغییر ذهن به کاربرد.
این هفت عامل عبارتاند از:
استدلال: کسانی که خود را تحصیلکرده می پندارند، بهویژه در موضوعات اعتقادی از استدلال استفاده بیشتری می کنند. استدلال می تواند شامل منطق صرف، استفاده از قیاس، یا ایجاد طبقه بندی باشد.
تحقیق: مکمل استفاده از استدلال، جمعآوری داده های مربوط است. کسانی که آموزش علمی دیده اند میتوانند به شیوه های نظام مند اقدام کنند و حتی شاید از آزمون های آماری برای تائید روندهای نویدبخش – یا ایجاد تردید در آنها – استفاده کنند.
بازآوایی: استدلال و پژوهش با ابعاد شناختی ذهن سروکار دارد؛ ولی بازآوایی نشانهء جزء عاطفی است.
توصیف مجدد بازنماینده: چهارمین عامل مقوله ای فنی به نظر می رسد ولی بسیار ساده است. تغییر ذهن تا جایی قانع کننده است که برای بازنمایی در شکل های مختلف مناسب باشد و شکل های مذکور یکدیگر را تقویت کنند.
منابع و پاداشها: بعضیاوقات تغییر ذهن هنگامی محتمل تر است که بتوان منابع قابلتوجهی را به کار گرفت.
رویدادهای جهان واقعی: بعضیاوقات رویدادی در جامعه ای بزرگتر اتفاق می افتد و بر بسیاری از افراد اثر می گذارد. نمونه های آن عبارتاند از جنگ، توفان، حمله تروریستی، رکود اقتصادی و یا در جنبه مثبت؛ دورههای صلح و رونق اقتصادی، در دسترس بودن معالجات پزشکی، حاکمیت یک رهبر، گروه یا حزب سیاسی خوب.
مقاومت: شش عاملی که تاکنون مطرح شدند همگی به تلاش برای تغییر ذهن کمک کنند. اما غیرواقع بینانِه است که فکر کنیم تنها عوامل تسهیل کننده وجود دارند. باگذشت زمان تغییر ذهن ها دشوارتر می شود، علت آن است که دیدگاه ها و چشماندازهای قدرتمندی کسب می شوند که در برابر تغییر مقاوماند.
مفهوم بازدارنده در تحلیل رفتار متقابل
بازدارنده ها دستوراتي هستند كه فرد را از انجام كار، رفتار و يا تجربه احساس به خصوصي نهي مي نمايد و او مجاز به انجام دادن آنها نيست،بازدارنده ها نقش مهمي در نمايشنامه زندگي همراه هستند.
اين بازدارنده ها به « نكن » و « نباش » هر فرد اجرا مي كند كه اغلب با كلمات صورت غيركلامي به كودك منتقل مي شوند ولي در اينجا براي سهولت كاربردف از پيام هاي اما به ندرت جمله مذكور به ،« وجود نداشته باش » كلامي واضح و روشن استفاده مي شود؛ مانند اين صورت به كودك گفته مي شود بلكه از مجموعه حالات و رفتارهاي والدين يا جانشينان آنها چنين پيامي استنباط مي گردد،از آنجايي كه بازدارنده ها در مرحله پيش كلامي به ما انتقال داده مي وند آنها را به صورت كلمات در ذهن خود نمي شنويم بلكه به صورت هيجان يا حس هاي بدني، احساس مي كنيم.
غيركلامي بودن بازدارنده ها سبب مي شود اگر با يك بازدارنده به مخالفت برخيزيد احساس تنش و ناراحتي داشته باشيد. اما در برخي موارد بازدارنده ها به صورت كلامي هم ابراز مي شوند دستورات بازدارنده انواع بسياري دارند كه در دوازده موضوع كلي دسته بندي مي شوند.
اين دوازده بازدارنده به صورت زیر هستند:
وجود نداشته باش
این بازدارنده مهلک ترین بازدارنده است. از طرفی تعداد کسانی که این بازدارنده را دارند نیز بالاست. ویژگی بارز این افراد عدم رعایت نکات ایمنی ، عدم مراقبت از خود و در سطوح عمیق تر و شدیدتر میل به آزار رساندن به خود و حتی از بین بردن خود است.
خودت نباش
زمانی که جنسیت فرد به رسمیت شناخته نشود. مثلا اگر خانواده خواهان داشتن فرزند پسر هستند ولی فرزند دختر نصیبشان می شود و از همان ابتدا از فرزند دختر درخواست رفتار پسرانه دارند.
خودت نباش گاهی به صورت عدم پذیرش کودک است و از وی خواسته می شود مانند والدین و یا اشخاص دیگر رفتار کند.
بچه نباش
فرزندانی که این پیام را دریافت مینمایند متوجه میشوند که هر چه سریعتر باید بزرگ شوند و اطرافیان از آنان انتظار رفتار کودکانه ندارد.
بزرگ نشو
والدین نمیتوانند بزرگ شدن و استقلال فرزند را بپذیرند و تلاش بر این است که وی همچنان به اطاعت بیچونوچرا از والدین ادامه دهد.
موفق نشو
این پیام بازدارنده با رفتار والدین هنگامیکه با موفقیت فرزندشان به سردی برخورد میکنند دریافت میشود و یا اینکه زمانی که والدین در درون از موفقیت فرزندشان دچار رشک میشوند و یا اینکه برای محافظت از فرزندشان عدم تمایلشان از موفقیت و استقلال فرزند را در قالب این پیام به وی منتقل میکنند.
مهم نباش
پیام بازدارنده مهم نباش این است : تو و آنچه انجام میدهی یا میگویی اهمیتی ندارید؛ و زمانی دوستت خواهیم داشت که خودت را مطرح نکنی.
هیچ کاری نکن
والدینی که به شدت مراقب فرزندانشان هستند این پیام منفی را به فرزندشان منتقل می کنند. والدینی هم که به کارهای کامل و بی عیب و نقص پذیرش می دهند اجازه انحام کاری را به فرزندانشان نمی دهند.
نزدیک نشو
ترس از صمیمیت و دور ماندن فرد از بعضی افراد و یا ارتباطات نتیجه پیام نزدیک نشو است.
تعلق نداشته باش
تو با همه فرق داری . این پیام بهصورت مثبت یا منفی منتقل میشود
تو متفاوت از دیگرانی . ممکن است به این معنی باشد که دیگران از عهده درک تو برنمیآیند . یا اینکه تو لایق ورود در گروهها نیستی
سالم نباش
زمانی که کودک بیشترین توجه حتی توجه یا نوازش منفی را هنگامی که بیمار است و یا از لحاظ روانی تعادل ندارد دریافت می کند یاد می گیرد برای جلب توجه دیگران بیمار یا نامتعادل باشد.
فکر نکن
افراد تحت تاثیر این بازدارنده خود را از فکر کردن و راه حل یابی در مورد مسایل زندگیشان ناتوان می بینند. زمانی که باید روی نکته یا مورد مهمی تمرکز کنند به نظر می رسد مغزشان قفل شده و به اصطلاح هنگ می کنند.
احساس نکن
برخی از احساسات ممکن است در خانواده ای مجاز به حساب نیاید و فردی که در این خانواده رشد یافته باشد مجوز آن احساسات را نداشته باشد.
توصیه های طلایی جف بزوس
جف بزوس موسس آمازون، از ثروتمندترین افراد آمریکا به شمار میرود؛ او با بهرهگیری از اصول خاص و هوش خود به جایگاه کنونی رسیده است. در ادامه ۱۷ پیام الهام بخش از او برای شما آورده شده است که نشان میدهد او چگونه طی ۲۰ سال گذشته، آمازون را به شرکتی ۲۰۰ میلیارد دلاری تبدیل کرده است.
1. رضایتمندی از خود: "یک شرکت نباید عادت کند که همواره در اوج باشد؛ زیرا درخشش و در اوج بودن، همیشگی نیست."
۲. ابتکار و نوآوری: "وقتی مجبور باشید از کمترین چیزها بیشترین استفاده را ببرید، اینجاست که نوآوری و ابتکار خودش را نشان میدهد. برای رهایی از یک جعبهی تنگ و تاریک، تنها راهی که وجود دارد این است که در عمل ابتکار نشان دهی و راهی به سوی بیرون پیدا کنی."
۳. پیشرفت: "اگر تمام توجه خود را به رقبای خود معطوف کنید، در این صورت باید بنشینید و منتظر بمانید تا رقبای شما حرکتی بکنند؛ اما توجه به نیازهای مشتریان و مشتریمداری موجب میشود که همواره پیشرو باشید."
۴. ارزشهایی که باید در شرکت خود ایجاد کنید: "بخشی از این ارزشها در طول مسیرتان مشخص میشوند. درسها و تجربیاتی که طی فعالیت حرفهای خود کسب میکنید، ارزشهای شرکت شما را تعیین میکند."
۵. ایدههای نو: "گاهی اوقات خوش اقبالی موجب میشود افراد به طور غیر منتظره ایده های بکر و تازه ای را کشف کنند."
۶. منتقدان شما: "اگر نمیخواهید مورد انتقاد قرار بگیرید محض رضای خدا، دست به هیچ کار جدیدی نزنید و همچنان به روال گذشته، کارهای خود را انجام دهید."
۷. انگیزش: "من قویا معتقدم نمایندگیهای یک شرکت نتایج بهتری را بدست میآورند. آنها اهمیت بیشتری به کارشان میدهند. کاری که آنها انجام میدهند صرفا انجام یک وظیفه نیست. در این باره باید کسب و کاری وجود داشته باشد و این کسبوکار باید معقول و منطقی باشد؛ اما این تنها دلیلی نیست که باعث میشود آنها کارشان را خوب انجام بدهند؛ زیرا اهداف و دلایل خاصی به آنها انگیزه میدهد تا کارشان را به خوبی انجام دهند."
۸.انتخاب دوست: "زندگی کوتاهتر از آن است که صرف کسانی شود که هیچ تدبیر و درایتی ندارند."
۹. اخلاقیات: "چیزی که من را خیلی ناراحت میکند این است که وقتی از کنار بانکی عبور میکنم تبلیغاتی را ببینم که با استفاده از آن سعی میکنند مردم را متقاعد سازند تا برای هزینههای غیر ضروری، خانهشان را در رهن بانک قرار دهند و وام بگیرند. این یک ترفند شیطانی است."
۱۰. استراتژی: "ما سه ایده بزرگ در آمازون داشتهایم که بعد از گذشت دو دهه همچنان به آن ایده ها وفادار ماندهایم. این ایده های بزرگ دلیل موفقیت ما بودهاند؛ مشتری مداری، نوآوری و شکیبایی."
۱۱. رشد و ترقی: "کسب و کاری باید همیشه جوان باقی بماند. اگر شما پا به پای نیازهای مشتری پیش بروید مانند وول ورث موفق خواهید بود."
۱۲.نقطهی اتکا: "اگر سرسخت و سمج نباشید کارها را خیلی زود و در مرحلهی آزمایش و تجربهاندوزی رها خواهید کرد و اگر فرد انعطافپذیری نباشید در مواجهه با مشکلات، سر خود را به دیوار خواهید کوبید و نخواهید دید که چه راه حلهای متفاوتی برای حل مشکلتان وجود دارد."
۱۳. بازاریابی: "در گذشته ۳۰ درصد از زمان خود را صرف این میکردید که کالا و خدماتی درجه یک و بی نظیر به مشتری ارائه کنید و ۷۰ درصد از زمانتان را صرف تبلیغات آن میکردید؛ اما در دنیای امروز، باید دقیقا برعکس عمل کنید."
۱۴. قیمتگذاری: "دو نوع شرکت وجود دارد. آنهایی که میکوشند هزینهی بیشتری را از مشتری مطالبه کنند و آنهایی که میکوشند هزینهی کمتری را مطالبه کنند. آمازون شرکتی است که در گروه دوم قرار میگیرد."
۱۵. قدرت و اختیار دادن به گروه کاری: "زمانی که گروه کاری من بخواهد کاری را انجام دهد، به آن ها " نه" نخواهم گفت. اما اگر گروه کاری من نخواهد کاری را انجام دهد ممکن است خواست آن ها را بپذیرم. وقتی چندین راه برای رسیدن به توافق وجود داشته باشد شما میتوانید ریسکپذیری گروهتان را بالا ببرید."
۱۶. جلب توجه مشتری: "ممکن است بهترین فناوری را در اختیار داشته باشید و شاید بهترین نمونه از کسبوکار را داشته باشید؛ اما اگر روایت و بیان درستی از برند خود نداشته باشید، هیچ فرقی با بقیه نخواهید داشت و توجهی را جلب نخواهید کرد."
۱۷. انتخاب سود اندک: "کم کردن ما به التفاوت هزینههای تولید و قیمت فروش، عاملی بوده که باعث شده است فرصتهای زیادی پیش روی آمازون قرار بگیرد."
منبع: BUSINESSINSIDER
6 مهارت شغلی تاثیرگذار برای افزودن به رزومهتان
در بازار کار امروز که استخدام کنندگان تعداد بالایی از درخواست ها را برای یک موقعیت شغلی مورد بررسی قرار میدهند، برای موفقیت می بایست رزومه برجسته و درخوری ارسال نمایید. اما باید از کجا شروع کنید؟
علاوه بر مهارت های تخصصی خاصی که مرتبط با حوزه کاری شماست، مهارت های شغلی دیگری نیز وجود دارند که استخدام کنندگان با دیدنشان در رزومه شما شگفت زده خواهند شد. در ادامه به بیان شش مهارت شغلی اثر گذار برای افزودن به رزومه تان می پردازیم.
◀️ مهارتهای سخت
خواه شما یک دانشمند علوم داده در صنایع با تکنولوژیهای سطح بالا باشید یا یک معلم با عملکرد فوقالعاده، میتوانید مهارت های سختی را که در ادامه بیان میشود فرا بگیرید و در عرصه رقابت ایستادگی کنید.
1- جمعآوری و تحلیل دادهها
مواردی که در شغل فعلیتان از جمع آوری و تحلیل داده ها استفاده نموده اید را در رزومه خود عنوان کنید. اگر فاقد این مهارت می باشید می توانید در دوره های آموزشی تحلیل داده شرکت کرده و آن را در شغل فعلی خود به کار گیرید.
2- شبکههای اجتماعی
صرفنظر از زمینه تخصصی شغلی، داشتن مهارت مدیریت شبکههای اجتماعی برای هر کاندیدایی یک امتیاز مثبت محسوب می گردد.
اگر شما دوره ای در مورد مدیریت شبکه های اجتماعی به اتمام رسانده اید یا در شغل فعلیتان درگیر شبکههای اجتماعی با کاربرد حرفه ای بوده اید آن را در رزومهتان ذکر کنید.
3- سیستمهای مدیریت محتوا
طراحی و ایجاد وب سایت صرفا مخصوص کدنویسان نیست. یادگیری سیستم های مدیریت محتوا برای طیف وسیعی از مشاغل مفید می باشد.
نحوه استفاده از این پلتفرمها را از طریق کلاسهای آنلاین یا آموزشهای مجازی فرا بگیرید و در قسمت مهارتهای رزومه خود درج کنید.
◀️ مهارتهای نرم
مدیران استخدام کننده مایل به استخدام کاندیداهایی هستند که مهارتهای نرم قوی دارند حتی اگر در مهارتهای فنی لازم کمبودهایی داشته باشند.
لیست کردن صرف مهارت های نرم نیز یک روش غیر حرفهای است و قانع کننده نمیباشد. به جای آن، چگونگی بهره گرفتن از این مهارت ها را به تصویر بکشید.
1- مهارت های ارتباطی
مهارت های ارتباطی جزء مهمترین مهارتهایی هستند که متقاضیان کار باید آنها را دارا باشند، هم گفتاری و هم نوشتاری.
رزومهتان را با دقت از نظر گرامری، املایی و از نظر رسایی ویرایش کنید و جملههای بلند را به جملههای کوتاه تبدیل کنید. مهارت های ارتباطی خود را در ایمیل ها، تلفن ها و در هر جایی که با استخدام کنندگان در تعامل هستید به اثبات برسانید.
2- مهارت حل مسأله
کارکنانی که قادرند راهحلهای خلاقانه برای مسائل پیچیده ارائه کنند، ارزش فوقالعادهای را برای کارفرما ایجاد می کنند و به یک عضو ضروری سازمان تبدیل می شوند.
بیشتر بر روی راه حل مسائل متمرکز شوید. در نتیجه، استخدام کنندگان می توانند با چگونگی بکارگیری مهارت حل مساله شما آشنا شوند.
3- نگرش مثبت
درک اینکه چرا کارفرمایان برای این نوع مهارت ارزش خاصی قائلند سخت نیست. این مهارت میتواند تقریبا به هر موقعیتی که شما در محیط کار با آن روبرو میشوید کمک کند.
نگرش مثبت را در یک مصاحبه آسانتر از یک رزومه میتوانید به نمایش بگذارید، با استفاده از افعالی مانند "غلبه کردن"، "فائق آمدن"، "موفق شدن" و "برنده شدن" میتوانید در خلق یک تاثیر کلی مثبت و پرانرژی نقش داشته باشید.
مهم نیست یکی از میلیونها بیکاری هستید که به دنبال شغل است یا در حال حاضر شاغلید اما به دنبال جایگاه های بهتری می باشید، میتوانید با فراگیری و اضافه کردن هر تعداد ممکن از این مهارت های ذکر شده به رزومه خود شانس استخدام خود را ارتقاء دهید.
