| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
سازمان هولوگرافیک چیست؟
در عصر جدید سازمان ها مایلند تا ویژگی ها و اهداف حاکم بر کل سازمان در یکایک اجزاء آن ها نیز نمایان شود، به طوریکه هر جزء آینه تمام نمای کل باشد این امر باعث تبلور ویژگی کل گرائی در یکایک اجزاء و پیدایش سازمان های کل گرا یا هولوگرافیک شده است. در یک دیدگاه برای ساختار هولوگرافیک وظایف ۸ گانه ای درنظر گرفته شده است که به دلیل ویژگی هولوگرام هر وظیفه متشکل از سایر وظایف نیز می شود. این وظایف عبارتند از:
۱- خلق و نوآوری که ابداع کننده در این میان نقش رهبری در توسعه و ایجاد یک سری اصول راهنما براساس ارزشهای بنیادین سازمان رادارد و عملکرد سازمان را در آینده مشخص می سازد.
۲- پروژه سازی و طراحی سازمان ایده آل، که طراح، توانایی های بالقوه اشخاص و سازمان را به فعل تبدیل می سازد.
۳- تعیین مسیر وجهت توسعه استراتژی که معمولأ توسط بالاترین رده مدیریت در سازمان مشخص شده ودرحقیقت قصد و نیت سازمان و چگونگی انجام کار را تعیین می کند.
۴- هدایت و رهبری که هماهنگ کننده جریان منابع در دسترس، برای توسعه سازمان است. در یک سازمان هولوگرافیک منابع به معنی همه نوع منبع، شامل مردم، اطلاعات و کالاهای حقیقی(قابل لمس) می باشد.
۵- ارتباط سازمان به عنوان بخشی از خانواده جهانی مطرح می باشد و امکان برقراری ارتباطات تقویت شده و فرآیندهای همکاری مشترک براساس دوستی ایجاد می گردد.
۶- ترفیع و ارتقاء در توسعه بازار با آگاهی و شناخت کامل از زمان، مکان و روش صحیح ارائه کالا، خدمات و نیز حفظ هویت سازمان.
۷- تولیدوبکارگیری امکانات و تجهیزات ایده آل برای ساخت، تولید و ارائه خدمات، تا سازمان بتواند به تولید انبوه ویا ارائه خدمت ایده آل دست یابد.
۸- تکمیل و متعاقب آن احساس رضایت درکارفرما و مشتری تا از انجام فعالیت به بهترین شکل اطمینان حاصل گردد.
سازمان هولوگرافیک، سازمانی است کلی و به گونه ای در اجزاء منعکس می گردد که هر جزء همچون کل عمل کند. برای آنکه سازمانی با این خاصیت داشته باشیم باید :
۱- از تخصصی کردن بیش از حد آن ها جلوگیری کنیم.
۲- تنوع وپیچیدگی وظائف مورد نیازرا درنظربگیریم (یعنی واحدها بتوانند مستقلاً به نیارهای محیط خود پاسخ گویند).
۳- حداقل برای سازمان ضوابطی را وضع کنیم که سازمان انعطاف داشته باشد و برای آنکه به بی نظمی نگراید در سازمان توانایی برخورد پویا با مسائل را ب وجود آوریم و اجزای آن را برای عملکردی هماهنگ، منظم سازیم و کارآفرینان بتوانند ازاین خاصیتها بهره جویند.
اصل هولوگرافیک در کارکرد سازمان دارای اثر مثبت زیادی است و استعاره سازمان هولوگراف، بیانگر سیستمی است که کل را در همه اجزاء متبلور میداند، به گونه¬ای که هر جزء از سیستم توانایی خودسازماندهی، بازسازی و بازآفرینی را بطور مستمر دارا میباشد.علت این ویژگی آن است که همه اجزاء حاوی کل اطلاعات مورد نیاز در ساختار سازمان میباشد. در سازمان هولوگرافیک همه کارکنان درک روشنی نسبت به سازمان، فلسفه وجودی آن، اهداف، فرهنگ و ساختار آن دارند و با وجود تصویر ذهنی متفاوت هر کارمند از سازمان به دلیل ویژگی خاص این نوع ساختار هولوگرام آنچه مهم است طرح کلی سازمان و اهدافش میباشد.در یک دسته بندی کلی میتوان ویژگیهایی به قرار زیر برای سازمان هولوگرافیک بیان نمود.
۱- سازمانهایی با حافظه شگفت آور که بصورت غیرمتمرکز سازماندهی شده اند.
۲- دیدگاه متفاوت به مدیریت.
۳- ظرفیتها، اطلاعات ویژه و کنترل به گونه ای توزیع شده که هر فرد میتواند به یک جزء حیاتی از کل تبدیل شود.
۴- سازمانهای هولوگرافیک، مغزهای هوشمند خودسازماندهی اند که انعکاسی از سازمان یادگیرنده می باشند.
نقاط قوت و ضعف سازمان هولوگرافیک
نقاط قوت:
۱ ـ درک بهتر یادگیری سازمانی و ظرفیت خود سازماندهی.
۲ ـ تاکید بر نحوه طراحی مدیریت استراتژیک جهت تسهیل آموزش یادگیری.
۳ ـ فراهم شدن وسیلهای که با آن به آن سوی عقلانیت محدود (که مشخصه بسیاری از سازمانهای امروزی است) دست یافت.
۴ ـ ارائه اصول و تئوریهای مدیریت متناسب با عصر اطلاعات.
ضعفها نیز عبارتند از:
۱ ـ خطر نادیده انگاشتن تعارض شدید بین «الزامات یادگیری و خود سازماندهی» و «واقعیت قدرت و کنترل» در سازمان وجود دارد.
۲ ـ چون هر حرکت به سوی خود سازماندهی «باید با تغییر عمده در گرایشها و ارزشها همراه باشد، تحقق این امر مستلزم تغییر شخصیت در طول زمانی قابل ملاحظه است و میدانیم این تغییر شخصیت از تغییر فرهنگ ناشی میشود.
منبع: کتاب سازمان های عصر دانش، نوشته محمد علی سرلک، 1387
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه یک مدیر کاریزماتیک باشیم؟
جذبه مدیریتی داشتن فراتر از محبوبیت و قدرت پیدا کردن در بین دیگران است. یکی از مهمترین فوایدش اینست که در کاهش استرس به مدیر کمک میکند. مدیرانی که جذبهی مدیریتی دارند و بر لحظه تمرکز میکنند، بهتر میتوانند به روشهای مختلف با انواع چالشها روبهرو شوند. سه عامل "جذبه مدیریتی" را بوجود میآورد:
متانت: چطور رفتار میکنید؟
ظاهر: چطور به نظر میرسید؟
ارتباط: چطور صحبت میکنید؟
هیولت میگوید: طرز رفتار شما نشان دهنده اعتمادبنفس و تواناییتان برای منتقل کردن افکار و ایدههایتان است. او میگوید: اینروزها ما برای رهبرانی ارزش قائلیم که آرام و با اعتمادبنفس هستند، نه آنهایی که از سختگیری برای پیدا کردن دنبالهرو استفاده میکنند.
وی معتقد است این مدیران:
• آرامتر هستند.
• درک و تفکر شفافی دارند.
• شجاعت بیشتری مییابند.
• انرژی و اشتیاق بیشتری دارند.
• بهتر با تغییرات مواجه میشوند.
• تمرکز بیشتری بر اولویتها دارند.
• قدرت مجاب کردن شان بالاتر است.
• توانایی بیشتری در کنترل اختلافات دارند.
نویسنده: سیلویا آن هیولِت
▪️منبع: کتاب «Executive Presence»
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 چیزی که هرگز نباید در مورد خودتان بگویید!
1 نگوييد من «خرابكار» هستم. لازم نيست بگوييد هميشه در موقعيتهاي خوب كار اشتباه انجام داده ام كه الان وضعم اين است.
2 نگوييد من «عامل تغييرات» هستم. كسي كه شما را استخدام كند، انتظار دارد بازوي او باشيد.
3 نگوييد «استاد حل مشكل» هستم. مشكل را حل كنيد، ديگران از شما تعريف ميكنند.
4 نگوييد «خلاق» هستم؛ نشان بدهيد كه چه چيزي خلق كرده ايد.
5 نگوييد «مشهور» هستم. اگر باشيد، حتما شهرت شما به گوش طرف مقابل رسيده است.
6 نگوييد من «رهبر» هستم. اگر رهبر باشيد، ديگران خودخواسته به دنبالتان حركت ميكنند.
7 نگوييد «عضو» فلان گروهام يا بهمان جا درس خواندهام. اينها بخش مهمي از سرگذشت شما هستند، اما شما چه نقشي در آن گروه داشته ايد. اين داستان شماست.
8 نگوييد «نويسنده/كارگردان/طراح وب و ...» هستم. به جاي فهرست كردن تخصصها، بگوييد از دانشتان چگونه ميتوانيد استفاده كنيد. شنيدهايد كه ميگويند همه كاره هيچ كاره است!
9 نگوييد «پر كار» هستم. كار زياد وقتي ارزشمند بود كه ماشينها اين همه پيشرفت نكرده بودند. امروز، شيوه تفكر شما ارزشمند است و كسي كه ميخواهد از شما استفاده كند، بيشتر نيازمند دقت و خوش فكري شما در كار است.
10 نگوييد همه از همكاري با من«سود» برده اند. قرار نيست ارزش حضورتان را تا حد چند برگ اسكناس پايين بياوريد. شما بايد قهرمان داستان كشف و خلاقيت و نوآوري باشيد، پس درباره شخصيت خودتان حرف بزنيد، نه درباره پول.
منبع : Forbes
عنوان مقاله: Ten Things Never, Ever To Say About Yourself
ترجمه: احسان محمدی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیران محترم! به آینه نگاه کنید...
برخی مدیران که تعدادشان هم رو به افزایش است، فکر میکنند داشتن رفتار بد با دیگران مسیری به سوی موفقیت شخصی است. بسیاری از کارشناسان هم این مدیران را تحسین میکنند.
مدیران قلدر به افراد و سازمانها آسیب میزنند. تحقیقات مختلف نشان میدهد افرادی که با بیادبی، توهین و تحقیر مواجه میشوند، عملکردشان تحتتاثیر قرار میگیرد؛ از جمله مهارتهای تصمیمگیری، بهرهوری، خلاقیت و تمایل به سختکوشی و کمک به همکاران.
هرچقدر جایگاه شما در سازمان بالاتر رود، ریسک بیاحساس بودن نسبت به دیگران افزایش مییابد. تحقیقات زیادی نشان میدهند قدرتمند بودن و احساس قدرت داشتن باعث میشود افراد بیشتر بر خواستههای خودشان متمرکز شوند و نسبت به نیازها و احساسات دیگران بیتوجه باشند.
انسان میل شدیدی به انکار و فریب دارد. اغلب ما اطلاعی در مورد نقصهای خودمان نداریم و حتی وقتی به کمبودها اعتراف میکنیم، شدت و اثرات منفی آن را دستکم میگیریم.
دنیل کانمن، برنده جایزه نوبل، معتقد است مشکل اعتمادبهنفس بیش از حد، مخربترین سوگیری بشر است. در این حالت، افراد دوست دارند تصویری تحریف شده و بیش از حد مثبت از خود به نمایش بگذارند و اطلاعات منفی در مورد خودشان را انکار کنند. بیشتر ما اگر میخواهیم بدانیم چه زمانی به افراد آسیبزننده تبدیل میشویم، باید بر جانبداریهایمان غلبه کنیم.
این را در نظر بگیرید که بیش از ۵۰ درصد مردم آمریکا میگویند مدیران قلدر را تجربه کردهاند، اما کمتر از یک درصد به اینکه چنین رفتاری دارند، اعتراف میکنند. این یعنی بسیاری از افراد مخرب در محیط کار به گناههای خود اعتراف نمیکنند و یا حتی از اینکه چنین رفتاری دارند، ناآگاهند.
هایدی هالورسون، روانشناس دانشگاه کلمبیا میگوید: کلید خودآگاهی درون مغز ما پیدا نمیشود، بلکه باید کشف کنیم دیگران چه دیدی نسبت به ما دارند؛ حتی اگر این واقعیت خوشایند ما نباشد.
اوضاع زمانی بدتر میشود که مدیران نخواهند واقعیت را بشنوند. اگر سعی کنید واقعیت را بشنوید، ریسک داشتن رفتار بد با دیگران را کم میکنید.
هرقدر شکاف بین دیدی که نسبت به خودمان داریم و دیدی که دیگران نسبت به ما دارند بیشتر شود، روابط بدتر خواهد شد. بنابراین پذیرفتن اینکه نظر دیگران نسبت به ما چیست، دستاورد خوبی محسوب میشود.
به هر حال، برای اینکه به چنین دستاوردی برسید، به افرادی نیاز دارید که شما را بشناسند و واقعیت را از شما پنهان نکنند؛ افرادی که هر بازخوردی را از آنها بپذیرید. اگر موضوع بدی را در موردتان میگویند، تشکر کنید و جبهه نگیرید.
نویسنده: Robert I. Sutton
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
6 عادت بد در مکالمات و چگونگی رفع آنها
شاید متعجب شوید که در مورد بسیاری از افراد، گفته های آنها نیست که آنها را عقب نگاه می دارد، بلکه کارهایی است که انجام می دهند. در اینجا به 6 عادت بد می پردازیم که به ارتباطات شخصی صدمه می زنند:
1. قطع کردن صحبت دیگران
2. از این شاخه به آن شاخه پریدن
3. تکرار مداوم یک سری حرف های تکراری در طول مکالمه
4. ناتمام گذاشتن حرفهای طرف مقابل
5. وراجی کردن و بحث در طول مکالمه
6. نگاه کردن به گوشی در طول مکالمات
گرچه این شش عادتِ مخرب، اَشکال متفاوتی دارند، ولی همگی آنها نتیجۀ یک چیز هستند: گوش ندادن!
بسیار خوب، راه حل غلبه بر این شش عادت بد در مکالمات چیست؟
درخصوص نحوۀ تعاملاتتان صادق باشید
اگر شما شخصی کلامی هستید، به اشخاص درونگراتر توضیح دهید که پیش از مشخص کردن موضعتان درخصوص یک موضوع نیاز دارید که آن را به طور کامل مورد بحث قرار دهید. اگر ترجیح می دهید که افراد توضیحات خود را به جای شرح مبسوط در قالب نکات کلیدی مطرح کنند، این را به آنها یادآوری کنید.
به مکالمه متعهد باشید
گوشی موبایل خود را از روی میز و از دسترستان دور سازید. در طول مدت زمان مکالمه، تماس چشمی خود را حفظ کرده و نسبت به بدن زبان، تون صدا، و کلمات ادا شده توسط گوینده حساسیت نشان دهید.
مکث کردن را تمرین کنید
اگر عادت دارید صحبت دیگران را پیش از پایان قطع کنید، سعی کنید با شمردن تا 5، پیش از هر گونه واکنش، خود را به چالش بکشید. این کار به شما اطمینان می دهد که شخص مقابلتان بازگو کردن افکار خود را تمام کرده و شما می توانید عقاید خود را مطرح کنید.
مطالب شنیده شده را خلاصه کرده و سپس سؤالاتی را مطرح سازید
با تکرار کردن سخنان طرف مقابل، وی را متوجه سازید که حرف هایش را فهمیده اید. «چیزی که من از صحبت های شما متوجه شدم، x,y,z است. آیا درست متوجه شده ام؟» آنگاه منتظر تأیید یا حرکت سر باشید. سؤالات برای نشان دادن حضور شما در مکالمه بسیار مفید هستند.
افکار خود را منسجم سازید
از مکث کردن برای سازماندهی افکارتان استفاده کنید تا بتوانید موجز و روشن صحبت کنید. به صحبت های خود گوش دهید و وقتی متوجه تکراری بودن حرف هایتان شدید، افکارتان را مهار سازید.
از نشانه های بصری بهره بجویید
شیئی را به عنوان نماد هدف خود برای تبدیل شدن به یک شنوندۀ مؤثر بر روی میزتان قرار دهید تا هدفتان را به شما یادآوری کند. من به شخصه یک کریستال صورتی با برش های بسیار را روی میزم قرار داده ام. هر بار که آن را می بینم به خاطر می آورم که باید به وجوه مختلف صحبت های طرف مقابلم گوش دهم.
اجازه دهید دیگران اول صحبت کنند
اگر از دسته کسانی هستید که تمام زمان مکالمه را اشغال می کنید، به دیگران اجازه دهید اول برنامه هایشان را مطرح کنند و سپس به سراغ ایده های خود بروید. همچنین می توانید مدت زمان صحبتتان در طول جلسات را مدنظر داشته باشید تا بدین ترتیب پیشرفت خود در واگذار کردن زمین به طرف مقابل را اندازه بگیرید.
زمانیکه فرآیند بهبود عمدی تعاملات بین شخصی خود را آغاز می کنید، از اعضای تیمتان بپرسید که آیا تغییری را در نحوۀ رفتار شما متوجه شده اند یا خیر. پرسیدن این سؤال این علامت را به دیگران می دهد که شما در حال بهبود عادات ارتباطی خود هستید و همچنین باعث می شود در مورد تغییرات مثبت در شما نیز اندیشه کنند.
