| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
در سال 1890 آمریکا با رکود بزرگی مواجه شد. شرکت ها یکی پس از دیگری ورشکست و کارکنان دسته دسته از کار بیکار می شدند. یکی از تاجران نیز هتلش را از دست داد و تنها چیزی که برایش باقی ماند، اندکی پول و وقت فراوان بود. وی تصمیم گرفت کتابی بنویسد و به مردم انگیزه بدهد که حتی در دشواری ها نیز به تلاش خود ادامه دهند.
نام او "اریسون سوت ماردِن" بود. او اتاق کوچکی روی یک اصطبل اجاره کرد و به مدت یکسال شبانه روز مشغول نوشتن شد . کتاب او با عنوان "حرکت رو به جلو" به صدها نفری اشاره داشت که علیرغم تمام ناملایمات به تلاش خود ادامه داده و به موفقیت رسیده اند.
سرانجام کار کتاب به پایان رسید. صبح روز بعد، صفحه آخر کتاب را نوشت و خسته و گرسنه به رستورانی رفت تا غذا بخورد. وقتی غذا می خورد، اصطبل آتش گرفت و اتاق او هم به کلی سوخت و کتاب نیز به خاکستر تبدیل شد. 5500 صفحه دست نویس او ناگهان از بین رفت.
او ابتدا به شدت دچار ناامیدی شد، اما بعد فکر کرد که کتابش درباره پشتکار بوده است. پس بار دیگر قلم به دست گرفت و نوشتن را شروع کرد. یک سال دیگر را نیز صرف نوشتن کتاب کرد و وقتی کتاب تکمیل شد، آن را به ناشر های مختلف داد.
اما در سال سوم بحران اقتصادی ، کسی به کتاب های الهام بخش اعتقادی نداشت. اریسون رد شدن کتاب را پذیرفت و منتظر ماند تا شرایط بهتر شود. سپس به شیکاگو رفت و شغل دیگری پیدا کرد.
یک روز موضوع کتاب را با دوستانش در میان گذاشت. دوستش ناشری را می شناخت. ناشر کتاب را خواند و بسیار هیجان زده شد و به این نتیجه رسید که این کتاب دقیقا همان چیزی است که مردم به آن احتیاج دارند. کتاب "حرکت به جلو " منتشر شد و در ردیف پرفروش ترین کتاب های آن زمان قرار گرفت. این کتاب منبع الهامی برای هزاران نفر بود.
بسیاری از بازرگانان و سیاستمداران معتقدند این کتاب ، آمریکا را به قرن بیستم رساند و تاثیر فراوانی بر افکار مردم داشت. اشخاصی مانند هنری فورد ، توماس ادیسون ، هاروی فایرستون و جی پی مورگان از این کتاب بهره های فراوانی گرفتند.
اوریسون در کتاب خود می نویسد : « دو چیز لازمه موفقیت است: یکی دست به کار شدن و دیگری ادامه دادن». او در کتابش نوشته است : « برای کسی که به قدرتش واقف باشد، شکستی در کار نیست. برای کسی که تلاش می کند ، شکست بی معناست. برای مردمی که در پی هر بار زمین خوردن برمی خیزند، شکست مفهومی ندارد. آدم موفق کسی است که وقتی همه دست از تلاش بر می دارند، او به تلاش خود ادامه می دهد.»
برگرفته از کتاب قدرت برنامه ریزی
برایان تریسی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مهارت های زندگی
١.زندگی خیلی وقت است شروع شده است.
در زندگی چیزی به نام دور آزمایشی وجود ندارد. تصمیمات شما سرنوشت ساز هستند و راهی برای برگشت و تصحیح آنها وجود ندارد.
٢. دوستان آنلاین شما دوستان واقعی نیستند.
متاسفانه حقیقت دارد. بسیاری از این دوستان اصلا اهمیتی برای مشکلات شما قایل نیستند و وقتی به کمک آنها نیاز دارید در دسترس نخواهند بود.
٣. هر عشقی به سرانجام نمی رسد.
آماده باشید که دلتان بشکند و غصه بخورید. سخت است اما واقعیت است.
٤. تحصیلات با گرفتن دیپلم به اتمام نمی رسد.
در دنیای امروز دانش حرف اول را می زند. اگر می خواهید عقب نیافتید باید به تحصیلاتتان ادامه بدهید.
٥. اعضا خانواده مهمترین آدم های زندگی شما هستند.
این ها تنها افرادی هستند که به شما اهمیت می دهند. رفتار خوبی با آنها داشته باشید و قدردان حمایت هایشان باشید.
٦. نقاط ضعف شما اهمیت ندارند.
نقاط ضعفتان را بپذیرید ولی نگران آنها نباشید. تنها نقاط قوت شما هستند که اهمیت دارند. روی آنها تمرکز کنید و آنها را پرورش دهید.
٧. هر کار با ارزشی زمانبر است.
٨.تمام فرصت های پیشرفت خارج از محدوده آسایش قرار دارند.
٩. روابط متزلزل ارزش حفظ و نگهداری را ندارند.
وقتتان را روی چیزهایی که نمی توانید تغییری در آنها ایجاد کنید تلف نکنید. از کنار آنها عبور کنید و به مسیرخود ادامه بدهید.
١٠. دنیا پر از بی عدالتی است.
در زندگی خود بارها و بارها با بی عدالتی روبرو خواهید شد. آمادگی لازم را داشته باشید.
١١. شانس سراغ افراد سخت کوش می رود.
شانس هیچوقت نصیب افرادی که دست رو دست می گذارند و منتظر یک اتفاق خوب هستند نمی شود.
١٢. زمان خاصی برای یک آغاز بی نظیر وجود ندارد.
اگر قصد دارید کاری را آغاز کنید، شروع کنید. منتظر زمان بهتر نباشید. آن زمان هرگز نخواهد رسید.
١٣. شما نمی توانید همه جا حضور داشته باشید و نمی توانید همه چیز داشته باشید.
یاد بگیرید که تصمیم های درست بگیرید و به آنچه برای شما اهمیت دارد متعهد بمانید و آن را دنبال کنید.
١٤. باید از تمام افرادی که در زندگی شما هستند قدردانی کنید.
١٥. تجربه و احساسات بهترین سرمایه گذاری های شما هستند.
١٦. بعداً ،، معمولا به معنی هرگز است.
هیچ کاری را به بعد موکول نکنید. در لحظه زندگی کنید.
١٧. موفقیت مترادف پشتکار است.
١٨. انجام مرتب تمرینات ورزشی ضروری است.
١٩. شکست هیچ اهمیتی ندارد.
فقط پیروزی اهمیت دارد. پس از شکست نهراسید.
٢٠. هیچکس به شما کمک نخواهد کرد.
فقط خودتان باید به خودتان کمک کنید. پس اتکا و اعتماد به نفس را در خود تقویت كنيد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نامه واقعی به خدا
این نامه در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است
که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود
و بسیار بسیار آدم فقیری بود.
یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.
مضمون این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،
اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قران فرموده اید :
"و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها"
«هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید :
"ان الله لا یخلف المیعاد"
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
۱ - همسری زیبا و متدین
۲ - خانه ای وسیع
۳ - یک خادم
۴ - یک کالسکه و سورچی
۵ - یک باغ
۶ - مقداری پول برای تجارت
۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟
می گوید،مسجد خانه ی خداست.
پس بهتره بگذارمش توی مسجد.
می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.
صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره.
کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته،از آن جا که(به قول پروین اعتصامی)
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه
نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.
ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.
او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد،
و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند
دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند
پس ما باید انجامش دهیم.
و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.
کافیه تو واقعا بخوای و توکل کنی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیرانی که به شرکتها روح پیشرفت میدهند
یک محل کار پویا و مناسب چگونه است؟
احساس درونی کارکنان در آن به چه صورت قابل ارزیابی است؟
هنگامی که شما وارد ساختمان شرکت لنکفورد سیسکو در مریلند میشوید، پس از چند ثانیه میفهمید تفاوتهای خاصی درآنجا انتظارتان را میکشد. پس از ورود به محوطه، خود را در محاصره قفسههای مرتب و تسمههای پلاستیکی در حال حرکت میبینید.
فضای حاکم بر اینجا پس از چند دقیقه برای شما شناختهتر میشود؛ چراکه بهتدریج با پیشینه فعالیتهای شرکت لنکفورد از طریق مشاهده عکسهای روی دیوار و اطلاعرسانیهای پیرامون آشنا میشوید و از بودن در آن مکان احساس خوشایندی پیدا میکنید؛ چیزی که برای تمام کسانی که در این کارخانه کار میکنند اتفاق افتاده و میافتد.
وقتی با مدیرعامل شرکت یعنی استانلی لنکفورد به صحبت مینشینیم درمییابیم که این شرکت واقعا متفاوت و همه چیز روی نظام و قاعده است. کارکنان به شکل عجیبی شرکتشان را دوست دارند. میزان غیبت و تاخیر کارکنان به شکل شگفتانگیزی پایین است، چیزی به نام نارضایتی از کار کردن در میان کارکنان آن مشاهده نمیشود و همه در آنجا با جان و دل کار میکنند، چرا که همگی احساس مالکیت دارند. مشتریان شرکت نیز از آن رضایت بسیار زیاد و کاملی دارند.
واقعیت آن است که مهمترین عامل در مطلوب بودن یک شرکت برای کارکنان، کیفیت رابطه کارکنان با مدیران مستقیمشان است؛ چراکه این مدیر مستقیم شماست که محیط کاری را برای شما گلستان یا جهنم میکند.
اگر او انتظارات مشخص و شفافی از شما داشته باشد، شما را بهخوبی بشناسد، به شما اعتماد داشته باشد و روی شما سرمایهگذاری کند، محیط کاری برای شما رویایی خواهد بود.
اما اگر در یک محیط کاری این فاکتورها نباشد، حتی با داشتن بهترین امکانات شامل صندلی ماساژور و ماشین به همراه راننده نیز برای شما بیارزش خواهد بود.
به همین دلیل است که کارکردن با یک مدیر فوقالعاده در یک شرکت کوچک و قدیمی بهتر است از کار کردن با یک مدیر نالایق در یک شرکت مدرن.
متاسفانه در برخی شرکتها، فرهنگ غلطی حاکم است که باعث میشود افراد فقط به خاطر دستاوردهای فردی درخشان و ارزشمندشان و نه توان مدیریتی و رهبریشان بهعنوان مدیر انتخاب شوند.
هر کارمندی در آمریکا دوست دارد به شرکتهای والت دیزنی یا جنرال الکتریک یا تایم وارنر بپیوندد، آن هم بهخاطر شهرت و حقوق و مزایای عالی این شرکتها. اما آنچه در این میان اهمیت بیشتری دارد، مدت زمانی است که کارکنان لایق و توانمند در چنین شرکتهایی باقی بمانند و با لذت در آنجا کار کنند که این زمان بر اساس کیفیت رابطه افراد با مدیران مافوق و میزان بالا بودن بهرهوریشان تعیین میشود و نه چیز دیگر.
در واقع، امروز، دوران «شرکتهای عظیم» و «مدیران بزرگ» گذشته است و دیگر کارکنان برای کار در چنین شرکتها و برای چنین مدیرانی سر و دست نمیشکنند، بلکه آنچه برای آنها مهم است، کیفیت رابطهای است که بین آنها و مدیران مستقیمشان شکل میگیرد و احساسی که از کار کردن در آن محیط به آنها دست میدهد.
منبع: Gallup
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قدردانی: موفقیت کارکنان خود را ببینید!
یکی از شایعترین شکایتهایی که کارکنان از مدیرعاملها دارند آن است که کارکنان معتقدند آنها موفقیتهایشان را نمیبینند. رهبران باید به صورت فعالانه حس ارتباط را با کارکنانشان ایجاد کنند. این مهم با ابراز قدردانی به آنها آغاز میشود. بنابراین برای قدردانی از موفقیتهای کارکنان؛
کمکهای منحصر به فرد کارکنان را مورد توجه قرار دهید. وقتی کارکنان به موفقیتی دست پیدا میکند و یا عملکرد خوبی در انجام کاری دارند، چیزی بگویید که نشان دهید شما این کمک آنها را درک کردهاید. برای مثال بگویید: «من واقعا از زحمات شما بابت تلاشی که در جلب مشارکت افراد واحدهای دیگر برای دستیابی به اهداف تیم دارید را کمال سپاسگزاری را دارم؛ شما نشان دادهاید که در مهارت ارتباطی حرف ندارید».
هم به شکل خصوصی و هم در حضور دیگران از کارکنان قدردانی کنید. تعاملاتی روزانهای که دارید، چه این تعاملات در داخل آسانسور باشد و چه در پارکینگ سازمان، فرصتهایی برای آن است که تلاشهای کارکنانتان را مورد تقدیر و تشکر قرار دهید. همچنین قدردانی از افراد به شکل رسمی در جلسهها، یا ارسال ایمیل یا نامههای رسمیِ قدردانی هم در افزایش روحیه کارکنان و ارائه حس تشخص و احترام به آنها بسیار کارساز است
از کارکنانتان نظرخواهی کنید. با نظرخواهی از کارکنانتان، این حس را به آنها دهید که نظراتشان برای شما مهم است. به آنها فرصت ابراز وجود بدهید تا نظراتشان را بیان کنند. به صورت فعالانه نظرات کارکنان را درباره روشهای بهبود کسب و کار و ارتقای ارزش سهام شرکت جویا شوید و نظر آنها را در مورد مسائل مهم جویا شوید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نگذارید کارکنانتان فقط به کار فکر کنند!
در مقاله ای در هاروارد بیزنس ریویو گفته شده است که حتی در محیط های کاری پرفشار هم برای خود کارکنان و هم برای مدیران آنها بهتر است که افراد فقط هویت کاری نداشته باشند و کار را آنقدر بزرگ تعریف نکنیم که جای دیگر جنبه های زندگی را هم بگیرد.
بسیاری سازمان ها کارمند ایده ال را کسی می دانند که زندگی اش را وقت کارش کرده باشد، چیزی که در بعضی شغل ها شاید تا حدی اجتناب ناپذیر به نظر برسد.
با این حال باید دانست، کارمندان شما فقط کارمند نیستند، بلکه هویت های دیگری مانند قهرمان ورزشی، هنرمند، نقش پدر و مادری و مانند آن هم می توانند داشته باشند. کارکنان در تفکیک زندگی شخصی و کاریشان به روشهای مختلفی عمل می کنند، برخی همه چیزشان را در کار تعریف می کنند و کسانی هم چنین نمی کنند.
نتایج پژوهش ها نشان می دهد با آزاد گذاشتن کارکنان و پذیرش این هویت های مختلف، خود سازمان ها نیز بهره مند می شوند و می توانند از این منابع ارزشمند خود بهتر استفاده کنند.
در اینجا توصیه شده است نه تنها این تنوع را بپذیرید و کارمندان خود را فقط کارمند نبینید، بلکه گاهی حتی به صورت رسمی آنها را وادار کنید به جنبه های دیگر زندگی شان هم برسند (اگر می بینید کارمندتان زیاد درگیر کارش شده است، گاهی او را به مرخصی اجباری بفرستید، این بیشتر به نفع شماست)
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سخنان آموزنده از پانزده کارآفرین بزرگ:
1- استیو جابز (Steve Jobs) بنیانگذار Apple:
"معیاری برای تعیین کیفیت باشید. اغلب افراد عادت ندارند عالی باشند ولی شما می توانید بهترین باشید."
2- ریچارد برانسون (Richard Branson) بنیانگذار Virgin Group:
"بزرگترین علاقمندی من در زندگی این بوده است که برای خودم هدف های دست نیافتنی قرار دهم و سپس تمام سعی خودم را برای رسیدن به این اهداف به کار بندم."
3- جان دی راکفلر (John D. Rockefeller) بنیانگذار Standard Oil:
"پیدا کردن یک دوست در یک تجارت خیلی بهتر از پایه گذاری یک تجارت بر اساس یک رابطه دوستانه است."
4- توماس ادیسون (Thomas Edison) مخترع لامپ:
"من هیچ وقت شکست نخوردم من فقط 10 هزار راه پیدا کردم که به هدف نمی رسید."
5- ری کراک (Ray Kroc) رئیس افسانه ای مک دونالد:
"شانس با تلاش ارتباط مستقیم دارد. هر چقدر بیشتر تلاش کنید خوش شانس تر خواهید بود."
6- دونالد ترامپ (Donald Trump) رئیس سازمان ترامپ:
"گاهی اوقات شما با شکست در یک نبرد، راهی برای پیروزی در جنگ پیدا می کنید. "
7- بیل گیتس (Bill Gates) بنیانگذار Microsoft :
"موفقیت یک معلم فریبکار است . او به افراد باهوش تلقین می کند که شما هیچگاه اشتباه نمی کنید."
8- والت دیزنی (Walt Disney) بنیانگذار کمپانی والت دیزنی :
"یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیر ممکن است."
9- سام والتون (Sam Walton) بنیانگذار وال مارت:
"داشتن بالاترین سطح انتظار، کلید موفقیت در هر چیزیست."
10- جف بزوس (Jeff Bezos) موسس سایت آمازون:
"برند شما آن چیزی است که مردم در مورد شما می گویند، زمانی که شما در اطاق نیستید."
11- لری الیسون (Larry Ellison) بنیانگذار کمپانی اُراکل :
"زمانی که شما شروع به نوآوری می کنید، باید خودتان را آماده کنید که همه شما را دیوانه خطاب کنند."
12- هنری فورد (Henry Ford) بنیانگذار کمپانی فورد:
"چه شما فکر کنید که می توانید کاری را انجام دهید و چه فکر کنید که نمیتوانید آن کار را انجام دهید، در هر دو حالت درست فکر می کنید."
13- کارلوس اسلیم (Carlos Slim) صاحب کمپانی Telecoms:
"زمانی که شما برای تفکرات و اعتقادات دیگران زندگی می کنید، در حقیقت شما مرده اید."
14- ماری کی اش (Mary Kay Ash) بنیانگذار کمپانی آرایشی بهداشتی ماری کی : "الزاما افراد با استعداد با انبوهی از ایده های ناب بهترین ها نیستند. بهترین ها کسانی هستند که حتی اگر فقط یک ایده دارند رسیدن به آن را دنبال می کنند."