دستورالعملی برای بهبود روابط شغلی
اکنون زمان بیشتری را با همکاران خود سپری میکنیم. با توجه به میزان سرمایهگذاری زمانی که انجام میشود، انتظار بازگشت سرمایه قابل قبولی هم وجود دارد. ایجاد روابط بهتر شغلی نیز به یکی از ضروریترین مولفههای مورد نیاز برای رشد و ترفیع تبدیل شده است. جین دیوال اشاره میکند از آنجاکه پیشرفت شغلی حاصل شبکهسازی است، کیفیت روابط کاری میتواند بهطور گسترده بر شانس بالا رفتن از نردبان پیشرفت شغلی بیفزاید.
به باور خانم دیوال «اگر از روابط شغلی مثبت بهرهمند نیستید، ایجاد شبکهای حرفهای از منابع و طرفدارانی که ارزش شما را درک میکنند و خواستار موفقیت شما هستند، دشوار خواهد بود. به روابط مثبت شغلی خود فکر کنید، هرچه طرفدار بیشتری داشته باشید به همان اندازه احتمال پیشرفت شغلی شما بیشتر خواهد بود.» اکنون که از دلایل اهمیت سرمایهگذاری در زمینه توسعه و بهبود روابط حرفهای آگاه شدهاید، جین دیوال توصیههایی برای بهبود ارتباطات با همکارانتان دارد. چه یکی از اعضای تازه وارد تیم باشید یا یک مدیر فصلی، باید با راهکارهای تقویت پیوندهای شغلی برای توسعه مسیر شغلی خود آشنا شوید:
1- سخت نگیرید.
اگر در حال پیوستن به یک سازمان هستید، دیوال به شما توصیه میکند با یک جلسه غیررسمی برای آشنایی بیشتر این کار را آغاز کنید. سعی کنید با آنها به خوبی آشنا شوید. از تجارب آنها بپرسید، از تخصصهای خاص آنها و اینکه آیا بهعنوان یک عضو جدید پذیرای سوالات شما خواهند بود یا نه؟
2- تواضع و قدردانی را تمرین کنید.
هیچکس نمیخواهد با شخصیتی «همه چیز دان» وقت بگذراند. اگر چنین خصوصیت رفتاری داشته باشید به احتمال زیاد تعداد زیادی از افرادی را که طالب همکاری با شما هستند از دست خواهید داد. همیشه از افرادی که شما را در یادگیری و پیشرفت بهویژه در آغاز فعالیتتان در سازمان یاری میکنند، قدردانی کنید. چرا که این موضوع احتمال شکلگیری روابط مثبت را افزایش میدهد.
3- مشاهدهگر خوبی باشید.
قبل از هرگونه اظهار نظری زمان کافی برای درک فرهنگ و هنجارهای موجود اختصاص دهید. اطمینان حاصل کنید که برای تصمیمات سازمان احترام قائل هستید. این احترام و کنجکاوی به پیوندهای عمیق حرفهای ختم خواهند شد.
4- در سختترین شرایط هم صریح و صادق باشید.
به باور دیوال باید برای اصلاح برخی روابط شکست خورده اقدام کنید. بهترین توصیه وی در این خصوص تشخیص چالش یا مسالهای است که منجر به ایجاد مشکل شده است، مسوولیت آن را بر عهده بگیرید. جلسهای خصوصی با فرد مورد نظر ترتیب دهید تا با او گفتوگو کرده و عذرخواهی کنید. هرگز برای عذرخواهی دیر نیست.
5- از روابط کاری خود انتظارات روشنی داشته باشید.
مدیرانی که به دنبال توسعه فرهنگ سازمان یا تیم خود هستند، قدمهای کوچکی را در راستای تغییر بر میدارند. به نظر خانم دیوال کسب اطمینان از شفافیت انتظارات شما از اعضای تیم نکتهای مهم است. هر چه صراحت بیشتر باشد اعتماد به نفس اعضای تیم بیشتر خواهد بود و آنان از تمام توان خود برای برای انجام خواستههای شما استفاده خواهند کرد.
6- د تعامل و مشارکت را فراموش نکنید.
دست کم هر دو هفته یکبار برای جلسات تشویق و تقدیر برنامهریزی کنید. افراد احتیاج دارند در محل کار دیده شوند، میخواهند مطمئن شوند که برای سازمان مهم هستند. تقدیر و تشویق راهکاری برای اطمینان دادن به کارکنان است، اطمینان از اینکه ارزشمند هستند. هرچه این اطمینان بیشتر باشد بیشتر برای موفقیت سازمان تلاش خواهند کرد.
7- به یاد داشته باشید همکاران و اعضای تیم هم انسان هستند
صرفنظر از سمتی که هر شخصی در سازمان دارد، او یک انسان است، درست مثل شما. با آنها مانند هر فرد دیگری تعامل داشته باشید. علایق آنها را بشناسید، با رویاها، زندگی شخصی، عادات و سرگرمیهای مورد علاقه آنها آشنا شوید. هر چه بیشتر با آنها آشنا شوید روابط عمیقتر و بهتری خواهید داشت.
8- تفاوتهای فردی را بپذیرید.
دانستن اینکه چه رفتاری مناسب تعامل با هر یک از همکاران است، به مهارتهای خاصی نیاز دارد. خانم دیوال بر این باور است که داشتن حسن نیت در این زمینه بهترین اصل است. همه ما انسان هستیم و تجربیات و پیش زمینههای مختلفی داریم که شکلدهنده شخصیت ما هستند. به این تفاوتها احترام بگذارید.
منبع: Fastcompany
چگونه میتوان از انرژی احساسی کارمندان بهرهبرداری کرد؟
هنگامی که از کارمندان شرکتهای موفق جویا میشویم که چه چیزی آنان را از کار در آن محیط خشنود میسازد، اغلب شگفتزده میشویم که چگونه پاسخهای دریافتی از تمامی افراد یک سازمان، جدا از رده، کارکرد یا گروهشان، یکپارچه و همراستا هستند. این تکیهگاههای فرهنگی برای افراد خارج از این محیط همیشه به سرعت قابل مشاهده نیستند.
ممکن است نیروی محرکه کارمندان یک مرکز درمانی خیریه، این باشد که کار آنان سبب افزایش طول عمر و سلامت بیماران خواهد شد؛ کارکنان یک شرکت معروف ممکن است از کار کردن در یک برند برتر و در سطح جهانی شناخته شده احساس افتخار کنند؛ افراد شاغل در شرکتهای تازه تاسیس شاید ساختار شکنانه بودن شرکت خود را همچون یک نشان افتخار بدانند؛ کارگران یک کارخانه شاید به سهم خود در نقش مولد کارخانه بنازند. این تفاخر، سوخت «انرژی احساسی» را تامین میکند که مفهومی حیاتی هم برای درک ما از فرهنگ سازمانی و هم برای بازدهی حداکثری کارمندان است.
البته امتیازهای بالا در بازدهی حداکثری کارمندان همواره به این معنا نیست که فرهنگ شما پشتیبان راهبردهای شما است یا بهعکس، امتیازهای بازدهی پایین الزاما به این معنا نیست که فرهنگ شما نابسامان است. ضرورتا، پیشرفت فرهنگی مترادف با بهبود بازدهی کارمندان نیست. بیایید نگاهی ژرفتر به چیستی این امر بیندازیم.
انرژی احساسی، فارغ از مشوقهای بیرونی نظیر پاداش یا مزایا، کارمندان را تشویق میکند که ادامه دهند و پیش بروند. منبع تغذیه این انرژی احساسی نقاط قوت بهخصوصی هستند که منشا حس افتخار در داخل یک شرکتند که افراد را به سوی سختکوشی بیشتر در جهت ارتقای سازمان هدایت میکند. احساس غروری که از این دستاورد حاصل میشود خود منبع تامین انرژی احساسی بیشتری خواهد شد که افراد را تشویق میکند برای دستیابی به موفقیتهای افزونتر باز هم بکوشند و به همین شکل این چرخه تکرار میشود.
درباره اینکه چرا احساس افتخار از پول اهمیت بیشتری دارد: جان کاتسن باخ در قدرتِ بزرگترین نیرو محرکه جهان چنین توضیح میدهد که احساس افتخار، یک اوج احساسی است که به دنبال کسب موفقیت پدید میآید. پیشبینی موفقیتهای آتی همچون یک منبع نیرو محرکه ذاتی عمل میکند که اغلب اوقات قدرتمندتر از مشوقهای رسمی و پاداشهاست.
توانایی بهرهوری از این منابع احساس افتخار بهویژه در دورههای دگرگونی و اختلال اهمیت پیدا میکند. در هنگام تلاش برای ایجاد دگرگونیهایی با مقیاس بزرگ، شرکتهایی که تعهد کارمندی بر پایه افتخار، احساسات یا فرهنگ موجود را به عنوان منبعی برای قدرت خود بهکار میبرند تقریبا دو برابر بیش از شرکتهایی که از این منابع استفاده نمیکنند، احتمال دستیابی به دگرگونی پایدار را دارا هستند.
تلاشهای ایجاد دگرگونی میتواند منابع احساس افتخار و در پی آن انرژی احساسی کاری شما را به مخاطره بیندازد. هنگامی که این معیارهای فرهنگی مورد حمله قرار میگیرند، کارمندان دچار بیاعتمادی و تشویش خاطر شده و ممکن است در مقابل تغییرات مقاومت کنند. در این شرایط رفتارهایی ضدتولید پدید میآیند، ازجمله زبانبازی برای پُربازده کردن اهداف و پنهانسازی اطلاعات بهمنظور حمایت از گروههای جداگانه (در درون یک سازمان).
در چنین حالتی دیگر جای تعجب نیست که پس از دو، سه سال، هزینهها کم کم افزایش یافته، سازمانهای مقلد شکل گرفته و شرکت خود را ناگزیر از رفتن زیر بار یک برنامه بازسازی دیگر میبیند.
برای بهرهوری کامل از انرژی احساسی یک سازمان، بایسته است که اهداف آن سازمان با چیزهایی که سبب ایجاد احساس افتخار در افراد از کار کردن در آن مکان میشود، پیوند بخورد.
نویسنده: Alice Zhou
پسرعموی عیاش من!
یه سال و خردهای پیش عموی ما صد میلیون تومن داد دست دوتا پسرهاش. به هر کدومشون. گفت با این ۱۰۰ تومن هر کاری میخواین بکنین. اون موقع دلار ۳ و۴۰۰ بود. این دو نفر خوشحال بودن که یهو نفری ۱۰۰ میلیون تومن پول بهشون رسیده. یکی از پسرعموها ۵ تومن گذاشت رو پولش و رفت یه رنوی ۱۰۵ تومنی خرید. عاشق تفریح و جاده و عشق و حاله. همیشه یا تلو تلو میخوره یا یه چیزی دود میکنه. به این معروفه که تا حالا یه روز هم تو زندگیش کار نکرده.
اون یکی پسرعمو ۱۰۰ تومنش رو ریخت تو کار شیرینی خونگی. کم کم کارش گرفت و صفحهش تو اینستاگرام هم کلی مخاطب پیدا کرد. بعد از چند ماه، یه کارگاه شیرینیپزی کوچیک گرفت، سه نفر رو استخدام کرد.
زمان گذشت و اون پسرعموی عیاش، یه کم ته دلش نگران بود که کاش مثل داداشش یه کاری راه می انداخت.یه ذره که به این فکر (فکرراه انداختن کسب وکار مانند برادرش، پسر عموی پرتلاش) فرو میرفت، موبایلش زنگ میخورد و برنامه بعدی جور میشد. اون هم دوباره فراموش میکرد که چنین مسئلهای اصلا وجود داشته.
اوضاع کارگاه داشت خوب پیش میرفت که یهو همه چی ریخت به هم. بعد از چند ماه پسرعموی پر تلاش مجبور شد که کارگاه رو تعطیل کنه و به این فکر میکرد که کجای کار رو اشتباه کرده؟ داداشش یه روز هم تو زندگیش کار نکرده و الان با گذشت چند ماه، ماشین ۱۰۰ میلیونیش شده ۳۰۰ میلیون. پسر عموی عیاش رنو رو فروخت و رفت چندتا پراید خرید و دوباره، کلی سود کرد. پسر عموی پرتلاش هم چند وقتیه تو هایپرمارکت داره دسر میفروشه. راستی شما برای پسرعموی من کاری سراغ ندارین؟ آدم اخلاقمدار و پرتلاشیه!!! (رفرنس: آرش ترابی، راه پرداخت)
تحلیل و تجویز راهبردی:
در ایران، دست کم پنچ دسته پولدار داریم:
▫️رانت خوارها: کسانی که روابط ویژه و دسترسی به اطلاعات یا افراد مهم دارند و از طریق همین دسترسی ها، می تواند یک شبه قراردادهای میلیاردی ببندند، معاملات کلان انجام دهند و فقط در عرض یک ماه، به اندازه حقوق یک کارمند در کل دوران کاری سی ساله درآمد داشته باشند.
▫️باج گیرها: باج گیرها کسانی هستند که رشوه می گیرند، به خاطر موقعیت کاری شان در منصب هایی هستند که تشخیص شان در یک پرونده تسهیلاتی، مالیاتی، گمرکی، قضایی و ... می تواند یک دفعه 10 میلیارد تومان این ور و آن ور کند، بدیهی است که آن کسانی که از این 10 میلیارد این ور و آن ور شدن نفع می برند، حاضرند 10 درصد، آن را هم با فرد مذکور شریک شوند. به نظر شما 1 میلیارد تومان برای یک پرونده کافی نیست؟
▫️موج سوارها: کسانی هستند که آگاهانه یا ناآگاهانه در جهش های قیمتی، یک شبه ره صد ساله می روند، خرید و فروش سکه، طلا، ارز، خانه و ماشین باعث می شود که بدون زحمت و فقط به خاطر تلاطم های قیمتی دارایی شان چند برابر شود.
▫️خوش شانس ها: خوش شانس ها معصوم ترین بخش پولدارهای ایران هستند. اینها یا صاحب ارث هستند (ارثی که از پدر، مادر، یا خانواده خود می برند) و یا اینکه در یک قرعه کشی برنده می شوند. ولی باز هم بدون زحمت و ارزش افزوده به ثروت می رسند.
▫️تولیدکننده ها: کسانی که یک کالا یا خدمت برای جامعه تولید می کنند و در ازای آن درآمد کسب می کنند. مواد اولیه، نیروی انسانی، ساختمان، تجهیزات فیزیکی را به لطف تدبیر و تکنولوژی، ترکیب می کنند و خلق ارزش افزوده ایجاد می کنند.
اختلاس گرها و کلاهبردارها هم هستند البته. چهار دسته اول (رانت خوارها، باج گیرها، موج سوارها، خوش شانس ها) تفاوت اساسی با آخری ها (تولیدکننده ها) دارند، چهار دسته اول، ارزش افزوده تولید نمی کنند اما کسب ثروت می کنند و همچنین چهار تای اول، نه درگیر مساله پرداخت حقوق سر برج کارکنان هستند، نه نگران عدم ورود مواد اولیه به خاطر تحریم ها، نه نگران تصمیمات دولت و نه درگیر بیمه و مالیات و شهرداری و عوارض. اما تولیدکنندگان علاوه بر این بدبختی ها، باید با رانت خوارها و باج گیرها هم هر روز بجنگند.
اصل اول اقتصاد، بهینه یابی است؛ بدین معنا که افراد می کوشند بهترین گزینه در دسترس را انتخاب کنند. در کشوری که شرایط به نفع گروه پنجم (تولیدکنندگان) نباشد، آنگاه می شود بهشت باج گیران، رانت خواران و موج سواران و شانس آوران! چرا؟ چون آن گزینه ها، بر اساس اصل بهینه یابی مطلوب ترند.
هنر کشورداری آن است که مجموعه سیاست ها، قوانین و مقررات به گونه ای طراحی شود که شرایط را به نفع گزینه پنجم (تولیدکنندگان که ارزش افزوده برای جامعه دارند) تغییر دهد و گزینه های دیگر نامطلوب تر شود، مثلا به خاطر قاعده «پولت را از کجا آورده ای»، گزینه باج گیری، نامطلوب تر شود. لازم نیست گزینه ها را از بین ببریم یا ایجاد کنیم، بلکه تنها کاری که باید کرد این است که مطلوبیت گزینه ها را بالا-پایین کنیم، مردم خودشان انتخاب هایشان را بهینه خواهند کرد.
مجتبی لشکربلوکی
موسسه ثامن، سلبریتیها و "سیستمهای مالنایی"
▫️مالنا(Malèna) نام فیلمی ایتالیایی است که در سال 2000ساخته شد. داستان فیلم مربوط به یک زن زیبا به همین نام در دوران جنگ جهانی است. همسر مالنا، نینو اسکوردیا به جنگ رفته است و مالنا در شهر کوچکی همراه با امید به پایان جنگ و بازگشت شوهرش تنها میماند.
▫️مدتی میگذرد و خبر کشته شدن شوهرش می آید. حالا دیگر تنهایی او تشدید شده است. از میدان شهر که میگذرد نگاههای شهوت آلود مردان است که او را دنبال میکنند و پیشنهادهای مکرر ایشان. دندانپزشکی او را مورد هتک حرمت قرار میدهد و در عین نجابت باید در دادگاه برای اتهام "رفتار نانجیبانه" از خودش دفاع کند و یا اینکه به مدت دو سال به زندان برود.
وضعیت قحطی و بمباران دوران جنگ کار را به جایی میرساند که مالنا مجبور میشود برای زنده ماندن تبدیل به روسپی مردان محلی و سپس افسران آلمانی بشود. مردانی که اوایل آرزوی او را داشتند الان دیگر به راحتی او را در اختیار داشتند!
▫️پس از جنگ اما مردم میخواهند خودشان را بازسازی کنند. دیگر حضور این زن خراب در روستا قابل تحمل نیست!