منبع : Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پنج تکنیک با ارزش مدیریت زمان
یکی از با ارزش ترین دارایی های هر فرد به ویژه یک کارآفرین زمان است. وقتی که هر ثانیه اش برابر مقداری پول در آینده است اگر شیوه استفاده از آن را بداند. اما در دنیای امروزی مشغله کاری به شدت افزایش پیدا کرده و همین امر باعث شده اکثر متخصصان و کارآفرینان با مشکل کمبود وقت مواجه شوند, اما آیا واقعا چنین پدیده ای وجود دارد؟ خیر
شماره ١ : لیست تهیه و استفاده کنید.
هیچ نظمی را در هیچ سیستمی در هیچ کجای دنیا پیدا نخواهید کرد که بدون تهیه و استفاده از لسیت وجود داشته باشد. شما نمیتوانید تمامش را در ذهنتان نگه دارید؛ شما در کل ٤ نوع لیست نیاز دارید :
- برنامه زمانی شخصی : برای تمام سال، روز به روز
- کارهایی که باید انجام شوند : کارهایی که باید به ترتیب ماهانه، هفتگی، سالانه انجام شوند (ترتیب مهم است)
- تماس هایم : فقط افرادی را که باید باهاشون تماس بگیرید، نه دفترچه تلفن !
- گفتگوها : این یکی برای گفتنی هایی است که شما میخواهید به افرادی که در روز میبینید بگید و باید لیست کنید تا بدانید به هرکسی چه چیزی و کی باید بگید.
این تکنیک تهیه لیست استفاده فوق العاده زیادی برای شما خواهد داشت. افراد موفق جهان بی شک تمامی از لیست ها استفاده میکنند تا زمانشان را مدیریت کنند. از طرفی این گفته را فراموش نکنید، اگر شما لیستی ندارید، بی شک پول زیادی هم بدست نمی آورید.
شماره ٢ : یادآوری با کاغذهای یادآوری
ایده ساده است. شما یک پوشه ٩٠ پرونده ای دارید؛ قرمز از ١ تا ٣٠، ابی از ١ تا ٣٠ و سفید هم از ١ تا ٣٠ که نشانگر ماه جاری، ماه آینده و یک ماه بعد از ماه آینده.
فرض کنیم شما با مشتریی به توافق رسیدید و قرار فروش را برای دهم ماه بعد گذاشتید. کاری که باید انجام دهید تمام یادداشت ها، تمام پرونده، تمام مشخصان مشتری را در دهمين پوشه از پرونده آبی قرار میدهید و سپس فراموشش میکنید. در دهم ماه بعد شما به سراغ پوشه که رفتید جزء به جزء اطلاعات یادتان خواهد آمد.
با استفاده صحیح این تکنیک با کاهش آشفتگی در محل کار یا زندگی شخصیتان روبرو خواهید شد. البته نرم افزار های فراوانی هستند هم برای کامپیوتر هم برای گوشی های تلفن همراه که این کار را انجام میدهند، اما کار دستی ماندگاری بیشتری دارد، البته فرقی ندارد با هرکدام راحت هستید کار کنید.
شماره ٣ : جلسات را به حداقل برسانید.
هیچ کار مفیدی در جلسات انجام نمیشود ! اما برای بعضی افراد محلی برای خودنمایی یا احساسی برای مهم بودن است. اما جایی نیست که کاری از پیش ببرد. شما به یک استراتژی نیاز دارید تا از این جلسات وقت گیر خلاص شوید.اگر شما جلسات را رهبری میکنید، لازم است که به صورت فوق العاده متمرکز و کوتاه پیش ببرید. اما اگر باید به جلساتی که دعوت شدید برید، حتما به فکر یک استراتژی فرار باشید، حتما…
شماره ٤ : زمانتان را بلوکه کنید.
برنامه زمانی اکثر مردم پر است از قرارهایی که با دیگران دارند. اما افراد موفق برنامه زمانی دارند که حاوی قرارهای از پیش تعیین شده و غیر قابل تغییری با خودشان و کارشان است. برای هر ماه کارهایی که باید 100% انجام شوند را تعیین کنید.
برای مثال تمام تماس هایتان را جمع کنید و در یک ” روز تلفن ” تمام آنها را انجام دهید. دیگر هیچ برنامه خارجی در آن روز نگنجانید. اینطور وقتتان فوق العاده آزاد خواهد شد و تمرکزتان هرچه بیشتر بر روی کارهای روزانه تان خواهد بود.
شماره ٥ : از “اوقات بیکاری” تان سود ببرید
امروزه همه چیز پرتابل است. شما میتوانید یک سمینار را آنلاین شرکت کنید، یا سی دی و دی وی دی کنسرتی را که میخواهید بروید تهیه کنید. تمام کتاب ها را میتوانید به صورت الکترونیکی مطالعه کنید به راحتی هرچه بیشتر.
میتوانید از یوتیوب برای مواردی غیر از تماشای اسکی سگ ها روی یخ استفاده ببرید. همیشه یادتان باشد هرکجا که میروید یک کتاب همراهتان باشد. هیچ بهانه ای برای وقت بیکاریتان نیست وقتی در فرودگاه منتظرید یا در سالن انتظار منتظرید.
اکثر مردم اوقات بیکاریشان را صرف جواب دادن به تماس های از دست رفته شان، اس ام اس یا ایمیل زدن میکنند که به کلی اشتباه است به ٣ دلیل :
یک) شما اینکار را شتاب زده و بدون آمادگی قبلی انجام میدهید و اگر یکی از آنها مهم باشد، نباید ضعیف انجام شود.
دو) کار فوق العاده اشتباهی است اگر با کسی هستید که به شما و کسی که دارید با او مکاتبه میکنید دسترسی داشته باشد و از گفتگوهایتان خبردار شود.
سه) وقتی را که میتوانید صرف خواندن، شنیدن، فکر کردن و فهمیدن کنید؛ از شما میرباید.
انضباطِ استفاده از زماني که همه آنرا اسراف میکنند میتواند نقطه قوتی برای شما باشد. نویسنده بزرگ سری کتاب های هری پاتر هنگام مسافرت اولین نسخه کتابش را نوشت؛ وقتی دیگران در حال گفتگو برای گذران وقت بودند یا خوابیده بودند. برای بعضی مردم وقت ارزش آنچنانی ندارد بنابرین اسرافش میکنند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اثر "پیگمالیون" یا تاثیر انتظار بر واقعیت چیست؟
در افسانههای یونان ، پیگمالیون نام مجسمه سازی بود که عاشق تندیسی شد که خودش ساخته بود. او مجسمه اش را در آغوش میگرفت و به تدریج احساس کرد از سختی سنگ آن مجسمه کاسته شده است. مجسمه به تدریج نرم و نرمتر شد و در نهایت مانند پیکر یک انسان، در آغوش پیگمالیون قرار گرفت.
پيگماليون در واقع دلباخته تصويري شد كه در ذهن خود از محبوبش ساخته بود و اين افسانه يوناني، نمايشنامه نويس ايرلندي، جرج برنارد شاو را بر آن داشت تا نمايشنامه پيگماليون را بنويسد.
در این نمايشنامه، اليزا دوليتل (يكي از شخصيتهاي نمایش) ميگويد ؛
"بايد گفت که در اصل تفاوت يک بانو و يک دختر خدمتکار در اين نيست که آنها چگونه رفتار ميکنند، بلكه تفاوت در اين است که با آنها چگونه رفتار ميشود. براي پروفسور هيگينز، من هميشه يک خدمتکار هستم، زيرا او هميشه با من مثل يک دختر خدمتکار رفتار کرده و ميکند. اما ميدانم که ميتوانم براي تو بانويي متشخص باشم، چون تو هميشه با من مثل يک خانم رفتار کرده و ميکني"
پیگمالیون را به عنوان نماد «انتظار» و «تاثیر انتظار بر واقعیت» میدانند. هنگامی که شما از یک انسان انتظاری دارید، این انتظار شما، در نهایت منجر به توسعه توانمندیهای مختلف در آن فرد میشود، این پدیده را "اثر پیگمالیون" می نامند که در زندگی شخصی و ارتباط با دیگران بسیار کاربرد داشته و موثر است و در مدیریت نیز بسیار بکار می رود.
روشی که مدیران برای مدیریت کارکنان زیردست خود استفاده میکنند به صورت پنهان، ولی بسیار مهم، تابع انتظار و برداشت آنها از توانمندی کارکنانشان است.
هنگامی که یک مدیر به اشتباه فکر میکند کارمندش ناتوان است، زخمهای سنگینی را روی روح و جان او میگذارد که عزت نفس کارمند و تصویر ذهنی که او از خودش دارد تا سالها آسیب میبیند. و قطعا کارمند همانی می شود که مدیر انتظار دارد. در مقابل، زمانی که یک مدیر فکر میکند کارمندش توانمند است، اعتماد به نفس کارمند افزایش مییابد، توانمندی و خروجی کاری او نیز زیادتر میشود و می توان گفت ماجرای پیگمالیون برای کارمند تکرار میشود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
با جسارت، سازنده باشید
آرتور شوپنهاور فيلسوف معروف می گوید:
«تمام حقايق سه مرحله را طي ميكنند: مرحلهي اول استهزاء و تمسخر است. سپس مرحلهي مخالفت شديد قرار دارد و در پايان، آن حقيقت به عنوان اصل بديهي پذيرفته ميشود»
مدیرانی كه جرأت انجام كارهاي جدید و غیر معمول را دارند خودشان را براي مقاومت در برابر مخالفتها نيز آماده ميكنند. آنها با جسارت خاصي به عقايد خودشان پايبند ميباشند و با آغوش باز آمادهاند تا مسخره شوند، با آنها مخالفت شود اما می دانند که در نهايت، افكارشان پذيرفته می شود.
دوری از انتقادات امري بسيار ساده است، كافي است كاري نكنيد، حرفي نزنيد، تابع باشید و هيچ كس نباشيد!
مدیران موفق ميدانند هنگامی که بر عقاید و ایده های جدیدشان تاکید می ورزند، و از عقاید سنتی فاصله میگیرند، افراد بسیاری که مفاهیم جدید را نمیپذیرند شروع به اعتراض، مسخره و مخالفت می کنند.
تنها مدیرانی كه هيچ كاري نميكنند ميتوانند از انتقادات فرار كنند مطمئناً شما چنين مدیری نيستيد و نبايد باشيد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تکه کتاب(رهبری در 90 روز)
شاید رهبر با تجربه ای هستید که می خواهید مهارت های رهبری خود را ارتقا دهید، یا شاید به عنوان یک رهبر با چالش هایی مواجه شده اید که در حل آن با مشکل روبرو هستید، یا شاید در محیط کاری خود تازه واردید و مشتاقید با افزایش اثرگذاری خود، تفاوتی ایجاد کنید
جدای از دلایل شما برای بهبود، من بسیار هیجان زده هستم تا این برنامه نود روزه ی ارتقای رهبری را به شما ارایه کنم، چرا
زیرا همه چیز به رهبری بستگی دارد، رهبری بهتر، به شما کمک می کند تاثیر مثبتی بر جهان بگذارید؛ رهبری، همان تاثیرگذاری است‼️
اگر بتوانید تاثیر بیشتری بر دیگران بگذارید، می توانید رهبری اثربخشی داشته باشید، اغلب افراد فکر می کنند با پیشرفت کاری به رهبری می رسند، این اندیشه نادرستی است، برای دستیابی به موقعیت رهبری، باید به پرورش مهارت رهبری خود بپردازید
نشانه رهبری خوب، پیشرفت فردی شما نیست بلکه پیشرفت گروه کاری شماست، وقتی دیگران موفق می شوند و گروه کاری شما بهتر عمل می کند، نشانه آن است که رهبری شما بهبود یافته است
در طی نود روز آتی، گام های مشخصی به شما ارایه می شود که به رشد رهبری شما کمک می کند، به شما یادآوری می شود تا تمرکز خود را از عنوان شغلی بردارید و کشف کنید که چطور می توانید احترام و اعتماد گروه کاری خود را از طریق توسعه روابط به دست آورید.
کتاب:رهبری در 90 روز
نویسنده:جان سی مکسول
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پیرسالاری Elderocracy
در دنیای علوم انسانی برای انتقال معناها و پیامها میتوان بهسادگی مفهوم سازی کرد. مفاهیم عمدتاً برای رفتارها، کنشها، انتخابها، علائق و رویههایی که جدید هستند ولی مرتباً تکرار میگردند ساخته میشوند.
شاید یکی از موضوعات مهم برای مفهومسازی که قدمت زیادی هم دارد، حکومتها و نظامهای سیاسی باشد. از یونان باستان تا کنون برای اداره امور و حکمرانی با توجه به تجارب ملتهای مختلف، مفاهیم گوناگونی ساخته شده است مانند: دموکراسی، تئوکراسی، تیرانی، آریستوکراسی، الیگارشی، اوتوکراسی، مونارکی و ...
و این روزها با دیدن اتفاقاتی که در گوشه کنار جهان رخ میدهد خصوصا جوانتر شدن نسل دولتمداران و مدیران ارشد در برخی کشورها و بالعکس پیر ماندن و حتی مسنتر شدن بدنه تصمیمگیران و زمامداران و دولتمردان برخی دیگر، به فکرم رسید که شاید بهتر است مفهوم دیگری نیز برای این نوع دومی ساخته شود، شکل حکمرانی که دایره تصمیمگیری و مدیریت کلان را روز به روز تنگ و تنگتر میکند و بهسختی آنرا محدود به ریش سفیدان و کهنسالها میکند. البته نه اینکه جوانان اصلا مجالی برای عرض اندام نداشته باشند، شماری از آنها مخصوصاً ژنهای خوب و نزدیکان و خویشاوندان گاهی هم چند نفری بر حسب شانس و تصادف میتوانند خود را به دایره تنگ مدیریت کلان برسانند. اما در مجموع در چنین سیستمهایی کمترین اعتماد به نیروهای جوان میشود و صندلیها به سختی توسط مسنترهای شیفته خدمت رها میشود. بی گمان استفاده از انسانهای با تجربه خصوصا در مناصب مشاورهای امری مطلوب است و میتوان از این طریق ضریب خطا را کاهش داد، اما هیچ پیشرفتی بدون حضور فکرهای تازه و جوان بهدست نخواهد آمد.
با این اوصاف من مفهوم جدیدی را پیشنهاد میکنم که بایستی از آن در کنار دیگر مفاهیم برای معرفی برخی نظامهای سیاسی، دولتها و اداره امور کلان استفاده کرد:
پیرسالاری Elderocracy و ویژگیهای الدروکراسی:
۱. سخت به محافظهکاری گرایش دارد
۲. تغییر را بهسختی میپذیرد
۳. گردش نخبگان در آن رسما تعطیل است
۴. عمدتا پس از بازنشستگی نخبه(اگر رخ دهد)، کماکان امکان تداوم پستهای جدید برایش وجود دارد
۵. انگیزه برای تلاش و پیشرفت در میان جوانان به طوری جدی کاهش مییابد
۶. به جوانها عمدتاً نه بهعنوان فرصت بلکه خطر نگاه میشود
و ویژگیهای دیگری که میتوان برای چنین وضعیتی بر شمرد.
در مجموع الدروکراسی اگر برای مدت طولانی تداوم یابد، رکود و سکون در جامعه حاکم خواهد شد و در عمل سیر قهقرایی در پیش خواهد گرفت.
الدروکراتها بهتر است برای بقای خودشان هم که شده از فرصت دادن به فکرها و نیروهای جوان و باانگیزه نهراسند، به جوانان اعتماد کنند و مثلا درِ کابینهشان را بهروی آنها باز کنند، البته منظورم کابینه دولت است نه آن کابینه دیگر...
نوشته شده توسط دکتر افشین زرگر
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اتاق فکر (Think tank) چیست؟
ارزشمند بودن اتاق های فکر در تعاملات سیاسی،اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی و تاثیر مثبت آن در توسعه و ارتقای سازمانهایی که خدماتی را به قشرهای متفاوت جامعه ارائه می دهند باعث شده این تشکیلات، جایگاه ویژه ای در ساختار سازمانها پیدا کند.
یکی از عادتهای بدی که دامن گیر جامعه ماست،عمل پیش از تفکر یا تفکر پس از عمل است که راه برون رفت از این سیکل معیوب، نهادینه سازی الگوی عمل مبتنی بر معرفت است. اتاق فکر، مغزی برای اندیشیدن، ذهنی برای پرواز کردن و فکری برای گشودن است. اتاق فکر عرصهای است که در آن خرد جمعی به منصه ظهور می رسد .
در این فضا شرکتکنندگان درخصوص مسایل و موضوعات مورد بحث به اجماعی همگانی دست مییابند،چرا که در اینجا دیگر از روابط قدرت خبری نیست.