15- لری پیج (Larry Page) بنیانگذار گوگل: "زندگی دو شانس به شما داده است: یکی اینکه تغییراتی بزرگ در دنیا به وجود آورید و دیگری اینکه تغییراتی کوچک در کسانی که دوستشان دارید. هر دو اینها شانس های فوق العاده ای هستند و فراموش نکنید که فرصت شما بسیار کوتاه است و خیلی زودتر از آن چیزی که تصور کنید به پایان نزدیک میشوید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چهار منبع قدرت برای حاضر شدن در پای میز مذاکره
هدف اصلی یک مذاکرهکننده پشت میز مذاکره این است که به بهترین نتیجه ممکن برسد. این نتیجه میتواند حقوق بالاتر، قطعات جانبی بیشتر هنگام خرید یک خودرو یا تملک یک شرکت با قیمتی پایینتر از معمول باشد.
صرفنظر از اینکه فرد در مورد چه چیزی مذاکره میکند، مهمترین عامل پیشبینیکننده نتیجه مذاکره، میزان قدرتی است که یک نفر دارد. این قدرت به دو روش اساسیتر میتواند به نفع مذاکرهکنندگان باشد.
1) قدرت افراد را به مذاکرهکنندگانی جسور و با اعتمادبنفس تبدیل میکند.
2) قدرت از فرد مذاکرهکننده در برابر تاکتیکهای طرف مقابل حفاظت میکند. افرادی که قدرت بیشتری دارند، کمتر با عقاید دیگران همراه میشوند.
چهار منبع قدرت مذاکرهکننده
با توجه به مزیتهای متعدد قدرت داشتن در یک مذاکره، بسیار مهم است که بدانیم چطور این مزیتها را به دست آوریم. در اینجا چهار منبع مهم قدرت در مذاکره شناسایی و معرفی میشوند:
منبع قدرت اول: پیشنهاد جایگزین
داشتن گزینههای دوم و سوم و... یا داشتن بهترین گزینه در یک توافق مورد مذاکره، شاید مهمترین منبع قدرت باشد. یک پیشنهاد جایگزین ارزشمند، به کسی که آن را مطرح کرده قدرت میدهد که طرف مقابل را تحت فشار بگذارد.
منبع قدرت دوم: اطلاعات
دومین منبع قدرت از اطلاعاتی نشات میگیرد که به مذاکره ربط پیدا میکند. به عنوان مثال، داشتن اطلاعات در مورد اولویتهای طرف مقابل یا قیمت کلام آخر او، بسیار ارزشمند است.
مذاکرهکنندهها به روشهای مختلفی مانند سوال پیچ کردن طرف مقابل یا قرار دادن خود جای طرف مقابل و ادراک اولویتهای او میتوانند اطلاعات به دست آورند.
منبع قدرت سوم: جایگاه
افراد با جایگاه بالا و پایین با هم فرق دارند و تقاضاهای گروه اول معمولا بیشتر اجابت میشود. همچنین مذاکرهکنندگانی که جایگاه بالا دارند معمولا شایستهتر به چشم میآیند و افرادی که در تیم مذاکره حضور دارند، بیشتر به سمت آنها متمایل هستند.
منبع قدرت چهارم: سرمایه اجتماعی
هر چقدر یک مذاکرهکننده ارتباطات اجتماعی یا حرفهای بیشتری داشته باشد، از نظر دیگران بانفوذتر است. سرمایه اجتماعی به عنوان تسهیلگری برای سه منبع قدرت دیگر هم کاربرد دارد. به عنوان مثال، مذاکرهکنندگانی که شبکه اجتماعی بزرگی دارند، از شانس بیشتری برای ارائه پیشنهادهای جایگزین، گرفتن اطلاعات ارزشمند و دیده شدن به عنوان پیششرط جایگاه بالا، برخوردارند.
در اختیار داشتن هر چهار منبع قدرت، بهترین حالت است، اما همیشه ضروری نیست. به عنوان مثال، مذاکرهکنندهای که پیشنهاد جایگزین مهمی ندارد، همچنان میتواند با تکیه بر اطلاعاتی که از طرف مقابل دارد یا به کمک جایگاه ویژه خود، به دستاوردی سودمند برسد.
منبع : Knowledge Insead
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
خطاهای شناختی
ذهن خوانی mind reading
فکر می کنید، بدون شواهد کافی می دانید که دیگران به چه چیزی فکر می کنند. مثل : ”جواب سلامم را نداد، پس حتما از دست من ناراحت است.
پیش گویی furtune telling
پیش بینی می کنید که حوادث آینده، بد از آب در می آیند یا این که خطرات زیادی شما را تهدید می کند. مثل : ”در امتحان شکست می خورم” یا ”کاری گیر من نخواهد آمد”.
فاجعه سازی catastrophizing
معتقدید هر چه اتفاق افتاده یا خواهد افتاد به شدت افتضاح، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است. مثل : ”افتضاح می شود اگر در دانشگاه قبول نشوم”.
برچسب زدن labling
به خودتان یا دیگران، صفات کلی و منفی نسبت می دهید. مثل : ”من آدم بدبختی هستم” یا من آدم بی ارزشی هستم”.
نادیده گرفتن جنبه های مثبت discounting positives
مدعی هستید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند. مثل: ”این کار از عهده همه بر می آید” یا ”قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست”.
فیلتر منفی negative filter
تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت توجه نمی کنید. مثل: ”هیچ کس مرا دوست ندارد”
تعمیم افراطی overgeneralizing
بر پایه یک حادثه، الگو های کلی منفی را استنباط می کنید. مثل: ”این اتفاق همیشه برای من اتفاق می افتد” یا ”در همه کار ها شکست می خورم”.
تفکر دوقطبی dichotomus thinking
به وقایع پیرامون و انسان های اطراف با دید همه یا هیچ نگاه می کنید. مثل : ”همه مرا طرد می کنند” یا همه وقتم تلف شد“.
باید اندیشی should
به جای این که حوادث را بر پایه چیزی که هستند ارزیابی کنید. بیشتر آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. مثل : ”باید کارم را خوب انجام بدهم” یا ”باید در کنکور قبول شوم”.
شخصی سازی personalizing
علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. مثل : ”ازدواجم بهم خورد، چون من مقصر بودم”.
سرزنش گری blaming
دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. مثل : ”دیگران باعث عصبانیت من می شوند” یا ”والدینم باعث و بانی همه مشکلات من هستند”.
مقایسه های نا عادلانه unfair comparisons
حوادث را طبق معیار های ناعادلانه تفسیر می کنید. خودتان را با کسانی مقایسه می کنید که از شما برترند و به این نتیجه می رسید که آدم حقیری هستید. مثل : ”او خیلی موفق تر از من است” یا ”شاگرد اول کلاس در امتحان خیلی بهتر از من عمل کرد”.
تاسف گرایی regret orientation (کشکول ای کاش)
به جای این که در حال حاضر به کاری فکر کنید که از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. مثل : ”اگر تلاش کرده بودم ، شغل بهتری پیدا می کردم” یا ”ای کاش این حرف را نمی زدم”.
چی می شد اگر what if
دائم از خودتان سوال می کنید چی می شود اگر چنین اتفاقی بیفتد و با هیچ جوابی راضی نمی شوید . مثل : ”حرف شما درست است، اما چی می شود اگر مضطرب شوم؟” یا ”چی می شود اگر نفسم در سینه حبس شود؟”
استدلال هیجانی emotional reasoning
از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید. مثل : ”چون دلم شور میزند، پس اتفاق ناگواری می افتد."
نادیده انگاری شواهد متناقض ignoring counter evidences
شواهد یا استدلال های ناهمخوان با تفکر خود را ردرد می کنید. مثل : ” هیچ کس مرا دوست ندارد”. هر گونه شواهد متناقض را نادیده می گیرد و در نتیجه فکرتان همیشه تایید می شود.
قضاوت گرایی judgment focus
به جای این که خودتان، دیگران و حوادث پیرامون را بپذیرید و درک کنید، اغلب آن ها را در قالب ارزیابی های سیاه و سفید می نگرید. دائم خودتان و دیگران را طبق یکسری معیار های دلبخواهی، ارزیابی می کنید و متوجه می شوید که خودتان و دیگران پایین تر از آن حدی هستید که باید باشید. مثل : ”در دوران دانشگاه خوب عمل نکردم” یا ”اگر تنیس بازی کنم، از پس آن بر نمی آیم” یا ”سارا چقدر موفق است، ولی من اصلا موفق نیستم”.
منبع: تکنیک های شناخت درمانى
نوشته: رابرت لی هی
ترجمه: حسن حميدپور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
برای شاد کردن همکارانتان تلاش کنید
وجود اطرافیان شاد در محیط کار باعث شادی شما میشود. هر چه شما به افراد شاد نزدیکتر باشید، درصد بالاتری از شادی و انرژی مثبت ناشی از آن، نصیبتان میشود و در نتیجه تداوم یافتن این محیط شاد و پرانرژی است که بهرهوری هم به نحو چشمگیری افزایش مییابد.
با این همه، این احتمال وجود دارد که همیشه افراد شاد در اطرافمان نباشند، چون شادترین همکاران نیز روزهایی بد و سخت دارند و متکی بودن به آنها برای شاد کردن خود کافی نیست.
بنابراین ما همیشه باید بکوشیم با تشویق دیگران به شاد بودن بر شادی خودمان بیفزاییم.
یکی از واقعیتهای مربوط به فرآیند شاد کردن دیگران عبارتست از اینکه تلاش برای شاد کردن دیگران، حتی اگر موجب شادی آنها نشود، اثری مثبت و شادی بخش بر خود شما دارد.
تحقیقات علمی دانشمندان نشان داده هنگامی که در حال خنداندن و روحیه دادن به دیگران هستید، مادهای به نام «ایندورفینز» وارد جریان خونتان میشود که از آن بهعنوان «ماده شیمیایی که در ما احساس خوشی و سرزندگی پدید میآورد.» یاد میشود. پس خیلی خوب است که همگان بیشتر مشوق شادی باشند تا مصرف کننده وگیرنده شادی.
هزاران راه برای شادتر کردن دیگران وجود دارد:
تعریف و تمجید از آنها، هدیههای کوچک و نهچندان گرانقیمت دادن، داستان تعریف کردن، انجام کار گروهی، پیشنهاد روشهایی برای مقابله با استرس بهویژه در پروژههای سخت و گوش فرا دادن به مشکلات دیگران.
این فهرست را میتوان تا بی نهایت ادامه داد و این یک واقعیت است که هر چه برای شادتر کردن دیگران بیشتر تلاش کنید، شادی بیشتری نصیب خودتان خواهد شد.
وقتی شما دیگران را به خندیدن و شاد شدن وادار میکنید، مثل این است که در کارش به او کمک میکنید و غیرمستقیم از او میخواهید از نگرانی و ناراحتی درباره کار و زندگیاش خودداری کند.
اگر چنین شود، احساس رضایت و شادکامی شما نیز چند برابر خواهد شد.
منبع: کتاب Work Happy Now
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
راز میلیاردر شدن از نظر استیو جابز
استیو جابز در یک جمله به خوبی تفاوت فکری میلیاردرها را با افراد عادی به تصویر کشید و ما در این نوشتار راز میلیاردر شدن از نظر استیو جابز را برای شما میگوییم.
طرز تفکر میلیاردرها با افراد عادی جامعه فرق دارد، و استیو جابز از این امر مستثنا نیست.
استیو جابز نابغهای بود که با ثروتی حدود ۱۰.۲ میلیارد دلار دار فانی را وداع گفت، و این تفاوت از دیدگاه او در یک جمله خلاصه میشود: "هوش میلیاردری". در گفتمانی که با حضور استیو جابز برگزار شد، وی در پاسخ به این سوال که "تفاوت میلیاردرها با افراد عادی در چیست" پاسخی کوتاه داد که این تفاوت را به خوبی نشان میدهد.
موسس شرکت اپل در پاسخ گفت: "تمام چیزهایی که به آن زندگی میگویید از افرادی تشکیل شده که به هیچ عنوان از شما باهوشتر نیستند و شما میتوانید تغییر ایجاد کنید، بر دیگران تاثیر بگذارید و چیزهایی را بسازید که توسط دیگران استفاده میشوند."
ماتیسون، یکی از سرمایهگذارانی که با میلیاردرها کار کرده است، در این رابطه میگوید: "میلیادرها به این حقیقت رسیدهاند که جهان انعطافپذیر است. افراد کاردان با تلاش میتوانند به معنای واقعی جهان را تغییر دهند، برخلاف بقیه که فکر میکنند دنیا مفهومی ثابت و غیرمتغیر است و همهچیز به دست تقدیر رقم میخورد."
میلیاردرها از مغز خود کار میکشند و سعی میکنند برای مشکلات راهحل پیدا کنند. جابز در این باره میگوید: "میلیاردرها به هیچوجه باهوشتر از بقیه نیستند، بلکه از مردم دیگر استراتژیکتر هستند. وقتی یک میلیاردر به پول نیاز دارد به این فکر نمیکند که آیا امکان کسب درآمد بیشتر وجود دارد یا نه، بلکه به دنبال راهحلی قطعی میگردد. هرچه اندیشههایتان والاتر باشد، درآمد بیشتری کسب میکنید."
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
انتخاب سرنوشتساز خرچنگها
انتخابی بین تغییر یا مرگ!
اگر بخواهیم در طبیعت به دنبال مناسبترین استعاره برای تغییر در زندگی انسانها بگردیم باید برای چند لحظه وارد دنیای خرچنگها شویم و به تماشای لحظهای بنشینیم که این موجود دوستداشتنی پوستهی قدیمی خود را میشکند و از قالب قدیمی خود خارج میشود. تریور کارسون در کتابش با عنوان "زندگی اسرارآمیز خرچنگها" به زیباترین شکل ممکن به توصیف فرآیند پوستاندازی خرچنگها پرداخته است.
خرچنگها هر وقت آمادهی پوستاندازی باشند آب دریا را به داخل بدن خود پمپ میکنند. فشار هیدرواستاتیکی که در نتیجهی این عمل به وجود میآید پوستهی قدیمی را از پوستهی جدید خرچنگ جدا میکند. کارسون در این مورد میگوید: خرچنگ تا آخرین لحظه فعال و متحرک باقی میماند تا اینکه در نهایت غشا پوستهی قدیمی قطع میشود و حیوان درمانده و بیحرکت در گوشهای میافتد.
تغییر برای خرچنگ و انسان دشوار است اما مفید، زیرا زندگی هر دو را وارد مرحلهی تازهای میکند. هر چند خرچنگ با پمپاژ آب به درون بدنش فرآیند تغییر را برای خود تسریع میکند. اما با در نظر گرفتن چند استثنا خیلی پیچیده، ما انسانها نیز میتوانیم به روند تغییر شرایط خود سرعت بخشیم. حتی زمانی که فکر میکنیم کنترل اوضاع از دستمان خارج شده است، با آیندهنگری و اقدام، مسیر زندگی خود را ترسیم میکنیم.
کارسون میگوید: پیش از پوستاندازی خرچنگ باید نیمی از وزن چنگالهایش را کاهش دهد، و یا خطر مرگ به خاطر ماندن در پوستهی قدیمی را بپذیرد.
همانطور که خرچنگ باید وزن چنگالهایش را کاهش دهد، انسان نیز باید نگرش منفی به تغییر را کنار بگذارد تا بتواند تمام و کمال پذیرای تغییرات پیش رو باشد.
کارسون اینطور ادامه میدهد: خرچنگ با پیچاندن عضلات شکم خود پوستهی قدیمیاش را در اطراف دمش حرکت میدهد و از دست آن رها میشود.
انسان و خرچنگ هر دو باید گذشته را رها کنند، بعضی وقتها برای رهایی از زندگی قبلی فقط به حرکت یک عضله نیازمندیم و گاهی اوقات نیز باید سخت تلاش کنیم تا از بند خاطرات گذشته خلاص شویم.
وقتی خرچنگ موفق شود بایستد و به اطراف حرکت کند، اولین کاری که انجام میدهد این است که با استفاده از قطعات دهانی تازه و محکمش پوستهی قدیمی خود را می بلعد، زیرا این پوسته منبعی مناسب و مغذی از کلسیم است.
اگرچه بعد از تغییر شاید تمام گذشته خود را مانند خرچنگ قورت ندهیم، اما نباید فراموش کنیم که یکی از مراحل ضروری تغییر در دنیای ما انسانها درونی کردن گذشته است. خرچنگها زندگی میکنند و غذا میخورند در حالی که ما زندگی میکنیم و یاد میگیریم. خرچنگها بعد از پوستاندازی پوستهی قدیمی خود را میخورند زیرا برای بقا باید غذا بخورند، ما انسانها نیز اگر میخواهیم بعد از تغییر زندگی موفقتر و مثبتتری داشته باشیم باید از گذشتهی خود بیاموزیم و به سوی کمال حرکت کنیم...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
داستان های موفقیت واقعی وارن بافت
شاید نام وارن بافت را شنیده باشید. بزرگ ترین، معروف ترین و موفق ترین سرمایه گذار تاریخ. وی اکنون بدون آن که چیزی تولید کند (نه کالایی و نه نرم افزاری) ونه کارخانه ای بزند همراه با بیل گیتس جزو سه نفر ثروتمند دنیاست. همه به او لقب نابغه و باهوش می دهند. فرض ما این است که که وی یک استعداد فوق العاده داشته که از همان روز اول دست به هر چی می زده طلا می شده و بعد از دانشگاه آمده وارد بازار کار شده و خیلی سریع به موفقیت رسیده است.
اما نکته اینجاست که وی در این راه استخوان خرد کرده است. به بخشی از واقعیت های زندگی او دقت کنید:
پنج ساله بود که اولین کسب و کار خود یعنی فروش آدامس به رهگذران در دکه جلوی خانه شان را آغاز کرد.
سپس دکه دیگری جلوی خانه یکی از دوستان برای فروش لیموناد زد چون متوجه شد که آنجا رفت و آمد بیشتری صورت می گیرد
در شش سالگی بسته های شش تایی نوشابه را مغازه به قیمت ۲۵ سنت می خرید و هر بطری را به قیمت ۵ سنت در درب منازل می فروخت.در حالي كه كودكان هم سن و سال او بر روي چمن لي لي و بولينگ بازي ميكردند.
او اولین سهام خود را در یازده سالگی خریداری کرد.