زنان روستا مالنا را گرفته، کتک زده، سرش را میتراشند و به میدان می آورند و مردان هم کاملا خونسرد نظاره گر این ماجرا هستند. تکاندهنده ترین سکانس این فیلم لحظه ای است که مالنا با صورتی خون آلود به چشم مردهایی که خرابش کردند نگاه میکند و از عمق وجود ضجه میزند...
داستان مالنا داستان سیستمهایی است که افراد خوب را هم وادار به بد بودن میکنند.
▫️در سیستمهای خوب آدمهای بد هم خوب عمل میکنند و در سیستمهای بد آدمهای خوب هم بد عمل میکنند. بعضی سیستمها با افراد همان کاری را میکنند که با مالنا در آن فیلم شد و من اسم این گونه سیستمها را "سیستمهای مالنایی" میگذارم!
▫️نحوه کار این سیستمها چنین است:
1-در مرحله اول شخص را خراب و لگدمال میکند.
2-در مرحله دوم شخص خراب را بخاطر خراب بودن مجازات میکند.
سه مثال:
▫️یک قاضی جوان باسواد و متعهد وارد سیستم قضایی میشود و میخواهد هستی را پر از عدل کند، اما باندهای قدرت(با بازوی امنیتیها) خرابش میکنند و اگر شانس بیاورد بخاطر همین فساد مجازات نمیشود ولی درهرصورت زندگی تاسف باری خواهد داشت.
▫️یک کارمند(مدیر) تازه استخدام شده تمام آنچه در دانشگاه خوانده را در ذهنش آماده کرده تا در دنیای واقعی پیاده کند ولی سیستم ناامید و خرابش میکند. اگر بخواهد بهتر از متوسط عمل کند سیستم او را مجازات خواهد کرد و بمرور آموزش میبیند که باید وقت کشی کند، زیرآب زنی کند، رشوه بگیرد و... .
▫️کارآفرین یا تاجر جوان وارد بازار میشود. میبیند که "مجبور است" دروغ بگوید وگرنه ورشکست خواهد شد، پس دروغگویی را یاد میگیرد. قاچاق و...راهم یاد میگیرد. برای دور زدن تحریمها تلاش میکند، ولی قواعد بازی دایم در حال عوض شدن است! مدتی بعد تبدیل میشود به بابک زنجانی و... !
مثالهای متعددی میتوان آورد اما حالا که اسم مهران مدیری و احسان علیخانی هم بواسطه فساد موسسه ثامن مطرح شد دوباره به یاد سیستمهای مالنایی افتادم! من هيچوقت به این دو سلبریتی علاقه نداشته ام ....و با اطمینان میتوانم بگویم اگر حمایت های سازمان های خاص... از ایشان نبود هرگز به این موفقیت نمیرسیدند...
اما با اینحال، قضاوت در مورد ایشان بخاطر دریافت هدیه از یک موسسه بظاهر خصوصی را با درنظرگرفتن همه جوانب باید انجام داد! بخصوص که اصل خبر هم ممکن است درست نباشد. شرایط به گونه ای شده است که اگر در یک روز اسم کسی مطرح شد دقیقا باید بالعکس به فکر حمایت از او افتاد، چون او همان مالنای آن روز است!
همه افراد هم این را میدانند، اما گاهی برای تفریح هم که شده و یا برای کم کردن بار خودشان و یا پایین آوردن آنتروپی یک قربانی انتخاب میکنند و او را قربانی میکنند!
تجویز رفتاری:
▫️زمانیکه به دنبال نفع شخصی خودتان هستید بشدت از ورود به چنین سیستمهایی پرهیز کنید و اگر در آنها قرار گرفتید هرچه زودتر فرار کنید! مگر آنکه هیجان اضافه برایتان مطلوبیت داشته باشد! در حالت کلی هم این پدیده صفر یا صد نیست و میتوان درجه ای از مالنایی بودن برای هر سیستم تعریف کرد.
▫️اما اگر صرفا دنبال نفع شخصی نیستید سعی کنید سیستمهای مالنایی را اصلاح کنید و یا از ایجاد یک مالنا جلوگیری کنید! تصور کنید که مثلا در داستان مالنا اگر غذا و مایحتاج او تامین میشد او مجبور به روسپیگری نمیشد.
بنابراین از یک طرف باید کاری کرد که سیستم افراد را خراب نکند و از طرف دیگر، در مجازات کردنها از انصاف خارج نشود.(البته این خودش یک کار سخت و پیچیده و گاهی مترادف با اصلاح کلی سیستم است)
اقتصاد رفتاری
چگونه فرهنگ کاری مناسب بسازیم؟
در میان بسیاری از فاکتورهای مهم برای ادارهی یک شرکت موفق، فرهنگ مثبت و سالم در محل کار، بسیار اهمیت دارد که در آن بهره وری، استعداد، مهارت و روحیه پرورش پیدا میکند. در کسب و کارها، ایجاد سیستم ارزشمندی که مأموریت شرکت و چگونگی رسیدن به آن را نشان دهد بسیار مهم است.
علاوه بر این، فرهنگ کاری مناسب، چگونگی انجام کارها، نحوه تعامل کارکنان با یکدیگر و مسیر هدایت شرکت را مشخص میکند. بنابراین یک فرهنگ سازمانی سالم دارای تأثیرات بلندمدت است که توسط پرورش افراد و ارزشهای خوب میتوان به آن دست یافت.
در اینجا چند نکته برای ساخت شرایط مناسب و فرهنگ درست در محل کار را معرفی می کنیم.
شفافیت را تشویق کرده و انتظارات واقع بینانه تعیین کنید
شفافیت در محل کار فضای اعتماد و صداقت بین رهبران و کارکنان آنها را ایجاد میکند. اگر محل کار فاقد شفافیت باشد، به محیطی سمی تبدیل خواهد شد.
اگر با الگویی مناسب رهبری کرده و سعی کنید در موقعیتهای مختلف منصفانه و شفاف باشید، کارکنان شما به طور دائمی از این رفتارتان پیروی میکنند. توانایی شما برای نشان دادن آنچه که شرکت عنوان میکند، یک راه عالی برای ساخت فرهنگی است که در ذهن دارید.
سعی کنید صریحاً انتظارات خود را شرح دهید و از هر انحرافی جلوگیری کنید.
افرادی مناسب که به فرهنگ شما میخورند انتخاب کنید
در طول فرآیند استخدام باید افرادی را انتخاب کنید که ارزشهایشان با شما سازگار است. در این موقعیت، پرسیدن سؤالات درست میتواند برای شما بسیار مفید باشد. به عنوان مثال، در مورد کار خود چه چیزی را دوست دارید؟ چه چیزی به شما الهام میدهد؟
ارتباط کلیدی است
ارتباطات مؤثر یک ابزار ضروری برای ایجاد محیطی است که به افراد انگیزه میدهد و پیشنهادات و انتقادات را تشویق میکند. این کار باعث مشارکت کارمندان میشود و به آنها امکان میدهد نوآور باشند، همکاری کنند و به فردی کارآمد تبدیل شوند.
تلاشهای ارزشمند را بشناسید و به آنها پاداش دهید
قدردانی و شناخت تلاشهای کارکنان برایشان بسیار مهم است. افرادی که فکر میکنند ارزشمند هستند در مورد خود حس مثبت دارند و توانایی آنها برای کمک کردن تقویت میشود.
بنابراین برای جلب توجه کارمندان خود چه کاری میتوانید انجام دهید؟ آنها هر از گاهی نیاز به تنوع و جشن دارند. شما میتوانید یک مهمانی خوب برای آنها برگزار کنید و کارتهای هدیه به آنها بدهید. این شناسایی تلاش کارکنان پیامی بسیار قدرتمند برای آنها میفرستد. بنابراین، یک روش ارتباط قوی است.
به کارکنان خود بگویید که آنها یک تیم هستند، نه یک دسته از افراد
قدرت کار در یک تیم آنچنان قوی است که حتی کارهای ظاهراً غیرممکن قابل اجرا به نظر میرسد. کار گروهی اساساً باعث حس اتحاد، شور و شوق برای منافع مشترک و تعهد به انجام بهتر میشود.
شما باید این سیستم ارزش را در کارکنان خود ایجاد کنید که کار تیمی برای موفقیت شرکت حیاتی است. به کارکنان خود بگویید در همه پروژه های مرتبط با کار با همدیگر کار کنند و در صورت لزوم به یک دیگر کمک کنند.
نتیجهگیری
یک فرهنگ سازمانی سالم، پایهای برای ادغام دانش، باور و رفتار انسانی است که نسلهای بعد را پرورش میدهد. داشتن یک فرهنگ مثبت در شرکت راهی برای این است که اطمینان حاصل کنید همه در مورد انتظارات شرکت ایدهای مشترک دارند.
منبع: Lifedev
باکلاس های بی شخصیت
ما در جامعه مان یک مشکل جدید پیدا کرده ایم. افرادی هستند که ظاهرشان کاملا امروزی، مدرن و کار درست است اما بی شخصیت هستند. این افراد دست کم شش ويژگی دارند:
1- این افراد ساعت لاکچری دارند اما ....
این افراد ساعت های لاکچری و گران قیمت می بندند مانند برموند، شوپارد، امگا، پیاژه، رولکس. اما تفاوت بین 8 تا 8:15 را نمی دانند. ساعت را نه برای آن تایم (سروقت) بودن و مدیریت بهینه وقت خودشان و دیگران، بلکه برای زینت می بنندند. بدقول اند. در هر جلسه ای دیر می رسند. به قول شان وفا نمی کنند. تفاوت 60 دقیقه و 61 دقیقه را درک نمی کنند و بابت تاخیر خجالت نمی کشند.
2- مدرک دانشگاهی عالی دارند اما ....
این افراد مدرک دانشگاهی دارند، اما سطح تحلیل شان، سطح نگاه شان، با یک فرد فاقد تحصیلات دانشگاهی هیچ تفاوتی نمی کند. این افراد عاجزند از اینکه بر اساس یک مدل، یک تئوری، یک چهارچوب فکری روشن صحبت و تحلیل کنند. از آن بدتر دارای ثبات فکری نیستند و چون چارچوب فکری منسجم ندارند به تناسب شرایط، حس و حال و مخاطب، افکار و مواضع خود را تغییر می دهند. در یک گفتگوی یک ساعته سه موضع متفاوت راجع به یک موضوع می گیرند چرخش های 180 درجه ای در کمتر از 15 دقیقه!
3- این افراد ماشین های گران قیمت سوار می شوند اما ....
این افراد ماشین های گران قیمت عمدتا خارجی دارند. اما توجه ندارند که صدای ضبط شان را در محدوده خودروی خود نگاه دارند. آن قدر با شخصیت نیستند که برای خانمی که کودکش را بغل کرده ماشین را کاملا متوقف کنند تا با خیال راحت از خیابان رد شود. خیابان را سطل آشغال خود فرض می کنند و ته سیگارشان را به راحتی در سطل آشغال شخصی شان (همان خیابان عمومی شهر) می اندازند و علایم و خطوط راهنمایی و رانندگی را چیزهای زایدی می دانند.
4- این افراد خوش صحبت هستند و خوش محضر اما ...
این افراد از واژه های امروزی استفاده می کنند. علاوه بر اینکه خوب و سلیس صحبت می کنند، زبان خارجی هم بلدند و از برخی اصطلاحات زبان خارجی هم استفاده می کنند، اما دایره واژگان ان ها شامل برخی واژه ها نمی شود، آنها بلد نیستند بگویند اشتباه کردم، نمی توانند بگویند من این موضوع را بلد نیستم و نمی دانم. بلد نیستند بگویند فعلا حرفی ندارم باید مطالعه کنم و یا باید فکر کنم.
5- این افراد سفر خارجی می روند اما ...
این ها درآمدشان و سبک زندگی و کارشان به گونه ای است که سفر خارج می روند. اما بلد نیستند که آداب خوب، افکار خوب، رفتارهای پسندیده را با خود به هدیه بیاورند. آن ها فقط سرکوفت، حسرت، مرغ همسایه غاز است را برای ما تکرار می کنند.
6- این افراد گوشی های به روز دارند اما ....
این ها گوشی های گران قیمت دارند، همچنین شماره گوشی هایشان نیز رُند است اما سواد رسانه ای ندارند، هر مطلبی را می خوانند. هر مطلبی را فوروارد می کنند. تفاوت یک رخداد واقعی و یک رخداد رسانه ای را نمی دانند. متوجه نیستند که رسانه ها چگونه اطلاعات را به صورت نامحسوس دستکاری می کنند. از آن مهم تر در زمینه رعایت مالکیت معنوی از هفت دولت آزاد هستند و دزدی محتوا و مطلب می کنند.
تجویز راهبردی:
آنچه گفتم را همه ما کمابیش داریم. حالا یکی هست که همه این ويژگی ها را دارد و دیگری ممکن است دو تا را داشته باشد.ما برای آنکه توسعه یافته شویم، نیازمند انسان هایی هستیم که روی شخصیت شان کار کرده اند به عبارتی دیگر توسعه یافته اند. ما زمانی توسعه خواهیم یافت که؛
• فرق هشت و هشت و ربع را بفهمیم.
• قاعده مند فکر و گفتگو (دیالوگ) کنیم.
• در زندگی جمعی، انضباط رفتاری نشان دهیم (نمونه اش انضباط ترافیکی)
• همانگونه که پول و وسایل و دوچرخه کسی را نمی دزدیم، مطلب و نوشته و ایده و نقاشی دیگران را ندزدیم.
• بیاموزیم که خجالت نکشیم و بگوییم «بلد نیستم، باید کمی فکر کنم، دانش من در این زمینه ناقص است و نمی دانم!»
• کشورهای پیشرفته را نقد کنیم، حسرت و سرکوفت و ناامیدی را پشت سر بگذاریم و آنچه خوب است را برای کشور خود برداریم.
ساعت باکلاس، سفر خارجی، مدرک دانشگاهی، گوشی های آخرین مدل و ماشین گران قیمت، توسعه نمی آفریند. برای حرکت باثبات و پایدار به سمت توسعه یافتگی، به ذهنیت توسعه یافته و شخصبت توسعه یافته نیازمندیم.
✏️مجتبی لشکربلوکی
کانون ارزیابی نباید بازنده داشته باشد ...
هفده سال پیش همراه با تعدادی از مدیران ایران خودرو بازدیدی از شرکت هندی "تاتا" داشتیم. در آنجا به شکل دقیق و مفصل با کانون ارزیابی و برنامه های جانشین پروری آشنا شدم. پس از بازگشت از این سفر، طرح "مدیران فردا" را آغاز کردیم و خوشبختانه، مشابه این طرح در سازمانهای دیگر هم رونق و رواج پیدا کرد.
این طرح بدنبال پیداکردن مدیران آینده شرکت از میان کارشناسان جوان بود. از همان ابتدای کار و با توصیه مهم یکی از مشاورانمان بنا را بر این گذاشتیم که طرح ما بازنده نداشته باشد؛ زیرا بازندگان از آنجا که ممکن است احساس کنند صلاحیت و شایستگی آنها در ارزیابی های کانون ارزیابی زیر سئوال رفته است، میتوانند اساس کار کانون های ارزیابی را زیر سئوال ببرند.
حال، با توجه به اینکه استفاده از کانون های ارزیابی با استقبال روز افزونی روبرو است، اقداماتی را که بصورت تجربی آموخته ام و در این فرایند به کار میگیرم جهت استفاده دست اندرکاران پیشنهاد میکنم:
1-در ابتدای کانون راجع به پیشینه این کار در دنیا، خاستگاه این روش و چرایی رواج آن توضیح میدهم.
2-اعتبار ابزارها بویژه آزمونهای روان شناختی را که استفاده میکنیم، مطرح میکنم.
3-ارزیابان را از نظر صلاحیت و تجاربی که در این کار دارند و نیز، بی طرفی شان معرفی میکنم.
4-ارزیابی شدن را بعنوان یک ضرورت برای خودشناسی و یک فرصت که باید قدردان آن باشیم، مطرح میکنم.
5-به ارزیابی شوندگان میگویم که ما (تیم ارزیابی) خیرخواه آنها و سازمانشان هستیم و برای وصل کردن آمده ایم نه فصل کردن.
6-توضیح میدهم که کار ما لازمه و مقدمه استقرار شایسته سالاری است که همه ما بدنبال آن هستیم.
7-به نسبی بودن ارزیابی ها، صادقانه اعتراف میکنم .
8-به ارزیابی شوندگان توضیح میدهم که برنده اصلی این فرایند آنها هستند؛ زیرا میتوانند با بازخوردها و اطلاعات دریافتی، خودشان را بهتر از قبل بشناسند و سفر جدیدی را به سوی تعالی و توسعه فردی آغاز کنند.
9-به ارزیابی شوندگان توضیح میدهم که با بازخوردهایی که دریافت خواهند کرد چگونه "مثبت و سازنده" برخورد کنند.
به آنها میگویم که در آینده فرصتهای دیگری برای حضور در کانون در اختیار آنها قرار خواهد گرفت.
توضیح میدهم که بازخورد گرفتن یکی از مؤثرترین راه های یادگیری است؛ چرا که کمک میکند مسأله خودمان را پیدا کنیم و برای بهبود، یادگیری ها و آموزش های خود را روی آن متمرکز کنیم.
دکتر بهزاد ابوالعلایی
علائمی که نشان می دهند برای قبول پست مدیریت آماده نیستید
پیشنهاد پست مدیریتی جدید، معمولاً برای همه کارمندان وسوسه کننده است؛ ولی تصمیم به قبول یا رد آن نیز بسیار پیچیده به نظر می رسد. به منظور ارائه راهکارهایی که به تصمیم درست در این موارد منجر شود، پیشتر در مقاله ای جداگانه در دیجیاتو به علائمی پرداختیم که نشان از آمادگی پذیرش پست مدیریت داشتند.