اتاقهای فکر چهار ویژگی عمده دارند:
1 – جمع اندیشی
2 – تولید فرآوردههای فکر و انتقال به مخاطب
3 – معطوف بودن کوششها به مسایل روز
4 – درگیر نشدن در مسایل اجرایی و تشریفات رسمی سیاستگزاری
در اینجا کمیت بسیار مهم بوده و از تعداد پیشنهادهای بیشتر استقبال میگردد، زیرا احتمال رسیدن به راه حل بهتر را افزایش میدهد.
در این روش یک گروه 5 الی 15 نفره با حضور یک رییس (البته نه از نوع روسای خودمحور) برای اداره نمودن جلسه و یک دبیر برای ثبت پیشنهادهای صورت گرفته با استفاده از برخی ابزار و امکانات تشکیل جلسه میدهند.
دستور کار جلسه قبلا با وضوح کامل به اعضا اعلام میشود . باید مطمئن شد تمامی اعضای گروه موضوع موردنظر را درک نموده باشند.
اعضا در طی جلسه به نوبت پیشنهادهای خود را اعلام و دبیر جلسه آنها را یادداشت مینماید. با این حال این روش قواعدی دارد که به این شرح میباشد:
1 – اظهار نظر آزاد و بیواسطه و هر چند غیرمعمول بلامانع است (از ایدههای غیرمعمول استقبال میشود)
2 – به هیچ اندیشه ای انتقاد نمیشود (انتقاد ممنوع است)
3 – حداکثر نظرات ارایه و جمعآوری میشود (تاکید بر کمیت نظرات و ایدههاست)
4 – تکوین نظرات در مدت معین صورت میگیرد (ایدهها ترکیب و بهبود پیدا میکنند).
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیران، رهبران آینده نیستند !
«مدیران کسانی هستند که کارها را به درستی انجام میدهند، رهبران کسانی هستند که کارهای درست را انجام میدهند.»
این جمله را بارها شنیدهایم، جملهای که عرف شده است. چنین برخوردی با مدیریت باعث میشود مدیران تلاش کنند مبدل به رهبرانی تاثیرگذار شوند که کارکنان میتوانند به آنها تکیه کنند.
مهمترین تفاوت بین یک مدیر بزرگ و یک رهبر بزرگ در میزان تمرکز آنها نهفته است.
مدیران بزرگ به درون مینگرند. آنها بر درون شرکتها، افراد، تفاوت سبکهای کاری کارمندان، اهداف و نیازهای آنها و انگیزههای متفاوت افراد تمرکز میکنند. آگاهی کامل از این تفاوتها میتواند مدیران را به سوی راه درست برای آزاد کردن استعدادهای منحصربهفرد هرکدام از کارکنان و تبدیل آنها به بهترین عملکرد ممکن راهنمایی کند.
در نقطه مقابل، رهبران بزرگ قرار دارند؛ کسانی که به برون مینگرند. آنها توجه زیادی بر رقابتهای آینده و مسیرهای جایگزین دارند. این رهبران میکوشند استعدادها و توانمندیهای کارمندان را به هم پیوند بزنند. رهبران سازمانی بزرگ افرادی پر از اندیشههای استراتژیک هستند.
همچنین، مدیران بزرگ مانند مجریان خردهپایی که به شدت به رهبران سازمان وابستهاند، نیستند؛ همانطور که رهبران بزرگ نیز صرفا مدیرانی دارای تجربیات و دانش فردی نیستند.
واقعیت آن است که فعالیتهای هستهای یک مدیر و یک رهبر سازمانی، با هم تفاوت دارند. به همین دلیل این احتمال وجود دارد که یک نفر، مدیری فوقالعاده باشد، اما در رهبری سازمان ناتوان و عاجز. عکس این حالت هم امکانپذیر است.
در دنیای کسب و کار، کسانی که هم مدیران بزرگی هستند و هم رهبرانی تاثیرگذار، افرادی استثنایی به حساب میآیند. بنابراین ترکیب کورکورانه نقشهای مدیریتی و رهبری در یک فرد، در هر شرکتی میتواند به فروپاشی آن شرکت منجر شود.
آنچه شرکتها میتوانند برای حمایت از مدیران بکار گیرند، کمک به آنها برای متمرکز شدن روی چهار فعالیت محوری است که عبارتند از:
انتخاب افراد مناسب، مشخص کردن انتظارات از افراد، انگیزه دادن به افراد و کمک به پیشرفت آنها.
لذا صرفنظر از سبک مدیریتی هر مدیر، چنانچه او بتواند در انجام این چهار نقش موفق باشد و بتواند استعدادهای کارمندان را به عملکرد مطلوب تبدیل کند، آن مدیر، مدیر موفقی خواهد بود.
منبع: Gallup
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ارتباط میان رژیم غذایی و بهره وری
احتمالاً در نقطه ای از زندگی خود این جمله را شنیده اید که «شما همان چیزی هستید که می خورید!». قطعاً منطقی پشت پندهای قدیمی نهفته است که موجب پایداری آنها شده است، ولی این نیز درست است که ما همانگونه کار می کنیم که می خوریم.
خوردن بیش از حد و یا مصرف غذاهای اشتباه در طول روز می تواند شدیداً به بهره وری ما آسیب برساندو ارتباط میان رژیم غذایی و خروجی کار ما بسیار عمیق تر از این چیزهاست.
کربوهیدرات ها بهره وری را می کُشند
کربوهیدرات ها غالباً در غذاهایی با منشأ نان و قندی یافت می شوند و ارتباط مستقیم آنها با سطوح انسولین بدن می تواند تأثیری ویرانگر بر روی ذخایر انرژی روزانه داشته باشد. غذاهای غنی از کربوهیدرات باعث تولید مقادیر بالایی انسولین می شوند که آن نیز موجب ترشح هورمون های خواب آوری همچون سروتونین و تریپتوفان می گردد (مرتبط ترین هورمون با کلمۀ «چُرت زدن»).
سطح پایین قند خون = سطح پایین خودکنترلی
«سطوح گلوکز» شیوۀ دیگر توصیف «قند خون» است. مطالعه ای که اخیراً در مجلۀ بررسی های شخصیتی و روان شناسی چاپ شد می گوید: « گلوکز انرژی لازم برای تقریباً تمامی فعالیت های مغز را فراهم می کند و ممکن است که خودکنترلی، به عنوان یک فرایند بسیار پیچیدۀ فعالیت های مغزی، وابسته به گلوکز باشد».
به عبارت دیگر، قند خون پایین منجر به قدرت ارادۀ پایین تر و کاهش توانایی برای ادامۀ کار و انجام آن به نحو احسن می گردد.
عادات رژیم غذایی تأثیری مستقیم بر چرخه های خواب دارند
بدن های ما تحت کنترل چیزی به نام ریتم های شبانه روزی قرار دارند که به ما دیکته می کنند چه زمان باید احساس خستگی کنیم، چه زمان نیاز به خواب داریم، و چه زمان بیشترین هشیاری را در طول روز داریم.
شیوۀ غذا خوردن شما به شدت می تواند ریتم های شبانه روزی بدنتان را تحت تأثیر قرار داده و نهایتاً باعث شوند زمانی که نمی خواهید احساس خستگی کنید، خسته باشید!
متخصصین شما را از خوردن بیش از حد در طول عصر و شب برحذر می دارند (انجام این کار این پیغام را به بدنتان می دهد که زمان رفتن به سر کار است!). آنها همچنین خوردن غذاهای چرب به هنگام انجام کارهای فکری شدید را منع کرده و از شما می خواهند تا مفصل ترین وعدۀ غذایی تان را در صبح میل کنید (زیرا بدن شما تمام آن انرژی را برای مقابله با روز پیش رو نیاز دارد).
بنابراین با قدری توجه و مراقبت می توانید غذای خود را به سوخت تبدیل کرده و به کمک آن بیشترین بهره برداری را از روز خود داشته باشید.
منبع: forbes- skillema
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
لطفا دچار غرور کاذب نشوید!
یکی از مهمترین اشتباهاتی که از اغلب مدیران تازهکار سر میزند خودبزرگ بینی و غرور است. آنها فکر میکنند تمام دنیا زیر پایشان است، چرا که توانستهاند به مقام مدیریت ارتقا یابند و پشت میز احترام برانگیز مدیریت یک سازمان مستقر شوند و کسی را یارای برکناریشان نیست.
در واقع اگرچه مدیر شدن برای خیلیها عامل کسب احترام و بالا رفتن از نردبان ترقی است، اما مدیران تازهکار باید بدانند که یک مدیر خوب بودن تفاوتهای بسیاری با یک کارمند یا کارگر خوب بودن دارد و راه موفقیت در آن بسیار دشوارتر و پیچیدهتر است.
چرا مدیران متفاوت هستند؟
شما مدیران تازهکار باید بدانید هنگامی که عنوان «مدیر» را دریافت میکنید، دیگران به شما متکی میشوند و به شما بهعنوان مشاور خود و از همه مهمتر دوست خود مینگرند. آنها از شما توقع دارند تا در یافتن مسیر شغلی درست و حفظ امنیت شغلیشان کمک کنید.
در واقع شما نقش تعیینکنندهای در موفقیت آنها در کار و زندگیشان ایفا خواهید کرد و همین مسئولیتهاست که مدیریت را به حرفهای پرچالش و حساس تبدیل کرده است.
بخشی از این چالشها از آنجا ناشی میشود که زیردستان یک مدیر درک و شناخت درستی از ماهیت شغلی و مسئولیتهای مدیران مافوق خود ندارند و نمیدانند مدیران در شرکت چه نقشی را ایفا میکنند.
بنابراین یک مدیر موفق کسی است که مانند یک پدر و محافظتکننده، ایفای نقش کرده و به نیابت از دیگران یک سری مسئولیتها را به انجام برساند. به عبارت دیگر، مدیر باید الهامبخش و الگوی زیردستانش باشد، درحالیکه اگر مدیری دارای روحیات خودبزرگبینانه باشد، نخواهد توانست چنین کارکردی داشته باشد.
باید دانست که موفقیتهای یک تیم یا سازمان فقط به حساب مدیر آن نوشته نمیشود، بلکه همه اعضای گروه از آن موفقیت احساس سربلندی خواهند کرد.
پس مدیران تازهکار باید هوشیار باشند که در زمره مدیران پرشماری قرار نگیرند که مست باده قدرت و مقام خود شده و در نهایت نیز دچار ناکامیهای فاحشی میشوند و باید پست خود را با سرافکندگی ترک کنند.
علاوهبر این، مدیران تازهکار باید بدانند که اگر محبوب زیردستان خود نباشند، هیچ گاه موفق نخواهند شد.
چه باید کرد تا به چنین سرنوشتی دچار نشد؟
یک شروع خوب!
مدیران تازهکار باید یک لیست کامل و حاوی جزئیات در مورد مدیران پیش از خود تهیه کنند که در آن عوامل موفقیت و عدم موفقیت پیشینیان آنها مشخص شده باشد. در مرحله بعد آنها باید خود را به جای مدیران پیشین تصور کرده و در ذهن خود به جای آنها تصمیم بگیرند و به این فکر کنند که اگر جای آنها بودند چه میکردند.
علاوهبر این، آنها باید از موفقیتها و ناکامیهای پیشینیان خود درس گرفته و برای تکرار موفقیتهای آینده برنامهریزی کنند.
آنها باید همیشه از خود بپرسند که آیا رفتار مدیران سابق با زیردستانشان درست و مطلوب بوده یا نه؟ و اینکه آیا آنها توانسته بودند تاثیر مثبتی بر زیردستان خود داشته باشند و آنها را به سمت کار بیشتر و بهتر سوق دهند یا خیر؟ آیا به آنها احترام کافی میگذاشتند یا با بیاحترامی و آمرانه با آنها برخورد کردهاند و اگر چنین بوده واکنش زیردستان چگونه بوده است؟
منبع: Asked Manager
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
"پیشرفت اجتماع را می توان به وسیله موقعیت اجتماعی جنس مونث اندازه گیری کرد"
"کارل مارکس"
تمایل زنان به شرکت در فعالیت های اجتماعی و مخالفت مردان با این موضوع ، همواره موجب گردیده تا نقش زنان به میزانی که درامور روزمره زندگي مانند خانه داري و تربیت كودكان آشكار است ، در توليد وتوسعه اقتصادي اجتماعي وفرهنگي جامعه چندان كه بايد محسوس نباشد .
مردان ناخواسته با ترویج فرهنگ نان آوري ، متحمل مشقت های فراوان در اداره امور زندگی می شوند .
در کشورهای توسعه نیافته که پدیده مرد سالاری برجسته تر است ، معمولاً نرخ فقر هم در جمعيت زنان بيش ازمردان است ، بعلاوه با دور ماندن زنان ازچرخه كار و تلاش اقتصادی ، سرمایه گذاری های انجام شده کشورها براي ارتقاء سطح تحصيلات و نقش اجتماعي دختران و زنان راکد می ماند .
کارشناسان اقتصادی معتقدند که اشتغال زنان می تواند به تکمیل ساختار جامعه در رفع مسائل بنيادي مانند بي سوادي ، افزايش بي رويه جمعيت و... کمک شایانی نموده و بستر مناسبی را در تحقق برنامه ريزي هاي اقتصادي واجتماعي ایجاد نماید .
معمولاً به تناسب نقشی که افراد با سطوح دانش و مهارت های انسانی متفاوت در بهبود اوضاع اجتماعی ، اقتصادی و تامین نیازهای اساسی جامعه ایفا می کنند ، برداشت های مثبت یا منفیه گرايشات و نگرش هاي آحاد جامعه را رقم می زنند . شکل گیری فرهنگ اجتماعی جوامع و تکامل آن همواره متاثر از این امر مهم بوده است.
تامین نيازهای اقتصادي و معيشتي خانواده توسط زنان و مردانی که دوشادوش یکدیگر در فعالیت های اجتماعی مشارکت می کنند قطعاً نگرش مثبتي را درزمينه نتایج درخشان اشتغال زنان ایجاد مینماید . در طبقه متوسط جامعه ، از آنجاییکه مردان درحوزه تامین نيازهاي معيشتي خانواده عملا به درآمد زنان متکی هستند ، لذاروشن بيني و نگرش مثبت مردان به نقش اجتماعی زنان بیش از پیش جلوه گر می شود.
شواهد بیانگر آن است که مردان کم درآمد اما تحصیلکرده طبقه متوسط جامعه ، نگرش تقريبا مثبت نسبت به اشتغا ل همسران خود دارند ، در واقع ميزان تحصيلات مردان اين قشر از جامعه ، موجب نگرش مثبت آنها نسبت به اشتغال زنان می گردد . در مقابل مرداني كه داراي درآمد بالا اما تحصيلات پايين هستند نگرش مثبتي نسبت اشتغال همسران خود ندارند.
به جرات مي توان بيان کرد كه نوع نگرش مردان نسبت به اشتغال زنان ، ناشي از وابستگی یا عدم وابستگی مالي آنان نسبت به درآمد همسران خود نبوده ، اما عامل تحصيلات مردان تاثير تعيين كننده تری نسبت به عامل درآمد آنها درنوع نگرش انها نسبت به اشتغال یا عدم اشتغال زنان دارد. این موضوع میتواند متاثر از فرهنگ رايج درجامعه نیز تلقی گردد .
عرضه نيروي كار زنان در جوامع ، تا حد زیادی تحت تاثير ساختار جمعيتي ، سطح تحصيلات آحاد جامعه و ساير عوامل است كه كنترل وتاثير گذاري موثر برآن دركوتاه مدت امكان پذيرنيست و نیازمند نهادینه کردن اندیشه های آکادمیک پذیرفته شده در سطوح فرهنگی کشور ها می باشد .
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
در سال 1890 آمریکا با رکود بزرگی مواجه شد. شرکت ها یکی پس از دیگری ورشکست و کارکنان دسته دسته از کار بیکار می شدند. یکی از تاجران نیز هتلش را از دست داد و تنها چیزی که برایش باقی ماند، اندکی پول و وقت فراوان بود. وی تصمیم گرفت کتابی بنویسد و به مردم انگیزه بدهد که حتی در دشواری ها نیز به تلاش خود ادامه دهند.
نام او "اریسون سوت ماردِن" بود. او اتاق کوچکی روی یک اصطبل اجاره کرد و به مدت یکسال شبانه روز مشغول نوشتن شد . کتاب او با عنوان "حرکت رو به جلو" به صدها نفری اشاره داشت که علیرغم تمام ناملایمات به تلاش خود ادامه داده و به موفقیت رسیده اند.
سرانجام کار کتاب به پایان رسید. صبح روز بعد، صفحه آخر کتاب را نوشت و خسته و گرسنه به رستورانی رفت تا غذا بخورد. وقتی غذا می خورد، اصطبل آتش گرفت و اتاق او هم به کلی سوخت و کتاب نیز به خاکستر تبدیل شد. 5500 صفحه دست نویس او ناگهان از بین رفت.
او ابتدا به شدت دچار ناامیدی شد، اما بعد فکر کرد که کتابش درباره پشتکار بوده است. پس بار دیگر قلم به دست گرفت و نوشتن را شروع کرد. یک سال دیگر را نیز صرف نوشتن کتاب کرد و وقتی کتاب تکمیل شد، آن را به ناشر های مختلف داد.