هفده سال در یادگیری حرفه خود وقت صرف کرده بود. چنین دوره کارآموزی بلندمدتی بود که باعث شد آنها هر دو از اولین روزهای ورود خود به حوزه مدیریت سرمابه، چیر سودهای درخشانی را کسب نمایند. از این نظر، بافت و شوارتز هیچ تفاوتی با نام وودز - که به محض اینکه ایستادن را آموخت، شروع به یادگیری گلف کرد - ندارند. اینطور نبوده است که او ناگهان بدون هیچ دلیلی اولین عنوان حرفهای خود را در آستانه قرن بیست و یکم کسب نماید. او در آن زمان نوزده سال تجربه داشت.
در ۱۳ سالگی به اداره مالیات به دلیل گرفتن مالیات ۳۵ دلاری برای دوچرخهاش، اعتراض كرد و سرانجام موفق شد مالیات ۳۵ دلاری دوچرخهاش را حذف كند.
در۱۴ سالگی بافت روزنامه فروشی می کرد. بعدها تصمیم گرفت همزمان با فروش روزنامه اشتراک مجلات نیز به آنها بفروشد. از دیگر فعالیت های تجاری او، جمع آوری توپهای گلف گم شده و فروش آنها بود.
او در ۱۷ سالگی مالک نیمی از يک اتوميل رولزرويس بود که خود از آن استفاده نمی کرد و ۳۵ دلار در روز آن را اجاره می داد.
بافت به تجربه عملی خود را محدود نکرد و در دانشگاه در رشته ای مرتبط و با تمرکز بر دروس سرمایه گذاری تحصیل کرد. بعد از دوره فارغ التحصيلي هم تصميم گرفت تا براي یک شرکت به صورت رايگان كار كند، ولي بن نپذيرفت. او بعد از رد شدن پيشنهاد كار توسط گراهام، در وال استريت به عنوان دلال سهام مشغول به كار شد. او با استفاده از در آمد كم اين دوران ، پمپ بنزين سينكلاير را خريد؛ اما چنان كه انتظار ميرفت، پمپ بنزين بازدهي نداشت. بافت به خانهاش در اوماها برگشت و در بنگاه پدرش مشغول به كار شد.
به گفته خودش او بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینه سرمایه گذاری و تجارت خواند (تقریبا هر کتابی که آن زمان چاپ شده بود و پیدا می شد).
تمام این کارها و تجربیات و درآمدها در برابر درآمد افسانه ای وی در شرکت سرمایه گذاری اش تقریبا هیچ بود. اصلا این درآمدها با آن سودآوری قابل مقایسه نبود. او بعدها به عنوان یکی از بزرگترین ثروتمندان و نیکوکاران جهان ثبت شد.
تجویز راهبردی:
1- داستان های موفقیت را به صورت کامل بخوانید. عموما داستان های موفقیت فقط به بخش انتهایی موفقیت متمرکز هستند. و فقط از موفقیت های پی در پی می کنند. و صحبت از نبوغ و استعداد می کنند اما اگر داستان را به صورت کامل بخوانیم متوجه می شویم که نبوغ در طول زمان ساخته می شود و استعداد در تندباد حادثه کشف می شود و موفقیت پس از بارها تلاش و شکست پدید می آید.
دقت کنید که نیمی از واقعیت زشت تر از تمامی یک دروغ است. اگر شما داستان موفقیت آدم ها را بخوانید اما فقط بخشی از آن را بخوانید بیشتر از آن که الهام بخش و کمک کننده، گمراه کننده است.
2- آنکه می خواهد یک روزه ثروتمند شود یک ساله به دار آویخته خواهد شد. به داستان های موفقیت یک شبه و یک روزه دقت نکنید. پشت موفقیت های یک روزه، سال ها تلاش و مطالعه، زحمت، سعی و خطا و ... است که ما آن را نمی بینیم. بهترین کار این است که خود را غرق کنید. غرق در تجربه ورزی، مطالعه، مشاهده، تمرین، تکرار، سعی و خطا. زندگی وارن بافت نشان می دهد که انواع و اقسام تجربیات و مطالعات مختلف در طول زمان یک فرد جمع می شود و به ناگاه ....
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اینجا ژاپن است! با زور باید لبخند بزنی تا اخراج نشوی؟!
دکتر تهرانی که چندین سال در شرکت تویوتا ژاپن کار کرده متنی باور نکردنی در فیسبوک خود منتشر کرده است.
محیط کار شاد در شرکتهای ژاپنی!!!
چند وقت قبل دستورالعملی در راستای "ایجاد محیط کار شاد" در شرکت ابلاغ شد مبنی بر اینکه باید همه هنگام ورود به شرکت، به نفرات گروه اجباراً "سلام" کنند!! ولی در عمل صبح، اکثراً اخمها در هم میامدند و از سلام و صبح بخیر فقط "سین" آنرا رو به آرامی میگفتند و می نشستند!! بعدا دستور العمل تکمیلی آمد که باید سلام بطور کامل و بلند گفته شود ولی بازهم صبح اکثراً به زور و با اخم سلام کاملی میگفتند و سر جاشون می نشستند. تا اینکه در نهایت دستور آمد که باید سلام و صبح بخیر با صدای بلند و همراه با لبخند گفته شود و یکی از افراد گروه هم مسول چک کردن هر روزه آن شد!
مشکل از اینجا بوجود آمد که معیار سنجش لبخند چیست !! در کمال شگفتی مشخص شد که باید در هنگام سلام کردن سفیدی دندان، به نشانه لبخند نمایان شود !! باورش برای من مشکل بود که میدیدم برخی از همکاران، بارها تمرین لبخند و نشان دادن سفیدی دندان خود را بیکدیگر انجام میدادند!!
این مطلب را از این جهت نوشتم که یکی از دوستان که در ایران کار میکند درباره راهکارهای ایجاد محیط کار شاد در شرکتهای ژاپنی سوال میکرد و به دنبال راه کار برای شرکت خود میگشت !!
اینقدر خودناباوری، تقلید کورکورانه در همه چیز و عدم اعتماد به نفس، نوبر و غیر قابل باور است!!
در پاسخ این دوست نوشتم که خودت ایرانی هستی، آشنایی کاملی با آداب و فرهنگ خودمان داری، اگر کمی فکر کنی و وقت بزاری قطعا میتوانی بهترین راه کارها را استخراج کنی!!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا رولکس پادشاه ساعتهاست؟!
رولکس از جمله مهمترین برندهایی است که با یادآوری ساعت مچی در ذهن بسیاری از مردم جهان، خاطر نشان میشود. بر این اساس باید گفت این نام تجاری در ذهن بسیاری از مردم جهان ریشه دوانده است و به عنوان یک برند لوکس شناخته میشود، حتی افرادی که توانایی خرید این ساعت را نیز نداشته باشند، با نام و هویت آن کموبیش آشنا هستند، در این مقاله تلاش میکنیم تا رمز موفقیت برند صدوچند سالهی رولکس را برای تبدیل شدن به نامی جهانی بررسی کرده و ابزارهای تبلیغاتی این برند را به عنوان یکی از مطرحترین برندهای ساعت مچی تبیین کنیم.
این کمپانی که در سال ۱۹۰۵ تاسیس شد، توانسته در این دورهی صد ساله به موفقیت چشمگیری در زمینهی تولید ساعت دست پیدا کند؛ برندی که در کنار نام خود مفاهیمی مانند ثروت، موفقیت و نفوذ را به ذهن متبادر میکند.
ساعتهای مچی رولکس بیش از هر چیزی منحصربهفرد هستند و طراحی خاص خود را دارند، ضمن اینکه استفاده از فناوریهای جدید نیز از دیگر خصایص عمدهی این برند محسوب میشود، میتوان گفت برند رولکس مشتریان خاص خود را دارد و به همین دلیل نیز در طراحی و ارائه محصولات خود به شدت سختگیر بوده و کیفیت بالای محصول را در دستورالعمل تولیدات خود قرار داده است، به همین علت نیز این برند توانسته است مشتریان خاص و در عین حال وفاداری را پیدا کند که تنها برند مورد نظر آنها برای ساعت مچی، نام لاکشری رولکس است. رسیدن به چنین مرحلهای که وفاداری مشتری نام دارد، در گرو ارائه محصولات بیعیبونقص و باکیفیت در دورهای طولانی است که باعث جلب اعتماد مشتریان شده و یک نام تجاری را در ذهن آنها حک میکند.
برند رولکس اولین نمونههای ساعتهای ضد آب را تولید کرده است و بر این اساس میتوان گفت که نوآوری مذکور، در انحصار این برند قرار دارد. ارائه محصولات با کیفیت که مطابق با فناوریهای روز دنیا انجام میشوند، روندی است که نام تجاری رولکس برای نوآوریهای بیشتر خود در پی گرفته است و در این میان، خصوصا در زمینهی ساعتهای ضد آب به طور خاص نوآوریهای قابل توجهی را انجام داده است.
بنابراین باید گفت که یکی از استراتژیهای مهم برند رولکس که آن را در بین مردم جهان به یک نام تجاری قابل اعتماد تبدیل کرده است، نوآوریهای قابل توجهی است که در زمینهی تولید محصولات خود ارائه میدهد. جالب است بدانید که اولین تبلیغ ساعتهای ضد آب رولکس در سال ۱۹۲۷ توسط نخستین زن شناگر انگلیسی به نام مرسدس گلیتز صورت گرفت که این ساعت را در طول شنا دور گردن خود انداخته بود و بعد از شنا نیز با همین وضعیت عکسی از او گرفته شد و در صفحه اول روزنامههای آن زمان به چاپ رسید. این نوآوری خاص که آغاز تبلیغات آن در سال ۱۹۲۷ بود، کماکان در برنامهی تبلیغاتی برند رولکس قرار داشته و امروزه غواصان و شناگران ماهر دنیای ورزش، از جمله ابزارهای تبلیغاتی آن به شمار میروند.
رولکس برندی است که در کنار نامهای خاصی معنا پیدا میکند، کمپینهای تبلیغاتی این برند به خوبی از این موضوع آگاه بوده و همین امر را به یکی از ابزارهای مهم بازاریابی خود تبدیل کردهاند. به عنوان مثال، در یکی از تبلیغات این برند، عکسهای افراد مشهوری را میبینیم که ساعتهای مچی رولکس در دست آنها خودنمایی میکند.
مرلین مونرو، مارلون براندو، رابرت دنیرو و... چهرههای مشهوری هستند که مطمئنا تاثیر زیادی بر مخاطبان خواهند گذاشت و بر همین اساس نیز میتوان گفت که بسیاری از مشتریان برند رولکس، به عنوان ابزارهای تبلیغاتی این برند نیز محسوب میشوند. ضمن اینکه امروزه بسیاری از چهرهای سرشناس ورزش و سینما نیز، معرف ساعتهای این برند هستند و به طور خاص در کمپینهای ویدئویی و دیجیتال این برند حضور فعال دارند.
در دنیای امروز که فضای دیجیتال در زندگی مردم نفوذ زیادی یافته است، حضور در رسانههای اجتماعی و فعالیت مستمر در فضای دیجیتال از جمله راهکارهای اصلی برند رولکس در جذب مخاطبان جوانتر بوده است. چرا که مخاطبان گذشتهی برند رولکس، در گروههای سنی بالا قرار گرفتهاند و بر این اساس یافتن مخاطب جوان یکی از مهمترین دغدغههای کنونی برنامههای تبلیغاتی این شرکت محسوب میشود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سبکهای متفاوت رهبری در سازمانها
1- رهبری اقتدارگرایانه (Autocratic Leadership): در سازمانهایی که دچار بحران جدی شدهاند و نیاز به تصمیمگیریهای سریع دارند و فرآیندهای کاری روتین و غیرتخصصی است، اجرا میشود. برای سازمانهای نظامی این سبک رهبری مناسب است و مزایایی مانند سرعت در تصمیمگیری و قدرت بلامنازع در رهبری را به همراه دارد.
2- رهبری بوروکراتیک (Leadership Bureaucratic): برای سازمانهایی که کارهای دقیق و علمی و نا ایمن انجام میدهند و لزوم توجه به قوانین و دستورالعملها برای انجام درست و ایمنی جدی است، بسیار مناسب است. مزایای این روش رهبری سازمانی بالا بردن ایمنی و کمکردن ریسک ناشی از کارکردهای تعیین نشده است.
3- رهبری کاریزماتیک (Charismatic Leadership): برای سازمانهایی که از بیتفاوتی و عدم احساس مسوولیت کارکنان ناراضی هستند انتخاب این سبک رهبری میتواند مفید باشد که با شور و انرژی خود سازمان را به حرکت درمیآورند. این سبک از رهبری برای سازمانهایی که به تغییرات درونی نیاز دارند، مناسب است و رهبری در این سبک باید با الگو قرار دادن خود سایرین را به عملکردهای فوقالعاده مجاب کند.
4- رهبری مشارکتی (Participative Leadership): در سازمانهایی که نوآوری و خلاقیت رمز موفقیت و نیاز به مشارکت کارکنان مهمترین عامل در ماندگاری سازمان است این سبک از رهبری مناسب است. این نوع رهبری برای شرایط غیربحرانی بسیار موثر است و در شرایط بحرانی که نیاز به سرعت در تصمیمگیری دارد پاسخ معکوس میدهد. برای سازمانهایی که تمرکز بر بهبودهای عملیاتی و بهبود محصول یا ارائه بهتر خدمت دارند، نیز مناسب است و از معایب آن طولانی شدن تصمیمگیریها و مشخص نشدن برخی از ناکارآمدیهای فردی است.
5- رهبری عدم مداخله ( Laissez - Faire Leadership): برای سازمانهایی که نیاز به روشهای خود مدیریتی دارند و مدیریت زمان اهمیت زیادی دارد مورد استفاده قرار میگیرد. برای کارهایی که نیاز به هدایت نداشته و اطمینان داریم که کارها با حداقل خطا انجام میگیرد مناسب است و اگر دانش مناسب در بین کارکنان نباشد ریسک زیاندهی آن بالا است.
6- رهبری مردم محور (People - oriented Leadership ): این سبک رهبری برای توسعه کارهای تیمی است و با توجه به اینکه رهبری سازمان نگاه یکسانی به کارکنان دارد تیمهای مقتدر و قوی در آن تشکیل میشود. نقطه ضعف بزرگ این نوع سبک رهبری فراموشی مسوولیتهای فردی است و باعث میشود قابلیتهای فردی کارکنان نادیده گرفته شود.
7- رهبری خدمتگزار (Servant Leadership): این سبک رهبری برای سازمانهای آموزشی یا خدماتی مانند بیمارستان، دانشگاه بسیار مناسب است و معمولا رهبری سازمان به شاخصهای فرهنگی و ارزشی بسیار پایبند است و تعهد بهکار، صداقت، راستگویی و همدلی از ارزشهای مطرح در این نوع رهبری است. در این سبک بهرغم کندی تصمیمگیری ایجاد فرهنگ ارزشی و خدمت در سازمان از نکات مثبت آن است.
8- رهبری وظیفهگرا (Task - Oriented Leadership): این سبک از رهبری توجه وسیعی برکنترل کار، وظایف و دستورالعملها دارد و معمولا بهدلیل عدم توجه به مشکلات کارکنان نارضایتی در بین آنها گسترش مییابد.
9- رهبری تعاملی(Transactional Leadership): این نوع سبک رهبری مناسب با سازمانهایی است که کارها را به شکل پروژهای انجام میدهند و برای سازمانهای دانش محور که نیاز به نوآوری و خلاقیت دارند، مناسب نیست.
10- رهبری تحولی (Transformational Leadership): این سبک رهبری با تعیین چشمانداز و اهداف روشن و مکالمه آن در سازمان سعی در جذب مشارکت کارکنان میکند. این مهم با درک درستی از تحولات پیرامونی و شیوههای ایجاد انگیزه امکان مییابد و رهبری با هوش عاطفی خود توانمندیهای جدیدی نسبت به قبل برای سازمان ایجاد میکند. از نقاط ضعف این سبک تایید رهبری از سوی تمامی ردههای سازمانی است و درصورتیکه زیرساختهای تغییر را ایجاد نکند امکان موفقیت بسیار کاهش می یابد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اگر در آغاز يك كسب و كار هستيد يا در حال تلاش براى تميز كردن منزلتان و يا چيزى ميانه اين دو، يافتن انگيزه مى تواند براى شما كمى دشوار باشد. اين مطلب را بخوانيد تا با ده راهكار ساده براي زمان هايى كه به نظر مى رسد شروع كار سخت تر است، آشنا شويد.
1. يك دفتر يادداشت روزانه داشته باشيد.
دنبال كردن افكار و احساساتتان در نوشته هايتان يك راه خوب براى ديدن الگوهاى فكرى و رفتار خودتان است. اين كار همچنين مى تواند براى ثبت حالات مثبت و الهام بخشى به خودتان در روزهايى كه انرژى بيشترى داريد، به شما كمك كند. بعد از آن، مى توانيد به نوشته هاى خودتان نگاه كنيد و از آن ها براى الهام گرفتن و شروع با انگيزه بهره ببريد.
2. يك تابلوى تجسمى بسازيد.
گاهى، براى اينكه بر روى نتيجه و جايزه تان متمركز بمانيد، نياز داريد كه جايزه تان را عينا ببينيد. با تصاويرى كه هدف و رويايتان را نشان مى دهند، يك تابلو بسازيد. مى توانيد از نمادهايى براى موارد غير قابل لمس مثل عشق و خانواده و يا تصاويرى از اشياء فيزيكى كه براى رسيدن به آن ها تلاش مى كنيد، مثلاً يك خودروى جديد، استفاده كنيد.
3. وارد جامعه شويد.
مسئوليت هاى شخصى و تاثير هاى متقابل گروه ها، براى با انگيزه ماندن اهميت زيادى دارند. به يك پرتابل آنلاين ملحق شويد. ارتباط با ديگران، شنيدن داستان هايشان و به اشتراك گذاشتن داستان هاى خودتان شما را باانگيزه نگه مى دارد و به شما كمك مى كند دوستان جديد پيدا كنيد.
4. يك ليست پخش الهام بخش بسازيد.
يك ليست پخش از آهنگ هايى كه به شما الهام مى دهند و انگيزه تان را بالا مى برند بسازيد. آهنگ ها مى توانند با ريتم تند و يا از نظر متن آهنگ و احساس تاثيرگذار باشند. اين آهنگ ها هرچه كه هستند باعث مى شوند شما بهترين احساس را پيدا كنيد و بخواهيد كارتان را همين امروز با تمام وجود شروع كنيد
5.دليل شروع كارتان را به خاطر داشته باشيد.