اکنون قصد داریم 10 نشانه ای را بررسی کنیم که به معنی عدم آمادگی پذیرش سمت مدیریت است:
1- اگر به منظور راحت شدن فعالیت هایتان قصد قبول پست مدیریت را دارید، در این صورت باید از پذیرفتن آن خودداری نمایید.
2- اگر تنها دلیل شما برای پذیرش سمت جدید، دریافت حقوق بیشتر باشد، در این صورت آمادگی لازم برای پذیرش پست جدید را ندارید.
3- در صورتی که به خاطر عنوانِ پست شغلی قصد تصدی سِمت جدید را دارید، باید بدانید که جاه طلبی مانع موفقیت در مدیریت می شود.
4- آیا تصور می کنید به محض اینکه مدیر شوید، باید برخی از کارمندان را توبیخ کنید؟ در این صورت الان زمان مناسبی برای قبول جایگاه مدیریت توسط شما نیست؛ زیرا ترفیع شما ممکن است منجر به تسویه حساب های فردی در سازمان شود.
5- اگر برای فخر فروشی سِمت شغلی خود به دیگران، قصد قبول پیشنهاد مدیریت را دارید، نباید آن را بپذیرید.
6- در صورتی که اظهار نظر در موارد مرتبط با کسب و کار سازمان برایتان سخت است، پس جایگاه پیشنهادی برایتان مناسب نیست؛ زیرا در آینده نیز نمی توانید در مورد امور مهم سازمان تان اظهار نظر کنید.
7- شاید تصور کنید سایر کارمندان تنبل هستند و می خواهند از فعالیت هایشان شانه خالی کنند، در این حالت نیز پذیرفتن سِمت مدیریت از جانب شما، تصمیم درستی نیست. زیرا ممکن است از جانب شان این گونه برداشت شود که آنها را دست کم گرفته اید.
8- در صورتی که به افراد گروه کاری که در آن فعالیت می کنید، اعتماد ندارید یا نمی توانید با آنها ارتباط برقرار کرده و مشکلات را با هم حل نمایید، به سوی پست مدیریت قدم بر ندارید.
9- آیا تصور می کنید که مدیران ارشد سازمان بی کفایت و بی نزاکت هستند؟ در این صورت سمت مدیریت را قبول نکنید؛ زیرا ممکن است در حین فعالیت در پست جدید، با مدیران ارشد روبرو شوید و احترام دو طرفه بین تان از بین برود.
10- اگر تصور می کنید که سمت مدیریت آتی، ساده است، مطمئن باشید که از کار فعلی تان ساده تر نخواهد بود. در صورت ساده انگاری پست پیشنهادی، باید از پذیرش آن خودداری نمایید.
منبع: Forbes
وظیفهای خطیر به نام مدیریت رشد کارکنان
یکی از واقعیتهای غیرقابل انکار در دنیای مدیریت و روابط کاری بین مدیران و کارکنان این است که کارکنان هر چقدر هم از موقعیت شغلی و پستی که در حال حاضر دارند راضی و خشنود باشند باز هم میل به رشد و بالا رفتن از نردبان ترقی دارند و در این میان انتظار دارند که مدیرانشان در این مسیر به آنها کمک کنند و رشد و پیشرفت شان را تسهیل و تسریع کنند.
این همان وظیفه مدیریتی است که از آن با عنوان «مدیریت رشد کارکنان» یاد میشود. در واقع مدیران باید به خوبی بدانند که هر کدام از کارکنان شان به چه نوع فرصتهایی برای رشد و تعالی نیاز دارد و چگونه میتوان این فرصتها را برای او فراهم آورد.
به عقیده بسیاری از کارشناسان لازم است سالی یک بار، مدیران تمام اجزای یک برنامه مدیریت رشد منسجم را برای هر کدام از کارکنان، سازماندهی کنند و برای این کار ضروری است آنها تمام اعضای تیم تحت رهبری خود و مدیرانی که بهطور مستقیم گزارش میدهند را مورد بررسی قرار دهند تا به این وسیله دریابند که چگونه میتوان خواستهها و رویاهای هر فرد را با مسیر پیشرفت او پیوند زد و در عین حال، همه این عوامل را در چارچوب نیازها و چشماندازهای تیم شکل بخشید.
برای موفقیت در این مسیر گامهایی مشخص و از پیش تعیین شده باید برداشته شود و نکاتی مهم و کلیدی در زمینه مدیریت رشد کارکنان توسط مدیران باید مدنظر باشد که در اینجا به برخی از مهمترین آنها اشاره خواهد شد.
▪️اسامی کارکنانتان را موقتا در جعبههای مختلف قرار دهید:
اولین گام برای مدیریت رشد کارکنان این است که سوپراستارها و ستارگان سختکوش اما معمولیتان را از هم تفکیک کنید و برای اینکار میتوانید نام آنها را روی برگههایی جداگانه نوشته و در جعبههایی مجزا قرار دهید. در مرحله بعد آن دسته از کارکنان متوسط و ضعیفی که از نظر عملکرد، از سوپراستارها و ستارگان سختکوش پایینتر هستند اما مطمئن هستید که با کمک شما میتوانند عملکردهای بهتری از خود ارائه دهند را در جعبه دیگری قرار دهید و سرانجام آن دسته از کارکنان ناکارآمدی که امیدی به بهبود عملکردشان نیست را در جعبه دیگری قرار دهید.
▪️برنامههای رشد ویژهای را برای هر کدام از کارکنان تان بنویسید:
در مرحله بعد باید یک برنامه رشد مختص هر فرد با سه تا پنج آیتم طراحی کنید و در زمان انجام اینکار باید مطمئن شوید که فرصتهای مناسبی را در این برنامهها گنجانده باشید که هماهنگ با قابلیتهای تکتک افراد باشد. بهعنوان مثال، برنامه مخصوص شما برای سوپراستارهای تیم باید به گونهای باشد که نیاز و اشتیاق آنها برای موثر و مولد بودن را ارضا کند یا برای کارکنان ضعیف امیدبخش باشد و آنها را نسبت به بهترشدن عملکرد امیدوارتر سازد.
▪️بیش از حد سختگیر یا بیش از حد آسانگیر نباشید:
شما باید از افراط و تفریط در تقسیمبندی کارکنان و قرار دادن نام ایشان در جعبههای مختلف پرهیز کنید. بهعنوان مثال، این اصلا عاقلانه نیست که بخش عمدهای از کارکنان را در زمره افراد دارای عملکرد ضعیف یا در گروه سوپراستارها قرار دهید. چرا که این کار، تعادل درون تیمی و در نتیجه آن، متوازن بودن برنامه رشد موردنظر شما را به مخاطره خواهد انداخت.
به همین منظور باید تواناییها، عملکردها و پتانسیلهای تک تک افراد را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده و تقسیمبندی را برمبنای بررسیهای چندوجهی صورت دهید.
◀️ رهنمونهای همکاران برای یکدیگر
مدیران باید به یاد داشته باشند که رهنمونهای خوب بین همکاران که در قالب گفتوگوهای کاری بین افراد رد و بدل میشوند میتوانند به ابزاری برای رشد و تعالی هر کدام از آنها تبدیل شوند. در این میان، مدیران میتوانند نقش تسهیل کننده رشد را بازی کنند و با تشویق کارکنان برای راهنمایی یکدیگر و برطرف ساختن ضعفها به ارتقای سطح کیفی کل سازمان کمک کنند.
این نوع یاددهی و یادگیری درون تیمی دارای پیامدهای مثبت بیشتری در مقایسه با راهنمایی بالا به پایین و از سمت مدیریت به کارکنان است، چرا که کارکنان سازمان و اعضای یک تیم کاری زبان یکدیگر را بهتر میفهمند و از هم بیشتر اثر میپذیرند.
منبع: hrm
آیا مهندسان مدیران بهتری هستند؟
امروزه مدیرعامل ۷ شرکت از ۱۰ شرکت بزرگ دنیا مهندس هستند. کدام ویژگی در مهندسان باعث شده است که این افراد مهارتهای رهبری داشته باشند؟ در گذشته مردم معتقد بودند که برای مدیرعامل شدن باید مدرک مدیریتی یا مالی داشته باشند. اما امروزه همه چیز تغییر کرده است و مدیرعامل ۷ مورد از با ارزشترین شرکتهای دنیا مهندس هستند. البته جای تعجب نیست که همهی آنها از جمله اپل، آلفابت، مایکروسافت، آمازون، فیسبوک و تنسنت بزرگترین شرکتهای سیلیکونولی هستند.
در اینجا برخی از دلایلی که باعث شده مهندسان بتوانند در بزرگترین شزکت های دنیا مدیریت موفقی داشته باشند شرح می دهیم:
۱- مهارت در پیدا کردن مشکل و حل مسئله
حل کردن مسائل یکی از مهمترین مهارتهایی است که در رشتهی مهندسی یاد میگیرید. استراتژیهای زیادی برای پیدا کردن مشکلات و ارائهی راه حل برای آنها وجود دارد. مهندسها مخرب نیستند؛ بلکه دوست دارند بدانند ابزارها چگونه کار میکنند و باز کردن قطعات بهترین راه حل این موضوع است.
۲- پذیرفتن شکست بهعنوان بخشی از فرآیند
اگر میخواهید کسبوکار خود را یکشبه رشد دهید باید اهل ریسک کردن باشید. این یعنی ممکن است در طول مسیر بارها با شکست مواجه شوید. مهندسان میدانند که شکست یعنی یک پله به جواب نزدیکتر شدهاند.
۳- فرهنگ یادگیری مداوم
مهندسان طوری تربیت میشوند که نسبت به یادگیری مشتاق باشند. زمانی که در دانشگاه تحصیل میکنید، با چند زبان برنامهنویسی آشنایی پیدا میکنید؛ اما ممکن است زمانی که فارغالتحصیل میشوید این زبانها قدیمی و از رده خارج شده باشند. شما بهعنوان یک مهندس باید مدام در حال یادگیری موضوعات جدید باشید. این موضوع در مورد کسبوکار نیز صدق میکند. باید موضوعات روز دنیا را پیگیری کنید و قبل از رقبا به فکر پیدا کردن راه حلی برای آن باشید.
آیا قبل از یافتن شغلی دیگر می توانیم استعفا دهیم؟
احساس میکنید که نمیتوانید کار خود را به دلیل مسائل مالی ترک کنید؟ شاید حق با شما باشد، اما شاید هم نباشد. صرف نظر از آنچه اکنون به آن اعتقاد دارید، کار فعلیتان دیگر برای شما مناسب نیست. رئیستان به شما استرس میدهد یا احساس میکنید این موقعیت نسبت به تواناییهای شما بسیار کوچک است.
گام منطقی بعدی استعفا دادن است، اما نمیدانید چگونه این کار را انجام دهید. شما از ایده ارسال استعفا نامهی خود به رئیستان وحشت دارید. از سوی دیگر، نگران این هستید که چگونه هزینه های خود را پوشش دهید. پس چه کار باید انجام دهید؟
حقیقت این است که ترک شغل بدون داشتن شغلی دیگر امری آسان نیست. اما با برنامه ریزی، انتخابهایی انجام خواهید داد که برای شرایطتان بهترین هستند. در اینجا توضیح میدهیم که چرا استعفا دادن از شغل خود بدون داشتن پیشنهاد دیگری انتخاب مناسبی برای شماست.
1- به یاد داشته باشید که فقط نیاز به اجازه یک نفر دارید
ترک یک کار به خصوص زمانی که درآمد بالایی دارید کار آسانی نیست. شما میخواهید از کار خود بنا به دلایلی که در ذهنتان هستند استعفا دهید، پس چرا باید از هر کس دیگری درخواست اجازه کنید؟ در عوض به نظرات دیگران توجهی نکرده و خودتان تصمیم بگیرید.
2- با تغییر دیدگاه خود ترس را از بین ببرید
بیایید با حقیقت روبهرو شویم، ترک کردن شغل کاری وحشتناک است. اما این ترس نباید مانع از اقدام شما شود. در عوض، دیدگاه خود در مورد استعفا از کار را تغییر دهید. به عنوان مثال، یک لیست مقایسه برای ماندن و ترک کار خود ایجاد کنید. هنگامیکه متوجه شدید در یک طرف جنبه منفی بیشتری دارید، ترس شما کمتر جلوه خواهد کرد.
3- منتظر نمانید تا استراتژی کامل داشته باشید
اکثر مردم بر این باورند که برای استعفای کار خود نیاز به یک برنامه کامل دارند. اما این دور از حقیقت است. آیا می دانید چه چیزی ارزشمندتر از شغل و یا پولتان است؟ سلامتی.
در حالیکه درآمد پایدار مهم است، داشتن یک شغل پر از استرس برای سلامتی شما مضر است. علاوه بر سلامت شما، دلایل دیگری نیز وجود دارند که باید هر چه زودتر استعفا دهید:
▪️شما کنترل کامل برنامه خود را ندارید
مشاغلی هستند که بیش از حد از شما کار میکشند، بهویژه اگر در موقعیت بالاتری قرار داشته باشید. اگر این شرایط در مورد شما صدق میکند، از شغل خود استعفا بدهید تا بتوانید بر پیدا کردن کاری جدید تمرکز کنید.
▪️شما نمیتوانید جستجوی شغلی خود را محرمانه نگه دارید
اگر رابطه خوبی با رئیستان دارید، این امر مسئلهای نخواهد بود. اما اگر رئیستان شما را تحت نظر گرفته است، بهتر است قبل از درخواست شغلی جدید شغل فعلی خود را ترک کنید.
4- برای ایجاد یک برنامه به سؤالات زیر پاسخ دهید:
• چه مدت میتوانید هزینههای خود را پوشش دهید؟
• اگر امروز استعفا دهید، در 3 تا 6 ماه آینده چه کار میکنید؟
• به چه نوع کاری میخواهید منتقل شوید؟
• این سه ماه گذشته چگونه در خودتان سرمایهگذاری کردهاید؟
این سؤالات به شما کمک میکند تا زمانی که کار خود را ترک کردید، بازده داشته باشید. مهمتر از همه، این سؤالات به شما کمک میکند تا شغلی را که دوست دارید پیدا کنید. اغلب افراد، مشاغل خود را ترک میکنند اما دوباره وارد شغلی مشابه میشوند و در همان سناریو قرار میگیرند.
5- برای پیدا کردن شغل مورد علاقه خود درهمه چیز ریسک کنید
گذشته از مسائل مربوط به سلامت، کار کردن در شغلی که از آن نفرت دارید، اتلاف وقت است. شما از توانایی و مهارتهای کامل خود استفاده نخواهید کرد و زندگی شادی نخواهید داشت.
به همین دلیل مهم است که خود را با افرادی که به پیشرفتتان کمک میکنند، احاطه كنید. گوش دادن به پادکستها، خواندن کتابها و شبکهسازی با افرادی که در سطوح بالاتر از شما قرار دارند به شما کمک زیادی خواهد کرد. انجام تمام این فعالیتها به شما کمک خواهد کرد که زندگی خود را در چشمانداز قرار دهید.
هر چه بیشتر برای پیشرفت خود تلاش کنید، اعتماد به نفس بیشتری خواهید داشت. هنگامیکه اعتماد به نفس بیشتری دارید بیشتر به خودتان ارزش میدهید و کمتر شغلی را که از آن نفرت دارید تحمل میکنید.
آیا میتوان بدون داشتن پیشنهاد شغل دیگر از کار خود استعفا داد؟
این سوالی است که تنها خودتان میتوانید به آن پاسخ دهید. اما مطمئناً در قلب خود میدانید که باید چکار کنید.
اگر لازم نیست منتظر نمانید تا کار دیگری بیابید، اما برنامهریزی کنید. به یاد داشته باشید، شما به اجازه هیچکسی و استراتژی کامل برای انجام این جهش نیازی ندارید. ترک یک کار حتی با داشتن شغلی دیگر هرگز آسان نیست، اما ارزشش را دارد.
منبع: Lifehack
چطور در کنار فردی که از او متنفریم کار کنیم؟
حتما برای شما هم پیش آمده که میخواهید از آسانسور استفاده کنید اما برای برخورد نکردن با همکاری که دوستش ندارید راهتان را کج میکنید و پلهها را پیش میگیرید. اگر شاغل هستید احتمالا با چنین تجربهای مواجه شدهاید.
همانطور که نمیتوانیم خانوادهی خود را انتخاب کنیم، انتخاب همکارانمان نیز با ما نیست. گاهی این تنفر به قدری حاد میشود که به دنبال شغلی جدید میرویم تا شرایط برایمان قابل تحمل شود، یا سعی میکنیم هرطور شده سر راه او قرار نگیریم!
راههای زیادی برای مواجه نشدن با کسی که دوستش ندارید وجود دارد. اما با این کار تنها صورت مساله را پاک میکنید و هیچ مشکلی حل نخواهد شد.
باید راهی برای کار کردن با تمام افراد پیدا کنید و راه و روش برخورد هوشمندانه با انواع افراد را یاد بگیرید، بدین ترتیب فرصتی برای محک زدن قابلیتهای درونی و تقویت قدرت سازگارپذیریتان در اختیارتان قرار میگیرید، همان چیزی که شما را به پیشرفت خواهد رساند.
پس پیش از اینکه از مشکلات فرار کنید از خودتان بپرسید:
«آیا از آنها بیزارم یا چیزی درونم هست که بازتابش در آنها، باعث اذیتم میشود؟»
قطعا بلافاصله میگویید بله از آنها بیزارم و تحمل دیدنشان را ندارم!
اما پاسخ واقعیتر این است: هر دو. این سختترین بخش ماجراست، با این حال خیلی از ما چنین واقعیتی را نمیپذیریم.
به عقیدهی روانشناسان، رفتارهایی از دیگران که ممکن است سبب آزارتان شود، ریشه در خصوصیات و رفتارهای خودتان دارد. اینکه نمیتوانیم برخی افراد را تحمل کنیم بدین معنا نیست که آنها خصوصیات بدی دارند و هیچکسی از آنها خوشش نمیآید، بلکه باید به درون خودمان رجوع کنیم و ببینیم سهم ما از این همه نفرت و کینه چیست.
هر موقعیتی، بازتابی از شرایط احساسی و درونی شماست. اگر از رفتار طرف مقابلتان عصبانی میشوید و تحملتان را از دست میدهید، شاید به این خاطر است که رفتاری که از آنها میبینید به خاطر خشم و کمتحملی درونیتان است. اگر بتوانید چنین نگرشی را در خود بوجود آورید، واکنش بهتری نسبت به دیگران خواهید داشت و سوگیریها و نفرت خود را بهتر کنترل خواهید کرد.
این نگرش به شما کمک میکند با کسی که دوستش ندارید بهتر مواجه شوید. به سادگی میتوانیم با جملاتی مانند «تو این کار را عمدا انجام دادی»، شرایط را پیچیدهتر کنیم. اما بهتر است قبل از هر واکنشی، به درونمان رجوع کنیم و به پاسخ این سوال بیاندیشیم که «چرا من چنین واکنشی نشان میدهم و علت این همه نفرت و کینه از رفتار طرف مقابلم چیست؟»
اگر از فردی خوشتان نمیآید و از نظر شما غیرقابل تحمل است، سعی کنید در درون خود به دنبال آن خصوصیات نامطلوب بگردید. شاید همان ویژگیها را درون خود پیدا کنید.
حتی گاهی پیش میآید که از رفتار کسی خوشتان نمیآید چون برخورد او یادآور برخورد کسی است که دوستش ندارید.
اگر ناچار به کار کردن با همکاری با خصوصیات غیرقابل تحمل بودید، باز هم سعی کنید کنترل اوضاع را به دست گرفته و شرایط را به نفع خود تغییر دهید. همچنین، با خود و همکارتان صادق باشید و بکوشید در فضایی تعاملی، با او به گفتوگو بنشینید:
"ما آنقدرها که باید با هم کنار نمیآییم و این اصلا خوب نیست. در این شرایط تکلیف چیست و باید چه کار کنیم؟ بیایید کمی فکر کنیم و به راهحلی مشترک برسیم."
اگر نتوانستید روشی برای حل مسئله پیدا کنید، موضوعات مشخصی که باعث عصبانیت هر دوی تان میشوند را شناسایی کنید. در چه موقعیتی هر دوی شما بداخلاقی میکنید و صبرتان لبریز میشود؟ با شناسایی این مسائل و دوری از آنها میتوانید از ایجاد کینه و نفرت بین خود و طرف مقابلتان جلوگیری کنید.
اگر طرف مقابل هیچ تمایلی به تعامل و گفتوگو از خود نشان نمیدهد یا اصلا به دنبال صلح نیست، بدون شک مقصر خود اوست. اکنون می توانید آسوده باشید. زیرا تمام تلاشتان را برای حل مساله کردهاید. اگر به هیچ طریقی نتوانستید با طرف مقابل کنار بیایید، خودتان را اذیت نکنید و اصلا سماجت نشان ندهید.
شما میتوانید از هر اختلاف و تعارضی، یک فرصت پدید آورید. سعی کنید به انگیزهی طرف مقابل پی ببرید، زیرا با این کار میتوانید تمرین همدلی کنید. همدلی، مهارت خوبی است که باعث پیشرفت و موفقیت شما میشود.
باید این حقیقت را بپذیرید که در زندگی هر فردی اختلاف وجود دارد و تعارض طبیعیترین بخش زندگی است. در این شرایط از خود بپرسید که کنترل تعارض، چه دستاوردی خواهد داشت که باعث پیشرفت شما شود؟ با پاسخ به این سوال میتوانید نیمهی پر لیوان را ببینید و از موقعیتهای نابههنجار در جهت موفقیت خود بهره ببرید.
با این تغییر نگرش، زندگی بهتر و آرامتری دارید و باعث تغییر شرایط نامساعد به موقعیتی سازنده خواهید شد.
منبع: forbes
ده نکته از کتاب "اثر مرکب"
نوشته: دارن هاردی، ترجمه: لطیف احمدپور و میلاد حیدری، سال ۱۳۹۳، انتشارات شریف.
۱ – سکه جادویی یک ریالی
اثر مرکب اصل به دست آوردن پاداش های بزرگ از طریق مجموعه ای از انتخاب های کوچک و هوشمندانه است. یعنی شما با قدم هایی کوچک که خیلی به چشم نمی آیند، به نتایج بزرگی دست پیدا کنید. این اصل کلی مبتنی بر فرمول ذیل است:
انتخاب های کوچک و هوشمندانه + پایداری و ثبات قدم + زمان = ایجاد تفاوت های بنیادین
۲ – اثر موجی
در کنار اثر مرکب باید به اثر موجی هم توجه کنیم. ما باید بدانیم چه اعمال و افعال مثبت و چه منفی ما اگر تداوم پیدا کند و تکرار شود، غیر از تاثیر خود، اثر موجی نیز به دنبال دارد و آثار و نتایج ناخواسته و غیر منتظره ای را در پی خواهد داشت.
۳ – موفقیت مایکروویوی به دست نمی آید!
اگر به اثر مرکب و اثر موجی معتقد شویم و بدانیم که موفقیت در سایه سخت کوشی، نظم و عادت های خوب به دست می آید، متوجه خواهیم شد که نباید در انتظار کسب نتایج آنی باشیم. تفکر مایکروویوی و فست فودی در مورد موفقیت هرگز وجود ندارد!
۴ – نیش پشه ها
انتخاب ها ریشه دستاوردهای ماست. ما در طول زندگی خود یا انتخاب هایی کرده ایم که به نتیجه ای رسیده ایم یا فکر می کنیم انتخابی نکرده ایم لیکن در واقع انتخاب کرده ایم که دریافت کننده منفعلی باشیم از هر چیزی که سر راه مان قرار گرفته است!
باید توجه کنیم که هر انتخاب یا عدم انتخاب ما در زندگی مان اثر فزاینده دارد و بزرگترین مسئله ما این نیست که از روی عمد انتخاب های بد می کنیم، بلکه موضوع اینجاست که ما در هنگام انتخاب، به آنها توجه نمی کنیم و در اکثر مواقع حتی از انتخاب کردن مسیرمان آگاه نیستیم!
۵ – فرمول خوش شانسی
خورشید شانس همواره در آسمان می درخشد و هر کس باید بجای رفتن زیر سایه به آسمان نگاه کند و بگذارد پرتوی از شانس بر او بتابد. ما اگر حداقل امکانات را داریم باید بدانیم خوش شانس هستیم و همواره در معرض شانس ها. فرمول شانس اینگونه است:
شانس= آمادگی + نگرش + فرصت + اقدام
و بر اساس این فرمول است که هر کسی در زندگی می تواند خوش شانس باشد.
۶ – اعتیاد به عادتهای خوب و بد
از نکات مهم در موفقیت پرورش عادات خوب و پیوستگی در انجام عادات خوب و ثبات قدم در انجام عادات خوب است. انسان موفق در واقع باید معتاد به موفقیت شود و این اعتیاد مثبت است که می تواند او را از دیگران متمایز کند.
۷ – تکانش
قانون اول نیوتن (اینرسی) می گوید اجسام ساکن تمایل به سکون دارند مگر این که نیرویی خارجی بر آنها اعمال شود و اجسام متحرک نیز تمایل به حرکت دارند. وقتی اثر مرکب، اثر موجی و تبدیل عادات بد به عادات خوب در زندگی ما آغاز شود، این نقطه حرکت است و شروع است. یعنی چرخ و فلک دستی با هر مشقتی راه افتاده است و تکانش ایجاد شده است!
۸ – ریتم زندگی و ثبات قدم
دانستیم که برای تغییر، ایجاد عادات و رفتار خوب و ایجاد تکانش لازم است، اما این تکانش باید با ریتم منظم و دائمی و ثبات قدم همراه باشد. حرکت های افراطی و تفریطی، موضع های عجله ای و جوگیر شدن و عدم ریتم مناسب موجب خواهد شد که ثبات قدم نداشته باشیم و تکانش ما با لرزه های فراوان و یا حتی سکون و سکوت مواجه شود…. واقعیت رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.
۹ – ما انسانهای متاثر
حال که دانستیم اثر مرکب چیست و اثر موجی چه بر ما می آورد و عادات خوب و بد چگونه زندگی ما را ایجاد می کنند و ریتم زندگی چه تاثیری بر همه اینها دارد، لازم است این نکته را نیز بدانیم که برای تغییر و اصلاح و ایجاد اثر مرکب مثبت در زندگی مان باید از آنچه بر ما تاثیر می گذارند نیز آگاه باشیم. ورودی های ذهن ما – ارتباط ها – محیط سه عامل اساسی هستند که بر رفتار و عادات و رویه و ریتم زندگی مان اثر می گذارند.
۱۰ – اثر دیگران
از بهترین راه های دستیابی به اهداف این است که انرژی مان را در بخشش به دیگران متمرکز کنیم. اگر می خواهیم اعتماد به نفس خودمان بیشتر شود، سعی کنیم اعتماد به نفس اطرافیان مان را بالا ببریم. اگر حس امیدواری و مثبت اندیشی می خواهیم باید در شخص دیگری این ها را القا کنیم و اگر موفقیت برای خودمان می خواهیم برای دیگران هم بخواهیم.
سندرم "فردا افكني"
"از شنبه"عبارتی آشنا برای خیلی از ماست که در اکثر برنامههای زندگیمان قرار میدهیم.شاید خود شما به این مساله دچار باشید که در هرکاری تعلل ورزیده و آن را به تعویق میاندازید.تلاش برای لاغر شدن،مرتب کردن اتاق،درس خواندن و درلایههای بالاتر در زمینه مسئولیتهای بزرگ نیز چنین چیزی مشاهده میشود، در روانشناسی به این مساله "سندرم_فرداافکنی" گفته میشود.
فرداافکنی برای اکثر افراد پدیدهای شناختهشده است اما دلایل آن چندان برای آنها واضح نیست. برخی محققان این امر را حاصل از شکست در انضباط فردی میدانند.بعضی دیگر میگویند که فرداافکنی ارتباطی با تنبل بودن یا عدم توانایی مدیریت زمان ندارد،آنها بر این باور هستند که این موضوع ریشه در عملکرد مغز دارد.
ریشههای تعلل:
اغلب روانشناسان تعلل در انجام کارها را نوعی رفتار اجتنابی میدانند.یک نوع مکانیسم مقابله در انجام کار ضروری که باعث میشود فرد احساس بهتری داشته باشد.این پدیده بیشتر زمانی اتفاق میافتد که افراد احساس ترس یا اضطراب در مورد کارهای ضروری انجام نشده،داشته باشند و برای خلاص شدن از این استرس،فردا افکنی را انتخاب میکنند.
ویژگیهای فرد اهمالکار:
1- کمال طلبی:ما تمایلی به شروع یا تمام کردن کارها نداریم،زیرا فکر میکنیم ممکن است به اهداف بلند خود به طور تمام و کمال دست نیابیم.
2- خیالبافی:ما به ابهام و عدم واقعیت،گرایش داریم. افکار بلند و واهی تبدیل به اهداف دستیافتنی نمیشوند.
3- نگرانی:میترسیم اوضاع بد شود و مشکلات ما را مستاصل کنند،بنابراین ریسک نمیکنیم یا دست به هیچ تغییری نمیزنیم.
4- بحران سازی:میگوییم تا ثانیههای آخر،نمیتوانیم اشتیاقی داشته باشیم و یا میگوییم فقط در ثانیههای آخرمی توانیم به بهترین نحو عمل کنیم و بدین ترتیب دوست داریم از خود شجاعت نشان دهیم.
5- پرخاشگری:نسبت به پیشنهادها یا دستورات دیگران حالتی تهاجمی و مشاجره آمیز داریم،زیرا فکر میکنیم به ما دیکته میشود یا دیگران میکوشند بر ما تسلط پیدا کنند.
6- پرکاری:مدام کار میکنیم و اغلب برای خود کار میتراشیم اما به مسائل مهمی که باید به آنها پرداخته شود فکر نمیکنیم.برای مثال تصمیم گیری در مورد اینکه اهداف و ارزشهای اصلی ما در زندگی کدامند. نمیتوانیم نه بگوییم و کار را به دیگران واگذار کنیم.
تفاوت اهمالکاری و تنبلی:
افراد اهمال کار و افراد تنبل در بسیاری از موارد رفتارهای شبیه به یکدیگر دارند که این مساله باعث شده است تا این دو را با هم یکی فرض کنیم.کسی که مایل به کار کردن نباشد و تن به کار ندهد.بیکاره و تنپرور برای تعریف فرد تنبل آمده است اما اهمال کار را کسی تعریف کرده اند که در کارها درنگی کند،تکاهل ورزد و پی کاری نرود.
تکنیکهایی برای جلوگیری از تعلل:
1- آگاهی:دلایل به تعویق انداختن کارها،رفتارها و تفکراتی که باعث تنبلی شما میشود را بشناسید.
2- ارزیابی:چه احساسهایی منجر به تاخیر در انجام کارها میشود؟آیا حس مثبت و اثر بخشی هستند؟تمایل به تغییر آنها دارید؟
3- دیدگاه:رویکرد خودتان را تغییر دهید.کارهای بزرگ را با دید قطعههای پازل کوچک ببینید تا هراس کمتری داشته باشید.این نکته را در نظر داشته باشید که کدام قسمت انجام کار برایتان جدا از نتیجه جذابیت دارد.
4- تعهد و شروع کار:اگر واقعا احساس درماندگی در انجام کارها و وظایف میکنید،سعی کنید از کارهای کوچکتر شروع کنید و آنها را بنویسید.زمانی که کارها را تمام کردید،به خودتان پاداش بدهید.در لیست برنامه خود نیز تنها وظایفی را یادداشت کنید که در واقع، میتوانید انجام دهید و اگر آنها را نوشته اید،تلاش کنید که آنها را انجام دهید.
5- محیط:وقتی کارهای مربوط به دانشگاه خود را انجام میدهید،با هوشمندی در انتخاب مکان و فردی که میخواهید کار را با او انجام دهید،دقت کنید.پراکندگی و جابهجایی مکرر در موقعیتهای مختلف باعث میشود که کار خود را کامل به پایان نرسانید و تمرکز خود را از دست دهید.به عنوان مثال مطالعه در رخت خواب یا کنار دوستان میتواند به جلوگیری از انجام کار کمک کند.
6- اهداف:بر آنچه میخواهید انجام دهید تمرکز کنید،نه کارهایی که میخواهید از انجام دادنشان چشم بپوشید.
7- واقع گرا بودن:انتظارهای غیر واقعی که نمیتوانید برآورده کنید از خود نداشته باشید.
8- برنامه داشتن:اگر از عهده کارها برنمیآیید،به نظر میرسد برنامه مشخص اطلاع دهندهای از کارها ندارید که به شما عدم انجام آنها را اطلاع دهد.
9- آسان کردن انجام کارها:
شکستن کارها به وظایف کوچک و عملیاتی،یکی از رویکردهای موثر است.
پنج راه برای داشتن یک زندگی کاری شاد
آیا شما از کارتان بدتان میآید یا اینکه از کارتان متنفرید؟ اگر چنین است علت و ریشه این مساله چیست؟ آیا رئیستان اعصاب شما را خرد میکند ؟ یا اینکه در کارهای روزمرهتان با محدودیتهای زمانی و ضرب الاجلهای غیرمنطقی و استرسزایی مواجه هستید که عرصه را بر شما تنگ میکنند؟ یا اینکه مشکلات زندگی شخصیتان امان شما را بریده و باعث شده تا شما با همکاران و روسای خود پرخاشگری کنید؟
دلایل متنفر بودن شما از کارتان هر چه که باشد باید هر چه سریع تر از میان برداشته شوند و برای این کار میتوان از مهارتهای شادی در کار بهره برد که در اینجا به پنج مورد از مهمترین و کاربردیترین آنها اشاره خواهد شد.
1- مشکلات و چالشهای غیرمرتبط با کارتان را مهار کنید
تحقیقات نشان داده که مشکلات زندگی شخصی افراد تا یک سوم از میزان احساس شادی آنها در محل کارشان میکاهد و بر اضطراب آنها میافزاید.
بنابراین همان طور که در زمان رفتن به خانه سعی میکنید که مشکلات و چالشهای بیرون را پشت در خانه جا بگذارید و با رویی گشاده پا به محیط خانه بگذارید همین کار را هنگام ورود به محل کارتان نیز انجام دهید و مشکلات و چالشهای خانه را به محل کارتان نیاورید و به آنها فکر نکنید.
2- همیشه بهترین و برجستهترین ویژگیهای همکاران و رئیستان را به یاد بیاورید
اگر همکاری یا رئیسی با شما کار میکند که با شما هماهنگ نیست و خصوصیتهایی دارد که از نظر شما غیرقابلتحمل است، نیازی نیست که از آنها متنفر باشید یا از کار کردن با آنها احساس بدی داشته باشید؛ تنها لازم است این واقعیت که انسانها با هم فرق دارند را بپذیرید و فقط روی نقاط قوت و مثبت همکاران و روسای خود تمرکز کنید و آنها را همین طور که هستند دوست بدارید و مطمئن باشید به این ترتیب بر میزان احساس شادیتان در محل کار افزوده خواهد شد.
3- زمانتان را به بهترین شکل ممکن مدیریت کنید
نوشتن برنامه کاری روزانه و رعایت دقیق مفاد آن و اولویتبندی فعالیتهای پیشرو میتواند به انجام شدن به موقع همه کارها کمک شایانی کند و نگرش مثبتی نسبت به شما چه بین روسا و چه بین همکارانتان ایجاد کند و به شما نیز اعتماد به نفس بیشتری برای آینده کاریتان میبخشد. بنابراین مدیریت زمان در محل کار میتواند دریچهای باشد به افزایش احساس شادی در کار.
4- از یک مربی یا مشاور برای برآورده ساختن نیازهای کاریتان کمک بگیرید
بر اساس تحقیقات جدید، کمک گرفتن از یک مربی یا مشاور حرفهای در محل کار میتواند تا ۸۰ درصد بر بهبود زندگی کاری شما تاثیر مثبت بگذارد. یک مربی یا مشاور به شما کمک خواهد کرد تا اهداف کاریتان را بهطور کامل و شفاف تعریف کنید، اعتماد به نفستان را افزایش خواهد داد و توازن خوبی بین تجربیات زندگی شخصی و کارتان پدید آورید.
5- به خاطر موفقیتهای به ظاهر کوچک و کم اهمیت احساس غرور و شادی داشته باشید
همه ما شاهد بودهایم که شادمانیهای کوچک در میانه گرفتاریها و چالشهای کاری میتواند اثر مثبت فراوانی بر جا بگذارد و احساس شادکاری را در میان کارکنان بالا ببرد. شاد شدن به خاطر چیزهای کوچک بسیار بیشتر از آنچه به نظر میرسد موجب رفع وضعیت منفی و افسردگی میشود و شادکاری را برای آنها به ارمغان میآورد.
منبع: Happy Work Magazine
برخورد با همکاری که نقش قربانی را بازی میکند
بعضیها دوست دارند همیشه نقش قربانی را بازی کنند. هیچ وقت هیچ چیز تقصیر آنها نیست و فکر میکنند همه میخواهند برایشان دردسر درست کنند یا به آنها صدمه بزنند. کار کردن با چنین همکاری میتواند به شما آسیب بزند.
«هالی ویکز»، سخنران مدرسه کندی هاروارد میگوید: «کار کردن در کنار کسی که همیشه احساس میکند قربانی است، واقعا افسردهکننده است. حس میکنید در آن شرایط گیر کردهاید و راه فراری نیست. وقتی او را میبینید که دارد به سمتتان میآید، انرژی منفی اش دلسردتان میکند.»
«ایمی جن سو»، از مدیران شرکت «پاراویس پارتنرز» میگوید: «شاید بزرگترین چالش در برخورد با همکاری که این طرز فکر را دارد، انرژی منفیای است که از خودش ساطع میکند. وقتی سرتان شلوغ است، آخرین چیزی که میخواهید بودن در کنار کسی است که همیشه نیمه خالی لیوان را میبیند.»
برای برخورد با چنین کسی که قطعا در گروه افراد بدقلق قرار میگیرد، نکاتی وجود دارد که از این قرارند:
▪️همدلی کنید
ایمی میگوید: «برای شروع، این را بدانید که حس قربانی بودن همیشگی همکارتان، هیچ ربطی به شما ندارد. پس آن را به خودتان نگیرید. سعی کنید عجولانه قضاوت نکنید. همدردی با او کمکتان میکند. این را درک کنید که او دنیا را جور دیگری میبیند. و زندگی کردن به شکل یک قربانی، آن هم هر روز، باید سخت باشد.» با او همدردی کنید.
▪️مثبت باشید
ایمی میگوید: «سپس به این فکر کنید که چطور نگذارید رفتار سمی همکارتان روی شما تاثیر بگذارد.» مهمتر از همه، وقتی این شخص خاص روی اعصاب شما میرود، سعی کنید یک نقطه مثبت در او پیدا کنید. ویکز توصیه میکند: «وجوه مختلف او را کشف کنید. روی وجه غرغرو، شکاک یا عصبی او زوم نکنید. به دنبال وجوه تشابه باشید، حداقل به این فکر کنید که هر دویتان به سازمان متعهد هستید.»
▪️داستان را جور دیگری روایت کنید
فرض کنید همکارتان دارد پشت سر رئیسش بد میگوید چون فکر میکند رئیس همه کارها را روی سر او ریخته و بقیه بیکارند. ویکز توصیه میکند که چیزی در این مایهها بگویید: «میدانم که استرس زا است اما شرط میبندم چون تو از همه لایق تر و قابل اعتمادتری، کار بیشتری به تو میسپارد و نمیداند تحت فشاری.»
▪️به او اعتبار ببخشید
ایمی میگوید: «برای اینجور آدمها، اعتبار معمولا مثل یک حلقه گمشده است. آنها حس میکنند دیده نمیشوند و کسی به آنها توجه نمیکند.» برای همین، با خودشان میگویند «اگر گلایه کنم یا نقش قربانی را بازی کنم، حتما صدایم را خواهند شنید یا از من قدردانی خواهند کرد.» ایمی معتقد است این آدمها گاهی فقط به تقویت روحیه و انرژی مثبت نیاز دارند که از جای دیگری آن را نمیگیرند.
▪️راهحل ارائه دهید
یک پاسخ دیگر به گلایههای بیپایان او، ارائه راهی برای حل مشکل است. ایمی میگوید: «دلیل گله و شکایت کردن او، شاید این است که یک نیاز ناگفته دارد که باید به آن رسیدگی شود. » هر کاری میکنید، حواستان باشد که او وارد فاز غرزدن نشود. این کار، کمترین فایدهاش این است که او میفهمد نمیتواند پیش شما غر بزند و اگر بزند، به مرور تمایلتان برای صحبت با او را از دست میدهید.
▪️با او روراست باشید
ایمی میگوید: « اگر رفتار او دارد به عملکرد کسب وکار آسیب میزند، باید درباره تاثیرش با او صحبت کنید.» رئوف و باملاحظه باشید.
ویکز میگوید: «در اینجا، کلمات و لحن شما خیلی مهم است.» اگر بگویید: «تو شکاکی و خیلی نق میزنی»، او اصلا به حرفتان گوش نمیدهد. بهتر است درباره رفتارهایی صحبت کنید که باید در خود تقویت کند، نه رفتارهایی که دوست دارید از آنها دست بردارد.
▪️با رئیستان صحبت کنید
ایمی میگوید: «اگر پیش رئیس بروید و از همکارتان شکایت کنید، خودتان یک جورهایی شبیه همکارتان میشوید. اما اگر واقعا اعتقاد دارید که رفتار او دارد به تیم صدمه میزند یا روی کسب وکار تاثیر منفی گذاشته، باید دربارهاش صحبت کنید.» ویکز معتقد است که محوریت گفتوگو، نباید «شخصیتها» باشند. به جایش، چیزهایی بگویید که برای رئیستان مفید باشد. حرف هایتان را در قالب کار بزنید.»
▪️حد و مرز بگذارید
ایمی میگوید: «اگر این فرد، همیشه سر میز شما میآید که آه و ناله کند، باید برای رابطهتان قوانین جدید تعریف کنید.» بیادبی یا بیاحترامی نکنید. اما در مورد حد و مرزهایتان، صریح باشید. ساکت بمانید و با استفاده از زبان بدن، برایش پیغام بفرستید که بداند علاقهای به صحبت ندارید.»
منبع: hbr
اعتماد به نفس برای یک چانهزنی موفق کافی نیست
همه میدانند که برای چانهزنی در مورد اضافه حقوق یا ارتقای شغلی، داشتن اعتماد به نفس ضروری است. اما به جز اعتماد به نفس، عوامل شناختی دیگری هم وجود دارد که افراد را هنگام مذاکره در مورد یک موضوع، به عقب میراند.
مثلا تحقیقات نشان میدهد بیشتر زنان اگر اشتباهی در محیط کار مرتکب شوند، فکر میکنند دلیل آن نداشتن مهارتهای لازم بوده است. اما اگر به یک دستاورد حرفهای برسند، آن را شانسی میدانند. بدتر آن است که در بررسی عملکرد کارکنان، این چرخه بازخورد منفی به قضاوتهای تبعیضآمیز منجر میشود.
برای غلبه بر این موانع چه باید کرد؟ ضمن اینکه فردباید همه دلایلی را که شایسته افزایش حقوق یا ارتقای شغلی است به خودش یادآوری کند، باید نگاهش را به چانهزنیهای پرتنش تغییر دهد و بر سه حوزه متمرکز شود:
1- تمرین، تمرین و تمرین:
وقتی تصمیم گرفتید در مذاکره با مدیرتان چه بگویید، بیان آن جملات را با دوست یا همکار نزدیکتان تمرین کنید. این کار علاوه بر اینکه اضطرابتان را هنگام مواجه شدن با مدیر کم میکند، باعث میشود از نظرات یا انتقادات کسی که با او تمرین میکنید، بهره ببرید.
2- اضطرابتان را بپذیرید:
صحبت کردن در مورد افزایش حقوق یا ارتقای شغلی ذاتا کار پراسترسی است و وقتی به دل چنین مذاکرهای میروید، این اضطراب چند برابر میشود. به جای اینکه این واکنشهای روانی را یک امر منفی بدانید، به خودتان القا کنید که چنین حسی طبیعی است. به خودتان بگویید حتما میخواهید کار مهمی انجام دهید که بدنتان چنین واکنشی نشان داده و به این ترتیب، حستان را مثبت کنید.
3- از وسواس فکری پرهیز کنید:
به ساعت نگاه میکنید و میبینید یک ربع دیگر به قرارتان با رئیس برای صحبت در مورد افزایش حقوق باقی مانده است. چیزهایی که قرار است بگویید را برای آخرین بار با خودتان مرور میکنید، درست است؟ خیر، اشتباه است. دقایقی مانده به شروع جلسه، وقت آماده شدن نیست؛ بلکه از این زمان برای خالی کردن ذهنتان استفاده کنید. مثلا به موسیقی محبوبتان گوش دهید، پیادهروی کوتاهی داشته باشید یا هر کاری که لازم است برای آرامشتان انجام دهید.
منبع: Fast Company
ده خصلتی که شما برای موفقیت ندارید !
همین الان قلم و کاغذ بدست بگیرید و ده خصلتی که کسب و کار شما از دید مشتری ندارد را بنویسید
به فکر آمدن روز های خوب نباشید ، به فکر ساختن روزهای خوب باشید
شصت درصد فعالین اقتصادی به دیوار خورده اند وعلت یک چیز است : عامل شکست تاخیر در بروز رسانی محصولات و خدمات است
چه چیز هایی را در شرکت یا بیزینس خود می توانید حذف کنید ، لیستی ده گانه از آن تهیه کنید
نگاهی مثبت به شکست داشته باشید
چه چیزی محصول شما را برای مشتری خواستنی تر می کند ؟ ( ویژگی آن را بنویسید )
شما نیاز به باز تعریف بازار دارید ، بازار نسبت به نرخ ارز ، واکنش نشان داد و بازار دیگری شده است ، بیزینس هایی که شکست خورده اند ، پوست اندازی بازار را نفهمیده اند و تمرکز آنها بر پیش بینی نرخ ارز است ، تا ضرورت تغییر در نوع بیزینس
رصد فعالیت رقبا لازم است
عامل شکست ، ناتوانی در واکنش به تغییر نگرش مشتری نسبت به محصول شماست
از خواسته های مشتریان کنونی فاصله زیادی دارید
شناختی از روحیات مشتریان خود ندارید
آیا فضایی در شرکت ایجاد کرده اید که پرسنل بتوانند از پتانسیل های درونی خود به بهترین شکل استفاده کنند ؟
هر جا تجارت موفقی دیدید بدانید کسی ، زمانی ، تصمیم جسورانه ای گرفته است.
محمد حسین ادیب
عدد دانبار: انسان تنها قادر به داشتن همزمان 5 دوست صمیمی است!
طبق نظر گروهی از محققین انگلیسی، انسان نمیتواند به طور همزمان بیش از 5 دوست صمیمی داشته باشد. این گروه تحقیقاتی شامل انسانشناس مشهور آقای رابین دانبار (Robin Dunbar) میشود.
طبق بررسیهای آقای رابین دانبار تعداد افرادی که یک انسان قادر به برقراری رابطه دوستانه با آنهاست به 150 نفر محدود میشود. این محدوده بر اساس سایز مغز انسانها و گروههای اجتماعی آنها تعیین شده است.
از نظر این محقق انگلیسی، 150 نفری که انسان قادر به برقراری رابطه دوستانه با آنهاست به 4 لایه تقسیم میشوند:
لایه اول شامل 5 نفر است که دوستان صمیمی آن فرد را تشکیل میدهند
و در لایههای دوم، سوم و چهارم به ترتیب 10 نفر، 35 نفر و 100 نفر باقیمانده قرار داده میشوند.
باید توجه داشت بسته به تفاوتهای میان افراد برونگرا و درونگرا تقسیم بندی آنها در این لایهها نیز متفاوت است اما تعداد کل 150 نفر مورد نظر همواره ثابت خواهد بود. این دسته بندی به نام این محقق نامگذاری شده و به “لایه دانبار” (Dunbar layers) معروف است که به آن عدد دانبار نیز گفته میشود. دقت داشته باشید که 5 دوست صمیمی ماکسیمم تعداد دوستان صمیمی هستند که هر فرد میتواند به طور همزمان با آنها ارتباط صمیمانه داشته باشد و بیشتر از این تعداد توسط مغز انسان قابل پشتیبانی نخواهد بود.
طبق اطلاعات به دست آمده، تیم محققین این پروژه به آنالیز شش میلیارد تماس تلفنی برقرار شده توسط 35 میلیون انسان پرداختند و روابط آنها را بر اساس تعداد دفعاتی که این افراد باهم تماس میگرفتند، دسته بندی کردند. این عمل در سال 2007 درست زمانی که فیسبوک برای اولین بار به عموم معرفی شد و کمپانی اپل از اولین آیفون خود رونمایی کرد، انجام پذیرفت. بنابراین در آن زمان آنالیز تماسهای تلفنی بهترین انتخاب بوده است. طبق گفته محققین دستهبندی افراد آنالیز شده به این صورت برآورد شد که 4 نفر در لایه اول، 11 نفر در لایه دوم، 30 نفر در لایه سوم و 129 نفر در لایه آخر قرار داشتند. این نتیجه به دست آمده بسیار نزدیک به اعداد برآورده شده در تحقیقات دانبار است.
منبع: engadget
روش برخورد با افرادی که خود را عقل کل میدانند!
اول از همه اینکه باید بفهمید که این فرد چطور فکر می کند. اگر فکر کند که همه چیز را می داند احتمالاً سعی می کند آنرا با برخی واقعیات یا اطلاعاتی که دارد ثابت کند. اکثر افرادی که احساس می کنند همه چیز را می دانند معمولاً در خانواده هایی بزرگ شده اند که از کودکی مسئولیت بسیار سنگینی بر دوششان بوده است. وقتی می خواهید نظرتان را به چنین افرادی بفهمانید بهترین راه این است که درست به همان روشی که او حرفش را به شما ثابت می کند، شما هم حرفتان را به او ثابت کنید. بعنوان مثال، اگر سعی دارید که به کسی نشان دهید که بیشتر از یک روش برای پیدا کردن راه حل برای یک مشکل خاص وجود دارد می توانید به آنها بگویید که یک راه بهتر برای اینکار وجود دارد.
چند ایده و توصیه برای برخورد با آنها که فکر می کنند همه چیز را می دانند
بهتر است در ابتدای گفتگویتان، سعی نکنید به آنها بگویید که حرفشان غلط است. اینکار باعث می شود که فوراً حالت دفاعی بگیرند و دیگر به حرفهایتان گوش ندهند. اینجاست که داد و بیدادها شروع می شود. اگر نمی توانید در همان لحظه نشان دهید که نظرتان چیست، بحث نکنید، زمانی دیگر را برای اثبات نظرتان در نظر بگیرید. آنهایی که احساس می کنند همه چیز را می دانند افرادی بسیار خودخواه هستند. یادتان باشد که با آنها وارد جار و جنجال شدن فقط باعث خوشحالی آنها می شود نه شما. معمولاً آخر کار بسیار خسته می شوید. رمز کار این است که مواجهه با چنین افراد یک راه درست دارد و یک راه غلط. دوری کردن از آنها کمک نمی کند که بفهمند همه چیز را نمی دانند. درعوض می توانید این را به آنها ثابت کنید..
♨️چرا اینکار را می کنند؟
اگر سعی کنید از دیدگاه خود آنها مسئله را ببینید خیلی راحت تر می توانید با این افراد برخورد کنید. این افراد معمولاً فاقد اعتماد به نفس هستند به همین خاطر سعی می کنند باید آنچه را که می دانند را نشان بقیه دهند و کاری کنند که بقیه احساس کنند زیردست آنها هستند. شاید هیچوقت نتوانید دلیل این رفتار خودخواهانه آنها را بفهمید اما با درک اینکه مسئله ای باعث شده است که این فرد چنین شخصیتی داشته باشد، می توانید درک خودتان را بالاتر برده و راحت تر با رفتار او کنار بیایید.
✳️ارزش خودتان را گوشزد کنید
اصلاً اینطور نیست که شما پایین تر از این فرد باشید یا کمتر از او بدانید. این آنها هستند که می خواهند چنین حسی را به شما منتقل کنند. اگر به آنها اجازه بدهید احساستان نسبت به خودتان را تغییر می دهند. پس به جای اینکه همه حرفهایی که می زنند را تایید کنید، به همه کارهای مثبتی که قادرید انجام دهید فکر کنید. ارزش شما بسیار بالاست و هیچکس حق خدشه وارد کردن به آن را ندارد.
✳️به حرفهای او گوش دهید
گاهی اوقات چنین رفتاری به این علت از فرد سر می زند که او فکر می کند کسی نیست که به حرفهایش گوش دهد. شما می توانید با گوش دادن به حرفهایشان بدون اینکه نظراتتان را مطرح کنید، ترسهای آنها را از بین ببرید. با این روش، دیگر شما را تهدیدی برای خود قلمداد نمی کنند.
✳️به آنها نشان دهید که بعضی از نظراتشان را قبول دارید و خواهید دید که احساس می کنند که به آنها ارزش و اعتبار داده اید.
وقتی باعث شدید که احساس اعتماد به نفس و راحتی بیشتری کنار شما بکنند، می توانید برای تغییر بعضی از نگرش های آنها وارد عمل شوید. اما باید اینکار را خیلی زیرکانه انجام دهید. اگر مستقیماً آنها را به چالش بکشید یا خشن برخورد کنید، باعث می شود که همان رفتار دفاعی قبلیشان را پیشه کنند.
✳️ باید نگرششان را به خودشان انعکاس دهید. بااین روش به آنها درعوض نشان داده اید که به حرفهایشان گوش کرده اید و از ایده هایشان تقدیر می کنید و احساس خوشحالی خواهند کرد. از اینجا به بعد می توانید به آرامی بعضی از ایده هایشان که غیرقابل قبول به نظر می رسد را انتخاب کرده و اطلاعات لازم برای تکذیب آنها را مطرح کنید. به جای اینکه ایده هایشان را رد یا مسخره کنید، خیلی ساده شواهد متنقض آنرا به آنها نشان دهید. بعد از آنها نظرشان را جویا شوید.
اما در اکثر موارد این افراد از تغییر دیدگاهشان خودداری می کنند. در چنین صورتی، با بررسی دیدگاه آنها در سایه اعتقادات خودتان، باید سعی کنید با بی اعتنایی از آنها بگذرید. مطمئناً این افراد با باور یک چیز اشتباه صدمه ای به شما نمی زنند پس لازم نیست که نگران چیزی باشید.
اگر این مشکل خیلی آزارتان داد می توانید دیگر آن فرد را نبینید.
پس بااینکه برخورد و مواجهه با کسانی که فکر می کنند همه چیز را می دانند زمان و انرژی زیادی از شما می برد اما می توانید تاثیری که بر شما دارند را محدود کنید.
معایب کار گروهی را بشناسید...
با وجود مزیتهای بسیار، کار گروهی و مشارکت با محدودیتهایی مواجه است. برخی از موانع کار گروهی را در ادامه میخوانید.
۱. عدم شایستگی کافی
در کار گروهی، همهی کارکنان نظرات خود را مطرح میکنند؛ از جمله کارکنانی که از دانش و شایستگی لازم برخوردار نیستند. مدیران باید پیشنهادات بیربط و نامناسب را غربال کنند. دریافت نظرات ناپخته و غیرمنطقی یکی از مشکلات رایج سبک مشارکتی است.
۲. عدم تمایل مدیریت
اگر هزینهی مشارکت کارکنان از منفعت آن بیشتر باشد، مدیریت روی خوشی به آن نشان نمیدهد. گاهی هم مدیران گمان میکنند، سهیم کردن کارکنان در امور سازمان از قدرت و اعتبار آنها میکاهد بنابراین حس خوشایندی به آن ندارند.
۳. تأثیر گروهها
گاهی گروهها و دستههای مختلف برای رسیدن به نتیجهی دلخواه خود، کارکنان را تحت تأثیر قرار میدهند. این کار برخلاف روح حقیقی مشارکت که هدفِ رسیدن به بهترین انتخاب را دنبال میکند، خواهد بود.
۴. آموزش ناکافی
نه تنها کارکنان بلکه معمولا مدیران هم برای پیادهسازی موفقیتآمیز سبک مشارکتی آموزش کافی نمیبینند. در نتیجه مدیران ناتوان از مدیریت مناسبِ موقعیت، نمیتوانند محیط مناسب را برای مشارکت و کار گروهی فراهم کنند. از سوی دیگر کارکنانی که در این زمینه آموزش کافی نداشتهاند، نمیدانند چگونه در این شرایط رفتار کنند. آموزش ناکافی یکی از موانع مشارکت مؤثر و کارآمد است.
۵. رویکرد نامناسب به همکاری و همیاری
گاهی برخی از کارکنان انتظار دارند که همهی نظرها و ایدههایشان از سوی مدیریت پذیرفته شود و وقتی این اتفاق نمیافتد، کارکنان احساس نارضایتی میکنند و تمایلی به همکاری نشان نمیدهند.
10 راه برای اینکه اجازه ندهیم کار جلوی وقت گذراندن با خانواده را بگیرد
در زندگی مدرن، بیرون آمدن از کار در پایان ساعات کاری امری دشوار است. فناوری زندگی را بهبود میبخشد و فرصتهای جدید را ایجاد میکند، اما کارهای ما را کاهش نمیدهد. در حال حاضر، بسیاری از کارکنان بیرون آمدن از کار در پایان ساعات کاری زمانی که در گوشیهای هوشمندشان مدام ایمیل میآید را کار دشواری میدانند.
نکته منفی در اینجا داشتن زمان کمتری با خانواده است. چگونه این روند را متوقف میکنید و زمان استراحت به خود میدهید؟ ما در این مقاله نکات مفید را با شما به اشتراک میگذاریم، تا اجازه ندهید کار جای خانواده را در زندگی شما بگیرد.
▪️دستگاههای خود را خاموش کنید
فشار بر کارکنان مدرن بسیار زیاد است. این باعث میشود پس از پایان زمان کاری به کار کردن ادامه دهند. کار کردن مداوم باعث آسیب رسیدن به سلامت شما است. شما نیاز به زمان برای استراحت و بهبود دارید. این کار شما را در کار نیز مؤثرتر میکند. پس هنگامیکه به خانه بازگشتید، دستگاههای خود را خاموش کنید. از کار خود دور شوید و از سپردن زمان با خانوادهتان لذت ببرید، چند سرگرمی انجام دهید و استراحت کنید.
چگونه اجازه ندهیم کار جلوی وقت گذراندن با خانواده را بگیرد
▪️درخواست زمان کار انعطاف پذیر کنید
تغییر ساعت کاری میتواند تأثیری عظیم داشته باشد. برای مثال ممکن است بخواهید زودتر یا دیرتر کار خود را شروع کنید. با مدیر خود صحبت کنید تا ببینید آیا این امکان وجود دارد یا خیر؟ این امر میتواند فرصتهای جدیدی را برای شما ایجاد کند تا زمان بیشتری را با عزیزان خود صرف کنید.
▪️مسیر حرفهای خود را تغییر دهید
اگر ساعتهای کاری جدید امکان پذیر نیست، تغییر مسیر حرفهای میتواند فرصتهای جدید را برایتان ایجاد کند. به طور فعال دنبال شغل دیگری گشتن میتواند دنیایی جدید را برای شما باز کند. پسازهمه، بسیاری از کسب و کار های مدرن با تعادل کار و زندگی سازگار هستند. گام بعدی شما میتواند منجر به یک کار بهتر و همچنین زمان بیشتری با خانواده شود.
▪️از راه دور کار کنید
شما میتوانید تعادل زندگی کاری خود را به طور چشمگیری با کار از راه دور بهبود بخشید. البته هر مسیر شغلی امکان کار از راه دور را نمیدهد. اما اگر صنعت شما این امکان را برایتان فراهم میکند، میتوانید این امر را از کارفرمای فعلی خود درخواست کنید.
▪️قبل از رفتن به خانه، آرام باشید
بازگشت به خانه پس از کار با استرس و ناراحتی، تنها میتواند احساسات منفی در خانواده شما ایجاد کند. به همین منظور، قبل از اینکه به خانه برسید، کمی زمان به آرام کردن خود اختصاص دهید.
▪️شب تعطیل را به شب خاصی تبدیل کنید
برای بسیاری از کارکنان، شب جمعه روز تفریح و استراحت است. روزی است که منتظر آن هستیم و آن را گرامی میداریم. بنابراین آن را به مناسبت فوقالعاده ویژه تبدیل کنید. مناسبتی که در طول هفته انتظار آن را بکشید.
▪️در مورد چیزی غیر از کار صحبت کنید
اگر زندگیتان فقط در مورد کار است و فقط در مورد آن صحبت میکنید، سعی کنید دامنه مکالمه خود را گسترش دهید.
برای مثال، برای پیدا کردن نقاط مشترک، با همکاران خود درباره زندگی خانوادگی صحبت کنید.
▪️سطوح استرس خود را کاهش دهید
استرس تأثیر نامطلوب بر هر كسی میگذارد. با گذشت زمان، میتواند روحیه شما را نابود کند و احساس منفی به شما بدهد. مبارزه با آن با انجام فعالیتهای مثبت میتواند تضمین کند که زمان خوبی را با خانوادهتان سپری خواهید کرد.
▪️مشغول بودن را به عنوان امری منفی تلقی کنید
مهم نیست که چقدر کار دارید، استراحت امری ضروری است. در حقیقت، اگر شما با کار درگیر هستید، بهرهوری شما کاهش خواهد یافت و در سلامت روانی شما نیز مشکلاتی به وجود خواهد آمد.
▪️تفریح بیشتر داشته باشید
بر اینکه تفریح بخشی جداییناپذیر از زندگی شما باشد تمرکز کنید. به جای تضعیف تنش و تعهدات کاری، فرصتهای جدیدی برای تمرکز بر روی آن پیدا کنید.
منبع: Lifehack
چند باور قدیمی که کارمندان را از موفقیت دور میکند
برخی باورهای قدیمی وجود دارد که مانع موفقیت ما میشود و هیچ جایگاهی در چشمانداز کاری امروز ندارد. با این حال برخی کارمندان شرکتهای مختلف هنوز به همان ذهنیتهای قدیمی که به چند دهه قبل برمیگردد، پایبند هستند.
در اینجا به 6 باور قدیمی که دیگر برای کسبوکارهای مدرن مناسب نیستند را با هم مرور کنیم.
1- چون خوب کار میکنم همیشه در این شرکت برایم جا هست
همیشه به یاد داشته باشید که تمام مشاغل موقتی هستند و نباید به کارِ مداوم در یک شرکت دلخوش بمانید. در کسب و کارهای مدرن خبری از استخدامهای مادامالعمر نیست و دیگر شرکتها مطمئن نیستند کاری که امروز برایشان انجام میدهید یا محصولی که روی آن کار میکنید، در آینده نزدیک هم موردنیاز خواهد بود یا نه؟
گاهی مهارتهای شما کهنه میشود و این یعنی همواره باید منتظر اخراج خود باشید و برای شغل آینده خود گامی بردارید.
2- شرکت باید مرا در ارتقای حرفهام کمک کند
دیگر در شرکتها خبری از برپایی کلاسهای آموزشی نیست و این کلاسها جای خود را به دورههای شخصی دادهاند. پس این وظیفهی شماست که اهداف کاریتان را تثبیت کرده و یک برنامهی منسجم یادگیری برای خود درنظر بگیرید تا مسیر موفقیت شغلیتان هموار شود.
مدیران سازمانی میگویند این وظیفهی هر کارمند است که به دنبال رشد حرفهای خود باشد.
3- فعالیت در شبکههای اجتماعی نیاز نیست
شبکههای اجتماعی ابزاری برای برندسازی شخصیتان هستند. همچنین با اشتراکگذاری محتوای شرکت با دنبالکنندگان خود، میتوانید به سفیر برند شرکتی تبدیل شوید که برایش کار میکنید.
حضور پررنگ و موثر در شبکههای اجتماعی به شما کمک میکند که شبکه کاری خود را داشته باشید و برای تامین نیروی انسانی نیز از آن کمک بگیرید. علاوه بر آن، در مقابل شرکت نیز نیرویی ارزشمند و موثر تلقی خواهید شد.
4- موفقیت من در دستان مدیر است
اینکه فکر کنید سرنوشت و موفقیت شما در گرو مدیرتان است، تفکر بسیار اشتباهی است که تنها سد راهتان میشود. حتی اینکه روابطتان با او چقدر نزدیک باشد هم تاثیری در موفقیتتان ندارد. اینکه به مدیرتان اجازه دهید کار شما را تحت کنترل خود بگیرد درست نیست، زیرا مدیر شما دستور کاری خود را دارد و ممکن است آنچه برای شما میخواهد با خواستهی شما در تضاد باشد.
5- اینکه برند شخصی خودم را داشته باشم خیانت به شرکت است
حقیقت این است که شرکتهای بزرگ و پیشگام به دنبال برندسازی هم برای شرکت و هم برای کارمندانشان به صورت همزمان هستند. به یاد داشته باشید ثبات، علامت مدیریت برند سالم است. در نتیجه توصیه نمیشود وقف شرکت شوید و به دنبال موفقیت بیقید و شرط شرکت باشید.
6- وقتی به دنبال فرصت شغلی جدیدی هستم تنها باید برند خودم را مدیریت کنم
شما هر روز و در هر کاری که انجام میدهید باید برند خودتان را مدیریت کنید و برای هر فرصتی در دسترس باشید. وقتی برندی قدرتمند داشته باشید که همواره در دید افراد قرار دارد، فرصتهای بیشتری مقابلتان ظاهر میشود و نیازی به تمرکز روی این کار نیست.
منبع: forbes
7 الگوی فکری مخرب
فرضیات مخرب که شما را در مقابل افکار مخرب آسیب پذیر میکند:
1- همه یا هیچ چیز: " من نمونه مطلق بیعرضگی هستم وقتی کاری عالی انجام نمیشود".
2- فقط نیمه خالی لیوان را دیدن: انگار که فاجعه در هر گوشه ای منتظر است. یک نکته منفی٬ یک انتقاد٬ یا یک نظر تمام واقعیت ها را تحت الشعاع قرار میدهد. " من نمره شیمی ام خیلی بد شد٬ امکان نداره کنکور پزشکی قبول بشم".
3- بزرگ کردن نکات منفی/کوچک کردن نکات مثبت: نکات مثبت به اندازه نکات منفی مهم نیستند. " میدونم که شیش تا مسابقه رو برده ام اما اگه این یکی رو ببازم حالم از خودم بهم میخوره".
4- بدون هیچ قید و شرطی احساسات رو به عنوان واقعیت قبول کردن: " من حس میکنم زشتم پس حتما زشتم."
5- تاکید بیش از حد بر "باید" ها: " باید" ها اغلب کمالگرایانه و انعکاس انتظارات بقیه هستند تا اینکه بیان انتظارات و خواسته های خود شما. " هرکسی باید وقتی وارد دانشگاه میشود برای آینده شغلی اش برنامه داشته باشد. اگه من نمیدونم پس حتما یه جای کارم ایراد داره".
6- برچسب زدن: برچسب زدن کار ساده ایست و عموما حالت سرزنش دارد." من یه بازنده ام (loser-این کلمه در انگلیسی مفهوم بیشتر از مسابقه رو داره و به شخصیت آدمها بر میگرده. یعنی کلا آدم بازنده ای و این تقصیر خودمه".
7- قادر نبودن به قبول کردم تمجید ها: " واقعا از این لباس خوشت میاد؟ به نظر من که چاقم میکنه".
برگرفته از خواندنی های کوتاه سایت فکرنو
برای بهبود عملکرد، با رئیستان کار کنید
«تریسی گوئین»، بهعنوان دستیار روابط رسانهای در شرکت «تاینی پالس» کار میکند. این شرکت، ارائهدهنده تکنولوژیهایی برای ارزیابی روحیه کارکنان است. تریسی، ژانویه هر سال، با رئیسش مینشیند و درباره اهدافش در سال پیشرو صحبت میکند. او میگوید: «اینطوری همیشه میتوانم عملکردم را زیر نظر داشته باشم. درست مثل سایر کارشناسان روابط عمومی، وظیفه اصلی من، مدیریت اعتبار برند از طریق پوشش رسانهای است.
در ماه میگذشته، نتوانستم به هدفم برسم؛ پوشش مطبوعاتی در هفت رسانه.» او به این فکر کرد که چرا به هدفش نرسیده: «نشستم و متدهایم را بررسی کردم تا ببینم کدامها جواب داده، کدامها نتیجه نداده و کدامها باید اصلاح شوند.» او به این نتیجه رسید که مشکل از عدم توانایی در متقاعدسازی است: «نتوانسته بودم توجه روزنامهنگاران را جلب کنم.» سپس کلی تحقیق کرد تا ببیند چطور میتواند در متقاعدسازی، مهارت پیدا کند. از همکارانش هم کمک گرفت، سپس خودش را برای صحبت با رئیس آماده کرد.
وقتی روز جلسه فرا رسید، او به رئیسش گفت که به اهدافش نرسیده است. از او عذرخواهی کرد و سپس، مسیر گفتگو را تغییر داد و درباره این صحبت کرد که چطور میتواند بهبود پیدا کند: «میخواستم توجه مدیرم را به این موضوع جلب کنم، بهجای اینکه بنشینم تا از من درباره علتها سوال کند.
مصمم بودم که راهحلهایم را پیشنهاد دهم.» او همچنین از رئیسش خواست که اگر برای تقویت مهارتهای متقاعدسازی راهحلی دارد، ارائه دهد: «با هم به این نتیجه رسیدیم که روش ۲۰/ ۸۰ را امتحان کنیم که یعنی ۸۰ درصد زمان را به هدفگیری نشریات متوسط اختصاص دهیم و ۲۰ درصد را به نشریات رده بالا.» آنها برای سنجش اثربخشی این روش، نتایج را با ماههای قبل مقایسه کردند. او میگوید: «دو ماه بعد، از اهدافم فراتر رفتم.»
اصولی که باید به یاد داشته باشید
* ریشه مشکل را پیدا کنید. روی خودتان تمرکز کنید و افکار و احساسات خود را بررسی کنید.
* ایدههایی برای بهبود شرایط ارائه دهید و از مدیرتان راهنمایی بخواهید.
* بیش از حد خوشبینانه رفتار نکنید. لازم نیست افت عملکرد خود را به فال نیک بگیرید.
* بدون آمادگی به دیدن رئیس نروید. صحبتهایتان را از قبل آماده کنید و به واکنش احتمالی رئیستان فکر کنید.
*در لفافه صحبت نکنید. گفتگو را با این جمله شروع کنید: «خبر بدی برایتان دارم.» این از هرگونه ابهامی جلوگیری میکند.
*زنگ خطرها را نادیده نگیرید. اگر در انجام کارتان با مشکل روبهرو هستید، شاید معنایش این است که باید کارها را بیشتر با رئیستان چک کنید، یا باید آموزش ببینید یا حتی شغلتان را تغییر دهید.
توضیحی اجمالی درباره سندرم «برنامهریزی برای شکست»
آیا کارمند شما، بهرغم نظارت دائمیتان با افت عملکرد مواجه است؟ گوش به زنگ باشید. بهعنوان یک مدیر، شاید این تقصیر شماست. شاید شما ناخواسته دارید سندرمی به نام «برنامهریزی برای شکست» را در او بیدار میکنید. ابتدا همه چیز خوب پیش میرفت.
اما ناگهان یک اتفاق، مثل مشتریای که از دست رفت یا پروژهای که عقب افتاد، باعث شد عملکرد او را زیر سوال ببرید. سپس شروع کردید به مدیریت ذرهبینی. او وقتی احساس کرد اعتماد شما را از دست داده، به خودش شک کرد و دیگر نتوانست برایتان سنگتمام بگذارد.
با دیدن این تغییر رفتار، شک شما به یقین تبدیل شد و عرصه را بر او تنگتر کردید.
«فرانسوا مانزونی» و «لویی بارسو» توضیح میدهند که این سیکل معیوب به همه صدمه میزند: کارکنان دیگر ایدههایشان را مطرح نمیکنند. سازمان نمیتواند از ایدههایشان بهرهمند شود. شما انرژیتان را برای انجام سایر فعالیتها از دست میدهید و وجههتان به خطر میافتد، چون بقیه فکر میکنند بیانصافید. روحیه تیمی از بین میرود.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد
انواع کارکنان بد قِلق و روش مدیریت آنها!
کارکنان بد قلق (Difficult Employees) همه جا هستند. شما به عنوان مدیر در هر محیط کاری، وظیفه مدیریت کارکنان بد قلق و کارکنان سخت را بر عهده دارید. مدیریت این دسته از کارکنان دشوارتر از کارکنان دیگر است. اگر از انواع این دسته از کارکنان آگاه باشیم، بهتر میتوانیم روشها و استراتژیهای مدیریت آنها را به کار بگیریم. کارکنان بد قلق کارکنانی هستند که با نگرشها و رفتارهای نامناسب و گاهاً منفی در سازمان و محیط کار، تأثیرات نامطلوبی بر عملکرد و روحیه سایر کارکنان میگذارند. پیشتر در نوشتار کارکنان سمّی، درباره ویژگیهای این کارکنان صحبت کردیم. در این نوشتار میخواهیم شش نوع دیگر از این کارکنان بد قلق و سخت را معرفی کنیم
1- قربانیها (Victim)
قربانی، فردی در سازمان است که کمترین پاسخگویی ومسئولیت را در سازمان بر عهده میگیرد. برای مدیریت این دسته از کارکنان، باید به صورت شفاف محدودههای پاسخگویی آنها را تعیین کنید. درباره کمیت و کیفیت و زمان کاری که از آنها انتظار دارید، روشن و شفاف برخورد کنید.
2- سوسکها (Hisser)
این کارکنان همانند ماری هستند که حلقه زدهاند! این دسته از کارکنان بدقلق، با ایجاد سرو صدا در محیط کاری، با اعمال زور و نشان دادن رفتارهای قلدری سازمانی از خود، آسیبهای زیادی را به سایر کارکنان در محیط کاری وارد میکنند. برای مدیریت این کارکنان، باید به دنبال کشف محرکهایی باشید که این رفتارها را در آنها برانگیخته میکند. اگر نتوانستید این کار را انجام دهید، باید این کارکنان را از محیط کاری خارج کنید!
3- منفیبافها (Negative Nellie)
این کارکنان همواره منتظر این هستند که اتفاق خوبی که در سازمان در حال رخ دادن هست را به تباهی بکشند. آنها همواره در برابر تغییرات و استراتژیها و فرآیندهای جدید، مقاومت میکنند و نگرش منفی دارند. از این کارکنان میتوانید به عنوان رَجز خوان گروه (Devil’s advocate) و تیم استفاده کنید تا با مخالفتهای خود مانع از دچار شدن گروه به گروهفکری و سایر نقصانهای گروهی شود. از نگرش منفی او برای به دست آوردن نتایج گروهیِ مثبت استفاده کنید. اما هرگز این کارکنان را در پستها کلیدی و پستهای رهبری قرار ندهید.
4- اشباح (Ghost)
این کارکنان همانند شبح وقتی به آنها نیاز دارید، با انواع بهانهتراشیها از محل کار ناپدید میشوند و خود را از دسترس خارج میکنند و وقتی که کار با موفقیت انجام میشود، به ناگهان ظاهر میشوند! برای مدیریت این دسته از کارکنان، باید با آنها رک باشید و مشخصاً انتظار خود از آنها را برای انجام کاری خاص، با تعیین محدوده زمانی بخواهید.
5- خودشیفتهها (Narcissist)
این کارکنان فقط خودشان را میبینند و فقط به خود و کار خود اهمیت میدهند. تغییر رفتار این کارکنان خیلی دشوار، اما ممکن است. این ویژگی، نوعی ویژگی شخصیتی است و بنابراین تغییر آن سختتر است. اما اگر بتوانید انگیزههای لازم برای تغییر رفتار آنها را پیدا کنید و آنها را در محیط کارهای تیمی قرار دهید، شاید بتوانید این دسته از کارکنان بد قلق را مدیریت کنید.
6- انیشتینها (Einstein): این کارکنان، کارکنان باهوشی هستند که به باهوش بودن خود آگاه هستند. این کارکنان اغلب نسبت به افکار و نظرات خود سفت و سخت هستند و کمتر پا پس میکشند. هوش وافر آنها هم اثرات مثبت و هم اثرات منفی بر سایر کارکنان دارد. برای مدیریت این دسته کارکنان، به آنها اجازه دهید تا تحلیل خودشان را انجام دهند و نظرشان را بگویند، اما سعی کنید با قرار دادن آنها در مسیر برنامه، آنها را به نوعی رهبری کنید.
به طور کلی، مدیریت کارکنان بدقلق، به هیچ وجه ساده نیست. مدیریت آنها نوعی مهارت است که در طول سالیان و با کار کردن با کارکنان متنوع و محیطهای کاری مختلف، به دست میآید. تمام تلاش رهبران و مدیران سازمان باید شناسایی این کارکنان و کم کردن اثر رفتاری و نگرشی آنها بر دیگر کارکنان است.
منبع: اچ آر یار
کارمندان در دوران رکود اخلاقمدارترند!
زمانی که فارغالتحصیلان سالهای ۲۰۰۹، ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ وارد بازار کار شدند، چشمانداز استخدام آنها بهطور ناامیدکنندهای دور از دسترس بود. نرخ بیکاری بالا و استخدامها بسیار اندک بود. ۹ماه بعد از فارغالتحصیلی، تنها ۵۶درصد از فارغالتحصیلان سال ۲۰۱۰ کار پیدا کردند. بسیاریاز آنها که کار پیدا کردند نیز به مشاغل نیمهوقت دست یافتند که برای آن هیچگونه مزایایی در نظر گرفته نمیشد و اساسا نیازی به مدرک دانشگاهی نداشت.
این تجربه حرفهای در ابتدای کار قاعدتا پیامدهای منفی ماندگاری برای موفقیتهای حرفهای آینده خواهد داشت. به عنوان مثال، افرادی که در زمان رکود استخدام شدند، درآمد کمتری نسبت به آنها که در شرایط شکوفایی اقتصادی استخدام میشوند خواهند داشت، حتی آنها که دههها بعد استخدام خواهند شد. در عین حال، این افراد مجبورند برای شرکتهای کوچکتر، کماعتبارتر و با پرداخت کمتر کار کنند.
هرچند تردید کمتری وجود دارد که رکود بر دستمزدها و اعتبار شغلی تاثیر منفی ماندگاری بگذارد، اما بهنظر میرسد از جنبههای دیگر تاثیرات مثبت شگفتانگیزی بر زندگی کاری افراد داشته باشد.
افرادی که در دوره رکود پا به عرصه شغلی میگذارند، در مقایسه با افرادی که در زمان شکوفایی اقتصادی فارغالتحصیل میشوند، از شغل خود راضیتر هستند. افراد فارغالتحصیل دوران رکود در مورد شغل خود نظر مثبتتر و بسیار رضایتبخشتری دارند. آنها بهجای آنکه همواره نگران ناامنیها باشند و اینکه چه اتفاقی رخ خواهد داد، بیشتر بر جنبههای مثبت شغل خود متمرکز هستند و از شغلی که دارند شکرگزار هستند.
بهنظر میرسد ورود به بازار کار در زمان رکود نهتنها بر طرز فکر افراد در مورد شغلشان تاثیر دارد بلکه بر نحوه نگرش آنها بر خودشان نیز موثر است. یکی از معیارهای تمرکز بر خود، خودشیفتگی است، یعنی این باور که یک شخص خاص، بیهمتا و مستحق دریافت نتایج خوب است. اینگونه بودن در محیط کار میتواند پرهزینه باشد. افراد خودشیفته تمایل دارند تنها بر منافع خود تمرکز کنند، حتی اگر این کار به دیگران آسیب وارد کند. همچنین احتمال عصبانی شدن و بروز خشونت در این افراد بیشتر است و آنها بیشتر از کارفرمایان و سهامداران خود دزدی میکنند.
یکی از دلایلی که فارغالتحصیلان دوران رکود کمتر احتمال دارد که حس خودبزرگبینی از خویش بروز دهند این است که بهنظر میرسد خودشیفتگی با بدبختی و ناکامی تعدیل میشود. افرادی که حرفه خود را در زمان رکود اقتصادی آغاز میکنند اغلب برای پیدا کردن شغل با سختیهای بیشتری مواجه هستند و جا افتادن در حرفهشان برای آنها مشکلتر است. بسیاری از آنها مجبور میشوند به خانه برگردند، یا شغلی اختیار کنند که نیاز به مدرک دانشگاهی ندارد یا به مشاغل نیمهوقت روی بیاورند.
هر چند چنین چالشهایی میتواند دستیابی افراد به استقلال خود و ساختن آینده حرفهای را مشکلتر کند، در عین حال این احتمال نیز وجود دارد که این مساله مانع ایجاد خودبزرگبینی کاذب در آنها شود.
اگر ورود به بازار کار طی زمان رکود بر حس خودبزرگبینی و حق بهجانب بودن افراد تاثیر دارد، آیا این امر میتواند بر اراده آنها در ورود به روشهای غیراخلاقی کسب و کار تاثیر داشته باشد؟ برخی شواهد نشان میدهد که این امر امکانپذیر است. تحقیقات نشان داده است که افراد خودشیفته بیشتر احتمال دارد که رفتارهای غیراخلاقی از خود نشان دهند، همکاران خود را تخریب و تقصیرات یقهسفیدها را توجیه کنند. با توجه به اینکه فارغالتحصیلان دوران رکود کمتر احتمال دارد که خودشیفته باشند، آیا احتمال زیرپا گذاشتن اخلاق و خطقرمزهای اخلاقی نیز در آنها کمتر است؟
پس فارغالتحصیلان دوران رکود نهتنها کمتر احتمال داشته که خود را یک شخصیت مهم بدانند که مستحق در مرکز توجه بودن و دریافت پاداش است، بلکه در عین حال کمتر احتمال داشته که آنها خود را درگیر رفتارهایی کنند که به قیمت ضربه زدن به سازمان آنها را بیشتر مطرح کند.
بسیاری از افرادی که حرفه خود را در زمان رکود بزرگ شروع کردهاند هنوز سختیهای ورود به بازار کار را در آن دوره بیثباتی و بههمریخته از یاد نبردهاند. شاید در رزومه آنها فاصله زمانی (زمان بیکاری) وجود داشته باشد و دستمزد آنها از صفرهای کمتری برخوردار باشد، اما این تجربه سخت به آنها کمک کرد از خود افرادی خوشحالتر، کمتر خودشیفته و کارمندان اخلاقمدارتری بسازند.
منبع: HBR
در بحران های اقتصادی مراقب سندرم کم خونی سازمانی باشید!
سندرم یعنی نشانه بیماری و سازمان ها هم بیماری های مختلفی می توانند داشته باشند. یکی از بیماری هایی که در این شرایط مدیران نیز به آن دامن می زنند سندرم کم خونی سازمانی است؛ یعنی اینکه نیروهای بدرد بخور را کنار می گذارند که در این شرایط یک اشتباه بزرگ است.
نیروی انسانی را به چهار دسته می توان تقسیم نمود:
دسته اول: گلدرمن ها؛ نیروهایی که فراتر از انتظار کار می کند و بسیار توانمند و عالی هستند. حدود یک درصد از نیروهای سازمان را شامل می شود.
دسته دوم: سیلورمن ها؛ 6 درصد از نیروهای سازمانی سیلورمن ها هستند. این دسته هم فراتر از انتظار کار می کند اما نه به اندازه گلدرمن ها.
دسته سوم: برنزمن ها؛ حدود 46 درصد نیروهای سازمان برنزمن ها هستند و وظایف خود را خوب انجام می دهند اما نه بیشتر از حد وظایف.
دسته چهارم: وودرمن ها (نیروهای چوبی)؛ در اکثر سازمان ها چون ارزیابی عملکرد درستی وجود ندارد 47 درصد نیروها در این دسته قرار می گیرند یعنی نیروهایی هستند که اگر از سازمان بیرون روند، شرایط بهتری خواهید داشت.
معمولاً در دوران بحران اقتصادی، گلدرمن ها و سیلورمن ها تمایل بسیاری برای خروج از سازمان را دارند چون در این شرایط خواستگار پیدا می کنند و از طرفی نیروهای چاپلوس و وودرمن ها به سازمان می چسبند و چون مدیران فکر می کنند بایستی هزینه ها را پایین بیاورند، هزینه ها به شکل اشتباهی کاهش می یابد.
دکتر پرویز درگی
ما چگونه یاد می گیریم؟
یادگیری 4 مرحله دارد. در مرحله اول نمی دانیم که نمی دانیم. حتی لزوم دانستن و این که چرا باید یاد بگیریم را هم نمی دانیم، لذا به دنبال یادگیری نیستیم و شاید اهمیت و ضرورت مهارت و قابلیتی که نداریم را انکار می کنیم. در این مرحله انگیزه ای هم برای یادگرفتن نداریم.
در مرحله دوم تلنگر می خوریم، بازخورد می گیریم، شکست می خوریم، اشتباه می کنیم و می فهمیم که نمی دانیم، لذا به اهمیت نقش آن مهارت و شایستگی که فاقد آن هستیم آگاه می شویم و حداقل در دل خودمان به آنچه نداریم اقرار می کنیم و مهمتر از همه، انگیزه یادگیری به دست می آوریم.
در مرحله سوم، آنچه به عنوان مهارت و قابلیت لازم داریم را جستجو کرده و کسب می کنیم. کلاس می رویم و کتاب می خوانیم و الگوبرداری می کنیم و آنچه کسب کرده ایم را به کار می بریم و تمرین و تکرار می کنیم تا بر آن مسلط شویم.
و بالاخره در مرحله چهارم آن قدر تمرین کرده ایم که روش جدید، رفتارجدید و مهارت جدید کاملا جذب شده و به طبیعت ثانویه و عادت ما تبدیل گشته است. می توانیم آن را به راحتی به کار بگیریم و یا آن را به دیگران یاد بدهیم.
لذا برای یادگیری باید : ارزیابی شویم و بازخورد بگیریم، تلنگر بخوریم، از خواب/غفلت بیدار شویم، انجام دهیم و اشتباه کنیم، بدانیم که چه چیزهائی را نمی دانیم و بالاخره بعد از کسب دانش و مهارت مورد نظر، آن قدر آن را تمرین وتکرار کنیم که به عادت و طبیعت ما تبدیل شود. اگر خود را در معرض ارزیابی شدن قرار ندهیم و انتقاد پذیر نباشیم و اشتباه نکنیم و اشتباهاتمان را نپذیریم و برای تغییر کردن انگیزه جدی و تلاش مجدانه نداشته باشیم یاد نمی گیریم.
◀️ یادگیری را زودتر آغاز کنیم تا زودتر یاد بگیریم.
دکتر بهزاد ابوالعلایی