اما در سال سوم بحران اقتصادی ، کسی به کتاب های الهام بخش اعتقادی نداشت. اریسون رد شدن کتاب را پذیرفت و منتظر ماند تا شرایط بهتر شود. سپس به شیکاگو رفت و شغل دیگری پیدا کرد.
یک روز موضوع کتاب را با دوستانش در میان گذاشت. دوستش ناشری را می شناخت. ناشر کتاب را خواند و بسیار هیجان زده شد و به این نتیجه رسید که این کتاب دقیقا همان چیزی است که مردم به آن احتیاج دارند. کتاب "حرکت به جلو " منتشر شد و در ردیف پرفروش ترین کتاب های آن زمان قرار گرفت. این کتاب منبع الهامی برای هزاران نفر بود.
بسیاری از بازرگانان و سیاستمداران معتقدند این کتاب ، آمریکا را به قرن بیستم رساند و تاثیر فراوانی بر افکار مردم داشت. اشخاصی مانند هنری فورد ، توماس ادیسون ، هاروی فایرستون و جی پی مورگان از این کتاب بهره های فراوانی گرفتند.
اوریسون در کتاب خود می نویسد : « دو چیز لازمه موفقیت است: یکی دست به کار شدن و دیگری ادامه دادن». او در کتابش نوشته است : « برای کسی که به قدرتش واقف باشد، شکستی در کار نیست. برای کسی که تلاش می کند ، شکست بی معناست. برای مردمی که در پی هر بار زمین خوردن برمی خیزند، شکست مفهومی ندارد. آدم موفق کسی است که وقتی همه دست از تلاش بر می دارند، او به تلاش خود ادامه می دهد.»
برگرفته از کتاب قدرت برنامه ریزی
برایان تریسی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مهارت های زندگی
١.زندگی خیلی وقت است شروع شده است.
در زندگی چیزی به نام دور آزمایشی وجود ندارد. تصمیمات شما سرنوشت ساز هستند و راهی برای برگشت و تصحیح آنها وجود ندارد.
٢. دوستان آنلاین شما دوستان واقعی نیستند.
متاسفانه حقیقت دارد. بسیاری از این دوستان اصلا اهمیتی برای مشکلات شما قایل نیستند و وقتی به کمک آنها نیاز دارید در دسترس نخواهند بود.
٣. هر عشقی به سرانجام نمی رسد.
آماده باشید که دلتان بشکند و غصه بخورید. سخت است اما واقعیت است.
٤. تحصیلات با گرفتن دیپلم به اتمام نمی رسد.
در دنیای امروز دانش حرف اول را می زند. اگر می خواهید عقب نیافتید باید به تحصیلاتتان ادامه بدهید.
٥. اعضا خانواده مهمترین آدم های زندگی شما هستند.
این ها تنها افرادی هستند که به شما اهمیت می دهند. رفتار خوبی با آنها داشته باشید و قدردان حمایت هایشان باشید.
٦. نقاط ضعف شما اهمیت ندارند.
نقاط ضعفتان را بپذیرید ولی نگران آنها نباشید. تنها نقاط قوت شما هستند که اهمیت دارند. روی آنها تمرکز کنید و آنها را پرورش دهید.
٧. هر کار با ارزشی زمانبر است.
٨.تمام فرصت های پیشرفت خارج از محدوده آسایش قرار دارند.
٩. روابط متزلزل ارزش حفظ و نگهداری را ندارند.
وقتتان را روی چیزهایی که نمی توانید تغییری در آنها ایجاد کنید تلف نکنید. از کنار آنها عبور کنید و به مسیرخود ادامه بدهید.
١٠. دنیا پر از بی عدالتی است.
در زندگی خود بارها و بارها با بی عدالتی روبرو خواهید شد. آمادگی لازم را داشته باشید.
١١. شانس سراغ افراد سخت کوش می رود.
شانس هیچوقت نصیب افرادی که دست رو دست می گذارند و منتظر یک اتفاق خوب هستند نمی شود.
١٢. زمان خاصی برای یک آغاز بی نظیر وجود ندارد.
اگر قصد دارید کاری را آغاز کنید، شروع کنید. منتظر زمان بهتر نباشید. آن زمان هرگز نخواهد رسید.
١٣. شما نمی توانید همه جا حضور داشته باشید و نمی توانید همه چیز داشته باشید.
یاد بگیرید که تصمیم های درست بگیرید و به آنچه برای شما اهمیت دارد متعهد بمانید و آن را دنبال کنید.
١٤. باید از تمام افرادی که در زندگی شما هستند قدردانی کنید.
١٥. تجربه و احساسات بهترین سرمایه گذاری های شما هستند.
١٦. بعداً ،، معمولا به معنی هرگز است.
هیچ کاری را به بعد موکول نکنید. در لحظه زندگی کنید.
١٧. موفقیت مترادف پشتکار است.
١٨. انجام مرتب تمرینات ورزشی ضروری است.
١٩. شکست هیچ اهمیتی ندارد.
فقط پیروزی اهمیت دارد. پس از شکست نهراسید.
٢٠. هیچکس به شما کمک نخواهد کرد.
فقط خودتان باید به خودتان کمک کنید. پس اتکا و اعتماد به نفس را در خود تقویت كنيد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نامه واقعی به خدا
این نامه در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است
که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود
و بسیار بسیار آدم فقیری بود.
یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.
مضمون این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،
اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قران فرموده اید :
"و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها"
«هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید :
"ان الله لا یخلف المیعاد"
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
۱ - همسری زیبا و متدین
۲ - خانه ای وسیع
۳ - یک خادم
۴ - یک کالسکه و سورچی
۵ - یک باغ
۶ - مقداری پول برای تجارت
۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟
می گوید،مسجد خانه ی خداست.
پس بهتره بگذارمش توی مسجد.
می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.
صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره.
کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته،از آن جا که(به قول پروین اعتصامی)
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه
نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.
ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.
او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد،
و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند
دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند
پس ما باید انجامش دهیم.
و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.
کافیه تو واقعا بخوای و توکل کنی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیرانی که به شرکتها روح پیشرفت میدهند
یک محل کار پویا و مناسب چگونه است؟
احساس درونی کارکنان در آن به چه صورت قابل ارزیابی است؟
هنگامی که شما وارد ساختمان شرکت لنکفورد سیسکو در مریلند میشوید، پس از چند ثانیه میفهمید تفاوتهای خاصی درآنجا انتظارتان را میکشد. پس از ورود به محوطه، خود را در محاصره قفسههای مرتب و تسمههای پلاستیکی در حال حرکت میبینید.
فضای حاکم بر اینجا پس از چند دقیقه برای شما شناختهتر میشود؛ چراکه بهتدریج با پیشینه فعالیتهای شرکت لنکفورد از طریق مشاهده عکسهای روی دیوار و اطلاعرسانیهای پیرامون آشنا میشوید و از بودن در آن مکان احساس خوشایندی پیدا میکنید؛ چیزی که برای تمام کسانی که در این کارخانه کار میکنند اتفاق افتاده و میافتد.
وقتی با مدیرعامل شرکت یعنی استانلی لنکفورد به صحبت مینشینیم درمییابیم که این شرکت واقعا متفاوت و همه چیز روی نظام و قاعده است. کارکنان به شکل عجیبی شرکتشان را دوست دارند. میزان غیبت و تاخیر کارکنان به شکل شگفتانگیزی پایین است، چیزی به نام نارضایتی از کار کردن در میان کارکنان آن مشاهده نمیشود و همه در آنجا با جان و دل کار میکنند، چرا که همگی احساس مالکیت دارند. مشتریان شرکت نیز از آن رضایت بسیار زیاد و کاملی دارند.
واقعیت آن است که مهمترین عامل در مطلوب بودن یک شرکت برای کارکنان، کیفیت رابطه کارکنان با مدیران مستقیمشان است؛ چراکه این مدیر مستقیم شماست که محیط کاری را برای شما گلستان یا جهنم میکند.
اگر او انتظارات مشخص و شفافی از شما داشته باشد، شما را بهخوبی بشناسد، به شما اعتماد داشته باشد و روی شما سرمایهگذاری کند، محیط کاری برای شما رویایی خواهد بود.
اما اگر در یک محیط کاری این فاکتورها نباشد، حتی با داشتن بهترین امکانات شامل صندلی ماساژور و ماشین به همراه راننده نیز برای شما بیارزش خواهد بود.
به همین دلیل است که کارکردن با یک مدیر فوقالعاده در یک شرکت کوچک و قدیمی بهتر است از کار کردن با یک مدیر نالایق در یک شرکت مدرن.
متاسفانه در برخی شرکتها، فرهنگ غلطی حاکم است که باعث میشود افراد فقط به خاطر دستاوردهای فردی درخشان و ارزشمندشان و نه توان مدیریتی و رهبریشان بهعنوان مدیر انتخاب شوند.
هر کارمندی در آمریکا دوست دارد به شرکتهای والت دیزنی یا جنرال الکتریک یا تایم وارنر بپیوندد، آن هم بهخاطر شهرت و حقوق و مزایای عالی این شرکتها. اما آنچه در این میان اهمیت بیشتری دارد، مدت زمانی است که کارکنان لایق و توانمند در چنین شرکتهایی باقی بمانند و با لذت در آنجا کار کنند که این زمان بر اساس کیفیت رابطه افراد با مدیران مافوق و میزان بالا بودن بهرهوریشان تعیین میشود و نه چیز دیگر.
در واقع، امروز، دوران «شرکتهای عظیم» و «مدیران بزرگ» گذشته است و دیگر کارکنان برای کار در چنین شرکتها و برای چنین مدیرانی سر و دست نمیشکنند، بلکه آنچه برای آنها مهم است، کیفیت رابطهای است که بین آنها و مدیران مستقیمشان شکل میگیرد و احساسی که از کار کردن در آن محیط به آنها دست میدهد.
منبع: Gallup
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قدردانی: موفقیت کارکنان خود را ببینید!
یکی از شایعترین شکایتهایی که کارکنان از مدیرعاملها دارند آن است که کارکنان معتقدند آنها موفقیتهایشان را نمیبینند. رهبران باید به صورت فعالانه حس ارتباط را با کارکنانشان ایجاد کنند. این مهم با ابراز قدردانی به آنها آغاز میشود. بنابراین برای قدردانی از موفقیتهای کارکنان؛
کمکهای منحصر به فرد کارکنان را مورد توجه قرار دهید. وقتی کارکنان به موفقیتی دست پیدا میکند و یا عملکرد خوبی در انجام کاری دارند، چیزی بگویید که نشان دهید شما این کمک آنها را درک کردهاید. برای مثال بگویید: «من واقعا از زحمات شما بابت تلاشی که در جلب مشارکت افراد واحدهای دیگر برای دستیابی به اهداف تیم دارید را کمال سپاسگزاری را دارم؛ شما نشان دادهاید که در مهارت ارتباطی حرف ندارید».
هم به شکل خصوصی و هم در حضور دیگران از کارکنان قدردانی کنید. تعاملاتی روزانهای که دارید، چه این تعاملات در داخل آسانسور باشد و چه در پارکینگ سازمان، فرصتهایی برای آن است که تلاشهای کارکنانتان را مورد تقدیر و تشکر قرار دهید. همچنین قدردانی از افراد به شکل رسمی در جلسهها، یا ارسال ایمیل یا نامههای رسمیِ قدردانی هم در افزایش روحیه کارکنان و ارائه حس تشخص و احترام به آنها بسیار کارساز است
از کارکنانتان نظرخواهی کنید. با نظرخواهی از کارکنانتان، این حس را به آنها دهید که نظراتشان برای شما مهم است. به آنها فرصت ابراز وجود بدهید تا نظراتشان را بیان کنند. به صورت فعالانه نظرات کارکنان را درباره روشهای بهبود کسب و کار و ارتقای ارزش سهام شرکت جویا شوید و نظر آنها را در مورد مسائل مهم جویا شوید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نگذارید کارکنانتان فقط به کار فکر کنند!
در مقاله ای در هاروارد بیزنس ریویو گفته شده است که حتی در محیط های کاری پرفشار هم برای خود کارکنان و هم برای مدیران آنها بهتر است که افراد فقط هویت کاری نداشته باشند و کار را آنقدر بزرگ تعریف نکنیم که جای دیگر جنبه های زندگی را هم بگیرد.
بسیاری سازمان ها کارمند ایده ال را کسی می دانند که زندگی اش را وقت کارش کرده باشد، چیزی که در بعضی شغل ها شاید تا حدی اجتناب ناپذیر به نظر برسد.
با این حال باید دانست، کارمندان شما فقط کارمند نیستند، بلکه هویت های دیگری مانند قهرمان ورزشی، هنرمند، نقش پدر و مادری و مانند آن هم می توانند داشته باشند. کارکنان در تفکیک زندگی شخصی و کاریشان به روشهای مختلفی عمل می کنند، برخی همه چیزشان را در کار تعریف می کنند و کسانی هم چنین نمی کنند.
نتایج پژوهش ها نشان می دهد با آزاد گذاشتن کارکنان و پذیرش این هویت های مختلف، خود سازمان ها نیز بهره مند می شوند و می توانند از این منابع ارزشمند خود بهتر استفاده کنند.
در اینجا توصیه شده است نه تنها این تنوع را بپذیرید و کارمندان خود را فقط کارمند نبینید، بلکه گاهی حتی به صورت رسمی آنها را وادار کنید به جنبه های دیگر زندگی شان هم برسند (اگر می بینید کارمندتان زیاد درگیر کارش شده است، گاهی او را به مرخصی اجباری بفرستید، این بیشتر به نفع شماست)
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سخنان آموزنده از پانزده کارآفرین بزرگ:
1- استیو جابز (Steve Jobs) بنیانگذار Apple:
"معیاری برای تعیین کیفیت باشید. اغلب افراد عادت ندارند عالی باشند ولی شما می توانید بهترین باشید."
2- ریچارد برانسون (Richard Branson) بنیانگذار Virgin Group:
"بزرگترین علاقمندی من در زندگی این بوده است که برای خودم هدف های دست نیافتنی قرار دهم و سپس تمام سعی خودم را برای رسیدن به این اهداف به کار بندم."
3- جان دی راکفلر (John D. Rockefeller) بنیانگذار Standard Oil:
"پیدا کردن یک دوست در یک تجارت خیلی بهتر از پایه گذاری یک تجارت بر اساس یک رابطه دوستانه است."
4- توماس ادیسون (Thomas Edison) مخترع لامپ:
"من هیچ وقت شکست نخوردم من فقط 10 هزار راه پیدا کردم که به هدف نمی رسید."
5- ری کراک (Ray Kroc) رئیس افسانه ای مک دونالد:
"شانس با تلاش ارتباط مستقیم دارد. هر چقدر بیشتر تلاش کنید خوش شانس تر خواهید بود."
6- دونالد ترامپ (Donald Trump) رئیس سازمان ترامپ:
"گاهی اوقات شما با شکست در یک نبرد، راهی برای پیروزی در جنگ پیدا می کنید. "
7- بیل گیتس (Bill Gates) بنیانگذار Microsoft :
"موفقیت یک معلم فریبکار است . او به افراد باهوش تلقین می کند که شما هیچگاه اشتباه نمی کنید."
8- والت دیزنی (Walt Disney) بنیانگذار کمپانی والت دیزنی :
"یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیر ممکن است."
9- سام والتون (Sam Walton) بنیانگذار وال مارت:
"داشتن بالاترین سطح انتظار، کلید موفقیت در هر چیزیست."
10- جف بزوس (Jeff Bezos) موسس سایت آمازون:
"برند شما آن چیزی است که مردم در مورد شما می گویند، زمانی که شما در اطاق نیستید."
11- لری الیسون (Larry Ellison) بنیانگذار کمپانی اُراکل :
"زمانی که شما شروع به نوآوری می کنید، باید خودتان را آماده کنید که همه شما را دیوانه خطاب کنند."
12- هنری فورد (Henry Ford) بنیانگذار کمپانی فورد:
"چه شما فکر کنید که می توانید کاری را انجام دهید و چه فکر کنید که نمیتوانید آن کار را انجام دهید، در هر دو حالت درست فکر می کنید."
13- کارلوس اسلیم (Carlos Slim) صاحب کمپانی Telecoms:
"زمانی که شما برای تفکرات و اعتقادات دیگران زندگی می کنید، در حقیقت شما مرده اید."
14- ماری کی اش (Mary Kay Ash) بنیانگذار کمپانی آرایشی بهداشتی ماری کی : "الزاما افراد با استعداد با انبوهی از ایده های ناب بهترین ها نیستند. بهترین ها کسانی هستند که حتی اگر فقط یک ایده دارند رسیدن به آن را دنبال می کنند."
15- لری پیج (Larry Page) بنیانگذار گوگل: "زندگی دو شانس به شما داده است: یکی اینکه تغییراتی بزرگ در دنیا به وجود آورید و دیگری اینکه تغییراتی کوچک در کسانی که دوستشان دارید. هر دو اینها شانس های فوق العاده ای هستند و فراموش نکنید که فرصت شما بسیار کوتاه است و خیلی زودتر از آن چیزی که تصور کنید به پایان نزدیک میشوید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چهار منبع قدرت برای حاضر شدن در پای میز مذاکره
هدف اصلی یک مذاکرهکننده پشت میز مذاکره این است که به بهترین نتیجه ممکن برسد. این نتیجه میتواند حقوق بالاتر، قطعات جانبی بیشتر هنگام خرید یک خودرو یا تملک یک شرکت با قیمتی پایینتر از معمول باشد.