تمركز داشتن بر روى دليل تان براى رفتن به دانشگاه، يا اين كه هم زمان در دو شغل مشغول به كار هستيد تا پول بيشترى ذخيره كنيد، يك راه خوب براى ماندن در مسير اصلي است. با به ياد آوردن دليل تان براى شروع و هدف نهايى، خارج شدن از مسير را براى خود سخت تر كنيد.
6. با كسى كه در جايگاه مطلوب شما هست هم كلام شويد.
يك فرد موفق كه همان جايى كه شما مى خواهيد باشيد، بوده است و آنچه شما مى خواهيد انجام بدهيد را انجام داده است، مى تواند يكى از عالى ترين منابع براى شما باشد. اين كار نه تنها باعث نوسازى برنامه هايتان مى شود، بلكه ممكن است نكته هاى مفيدى براى تمركز بيشتر بر روى مسيرتان به شما بدهد.
7. داستان هاى الهام بخش بخوانيد و به سخنرانى هاى انگيزشى گوش دهيد.
برانگيخته شدن به خصوص پس از شنيدن صحبت هاى ديگران درباره موفقيت و تصميم گرفتن، به نظر آسان مى رسد. خواندن يك مجموعه از گفتار هاى الهام بخش، گوش دادن به يك سخنگوى انگيزشى آنلاين، و يا خواندن داستان هايى از موفقيت هاى مطرح، مي تواند يك جهش پرقدرت براى شروع پروژه شما باشد.
8. بلاگ شخصى خود را بسازيد.
تاريخچه ى سفر خود را به صورت آنلاين ثبت كنيد و با ديگر وبلاگ نويسان در تعامل باشيد تا نسبت به هدف خود مسئوليت پذير بمانيد. به روزرسانى وبلاگتان، به شما حس مسئوليت پذيرى بيشترى نسبت به برنامه خودتان و همچنين خواننده هايتان مى دهد. علاوه بر اين، داشتن كسى كه شما را تحسين و ستايش مى كند يك محرك بزرگ است.
9. به خودتان پاداش بدهيد.
اگر بدانيد پس از انجام يك كار دشوار به يك مقصود رضايت بخش مى رسيد، طى كردن مسير بسيار فريبنده تر به نظر مى رسد. البته به هنگام شروع كار، شما يك هدف بلند مدت داريد، اما داشتن اهداف كوتاه مدت نيز مى تواند بسيار انگيزه بخش باشد.
10.بخش به بخش به جنگ هدفتان برويد.
هدف كلىتان را به بخش هاى كوچك تقسيم كنيد و يك ليست از جزئيات جايى كه مى خواهيد در پايان كار به آن برسيد درست كنيد. قدم هاى بزرگ و اصلي براي رسيدن به هدف را مشخص كنيد و در نهايت آن ها را به وظايفي كه بايد هر روز يا هر هفته به آن ها عمل كنيد، تقسيم بندي كنيد. وقتى كه مكرراً پيشبرد خود را ببينيد، احساس موفقيت مى كنيد، كه اين خود باعث افزايش انگيزه شما مى شود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تفاوت افرادی که مانند مرغابی هستند،با افرادی که عقابند!
وقتی شما به شهر نیویورک سفر میکنید، جالبترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید. اگر یک تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است؛ اگر راننده تاکسی شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد با اقبال دیگری روبرو شدهاید؛ اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن بگویید بخت یارتان است؛ و اگر راننده عصبانی نباشد، با حسن اتفاق دیگری مواجه هستید. خلاصه برای رسیدن به مقصد باید از موانع متعددی بگذرید...
هاروی مک کی میگوید: روزی پس از خروج از هواپیما، در محوطهای به انتظار تاکسی ایستاده بودم که ناگهان رانندهای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت: "لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید." سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت: "لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید." بر روی کارت نوشته شده بود: در کوتاهترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئنترین راه ممکن و در محیطی دوستانه شما را به مقصد میرسانم. من چنان شگفتزده شدم که گفتم نکند هواپیما به جای نیویورک در کرهای دیگر فرود آمده است.
راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراستهای شدم. پس از آنکه راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من کرد و گفت: "پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در اینجا یک فلاسک قهوه معمولی و فلاسک دیگری از قهوه مخصوص برای کسانی که رژیم تغذیه دارند هست." گفتم: "خیر، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم". راننده پرسید: "در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه، کدام را میل دارید؟" و سپس با دادن مقداری آب میوه به من، حرکت کرد و گفت: "اگر میل به مطالعه دارید مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است." آنگاه، بار دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت: "این فهرست ایستگاههای رادیویی است که میتوانید از آنها استفاده کنید. ضمنا من میتوانم درباره بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم و اگر تمایلی نداشته باشید میتوانم سکوت کنم.
در هر صورت من در خدمت شما هستم." از او پرسیدم: "چند سال است که به این شیوه کار میکنید؟" پاسخ داد: " دو سال." پرسیدم: "چند سال است که به این کار مشغولید؟" جواب داد: "هفت سال." پرسیدم "پنج سال اول را چگونه کار میکردی؟" گفت: "از همه چیز و همهکس، از اتوبوسها و تاکسیهای زیادی که همیشه راه را بند میآورند، و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت مینالیدم. روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش میدادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد. مضمون حرفش این بود که مانند مرغابیها که مدام واک واک میکنند، غرغر نکنید، به خود آیید و چون عقابها اوج گیرید. پس از شنیدن آن گفتار رادیویی به پیرامون خود نگریستم و صحنههایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته بودم.
تاکسیهای کثیفی که رانندگانش مدام غرولند میکردند، هیچگاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند. سخنان وین دایر، بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاهها و باورهایم به وجود آورم." پرسیدم: "چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟" گفت: "سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید. نکتهای که مرا به تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته، این داستان را حداقل با سی راننده تاکسی در میان گذاشتم؛ اما فقط دو نفر از آنها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند. بقیه چون مرغابیها، به انواع و اقسام عذر و بهانهها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوهای را نمیتوانند برگزینند."
شما در زندگی خود از اختیار کامل برخوردارید و به همین دلیل نمیتوانید گناه نابسامانیهای خود را به گردن این و آن بیندازید. پس بهتر است برخیزید، به عرصه پر تلاش زندگی وارد شوید و مرزهای موفقیت را یکی پس از دیگری بگشایید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نکاتی برای افزایش کاریزما و بهبود ارتباطات
۱. آدم ها تمایل دارند با کسانی کار کنن که دوستشان دارند . پس جوری رفتار کنید که دوست تان داشته باشند . مودب و صبور باشید .
۲. مردم جذب آدم هایی می شوند که سر حرفشان می ایستند . یعنی اگر قولی می دهید ، دقیقا چیزی را که گفته اید ، انجام دهید.آن را در همان زمان که گفته اید یا حتی زودتر انجام دهید .
۳. مردم به آدم های خوش قلب اعتماد می کنند . وقتی به آن ها توصیه ای می کنید که به آن ها بیشتر از خودتان سود می رسانید ، به خوش قلبی تان ایمان می آورند .
۴. مردم تمایل دارند با آدم هایی کار کنند که در کارشان متخصص باشند . پس اول از همه احتیاج دارید تا در زمینه ی فعالیت تان از طریق تمرین ، تحقیق ، تعلیم ،آموزش و مطالعه تخصص پیدا کنید .
۵. مردم دوست دارند که سرمایه شان را در اختیار آدم های صادق، با اخلاق و درست قرار دهند. پس در مطالب بازاریابی تان دروغ نگویید .
۶. مردم به اشخاصی گرایش دارند که از نظر ظاهری ، گیرا باشند و یا حداقل زننده نباشند پس همیشه آراسته باشید .
۷. مردم با آن هایی که واقعی به نظر بیایند راحت تر هستند . بهترین راه برای نشان دادن این که آدم عادی هستید این است که صمیمی و دوستانه رفتار کنید و به بقیه علاقه نشان بدهید .
۸. مردم به افرادی که به آن ها گوش می دهند و توجه می کنند ، جواب میدهند . این کلیشه ی قدیمی یادتان باشد : شما دو گوش دارید و یک دهان .
۹. مردم کنار کسانی که مثل خودشان هستند ، احساس راحتی می کنند .رمز این کار این است که یک مورد مشترک بین خودتان پیدا کنید . بعد ، از همان برای برقراری ارتباط استفاده کنید .
۱۰. مردم جذب افراد فروتن می شوند . پس خودستایی نکنید .
۱۱. مردم تحت تاثیر اشخاصی قرار می گیرند که پرمشغله به نظر می رسند ، پس هیچ وقت از کسادی بازارتان نگویید :)
۱۲. مردم تمایل دارند افراد مفید دور برشان باشند .افرادی که با آن ها زندگی شان راحت تر می شود.
منبع: کتاب تبدیل رویا به ثروت، نوشته مایکل مسترسون، ترجمه ژان بقوسیان
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه ژیلت از یک فروشنده دورهگرد،به میلیاردری بزرگ تبدیل شد
کینگ کمپ ژیلت، فروشندهای دورهگرد و مردی خیالباف بود. او به تمام شهرها سفر میکرد تا اجناسش را بفروشد، در حالی که رویای خلق جامعه آرمانی را در سر میپروراند که عاری از فقر، جرم، جنایت و جنگ باشد. همچنین آرزوی ابداع وسیله یا راهی را داشت تا او را به شهرت و ثروت برساند اما برای هیچیک از اختراعاتش، نتوانست پولی به دست آورد.
چیزی که زندگی ژیلت را عوض کرد، سر بطری نوشابه بود. مشتریان پس از یکبار مصرف، آن را دور میانداختند و جدیدش را میخریدند؛ این موضوع به شدت نظر ژیلت را جذب کرد. ژیلت سالها وقت صرف کرد تا فهرستی از کالاهای یکبار مصرف را تهیه کند.
یک روز صبح در سال 1895، تیغ ریشتراشی خود را برداشت تا صورتش را اصلاح کند. در آن دوران، تیغها لبه فولادی کلفتی داشتند که آنها را باید مرتب به چرم میکشیدند تا تیز بمانند. تیغ ژیلت آنقدر کند شده بود که به چرم کشیدنش نیز فایدهای نداشت، باید آن را پیش چاقو تیز کن میبرد تا تیزش کند.
اینجا بود که فکری به ذهنش رسید. ژیلت نخستین سالی که محصولش را به بازار عرضه کرد، 51 تیغ و کمتر از دویست لبه تیغ فروخت! سال بعد، نودهزار تیغ و 15 میلیون لبه تیغ فروخت! ژیلت تا آخر عمرش، بیش از بیست میلیون تیغ در سال فروخت...!
چرا لبه تیغی به نازکی کاغذ و آنقدر ارزان نسازیم تا بتوان پس از یکبار مصرف آن را دور انداخت؟ هشت سال طول کشید تا ژیلت به این فکر جامه عمل بپوشاند اما تیغ ژیلتی که در سال 1903 به بازار آمد برای همیشه ریشتراشی را عوض کرد. همچنین راه را برای فرهنگ یکبار مصرف امروزی باز کرد که در نوع خود یک تحول بود...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
زندگینامهی مارک کوبان از فروش کیسه زباله تا میلیادری
مارک کوبان در یک خانوادهی متوسط در پیتسبورگ ایالات متحده متولد شد. از همان دوران کودکی و نوجوانی به دلیل وضعیت اقتصادی خانواده و همچنین به سبب علاقهی فراوان خودش به تجارت به این عرصه قدم گذاشت. در سن 12 سالگی کودکی دستوپا چلفتی با یک عینک تهاستکانی در محلههای اطراف کیسه زباله میفروخت و اندک درآمد خود را صرف هزینههای ضروری کودکانهاش میکرد. در همان روزها بود که اصول اولیه تجارت را به خوبی آموخت؛ او دریافت که هیچ شغلی سبب کاهش اعتبار اجتماعی نمیشود و از سویی دیگر آموخت که برای کسب درآمد حتما نیازی نیست که انسان سرمایه کلان اولیه داشته باشد.
او که در مدرسه علیرغم مشکل بینایی و همچنین فرصت اندک برای درس خواندن به سبب کار روزانهاش توانسته بود همواره بهترین نمرات را به دست آورد، بهعنوان یکی از بهترین شاگردان مدرسه دوران تحصیلی را به اتمام رساند و تصمیم ورود به دانشگاه گرفت. رشتهی مورد علاقه او بازرگانی بود و در سراسر ایالات متحده تنها ده دانشگاه تدریس این رشته را در اختیار داشتند. از میان این ده دانشگاه، کمهزینهترین یعنی دانشگاه ایندیانا را برگزید و برای ادامه تحصیل وارد آنجا شد. اگر چه ایندیانا در مقایسه با دیگران کم هزینهتر بود اما به هر حال دوران دانشجویی نیز خرج و مخارج خاص خود را داشت، و مارک برای تامین هزینههایش به مشاغل گوناگونی روی آورد تا بتواند حداقل علاوه بر هزینه تحصیل، خود را از گرسنگی برهاند.
از همان سال اول با مشکلات فراوانی روبهرو شد: سنگینی هزینهها و اجبار او برای روی آوردن به حرفههای مختلف از یک سو و رفتار خشن و ناملایم ناظم دانشکده از سویی دیگر هر لحظه او را تشویق به ترک تحصیل میکرد؛ اما علاقهی او به بازرگانی توانست تا اخذ مدرک کارشناسی با بهترین نمرات او را همراهی سازد.
با بیرون آمدن از دانشگاه کوبان تصمیم گرفت تا تمامی آموختهها و تجربیات این سالهای سخت را به کار ببندد، و تلاش خود را برای آیندهای روشن آغاز نماید. او که با نیاز بازار وقت جامعه به خوبی آشنایی داشت تصمیم گرفت تا وارد بازار کامپیوتر شود، صنعتی که حتی کوچکترین اطلاعاتی در مورد آن نداشت و با بهکارگیری تمامی زوایای اقتصادی و همچنین مطالعهی بسیار در مورد مسائل ابتدایی این عرصه، کوبان در سال 1983 یک شرکت کامپیوتری با نام «MICroSolutinos» و با کاربری مشاورهی کامپیوتری بنا کرد که در عرض چند سال به سرعت به اولین شرکت مشاوره و ادغام سیستمها تبدیل شد و از سالی 1990 این شرکت سالانه درآمدی معادل 30 میلیون دلار به دست آورد. اما در آمد واقعی زمانی عاید کوبان شد که کمپانی بزرگ «COMPU Sever» اقدام به خرید شرکت نمود و در جریان این معامله سرمایه بسیار خوبی از آن او کرد.
با به دست آوردن این گنج باور نکردنی کوبان دیگر تمامی روزهای سخت گذشته را پشت سر گذاشته بود و حال تمامی رویاهایش را در عالم واقعیت میدید.
او که علاقهی شدیدی به ورزش بسکتبال داشت، با خود میاندیشید که چرا نمیتواند بازی تیمهای مورد علاقهاش را از اینترنت دنبال کند، همین فکر جرقهای بود برای یک پدیدهی نوین.
این سوال به تولد «Broadcast.com» در سال 1995 انجامید و در نتیجهی آن کوبان به شهرت بسیار بالایی دست یافت. با روی کار آمدن«Broadcast.com» دیگر تمامی کاربران اینترنتی قادر بودند تمامی برنامههای دلخواهشان را به طور مستقیم از طریق اینترنت دریافت کنند و این مساله شور و هیجان خاصی در میان مردم پدید آورد. چندی بعد در سال 1999 یاهو این سایت را به مبلغ 2 میلیارد دلار از کوبان خرید و با این اقدام او را روانهی لیست میلیاردرهای دنیا نمود...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
کارهای بزرگ چگونه شروع میشوند؟
روزی شيوانا از نزديک مزرعهای میگذشت. مرد ميانسالی را ديد که کنار حوضچهای نشسته و غمگين و افسرده به آن خيره شده است. شيوانا کنار مرد نشست و علت افسردگیاش را جويا شد. مرد گفت: "اين زمين را از پدرم به ارث گرفتهام. از جوانی آرزو داشتم در اينجا ماهی پرورش دهم. همهچيز آماده است. فقط نيازمند سرمايهای بودم که اين حوضچه را لايروبی و تميز کنم و فضای سربسته مناسبی برای پرورش و نگهداری ماهی ايجاد کنم. اين آرزو را از همان ايام جوانی داشتم و الان بيش از ده سال است که هنوز چنين سرمايهای نصيبم نشده است. بچههايم در فقر و دستتنگی بزرگ میشوند و آرزوی من برای رسيدن به سرمايه لازم برای آماده سازی اين حوض بزرگ هر روز کمرنگتر و محالتر میشود. ای کاش خالق هستی همراه اين حوض بزرگ به من سرمايهای هم میداد تا بتوانم از آن ثروت مورد نياز خانوادهام را بيرون بکشم.
شيوانا نگاهی به اطراف انداخت و سپس حوضچه سنگ کوچکی را در فاصله دور از حوض بزرگ نشان داد و گفت: "چرا از آنجا شروع نمیکنی؟! هم کوچک و قابلنگهداری است و هم میتواند دستگرمی خوبی برای شروع کار باشد.
مرد ميانسال نگاهی نااميدانه به شيوانا انداخت و گفت: "من میخواستم با اين حوض بزرگ شروع کنم تا به يکباره به ثروت عظيمی برسم و شما حوضچه کوچک سنگی را به من پيشنهاد میکنيد. آن را که همان ده سال پيش خودم به تنهايی میتوانستم راه بيندازم"
شيوانا سری تکان داد و گفت: "من اگر جای تو بودم به جای دست روی دست گذاشتن و حسرت خوردن لااقل با آن حوضچه کوچک آرزوهای بزرگم را تمرين میکردم تا کمرنگ نشود و از يادم نرود"
مرد ميانسال آهی کشيد و نظر شيوانا را پذيرفت و به سوی حوضچه کوچک رفت تا خودش را سرگرم کند. چند ماه بعد به شيوانا خبر دادند که مردی با يک گاری پر از خرچنگ خوراکی نزديک مدرسه ايستاده و میگويد همهی اينها را به رايگان برای مدرسه هديه آورده است و میخواهد شيوانا را ببيند. شيوانا نزد مرد رفت و ديد او همان مرد ميانسالی است که آرزوی پرورش ماهی را داشت. او را به داخل مدرسه آورد و جويای حالش شد.