صرفنظر از اینکه فرد در مورد چه چیزی مذاکره میکند، مهمترین عامل پیشبینیکننده نتیجه مذاکره، میزان قدرتی است که یک نفر دارد. این قدرت به دو روش اساسیتر میتواند به نفع مذاکرهکنندگان باشد.
1) قدرت افراد را به مذاکرهکنندگانی جسور و با اعتمادبنفس تبدیل میکند.
2) قدرت از فرد مذاکرهکننده در برابر تاکتیکهای طرف مقابل حفاظت میکند. افرادی که قدرت بیشتری دارند، کمتر با عقاید دیگران همراه میشوند.
چهار منبع قدرت مذاکرهکننده
با توجه به مزیتهای متعدد قدرت داشتن در یک مذاکره، بسیار مهم است که بدانیم چطور این مزیتها را به دست آوریم. در اینجا چهار منبع مهم قدرت در مذاکره شناسایی و معرفی میشوند:
منبع قدرت اول: پیشنهاد جایگزین
داشتن گزینههای دوم و سوم و... یا داشتن بهترین گزینه در یک توافق مورد مذاکره، شاید مهمترین منبع قدرت باشد. یک پیشنهاد جایگزین ارزشمند، به کسی که آن را مطرح کرده قدرت میدهد که طرف مقابل را تحت فشار بگذارد.
منبع قدرت دوم: اطلاعات
دومین منبع قدرت از اطلاعاتی نشات میگیرد که به مذاکره ربط پیدا میکند. به عنوان مثال، داشتن اطلاعات در مورد اولویتهای طرف مقابل یا قیمت کلام آخر او، بسیار ارزشمند است.
مذاکرهکنندهها به روشهای مختلفی مانند سوال پیچ کردن طرف مقابل یا قرار دادن خود جای طرف مقابل و ادراک اولویتهای او میتوانند اطلاعات به دست آورند.
منبع قدرت سوم: جایگاه
افراد با جایگاه بالا و پایین با هم فرق دارند و تقاضاهای گروه اول معمولا بیشتر اجابت میشود. همچنین مذاکرهکنندگانی که جایگاه بالا دارند معمولا شایستهتر به چشم میآیند و افرادی که در تیم مذاکره حضور دارند، بیشتر به سمت آنها متمایل هستند.
منبع قدرت چهارم: سرمایه اجتماعی
هر چقدر یک مذاکرهکننده ارتباطات اجتماعی یا حرفهای بیشتری داشته باشد، از نظر دیگران بانفوذتر است. سرمایه اجتماعی به عنوان تسهیلگری برای سه منبع قدرت دیگر هم کاربرد دارد. به عنوان مثال، مذاکرهکنندگانی که شبکه اجتماعی بزرگی دارند، از شانس بیشتری برای ارائه پیشنهادهای جایگزین، گرفتن اطلاعات ارزشمند و دیده شدن به عنوان پیششرط جایگاه بالا، برخوردارند.
در اختیار داشتن هر چهار منبع قدرت، بهترین حالت است، اما همیشه ضروری نیست. به عنوان مثال، مذاکرهکنندهای که پیشنهاد جایگزین مهمی ندارد، همچنان میتواند با تکیه بر اطلاعاتی که از طرف مقابل دارد یا به کمک جایگاه ویژه خود، به دستاوردی سودمند برسد.
منبع : Knowledge Insead
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
خطاهای شناختی
ذهن خوانی mind reading
فکر می کنید، بدون شواهد کافی می دانید که دیگران به چه چیزی فکر می کنند. مثل : ”جواب سلامم را نداد، پس حتما از دست من ناراحت است.
پیش گویی furtune telling
پیش بینی می کنید که حوادث آینده، بد از آب در می آیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید می کند. مثل : ”در امتحان شکست می خورم” یا ”کاری گیر من نخواهد آمد”.
فاجعه سازی catastrophizing
معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد به شدت افتضاح، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است. مثل : ”افتضاح می شود اگر در دانشگاه قبول نشوم”.
برچسب زدن labling
به خودتان یا دیگران، صفات کلی و منفی نسبت می دهید. مثل : ”من آدم بدبختی هستم” یا من آدم بی ارزشی هستم”.
نادیده گرفتن جنبه های مثبت discounting positives
مدعی هستید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند. مثل: ”این کار از عهده همه بر می آید” یا ”قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست”.
فیلتر منفی negative filter
تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت توجه نمی کنید. مثل: ”هیچ کس مرا دوست ندارد”
تعمیم افراطی overgeneralizing
بر پایه یک حادثه، الگو های کلی منفی را استنباط می کنید. مثل: ”این اتفاق همیشه برای من اتفاق می افتد” یا ”در همه کار ها شکست می خورم”.
تفکر دوقطبی dichotomus thinking
به وقایع پیرامون و انسان های اطراف با دید همه یا هیچ نگاه می کنید. مثل : ”همه مرا طرد می کنند” یا همه وقتم تلف شد“.
باید اندیشی should
به جای این که حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید. بیشتر آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. مثل : ”باید کارم را خوب انجام بدهم” یا ”باید در کنکور قبول شوم”.
شخصی سازی personalizing
علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. مثل : ”ازدواجم بهم خورد، چون من مقصر بودم”.
سرزنش گری blaming
دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. مثل : ”دیگران باعث عصبانیت من می شوند” یا ”والدینم باعث و بانی همه مشکلات من هستند”.
مقایسه های نا عادلانه unfair comparisons
حوادث را طبق معیار های ناعادلانه تفسیر می کنید. خودتان را با کسانی مقایسه می کنید که از شما برترند و به این نتیجه می رسید که آدم حقیری هستید. مثل : ”او خیلی موفق تر از من است” یا ”شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد”.
تاسف گرایی regret orientation (کشکول ای کاش)
به جای این که در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. مثل : ”اگر تلاش کرده بودم ، شغل بهتری پیدا می کردم” یا ”ای کاش این حرف را نمی زدم”.
چی می شد اگر what if
دائم از خودتان سوال می کنید چی می شود اگر چنین اتفاقی بیفتد و با هیچ جوابی راضی نمی شوید . مثل : ”حرف شما درست است، اما چی می شود اگر مضطرب شوم؟” یا ”چی می شود اگر نفسم در سینه حبس شود؟”
استدلال هیجانی emotional reasoning
از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید. مثل : ”چون دلم شور میزند، پس اتفاق ناگواری می افتد."
نادیده انگاری شواهد متناقض ignoring counter evidences
شواهد یا استدلال های ناهمخوان با تفکر خود را ردرد می کنید. مثل : ” هیچ کس مرا دوست ندارد”. هر گونه شواهد متناقض را نادیده می گیرد و در نتیجه فکرتان همیشه تایید می شود.
قضاوت گرایی judgment focus
به جای این که خودتان، دیگران و حوادث پیرامون را بپذیرید و درک کنید، اغلب آن ها را در قالب ارزیابی های سیاه و سفید می نگرید. دائم خودتان و دیگران را طبق یکسری معیار های دلبخواهی، ارزیابی می کنید و متوجه می شوید که خودتان و دیگران پایین تر از آن حدی هستید که باید باشید. مثل : ”در دوران دانشگاه خوب عمل نکردم” یا ”اگر تنیس بازی کنم، از پس آن بر نمی آیم” یا ”سارا چقدر موفق است، ولی من اصلا موفق نیستم”.
منبع: تکنیک های شناخت درمانى
نوشته: رابرت لی هی
ترجمه: حسن حميدپور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
برای شاد کردن همکارانتان تلاش کنید
وجود اطرافیان شاد در محیط کار باعث شادی شما میشود. هر چه شما به افراد شاد نزدیکتر باشید، درصد بالاتری از شادی و انرژی مثبت ناشی از آن، نصیبتان میشود و در نتیجه تداوم یافتن این محیط شاد و پرانرژی است که بهرهوری هم به نحو چشمگیری افزایش مییابد.
با این همه، این احتمال وجود دارد که همیشه افراد شاد در اطرافمان نباشند، چون شادترین همکاران نیز روزهایی بد و سخت دارند و متکی بودن به آنها برای شاد کردن خود کافی نیست.
بنابراین ما همیشه باید بکوشیم با تشویق دیگران به شاد بودن بر شادی خودمان بیفزاییم.
یکی از واقعیتهای مربوط به فرآیند شاد کردن دیگران عبارتست از اینکه تلاش برای شاد کردن دیگران، حتی اگر موجب شادی آنها نشود، اثری مثبت و شادی بخش بر خود شما دارد.
تحقیقات علمی دانشمندان نشان داده هنگامی که در حال خنداندن و روحیه دادن به دیگران هستید، مادهای به نام «ایندورفینز» وارد جریان خونتان میشود که از آن بهعنوان «ماده شیمیایی که در ما احساس خوشی و سرزندگی پدید میآورد.» یاد میشود. پس خیلی خوب است که همگان بیشتر مشوق شادی باشند تا مصرف کننده وگیرنده شادی.
هزاران راه برای شادتر کردن دیگران وجود دارد:
تعریف و تمجید از آنها، هدیههای کوچک و نهچندان گرانقیمت دادن، داستان تعریف کردن، انجام کار گروهی، پیشنهاد روشهایی برای مقابله با استرس بهویژه در پروژههای سخت و گوش فرا دادن به مشکلات دیگران.
این فهرست را میتوان تا بی نهایت ادامه داد و این یک واقعیت است که هر چه برای شادتر کردن دیگران بیشتر تلاش کنید، شادی بیشتری نصیب خودتان خواهد شد.
وقتی شما دیگران را به خندیدن و شاد شدن وادار میکنید، مثل این است که در کارش به او کمک میکنید و غیرمستقیم از او میخواهید از نگرانی و ناراحتی درباره کار و زندگیاش خودداری کند.
اگر چنین شود، احساس رضایت و شادکامی شما نیز چند برابر خواهد شد.
منبع: کتاب Work Happy Now
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
راز میلیاردر شدن از نظر استیو جابز
استیو جابز در یک جمله به خوبی تفاوت فکری میلیاردرها را با افراد عادی به تصویر کشید و ما در این نوشتار راز میلیاردر شدن از نظر استیو جابز را برای شما میگوییم.
طرز تفکر میلیاردرها با افراد عادی جامعه فرق دارد، و استیو جابز از این امر مستثنا نیست.
استیو جابز نابغهای بود که با ثروتی حدود ۱۰.۲ میلیارد دلار دار فانی را وداع گفت، و این تفاوت از دیدگاه او در یک جمله خلاصه میشود: "هوش میلیاردری". در گفتمانی که با حضور استیو جابز برگزار شد، وی در پاسخ به این سوال که "تفاوت میلیاردرها با افراد عادی در چیست" پاسخی کوتاه داد که این تفاوت را به خوبی نشان میدهد.
موسس شرکت اپل در پاسخ گفت: "تمام چیزهایی که به آن زندگی میگویید از افرادی تشکیل شده که به هیچ عنوان از شما باهوشتر نیستند و شما میتوانید تغییر ایجاد کنید، بر دیگران تاثیر بگذارید و چیزهایی را بسازید که توسط دیگران استفاده میشوند."
ماتیسون، یکی از سرمایهگذارانی که با میلیاردرها کار کرده است، در این رابطه میگوید: "میلیادرها به این حقیقت رسیدهاند که جهان انعطافپذیر است. افراد کاردان با تلاش میتوانند به معنای واقعی جهان را تغییر دهند، برخلاف بقیه که فکر میکنند دنیا مفهومی ثابت و غیرمتغیر است و همهچیز به دست تقدیر رقم میخورد."
میلیاردرها از مغز خود کار میکشند و سعی میکنند برای مشکلات راهحل پیدا کنند. جابز در این باره میگوید: "میلیاردرها به هیچوجه باهوشتر از بقیه نیستند، بلکه از مردم دیگر استراتژیکتر هستند. وقتی یک میلیاردر به پول نیاز دارد به این فکر نمیکند که آیا امکان کسب درآمد بیشتر وجود دارد یا نه، بلکه به دنبال راهحلی قطعی میگردد. هرچه اندیشههایتان والاتر باشد، درآمد بیشتری کسب میکنید."
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
انتخاب سرنوشتساز خرچنگها
انتخابی بین تغییر یا مرگ!
اگر بخواهیم در طبیعت به دنبال مناسبترین استعاره برای تغییر در زندگی انسانها بگردیم باید برای چند لحظه وارد دنیای خرچنگها شویم و به تماشای لحظهای بنشینیم که این موجود دوستداشتنی پوستهی قدیمی خود را میشکند و از قالب قدیمی خود خارج میشود. تریور کارسون در کتابش با عنوان "زندگی اسرارآمیز خرچنگها" به زیباترین شکل ممکن به توصیف فرآیند پوستاندازی خرچنگها پرداخته است.
خرچنگها هر وقت آمادهی پوستاندازی باشند آب دریا را به داخل بدن خود پمپ میکنند. فشار هیدرواستاتیکی که در نتیجهی این عمل به وجود میآید پوستهی قدیمی را از پوستهی جدید خرچنگ جدا میکند. کارسون در این مورد میگوید: خرچنگ تا آخرین لحظه فعال و متحرک باقی میماند تا اینکه در نهایت غشا پوستهی قدیمی قطع میشود و حیوان درمانده و بیحرکت در گوشهای میافتد.
تغییر برای خرچنگ و انسان دشوار است اما مفید، زیرا زندگی هر دو را وارد مرحلهی تازهای میکند. هر چند خرچنگ با پمپاژ آب به درون بدنش فرآیند تغییر را برای خود تسریع میکند. اما با در نظر گرفتن چند استثنا خیلی پیچیده، ما انسانها نیز میتوانیم به روند تغییر شرایط خود سرعت بخشیم. حتی زمانی که فکر میکنیم کنترل اوضاع از دستمان خارج شده است، با آیندهنگری و اقدام، مسیر زندگی خود را ترسیم میکنیم.
کارسون میگوید: پیش از پوستاندازی خرچنگ باید نیمی از وزن چنگالهایش را کاهش دهد، و یا خطر مرگ به خاطر ماندن در پوستهی قدیمی را بپذیرد.
همانطور که خرچنگ باید وزن چنگالهایش را کاهش دهد، انسان نیز باید نگرش منفی به تغییر را کنار بگذارد تا بتواند تمام و کمال پذیرای تغییرات پیش رو باشد.
کارسون اینطور ادامه میدهد: خرچنگ با پیچاندن عضلات شکم خود پوستهی قدیمیاش را در اطراف دمش حرکت میدهد و از دست آن رها میشود.
انسان و خرچنگ هر دو باید گذشته را رها کنند، بعضی وقتها برای رهایی از زندگی قبلی فقط به حرکت یک عضله نیازمندیم و گاهی اوقات نیز باید سخت تلاش کنیم تا از بند خاطرات گذشته خلاص شویم.
وقتی خرچنگ موفق شود بایستد و به اطراف حرکت کند، اولین کاری که انجام میدهد این است که با استفاده از قطعات دهانی تازه و محکمش پوستهی قدیمی خود را می بلعد، زیرا این پوسته منبعی مناسب و مغذی از کلسیم است.
اگرچه بعد از تغییر شاید تمام گذشته خود را مانند خرچنگ قورت ندهیم، اما نباید فراموش کنیم که یکی از مراحل ضروری تغییر در دنیای ما انسانها درونی کردن گذشته است. خرچنگها زندگی میکنند و غذا میخورند در حالی که ما زندگی میکنیم و یاد میگیریم. خرچنگها بعد از پوستاندازی پوستهی قدیمی خود را میخورند زیرا برای بقا باید غذا بخورند، ما انسانها نیز اگر میخواهیم بعد از تغییر زندگی موفقتر و مثبتتری داشته باشیم باید از گذشتهی خود بیاموزیم و به سوی کمال حرکت کنیم...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
داستان های موفقیت واقعی وارن بافت
شاید نام وارن بافت را شنیده باشید. بزرگ ترین، معروف ترین و موفق ترین سرمایه گذار تاریخ. وی اکنون بدون آن که چیزی تولید کند (نه کالایی و نه نرم افزاری) ونه کارخانه ای بزند همراه با بیل گیتس جزو سه نفر ثروتمند دنیاست. همه به او لقب نابغه و باهوش می دهند. فرض ما این است که که وی یک استعداد فوق العاده داشته که از همان روز اول دست به هر چی می زده طلا می شده و بعد از دانشگاه آمده وارد بازار کار شده و خیلی سریع به موفقیت رسیده است.
اما نکته اینجاست که وی در این راه استخوان خرد کرده است. به بخشی از واقعیت های زندگی او دقت کنید:
پنج ساله بود که اولین کسب و کار خود یعنی فروش آدامس به رهگذران در دکه جلوی خانه شان را آغاز کرد.
سپس دکه دیگری جلوی خانه یکی از دوستان برای فروش لیموناد زد چون متوجه شد که آنجا رفت و آمد بیشتری صورت می گیرد
در شش سالگی بسته های شش تایی نوشابه را مغازه به قیمت ۲۵ سنت می خرید و هر بطری را به قیمت ۵ سنت در درب منازل می فروخت.در حالي كه كودكان هم سن و سال او بر روي چمن لي لي و بولينگ بازي ميكردند.
او اولین سهام خود را در یازده سالگی خریداری کرد.
هفده سال در یادگیری حرفه خود وقت صرف کرده بود. چنین دوره کارآموزی بلندمدتی بود که باعث شد آنها هر دو از اولین روزهای ورود خود به حوزه مدیریت سرمابه، چیر سودهای درخشانی را کسب نمایند. از این نظر، بافت و شوارتز هیچ تفاوتی با نام وودز - که به محض اینکه ایستادن را آموخت، شروع به یادگیری گلف کرد - ندارند. اینطور نبوده است که او ناگهان بدون هیچ دلیلی اولین عنوان حرفهای خود را در آستانه قرن بیست و یکم کسب نماید. او در آن زمان نوزده سال تجربه داشت.
در ۱۳ سالگی به اداره مالیات به دلیل گرفتن مالیات ۳۵ دلاری برای دوچرخهاش، اعتراض كرد و سرانجام موفق شد مالیات ۳۵ دلاری دوچرخهاش را حذف كند.
در۱۴ سالگی بافت روزنامه فروشی می کرد. بعدها تصمیم گرفت همزمان با فروش روزنامه اشتراک مجلات نیز به آنها بفروشد. از دیگر فعالیت های تجاری او، جمع آوری توپهای گلف گم شده و فروش آنها بود.
او در ۱۷ سالگی مالک نیمی از يک اتوميل رولزرويس بود که خود از آن استفاده نمی کرد و ۳۵ دلار در روز آن را اجاره می داد.
بافت به تجربه عملی خود را محدود نکرد و در دانشگاه در رشته ای مرتبط و با تمرکز بر دروس سرمایه گذاری تحصیل کرد. بعد از دوره فارغ التحصيلي هم تصميم گرفت تا براي یک شرکت به صورت رايگان كار كند، ولي بن نپذيرفت. او بعد از رد شدن پيشنهاد كار توسط گراهام، در وال استريت به عنوان دلال سهام مشغول به كار شد. او با استفاده از در آمد كم اين دوران ، پمپ بنزين سينكلاير را خريد؛ اما چنان كه انتظار ميرفت، پمپ بنزين بازدهي نداشت. بافت به خانهاش در اوماها برگشت و در بنگاه پدرش مشغول به كار شد.
به گفته خودش او بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینه سرمایه گذاری و تجارت خواند (تقریبا هر کتابی که آن زمان چاپ شده بود و پیدا می شد).
تمام این کارها و تجربیات و درآمدها در برابر درآمد افسانه ای وی در شرکت سرمایه گذاری اش تقریبا هیچ بود. اصلا این درآمدها با آن سودآوری قابل مقایسه نبود. او بعدها به عنوان یکی از بزرگترین ثروتمندان و نیکوکاران جهان ثبت شد.
تجویز راهبردی:
1- داستان های موفقیت را به صورت کامل بخوانید. عموما داستان های موفقیت فقط به بخش انتهایی موفقیت متمرکز هستند. و فقط از موفقیت های پی در پی می کنند. و صحبت از نبوغ و استعداد می کنند اما اگر داستان را به صورت کامل بخوانیم متوجه می شویم که نبوغ در طول زمان ساخته می شود و استعداد در تندباد حادثه کشف می شود و موفقیت پس از بارها تلاش و شکست پدید می آید.
دقت کنید که نیمی از واقعیت زشت تر از تمامی یک دروغ است. اگر شما داستان موفقیت آدم ها را بخوانید اما فقط بخشی از آن را بخوانید بیشتر از آن که الهام بخش و کمک کننده، گمراه کننده است.
2- آنکه می خواهد یک روزه ثروتمند شود یک ساله به دار آویخته خواهد شد. به داستان های موفقیت یک شبه و یک روزه دقت نکنید. پشت موفقیت های یک روزه، سال ها تلاش و مطالعه، زحمت، سعی و خطا و ... است که ما آن را نمی بینیم. بهترین کار این است که خود را غرق کنید. غرق در تجربه ورزی، مطالعه، مشاهده، تمرین، تکرار، سعی و خطا. زندگی وارن بافت نشان می دهد که انواع و اقسام تجربیات و مطالعات مختلف در طول زمان یک فرد جمع می شود و به ناگاه ....
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اینجا ژاپن است! با زور باید لبخند بزنی تا اخراج نشوی؟!
دکتر تهرانی که چندین سال در شرکت تویوتا ژاپن کار کرده متنی باور نکردنی در فیسبوک خود منتشر کرده است.
محیط کار شاد در شرکتهای ژاپنی!!!
چند وقت قبل دستورالعملی در راستای "ایجاد محیط کار شاد" در شرکت ابلاغ شد مبنی بر اینکه باید همه هنگام ورود به شرکت، به نفرات گروه اجباراً "سلام" کنند!! ولی در عمل صبح، اکثراً اخمها در هم میامدند و از سلام و صبح بخیر فقط "سین" آنرا رو به آرامی میگفتند و می نشستند!! بعدا دستور العمل تکمیلی آمد که باید سلام بطور کامل و بلند گفته شود ولی بازهم صبح اکثراً به زور و با اخم سلام کاملی میگفتند و سر جاشون می نشستند. تا اینکه در نهایت دستور آمد که باید سلام و صبح بخیر با صدای بلند و همراه با لبخند گفته شود و یکی از افراد گروه هم مسول چک کردن هر روزه آن شد!
مشکل از اینجا بوجود آمد که معیار سنجش لبخند چیست !! در کمال شگفتی مشخص شد که باید در هنگام سلام کردن سفیدی دندان، به نشانه لبخند نمایان شود !! باورش برای من مشکل بود که میدیدم برخی از همکاران، بارها تمرین لبخند و نشان دادن سفیدی دندان خود را بیکدیگر انجام میدادند!!
این مطلب را از این جهت نوشتم که یکی از دوستان که در ایران کار میکند درباره راهکارهای ایجاد محیط کار شاد در شرکتهای ژاپنی سوال میکرد و به دنبال راه کار برای شرکت خود میگشت !!
اینقدر خودناباوری، تقلید کورکورانه در همه چیز و عدم اعتماد به نفس، نوبر و غیر قابل باور است!!
در پاسخ این دوست نوشتم که خودت ایرانی هستی، آشنایی کاملی با آداب و فرهنگ خودمان داری، اگر کمی فکر کنی و وقت بزاری قطعا میتوانی بهترین راه کارها را استخراج کنی!!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا رولکس پادشاه ساعتهاست؟!
رولکس از جمله مهمترین برندهایی است که با یادآوری ساعت مچی در ذهن بسیاری از مردم جهان، خاطر نشان میشود. بر این اساس باید گفت این نام تجاری در ذهن بسیاری از مردم جهان ریشه دوانده است و به عنوان یک برند لوکس شناخته میشود، حتی افرادی که توانایی خرید این ساعت را نیز نداشته باشند، با نام و هویت آن کموبیش آشنا هستند، در این مقاله تلاش میکنیم تا رمز موفقیت برند صدوچند سالهی رولکس را برای تبدیل شدن به نامی جهانی بررسی کرده و ابزارهای تبلیغاتی این برند را به عنوان یکی از مطرحترین برندهای ساعت مچی تبیین کنیم.
این کمپانی که در سال ۱۹۰۵ تاسیس شد، توانسته در این دورهی صد ساله به موفقیت چشمگیری در زمینهی تولید ساعت دست پیدا کند؛ برندی که در کنار نام خود مفاهیمی مانند ثروت، موفقیت و نفوذ را به ذهن متبادر میکند.
ساعتهای مچی رولکس بیش از هر چیزی منحصربهفرد هستند و طراحی خاص خود را دارند، ضمن اینکه استفاده از فناوریهای جدید نیز از دیگر خصایص عمدهی این برند محسوب میشود، میتوان گفت برند رولکس مشتریان خاص خود را دارد و به همین دلیل نیز در طراحی و ارائه محصولات خود به شدت سختگیر بوده و کیفیت بالای محصول را در دستورالعمل تولیدات خود قرار داده است، به همین علت نیز این برند توانسته است مشتریان خاص و در عین حال وفاداری را پیدا کند که تنها برند مورد نظر آنها برای ساعت مچی، نام لاکشری رولکس است. رسیدن به چنین مرحلهای که وفاداری مشتری نام دارد، در گرو ارائه محصولات بیعیبونقص و باکیفیت در دورهای طولانی است که باعث جلب اعتماد مشتریان شده و یک نام تجاری را در ذهن آنها حک میکند.
برند رولکس اولین نمونههای ساعتهای ضد آب را تولید کرده است و بر این اساس میتوان گفت که نوآوری مذکور، در انحصار این برند قرار دارد. ارائه محصولات با کیفیت که مطابق با فناوریهای روز دنیا انجام میشوند، روندی است که نام تجاری رولکس برای نوآوریهای بیشتر خود در پی گرفته است و در این میان، خصوصا در زمینهی ساعتهای ضد آب به طور خاص نوآوریهای قابل توجهی را انجام داده است.
بنابراین باید گفت که یکی از استراتژیهای مهم برند رولکس که آن را در بین مردم جهان به یک نام تجاری قابل اعتماد تبدیل کرده است، نوآوریهای قابل توجهی است که در زمینهی تولید محصولات خود ارائه میدهد. جالب است بدانید که اولین تبلیغ ساعتهای ضد آب رولکس در سال ۱۹۲۷ توسط نخستین زن شناگر انگلیسی به نام مرسدس گلیتز صورت گرفت که این ساعت را در طول شنا دور گردن خود انداخته بود و بعد از شنا نیز با همین وضعیت عکسی از او گرفته شد و در صفحه اول روزنامههای آن زمان به چاپ رسید. این نوآوری خاص که آغاز تبلیغات آن در سال ۱۹۲۷ بود، کماکان در برنامهی تبلیغاتی برند رولکس قرار داشته و امروزه غواصان و شناگران ماهر دنیای ورزش، از جمله ابزارهای تبلیغاتی آن به شمار میروند.
رولکس برندی است که در کنار نامهای خاصی معنا پیدا میکند، کمپینهای تبلیغاتی این برند به خوبی از این موضوع آگاه بوده و همین امر را به یکی از ابزارهای مهم بازاریابی خود تبدیل کردهاند. به عنوان مثال، در یکی از تبلیغات این برند، عکسهای افراد مشهوری را میبینیم که ساعتهای مچی رولکس در دست آنها خودنمایی میکند.
مرلین مونرو، مارلون براندو، رابرت دنیرو و... چهرههای مشهوری هستند که مطمئنا تاثیر زیادی بر مخاطبان خواهند گذاشت و بر همین اساس نیز میتوان گفت که بسیاری از مشتریان برند رولکس، به عنوان ابزارهای تبلیغاتی این برند نیز محسوب میشوند. ضمن اینکه امروزه بسیاری از چهرهای سرشناس ورزش و سینما نیز، معرف ساعتهای این برند هستند و به طور خاص در کمپینهای ویدئویی و دیجیتال این برند حضور فعال دارند.
در دنیای امروز که فضای دیجیتال در زندگی مردم نفوذ زیادی یافته است، حضور در رسانههای اجتماعی و فعالیت مستمر در فضای دیجیتال از جمله راهکارهای اصلی برند رولکس در جذب مخاطبان جوانتر بوده است. چرا که مخاطبان گذشتهی برند رولکس، در گروههای سنی بالا قرار گرفتهاند و بر این اساس یافتن مخاطب جوان یکی از مهمترین دغدغههای کنونی برنامههای تبلیغاتی این شرکت محسوب میشود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سبکهای متفاوت رهبری در سازمانها
1- رهبری اقتدارگرایانه (Autocratic Leadership): در سازمانهایی که دچار بحران جدی شدهاند و نیاز به تصمیمگیریهای سریع دارند و فرآیندهای کاری روتین و غیرتخصصی است، اجرا میشود. برای سازمانهای نظامی این سبک رهبری مناسب است و مزایایی مانند سرعت در تصمیمگیری و قدرت بلامنازع در رهبری را به همراه دارد.
2- رهبری بوروکراتیک (Leadership Bureaucratic): برای سازمانهایی که کارهای دقیق و علمی و نا ایمن انجام میدهند و لزوم توجه به قوانین و دستورالعملها برای انجام درست و ایمنی جدی است، بسیار مناسب است. مزایای این روش رهبری سازمانی بالا بردن ایمنی و کمکردن ریسک ناشی از کارکردهای تعیین نشده است.
3- رهبری کاریزماتیک (Charismatic Leadership): برای سازمانهایی که از بیتفاوتی و عدم احساس مسوولیت کارکنان ناراضی هستند انتخاب این سبک رهبری میتواند مفید باشد که با شور و انرژی خود سازمان را به حرکت درمیآورند. این سبک از رهبری برای سازمانهایی که به تغییرات درونی نیاز دارند، مناسب است و رهبری در این سبک باید با الگو قرار دادن خود سایرین را به عملکردهای فوقالعاده مجاب کند.
4- رهبری مشارکتی (Participative Leadership): در سازمانهایی که نوآوری و خلاقیت رمز موفقیت و نیاز به مشارکت کارکنان مهمترین عامل در ماندگاری سازمان است این سبک از رهبری مناسب است. این نوع رهبری برای شرایط غیربحرانی بسیار موثر است و در شرایط بحرانی که نیاز به سرعت در تصمیمگیری دارد پاسخ معکوس میدهد. برای سازمانهایی که تمرکز بر بهبودهای عملیاتی و بهبود محصول یا ارائه بهتر خدمت دارند، نیز مناسب است و از معایب آن طولانی شدن تصمیمگیریها و مشخص نشدن برخی از ناکارآمدیهای فردی است.
5- رهبری عدم مداخله ( Laissez - Faire Leadership): برای سازمانهایی که نیاز به روشهای خود مدیریتی دارند و مدیریت زمان اهمیت زیادی دارد مورد استفاده قرار میگیرد. برای کارهایی که نیاز به هدایت نداشته و اطمینان داریم که کارها با حداقل خطا انجام میگیرد مناسب است و اگر دانش مناسب در بین کارکنان نباشد ریسک زیاندهی آن بالا است.
6- رهبری مردم محور (People - oriented Leadership ): این سبک رهبری برای توسعه کارهای تیمی است و با توجه به اینکه رهبری سازمان نگاه یکسانی به کارکنان دارد تیمهای مقتدر و قوی در آن تشکیل میشود. نقطه ضعف بزرگ این نوع سبک رهبری فراموشی مسوولیتهای فردی است و باعث میشود قابلیتهای فردی کارکنان نادیده گرفته شود.
7- رهبری خدمتگزار (Servant Leadership): این سبک رهبری برای سازمانهای آموزشی یا خدماتی مانند بیمارستان، دانشگاه بسیار مناسب است و معمولا رهبری سازمان به شاخصهای فرهنگی و ارزشی بسیار پایبند است و تعهد بهکار، صداقت، راستگویی و همدلی از ارزشهای مطرح در این نوع رهبری است. در این سبک بهرغم کندی تصمیمگیری ایجاد فرهنگ ارزشی و خدمت در سازمان از نکات مثبت آن است.
8- رهبری وظیفهگرا (Task - Oriented Leadership): این سبک از رهبری توجه وسیعی برکنترل کار، وظایف و دستورالعملها دارد و معمولا بهدلیل عدم توجه به مشکلات کارکنان نارضایتی در بین آنها گسترش مییابد.
9- رهبری تعاملی(Transactional Leadership): این نوع سبک رهبری مناسب با سازمانهایی است که کارها را به شکل پروژهای انجام میدهند و برای سازمانهای دانش محور که نیاز به نوآوری و خلاقیت دارند، مناسب نیست.
10- رهبری تحولی (Transformational Leadership): این سبک رهبری با تعیین چشمانداز و اهداف روشن و مکالمه آن در سازمان سعی در جذب مشارکت کارکنان میکند. این مهم با درک درستی از تحولات پیرامونی و شیوههای ایجاد انگیزه امکان مییابد و رهبری با هوش عاطفی خود توانمندیهای جدیدی نسبت به قبل برای سازمان ایجاد میکند. از نقاط ضعف این سبک تایید رهبری از سوی تمامی ردههای سازمانی است و درصورتیکه زیرساختهای تغییر را ایجاد نکند امکان موفقیت بسیار کاهش می یابد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اگر در آغاز يك كسب و كار هستيد يا در حال تلاش براى تميز كردن منزلتان و يا چيزى ميانه اين دو، يافتن انگيزه مى تواند براى شما كمى دشوار باشد. اين مطلب را بخوانيد تا با ده راهكار ساده براي زمان هايى كه به نظر مى رسد شروع كار سخت تر است، آشنا شويد.
1. يك دفتر يادداشت روزانه داشته باشيد.