مرد ميانسال گفت: "شما گفتيد که اگر جای من بوديد اول از حوضچه سنگی شروع میکرديد. من هم تصميم گرفتم چنين کنم. وقتی به سراغ حوضچه سنگی رفتم متوجه شدم که آبی که حوضچه را پر میکند از چشمهای زيرزمينی و متفاوت میآيد و املاح آن برای پرورش ماهی اصلا مناسب نيست... اما برای پرورش ميگو عالی است! به همين دليل بلافاصله همان حوضچه کوچک را راه انداختم و در عرض چند ماه به ثروت زيادی رسيدم. ای کاش همان ده سال پيش همين کار را میکردم و اينقدر به خود و خانوادهام سختی نمیدادم.
شيوانا تبسمی کرد و گفت: "حال میخواهی چه کنی؟!"
مرد گفت: "ثروت حاصل از اين حوضچه سنگی و پرورش ميگو تمام خانواده من را کفايت میکند. میخواهم از اين به بعد در راحتی و آسايش به پرورش ميگو در حوضچه سنگی کوچک بپردازم."
شيوانا تبسمی کرد و گفت: "من اگر جای تو بودم با سرمايهای که اکنون به دست آوردهام به سراغ حوض بزرگ هم میرفتم و در آن پرورش ماهی را هم شروع میکردم. مردم اين دهکده و دهکدههای اطراف به ماهی نياز دارند و حوض بزرگ تو میتواند بسياری را از گرسنگی نجات دهد."
وقتی بدانیم که به کجا میرویم، تبدیل به شخص موثرتری میشویم...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
راز میلیاردر شدن احد عظیمزاده،بزرگترین تاجر فرش و یتیمنواز ایرانی
هفت ساله بودم كه پدرم را از دست دادم. امكانات مالی ما اجازه نمیداد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن به كلاس اول مجبور شدم پشت دار قالی بنشينم و قالیبافی كنم. تا 13 سالگی روزها قالی میبافتم و شبها درس میخواندم.
چارهای نبود، وسع مالی ما جز اين اجازه نمیداد. خاک خوردم و زحمت بسيار كشيدم. در سال 2 بار بيشتر نمیتوانستيم برنج بخوريم. يک بار روز 21 ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبهسوری. آرزو داشتم يا خلبان شوم يا پولدار و برای رسيدن به اين آرزوها بسيار زحمت كشيدم.
كارم را با به دوش كشيدن پشتی و قالیهای كوچک و بردن آنها از اسفنجان يا اسكو برای فروش آغاز كردم. در آغاز كار از هركدام از آنها يک يا دو تومان (نه هزار يا 2هزار تومان) سود میكردم. پنج سال اينچنين سخت كار كردم. بسيار دشوار بود.
اما پشتكار و اعتقاد به هدف با توكل به خدا تحمل سختیها را آسان میكرد. در 18 سالگی توانستم 20 هزار تومان پسانداز كنم، اما فشارها همچنان ادامه داشت تا اينكه مجبور به ترک تحصيل شدم.
در اين فكر بودم كه سرمايهام را افزايش بدهم تا بتوانم كاری بكنم. میخواستم يک كارگاه فرشبافی راه بيندازم. سراغ پسرعموی پدرم رفتم و از او 20 هزار تومان قرض كردم و 60 هزار تومان هم از بانک وام گرفتم. سرمايهام شد 100 هزار تومان يعنی به اندازه يک تراول صد تومانی امروزی.
وقتی اين پول دستم آمد تازه به فكر افتادم كه چه بكنم. چه ايده جديدی داشته باشم؟ ماهها فكر كردم. آن روزها چون انقلاب پيروز شده بود تا 2 سال به هيچ ايرانی پاسپورت نمیدادند. در اين مدت فكر كردم و فكر كردم تا به اين نتيجه رسيدم كه با صادرات كارم را شروع كنم.
اما هيچ اطلاعاتی نداشتم. شنيده بودم آلمان مركز تجارت فرش است. ويزا گرفتم و به هامبورگ رفتم و در يک مسافرخانه يا پانسيون مستقر شدم. به سالنها و انبارهای فرش آنجا سرزدم و با سليقهها آشنا شدم. آنجا به من گفتند ثروتمندان برای خريد فرش به سوئيس میروند. ويزای 15 روزه سوئيس گرفتم و به ژنو رفتم.
زبان هم نمیدانستم. در يک هتل با تاجری آشنا شدم و او ايده اصلی را به من داد: فرش گرد بباف. در آن دوران در ايران فرش گرد بافته نمیشد و كيفيت توليد فرش و رنگبندیها هم مناسب نبود. چای و قهوهام را خوردم و همان روز به ايران برگشتم.
به ده خودمان آمدم و ساختمانی اجاره كردم. دستگاه خريدم، با 10 درصد نقد و بقيه اقساط. ابريشم هم قسطی خريدم. انسان بايد ريسکپذير باشد و من هم ريسک كردم. با دست خالی و از هيچ.
شروع به بافتن فرش گرد كردم و چند نمونه كه بيرون آمد سر و كله تاجران آلمانی پيدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور میكنيد يا نه؟ در اولين معامله 6.5 ميليون تومان نقد پرداختند و شش ميليون تومان هم چک دادند! آن شب از شدت هيجان نخوابيدم. احساس آن شب را خوب به خاطر دارم. سرمايه 100 هزار تومانی من كه 80 هزار تومانش قرض بود در كارخانه اجارهای اينچنين سودی نصيب من كرده بود، در اولين قدم... كسبوكارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ايتاليا، سوئيس، انگليس، بلژيک و ديگر كشورها آغاز كردم. بسيار سفر كردم و ايدههای جديد دادم. از موزههای فرش كشورها بازديد میكردم و از طرحها اقتباس، يا از آنها عكس میگرفتم و با الهام از آنها و تلفيق طرحها، ايدههای نو بيرون میدادم. در اين مدت سليقه مشتريان را شناختم.
میپرسيد هدف من چیست؟ و چه احساسی نسبت به پول دارم؟ پول ديگر من را ارضا نمیكند. هدف من كارآفرينی است. تنها در پروژه یک هتل 600 نفر به طور مستقيم كار میكنند.
من برنده تنديس الماس بزرگترين بيزينسمن شدم و بزرگترين صادركننده فرش كشور هستم. اما میدانيد بزرگترين افتخار من چيست؟ يتيمنوازی. افتخار میكنم 2 سال خير نمونه كشور شدم. افتخار میكنم جزو 100 كارآفرين برتر كشور هستم.
دوست دارم اشتغالزايی كنم. دوست دارم سفره مرتضی علی باز كنم، معتقدم خدا من را وسيله قرار داده است. هماكنون 1070 بچه يتيم را زير پوشش دارم و با خودم پيمان بستم تا عمر دارم هر سال 100 بچه به آنها اضافه كنم. وصيت كردهام وقتی مردم تا 10 سال بعد از عمرم هر سال 100 بچه يتيم اضافه شود و مخارج همه يتيمها را از محل ارثم بپردازند. بعد از 10 سال هم اگر بازماندگانم لياقت داشتند، راه من را ادامه میدهند. سفره كه میاندازيم برای يتيمها و میآيند و غذا میخورند، كيف میكنم. گريه میكنم و حال میكنم.
احد عظیم زاده میلیاردر تبریزی در همین ایرانی ارزشآفرین وثروتآفرین شده است که هنوز هم خیلیها میگویند محیط مناسبی برای کسب و کار ندارد...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۰ راهکار عالیبرای مقابله با استرس
1. شنیدن موسیقی
پژوهشهای دانشمندان نشان میدهد که شنیدن موسیقی به کاهش و رفع استرس کمک میکند. موسیقیهای آرام و بدون کلام برای این کار از همه مناسبتر هستند.
2. تمرینات تنفسی
تمرینات تنفسی یا تمریناتی ویژه برای باز شدن عضلات و همچنین یوگا موثر هستند. یوگا ورزشی است که به انرژی و تمرکز نیاز دارد و ممکن است در نگاه اول سخت و دشوار باشد، اما فرد را آرام میکند و به توازن و تعادل او کمک میکند. یکی از نکات مهم استمرار و تداوم در انجام تمرینات است.
3. قدم زدن در فضای سبز
قدم زدن در فضای سبز و آزاد در رفع استرس بسیار تاثیرگذار است. دیدن درختان و فضای سبز معمولا روح انسان را آرام میکند و مغز استرسزده نیز بر اثر هوای تازه جانی دوباره میگیرد.
4. همنشینی با دوستان
وقتی انسان دچار استرس است، غالبا فراموش میکند که نگرانیها و فشارها را میتوان با دوستان و نزدیکان تقسیم کرد. نشست و صحبت با دوستان معمولا در کاهش و رفع استرس موثر است و سبب میشود که انسان با دیدی دیگر و تازه به مسائل نگاه کند.
5. حمام یا وان آب گرم
استرس فقط فشاری روحی نیست، بلکه وضعیت جسمی و بدن انسان را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. حمام یا وان آب گرم در رفع استرس موثر است، چرا که بر اثر این گرما ماهیچههای بدن نرم میشوند و روح انسان نیز بهتدریج آرام میگردد.
6. ورزش کردن
ورزش نیز در رفع استرس بسیار مفید است. ورزشی را انتخاب کنید که انجام آن برایتان لذتبخش است و سبب میشود که استرستان را کاهش دهد، خواه دویدن، خواه دوچرخهسواری یا شنا. فعالیتهای ورزشی مستمر و درازمدت به شما کمک میکند تا با معضل استرس بهتر کنار بیایید.
7. غذا خوردن در آرامش
افرادی که دچار استرس هستند، غذا خوردنشان نیز با سرعت و اضطراب همراه است. بسیاریها در لحظات پراسترس غذا را به جای آنکه بخورند، میبلعند. سعی کنید که در چنین مواردی در آرامش غذا بخورید و از آن لذت ببرید. همین استراحت و وقفه کوتاه از استرس شما میکاهد.
8. خوابیدن سروقت
نکتهی دیگری که باید به آن توجه داشت، خواب کافی است. در موارد یا روزهایی که دچار استرس هستید، بکوشید که به موقع بخوابید و به بدن و روح خود فرصت استراحت بدهید.
9. استراحتهای کوتاه بین روز
وقفه و استراحت کلا نقش مهمی در دوران و ساعات پراسترس بازی میکنند. گاهی حتی استراحتها و تنفسهای ۵ دقیقهای کافی است تا از استرس شما کاسته شود. سعی کنید این وقفههای کوچک را در برنامه روزانه خود بگنجانید و در نظر بگیرید.
10. خندیدن
خندیدن نیز به کاهش و رفع استرس کمک میکند. خندیدن سبب باز شدن عضلات و ماهیچهها میشود و همچنین با هورمونهای استرسزا مقابله میکند. جالب توجه این که خندیدن حتی در مواردی که از روی ادب میخندید یا لبخند میزنید هم تاثیر دارد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چطور روابط کاری موفقی با همکارانمان داشته باشیم؟
گاهی در محل کار گفتگوهایی میان همکاران به وجود میآید که در نهایت به چالشهای حل نشدنی تبدیل میشود. اگر از جمله افرادی هستید که خیلی رابطه عمیقی با همکارانتان ندارید و در روابط کاری موفق نیستید، باید هنر گفتگو را بیاموزید و بدانید چگونه بر این مشکل غالب شوید.
معمولاً در ادارات و سازمانها همکاران به بهانههای مختلف با هم بحثوجدل میکنند و در گفتگوهایشان دچار مشکل هستند.
در ادامه نکاتی را بیان میکنیم که هنر گفتگو با همکاران را به شما میآموزد.
احترام متقابل را در نظر بگیرید
باید با ذهنی مثبت و باز وارد گفتگو شوید و در رابطه با همکارانتان، احترام را برای خود و طرف مقابل بخواهید. گاهی برای جلوگیری از بحثوجدل، مدام حرفهایی که میخواهیم بزنیم را در ذهنمان مرور میکنیم. باید در گفتگو با همکارانتان شنونده خوب، جواب دهنده خوب و ناظر خوبی نیز باشید.
صادقانه حرف بزنید
با همکاران خود رابطه صادقانه و محترمانه داشته باشید تا یک رابطه متقابل میان شما ایجاد شود. شاید گفتگویی میان شما به وجود آید که از نظر فرهنگی و شخصیتی با طرف مقابل اختلاف زیادی داشته باشید، در این مواقع از او بخواهید بگوید چه درکی از حرفهای شما داشته و در زمان تکرار صحبتها، تلاش کنید گفتگویتان را به سمتی ببرید که نتیجه آن مشخص شود.
به سادگی از مسائل با اهمیت نگذرید
شاید در گفتگوها از برخی مسائل مهم عبور کنید و به خود بگویید بعداً این موضوع را مطرح خواهم کرد، در این صورت باید دیدگاه خود را تغییر دهید و همان موقع تمام مسائل را بازگو کنید. باید هر چیزی که نیاز است را به زبان آورید تا به یک راه حل مناسب برسید. البته این کار کمی ریسک دارد، اما باید به طرف مقابل هم اجازه دهید در مورد مسائل مطرح شده فکر کند تا به یک نتیجه مناسب دست یابید. سعی کنید در گفتگوها محترمانه، صادقانه و خلاقانه رفتار کنید و جلو بروید.
منتظر نتایج مثبت باشید
در گفتگوهای خود مدام در ذهنتان بگویید: "نتیجه این گفتگو تأثیر فوقالعادهای در بهبود روابط خواهد داشت." روی نتایج گفتگوهایتان که سبب ایجاد روابط متقابل میشود تمرکز کنید. وقتی روی خروجی مثبت متمرکز شوید، در گفتگو با همکارانتان که با آنها مشکل دارید و مدام از شما انتقاد می کنند موفق خواهید شد، زیرا ذهن شما به دنبال دست یابی به این هدف است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه از دل زشتترین توهینها انسانی موفق و انگیزهبخش متولد شد
لیزی ولاسکز دختر بیستوهفت سالهی آمریکایی دکترای ارتباطات از دانشگاه تگزاس را دارد. او گرفتار بیماری مرموزی است که تنها دو نفر در جهان به آن مبتلا هستند؛ این بیماری باعث شده است بدن او چربی ذخیره نکند، عضلهای نسازد و وزنی اضافه نکند...
بیماری او با گذشت زمان پیشرفت میکند و موجب آسیب دیدن چهرهی او میشود... علاوه بر این یک چشم او نابینا و چشم دیگرش کمبیناست...
او با وجود تمام مراقبتهای پزشکی فقط ۲۶ کیلوگرم وزن دارد و با وجود مصرف ۶ وعدهی غذایی در روز و استفاده از ویتامین و قرص آهن ذرهای چربی در بدنش وجود ندارد.
لیزی به خاطر چهرهی خاصش در تمام زندگیاش مورد تمسخر قرار گرفته و میگیرد...
با عبارت هایی مانند "من اگر جای تو بودم یک ماسک وحشتناک میخریدم تا مردم کمتر بترسند!" یا "چند میگیری تو خواب من نیای؟!"
اگر جای لیزی بودید چه میکردید؟ او بارها به فکر خودکشی افتاد... بارها به زمین و زمان ناسزا گفت... اما سرانجام؛ از یک جایی به بعد به این نتیجه رسید که او هم حق زندگی دارد و حالا که نمیتواند تقدیرش را تغییر دهد، باید نگاه مردم را عوض کند!
او تصمیم گرفت با تمام تواناییهایی که دارد، زنده بماند و زندگی کند.
او میگوید: «من یک انسانم و اگرچه این مسائل (طرد شدن از اجتماع، تحقیر، توهین) به من صدمه میزند اما سعی میکنم نسبت به این امور بی تفاوت باشم.»
او تصمیم گرفت ۴ هدف را در زندگیاش دنبال کند: خود را به عنوان یک سخنران توانمند در تشویق دیگران به پیشرفت و زندگی معرفی کند؛ تحصیلات عالی داشته باشد؛ کتاب بنویسد؛ برای خودش زندگی تشکیل دهد و شغل مناسبی داشته باشد.
او اکنون در یک انجمن خیریه کار میکند و برای بچههای بیسرپرست لباس و مواد غذایی تهیه میکند. همچنین در طی ۷ سال توانسته بیش از ۲۰۰ کارگاه آموزشی برپا کند. کتاب دوم وی اخیرا به چاپ رسیده است.
همهی انسانها میتوانند عالی باشند، حتی اگر زیبا نباشند، بیمار باشند و... از نقاط ضعف باید به عنوان موضع قدرت استفاده کرد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چه مسائلی را نزد همکاران خود بازگو نکنیم؟
۱) اگر شغلتان را دوست ندارید، راجع به این موضوع با کسی صحبت نکنید. میتوانید پنهانی به دنبال کار جدید بگردید، اما به همکارانتان نگویید که از شغلتان ناراضی هستید.
۲) اگر مدیر یا مدیرانتان را دوست ندارید، احساستان را به همکارانتان نگویید. اگر بگویید، ممکن است ناخواسته رازتان را فاش کنند و شما را به دردسر بیندازند.
۳) اگر به دنبال شغل جدید هستید، دربارهاش با کسی صحبت نکنید. وقتی شغلی به شما پیشنهاد شد و آن را پذیرفتید، آن وقت میتوانید همکارانتان را در جریان بگذارید.
۴) درباره وضعیت مالی، درآمد و هزینههایتان چیزی به همکارانتان نگویید، حتی اگر آنها شما را در جریان مسائل مالیشان قرار میدهند.
اگر شرایط مالی خوبی داشته باشید، ممکن است حس حسادت آنها را بر انگیزید. اگر از نظر مالی در مضیقه باشید، سوژه گفتوگوهایشان میشوید. مردم وقتی ناراضی یا بیکارند، دوست دارند پشت سر دیگران بدگویی کنند. بهانه به دست آنها ندهید.
5) اگر احساس میکنید شغلتان در حد و اندازه شما نیست، درباره این موضوع به همکارانتان چیزی نگویید. اگر به آنها بگویید: «برای ماندن در این سازمان، لازم نیست باهوش یا باسواد باشید»، مطمئنا احساس خوبی نخواهند داشت.
۶) اگر برنامهریزی کردهاید در آینده دور، از شغلتان استعفا دهید، رازتان را به کسی نگویید. اگر همکارانتان را در جریان برنامههای جاهطلبانهتان قرار دهید، از اینکه هیچ برنامهای ندارند و خودشان را به این سازمان محدود کردهاند، احساس بدی پیدا خواهند کرد.
۷) اگر به یکی از همکارانتان علاقه پیدا کردهاید و تصمیم به ازدواج دارید، مادامی که رسما از او درخواست نکردهاید، کسی را در جریان قرار ندهید. زمانی که رابطه شکل گرفت و جدی شد، ابتدا مدیر سازمان را در جریان بگذارید. او باید این خبر را از شما بشنود، نه از همکارانتان.
۸) اگر موسسات کاریابی دائما با شما تماس میگیرند، لزومی ندارد این موضوع را در سازمان جار بزنید. اگر همکارانتان به اندازه شما پیشنهاد شغلی دریافت نکنند، ممکن است نسبت به شما حسادت بورزند و حسادت، روحیه تیم را تضعیف میکند.
۹) اگر قوانین سازمان را زیر پا گذاشتهاید (مثلا مرخصی استعلاجی گرفته اید در حالی که بیمار نبودید)، این موضوع را به کسی نگویید. اگر رازتان را فاش کنید، عواقب آن دامن خودتان را خواهد گرفت.
۱۰) اگر قصد دارید به واحد دیگری منتقل شوید، این موضوع را به همکارانتان نگویید. ممکن است یکی از آنها نزد مدیریت برود و بگوید: «حدس بزن چه کسی بدون اطلاع تو تصمیم گرفته انتقالی بگیرد؟»
هرچه محیط سازمان سالمتر باشد، حتی اگر ناخواسته حرفی از دهان تان بپرد، نگران نمیشوید که مبادا رازتان به گوش دیگران برسد. اما اگر محیط سازمان ناسالم باشد، مجبور میشوید مراقب تک تک کلماتی که از دهانتان خارج میشود باشید. اگر محیط کار بقدری بد است که به جز آب و هوا، نمیتوان با خیال راحت درباره موضوع دیگری صحبت کرد، این یک زنگ خطر است.
نویسنده: Liz Ryan
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه عادات مغزی بر سازگاری با همکاران تاثیر میگذارد؟
اگرچه مغز ما 4 درصد توده بدن را شامل میشود، اما حداقل 20 درصد گلوکز خون بدن را مصرف میکند تا بتواند کار دشوار تفکر و راهاندازی بدن را انجام دهد. این تحلیل منابع، مغز را به یک سیستم ناکارآ تبدیل میکند، بنابراین با مسیریابی پیامهای عصبی در مسیرهای کارآتر و با مقاومت کمتر، انرژی را حفظ میکند.
کارن گوردون، مدیر ارشد اجرایی Dynamics 5، که یک شرکت مشاوران کار تیمی است و مشتریان آن لینکدین، IDEO و هاروارد هستند؛ میگوید: «این مسیر مشابه مسیرهای در جنگل است؛ شما میتوانید در یک مسیر تکراری و فرسوده با سرعت بیشتری حرکت کنید؛ مگر اینکه نیاز به ایجاد راهی جدید داشته باشید.»
این حقیقت که مغز ما مسیری را ترجیح میدهد که با حداقل مقاومت همراه است، در کار تیمی نیز دارای دلالتهایی است. برمبنای تحقیقی که اخیرا انجام شده است، گوردون مدیر این تحقیق، میگوید چهار مسیر وجود داد که مردم طی یک فرآیند از آن استفاده میکنند:
1-کشف کردن. کسانی که عاشق جلسات دور از محل کار، جلسات توفان فکری (brainstorming) و نگاه به سناریوهای «چه میشود اگر» هستند در طبقه «کشف کردن» رتبه بالایی دارند. آنها موقعیت را درک میکنند، روابط را میبینند و راهحلهای خلاقانه را توسعه میدهند.
2- برانگیختن. کسانی که بر یادگیری در مورد افراد، ایجاد ارتباطات و مشارکت در گفتوگوها بسیار متمرکز هستند، در این طبقه جایگاه بالایی دارند. آنها انرژی خود را صرف تهییج افراد دیگر در مورد ایدهشان، گسترش حمایت داخلی و ایجاد یک تیم میکنند.
3- آزمون کردن. کسی که عاشق پایگاههای داده، تحلیل کار و نگاه به جنبههای تاریخی است در این طبقه قرار میگیرد. آنها با استفاده از دادهها یک برنامه اجرایی را توسعه میدهند؛ برنامه زمانی، بودجهها، برنامه ساعات کار، نقشهای واضح و قوانین ایجاد میکنند؛ مشکلات را پیشبینی میکنند و اشتباهات را مییابند.
4- اجرا کردن. کسانی که بر انجام آنچه مهم است، ایجاد لیست بایدها و تایید وظایف متمرکز هستند، در این طبقه رتبه بالایی دارند. آنها بهطور مصمم، برنامه را اجرا میکنند و افراد را پاسخگو نگه میدارند و عملکرد را اندازهگیری میکنند.
گرچه Dynamics 5 دارای یک ارزیابی است که تواناییهای یک فرد را شناسایی میکند، اما شما میتوانید با تفکر در مورد آنچه از انجام آن لذت میبرید و وظایفی که به شما انرژی مضاعف میدهد، ترجیحات را تعیین کنید. گوردون میگوید: «کارهایی که انرژی شما را تحلیل میبرند، در نقاطی وجود دارند که در آنها برتری ندارید.»
منبع: fastcompany
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تعدادی از احماقانه ترین قوانین آمریکا:
فهرست این قوانین توسط UKTV تهیه شده است.
ایالت آرکانزاس: مرد قانونا میتواند همسرش را کتک بزند اما فقط یکبار
ایالت اوکلاهاما: پلیس میتواند کسانی را که برای سگها شکلک در می آورند دستگیر کند.
ایالت اوهایو: فروختن کورن فلکی (پف فیل خودمان) در روز یکشنبه در مغازه ها ممنوع است.
ایالت اینیانا: سیگار کشیدن میمونها غیر قانونی است.
ایالت جورجیا: رد شدن جوجه از عرض خیابان غیر قانونی است(این دیگه آخرشه)
ایالت کالیفرنیا: مرد قانونا میتواند همسرش را با کمربند چرمی کتک بزند.به شرطی که قطر کمربند بیشتر از ۵ سانتی متر نباشد. در صورت استفاده از کمربند قطورتر باید از همسرش اجازه بگیرد.
شلیک به سمت هر نوع شکاری غیر قانونی است مگر اینکه شکار یک نهنگ باشد.
ایالت ماساچوست: گذاشتن ریش پروفسوری بدون مجوز غیر قانونی است.همراه داشتن اسلحه فضایی غیر قانونی محسوب میشود.
گاز گرفتن کسی با دندانهای طبیعی حمله ساده است ولی گاز گرفتن با دندان مصنوعی حمله مسلحانه است.
ایالت نبراسکا: اگر کودکی هنگام مراسم مذهبی در کلیسا آروغ بزند پلیس میتواند پدر و مادر کودک را دستگیر کند.
ایالت ورمونت: سوت زدن زیر آب غیر قانونی است
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
7 عادت افرادی که واقعا در کارشان شاد هستند
نظرسنجیهای جدید (عمدتا در آمریکا و کانادا) نشان میدهد بیشتر کارکنان در شغلشان احساس شادی ندارند. برخی افراد آنقدر احساس ناراحتی در کار دارند که میخواهند شغل تازهای پیدا کنند.
درحالیکه روانشناسان و دانشمندان علوم اجتماعی معتقدند بخشی از شادی در وجود ما ذاتی است، اما بخش قابل توجهی از آن تحت کنترل خودمان است.
صرفنظر از موقعیتی که در کارتان دارید، هفت عادت افرادی را که در کارشان شاد هستند، معرفی میکنیم.
1) به رشد مداوم به عنوان هدف زندگی متعهدند. افراد شاد معتقدند باید نهایت سعی خود را در هر کاری بکنند؛ چه به آنها گفته شده باشد، چه نه. این موضوع به خودشان حس بهتری میدهد.
2) اهدافی دارند که تلاش برای تحقق آنها ارزش دارد. افرادی که اهداف مشخص در زندگی دارند، میتوانند همه چیز را فراتر از مشکلات کاری روزمره ببینند. وقتی همه چیز به خوبی پیش نمیرود، آنها به جای تمرکز بر موقعیت منفی پیش آمده در محیط کار، بر هدفی که تعیین کردهاند متمرکز میشوند.
3) درگیر مسائلی که فراتر از کنترل آنها است، نمیشوند. افراد شاد به خودشان اجازه نمیدهند از نظر احساسی درگیر جو منفی و شایعات مسموم در محیط کار شوند. آنها بر کاری که در دستشان است و تواناییهایشان برای انجام آن کار متمرکز میشوند و خودشان را در درگیریهایی که به آنها مربوط نمیشود دخالت نمیدهند.
4) دوست دارند به دیگران کمک کنند. افراد شاد همیشه به دنبال راههایی برای کمک کردن به دیگران هستند. محققان دانشگاه ویسکانسین دریافتهاند افرادی که در محیط کار به دیگران کمک میکنند، در مقایسه با سایرین شادترند.
5) تا جایی که ممکن است از افراد منفی دوری میکنند. افراد شاد وقتی با یک فرد منفیباف یا کسی که دائم شکایت دارد مواجه میشوند، سعی میکنند به دنبال یک راهحل بگردند یا موقعیت را از زاویه دیگری مورد توجه قرار دهند.
6) قدردانی بخشی ثابت از وجود آنها است. این رویکرد قدردان بودن دیگران را جذب انرژی مثبت آنها میکند. همکاران دوست دارند دور چنین افرادی باشند و در کنار آنها کار کنند.
7) احساسات خود را مدیریت میکنند و حس شوخطبعی دارند. افراد شاد سعی میکنند از هر موقعیتی در کار، خانه یا دورهمیها بیشترین بهره را ببرند. آنها میدانند که میتوانند احساسات خود را با یک لبخند یا شوخی تغییر دهند. همچنین میتوانند با فکر کردن به مسائل خوشحالکننده ، حواسشان را از مسائل ناراحتکننده پرت کنند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
6 مهارت ساده برای موفقیتکه آموزش داده نشدهاند
1. چگونه “نه” گفتن
اکثر ما طوری تعلیم دیدهایم که بیش از آنکه به تمایلات شخصی خود اهمیت دهیم به سعی در راضی نگاه داشتن دیگران داشته باشیم. حتی وقتی که موفق میشویم خود را از انجام کاری که به آن تمایل نداریم خلاص کنیم، باز هم پیش میآید که نسبت به رد درخواست طرفمان احساس گناه میکنیم! اما اشتباه نکنید؛ آموختن نه گفتن و اینکه نسبت به نه گفتن احساس بدی نداشته باشیم، مهارتی ضروری برای داشتن یک زندگی موفق است.
2. چگونه پاسخ رد را بپذیریم
از همان آغاز کودکی که برای زندگی به دیگران وابسته بودیم، به ما یاد دادهاند تا مقبولیت در بین دیگران و تایید آنها برایمان ارزشمند باشد. این امر باعث میشود زمانی که تایید دیگران را دریافت نمیکنیم، دچار ترس شدید شویم. از طرفی ترس از پاسخ رد شنیدن و پس زده شدن بسیاری از ما را از رفتن به دنبال بزرگترین رویاهایمان بازمیدارد. آموختن اینکه حتی اگر دیگران با ما موافق نباشند نیز مشکلی نیست، کلید خوشبختی است.
3. چگونگی فهمیدن اینکه چه میخواهید
هنگامی که با جهان آشنا میشویم، بسیاری از ما برای جلب محبت و تایید دیگران، در تشخیص اینکه دیگران چه میخواهند و اولویت بخشیدن به خواستههای آنان متخصص میشویم. این عادتی نیست که بتواند شما را به شکوفایی شخصی رهنمون سازد. آموختن اینکه چگونه آنچه را حقیقتا میخواهید شناسایی کنید و همچنین جرات افتخار کردن به آن را داشته باشید، چیزی نیست که به ما یاد دهند، اما مسلما برای رسیدن به موفقیت حیاتی است.
4. چگونه به راهنماییهای درونی گوش کنید
به عنوان یک تکنیک متداول به ما یاد دادهاند که به حرف پدر و مادرها و سپس به حرف آموزگارانمان گوش کنیم و به خرد درونی خود وقعی نگذاریم. آموختن توجه کردن به راهنماییهای درونی میتواند نقش بزرگی در داشتن یک زندگی شاد ایفا کند. با آموختن اینکه خرد خود را به رسمیت بشناسید و از آن پیروی کنید میتواند فواید بسیاری برایتان به همراه بیاورد.
5. چگونه لذت خود را در اولویت قرار دهید
در بیشتر فرهنگها، داستان این است که اول کار، بعدا پاداش؛ تازه اگر خوششانس باشیم! ما پیش پیش زحمتمان را میکشیم و به امید پاداش مینشینیم. اما در اغلب موارد نتیجهی این رویکرد به زندگی، استرس و بدبختی است. داشتن ارادهی اینکه شادی و لذت را مستقلا به زندگیتان بیافزایید، راه خردمندانهای برای رسیدن به موفقیت حقیقی است.
6. چگونه تقاضای کمک کنیم
ترس از نه شنیدن و سربار دیگران شدن (یا شاید تمایل ما به مستقل بودن)، اغلب ما را از تقاضای کمکی که برای رسیدن به چیز دلخواهمان بدان نیازمندیم بازمیدارد. بهتر است این مسائل را برای خودتان حل کنید، چرا که انجام بسیاری از کارهای بزرگ بدون همکاری دیگران ممکن نیست. تقاضای کمک و حمایت کردن، بیشک مهمترین مهارت برای موفقیت است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
میلتون هرشی، کارخانهدار و نیکوکار آمریکایی و موسس کمپانی شکلاتسازی هرشی بود.
از آنجا که او و همسرش فرزندی نداشتند، به کارهای نیکوکارانه روی آوردند، میلتون هرشی زندگی سختی داشت و در فقر زندگی میکرد، از همین رو در سال 1871، میلتون مدرسه را ترک کرد و در چاپخانهای محلی که یک روزنامه انگلیسی- آلمانی را منتشر میکرد، مشغول کار شد.
او به اینگونه کارها علاقهای نداشت بنابراین خیلی زود به کارش خاتمه داد، مادرش هرشی 14 ساله را برای شاگردی به یک شیرینیفروشی فرستاد.
در طول چهارسالی که هرشی در این شیرینیفروشی کار کرد، مهارت پختن شیرینی را آموخت و در سال 1876 به فیلادلفیا رفت تا اولین شیرینی فروشی اش را با 150 دلاری که از عمهاش قرض گرفته بود، راه بیندازد.
به مدت پنج سال، هرشی تلاش و وقتش را برای این کسب و کار گذاشت، اما موفقیت از او اجتناب میکرد تا اینکه سرانجام شیرینی فروشی اش را بست.
هرشی چندین بار شکست خورد تا اینکه در سال 1883، با اعتقاد به اینکه میتواند یک کمپانی موفق شکلاتسازی بسازد، به لنکستر بازگشت و کمپانی کارامل لنکستر(Lancaster Caramel Company)را راه انداخت.
بالاخره موفقیت سراغش آمد، طی چند سال، هرشی یک کسب و کار موفق داشت و توانست کارامل هایش را به سراسر کشور بفرستد، در سال 1893، درست زمانی که بخش تولید کارامل به موفقیت قابل توجهی دست یافته بود، او کمپانی شکلاتسازی هرشی(Hershe Chocolate Company)را راهاندازی کرد.
هرشی مصمم بود که فرمولی جدید پیدا کند تا بتواند شکلاتهای شیری را به تولید و توزیع انبوه برساند، بنابراین در سال 1900 کمپانی کارامل لنکستر را فروخت و سه سال بعد کارخانه شکلاتسازی را با ابزار مدرن ساخت و در سال 1905 آن را افتتاح کرد.
▪️نتیجه گیری راهبردی:
شکست را به موفقیت تبدیل کنید‼️
تعداد شکستهای میلتون هرشی بیشتر از موفقیتهایش بود، در حقیقت، تعداد شکستهایش آنقدر زیاد بود که نمیتوانیم در این مطلب لیست کنیم‼️
تا به حال کسی زیاد از شکستهایش نشنیده است، زیرا هرشی شکستهای تکرارشده در کارش را به موفقیت تبدیل کرد، او کارش را با تولید کارامل آغاز کرد، نه شکلات.
میلتون در دنور، شیکاگو و نیواورلند سرمایهگذاری کرد و سعی داشت مکانی را برای مستقر کردن کسبوکارش پیدا کند، در آن زمان تصمیم نهاییاش نیویورک بود، فروشگاههایش را اجاره و تجهیزاتش را راهاندازی کرد. چه میشد اگر در مقاطع حساس کارش تسلیم میشد
طبیعتا کمپانی فوقالعاده شکلاتسازی هرشی امروز وجود نداشت، تسلیم نشوید، به راهتان ادامه دهید.
دنیای کسب و کار دنیای سختی است و از آن سختتر موفقیت در کسب و کار است.
شکستهایتان را به موفقیت تبدیل کنید، آنچه اهمیت دارد تعداد دفعاتی که هرشی شکست خورده نیست، بلکه دفعاتی که او تلاش کرده است.
کیفیت بهترین راه تبلیغات است‼️
هرشی یک نابغه تبلیغات واقعی بود، او میتوانست هر چیزی را به فروش برساند، حتی برای فروش شکلات هایش کاری تحسین برانگیز انجام داد.
او محصولی را در اوایل دهه 1900 به فروش رساند که تا آن زمان کالایی لوکس به حساب میآمد و آن را تبدیل به محصولی کرد که هرکسی توان خریداریاش را داشت، در عین حال او هرگز کیفیت را قربانی نکرد.
او راههای فوقالعادهای برای ارزانتر فروختن محصولش پیدا کرد، مثلا کارش را در پنسیلوانیا نزدیک کارخانه شیر و سایر منابعی که نیاز داشت، آغاز کرد، همین مسئله هزینه حمل و نقل شیر و سایر محصولات برای تولید شکلات را حذف کرد و به او این امکان را داد تا با قیمتی مناسب شکلات هایش را به فروش برساند.
هرشی محصولاتش را کاملا شفاف تبلیغ میکرد، اما اولویت نخستش کیفیت بود، او معتقد بود:محصولاتی با کیفیت عرضه کنید، این بهترین نوع تبلیغات در جهان است.
اجازه ندهید ترس مانع رسیدن به اهدافتان شود‼️
درست مثل هر کسب و کار دیگری در جهان، میخواهید کسب و کارتان پولساز باشد، این دقیقا کاری است که همه انجام میدهند اما باور هرشی این بود:اگر میخواهید پول دربیاورید، باید کارتان را با روشی بزرگ انجام دهید.
زمانی که میترسید، کارها را با روش های بزرگ انجام نمیدهید، بهخصوص وقتی که قرار است کاری را که پیش از این انجام نداده بودید، آغاز کنید و دچار تردید هستید.
اگر میخواهید در زندگی و کسب و کارتان موفق باشید، باید از راههای بزرگ وارد شوید، نباید به عقب برگردید، اجازه ندهید ترس شما را از جایگاهی که قرار است به آن برسید، باز دارد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ﻫﻔﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻖﺗﺮﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ.
1. ﺍﺯ ﻣﺴﺆﻟﯿﺖ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺄﺧﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﺭﺳﻨﺪ، ﺗﺮﺍﻓﯿﮏ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
2. ﺍﺯ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺗﺮﺳﻨﺎﮎ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﺗﺮﺱ ﺯﻧﺪﮔﯽﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺮﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻣﻮﺭ ﺟﺪﯾﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻭ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ.
3. ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺭﻓﺎﻩ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻧﻤﯽﺑﺮﻧﺪ. ﺯﯾﺮﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ ﺩﺭ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﺍﺣﺖ ﻃﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ.
4. ﻫﺮﮔﺰ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺐ، ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻣﻨﺎﺳﺐ، ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ، ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﻓﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﻮﮐﻮﻝ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ. بلکه ﺑﺮ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺕ ﻻﺯﻡ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
5. ﺗﻼﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﻠﻄﻪ ﯾﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻫﺎﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
6. ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﭘﯿﺶ ﺩﺍﻭﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﯾﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﺪﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﺮﺗﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﻏﯿﺎﺏ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﻫﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ.
7. ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ مقایسه نمی کنند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
داستانی درباره ی گرسنگی یک فروشنده ی ماهر
▪️فروشنده اي به قصد فروش محصولاتش در حال گذر از روستايي كوچك بود.
او به شدت احساس گرسنگي مي كرد و همين طور كه با نااميدي به دنبال خوراكي مي گشت، ناگهان سوسوي نوري كه از كلبه اي كوچك به بيرون مي تابيد را مشاهده كرد.
با خوشحالي در كلبه را زد، صاحبخانه كه كشاورزي ساده بود، در را گشود.
+فروشنده: دوست عزيز من بسيار گرسنه هستم، آيا مي توانيد كمي غذا به من بدهيد؟
-كشاورز: برو دنبال كارت، اين وقت شب ما هيچ غذايي نداريم كه به تو بدهيم.
+فروشنده:لطفا يك لحظه صبر كنيد، آيا ممكن است كمي آب و يك ظرف به من بدهيد؟
-كشاورز: آب را براي چه مي خواهي؟ +فروشنده:ميخواهم براي خودم يک سوپ خوشمزه درست كنم، آن هم از سنگ.
زن كشاورز با كنجكاوي گفت: فكر نكنم اگر كمي آب به او بدهيم، اشكالي پيش بيايد، كشاورز نيز خواسته فروشنده را پذيرفت.
+فروشنده:خانم، از شما ممنونم، اشكالي دارد اگر ظرف آب را روي آتش بگذارم؟
-زن كشاورز:اوه، اگر لازم است، اشكالي ندارد و فروشنده را به آشپزخانه برد و ظرف را روي اجاق گذاشت.
+فروشنده:بسيار خوب، حالا يك تكه سنگ را در ظرف ميگذارم و صبر مي كنم تا خوب بپزد.
كشاورز و همسرش كه كنجكاو شده بودند، نزد فروشنده ماندند تا از كار او سر در بياورند.
بعد از مدتي فروشنده در ظرف را برداشت و كمي از سوپ را چشيد و گفت:اوه، بد نيست، اما به مقداري نمك احتياج داريم.
-زن كشاورز:صبر كنيد، الان نمك مي آورم، آشپز نمك را درون ظرف ريخت.
+فروشنده:بگذاريد تا دوباره مزه اش را امتحان كنم. باور نكردني است!!!
زن كشاورز با بي قراري:بايد خوشمزه باشد، نه؟
+فروشنده:بله، اما با يك پياز مي توانيم مزه اش را بهتر كنيم .
-كشاورز رو به همسرش:زود برو يك پياز بياور و گرنه مجبوريم، تمام شب او را تحمل كنيم.
آشپز پياز را از زن گرفت و به سوپ افزود، فروشنده:به نظر مي رسد كه همه چيز روبه راه است، اما اگر كمي هويج و سيب زميني هم به آن اضافه كنيم عالي مي شود.
-كشاورز با بي ميلي:صبر كن، الان مي آورم، آشپز هويج و سيب زميني را به سوپ اضافه كرد و بعد از مدتي سوپ به جوش آمد.
-كشاورز:به نظر تو نبايد دوباره از آن بچشي؟
+فروشنده: البته، اما شما هم بايد در خوردن سوپ با من سهيم شويد، اجازه بدهيد تا كمي ادويه و سبزي هم به آن اضافه كنيم.
-زن كشاورز:بله حتما اين كار را بكنيد.
بوي غذا فضاي كلبه را پر كرده بود. سوپ كه آماده شد.
+فروشنده گفت:بسيار خوب، لطفا تعدادي كاسه بياوريد تا از خوردن اين سوپ خوشمزه در كنار هم لذت ببريم.
-زن كشاورز:با كمي نان سفره مان كامل ميشود.
-كشاورز: اوه چه سوپ لذيذي!!!
-زن كشاورز: اوه! باور نكردني است، شما چطور آن را درست كرديد؟
+فروشنده: اين غذا را مديون سنگي هستيم كه به همراه داشتيم.
-زن كشاورز:ممكن است كمي از آن را به من نشان بدهيد؟
+فروشنده: اوه، متاسفم دوست عزيز، من نمي توانم اسرار كارم را فاش كنم، بسيار متشكرم و شب خوش!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قانون معروف ۷%-۳۸%-۵۵% که گاهی به عنوان قانون طلایی ارتباطات و زبان بدن شناخته میشود
تا به حال برایتان پیش آمده که ایمیلی از همکارتان را بخوانید و از کلماتی که روی مانیتور میبینید، برداشت اشتباهی کنید؟
ممکن است احساس کرده باشید که همکارتان میخواسته از شما یا کارتان انتقاد کند؛ در حالی که او اصلا چنین منظوری در ذهن نداشته است. یا شاید تجربه گفتوگوی تلفنی با یک مشتری را داشته باشید که تن صدایش کافی بود تا بفهمید که این دفعه قرار نیست چیزی از شما بخرد.
برقراری ارتباط چیزی بیشتر از کلماتی است که بر زبان میآوریم. تن صدا، حالت چهره و زبان بدن همه و همه در درک دیگران از حرفهای ما نقش اساسی دارند. اگر در موقعیتی گفتوگو میکنیم که امکان استفاده از این عناصر را نداریم، لازم است که خیلی مراقب باشیم.
شاید آن آمار مشهور را شنیده باشید که میگوید تنها هفت درصدِ پیامِ صحبت از طریق کلمات منتقل میشود. ۹۳ درصد باقیمانده به نظر از طریق سرنخهای نامحسوسی چون تن صدا و زبان بدن منتقل میشوند. این ادعا از پژوهشی استخراج شده که روانشناسی به نام آلبرت محرابیان حول و حوش شصتسالگی انجام داده است. اما مراقب باشید، این قضیه خیلی جاها اشتباهی نقل شده است!
یکی از پژوهشگران به نام آلبرت محرابیان به این نتیجه رسیده که تأثیر کلی یک پیام، ۷ درصد بصورت کلامی و ۳۸ درصد صوتی(نشانه های آوایی) و ۵۵ درصد غیرکلامی(نشانه های چهره ای) است. پروفسور بردویتسل (Birdwhistell) برآورد مشابهی از میزان ارتباطات غیرکلامی که ما بین انسان ها صورت می گیرد به عمل آورده است. طبق برآورد او انسان معمولی، در مجموع حدود ۱۰ تا ۱۱ دقیقه در روز صحبت می کند و یک جمله ی معمولی فقط ۵/۲ ثانیه به طول می انجامد. وی نیز مانند محرابیان به این نتیجه رسیده که بخش کلامی، حداکثر ۳۵ درصد یک پیام را تشکیل می دهد و بیش از ۶۵ درصد آن غیرکلامی است.
چگونه از این مدل استفاده کنیم؟
هنگامی که در مورد موضوعات حساس و عاطفی ایمیل رد و بدل میکنید، داشتن اطلاعات در باب این مدل میتواند به کارتان بیاید. در این موقعیتها که اثری از تن صدا و حالت چهره نیست، باید در انتخاب کلمات دقت بیشتری داشته باشید. بدون سرنخهای غیرکلامی، خیلی راحت ممکن است معنای کلمات اشتباه فهمیده شود. برای همین است که شکلکها (emoticons) در ایمیلهای خودمانی این قدر اهمیت دارند.
این مدل در مکالمات تلفنی هم به درد میخورد. یادتان باشد که در نبود حالات چهره، تن صدا و انتخاب کلمات تأثیر بسیار بیشتری دارند. هنگام حرف زدن با تلفن، به تن صدای خود توجه کنید و در مورد کلماتی که استفاده میکنید حساسیت به خرج دهید. مطمئن شوید که پیامی که هر کلمه انتقال میدهد، همانی باشد که قصدش را داشتید؛ به ویژه اگر در مورد مسائل عاطفی صحبت میکنید.
از این مدل میتوان به عنوان یک راهنما برای انتخاب نحوهی ارتباط در موقعیتهای گوناگون استفاده کرد. فرض کنید میخواهید به یکی از همکارانتان بازخورد نه چندان مثبتی بدهید. از آنجایی که زبان بدن و حالات چهره در انتقال احساستان در مورد عملکرد وی نقش مهمی ایفا میکنند، پس متوجه میشوید که اگر به جای ایمیل یا تلفن زدن، رودررو از انتقادتان حرف بزنید، احتمال اینکه وی را ناراحت کنید خیلی کمتر میشود. در ارتباط رودررو میتوانید با کمک حالات چهره و تن صدا، مقصود واقعیتان را واضحتر برسانید. در ضمن میتوانید واکنش مخاطبتان را هم فورا ببینید و اگر لازم بود جملات یا نحوهی صحبتتان را کمی تغییر بدهید.
مدل محرابیان در جلسات کاری هم میتواند مؤثر واقع شود. فرض کنید قرار است در یک جلسهی مهم ارائهای داشته باشید و موضوع آن پروژهای است که خیلی برایتان اهمیت دارد. وقتی از تعهد و تلاشتان برای این پروژه میگویید، زبان بدن و حالات چهرهتان خیلی بیشتر از کلماتی که بر زبان میآورید احساس واقعیتان در مورد پروژه را نشان خواهند داد. اگر لازم باشد شنوندگانتان را قانع کنید که چقدر به پروژه متعهدید، حیاتی است که به نحوهی حرفزدنتان حسابی دقت کنید.
در مصاحبههای کاری نیز میتوان از این مدل استفاده کرد. وقتی میخواهید از متقاضیان استخدام مصاحبه بگیرید، دقت کنید ببینید چطور به سؤالاتی که بار عاطفی دارند جواب میدهند. مثلا یکی از سؤالهای خوب این است که «چه چیزی در مورد کار کردن در این شرکت براتون جذابه؟» حالتهای چهره و تن صدایی که در جواب دارند، به شما خواهد گفت که آیا واقعا علاقهمندند عضوی از این تیم باشند یا فقط دنبال حقوقی هستند که زندگیشان را بچرخاند.
نوشته شده توسط شهرزاد حسنی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اهمیت ثبات و پشتکار
مهمترین ویژگی رفتاری من، ثبات و پشتکار است، ثبات و پشتکار است که تکانش بزرگ را، آشکار می کند.
داشتن ثبات و پشتکار، ویژگی نایابی است، حتی افراد جاه طلب و بلندپرواز هم، از نداشتن این ویژگی رنج می برند.
اگر در انجام عادت و رفتاری جدید، بی ثبات باشید، هرگز نمی توانید به تکانش بزرگ، دست یابید، در حقیقت به محض اینکه می خواهید، به تکانش دست یابید، دست از کار می کشید و همین موضوع باعث هدر رفتن، تمام تلاش های شما می شود.
برای پی بردن به اهمیت ثبات و پشتکار، بیایید مثال زیر بررسی کنیم:
یک پمپ چاه آب را در نظر گیرید، که آب را از اعماق زمین بالا می کشد، سیستم این پمپ به این صورت عمل می کند که، باید چندین بار اهرم آن را بالا و پایین بیاورید، تا آب به سطح زمین بیاید.
اغلب افراد در ابتدا با قدرت و سرعت هرچه تمام تر، پمپ می زنند اما بعد از گذر چند دقیقه، وقتی هیچ آبی فوران نمی کند، ناامید می شوند و دست از پمپ زدن می کشند، درست همانند بلند شدن فضاپیما و یا حرکت قطار، پمپاژ آب از اعماق زمین به سطح زمین، به انرژی زیادی احتیاج دارد.
اغلب افراد در همین ابتدا، تسلیم می شوند، اما گروهی هستند که ادامه می دهند و بالاخره به چند قطره آب، دست می یابند، در این هنگام تعداد زیادی هستند که می گویند: این همه تلاش برای همین چند قطره؟
این افراد هم تسلیم می شوند و دست از تلاش و پایداری برمی دارند، در نهایت تعداد کمی هستند که پایدار باقی می مانند.
اشخاصی که پایداری می کنند، پاداش خود را می گیرند و بعد از چند دقیقه، به جریان آب قابل توجهی، دست می یابند . درست است، اثر مرکب ، فعال شد‼️
در این هنگام، دیگر لازم نیست به شدت پمپ بزنید، فقط کافی است هر چند لحظه یک بار، اهرم پمپ را بالا و پایین بیاورید، تا جریان آب حفظ شود، به بیان دیگر، شما به تکانش دست یافته اید.
حال سوال اینجاست که اگر اهرم پمپ را، به حال خودش رها کنید، چه اتفاقی می افتد
جریان آب به تدریج کم می شود و دوباره آب، به اعماق زمین می رود، تکانش از بین رفته است، باید از اول شروع کنید و با شدت و سرعت زیاد، پمپ بزنید.
این اتفاقی است که برای خیلی از ما، می افتد، کسب و کاری را راه اندازی می کنیم و در ابتدا، زمان زیادی را به آن اختصاص می دهیم و به نتایج کمی هم دست می یابیم، اما به تدریج دست از تلاش می کشیم و به سراغ خوشگذرانی می رویم.
دوباره شب ها بر روی کاناپه، لم می دهیم و سریال های بیهوده تلویزیونی را، تماشا می کنیم.
خیلی از افراد هستند که شروع به خواندن کتاب یا شرکت در سمیناری می کنند در ابتدا بسیار هیجان زده هستند و تغییراتی را هم، در زندگی خود احساس می کنند، اما بعد از چند هفته، بی خیال می شوند و دوباره به روند زندگی گذشته خود، باز می گردند.
اگر بی ثباتی و عدم پایداری شما و برای چند هفته، فقط کمی در نتایج شما، تغییر ایجاد میکرد، اشکالی نداشت، اما واقعیت این است که، عدم پشتکار شما و غفلت از انجام دادن عادت رفتاری، تمام تلاش های تان را هدر می دهد و از آشکار شدن نیروی بزرگ تکانش، جلوگیری می کند.
تمام برندگان، یک ویژگی مشترک دارند و آن پشتکار و ثابت قدم بودن است، هر شخصی که در انجام عادت های رفتاری مثبت، ثبات و پشتکار داشته باشد، در هر رقابتی، پیروز میشود.
در مسیر دستیابی به موفقیت، یادتان باشد که باید به تکانش، دست یابید و از همه مهم تر، باید تکانش را حفظ کنید.
کتاب:اثر مرکب
نویسنده:دارن هاردی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نخستین مصاحبه شخصی با مهندس یوسفی زاده
مدیر عامل شرکت آسیا تک
محمد علی یوسفی زاده از جمله مدیران موفق حوزه فناوری اطلاعات است که توانسته با درایت،تیزبینی و به کارگیری روش های نوین مدیریتی طی چهار سال،آسیا تک را به رتبه نخست شرکت ارائه دهنده خدمات دسترسی به اینترنت ارتقا دهد و ضمن ایجاد گسترده ترین پوشش کشوری،تعداد مشترکین را از 60 هزار مشترک به 700 هزار مشترک برساند.جالب اینجاست که همه این کار با تیمی تقریبا یک سوم برابر سایر شرکت های فعال در این حوزه صورت گرفته است.این اعداد برای همه کسانی که در صنعت فناوری اطلاعات هستند،معنای مشخصی دارد.همچنین اخیرا آسیا تک ضمن دریافت پروانه FCPکه افق های جدیدی را برای این شرکت می گشاید،توانسته است در ارزیابی سازمان تنظیم مقررات رتبه نخست را به خود اختصاص دهد وبالاتر از شرکت هایی مانند شاتل،های وب و پارس آنلاین قرار گیرد.به همین بهانه به گفتگو با این مدیر موفق نشستیم.
شروع مصاحبه ی با مهندس یوسفی زاده
جنای آقای یوسفی زاده،لطفا ضمن معرفی خود،کمی از گذشته و زندگی فعلی خودتان بگویید.
من محمد علی یوسفی زاده هستم که البته اکثرا من را شهراد صدا می کنند.یازدهم خرداد ماه 58 در نوشهر در خانواده ای با چهار خواهر و یک برادر،به دنیا آمدم.پدرم فرهنگی بود و تخصصش گل و گیاه و عموما ریسک ناپذیر.تا قبل از آنکه به تهران بیایم،درهمان شهر درس می خواندم و با پدر و مادرم زندگی می کردم.سبک زندگی ما این بود که حسب مدل طراحی شده پدرم،هر کدام از اعضای خانواده در زندگی اجتماعی و خانوادگی یکسری وظایف داشتیم.من از همان زمان از کارکردن در مغازه یاد گرفتم که چطور روی پای خودم بایستم.سال 74 در مقطع دوم دبیرستان بودم که به تهران آمدم.به شدت کار می کردم،تا جایی که این کارکردن به روزی 17 یا 18 ساعت رسید ودیگر ادامه تحصیل ندادم.من در 22 سالگی ازدواج کردم.الان دوتا بچه دارم.اولین بچه من بعد از 10 سال از ازدواجم به دنیا آمد.دوسال بعد از پسرم حامی،خداوند دخترم حریر را به من و همسرم هدیه داد.یکی از دلایل که الان من به جایی که هستم رسیدم،وزندگی ام به این شکل،سمت و سو گرفته حمایت های همرسم بوده و هست.گرچه همیشه مرز مشخصی بین زندگی شخصی و کاری خودم داشتم،اما درک شرایط من توسط همسرم و درکلیات همراه بودن یکی از حسن های زندگی من بود که به نوعی باعث شد که کاری که در حال انجامش بودم،برکت داشته باشد.
پس شما هم ترک تحصیل مثل بیل گیتس و یا استیو جابز داشتید؟
تقریبا بله!چون من خیلی زود مستقل شدم و کارکردم،فرصتی برای درس خواندن نبود؛البته چند بار دانشگاه را شروع کردم،ولی هر بار تحصیل رهاشد.مدیریت صنعتی در دانشگاه اصفهان به ترم نرسید،چون می خواستم کار کنم و پول دربیارم؛مهندسی نرم افزار را در دانشگاه آزاد کرج هم به سال نکشید.به تدریج کار و تجارت هم توسعه پیدا می کرد وهم زمان ازدواج هم کرده بودم.گرچه هیچ وقت یادگیری را رها نکردم وحتی شکل آکادمیک آن را هم به آینده موکول کردم.البته هر نوع از دانش های انتخاب شده ای که احساس می کردم نیازدارم را به شدت دنبال می کردم.مثلا زمانی که هنوز سیسکو وارد ایران نشده بود من جزو اولین کسانی بودم که کلاس رفتم،مطالعه کردم و آموزش دیدم.یا مثلا میکروتیک و لینوکس هنوز در ایران جا نیفتاده بود که من آموزش دیدم.یا حتی در مورد خود ویندوز!پروژه ای که یکسال درگیرش بودم،اولین سی دی ویندوز 98 تبدیل کردیم.تا جایی که به تدریج وظایف مدیریتی من بیشتر شد و دوره های مرتبط را شروع کردم.از دوره حسابداری بیمه و مالیات تا ایزو و استانداردو غیره.احساس می کردم که به این ابزارها نیاز دارم تا افراد و نیازهای سازمانم درک کنم ضمنا بعد از گذشت سال ها مجددا به دانشگاه برگشتم و مهندسی فناوری اطلاعات را برای تحصیل انتخاب کردم.
از کجا به به دنیای مخابرات علاقه مند شدید و جرقه کارهای فعلی خورد؟
رشته من در دبیرستان علوم تجربی بود،شاید به خاطر رشته و تخصص پدرم.ولی زمانی که اکثر هم دوره ای های من درس های اختیاری خودشان را از رشته هنر انتخاب می کردند،من به کامپیوتر و حسابان و این طور درس ها علاقه داشتم.آن زمان مجله بزرگراه رایانه تازه آمده بود و من هم مشترک و مخاطب پروپاقرص این نشریه بودم وبه دقت همه صفحات آن را می خواندم.ازهمان جا دنیای BBS ها را یادگرفته ام.یادم هست مقاله ای دراین نشریه بود که نوشته بود:در دنیا اگر منابع طبیعی و خدادادی مانند سنگ و نفت و گاز و غیره را کنار بگذاریم،بالاترین رشد و درآمد و توسعه را صنعت تلکام دارد.گرچه دردنیای آن زمان تلکام هم به VOICE ختم می شد وهنوز موبایل در ایران پیاده سازی نشده بود و تازه دولت در ابتدا راه بود،اما آن مقاله ذهنیت و تفکری برای من ساخت که ادامه زندگی من در همان مسیر بود.عدم وابستگی به منابع طبیعی و درآمد و رشد و توسعه از طریق صنعت تلکام.اما پس از آن،بیشترین نقش در ورودم به دنیای فناوری و تلکام را برادرم رقم زد.پدرم،زیاد موافق ورود من به این کار نبود و شاید این یکی از دلایلی است که دردبیرستان علوم تجربی خواندم،درحالی که خواهر ها و برادرم رشته ریاضی بودند.اما در ادامه حرفه ای شدن من،زمانی اتفاق افتاد که روی پای خودم ایستادم.ولی در مجموع شروع کارم از شرکتی بود که برادرم داشت.شرکت وی آرشیکام بود که کار معماری انجام می داد و در شرکت آوند کام کارهای کامپیوتری کلید خورد.
از علاقه تان به صنایع ارتباطات و همکاری با برادرتان گفتید،لطفا کمی راجع به مسیری که در دنیای فناوری اطلاعات و به خصوص اینترنت سپری کردید،بفرمایید
زمانی که من وارد کار شدم تا حدود سال 82به طور کلی اینترنت با این سازوکار در ایران وجود نداشت.اینترنت با قیمتی گزاف از طریق ماهواره 64Kدر اختیار بود و باید آن را در حد چند هزار دلار ماهیانه قرارداد می بستیم،ضمنا همان هم به صورت فقط دریافت اطلاعات(RECEIVE ONLY)و هم زمان مبتنی بر پراکسی (PROXY BASE)بود.مشتری ها روی دستگاه هایی با ویندوز NT4پراکسی تنظیم می کردند.از همان ابتدا که با برادرم شرکت آوند کام را داشتیم،کانکشن اینترنت برای ما جالب بود.نخستینDIAL-UPرا حدود سال 76 شروع کردیم.در آن زمان اصلا اینترنت در ایران نیومده بود.مدتی بعد اینترنت دانشگاه شریف در مرکز تحقیقات فیزیک نظری راه اندازی شد و ماخطSEND و DIAL-UPاز آن ها می گرفتیمو دیش RECEIVE ONLY می گذاشتیم.اینترنت ساعتی 1000 تومان یا کیلو بایتی 1 تومان بود و مشتریان با خط تلفنی معمولی وصل می شدند. تااینکه تکنولوژی E1میسر شدٰبعدهم از فروش DIAL-UP رسیدیم به سرویس های هوشمند و IN.هم زمان با این سرویس سرور پست الکترونیکی را در داخل ایران راه اندازی کردیم که مدتی در فضاهای مختلفی میزبانی شد تا پس از دوسال،سرعت اینترنت خودمان از 256Kبالاتر رفت و خودمان میزبان سرویس های خود شدیم.به این ترتیب با فراز و نشیب زیاد و سختی،سرمایه گذاری در این صنعت از E1 بهIN،سپس از INبه WIFI وبعد نهایتا به DSL رسیدیم و پیش رفتیم.خوب یادم هست که در آغاز با پس انداز دو ماه حقوقم،160 هزارتومان جمع کردم و با آن 2 تا خط تلفن خریدم.تاجایی که با 30 نفر در سال 78،30 اکانت داشتیم.به نسبت 30 نفر 8 خط هم زمان به اشغال درمی آمد.آن زمان شرکت ها بسیار کوچک بودند،اما می توانم به جرات بگویم جز اولین ها بودم.به عنوان مثال 8 ماه تا 1 سال بعد از اینکه من سرویس را راه اندازی کرده بودم،البرز رایانه،پارس آنلاین و مروا راه افتادند.درآن زمان مجتمع فنی،داده پردازی،ایز ایران و شرکت کانون انفورماتیک نیز سرویس می داند که همه شرکت هایی کوچک بودیم.البته در این میان تجارب و دانشی که به دست آمده بودرا،در اختیار دیگران نیز گذاشتم و همین باعث شد تا برای راه اندازیISP ها از من کمک بگیرند،و مجموعا در ساخت 117 مورد ISPمشارکت داشتم.برخی از این ISPها هنوز هم فعال هستند که به عنوان نمونه باید از شهراد شبکیه نام ببرم.شهراد را در سال 80 پایه گذاری کردم.البته در آن زمان ISPها.فقط سرویس اینترنت ارائه می کردند،اما من رویاهای بزرگ تری در سر داشتم.درحال حاضر شهراد علاوه بر ارائه اینترنت خانگی و سازمانی،شبکه های مجازی سازمانی و سرویس میزبانی اینترنتی نیز دارد.
گفتید اینترنت در ایران چندان فعال نبود.پس چطور ارزیابی کردید و کارت های اینترنتتان را فروختید؟
کارت اینترنتی اول نبود.اوایل بعضی مغازه ها مثل نماینده برای ما عمل می کردند و اینترنتی ساعتی می فروختند.به این ترتیب که کسی 10 ساعت می خواست،10/000 تومان به آن ها می داد،بعد ان ها به ما زنگ می زدند و مثلا می گفتند کاربر ALIبا پسورد 123 را بسازید.ما بعد از این که این اکانت را می ساختیم،دردفتری که برای نگه داری اطلاعات داشتیم 10 ساعت برایش منظور می کردیم.سپس هربار وصل و قطع شدنش راهم ثبت می کردیم تا بتوانیم مجموع زمان های اتصالش را حساب کنیم.بعدها کمی پیشرفت کردیم و ابزارها و نرم افزارهای مدیریت این شرایط فراهم شد.درآن زمان کارت اینترنت هنوز وجود نداشت.ما در یک حرکت نو،اکانت های یک تا چند ساعته می ساختیم،پرینت می کردیم و دریک پاکت می گذاشتم.بعدها برای اینکه مشتری از صحت پاکت مطمئن باشد،سرب پلمپ خریدیم،نخ می کردیم وسر پاکت را پلمپ می کردیم.این اولین کارت اینترنتی بود،که وارد بازار ایران شد.بعدها روش های مختلف اشتراک به وجود آمد.یادم هست که البرز و چند شرکت دیگر پاکت هایی مثل پاکت های رمز بانک ها درست می کردند.البته مدتی بعد کارت های اسکرچ وارد بازار شد و اتفاقات کارت اعتباری در ایران راه افتاد.آن زمان اگر روزی 100 ساعت اینترنت فروخته می شد،برایمان خیلی خوب بود.اما الان که نگاه می کنم،لحظه ای 10/000ساعت در حال خرید وفروش است و این حس خوب و خیلی متفاوتی دارد.
و چطور به آسیا تک رسیدید؟
من از روز اولی که شرکت های PAPراه افتادند و اولین مرکز را در ایران نصب کردند.با هر 11 شرکت جلسه گذاشتم و برای دریافت نمایندگی آن ها اقدام کردم،که درنهایت در شرکت شهراد شبکیه با 4 تا از آن ها کارمی کردیم.اما اواخر 89 بود که دیگر به این نتیجه رسیده بودم که مستقیما وارد یک PAP بشوم.این پیشنهاد آْسیا تک و دو شرکت دیگر بود که درنهایت سال 89 قرارداد با آسیا تک امضا شد و من از سال نود رسما مدیریت آسیا تک را عهده دار شدم.پس از آن پله پله رشد،بالندگی و پیشرفت آسیا تک رقم زده شدو اینک با دریافت مجوز FCPافق های جدیدی پیش روی خودداریم.
درپایان برای مخاطبینی که دوست دارند بتوانند یک کارآفرین موفق مثل شما باشند،چه توصیه ای دارید؟
برای رسیدن به هرنقطه ای باید بهای آن را پرداخت.همین طور مهم است که وقتی به آن نقطه می رسیم یادمان باشد،خودمان را از دست ندهیم.هم برای رسیدن به هدف تلاش بسیاری لازم است و هم برای نگه داشتن آن باید خیلی سختی ها را متحمل شویم.به خاطر همین در طول مدت،باید فرآیندهای هیجانی را بشدت کنترل کرد.بعلاوه مدام باید به ارتقا و پیشرفت و یادگیری فکر کرد و آن را به یک عادت مستمر تبدیل کرد.
کانال تلگرامی عشق پول کلیک کنید
ده کاری که مدیران چابک باید متفاوت انجام دهند، عبارتند از:
۱- کار کمتر:
کارٍ در جریان را در سطح سبد محصول محدود کنید، اتلاف را حذف نمایید، تمرکز ایجاد کنید، کارهای موازی کمتری انجام دهید، مسائل را ساده نگاه دارید.
۲- اکتشاف و تطبیق:
به جای دنبال کردن برنامه ای مشخص، اکتشاف کنید و خود را با آموخته هایتان تطبیق دهید.
۳- یادگیری سریع:
چرخه های بازخورد را کوتاه کنید، تحملِ پذیرش اشتباهات را داشته باشید و برای یادگیری و بهبود مستمر ارزش قائل شوید.
۴- یک تیم، یک هدف:
برای جلوگیری از انباشته شدن کارها، تیمهایی محصول محور ، متحد و چندتخصصی با هدفی مشترک تشکیل دهید و سیاسی کاری را سرکوب کنید.
۵- تمرکز روی ارزش:
به جای هزینه، روی ارزش تمرکز کنید، ارزش را هر چه زودتر و به تدریج تحویل دهید و روی ساخت محصولِ درست تمرکز کنید.
۶- توانمندسازی تیمها:
با الهام بخشیدن و تعامل با تیمها، فرصتی برای ایجاد محرک های ذاتی مانند اختیار ، تسلط و هدف فراهم کنید.
۷- پذیرش واقعیت های سخت:
در پذیرش مشکلات و واقعیت های سخت باز عمل کنید و تیم خود را در حل مشکلات یاری و حمایت نمایید و همواره به یاد داشته باشید که چابکی مشکلات شما را حل نمیکند، بلکه آنها را برایتان نمایان می سازد.
۸- افکار بزرگ، شروع کوچک:
چشم اندازی بزرگ داشته باشید ولی آنرا در بخش های کوچک تحویل دهید.
۹- همکاری:
نقش خود را به خوبی ایفا نمایید و اعضای تیم خود را حمایت کنید و به افراد فرصت دهید که حضوری فعال در پروژه ها داشته باشند.
۱۰- رهبری نمونه بودن :
ابتدا خود چابک باشید، از تکنیک های آنهاستفاده کنید، اصول چابکی را به معرض نمایش قرار دهید و مانند رهبری خدمتگزار رفتار نمایید.
کانال تلگرامی عشق پول کلیک کنید
استراتژی در معاشرت و دوستی به زبان ریاضی
استاد رياضی در وقتِ خارج از درس، میگفت:
اعداد کوچکتر از یک ، خواص عجیبی دارند .
شاید بتوان آنها را با انسانهای بخیل مقایسه کرد ...
مثلا عدد (0.2 = دو دهم) !!!
وقتی در آنها ضرب میشوی
یا میخواهی با آنها مشارکت کنی،
تو را نیز کوچک میکنند.
3×0.2=0.6
وقتی میخواهی با آنها تقسیم شوی یا مشکلاتت را با آنها
تقسیم کنی و بازگو کنی، مشکلاتت بزرگتر میشوند.
3÷0.2=15
وقتی با آنها جمع میشوی و در کنار آنها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمیشود و چیزی به تو نمی آموزند.
3+0.2=3.2
و اگر آنها را از زندگی کم کنی چیز زیادی از دست نداده ای !!!
3-0.2=2.8
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود.
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.
همنشینی با نااهلان ضایع کردن عمر است.
دوستی با افراد کوچک ( رذل ) شما رو کوچک خواهد کرد.
در معاشرت و در دوستی، استراتژیت انسان هایی باشد که روح بزرگی دارند.
انسان هایی که منشأ خیر برای مردم هستند.
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool
کارآفرین موفق به چه دوستانی نیاز دارد؟
کارآفرینی با اعداد گره خورده است. تعداد کارمندان، مشتری ها، درآمد و... هرچه این اعداد بیشتر باشند کارآفرین قوی تر و موفق تر می شود. به عنوان یک کارآفرین علاوه بر بینش، تجربه، منابع و اطلاعات، به دوستانی نیاز دارید که در این راه به شما کمک کنند. کیفیت و کمیت دوستان برای یک کارآفرین حیاتی است. در زیر 5 نوع دوستی که می تواند در این مسیر همراه تان باشند آورده شده است:
مربی
کارآفرینی بازی آسانی نیست. به جرأت، ریسک و حمایت زیادی برای موفقیت در این راه نیاز دارید. شاید دوستان کارآفرینی داشته باشید که همزمان با شما در این راه قدم گذاشته باشند و با مشکلات مشابهی دست و پنجه نرم کنند، اما آنهایی در این راه می توانند به شما کمک کنند که جلوتر از شما قرار دارند و مسیری که شما در آن هستید را با موفقیت طی کرده باشند. اینها هم می توانند به شما انگیزه ی ادامه ی کار را بدهند هم به دیگر کارمندان در رسیدن به اهداف شرکت انگیزه دهند.
مشاور استراتژیک
مشاوران استراتژیک کسانی هستند که بازار مشتری مشابه به شما را دارند. می توانید ایده های تان را با آنها تبادل کنید و استراتژی هایی که آنها برای موفقیت به کار گرفته اند را دنبال کنید. غالبا این استراتژی ها در کسب و کارها یکسان هستند. دوستی با چنین ویژگی می تواند راه را برای شما کوتاهتر کند.
رابط
دوستی که بتواند شما را در زمان مناسب به افراد پر نفوذ معرفی کند، رابط است. هرگز این دوستان را نباید از دست بدهید. در معاملاتی که می کنید صداقت داشته باشید و با اینکه دوست تان پر نفوذ است، پیشنهاد کمک تان را به او بدهید تا دوستی شما محکم تر شود.
معتمد
دوستانی که همیشه شما را حمایت کنند و نقطه ی اتکای شما باشند را معتمد می نامند. این نوع دوستان هر وقت که نیازشان داشته باشید به شما کمک می کنند چه مالی چه روانی. علاوه بر این، همیشه شما را به پیشروی تشویق کرده و نمی گذارند درجا بزنید.
نقاد
دوستی که بدون دخیل کردن نظر شخصی اش شما را به طور هوشمندانه و سازنده ای نقد می کند را می توان نقاد نامید. هدف او تحقیر کردن شما نیست بلکه می خواهد مسیر رسیدن به اهداف تان را به شما نشان دهد. هر کارآفرین باید دوستی با این ویژگی داشته باشد و از اینکه آن شخص آیینه اش باشد نهراسد. این افراد نقص و کاستی های شما را به خوبی نشان می دهند و باعث قوی تر شدن کسب و کار تان می شوند.
منبع: successstory
کانال تلگرامی ما
https://t.me/eshghepool