دنبال كردن افكار و احساساتتان در نوشته هايتان يك راه خوب براى ديدن الگوهاى فكرى و رفتار خودتان است. اين كار همچنين مى تواند براى ثبت حالات مثبت و الهام بخشى به خودتان در روزهايى كه انرژى بيشترى داريد، به شما كمك كند. بعد از آن، مى توانيد به نوشته هاى خودتان نگاه كنيد و از آن ها براى الهام گرفتن و شروع با انگيزه بهره ببريد.
2. يك تابلوى تجسمى بسازيد.
گاهى، براى اينكه بر روى نتيجه و جايزه تان متمركز بمانيد، نياز داريد كه جايزه تان را عينا ببينيد. با تصاويرى كه هدف و رويايتان را نشان مى دهند، يك تابلو بسازيد. مى توانيد از نمادهايى براى موارد غير قابل لمس مثل عشق و خانواده و يا تصاويرى از اشياء فيزيكى كه براى رسيدن به آن ها تلاش مى كنيد، مثلاً يك خودروى جديد، استفاده كنيد.
3. وارد جامعه شويد.
مسئوليت هاى شخصى و تاثير هاى متقابل گروه ها، براى با انگيزه ماندن اهميت زيادى دارند. به يك پرتابل آنلاين ملحق شويد. ارتباط با ديگران، شنيدن داستان هايشان و به اشتراك گذاشتن داستان هاى خودتان شما را باانگيزه نگه مى دارد و به شما كمك مى كند دوستان جديد پيدا كنيد.
4. يك ليست پخش الهام بخش بسازيد.
يك ليست پخش از آهنگ هايى كه به شما الهام مى دهند و انگيزه تان را بالا مى برند بسازيد. آهنگ ها مى توانند با ريتم تند و يا از نظر متن آهنگ و احساس تاثيرگذار باشند. اين آهنگ ها هرچه كه هستند باعث مى شوند شما بهترين احساس را پيدا كنيد و بخواهيد كارتان را همين امروز با تمام وجود شروع كنيد
5.دليل شروع كارتان را به خاطر داشته باشيد.
تمركز داشتن بر روى دليل تان براى رفتن به دانشگاه، يا اين كه هم زمان در دو شغل مشغول به كار هستيد تا پول بيشترى ذخيره كنيد، يك راه خوب براى ماندن در مسير اصلي است. با به ياد آوردن دليل تان براى شروع و هدف نهايى، خارج شدن از مسير را براى خود سخت تر كنيد.
6. با كسى كه در جايگاه مطلوب شما هست هم كلام شويد.
يك فرد موفق كه همان جايى كه شما مى خواهيد باشيد، بوده است و آنچه شما مى خواهيد انجام بدهيد را انجام داده است، مى تواند يكى از عالى ترين منابع براى شما باشد. اين كار نه تنها باعث نوسازى برنامه هايتان مى شود، بلكه ممكن است نكته هاى مفيدى براى تمركز بيشتر بر روى مسيرتان به شما بدهد.
7. داستان هاى الهام بخش بخوانيد و به سخنرانى هاى انگيزشى گوش دهيد.
برانگيخته شدن به خصوص پس از شنيدن صحبت هاى ديگران درباره موفقيت و تصميم گرفتن، به نظر آسان مى رسد. خواندن يك مجموعه از گفتار هاى الهام بخش، گوش دادن به يك سخنگوى انگيزشى آنلاين، و يا خواندن داستان هايى از موفقيت هاى مطرح، مي تواند يك جهش پرقدرت براى شروع پروژه شما باشد.
8. بلاگ شخصى خود را بسازيد.
تاريخچه ى سفر خود را به صورت آنلاين ثبت كنيد و با ديگر وبلاگ نويسان در تعامل باشيد تا نسبت به هدف خود مسئوليت پذير بمانيد. به روزرسانى وبلاگتان، به شما حس مسئوليت پذيرى بيشترى نسبت به برنامه خودتان و همچنين خواننده هايتان مى دهد. علاوه بر اين، داشتن كسى كه شما را تحسين و ستايش مى كند يك محرك بزرگ است.
9. به خودتان پاداش بدهيد.
اگر بدانيد پس از انجام يك كار دشوار به يك مقصود رضايت بخش مى رسيد، طى كردن مسير بسيار فريبنده تر به نظر مى رسد. البته به هنگام شروع كار، شما يك هدف بلند مدت داريد، اما داشتن اهداف كوتاه مدت نيز مى تواند بسيار انگيزه بخش باشد.
10.بخش به بخش به جنگ هدفتان برويد.
هدف كلىتان را به بخش هاى كوچك تقسيم كنيد و يك ليست از جزئيات جايى كه مى خواهيد در پايان كار به آن برسيد درست كنيد. قدم هاى بزرگ و اصلي براي رسيدن به هدف را مشخص كنيد و در نهايت آن ها را به وظايفي كه بايد هر روز يا هر هفته به آن ها عمل كنيد، تقسيم بندي كنيد. وقتى كه مكرراً پيشبرد خود را ببينيد، احساس موفقيت مى كنيد، كه اين خود باعث افزايش انگيزه شما مى شود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تفاوت افرادی که مانند مرغابی هستند،با افرادی که عقابند!
وقتی شما به شهر نیویورک سفر میکنید، جالبترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید. اگر یک تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است؛ اگر راننده تاکسی شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد با اقبال دیگری روبرو شدهاید؛ اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن بگویید بخت یارتان است؛ و اگر راننده عصبانی نباشد، با حسن اتفاق دیگری مواجه هستید. خلاصه برای رسیدن به مقصد باید از موانع متعددی بگذرید...
هاروی مک کی میگوید: روزی پس از خروج از هواپیما، در محوطهای به انتظار تاکسی ایستاده بودم که ناگهان رانندهای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت: "لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید." سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت: "لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید." بر روی کارت نوشته شده بود: در کوتاهترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئنترین راه ممکن و در محیطی دوستانه شما را به مقصد میرسانم. من چنان شگفتزده شدم که گفتم نکند هواپیما به جای نیویورک در کرهای دیگر فرود آمده است.
راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراستهای شدم. پس از آنکه راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من کرد و گفت: "پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در اینجا یک فلاسک قهوه معمولی و فلاسک دیگری از قهوه مخصوص برای کسانی که رژیم تغذیه دارند هست." گفتم: "خیر، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم". راننده پرسید: "در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه، کدام را میل دارید؟" و سپس با دادن مقداری آب میوه به من، حرکت کرد و گفت: "اگر میل به مطالعه دارید مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است." آنگاه، بار دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت: "این فهرست ایستگاههای رادیویی است که میتوانید از آنها استفاده کنید. ضمنا من میتوانم درباره بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم و اگر تمایلی نداشته باشید میتوانم سکوت کنم.
در هر صورت من در خدمت شما هستم." از او پرسیدم: "چند سال است که به این شیوه کار میکنید؟" پاسخ داد: " دو سال." پرسیدم: "چند سال است که به این کار مشغولید؟" جواب داد: "هفت سال." پرسیدم "پنج سال اول را چگونه کار میکردی؟" گفت: "از همه چیز و همهکس، از اتوبوسها و تاکسیهای زیادی که همیشه راه را بند میآورند، و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت مینالیدم. روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش میدادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد. مضمون حرفش این بود که مانند مرغابیها که مدام واک واک میکنند، غرغر نکنید، به خود آیید و چون عقابها اوج گیرید. پس از شنیدن آن گفتار رادیویی به پیرامون خود نگریستم و صحنههایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته بودم.
تاکسیهای کثیفی که رانندگانش مدام غرولند میکردند، هیچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند. سخنان وین دایر، بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاهها و باورهایم به وجود آورم." پرسیدم: "چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟" گفت: "سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید. نکتهای که مرا به تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته، این داستان را حداقل با سی راننده تاکسی در میان گذاشتم؛ اما فقط دو نفر از آنها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند. بقیه چون مرغابیها، به انواع و اقسام عذر و بهانهها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوهای را نمیتوانند برگزینند."
شما در زندگی خود از اختیار کامل برخوردارید و به همین دلیل نمیتوانید گناه نابسامانیهای خود را به گردن این و آن بیندازید. پس بهتر است برخیزید، به عرصه پر تلاش زندگی وارد شوید و مرزهای موفقیت را یکی پس از دیگری بگشایید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نکاتی برای افزایش کاریزما و بهبود ارتباطات
۱. آدم ها تمایل دارند با کسانی کار کنن که دوستشان دارند . پس جوری رفتار کنید که دوست تان داشته باشند . مودب و صبور باشید .
۲. مردم جذب آدم هایی می شوند که سر حرفشان می ایستند . یعنی اگر قولی می دهید ، دقیقا چیزی را که گفته اید ، انجام دهید.آن را در همان زمان که گفته اید یا حتی زودتر انجام دهید .
۳. مردم به آدم های خوش قلب اعتماد می کنند . وقتی به آن ها توصیه ای می کنید که به آن ها بیشتر از خودتان سود می رسانید ، به خوش قلبی تان ایمان می آورند .
۴. مردم تمایل دارند با آدم هایی کار کنند که در کارشان متخصص باشند . پس اول از همه احتیاج دارید تا در زمینه ی فعالیت تان از طریق تمرین ، تحقیق ، تعلیم ،آموزش و مطالعه تخصص پیدا کنید .
۵. مردم دوست دارند که سرمایه شان را در اختیار آدم های صادق، با اخلاق و درست قرار دهند. پس در مطالب بازاریابی تان دروغ نگویید .
۶. مردم به اشخاصی گرایش دارند که از نظر ظاهری ، گیرا باشند و یا حداقل زننده نباشند پس همیشه آراسته باشید .
۷. مردم با آن هایی که واقعی به نظر بیایند راحت تر هستند . بهترین راه برای نشان دادن این که آدم عادی هستید این است که صمیمی و دوستانه رفتار کنید و به بقیه علاقه نشان بدهید .
۸. مردم به افرادی که به آن ها گوش می دهند و توجه می کنند ، جواب میدهند . این کلیشه ی قدیمی یادتان باشد : شما دو گوش دارید و یک دهان .
۹. مردم کنار کسانی که مثل خودشان هستند ، احساس راحتی می کنند .رمز این کار این است که یک مورد مشترک بین خودتان پیدا کنید . بعد ، از همان برای برقراری ارتباط استفاده کنید .
۱۰. مردم جذب افراد فروتن می شوند . پس خودستایی نکنید .
۱۱. مردم تحت تاثیر اشخاصی قرار می گیرند که پرمشغله به نظر می رسند ، پس هیچ وقت از کسادی بازارتان نگویید :)
۱۲. مردم تمایل دارند افراد مفید دور برشان باشند .افرادی که با آن ها زندگی شان راحت تر می شود.
منبع: کتاب تبدیل رویا به ثروت، نوشته مایکل مسترسون، ترجمه ژان بقوسیان
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه ژیلت از یک فروشنده دورهگرد،به میلیاردری بزرگ تبدیل شد
کینگ کمپ ژیلت، فروشندهای دورهگرد و مردی خیالباف بود. او به تمام شهرها سفر میکرد تا اجناسش را بفروشد، در حالی که رویای خلق جامعه آرمانی را در سر میپروراند که عاری از فقر، جرم، جنایت و جنگ باشد. همچنین آرزوی ابداع وسیله یا راهی را داشت تا او را به شهرت و ثروت برساند اما برای هیچیک از اختراعاتش، نتوانست پولی به دست آورد.
چیزی که زندگی ژیلت را عوض کرد، سر بطری نوشابه بود. مشتریان پس از یکبار مصرف، آن را دور میانداختند و جدیدش را میخریدند؛ این موضوع به شدت نظر ژیلت را جذب کرد. ژیلت سالها وقت صرف کرد تا فهرستی از کالاهای یکبار مصرف را تهیه کند.
یک روز صبح در سال 1895، تیغ ریشتراشی خود را برداشت تا صورتش را اصلاح کند. در آن دوران، تیغها لبه فولادی کلفتی داشتند که آنها را باید مرتب به چرم میکشیدند تا تیز بمانند. تیغ ژیلت آنقدر کند شده بود که به چرم کشیدنش نیز فایدهای نداشت، باید آن را پیش چاقو تیز کن میبرد تا تیزش کند.
اینجا بود که فکری به ذهنش رسید. ژیلت نخستین سالی که محصولش را به بازار عرضه کرد، 51 تیغ و کمتر از دویست لبه تیغ فروخت! سال بعد، نودهزار تیغ و 15 میلیون لبه تیغ فروخت! ژیلت تا آخر عمرش، بیش از بیست میلیون تیغ در سال فروخت...!
چرا لبه تیغی به نازکی کاغذ و آنقدر ارزان نسازیم تا بتوان پس از یکبار مصرف آن را دور انداخت؟ هشت سال طول کشید تا ژیلت به این فکر جامه عمل بپوشاند اما تیغ ژیلتی که در سال 1903 به بازار آمد برای همیشه ریشتراشی را عوض کرد. همچنین راه را برای فرهنگ یکبار مصرف امروزی باز کرد که در نوع خود یک تحول بود...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
زندگینامهی مارک کوبان از فروش کیسه زباله تا میلیادری
مارک کوبان در یک خانوادهی متوسط در پیتسبورگ ایالات متحده متولد شد. از همان دوران کودکی و نوجوانی به دلیل وضعیت اقتصادی خانواده و همچنین به سبب علاقهی فراوان خودش به تجارت به این عرصه قدم گذاشت. در سن 12 سالگی کودکی دستوپا چلفتی با یک عینک تهاستکانی در محلههای اطراف کیسه زباله میفروخت و اندک درآمد خود را صرف هزینههای ضروری کودکانهاش میکرد. در همان روزها بود که اصول اولیه تجارت را به خوبی آموخت؛ او دریافت که هیچ شغلی سبب کاهش اعتبار اجتماعی نمیشود و از سویی دیگر آموخت که برای کسب درآمد حتما نیازی نیست که انسان سرمایه کلان اولیه داشته باشد.
او که در مدرسه علیرغم مشکل بینایی و همچنین فرصت اندک برای درس خواندن به سبب کار روزانهاش توانسته بود همواره بهترین نمرات را به دست آورد، بهعنوان یکی از بهترین شاگردان مدرسه دوران تحصیلی را به اتمام رساند و تصمیم ورود به دانشگاه گرفت. رشتهی مورد علاقه او بازرگانی بود و در سراسر ایالات متحده تنها ده دانشگاه تدریس این رشته را در اختیار داشتند. از میان این ده دانشگاه، کمهزینهترین یعنی دانشگاه ایندیانا را برگزید و برای ادامه تحصیل وارد آنجا شد. اگر چه ایندیانا در مقایسه با دیگران کم هزینهتر بود اما به هر حال دوران دانشجویی نیز خرج و مخارج خاص خود را داشت، و مارک برای تامین هزینههایش به مشاغل گوناگونی روی آورد تا بتواند حداقل علاوه بر هزینه تحصیل، خود را از گرسنگی برهاند.
از همان سال اول با مشکلات فراوانی روبهرو شد: سنگینی هزینهها و اجبار او برای روی آوردن به حرفههای مختلف از یک سو و رفتار خشن و ناملایم ناظم دانشکده از سویی دیگر هر لحظه او را تشویق به ترک تحصیل میکرد؛ اما علاقهی او به بازرگانی توانست تا اخذ مدرک کارشناسی با بهترین نمرات او را همراهی سازد.
با بیرون آمدن از دانشگاه کوبان تصمیم گرفت تا تمامی آموختهها و تجربیات این سالهای سخت را به کار ببندد، و تلاش خود را برای آیندهای روشن آغاز نماید. او که با نیاز بازار وقت جامعه به خوبی آشنایی داشت تصمیم گرفت تا وارد بازار کامپیوتر شود، صنعتی که حتی کوچکترین اطلاعاتی در مورد آن نداشت و با بهکارگیری تمامی زوایای اقتصادی و همچنین مطالعهی بسیار در مورد مسائل ابتدایی این عرصه، کوبان در سال 1983 یک شرکت کامپیوتری با نام «MICroSolutinos» و با کاربری مشاورهی کامپیوتری بنا کرد که در عرض چند سال به سرعت به اولین شرکت مشاوره و ادغام سیستمها تبدیل شد و از سالی 1990 این شرکت سالانه درآمدی معادل 30 میلیون دلار به دست آورد. اما در آمد واقعی زمانی عاید کوبان شد که کمپانی بزرگ «COMPU Sever» اقدام به خرید شرکت نمود و در جریان این معامله سرمایه بسیار خوبی از آن او کرد.
با به دست آوردن این گنج باور نکردنی کوبان دیگر تمامی روزهای سخت گذشته را پشت سر گذاشته بود و حال تمامی رویاهایش را در عالم واقعیت میدید.
او که علاقهی شدیدی به ورزش بسکتبال داشت، با خود میاندیشید که چرا نمیتواند بازی تیمهای مورد علاقهاش را از اینترنت دنبال کند، همین فکر جرقهای بود برای یک پدیدهی نوین.
این سوال به تولد «Broadcast.com» در سال 1995 انجامید و در نتیجهی آن کوبان به شهرت بسیار بالایی دست یافت. با روی کار آمدن«Broadcast.com» دیگر تمامی کاربران اینترنتی قادر بودند تمامی برنامههای دلخواهشان را به طور مستقیم از طریق اینترنت دریافت کنند و این مساله شور و هیجان خاصی در میان مردم پدید آورد. چندی بعد در سال 1999 یاهو این سایت را به مبلغ 2 میلیارد دلار از کوبان خرید و با این اقدام او را روانهی لیست میلیاردرهای دنیا نمود...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
کارهای بزرگ چگونه شروع میشوند؟
روزی شيوانا از نزديک مزرعهای میگذشت. مرد ميانسالی را ديد که کنار حوضچهای نشسته و غمگين و افسرده به آن خيره شده است. شيوانا کنار مرد نشست و علت افسردگیاش را جويا شد. مرد گفت: "اين زمين را از پدرم به ارث گرفتهام. از جوانی آرزو داشتم در اينجا ماهی پرورش دهم. همهچيز آماده است. فقط نيازمند سرمايهای بودم که اين حوضچه را لايروبی و تميز کنم و فضای سربسته مناسبی برای پرورش و نگهداری ماهی ايجاد کنم. اين آرزو را از همان ايام جوانی داشتم و الان بيش از ده سال است که هنوز چنين سرمايهای نصيبم نشده است. بچههايم در فقر و دستتنگی بزرگ میشوند و آرزوی من برای رسيدن به سرمايه لازم برای آماده سازی اين حوض بزرگ هر روز کمرنگتر و محالتر میشود. ای کاش خالق هستی همراه اين حوض بزرگ به من سرمايهای هم میداد تا بتوانم از آن ثروت مورد نياز خانوادهام را بيرون بکشم.
شيوانا نگاهی به اطراف انداخت و سپس حوضچه سنگ کوچکی را در فاصله دور از حوض بزرگ نشان داد و گفت: "چرا از آنجا شروع نمیکنی؟! هم کوچک و قابلنگهداری است و هم میتواند دستگرمی خوبی برای شروع کار باشد.
مرد ميانسال نگاهی نااميدانه به شيوانا انداخت و گفت: "من میخواستم با اين حوض بزرگ شروع کنم تا به يکباره به ثروت عظيمی برسم و شما حوضچه کوچک سنگی را به من پيشنهاد میکنيد. آن را که همان ده سال پيش خودم به تنهايی میتوانستم راه بيندازم"
شيوانا سری تکان داد و گفت: "من اگر جای تو بودم به جای دست روی دست گذاشتن و حسرت خوردن لااقل با آن حوضچه کوچک آرزوهای بزرگم را تمرين میکردم تا کمرنگ نشود و از يادم نرود"
مرد ميانسال آهی کشيد و نظر شيوانا را پذيرفت و به سوی حوضچه کوچک رفت تا خودش را سرگرم کند. چند ماه بعد به شيوانا خبر دادند که مردی با يک گاری پر از خرچنگ خوراکی نزديک مدرسه ايستاده و میگويد همهی اينها را به رايگان برای مدرسه هديه آورده است و میخواهد شيوانا را ببيند. شيوانا نزد مرد رفت و ديد او همان مرد ميانسالی است که آرزوی پرورش ماهی را داشت. او را به داخل مدرسه آورد و جويای حالش شد.
مرد ميانسال گفت: "شما گفتيد که اگر جای من بوديد اول از حوضچه سنگی شروع میکرديد. من هم تصميم گرفتم چنين کنم. وقتی به سراغ حوضچه سنگی رفتم متوجه شدم که آبی که حوضچه را پر میکند از چشمهای زيرزمينی و متفاوت میآيد و املاح آن برای پرورش ماهی اصلا مناسب نيست... اما برای پرورش ميگو عالی است! به همين دليل بلافاصله همان حوضچه کوچک را راه انداختم و در عرض چند ماه به ثروت زيادی رسيدم. ای کاش همان ده سال پيش همين کار را میکردم و اينقدر به خود و خانوادهام سختی نمیدادم.
شيوانا تبسمی کرد و گفت: "حال میخواهی چه کنی؟!"
مرد گفت: "ثروت حاصل از اين حوضچه سنگی و پرورش ميگو تمام خانواده من را کفايت میکند. میخواهم از اين به بعد در راحتی و آسايش به پرورش ميگو در حوضچه سنگی کوچک بپردازم."
شيوانا تبسمی کرد و گفت: "من اگر جای تو بودم با سرمايهای که اکنون به دست آوردهام به سراغ حوض بزرگ هم میرفتم و در آن پرورش ماهی را هم شروع میکردم. مردم اين دهکده و دهکدههای اطراف به ماهی نياز دارند و حوض بزرگ تو میتواند بسياری را از گرسنگی نجات دهد."
وقتی بدانیم که به کجا میرویم، تبدیل به شخص موثرتری میشویم...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
راز میلیاردر شدن احد عظیمزاده،بزرگترین تاجر فرش و یتیمنواز ایرانی
هفت ساله بودم كه پدرم را از دست دادم. امكانات مالی ما اجازه نمیداد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن به كلاس اول مجبور شدم پشت دار قالی بنشينم و قالیبافی كنم. تا 13 سالگی روزها قالی میبافتم و شبها درس میخواندم.
چارهای نبود، وسع مالی ما جز اين اجازه نمیداد. خاک خوردم و زحمت بسيار كشيدم. در سال 2 بار بيشتر نمیتوانستيم برنج بخوريم. يک بار روز 21 ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبهسوری. آرزو داشتم يا خلبان شوم يا پولدار و برای رسيدن به اين آرزوها بسيار زحمت كشيدم.
كارم را با به دوش كشيدن پشتی و قالیهای كوچک و بردن آنها از اسفنجان يا اسكو برای فروش آغاز كردم. در آغاز كار از هركدام از آنها يک يا دو تومان (نه هزار يا 2هزار تومان) سود میكردم. پنج سال اينچنين سخت كار كردم. بسيار دشوار بود.
اما پشتكار و اعتقاد به هدف با توكل به خدا تحمل سختیها را آسان میكرد. در 18 سالگی توانستم 20 هزار تومان پسانداز كنم، اما فشارها همچنان ادامه داشت تا اينكه مجبور به ترک تحصيل شدم.
در اين فكر بودم كه سرمايهام را افزايش بدهم تا بتوانم كاری بكنم. میخواستم يک كارگاه فرشبافی راه بيندازم. سراغ پسرعموی پدرم رفتم و از او 20 هزار تومان قرض كردم و 60 هزار تومان هم از بانک وام گرفتم. سرمايهام شد 100 هزار تومان يعنی به اندازه يک تراول صد تومانی امروزی.
وقتی اين پول دستم آمد تازه به فكر افتادم كه چه بكنم. چه ايده جديدی داشته باشم؟ ماهها فكر كردم. آن روزها چون انقلاب پيروز شده بود تا 2 سال به هيچ ايرانی پاسپورت نمیدادند. در اين مدت فكر كردم و فكر كردم تا به اين نتيجه رسيدم كه با صادرات كارم را شروع كنم.
اما هيچ اطلاعاتی نداشتم. شنيده بودم آلمان مركز تجارت فرش است. ويزا گرفتم و به هامبورگ رفتم و در يک مسافرخانه يا پانسيون مستقر شدم. به سالنها و انبارهای فرش آنجا سرزدم و با سليقهها آشنا شدم. آنجا به من گفتند ثروتمندان برای خريد فرش به سوئيس میروند. ويزای 15 روزه سوئيس گرفتم و به ژنو رفتم.
زبان هم نمیدانستم. در يک هتل با تاجری آشنا شدم و او ايده اصلی را به من داد: فرش گرد بباف. در آن دوران در ايران فرش گرد بافته نمیشد و كيفيت توليد فرش و رنگبندیها هم مناسب نبود. چای و قهوهام را خوردم و همان روز به ايران برگشتم.
به ده خودمان آمدم و ساختمانی اجاره كردم. دستگاه خريدم، با 10 درصد نقد و بقيه اقساط. ابريشم هم قسطی خريدم. انسان بايد ريسکپذير باشد و من هم ريسک كردم. با دست خالی و از هيچ.
شروع به بافتن فرش گرد كردم و چند نمونه كه بيرون آمد سر و كله تاجران آلمانی پيدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور میكنيد يا نه؟ در اولين معامله 6.5 ميليون تومان نقد پرداختند و شش ميليون تومان هم چک دادند! آن شب از شدت هيجان نخوابيدم. احساس آن شب را خوب به خاطر دارم. سرمايه 100 هزار تومانی من كه 80 هزار تومانش قرض بود در كارخانه اجارهای اينچنين سودی نصيب من كرده بود، در اولين قدم... كسبوكارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ايتاليا، سوئيس، انگليس، بلژيک و ديگر كشورها آغاز كردم. بسيار سفر كردم و ايدههای جديد دادم. از موزههای فرش كشورها بازديد میكردم و از طرحها اقتباس، يا از آنها عكس میگرفتم و با الهام از آنها و تلفيق طرحها، ايدههای نو بيرون میدادم. در اين مدت سليقه مشتريان را شناختم.
میپرسيد هدف من چیست؟ و چه احساسی نسبت به پول دارم؟ پول ديگر من را ارضا نمیكند. هدف من كارآفرينی است. تنها در پروژه یک هتل 600 نفر به طور مستقيم كار میكنند.
من برنده تنديس الماس بزرگترين بيزينسمن شدم و بزرگترين صادركننده فرش كشور هستم. اما میدانيد بزرگترين افتخار من چيست؟ يتيمنوازی. افتخار میكنم 2 سال خير نمونه كشور شدم. افتخار میكنم جزو 100 كارآفرين برتر كشور هستم.
دوست دارم اشتغالزايی كنم. دوست دارم سفره مرتضی علی باز كنم، معتقدم خدا من را وسيله قرار داده است. هماكنون 1070 بچه يتيم را زير پوشش دارم و با خودم پيمان بستم تا عمر دارم هر سال 100 بچه به آنها اضافه كنم. وصيت كردهام وقتی مردم تا 10 سال بعد از عمرم هر سال 100 بچه يتيم اضافه شود و مخارج همه يتيمها را از محل ارثم بپردازند. بعد از 10 سال هم اگر بازماندگانم لياقت داشتند، راه من را ادامه میدهند. سفره كه میاندازيم برای يتيمها و میآيند و غذا میخورند، كيف میكنم. گريه میكنم و حال میكنم.
احد عظیم زاده میلیاردر تبریزی در همین ایرانی ارزشآفرین وثروتآفرین شده است که هنوز هم خیلیها میگویند محیط مناسبی برای کسب و کار ندارد...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۰ راهکار عالیبرای مقابله با استرس
1. شنیدن موسیقی
پژوهشهای دانشمندان نشان میدهد که شنیدن موسیقی به کاهش و رفع استرس کمک میکند. موسیقیهای آرام و بدون کلام برای این کار از همه مناسبتر هستند.
2. تمرینات تنفسی
تمرینات تنفسی یا تمریناتی ویژه برای باز شدن عضلات و همچنین یوگا موثر هستند. یوگا ورزشی است که به انرژی و تمرکز نیاز دارد و ممکن است در نگاه اول سخت و دشوار باشد، اما فرد را آرام میکند و به توازن و تعادل او کمک میکند. یکی از نکات مهم استمرار و تداوم در انجام تمرینات است.
3. قدم زدن در فضای سبز
قدم زدن در فضای سبز و آزاد در رفع استرس بسیار تاثیرگذار است. دیدن درختان و فضای سبز معمولا روح انسان را آرام میکند و مغز استرسزده نیز بر اثر هوای تازه جانی دوباره میگیرد.
4. همنشینی با دوستان
وقتی انسان دچار استرس است، غالبا فراموش میکند که نگرانیها و فشارها را میتوان با دوستان و نزدیکان تقسیم کرد. نشست و صحبت با دوستان معمولا در کاهش و رفع استرس موثر است و سبب میشود که انسان با دیدی دیگر و تازه به مسائل نگاه کند.
5. حمام یا وان آب گرم
استرس فقط فشاری روحی نیست، بلکه وضعیت جسمی و بدن انسان را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. حمام یا وان آب گرم در رفع استرس موثر است، چرا که بر اثر این گرما ماهیچههای بدن نرم میشوند و روح انسان نیز بهتدریج آرام میگردد.
6. ورزش کردن
ورزش نیز در رفع استرس بسیار مفید است. ورزشی را انتخاب کنید که انجام آن برایتان لذتبخش است و سبب میشود که استرستان را کاهش دهد، خواه دویدن، خواه دوچرخهسواری یا شنا. فعالیتهای ورزشی مستمر و درازمدت به شما کمک میکند تا با معضل استرس بهتر کنار بیایید.
7. غذا خوردن در آرامش
افرادی که دچار استرس هستند، غذا خوردنشان نیز با سرعت و اضطراب همراه است. بسیاریها در لحظات پراسترس غذا را به جای آنکه بخورند، میبلعند. سعی کنید که در چنین مواردی در آرامش غذا بخورید و از آن لذت ببرید. همین استراحت و وقفه کوتاه از استرس شما میکاهد.
8. خوابیدن سروقت
نکتهی دیگری که باید به آن توجه داشت، خواب کافی است. در موارد یا روزهایی که دچار استرس هستید، بکوشید که به موقع بخوابید و به بدن و روح خود فرصت استراحت بدهید.
9. استراحتهای کوتاه بین روز
وقفه و استراحت کلا نقش مهمی در دوران و ساعات پراسترس بازی میکنند. گاهی حتی استراحتها و تنفسهای ۵ دقیقهای کافی است تا از استرس شما کاسته شود. سعی کنید این وقفههای کوچک را در برنامه روزانه خود بگنجانید و در نظر بگیرید.
10. خندیدن
خندیدن نیز به کاهش و رفع استرس کمک میکند. خندیدن سبب باز شدن عضلات و ماهیچهها میشود و همچنین با هورمونهای استرسزا مقابله میکند. جالب توجه این که خندیدن حتی در مواردی که از روی ادب میخندید یا لبخند میزنید هم تاثیر دارد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چطور روابط کاری موفقی با همکارانمان داشته باشیم؟
گاهی در محل کار گفتگوهایی میان همکاران به وجود میآید که در نهایت به چالشهای حل نشدنی تبدیل میشود. اگر از جمله افرادی هستید که خیلی رابطه عمیقی با همکارانتان ندارید و در روابط کاری موفق نیستید، باید هنر گفتگو را بیاموزید و بدانید چگونه بر این مشکل غالب شوید.
معمولاً در ادارات و سازمانها همکاران به بهانههای مختلف با هم بحثوجدل میکنند و در گفتگوهایشان دچار مشکل هستند.
در ادامه نکاتی را بیان میکنیم که هنر گفتگو با همکاران را به شما میآموزد.
احترام متقابل را در نظر بگیرید
باید با ذهنی مثبت و باز وارد گفتگو شوید و در رابطه با همکارانتان، احترام را برای خود و طرف مقابل بخواهید. گاهی برای جلوگیری از بحثوجدل، مدام حرفهایی که میخواهیم بزنیم را در ذهنمان مرور میکنیم. باید در گفتگو با همکارانتان شنونده خوب، جواب دهنده خوب و ناظر خوبی نیز باشید.
صادقانه حرف بزنید
با همکاران خود رابطه صادقانه و محترمانه داشته باشید تا یک رابطه متقابل میان شما ایجاد شود. شاید گفتگویی میان شما به وجود آید که از نظر فرهنگی و شخصیتی با طرف مقابل اختلاف زیادی داشته باشید، در این مواقع از او بخواهید بگوید چه درکی از حرفهای شما داشته و در زمان تکرار صحبتها، تلاش کنید گفتگویتان را به سمتی ببرید که نتیجه آن مشخص شود.
به سادگی از مسائل با اهمیت نگذرید
شاید در گفتگوها از برخی مسائل مهم عبور کنید و به خود بگویید بعداً این موضوع را مطرح خواهم کرد، در این صورت باید دیدگاه خود را تغییر دهید و همان موقع تمام مسائل را بازگو کنید. باید هر چیزی که نیاز است را به زبان آورید تا به یک راه حل مناسب برسید. البته این کار کمی ریسک دارد، اما باید به طرف مقابل هم اجازه دهید در مورد مسائل مطرح شده فکر کند تا به یک نتیجه مناسب دست یابید. سعی کنید در گفتگوها محترمانه، صادقانه و خلاقانه رفتار کنید و جلو بروید.
منتظر نتایج مثبت باشید
در گفتگوهای خود مدام در ذهنتان بگویید: "نتیجه این گفتگو تأثیر فوقالعادهای در بهبود روابط خواهد داشت." روی نتایج گفتگوهایتان که سبب ایجاد روابط متقابل میشود تمرکز کنید. وقتی روی خروجی مثبت متمرکز شوید، در گفتگو با همکارانتان که با آنها مشکل دارید و مدام از شما انتقاد می کنند موفق خواهید شد، زیرا ذهن شما به دنبال دست یابی به این هدف است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید