| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
پنج راه برای داشتن یک زندگی کاری شاد
آیا شما از کارتان بدتان میآید یا اینکه از کارتان متنفرید؟ اگر چنین است علت و ریشه این مساله چیست؟ آیا رئیستان اعصاب شما را خرد میکند ؟ یا اینکه در کارهای روزمرهتان با محدودیتهای زمانی و ضرب الاجلهای غیرمنطقی و استرسزایی مواجه هستید که عرصه را بر شما تنگ میکنند؟ یا اینکه مشکلات زندگی شخصیتان امان شما را بریده و باعث شده تا شما با همکاران و روسای خود پرخاشگری کنید؟
دلایل متنفر بودن شما از کارتان هر چه که باشد باید هر چه سریع تر از میان برداشته شوند و برای این کار میتوان از مهارتهای شادی در کار بهره برد که در اینجا به پنج مورد از مهمترین و کاربردیترین آنها اشاره خواهد شد.
1- مشکلات و چالشهای غیرمرتبط با کارتان را مهار کنید
تحقیقات نشان داده که مشکلات زندگی شخصی افراد تا یک سوم از میزان احساس شادی آنها در محل کارشان میکاهد و بر اضطراب آنها میافزاید.
بنابراین همان طور که در زمان رفتن به خانه سعی میکنید که مشکلات و چالشهای بیرون را پشت در خانه جا بگذارید و با رویی گشاده پا به محیط خانه بگذارید همین کار را هنگام ورود به محل کارتان نیز انجام دهید و مشکلات و چالشهای خانه را به محل کارتان نیاورید و به آنها فکر نکنید.
2- همیشه بهترین و برجستهترین ویژگیهای همکاران و رئیستان را به یاد بیاورید
اگر همکاری یا رئیسی با شما کار میکند که با شما هماهنگ نیست و خصوصیتهایی دارد که از نظر شما غیرقابلتحمل است، نیازی نیست که از آنها متنفر باشید یا از کار کردن با آنها احساس بدی داشته باشید؛ تنها لازم است این واقعیت که انسانها با هم فرق دارند را بپذیرید و فقط روی نقاط قوت و مثبت همکاران و روسای خود تمرکز کنید و آنها را همین طور که هستند دوست بدارید و مطمئن باشید به این ترتیب بر میزان احساس شادیتان در محل کار افزوده خواهد شد.
3- زمانتان را به بهترین شکل ممکن مدیریت کنید
نوشتن برنامه کاری روزانه و رعایت دقیق مفاد آن و اولویتبندی فعالیتهای پیشرو میتواند به انجام شدن به موقع همه کارها کمک شایانی کند و نگرش مثبتی نسبت به شما چه بین روسا و چه بین همکارانتان ایجاد کند و به شما نیز اعتماد به نفس بیشتری برای آینده کاریتان میبخشد. بنابراین مدیریت زمان در محل کار میتواند دریچهای باشد به افزایش احساس شادی در کار.
4- از یک مربی یا مشاور برای برآورده ساختن نیازهای کاریتان کمک بگیرید
بر اساس تحقیقات جدید، کمک گرفتن از یک مربی یا مشاور حرفهای در محل کار میتواند تا ۸۰ درصد بر بهبود زندگی کاری شما تاثیر مثبت بگذارد. یک مربی یا مشاور به شما کمک خواهد کرد تا اهداف کاریتان را بهطور کامل و شفاف تعریف کنید، اعتماد به نفستان را افزایش خواهد داد و توازن خوبی بین تجربیات زندگی شخصی و کارتان پدید آورید.
5- به خاطر موفقیتهای به ظاهر کوچک و کم اهمیت احساس غرور و شادی داشته باشید
همه ما شاهد بودهایم که شادمانیهای کوچک در میانه گرفتاریها و چالشهای کاری میتواند اثر مثبت فراوانی بر جا بگذارد و احساس شادکاری را در میان کارکنان بالا ببرد. شاد شدن به خاطر چیزهای کوچک بسیار بیشتر از آنچه به نظر میرسد موجب رفع وضعیت منفی و افسردگی میشود و شادکاری را برای آنها به ارمغان میآورد.
منبع: Happy Work Magazine
برخورد با همکاری که نقش قربانی را بازی میکند
بعضیها دوست دارند همیشه نقش قربانی را بازی کنند. هیچ وقت هیچ چیز تقصیر آنها نیست و فکر میکنند همه میخواهند برایشان دردسر درست کنند یا به آنها صدمه بزنند. کار کردن با چنین همکاری میتواند به شما آسیب بزند.
«هالی ویکز»، سخنران مدرسه کندی هاروارد میگوید: «کار کردن در کنار کسی که همیشه احساس میکند قربانی است، واقعا افسردهکننده است. حس میکنید در آن شرایط گیر کردهاید و راه فراری نیست. وقتی او را میبینید که دارد به سمتتان میآید، انرژی منفی اش دلسردتان میکند.»
«ایمی جن سو»، از مدیران شرکت «پاراویس پارتنرز» میگوید: «شاید بزرگترین چالش در برخورد با همکاری که این طرز فکر را دارد، انرژی منفیای است که از خودش ساطع میکند. وقتی سرتان شلوغ است، آخرین چیزی که میخواهید بودن در کنار کسی است که همیشه نیمه خالی لیوان را میبیند.»
برای برخورد با چنین کسی که قطعا در گروه افراد بدقلق قرار میگیرد، نکاتی وجود دارد که از این قرارند:
▪️همدلی کنید
ایمی میگوید: «برای شروع، این را بدانید که حس قربانی بودن همیشگی همکارتان، هیچ ربطی به شما ندارد. پس آن را به خودتان نگیرید. سعی کنید عجولانه قضاوت نکنید. همدردی با او کمکتان میکند. این را درک کنید که او دنیا را جور دیگری میبیند. و زندگی کردن به شکل یک قربانی، آن هم هر روز، باید سخت باشد.» با او همدردی کنید.
▪️مثبت باشید
ایمی میگوید: «سپس به این فکر کنید که چطور نگذارید رفتار سمی همکارتان روی شما تاثیر بگذارد.» مهمتر از همه، وقتی این شخص خاص روی اعصاب شما میرود، سعی کنید یک نقطه مثبت در او پیدا کنید. ویکز توصیه میکند: «وجوه مختلف او را کشف کنید. روی وجه غرغرو، شکاک یا عصبی او زوم نکنید. به دنبال وجوه تشابه باشید، حداقل به این فکر کنید که هر دویتان به سازمان متعهد هستید.»
▪️داستان را جور دیگری روایت کنید
فرض کنید همکارتان دارد پشت سر رئیسش بد میگوید چون فکر میکند رئیس همه کارها را روی سر او ریخته و بقیه بیکارند. ویکز توصیه میکند که چیزی در این مایهها بگویید: «میدانم که استرس زا است اما شرط میبندم چون تو از همه لایق تر و قابل اعتمادتری، کار بیشتری به تو میسپارد و نمیداند تحت فشاری.»
▪️به او اعتبار ببخشید
ایمی میگوید: «برای اینجور آدمها، اعتبار معمولا مثل یک حلقه گمشده است. آنها حس میکنند دیده نمیشوند و کسی به آنها توجه نمیکند.» برای همین، با خودشان میگویند «اگر گلایه کنم یا نقش قربانی را بازی کنم، حتما صدایم را خواهند شنید یا از من قدردانی خواهند کرد.» ایمی معتقد است این آدمها گاهی فقط به تقویت روحیه و انرژی مثبت نیاز دارند که از جای دیگری آن را نمیگیرند.
▪️راهحل ارائه دهید
یک پاسخ دیگر به گلایههای بیپایان او، ارائه راهی برای حل مشکل است. ایمی میگوید: «دلیل گله و شکایت کردن او، شاید این است که یک نیاز ناگفته دارد که باید به آن رسیدگی شود. » هر کاری میکنید، حواستان باشد که او وارد فاز غرزدن نشود. این کار، کمترین فایدهاش این است که او میفهمد نمیتواند پیش شما غر بزند و اگر بزند، به مرور تمایلتان برای صحبت با او را از دست میدهید.
▪️با او روراست باشید
ایمی میگوید: « اگر رفتار او دارد به عملکرد کسب وکار آسیب میزند، باید درباره تاثیرش با او صحبت کنید.» رئوف و باملاحظه باشید.
ویکز میگوید: «در اینجا، کلمات و لحن شما خیلی مهم است.» اگر بگویید: «تو شکاکی و خیلی نق میزنی»، او اصلا به حرفتان گوش نمیدهد. بهتر است درباره رفتارهایی صحبت کنید که باید در خود تقویت کند، نه رفتارهایی که دوست دارید از آنها دست بردارد.
▪️با رئیستان صحبت کنید
ایمی میگوید: «اگر پیش رئیس بروید و از همکارتان شکایت کنید، خودتان یک جورهایی شبیه همکارتان میشوید. اما اگر واقعا اعتقاد دارید که رفتار او دارد به تیم صدمه میزند یا روی کسب وکار تاثیر منفی گذاشته، باید دربارهاش صحبت کنید.» ویکز معتقد است که محوریت گفتوگو، نباید «شخصیتها» باشند. به جایش، چیزهایی بگویید که برای رئیستان مفید باشد. حرف هایتان را در قالب کار بزنید.»
▪️حد و مرز بگذارید
ایمی میگوید: «اگر این فرد، همیشه سر میز شما میآید که آه و ناله کند، باید برای رابطهتان قوانین جدید تعریف کنید.» بیادبی یا بیاحترامی نکنید. اما در مورد حد و مرزهایتان، صریح باشید. ساکت بمانید و با استفاده از زبان بدن، برایش پیغام بفرستید که بداند علاقهای به صحبت ندارید.»
منبع: hbr
اعتماد به نفس برای یک چانهزنی موفق کافی نیست
همه میدانند که برای چانهزنی در مورد اضافه حقوق یا ارتقای شغلی، داشتن اعتماد به نفس ضروری است. اما به جز اعتماد به نفس، عوامل شناختی دیگری هم وجود دارد که افراد را هنگام مذاکره در مورد یک موضوع، به عقب میراند.
مثلا تحقیقات نشان میدهد بیشتر زنان اگر اشتباهی در محیط کار مرتکب شوند، فکر میکنند دلیل آن نداشتن مهارتهای لازم بوده است. اما اگر به یک دستاورد حرفهای برسند، آن را شانسی میدانند. بدتر آن است که در بررسی عملکرد کارکنان، این چرخه بازخورد منفی به قضاوتهای تبعیضآمیز منجر میشود.
برای غلبه بر این موانع چه باید کرد؟ ضمن اینکه فردباید همه دلایلی را که شایسته افزایش حقوق یا ارتقای شغلی است به خودش یادآوری کند، باید نگاهش را به چانهزنیهای پرتنش تغییر دهد و بر سه حوزه متمرکز شود:
1- تمرین، تمرین و تمرین:
وقتی تصمیم گرفتید در مذاکره با مدیرتان چه بگویید، بیان آن جملات را با دوست یا همکار نزدیکتان تمرین کنید. این کار علاوه بر اینکه اضطرابتان را هنگام مواجه شدن با مدیر کم میکند، باعث میشود از نظرات یا انتقادات کسی که با او تمرین میکنید، بهره ببرید.
2- اضطرابتان را بپذیرید:
صحبت کردن در مورد افزایش حقوق یا ارتقای شغلی ذاتا کار پراسترسی است و وقتی به دل چنین مذاکرهای میروید، این اضطراب چند برابر میشود. به جای اینکه این واکنشهای روانی را یک امر منفی بدانید، به خودتان القا کنید که چنین حسی طبیعی است. به خودتان بگویید حتما میخواهید کار مهمی انجام دهید که بدنتان چنین واکنشی نشان داده و به این ترتیب، حستان را مثبت کنید.
3- از وسواس فکری پرهیز کنید:
به ساعت نگاه میکنید و میبینید یک ربع دیگر به قرارتان با رئیس برای صحبت در مورد افزایش حقوق باقی مانده است. چیزهایی که قرار است بگویید را برای آخرین بار با خودتان مرور میکنید، درست است؟ خیر، اشتباه است. دقایقی مانده به شروع جلسه، وقت آماده شدن نیست؛ بلکه از این زمان برای خالی کردن ذهنتان استفاده کنید. مثلا به موسیقی محبوبتان گوش دهید، پیادهروی کوتاهی داشته باشید یا هر کاری که لازم است برای آرامشتان انجام دهید.
منبع: Fast Company
ده خصلتی که شما برای موفقیت ندارید !
همین الان قلم و کاغذ بدست بگیرید و ده خصلتی که کسب و کار شما از دید مشتری ندارد را بنویسید
به فکر آمدن روز های خوب نباشید ، به فکر ساختن روزهای خوب باشید
شصت درصد فعالین اقتصادی به دیوار خورده اند وعلت یک چیز است : عامل شکست تاخیر در بروز رسانی محصولات و خدمات است
چه چیز هایی را در شرکت یا بیزینس خود می توانید حذف کنید ، لیستی ده گانه از آن تهیه کنید
نگاهی مثبت به شکست داشته باشید
چه چیزی محصول شما را برای مشتری خواستنی تر می کند ؟ ( ویژگی آن را بنویسید )
شما نیاز به باز تعریف بازار دارید ، بازار نسبت به نرخ ارز ، واکنش نشان داد و بازار دیگری شده است ، بیزینس هایی که شکست خورده اند ، پوست اندازی بازار را نفهمیده اند و تمرکز آنها بر پیش بینی نرخ ارز است ، تا ضرورت تغییر در نوع بیزینس
رصد فعالیت رقبا لازم است
عامل شکست ، ناتوانی در واکنش به تغییر نگرش مشتری نسبت به محصول شماست
از خواسته های مشتریان کنونی فاصله زیادی دارید
شناختی از روحیات مشتریان خود ندارید
آیا فضایی در شرکت ایجاد کرده اید که پرسنل بتوانند از پتانسیل های درونی خود به بهترین شکل استفاده کنند ؟
هر جا تجارت موفقی دیدید بدانید کسی ، زمانی ، تصمیم جسورانه ای گرفته است.
محمد حسین ادیب
عدد دانبار: انسان تنها قادر به داشتن همزمان 5 دوست صمیمی است!
طبق نظر گروهی از محققین انگلیسی، انسان نمیتواند به طور همزمان بیش از 5 دوست صمیمی داشته باشد. این گروه تحقیقاتی شامل انسانشناس مشهور آقای رابین دانبار (Robin Dunbar) میشود.
طبق بررسیهای آقای رابین دانبار تعداد افرادی که یک انسان قادر به برقراری رابطه دوستانه با آنهاست به 150 نفر محدود میشود. این محدوده بر اساس سایز مغز انسانها و گروههای اجتماعی آنها تعیین شده است.
از نظر این محقق انگلیسی، 150 نفری که انسان قادر به برقراری رابطه دوستانه با آنهاست به 4 لایه تقسیم میشوند:
لایه اول شامل 5 نفر است که دوستان صمیمی آن فرد را تشکیل میدهند
و در لایههای دوم، سوم و چهارم به ترتیب 10 نفر، 35 نفر و 100 نفر باقیمانده قرار داده میشوند.
باید توجه داشت بسته به تفاوتهای میان افراد برونگرا و درونگرا تقسیم بندی آنها در این لایهها نیز متفاوت است اما تعداد کل 150 نفر مورد نظر همواره ثابت خواهد بود. این دسته بندی به نام این محقق نامگذاری شده و به “لایه دانبار” (Dunbar layers) معروف است که به آن عدد دانبار نیز گفته میشود. دقت داشته باشید که 5 دوست صمیمی ماکسیمم تعداد دوستان صمیمی هستند که هر فرد میتواند به طور همزمان با آنها ارتباط صمیمانه داشته باشد و بیشتر از این تعداد توسط مغز انسان قابل پشتیبانی نخواهد بود.
طبق اطلاعات به دست آمده، تیم محققین این پروژه به آنالیز شش میلیارد تماس تلفنی برقرار شده توسط 35 میلیون انسان پرداختند و روابط آنها را بر اساس تعداد دفعاتی که این افراد باهم تماس میگرفتند، دسته بندی کردند. این عمل در سال 2007 درست زمانی که فیسبوک برای اولین بار به عموم معرفی شد و کمپانی اپل از اولین آیفون خود رونمایی کرد، انجام پذیرفت. بنابراین در آن زمان آنالیز تماسهای تلفنی بهترین انتخاب بوده است. طبق گفته محققین دستهبندی افراد آنالیز شده به این صورت برآورد شد که 4 نفر در لایه اول، 11 نفر در لایه دوم، 30 نفر در لایه سوم و 129 نفر در لایه آخر قرار داشتند. این نتیجه به دست آمده بسیار نزدیک به اعداد برآورده شده در تحقیقات دانبار است.
منبع: engadget
روش برخورد با افرادی که خود را عقل کل میدانند!
اول از همه اینکه باید بفهمید که این فرد چطور فکر می کند. اگر فکر کند که همه چیز را می داند احتمالاً سعی می کند آنرا با برخی واقعیات یا اطلاعاتی که دارد ثابت کند. اکثر افرادی که احساس می کنند همه چیز را می دانند معمولاً در خانواده هایی بزرگ شده اند که از کودکی مسئولیت بسیار سنگینی بر دوششان بوده است. وقتی می خواهید نظرتان را به چنین افرادی بفهمانید بهترین راه این است که درست به همان روشی که او حرفش را به شما ثابت می کند، شما هم حرفتان را به او ثابت کنید. بعنوان مثال، اگر سعی دارید که به کسی نشان دهید که بیشتر از یک روش برای پیدا کردن راه حل برای یک مشکل خاص وجود دارد می توانید به آنها بگویید که یک راه بهتر برای اینکار وجود دارد.
چند ایده و توصیه برای برخورد با آنها که فکر می کنند همه چیز را می دانند
بهتر است در ابتدای گفتگویتان، سعی نکنید به آنها بگویید که حرفشان غلط است. اینکار باعث می شود که فوراً حالت دفاعی بگیرند و دیگر به حرفهایتان گوش ندهند. اینجاست که داد و بیدادها شروع می شود. اگر نمی توانید در همان لحظه نشان دهید که نظرتان چیست، بحث نکنید، زمانی دیگر را برای اثبات نظرتان در نظر بگیرید. آنهایی که احساس می کنند همه چیز را می دانند افرادی بسیار خودخواه هستند. یادتان باشد که با آنها وارد جار و جنجال شدن فقط باعث خوشحالی آنها می شود نه شما. معمولاً آخر کار بسیار خسته می شوید. رمز کار این است که مواجهه با چنین افراد یک راه درست دارد و یک راه غلط. دوری کردن از آنها کمک نمی کند که بفهمند همه چیز را نمی دانند. درعوض می توانید این را به آنها ثابت کنید..
♨️چرا اینکار را می کنند؟
اگر سعی کنید از دیدگاه خود آنها مسئله را ببینید خیلی راحت تر می توانید با این افراد برخورد کنید. این افراد معمولاً فاقد اعتماد به نفس هستند به همین خاطر سعی می کنند باید آنچه را که می دانند را نشان بقیه دهند و کاری کنند که بقیه احساس کنند زیردست آنها هستند. شاید هیچوقت نتوانید دلیل این رفتار خودخواهانه آنها را بفهمید اما با درک اینکه مسئله ای باعث شده است که این فرد چنین شخصیتی داشته باشد، می توانید درک خودتان را بالاتر برده و راحت تر با رفتار او کنار بیایید.
✳️ارزش خودتان را گوشزد کنید
اصلاً اینطور نیست که شما پایین تر از این فرد باشید یا کمتر از او بدانید. این آنها هستند که می خواهند چنین حسی را به شما منتقل کنند. اگر به آنها اجازه بدهید احساستان نسبت به خودتان را تغییر می دهند. پس به جای اینکه همه حرفهایی که می زنند را تایید کنید، به همه کارهای مثبتی که قادرید انجام دهید فکر کنید. ارزش شما بسیار بالاست و هیچکس حق خدشه وارد کردن به آن را ندارد.
✳️به حرفهای او گوش دهید
گاهی اوقات چنین رفتاری به این علت از فرد سر می زند که او فکر می کند کسی نیست که به حرفهایش گوش دهد. شما می توانید با گوش دادن به حرفهایشان بدون اینکه نظراتتان را مطرح کنید، ترسهای آنها را از بین ببرید. با این روش، دیگر شما را تهدیدی برای خود قلمداد نمی کنند.
✳️به آنها نشان دهید که بعضی از نظراتشان را قبول دارید و خواهید دید که احساس می کنند که به آنها ارزش و اعتبار داده اید.
وقتی باعث شدید که احساس اعتماد به نفس و راحتی بیشتری کنار شما بکنند، می توانید برای تغییر بعضی از نگرش های آنها وارد عمل شوید. اما باید اینکار را خیلی زیرکانه انجام دهید. اگر مستقیماً آنها را به چالش بکشید یا خشن برخورد کنید، باعث می شود که همان رفتار دفاعی قبلیشان را پیشه کنند.
✳️ باید نگرششان را به خودشان انعکاس دهید. بااین روش به آنها درعوض نشان داده اید که به حرفهایشان گوش کرده اید و از ایده هایشان تقدیر می کنید و احساس خوشحالی خواهند کرد. از اینجا به بعد می توانید به آرامی بعضی از ایده هایشان که غیرقابل قبول به نظر می رسد را انتخاب کرده و اطلاعات لازم برای تکذیب آنها را مطرح کنید. به جای اینکه ایده هایشان را رد یا مسخره کنید، خیلی ساده شواهد متنقض آنرا به آنها نشان دهید. بعد از آنها نظرشان را جویا شوید.
اما در اکثر موارد این افراد از تغییر دیدگاهشان خودداری می کنند. در چنین صورتی، با بررسی دیدگاه آنها در سایه اعتقادات خودتان، باید سعی کنید با بی اعتنایی از آنها بگذرید. مطمئناً این افراد با باور یک چیز اشتباه صدمه ای به شما نمی زنند پس لازم نیست که نگران چیزی باشید.
اگر این مشکل خیلی آزارتان داد می توانید دیگر آن فرد را نبینید.
پس بااینکه برخورد و مواجهه با کسانی که فکر می کنند همه چیز را می دانند زمان و انرژی زیادی از شما می برد اما می توانید تاثیری که بر شما دارند را محدود کنید.
معایب کار گروهی را بشناسید...
با وجود مزیتهای بسیار، کار گروهی و مشارکت با محدودیتهایی مواجه است. برخی از موانع کار گروهی را در ادامه میخوانید.
۱. عدم شایستگی کافی
در کار گروهی، همهی کارکنان نظرات خود را مطرح میکنند؛ از جمله کارکنانی که از دانش و شایستگی لازم برخوردار نیستند. مدیران باید پیشنهادات بیربط و نامناسب را غربال کنند. دریافت نظرات ناپخته و غیرمنطقی یکی از مشکلات رایج سبک مشارکتی است.
۲. عدم تمایل مدیریت
اگر هزینهی مشارکت کارکنان از منفعت آن بیشتر باشد، مدیریت روی خوشی به آن نشان نمیدهد. گاهی هم مدیران گمان میکنند، سهیم کردن کارکنان در امور سازمان از قدرت و اعتبار آنها میکاهد بنابراین حس خوشایندی به آن ندارند.
۳. تأثیر گروهها
گاهی گروهها و دستههای مختلف برای رسیدن به نتیجهی دلخواه خود، کارکنان را تحت تأثیر قرار میدهند. این کار برخلاف روح حقیقی مشارکت که هدفِ رسیدن به بهترین انتخاب را دنبال میکند، خواهد بود.
۴. آموزش ناکافی
نه تنها کارکنان بلکه معمولا مدیران هم برای پیادهسازی موفقیتآمیز سبک مشارکتی آموزش کافی نمیبینند. در نتیجه مدیران ناتوان از مدیریت مناسبِ موقعیت، نمیتوانند محیط مناسب را برای مشارکت و کار گروهی فراهم کنند. از سوی دیگر کارکنانی که در این زمینه آموزش کافی نداشتهاند، نمیدانند چگونه در این شرایط رفتار کنند. آموزش ناکافی یکی از موانع مشارکت مؤثر و کارآمد است.
۵. رویکرد نامناسب به همکاری و همیاری
گاهی برخی از کارکنان انتظار دارند که همهی نظرها و ایدههایشان از سوی مدیریت پذیرفته شود و وقتی این اتفاق نمیافتد، کارکنان احساس نارضایتی میکنند و تمایلی به همکاری نشان نمیدهند.
10 راه برای اینکه اجازه ندهیم کار جلوی وقت گذراندن با خانواده را بگیرد
در زندگی مدرن، بیرون آمدن از کار در پایان ساعات کاری امری دشوار است. فناوری زندگی را بهبود میبخشد و فرصتهای جدید را ایجاد میکند، اما کارهای ما را کاهش نمیدهد. در حال حاضر، بسیاری از کارکنان بیرون آمدن از کار در پایان ساعات کاری زمانی که در گوشیهای هوشمندشان مدام ایمیل میآید را کار دشواری میدانند.
نکته منفی در اینجا داشتن زمان کمتری با خانواده است. چگونه این روند را متوقف میکنید و زمان استراحت به خود میدهید؟ ما در این مقاله نکات مفید را با شما به اشتراک میگذاریم، تا اجازه ندهید کار جای خانواده را در زندگی شما بگیرد.
▪️دستگاههای خود را خاموش کنید
فشار بر کارکنان مدرن بسیار زیاد است. این باعث میشود پس از پایان زمان کاری به کار کردن ادامه دهند. کار کردن مداوم باعث آسیب رسیدن به سلامت شما است. شما نیاز به زمان برای استراحت و بهبود دارید. این کار شما را در کار نیز مؤثرتر میکند. پس هنگامیکه به خانه بازگشتید، دستگاههای خود را خاموش کنید. از کار خود دور شوید و از سپردن زمان با خانوادهتان لذت ببرید، چند سرگرمی انجام دهید و استراحت کنید.
چگونه اجازه ندهیم کار جلوی وقت گذراندن با خانواده را بگیرد
▪️درخواست زمان کار انعطاف پذیر کنید
تغییر ساعت کاری میتواند تأثیری عظیم داشته باشد. برای مثال ممکن است بخواهید زودتر یا دیرتر کار خود را شروع کنید. با مدیر خود صحبت کنید تا ببینید آیا این امکان وجود دارد یا خیر؟ این امر میتواند فرصتهای جدیدی را برای شما ایجاد کند تا زمان بیشتری را با عزیزان خود صرف کنید.
▪️مسیر حرفهای خود را تغییر دهید
اگر ساعتهای کاری جدید امکان پذیر نیست، تغییر مسیر حرفهای میتواند فرصتهای جدید را برایتان ایجاد کند. به طور فعال دنبال شغل دیگری گشتن میتواند دنیایی جدید را برای شما باز کند. پسازهمه، بسیاری از کسب و کار های مدرن با تعادل کار و زندگی سازگار هستند. گام بعدی شما میتواند منجر به یک کار بهتر و همچنین زمان بیشتری با خانواده شود.
▪️از راه دور کار کنید
شما میتوانید تعادل زندگی کاری خود را به طور چشمگیری با کار از راه دور بهبود بخشید. البته هر مسیر شغلی امکان کار از راه دور را نمیدهد. اما اگر صنعت شما این امکان را برایتان فراهم میکند، میتوانید این امر را از کارفرمای فعلی خود درخواست کنید.
▪️قبل از رفتن به خانه، آرام باشید
بازگشت به خانه پس از کار با استرس و ناراحتی، تنها میتواند احساسات منفی در خانواده شما ایجاد کند. به همین منظور، قبل از اینکه به خانه برسید، کمی زمان به آرام کردن خود اختصاص دهید.
▪️شب تعطیل را به شب خاصی تبدیل کنید
برای بسیاری از کارکنان، شب جمعه روز تفریح و استراحت است. روزی است که منتظر آن هستیم و آن را گرامی میداریم. بنابراین آن را به مناسبت فوقالعاده ویژه تبدیل کنید. مناسبتی که در طول هفته انتظار آن را بکشید.
▪️در مورد چیزی غیر از کار صحبت کنید
اگر زندگیتان فقط در مورد کار است و فقط در مورد آن صحبت میکنید، سعی کنید دامنه مکالمه خود را گسترش دهید.
برای مثال، برای پیدا کردن نقاط مشترک، با همکاران خود درباره زندگی خانوادگی صحبت کنید.
▪️سطوح استرس خود را کاهش دهید
استرس تأثیر نامطلوب بر هر كسی میگذارد. با گذشت زمان، میتواند روحیه شما را نابود کند و احساس منفی به شما بدهد. مبارزه با آن با انجام فعالیتهای مثبت میتواند تضمین کند که زمان خوبی را با خانوادهتان سپری خواهید کرد.
▪️مشغول بودن را به عنوان امری منفی تلقی کنید
مهم نیست که چقدر کار دارید، استراحت امری ضروری است. در حقیقت، اگر شما با کار درگیر هستید، بهرهوری شما کاهش خواهد یافت و در سلامت روانی شما نیز مشکلاتی به وجود خواهد آمد.
▪️تفریح بیشتر داشته باشید
بر اینکه تفریح بخشی جداییناپذیر از زندگی شما باشد تمرکز کنید. به جای تضعیف تنش و تعهدات کاری، فرصتهای جدیدی برای تمرکز بر روی آن پیدا کنید.
منبع: Lifehack
چند باور قدیمی که کارمندان را از موفقیت دور میکند
برخی باورهای قدیمی وجود دارد که مانع موفقیت ما میشود و هیچ جایگاهی در چشمانداز کاری امروز ندارد. با این حال برخی کارمندان شرکتهای مختلف هنوز به همان ذهنیتهای قدیمی که به چند دهه قبل برمیگردد، پایبند هستند.
در اینجا به 6 باور قدیمی که دیگر برای کسبوکارهای مدرن مناسب نیستند را با هم مرور کنیم.
1- چون خوب کار میکنم همیشه در این شرکت برایم جا هست
همیشه به یاد داشته باشید که تمام مشاغل موقتی هستند و نباید به کارِ مداوم در یک شرکت دلخوش بمانید. در کسب و کارهای مدرن خبری از استخدامهای مادامالعمر نیست و دیگر شرکتها مطمئن نیستند کاری که امروز برایشان انجام میدهید یا محصولی که روی آن کار میکنید، در آینده نزدیک هم موردنیاز خواهد بود یا نه؟
گاهی مهارتهای شما کهنه میشود و این یعنی همواره باید منتظر اخراج خود باشید و برای شغل آینده خود گامی بردارید.
2- شرکت باید مرا در ارتقای حرفهام کمک کند
دیگر در شرکتها خبری از برپایی کلاسهای آموزشی نیست و این کلاسها جای خود را به دورههای شخصی دادهاند. پس این وظیفهی شماست که اهداف کاریتان را تثبیت کرده و یک برنامهی منسجم یادگیری برای خود درنظر بگیرید تا مسیر موفقیت شغلیتان هموار شود.
مدیران سازمانی میگویند این وظیفهی هر کارمند است که به دنبال رشد حرفهای خود باشد.
3- فعالیت در شبکههای اجتماعی نیاز نیست
شبکههای اجتماعی ابزاری برای برندسازی شخصیتان هستند. همچنین با اشتراکگذاری محتوای شرکت با دنبالکنندگان خود، میتوانید به سفیر برند شرکتی تبدیل شوید که برایش کار میکنید.
حضور پررنگ و موثر در شبکههای اجتماعی به شما کمک میکند که شبکه کاری خود را داشته باشید و برای تامین نیروی انسانی نیز از آن کمک بگیرید. علاوه بر آن، در مقابل شرکت نیز نیرویی ارزشمند و موثر تلقی خواهید شد.
4- موفقیت من در دستان مدیر است
اینکه فکر کنید سرنوشت و موفقیت شما در گرو مدیرتان است، تفکر بسیار اشتباهی است که تنها سد راهتان میشود. حتی اینکه روابطتان با او چقدر نزدیک باشد هم تاثیری در موفقیتتان ندارد. اینکه به مدیرتان اجازه دهید کار شما را تحت کنترل خود بگیرد درست نیست، زیرا مدیر شما دستور کاری خود را دارد و ممکن است آنچه برای شما میخواهد با خواستهی شما در تضاد باشد.
5- اینکه برند شخصی خودم را داشته باشم خیانت به شرکت است
حقیقت این است که شرکتهای بزرگ و پیشگام به دنبال برندسازی هم برای شرکت و هم برای کارمندانشان به صورت همزمان هستند. به یاد داشته باشید ثبات، علامت مدیریت برند سالم است. در نتیجه توصیه نمیشود وقف شرکت شوید و به دنبال موفقیت بیقید و شرط شرکت باشید.
6- وقتی به دنبال فرصت شغلی جدیدی هستم تنها باید برند خودم را مدیریت کنم
شما هر روز و در هر کاری که انجام میدهید باید برند خودتان را مدیریت کنید و برای هر فرصتی در دسترس باشید. وقتی برندی قدرتمند داشته باشید که همواره در دید افراد قرار دارد، فرصتهای بیشتری مقابلتان ظاهر میشود و نیازی به تمرکز روی این کار نیست.
منبع: forbes
7 الگوی فکری مخرب
فرضیات مخرب که شما را در مقابل افکار مخرب آسیب پذیر میکند:
1- همه یا هیچ چیز: " من نمونه مطلق بیعرضگی هستم وقتی کاری عالی انجام نمیشود".
2- فقط نیمه خالی لیوان را دیدن: انگار که فاجعه در هر گوشه ای منتظر است. یک نکته منفی٬ یک انتقاد٬ یا یک نظر تمام واقعیت ها را تحت الشعاع قرار میدهد. " من نمره شیمی ام خیلی بد شد٬ امکان نداره کنکور پزشکی قبول بشم".
3- بزرگ کردن نکات منفی/کوچک کردن نکات مثبت: نکات مثبت به اندازه نکات منفی مهم نیستند. " میدونم که شیش تا مسابقه رو برده ام اما اگه این یکی رو ببازم حالم از خودم بهم میخوره".
4- بدون هیچ قید و شرطی احساسات رو به عنوان واقعیت قبول کردن: " من حس میکنم زشتم پس حتما زشتم."
5- تاکید بیش از حد بر "باید" ها: " باید" ها اغلب کمالگرایانه و انعکاس انتظارات بقیه هستند تا اینکه بیان انتظارات و خواسته های خود شما. " هرکسی باید وقتی وارد دانشگاه میشود برای آینده شغلی اش برنامه داشته باشد. اگه من نمیدونم پس حتما یه جای کارم ایراد داره".
6- برچسب زدن: برچسب زدن کار ساده ایست و عموما حالت سرزنش دارد." من یه بازنده ام (loser-این کلمه در انگلیسی مفهوم بیشتر از مسابقه رو داره و به شخصیت آدمها بر میگرده. یعنی کلا آدم بازنده ای و این تقصیر خودمه".
7- قادر نبودن به قبول کردم تمجید ها: " واقعا از این لباس خوشت میاد؟ به نظر من که چاقم میکنه".
برگرفته از خواندنی های کوتاه سایت فکرنو
برای بهبود عملکرد، با رئیستان کار کنید
«تریسی گوئین»، بهعنوان دستیار روابط رسانهای در شرکت «تاینی پالس» کار میکند. این شرکت، ارائهدهنده تکنولوژیهایی برای ارزیابی روحیه کارکنان است. تریسی، ژانویه هر سال، با رئیسش مینشیند و درباره اهدافش در سال پیشرو صحبت میکند. او میگوید: «اینطوری همیشه میتوانم عملکردم را زیر نظر داشته باشم. درست مثل سایر کارشناسان روابط عمومی، وظیفه اصلی من، مدیریت اعتبار برند از طریق پوشش رسانهای است.
در ماه میگذشته، نتوانستم به هدفم برسم؛ پوشش مطبوعاتی در هفت رسانه.» او به این فکر کرد که چرا به هدفش نرسیده: «نشستم و متدهایم را بررسی کردم تا ببینم کدامها جواب داده، کدامها نتیجه نداده و کدامها باید اصلاح شوند.» او به این نتیجه رسید که مشکل از عدم توانایی در متقاعدسازی است: «نتوانسته بودم توجه روزنامهنگاران را جلب کنم.» سپس کلی تحقیق کرد تا ببیند چطور میتواند در متقاعدسازی، مهارت پیدا کند. از همکارانش هم کمک گرفت، سپس خودش را برای صحبت با رئیس آماده کرد.
وقتی روز جلسه فرا رسید، او به رئیسش گفت که به اهدافش نرسیده است. از او عذرخواهی کرد و سپس، مسیر گفتگو را تغییر داد و درباره این صحبت کرد که چطور میتواند بهبود پیدا کند: «میخواستم توجه مدیرم را به این موضوع جلب کنم، بهجای اینکه بنشینم تا از من درباره علتها سوال کند.
مصمم بودم که راهحلهایم را پیشنهاد دهم.» او همچنین از رئیسش خواست که اگر برای تقویت مهارتهای متقاعدسازی راهحلی دارد، ارائه دهد: «با هم به این نتیجه رسیدیم که روش ۲۰/ ۸۰ را امتحان کنیم که یعنی ۸۰ درصد زمان را به هدفگیری نشریات متوسط اختصاص دهیم و ۲۰ درصد را به نشریات رده بالا.» آنها برای سنجش اثربخشی این روش، نتایج را با ماههای قبل مقایسه کردند. او میگوید: «دو ماه بعد، از اهدافم فراتر رفتم.»
اصولی که باید به یاد داشته باشید
* ریشه مشکل را پیدا کنید. روی خودتان تمرکز کنید و افکار و احساسات خود را بررسی کنید.
* ایدههایی برای بهبود شرایط ارائه دهید و از مدیرتان راهنمایی بخواهید.
* بیش از حد خوشبینانه رفتار نکنید. لازم نیست افت عملکرد خود را به فال نیک بگیرید.
* بدون آمادگی به دیدن رئیس نروید. صحبتهایتان را از قبل آماده کنید و به واکنش احتمالی رئیستان فکر کنید.
*در لفافه صحبت نکنید. گفتگو را با این جمله شروع کنید: «خبر بدی برایتان دارم.» این از هرگونه ابهامی جلوگیری میکند.
*زنگ خطرها را نادیده نگیرید. اگر در انجام کارتان با مشکل روبهرو هستید، شاید معنایش این است که باید کارها را بیشتر با رئیستان چک کنید، یا باید آموزش ببینید یا حتی شغلتان را تغییر دهید.
توضیحی اجمالی درباره سندرم «برنامهریزی برای شکست»
آیا کارمند شما، بهرغم نظارت دائمیتان با افت عملکرد مواجه است؟ گوش به زنگ باشید. بهعنوان یک مدیر، شاید این تقصیر شماست. شاید شما ناخواسته دارید سندرمی به نام «برنامهریزی برای شکست» را در او بیدار میکنید. ابتدا همه چیز خوب پیش میرفت.
اما ناگهان یک اتفاق، مثل مشتریای که از دست رفت یا پروژهای که عقب افتاد، باعث شد عملکرد او را زیر سوال ببرید. سپس شروع کردید به مدیریت ذرهبینی. او وقتی احساس کرد اعتماد شما را از دست داده، به خودش شک کرد و دیگر نتوانست برایتان سنگتمام بگذارد.
با دیدن این تغییر رفتار، شک شما به یقین تبدیل شد و عرصه را بر او تنگتر کردید.
«فرانسوا مانزونی» و «لویی بارسو» توضیح میدهند که این سیکل معیوب به همه صدمه میزند: کارکنان دیگر ایدههایشان را مطرح نمیکنند. سازمان نمیتواند از ایدههایشان بهرهمند شود. شما انرژیتان را برای انجام سایر فعالیتها از دست میدهید و وجههتان به خطر میافتد، چون بقیه فکر میکنند بیانصافید. روحیه تیمی از بین میرود.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد
انواع کارکنان بد قِلق و روش مدیریت آنها!
کارکنان بد قلق (Difficult Employees) همه جا هستند. شما به عنوان مدیر در هر محیط کاری، وظیفه مدیریت کارکنان بد قلق و کارکنان سخت را بر عهده دارید. مدیریت این دسته از کارکنان دشوارتر از کارکنان دیگر است. اگر از انواع این دسته از کارکنان آگاه باشیم، بهتر میتوانیم روشها و استراتژیهای مدیریت آنها را به کار بگیریم. کارکنان بد قلق کارکنانی هستند که با نگرشها و رفتارهای نامناسب و گاهاً منفی در سازمان و محیط کار، تأثیرات نامطلوبی بر عملکرد و روحیه سایر کارکنان میگذارند. پیشتر در نوشتار کارکنان سمّی، درباره ویژگیهای این کارکنان صحبت کردیم. در این نوشتار میخواهیم شش نوع دیگر از این کارکنان بد قلق و سخت را معرفی کنیم
1- قربانیها (Victim)
قربانی، فردی در سازمان است که کمترین پاسخگویی ومسئولیت را در سازمان بر عهده میگیرد. برای مدیریت این دسته از کارکنان، باید به صورت شفاف محدودههای پاسخگویی آنها را تعیین کنید. درباره کمیت و کیفیت و زمان کاری که از آنها انتظار دارید، روشن و شفاف برخورد کنید.
2- سوسکها (Hisser)
این کارکنان همانند ماری هستند که حلقه زدهاند! این دسته از کارکنان بدقلق، با ایجاد سرو صدا در محیط کاری، با اعمال زور و نشان دادن رفتارهای قلدری سازمانی از خود، آسیبهای زیادی را به سایر کارکنان در محیط کاری وارد میکنند. برای مدیریت این کارکنان، باید به دنبال کشف محرکهایی باشید که این رفتارها را در آنها برانگیخته میکند. اگر نتوانستید این کار را انجام دهید، باید این کارکنان را از محیط کاری خارج کنید!
3- منفیبافها (Negative Nellie)
این کارکنان همواره منتظر این هستند که اتفاق خوبی که در سازمان در حال رخ دادن هست را به تباهی بکشند. آنها همواره در برابر تغییرات و استراتژیها و فرآیندهای جدید، مقاومت میکنند و نگرش منفی دارند. از این کارکنان میتوانید به عنوان رَجز خوان گروه (Devil’s advocate) و تیم استفاده کنید تا با مخالفتهای خود مانع از دچار شدن گروه به گروهفکری و سایر نقصانهای گروهی شود. از نگرش منفی او برای به دست آوردن نتایج گروهیِ مثبت استفاده کنید. اما هرگز این کارکنان را در پستها کلیدی و پستهای رهبری قرار ندهید.
4- اشباح (Ghost)
این کارکنان همانند شبح وقتی به آنها نیاز دارید، با انواع بهانهتراشیها از محل کار ناپدید میشوند و خود را از دسترس خارج میکنند و وقتی که کار با موفقیت انجام میشود، به ناگهان ظاهر میشوند! برای مدیریت این دسته از کارکنان، باید با آنها رک باشید و مشخصاً انتظار خود از آنها را برای انجام کاری خاص، با تعیین محدوده زمانی بخواهید.
5- خودشیفتهها (Narcissist)
این کارکنان فقط خودشان را میبینند و فقط به خود و کار خود اهمیت میدهند. تغییر رفتار این کارکنان خیلی دشوار، اما ممکن است. این ویژگی، نوعی ویژگی شخصیتی است و بنابراین تغییر آن سختتر است. اما اگر بتوانید انگیزههای لازم برای تغییر رفتار آنها را پیدا کنید و آنها را در محیط کارهای تیمی قرار دهید، شاید بتوانید این دسته از کارکنان بد قلق را مدیریت کنید.
6- انیشتینها (Einstein): این کارکنان، کارکنان باهوشی هستند که به باهوش بودن خود آگاه هستند. این کارکنان اغلب نسبت به افکار و نظرات خود سفت و سخت هستند و کمتر پا پس میکشند. هوش وافر آنها هم اثرات مثبت و هم اثرات منفی بر سایر کارکنان دارد. برای مدیریت این دسته کارکنان، به آنها اجازه دهید تا تحلیل خودشان را انجام دهند و نظرشان را بگویند، اما سعی کنید با قرار دادن آنها در مسیر برنامه، آنها را به نوعی رهبری کنید.
به طور کلی، مدیریت کارکنان بدقلق، به هیچ وجه ساده نیست. مدیریت آنها نوعی مهارت است که در طول سالیان و با کار کردن با کارکنان متنوع و محیطهای کاری مختلف، به دست میآید. تمام تلاش رهبران و مدیران سازمان باید شناسایی این کارکنان و کم کردن اثر رفتاری و نگرشی آنها بر دیگر کارکنان است.
منبع: اچ آر یار
کارمندان در دوران رکود اخلاقمدارترند!
زمانی که فارغالتحصیلان سالهای ۲۰۰۹، ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ وارد بازار کار شدند، چشمانداز استخدام آنها بهطور ناامیدکنندهای دور از دسترس بود. نرخ بیکاری بالا و استخدامها بسیار اندک بود. ۹ماه بعد از فارغالتحصیلی، تنها ۵۶درصد از فارغالتحصیلان سال ۲۰۱۰ کار پیدا کردند. بسیاریاز آنها که کار پیدا کردند نیز به مشاغل نیمهوقت دست یافتند که برای آن هیچگونه مزایایی در نظر گرفته نمیشد و اساسا نیازی به مدرک دانشگاهی نداشت.
این تجربه حرفهای در ابتدای کار قاعدتا پیامدهای منفی ماندگاری برای موفقیتهای حرفهای آینده خواهد داشت. به عنوان مثال، افرادی که در زمان رکود استخدام شدند، درآمد کمتری نسبت به آنها که در شرایط شکوفایی اقتصادی استخدام میشوند خواهند داشت، حتی آنها که دههها بعد استخدام خواهند شد. در عین حال، این افراد مجبورند برای شرکتهای کوچکتر، کماعتبارتر و با پرداخت کمتر کار کنند.
هرچند تردید کمتری وجود دارد که رکود بر دستمزدها و اعتبار شغلی تاثیر منفی ماندگاری بگذارد، اما بهنظر میرسد از جنبههای دیگر تاثیرات مثبت شگفتانگیزی بر زندگی کاری افراد داشته باشد.
افرادی که در دوره رکود پا به عرصه شغلی میگذارند، در مقایسه با افرادی که در زمان شکوفایی اقتصادی فارغالتحصیل میشوند، از شغل خود راضیتر هستند. افراد فارغالتحصیل دوران رکود در مورد شغل خود نظر مثبتتر و بسیار رضایتبخشتری دارند. آنها بهجای آنکه همواره نگران ناامنیها باشند و اینکه چه اتفاقی رخ خواهد داد، بیشتر بر جنبههای مثبت شغل خود متمرکز هستند و از شغلی که دارند شکرگزار هستند.
بهنظر میرسد ورود به بازار کار در زمان رکود نهتنها بر طرز فکر افراد در مورد شغلشان تاثیر دارد بلکه بر نحوه نگرش آنها بر خودشان نیز موثر است. یکی از معیارهای تمرکز بر خود، خودشیفتگی است، یعنی این باور که یک شخص خاص، بیهمتا و مستحق دریافت نتایج خوب است. اینگونه بودن در محیط کار میتواند پرهزینه باشد. افراد خودشیفته تمایل دارند تنها بر منافع خود تمرکز کنند، حتی اگر این کار به دیگران آسیب وارد کند. همچنین احتمال عصبانی شدن و بروز خشونت در این افراد بیشتر است و آنها بیشتر از کارفرمایان و سهامداران خود دزدی میکنند.
یکی از دلایلی که فارغالتحصیلان دوران رکود کمتر احتمال دارد که حس خودبزرگبینی از خویش بروز دهند این است که بهنظر میرسد خودشیفتگی با بدبختی و ناکامی تعدیل میشود. افرادی که حرفه خود را در زمان رکود اقتصادی آغاز میکنند اغلب برای پیدا کردن شغل با سختیهای بیشتری مواجه هستند و جا افتادن در حرفهشان برای آنها مشکلتر است. بسیاری از آنها مجبور میشوند به خانه برگردند، یا شغلی اختیار کنند که نیاز به مدرک دانشگاهی ندارد یا به مشاغل نیمهوقت روی بیاورند.
هر چند چنین چالشهایی میتواند دستیابی افراد به استقلال خود و ساختن آینده حرفهای را مشکلتر کند، در عین حال این احتمال نیز وجود دارد که این مساله مانع ایجاد خودبزرگبینی کاذب در آنها شود.
اگر ورود به بازار کار طی زمان رکود بر حس خودبزرگبینی و حق بهجانب بودن افراد تاثیر دارد، آیا این امر میتواند بر اراده آنها در ورود به روشهای غیراخلاقی کسب و کار تاثیر داشته باشد؟ برخی شواهد نشان میدهد که این امر امکانپذیر است. تحقیقات نشان داده است که افراد خودشیفته بیشتر احتمال دارد که رفتارهای غیراخلاقی از خود نشان دهند، همکاران خود را تخریب و تقصیرات یقهسفیدها را توجیه کنند. با توجه به اینکه فارغالتحصیلان دوران رکود کمتر احتمال دارد که خودشیفته باشند، آیا احتمال زیرپا گذاشتن اخلاق و خطقرمزهای اخلاقی نیز در آنها کمتر است؟
پس فارغالتحصیلان دوران رکود نهتنها کمتر احتمال داشته که خود را یک شخصیت مهم بدانند که مستحق در مرکز توجه بودن و دریافت پاداش است، بلکه در عین حال کمتر احتمال داشته که آنها خود را درگیر رفتارهایی کنند که به قیمت ضربه زدن به سازمان آنها را بیشتر مطرح کند.
بسیاری از افرادی که حرفه خود را در زمان رکود بزرگ شروع کردهاند هنوز سختیهای ورود به بازار کار را در آن دوره بیثباتی و بههمریخته از یاد نبردهاند. شاید در رزومه آنها فاصله زمانی (زمان بیکاری) وجود داشته باشد و دستمزد آنها از صفرهای کمتری برخوردار باشد، اما این تجربه سخت به آنها کمک کرد از خود افرادی خوشحالتر، کمتر خودشیفته و کارمندان اخلاقمدارتری بسازند.
منبع: HBR
در بحران های اقتصادی مراقب سندرم کم خونی سازمانی باشید!
سندرم یعنی نشانه بیماری و سازمان ها هم بیماری های مختلفی می توانند داشته باشند. یکی از بیماری هایی که در این شرایط مدیران نیز به آن دامن می زنند سندرم کم خونی سازمانی است؛ یعنی اینکه نیروهای بدرد بخور را کنار می گذارند که در این شرایط یک اشتباه بزرگ است.
نیروی انسانی را به چهار دسته می توان تقسیم نمود:
دسته اول: گلدرمن ها؛ نیروهایی که فراتر از انتظار کار می کند و بسیار توانمند و عالی هستند. حدود یک درصد از نیروهای سازمان را شامل می شود.
دسته دوم: سیلورمن ها؛ 6 درصد از نیروهای سازمانی سیلورمن ها هستند. این دسته هم فراتر از انتظار کار می کند اما نه به اندازه گلدرمن ها.
دسته سوم: برنزمن ها؛ حدود 46 درصد نیروهای سازمان برنزمن ها هستند و وظایف خود را خوب انجام می دهند اما نه بیشتر از حد وظایف.
دسته چهارم: وودرمن ها (نیروهای چوبی)؛ در اکثر سازمان ها چون ارزیابی عملکرد درستی وجود ندارد 47 درصد نیروها در این دسته قرار می گیرند یعنی نیروهایی هستند که اگر از سازمان بیرون روند، شرایط بهتری خواهید داشت.
معمولاً در دوران بحران اقتصادی، گلدرمن ها و سیلورمن ها تمایل بسیاری برای خروج از سازمان را دارند چون در این شرایط خواستگار پیدا می کنند و از طرفی نیروهای چاپلوس و وودرمن ها به سازمان می چسبند و چون مدیران فکر می کنند بایستی هزینه ها را پایین بیاورند، هزینه ها به شکل اشتباهی کاهش می یابد.
دکتر پرویز درگی
ما چگونه یاد می گیریم؟
یادگیری 4 مرحله دارد. در مرحله اول نمی دانیم که نمی دانیم. حتی لزوم دانستن و این که چرا باید یاد بگیریم را هم نمی دانیم، لذا به دنبال یادگیری نیستیم و شاید اهمیت و ضرورت مهارت و قابلیتی که نداریم را انکار می کنیم. در این مرحله انگیزه ای هم برای یادگرفتن نداریم.
در مرحله دوم تلنگر می خوریم، بازخورد می گیریم، شکست می خوریم، اشتباه می کنیم و می فهمیم که نمی دانیم، لذا به اهمیت نقش آن مهارت و شایستگی که فاقد آن هستیم آگاه می شویم و حداقل در دل خودمان به آنچه نداریم اقرار می کنیم و مهمتر از همه، انگیزه یادگیری به دست می آوریم.
در مرحله سوم، آنچه به عنوان مهارت و قابلیت لازم داریم را جستجو کرده و کسب می کنیم. کلاس می رویم و کتاب می خوانیم و الگوبرداری می کنیم و آنچه کسب کرده ایم را به کار می بریم و تمرین و تکرار می کنیم تا بر آن مسلط شویم.
و بالاخره در مرحله چهارم آن قدر تمرین کرده ایم که روش جدید، رفتارجدید و مهارت جدید کاملا جذب شده و به طبیعت ثانویه و عادت ما تبدیل گشته است. می توانیم آن را به راحتی به کار بگیریم و یا آن را به دیگران یاد بدهیم.
لذا برای یادگیری باید : ارزیابی شویم و بازخورد بگیریم، تلنگر بخوریم، از خواب/غفلت بیدار شویم، انجام دهیم و اشتباه کنیم، بدانیم که چه چیزهائی را نمی دانیم و بالاخره بعد از کسب دانش و مهارت مورد نظر، آن قدر آن را تمرین وتکرار کنیم که به عادت و طبیعت ما تبدیل شود. اگر خود را در معرض ارزیابی شدن قرار ندهیم و انتقاد پذیر نباشیم و اشتباه نکنیم و اشتباهاتمان را نپذیریم و برای تغییر کردن انگیزه جدی و تلاش مجدانه نداشته باشیم یاد نمی گیریم.
◀️ یادگیری را زودتر آغاز کنیم تا زودتر یاد بگیریم.
دکتر بهزاد ابوالعلایی
توصیه به کارکنانی که با افت عملکرد مواجهند: "با مدیرتان صحبت کنید"
اینکه گاهی بازدهیتان کم شود، طبیعی است. به هر حال، همه ما هر از گاهی عملکردمان افت میکند، به مدت چند ماه یا حتی یک سال. در این مواقع، نباید بنشینید و منتظر گزارش ارزیابی عملکردتان باشید (که معمولا یک یا دو بار در سال انجام میشود). اگر عملکردتان پایین آمده، باید هرچه زودتر با مدیرتان صحبت کنید. اما چطور این خبر را با او مطرح میکنید؟
وقتی کارهایتان خوب پیش نمیرود، مثلا پروژه مهمی که در دست داشتید، طبق برنامه پیش نرفته یا فروشتان کمتر از حد انتظار بوده، صحبت با مدیر احتمالا آخرین کاری است که بخواهید انجام دهید. این گفتوگو قلق خاصی دارد.
«دیک گروت»، نویسنده و مشاور مدیریت میگوید برای حفظ جایگاه حرفهایتان، دو نکته را فراموش نکنید: اولا، قبل از اینکه مدیرتان به افت عملکردتان پی ببرد، خودتان صادقانه موضوعش را پیش بکشید. ثانیا، به جای بهانه تراشی، به دنبال راهحل باشید.
اما چطور خودتان را برای گفتوگو با رئیس آماده کنید و چه باید بگویید؟ با هم چند نکته را مرور میکنیم:
▪️عمیقا فکر کنید
اولین گام برای اقرار به افت عملکرد، این است که منشأ مشکل را پیدا کنید. برای شروع، باید اول از خود بپرسید آیا واقعا عملکردتان افت کرده یا نه. اغلب اوقات، زمان زیادی لازم است تا به نتایج مطلوب سازمان برسیم.
اگر افت عملکردتان، یک اتفاق غیرمعمول است یا شرایطتان خاص است، میتوان آن را نادیده گرفت اما اگر نشاندهنده یک الگو باشد، باید بیشتر درباره شغلتان فکر کنید. شاید نیاز به آموزش دارید یا باید عملکردتان را بهبود دهید. شاید هم این شغل برایتان مناسب نیست.
▪️آماده باشید
سپس باید از زاویه رئیس تان به این مساله نگاه کنید. از خودتان بپرسید: «او چطور به این خبر واکنش نشان میدهد؟» گروت میگوید: «اگر رئیس تان از آن دسته آدمهایی است که ممکن است از کوره در برود، باید خودتان را آماده کنید. نباید ناشیانه رفتار کنید.» مثلا بگویید: «ریسکی کردم که آنطور که انتظار داشتم نتیجه نداد. فکر میکردم شرایط بازار عوض میشود. همه احتمالات مثبت بودند. یک ریسک منطقی بود اما متاسفانه جواب نداد.» یا شاید مسالهای شخصی ذهنتان را درگیر کرده. مثلا پدر یا مادرتان بیمار است و این باعث شده نتوانید مثل همیشه عالی باشید. یک رئیس منطقی این را درک خواهد کرد.
▪️اعتراف کنید
گروت میگوید: «صادق و صریح باشید.» گفتوگو را اینطور شروع کنید: «خبر بدی برایتان دارم.» این رویکرد، توجه او را جلب میکند و مطمئن میشوید که سوء تفاهم یا ابهامی برایش ایجاد نمیشود. سپس احساس ندامت و پشیمانی خود را ابراز کنید. یک «متاسفم» خالصانه و از ته دل میتواند جادو کند. و در آخر، بدون معطلی توضیح دهید که چطور میخواهید جبران کنید. گروت میگوید: «به دنبال مقصر نباشید. دنبال سرزنش یا آبروریزی نباشید. روی اصلاح تمرکز کنید.»
▪️راهنمایی بخواهید
همزمان که برای بهبود شرایط، ایده میدهید، از مدیرتان هم بخواهید که راهنماییتان کند. با این کار به او نشان میدهید که برای هوش او احترام قائلید و به او اعتماد دارید. گروت میگوید: «کمک خواستن از او، قطعا خوشحالش میکند اما مراقب باشید چاپلوسی نکنید.» او توصیه میکند چیزی در این مایهها بگویید: «راهحلی که به ذهنم میرسد این است. به نظر شما منطقی است؟»
▪️به بلندمدت فکر کنید
اگر افت عملکرد شما، نشاندهنده یک مشکل بزرگتر باشد، باید آن را پیدا و رفع کنید. در این حالت، باید یک گفتوگوی «جداگانه و طولانیتر» با مدیر داشته باشید. گروت پیشنهاد میکند که بگویید: «وقتی این دوران سخت را پشت سر گذاشتیم، اگر امکانش هست برنامهریزی کنیم که درباره پیامدهای این مشکل صحبت کنیم و ببینیم چطور میتوانیم در بلندمدت از وقوع مجدد آن پیشگیری کنیم.» او میتواند به شکلهای مختلف در حل مشکل کمکتان کند، مثلا کارهایتان را بیشتر چک کند یا آموزشهای لازم را در اختیارتان بگذارد.
منبع: HBR
بایدها و نبایدهای یافتن شغل جدید، وقتی هنوز مشغول کار هستید
آیا بدنبال شغل جدید هستید؟ توصیه ما این است پیش از استعفا دادن و زمانی که هنوز مشغول کار هستید به دنبال شغل جدید باشید. چرا؟ به این خاطر که وقتی مشغول فعالیت هستید، ارتباطهای حرفهای و کاری با دیگران دارید و به واسطه آنها میتوانید موقعیتها و فرصتهای خوب را کشف کنید و انتخاب آگاهانه و درستی داشته باشید.
به جای اینکه از روی هیجان و احساسات از شغل خود بیرون بیایید، همچنان در آنجا بمانید و همزمان هم دنبال شغل دلخواهتان بگردید. به این صورت هم درآمد خود را حفظ کردهاید و هم بدنبال اهداف جدیدی در زندگی حرفهای خود هستید.
این را به خاطر داشته باشید که بیشتر کارفرماها دوست دارند نیرویی استخدام کنند که در حال حاضر مشغول فعالیت است، زیرا تصور میکند که او نیروی خوبی است (چون در حال حاضر کار میکند) و ارزش وقت گذاشتن برای مصاحبه دارد.
اما وقتی بیکار باشید سوالات زیادی در ذهن کارفرما ایجاد میشود و تصورش این است که مشکلی دارید که تاکنون استخدام نشدهاید. یا شاید به اندازه کافی قوی و با مهارت نیستید که در هیچ جا مشغول کار نیستید.
از همه اینها مهمتر، وقتی شغل خود را دارید و دنبال موقعیتهای بهتر میگردید فشار کمتری هم روی ذهن شما هست. زیرا خیالتان راحت است که فرصت کافی برای یافتن بهترین گزینه را در اختیار دارید.
از دیگر دلایلی که توصیه میکنیم برای یافتن کار جدید در نظر داشته باشید این است وقتی هنوز مشغول فعالیت هستید، این برگ برنده را در دست دارید که در مصاحبه تقاضاهای خود را از موضع قدرت مطرح کنید و نگران این نباشید که آیا در مصاحبه قبول میشوید یا خیر.
از بزرگترین خطرات جستوجوی شغل جدید وقتی هنوز مشغول کار هستید این است که همکاران یا مدیر شما متوجه این قضیه بشوند. اگر مدیر چنین چیزی را بفهمد ممکن است تصور کند شما وفاداری و تعهد کامل ندارید.
این طرز فکر میتواند مشکلات مختلفی برای شما بدنبال داشته باشد زیرا نگاهها به شما منفی خواهد شد. حتی در بدترین حالت ممکن است به اخراج شدن شما منجر شود.
این خطرات زمانی پررنگتر میشود که شما در شرکتهای رقیب دنبال شغل جدید باشید. در چنین حالتی حتی ممکن است یک تهدید جدی برای امنیت شرکتِ کنونی خود محسوب شوید.
از دیگر مشکلاتی که در یافتن شغل جدید وقتی هنوز سر کار هستید میتوان مطرح کرد این است که از آنجا که بدنبال فرصتهای بهتر هستید، نمیتوانید همه توجه و تمرکز خود را روی شغل کنونی بگذارید و این مساله ممکن است اعتبار شما را خدشهدار کند.
اما برای اینکه از این خطرات و مشکلات دوری کنید و بتوانید همزمان با کار کردن بدنبال شغل جدید باشید در زیر چندین نکته را مطرح کردهایم:
▪️به هیچ کدام از همکاران خود نگویید که قصد دارید استعفا بدهید و هرگز به دوستیهای محل کار خود اعتماد نکنید.
▪️مطمئن شوید که پروفایل لینکداین شما ۱۰۰ درصد کامل و درست است، زیرا برخی از کمپانیهای بزرگ و موفق هنگام استخدام نیروهای جدید حتما سراغ پروفایل لینکداین افراد موردنظرشان میروند تا سوابق کاری و ارتباطات آنها را مورد بررسی قرار دهند.
▪️هرگز پشتسر مدیر کنونی خود صحبت نکنید، حتی اگر در بدترین و ناراحتکنندهترین شرایط کاری قرار دارید. در محل کار بهتر است همیشه محافظهکار باشید و به تکتک کلماتی که بیان میکنید حواستان باشد.
▪️به کارفرمای آینده خود بگویید که جستوجوی شغلی شما بهتر است محرمانه باقی بماند؛ زیرا ممکن است به گوش مدیر کنونیتان برسد.
▪️به هیچ عنوان همکاران یا مدیر کنونی خود را به عنوان مرجعی برای تایید ادعاهای خود معرفی نکنید. حتی اگر یک درصد کارفرمای جدید بخواهد از همکاران کنونی شما در موردتان تحقیق کند، حتما شرایط ناخوشایندی برایتان به وجود خواهد آمد.
▪️مصاحبههای کاری خود را در ساعات غیر کاری تنظیم کنید. شما در شغل کنونی باید همچنان کامل و حرفهای کار کنید.
▪️از کامپیوتر، تلفن، فکس و ایمیل شرکت کنونی برای یافتن شغل جدید استفاده نکنید.
بسیاری از شرکتها استفاده اینترنتی کارکنان را رصد میکنند. همچنین ممکن است مکالمههای تلفنی یا ایمیلهای سازمانیها هم شنود شوند.
▪️در شبکههای اجتماعی به جستوجوی کار خود اشاره نکنید. ممکن است همکاران یا مدیر شما این پستهای اینترنتی را ببینند و این مساله میتواند موقعیتهای خوبتان را از بین ببرد.
▪️رزومه خود را در سایتهای کاریابی آنلاین به اشتراک نگذارید، زیرا احتمال دارد همکاران یا مدیر کنونی شما رزومه شما را ببینند.
▪️با کارفرمای کنونی خود صادق باشید. تا حد امکان در جستوجوی شغل جدید بودن خود را از بقیه پنهان کنید. اما اگر یک درصد مدیر یا کارفرما از شما در مورد این مساله سوال پرسید، به هیچ عنوان دروغ نگویید و این مساله را انکار نکنید.
منبع: forbes
ده مهارت برتر در 2020
اگر میخواهید توسط ربات ها و هوش مصنوعی جایگزین نشوید، یکی از مهارت های زیر را بیاموزید:
1.Complex Problem Solving
مهارت حل مساله که در زندگی روزمره بسته به نوع مساله (ساده یا پیچیده) نیاز است. گرچه طراحی و ساختار گرایی به روند حل مساله کمک می کند اما تصمیم گیری به موقع در موقعیت، موفقیت را بیشتر خواهد کرد که شامل: شناسایی مساله، ساختن تصویری واقعی از آن، پیدا کردن راه حل مناسب، تصمیم گیری، پیاده سازی و مانیتور کردن فیدبک ها می شود.
2. Critical Thinking
یا همان تفکر انتقادی
این مفهوم از 2500 سال پیش مطرح شده. فرد با این نوع مهارت توانایی این را خواهد داشت که ارتباط منطقی بین ایده ها را بفهمد و قدرت تشخیص و ارزیابی را داشته باشد. همچنین ارتباط و اهمیت ایده ها را درک کرده و خود قدرت بیان عقاید و نظرات خود را داشته باشد. این مهارت باعث پیشرفت مهارت های زبانی، خلاقیت و... در فرد می شود.
3.Creativity & Innovation
یا همان خلاقیت و نوآوری که احتمالا همه دوستان با آن آشنا باشند.
خلاقیت و نوآوری در واقع تبدیل یک ایده یا تصویر جدید به یک واقعیت است. توانایی دید و درک جهان به روشی جدید برای پیدا کردن الگوهای مخفی و نادیده شده. البته خلاقیت و نوآوری دو روند دارد. تفکر و تولید.
اگر ایده یا تفکر جدید داشته باشید ولی نتوانید آن را عملی کنید می توان گفت خلاقیتی ندارید.
4.People Management
مدیریت افراد
که اشاره به نقش پذیری به عنوان یک رویه در تربیت افراد یا انگیزه مند کردن آنها برای بهبود و اجرای بهتر است که سخت ترین و مهم ترین نقش در بحث های مدیریتی است.
5. Coordinating with Others
مهارت هماهنگ شدن با دیگران
این مهارت شامل توانایی سازماندهی کار خود و لینک آن با دیگران است و توجه به فعالیت های مختلف به طور همزمان دارد. البته با اولویت بندی و تفویض اولویت در صورت لزوم.
6. Emotional Intelligence
هوش هیجانی
این مهارت اشاره به توانایی فرد برای کنترل احساسات و استفاده از آن برای بالا بردن قدرت تفکر است.
افراد با هوش هیجانی بالا در تشکیل و حفظ روابط بین فردی و گروهی بهتر عمل می کنند.
7. Judgment & Decision Making
مهارت تصمیم گیری و قضاوت
در این مهارت فرد برای حل مشکلات از بین چند گزینه امکان پذیر،یک گزینه را انتخاب میکند. مساله ای که واضح و مشخص است ریسک پذیری و قبول آن از طرف فرد است.
این مهارت یک جزء کلیدی از مهارت های مدیریت محسوب می شود.
8. Servic- Orientation Management
مدیریت سرویس گرا
که به توانایی و تمایل به پیش بینی،تشخیص و رفع نیاز دیگران گفته می شود. افراد دارای این مهارت در فراهم آوردن رضایت افراد و در دسترس و تمرکز افراد اطراف خود تلاش می کنند.
9. Negotiation
یا همان مذاکره
روشی است که افراد آن را برای حل و فصل اختلافات به کار می گیرند.
در این روش افراد برای درک مساله و رسیدن به بهترین نتیجه ممکن تلاش می کنند.
در مذاکره افراد به دنبال منافع متقابل و حفظ یک رابطه کلیدی برای نتیجه ای موفقیت آمیزانه هستند.
10. Cognitive Flexibility
که از آن به انعطاف پذیری شناختی تعبیر می شود
توانایی ذهن است برای سوئیچ بین تفکر در دو مفهوم متفاوت یا به عبارتی تفکر در مورد مفاهیم متعدد به طور همزمان با در نظر گرفتن جنبه های مختلف فکری.
راهکارهایی برای کاهش عوارض خطرناک شغل های پشت میزی و نشستن طولانی
در جوامع امروزی تقریبا همه ی انسان ها به «بیماری نشستن» مبتلا شده اند. نشستن طولانی مدت چنان عوارض وحشتناکی برای سلامتی ما دارد که از آن به عنوان بیماری ای کشنده یاد می شود.
اگر کارتان از نوع شغل های پشت میزی است یا به هر دلیلی بیشتر روز را نشسته سپری می کنید خطرات این بیماری جان شما را تهدید می کند. اما راهکارهایی وجود دارد که کمک می کند عوارض ناشی از نشستن طولانی مدت را کاهش دهید.
1- گردن درد
جلو کشیدن گردن هنگام کار با کامپیوتر پشت میز، فشار زیادی به ستون فقرات وارد می کند. وقتی سر خود را ۳۰ درجه جلوتر از بدن تان نگه می دارید، تعداد عضلاتی که درگیر می شوند سه تا چهار برابر بیشتر از زمانی است که سرتان را صاف نگه می دارید.
◀️ راهکار: محل قرارگیری کامپیوتر را به گونه ای تنظیم کنید که مرکز صفحه ی مانیتور هم ارتفاع با چانه ی شما باشد. اگر نمی توانید مانیتور را به این شکل تنظیم کنید، با گذاشتن یک جعبه یا چند کتاب زیر مانیتور، آن را بالاتر ببرید تا مجبور نشوید سرتان را پایین بیاورید. اگر نور صفحه ی مانیتور کم است یا نور پنجره داخل آن می افتد و برای بهتر دیدن صفحه ی مانیتور دائما سرتان را جلو می آورید، نور صفحه را زیاد کنید یا محل قرارگیری مانیتور را تغییر دهید.
2- عدم تمرکز
نشستن باعث می شود گردش خون در بدن کم شود و اکسیژن کمتری به مغز برسد، در نتیجه دچار حالتی می شوید که اصطلاحا به ان مغز مه آلود می گویند و نمی توانید تمرکز کنید.
◀️ راهکار: اینکه سعی می کنید برای صرفه جویی در وقت تان، همه ی کارهایی که برای انجام آن ها لازم است از جایتان بلند شوید را یکباره و همزمان انجام دهید اصلا خوب نیست. در واقع هر چه بیشتر تحرک داشته باشید، برای سلامتی تان بهتر است. بنابراین هر از گاهی برای انجام هر یک از کارهایتان از جای خود بلند شوید.
3- مشکلات انسولینی
طبق تحقیقات، تنها یک روز را نشسته سپری کردن می تواند به میزان قابل توجهی از فعالیت ماده ی انسولین در بدن کم کند. وقتی بدن نتواند از ماده ی انسولین به درستی استفاده کند، در معرض خطر ابتلا به دیابت نوع دو قرار می گیرید.
◀️ راهکار: همیشه یک بطری آب به همراه داشته باشید. وقتی بدن کم آب می شود، سطح هورمون وازوپرسین در بدن بالا می رود، در نتیجه قند خون افزایش پیدا می کند و بدن قادر نیست به درستی از ماده ی انسولین استفاده کند.
4- کمر درد
عوارض ناشی از قوز کردن روی میز برای مدتی طولانی از دردهای جزئی و گاه و بیگاه شروع و به کمر دردی جدی ختم می شود. بد نشستن به دیسک های ستون فقرات فشار می آورد و باعث می شود کناره های سفت تر دیسک ها به مرکز نرم تر آن ها فشار بیاورند.
◀️ راهکار: هنگام کار با کامپیوتر پشت میز، حتی اگر دستگاه تان لپ تاپ است، همیشه از کیبورد جداگانه استفاده کنید تا قوز نکنید. کیبورد را به گونه ای قرار دهید که آرنج هایتان چسبیده به بدن تان قرار بگیرند و مچ دست هایتان تا حدودی کشیده شوند.
5- پا درد
وقتی پاهایتان را به اندازه ی کافی کشش و حرکت ندهید، عضلات آن دچار درد می شوند. بدن با این دردها سعی دارد به شما بفهماند که باید به آن توجه کنید و اگر این کار را انجام ندهید، دردها شدیدتر خواهند شد.
◀️ راهکار: صندلی خود را به گونه ای تنظیم کنید که پاهایتان حالت راحتی داشته باشند. وقتی می نشینید، پاهایتان را صاف روی زمین نگه دارید و ارتفاع صندلی باید به گونه ای باشد که زانوهایتان کمی بالاتر از لگن تان قرار گیرند.
6- اضافه وزن
تحرک نداشتن باعث می شود فعالیت آنزیم چربی سوزی به نام لیپوپروتئین لیپاز در بدن کاهش پیدا کند و در نتیجه چربی های بیشتری در بدن ذخیره شود.
◀️ راهکار: هر از گاهی از جای خود بلند شوید و قدم بزنید. اگر نمی توانید از میزتان دور شوید، هر ۱۵ دقیقه بدون آنکه بلند شوید استراحت کوتاهی به خود دهید و در همان حالت، به مدت ۵ ثانیه یک یا چند عضو بدن تان را حرکت دهید.
7- ضعیف شدن استخوان ها
تحقیقات نشان داده است تحرک نداشتن استخوان های بدن را شکننده می کند و مواد معدنی درون آن ها را کاهش می دهد.
◀️ راهکار: با مصرف مواد غذایی حاوی کلسیم مثل محصولات لبنی و بسیاری از مواد غیر لبنی و همچنین مواد غذایی حاوی ویتامین دی، استحکام استخوان های خود را حفظ کنید. ویتامین دی به بدن کمک می کند بتواند کلسیم را جذب کند.
منبع: rd
چقدر کارکنانمان را می شناسیم؟
شرکت های موفق در عرصه رقابت، مشتریان خود را خوب می شناسند و این شناخت را مرتبا به روزآوری می کنند تا آنچه به بازار عرضه می کنند با خواست و نیاز مشتری تناسب داشته باشد. هر چه دیگران را بهتر و دقیق تر بشناسیم، می توانیم رفتارمان با آنها را هم مناسب تر و موثرتر تنظیم کنیم.
مدیران موفق باید در 3 حوزه مهم، کارکنان خود را بشناسند تا بتوانند روابطی اثربخش را با آنها تنظیم و در مورد آنها اجرا کنند:
1- نقاط قوت و ضعف
مدیران موفق شطرنج بازی می کنند، آنها از میدان حرکت و مانور هر مهره مطلع هستند و ویژگی های متمایز هر یک از کارکنان را خوب می شناسند. آنها روی همین ویژگی های مثبت متمایز سرمایه گذاری می کنند و البته و در کنار آن نقاط ضعف کارکنان را هم از طریق آموزش و تکنولوژی و ... کنترل می نمایند.
2- محرک ها و عوامل پیش برنده روحی
مدیران موفق می دانند که کارکنان شان چه می خواهند، چگونه به هیجان می آیند و چگونه می توان به آنها انگیزه داد." روانشناسی نیاز و انگیزش" به مدیران کمک می کند تا به هر یک از کارکنان چیزی بدهند که با خواست و نیاز آنها بیشترین تناسب و بر روحیه و رضایت آنها بیشترین اثر مثبت را داشته باشد.
3- سبک یادگیری
مدیران، مسئول آموزش و یادگیری کارکنان هم هستند، لذا باید بدانند هر کارمند چگونه یاد می گیرد. شناخت سبک یادگیری کارکنان، آموزش آنها را اثربخش تر و سازمان را موفق تر می کند.
در کنار آثار مستقیم حاصل از شناخت کارکنان، به نظرتان وقتی کارمندی می بیند که مدیرش برای شناخت استعدادها، قوت ها، انگیزه ها و سایر ویژگی ها و نیازهای او وقت صرف کرده و حساس بوده چه حالی پیدا می کند؟
دکتر بهزاد ابوالعلائی
ویژگی های ارتباطی افراد مختلف
افراد درونگرا(introversion)
۱)از تنهایی انرژی میگیرند
۲)نمیخواهند کانون توجه باشند
۳)شنونده های خوبی هستند
افراد برونگرا(extraversion):
۱)از تعامل با دیگران لذت میبرند
۲)بیش از انکه گوش بدهند حرف میزنند
۳)دوست دارند کانون توجه باشند
افراد حسی(sensing)
۱)تمرکز بر دریافت اطلاعاتشان با حواس پنجگانه است
۲)به زمان حال توجه دارند
۳)از تکرار یک مهارت خسته نمی شوند
ویژگی شهودی(Intuition)
۱)به الهام و دریافت قلبی معتقدند
۲)از تکرار یک مهارت خسته می شوند
۳)برای نوآوری و تخیل ارزش زیادی قائلند
ویژگی افراد احساسی(feeling):
۱)به همدلی و درک دیگران اهمیت میدهند
۲)به راحتی از دیگران تشکر می کنند
۳)از طرف دیگران بیش از اندازه عاطفی ارزیابی میشوند
ویژگی افراد منطقی(Thinking):
۱)بیش از حد برای منطق و عدالت بها قائل اند
۲)از طرف دیگران خشک و بی انعطاف ارزیابی می شوند.
۳)بزرگترین انگیزه ی آنها در کار موفق شدن است
ویژگی افراد قضاوت کننده(judging):
۱)معتقدند اول کار بعد تفریح
۲)زمان را منبع تمام شدنی می دانند
۳)نتیجه گرا هستند
ویژگی افراد دریافت کننده(perciving)
۱)اول تفریح بعد کار
۲)زمان را منبع تجدید شدنی می دانند
۳)نتیجه گرا نیستن
توصیه هایی برای کسانی که به شغل خود اعتیاد دارند
▪️زمان خود را مدیریت کنید
تلاش کنید برای همه ی مسائل هفته ی پیش روی خود، حتی زمانی که صرف رفت و آمد می شود برنامه ریزی کنید. علاوه بر این، انجام تفریحات هم باید در فهرست کارهای شما قرار گیرد. این مسأله هم برای کسانی که در یک محل جداگانه کار می کنند اهمیت دارد و هم برای افراد خوداشتغال (به ویژه به دلیل آنکه جدا کردن کار از زندگی شخصی برای این افراد دشوارتر است).
▪️جلسات کاری خود را در طول روز برگزار کنید
این کار به شما اجازه می دهد تا در هنگام شب برای انجام تفریحات، ورزش یا گذران وقت با خانواده آزاد باشید. ابتدا کارهای ضروری را انجام دهید تا در بعد از ظهر بتوانید کمی استراحت کنید.
▪️کار خود را فراموش کنید
وظایف شغلی تان را به خانه منتقل نکنید، برای خود ایمیلی کاری بسازید تا مجبور نباشید در تعطیلات آخر هفته آن را چک کنید و شماره تلفن کاری جداگانه ای داشته باشید تا بتوانید آن را خاموش کنید. بعد از پایان ساعات کاری، ورزش کنید، دوش بگیرید یا در پارک قدم بزنید.
▪️سرگرمی خود را داشته باشید
اگر به شغل تان علاقمند هستید این اتفاق خوبی است، اما باید سعی کنید چیز دیگری را هم که احتمالا به آن علاقمند هستید پیدا کنید. ساعاتی از هفته را صرف سرگرمی خود کنید و به این ترتیب در فعالیت های خود تغییر به وجود آورید.
▪️پست خود را فراموش کنید
اگر در محل کار مدیریت کارکنان به عهده ی شما است، اجازه دهید مدیریت مسائل خانه در دست همسرتان باشد. از طرفی دیگر، اگر در محل کار مسئولیت انجام کارها بر عهده ی شما است، مدیریت مسائل خانه را در دست بگیرید تا اهمیت نقش خود را در زندگی شخصی تان احساس کنید.
▪️«نه» بگویید
به افراد، کارها و اتفاقات بی اهمیت و بی فایده نه بگویید. کارهایتان را بر اساس اولویت سامان دهید و برای وقت ارزشمندتان ارزش قائل باشید.
▪️وظایفی را به دیگران محول کنید
همه ی مسئولیت را به عهده نگیرید و وظایف را تقسیم کنید. بعضی مسائل بدون شما نیز قابل حل است. خانواده و دوستان تان همواره آماده ی کمک به شما هستند. تنها کافی است از آن ها بخواهید.
به تیمتان آزادی عمل بدهید!
حداقل از زمان فردریک تیلور، پدر مدیریت علمی، «کنترل» محور اصلی سازمانها بوده است: کنترل هزینهها، قیمتها، سرمایهگذاری و مخصوصا افراد.
به نظر میرسد که کنترل آن چیزی است که یک مدیر باید انجام دهد: ایجاد اهداف، نظارت بر تبعیت بر روشهای کار، هدایت و شکلدهی آینده کسبوکار.
با آنکه به نظر میرسد کنترل از بالا به پایین، بهخصوص برای رئیس شرکت، ضروری است، اما این نوع کنترل هزینههای جدی به همراه دارد که بسیاری از آنها از معرض دید پنهان هستند. علاوه بر این، یک جایگزین وجود دارد؛ یک جایگزین واقعی و عملی.
این جایگزین طی دههها در شرکتهای مختلف در سراسر جهان کار کرده است و بهطور خاص در فرانسه، عهدهدار شروع یک جنبش بوده است. شرکتهایی به بزرگی میشلن (شرکت تایرسازی) و کارفور (شرکت خردهفروشی) ساختارهای کنترل خود را زیر سوال بردند و با جایگزینی آنها نتایج واقعی بهدست آوردند. این جایگزین هرگز یک نام خاص نداشته است؛ اما اخیرا این موضوع بیشتر برای عموم مطرح شده و آن را آزادسازی شرکتی (corporate liberation) مینامیم.
این ایده را میتوان به سادگی بیان کرد: یک شرکت آزاد که به کارمندانش اجازه میدهد تا آزادی و مسوولیت انجام فعالیتهایی را داشته باشند که از نظر آنها–نه مدیرانشان- برای شرکت بهترین تصمیم ممکن است. البته این به آن معنی نیست که این شرکتها مدیریت نمیشوند. بلکه برعکس، فعالیتهای خاصی که از صد شرکت آزاد مشاهده کردهایم، چیزی خلاف این را اثبات میکند.
بهعنوان مثال، هر روز صبح، مدیر چنین شرکتی خواهد پرسید که آیا چیزی وجود دارد که تیم او را از انجام بهترین عملکردش بازدارد. ممکن است این مساله چندان غیرمعمول به نظر نرسد اما نکته اول این است که وقتی تیم او یک مشکل یا یک فرصت را به اشتراک میگذارد، یک راهحل ارائه نخواهد داد. در عوض، او از آنها میخواهد تا راهحل خودشان را پیدا کنند. وقتی یک پروژه جدید شروع میشود، مدیر آن برنامهای برای انجام آن پیشنهاد نمیکند؛ در عوض، از تیم میخواهد این کار را انجام دهند.
در ایجاد این انتخابها، او دو نکته اساسی را رعایت کرد. او بهجای اینکه بهعنوان یک ناظر بر تیمش نظارت کند، خودش را در خدمت تیمش قرار میدهد و این کار در عوض اثر مستقیمی بر رفتار تیمش دارد: این کار آنها را آزاد میگذارد تا بهجای اینکه منفعلانه منتظر دستور از بالا باشند، ابتکار و خلاقیتشان را بهکار گیرند.
انسانها نیازهای روانشناختی همگانی معینی دارند: نیاز به رفتار برابر، نیاز به رشد شخصی و تمرین خودرهبری. هر کدام از این نیازها بارها و بهطور سیستماتیک با سلسلهمراتب مدیریتی «دستور و کنترل» انکار شدهاند. شاید مهمترین منفعت آزادسازی یک سازمان، خلق محیطی است که بهجای سرکوب این نیازهای همگانی، آنها را تامین کند.
بنابراین یکی از قابلتوجهترین یافتهها در مورد شرکتهای آزاد، میزان بینهایت بالای تعهد و انگیزه ذاتی بین کارمندان است. در واقع، در شرکتهای آزاد، کارمندان غیرمتعهد بسیار کمی باقی میمانند و کارمندان مسموم خودشان شرکت را ترک میکنند. در نتیجه به بهرهوری تیمی بالاتر و عملکرد شرکتی بهتر میانجامد.
اما آزادسازی یک شرکت سنتی ساده نیست. برخی مدیران برای دستیابی به چنین مهارتهایی نیاز به آموزش دارند؛ مهارتهایی که آنها را از گفتن بایدها و نبایدها به کارمندان بازدارد و در عوض هنر گوش دادن را به آنها بیاموزد.
منبع: HBR
چگونه بازخوردِ درست، میتواند به بهبود عملکرد کارکنان کمک کند؟
توانایی دریافت و ارسال بازخورد مهارت مهمی است که وقتی به طور موثر انجام شود، می تواند تغییرات مثبتی ایجاد کند. با این حال ارسال و دریافت بازخورد اغلب یکی از چیزهایی است که ما بیشتر در محیط کار از آن می ترسیم. بنابراین، راهی وجود دارد که اطمینان حاصل کند که مکالمات بازخوردی سازنده و مثبت است، نه چیزی که باید اجتناب کرد.
در این زمینه کن کریوس، مدیر آموزش و توسعه سازمانی در SEEK، استفاده از مدل “وضعیت – رفتار – تاثیر “(SBI) را پیشنهاد می دهد.
روش SBI یک ساختار ساده برای ارائه بازخورد ارائه می دهد که پیام شما را متمرکز و سازنده نگه می دارد و احتمال ارسال و دریافت صحیح آن را افزایش می دهد.
وضعیت (Situation)
اولین گام برای ارائه بازخورد این است که، به طور واضح موقعیتی را که به آن اشاره می کنید، مشخص کنید.
مثلا: “در جلسه هفته گذشته با مشتری ما پیتر …”
رفتار (Behaviour)
گام بعدی، توصیف رفتارهای خاصی است که می خواهید به آن ارجاع بدهید. بسیار مهم است که فقط رفتارهایی را که به طور مستقیم مشاهده کرده اید، بیان کنید نه پیش بینی و یا تصور ذهنی در مورد این رفتارها.اطمینان حاصل کنید که روی رفتارها تمرکز کنید، نه خود شخص .
مثلا: “در طول جلسه هفته گذشته با مشتری ما پیتر، متوجه شدم که شما سه بار با او صحبت کرده اید، و زمانی که او سعی کرد صحبت کند، شما ظاهرا به او بی اعتنا بودید.”
تأثیر (Impact)
آخرین مرحله این است که توضیح دهید که چگونه اقدام فردبر کسب و کار تاثیر گذاشته است. سعی کنید فرد را قانع کنید که در پایان دریافت بازخورد می تواند بر روی بازخورد داده شده اقدام کند و اشتباه و یا رفتار خود را اصلاح سازد. مثلا: “در طول نشست هفته گذشته با پیتر، متوجه شدم که شما سه بار به او صحبت کردید، و زمانی که او سعی کرد صحبت کند، شما ظاهرا به او بی اعتنا بودید. من فکر می کنم این تاثیر منفی بر روابط ما با مشتری داشت و وی با احساس اینکه اصلا حرفش شنیده نشده است از جلسه خارج شد. من از این موضوع ناراحتم چرا که فکر میکنم این فرصت تجاری و همکاری را از دست دادیم
در اینجا چند نکته مفید برای مکالمات بازخوردی را شرح میدهیم:
1- هنگام ارسال بازخورد
بازخورد باید به موقع باشد تا فردی که این بازخورد را دریافت می کند، بتواند به راحتی این وضعیت را به یاد بیاورد.
لحظه مناسب را انتخاب کنید، سعی کنید زمانی را انتخاب کنید که هر دو طرف از لحاظ ذهنی آماده هستند.
هنگام ارائه بازخورد کاملا آماده باشید و سعی کنید که افکار و احساساتتان را مدیریت کنید.
سعی کنید در مورد رفتاری که در مورد آن بازخورد میدهید، اطلاعات خاصی به طرف مقابل بدهید تا احساس کند که نظرات شما هدفمند است.
در مورد کارهایی که فرد درست انجام داده هم نظرات مثبتی ارائه دهید.
2- هنگام دریافت بازخورد
خوب گوش کنید و ذهن خود را باز نگه دارید.
بازخورد را به عنوان فرصتی برای رشد و یادگیری در نظر بگیرید.
حتی اگر با نظر طرف مقابل موافق نیستید، این موضوع را با او درمیان بگذارید.
اگر مطمئن نیستید که چگونه بازخوردی را که دریافت می کنید تفسیر کنید، از شخص بخواهید تا با استفاده از مدل SBI موضوع را برای شما روشن کند.
منبع : سایت Seek
سندرم استکهلم سازمانی چیست و چگونه با آن مقابله کنیم؟
سندرم استکهلم سازمانی مشکلی جدی است که با رشدی چشمگیر در محیط کار همراه است؛ بهطوری که میتوان از آن به عنوان یکی از بزرگترین آسیبهای موجود در محیط کار امروزی نام برد.
کارمندان و کارفرمایان لزوماً از داشتن چنین عارضهای آگاه نیستند. پیش از آنکه ببینیم سندرم اسکهلم سازمانی چیست، بهتر است کمی درباره سندرم استکهلم بدانیم.
سندرم استکهلم دقیقاً چیست؟
سندرم استکهلم به عارضهای روانشناختی اشاره دارد که اغلب در موقعیتهای گروگانگیری اتفاق میافتد؛ زمانی که گروگانها شروع به شناخت و همدردی با گروگانگیر خود میکنند. این موقعیت حتی در مواقعی که گروگانگیر با گروگان بدرفتاری میکند هم اتفاق میافتد. در این موقعیت، مدیریت منابع حیاتی (مانند غذا، آب، پناهگاه و غیره) و تنبیه و تشویق توسط گروگانگیر صورت میگیرد.
اصطلاح سندرم استکهلم (یا Stockholm Syndrome) برای اولین بار، پس از سرقت از بانکی در استکهلمِ سوئد مورد استفاده قرار گرفت و بعدها توسط روانشناسی به نام فرانک اوخبرگ (Frank Ochberg) تعریف و نامگذاری شد.
طی این گروگانگیری، چهار کارمند بانک به مدت ۶ روز به گروگان گرفته شدند. جالب اینجاست طی این شش روز، قربانیان چنان وابستگی عاطفی به گروگانگیرها پیدا کردند که حتی از همکاری با پلیس سرباز زدند و پس از آزادی، در دفاع از گروگانگیران خود برآمدند.
جدیدترین فرصت های شغلی را در ایران تلنت مشاهده کنید
سندرم استکهلم سازمانی و زندگی مدرن!
در زندگی مدرن امروز، ارزش هر انسان نشات گرفته از کارش است. بنابراین همه ما اگر برای مدتی طولانی در محیط کاری خاصی قرار بگیریم، احتمالاً سندرم استکهلم را تجربه خواهیم کرد. Corporate Stockholm Syndrome یا سندرم استکهلم سازمانی زمانی اتفاق میافتد که کارمندان برای مدتی طولانی در یک شرکت کار میکنند و به آن شرکت وفادار میشوند. در این موقعیت، کارفرما از این وفاداری سوءاستفاده کرده و با آنها بدرفتاری میکند.
این بدرفتاریها میتواند در کلام کارفرما، ساعات کار طولانی یا عدم توجه کارفرما به سلامت همکار و سلامتی کارمند باشد. اگر رابطه میان کارفرما و کارمند به رابطه گروگان و گروگانگیر تبدیل شود، سرنوشت کارمند در اختیار کارفرما قرار میگیرد؛ بهطوری که اگر لحظهای احساس کنند کارمندش اوامر او را به خوبی انجام نمیدهد، عذر او را خواهد خواست.
کارمندانی که از سندرم استکهلم سازمانی رنج میبرند میل عجیبی به برقراری رابطه احساسی با شرکت خود دارند. این روابط معمولاً به سلامتیشان آسیبهای بسیار شدیدی وارد میکند. این افراد معمولاً رفتار بد کارفرما با خودشان یا دیگران را برای پیشرفت شرکت توجیه کرده و کاملاً منطقی میپندارند؛ بهطوری که وقتی فردی از بیرون رفتارهای کارفرما را زیر سوال میبرد با عصبانیت از او دفاع میکنند. به بیان دیگر، موضوعی به این سادگی را انکار میکنند.
فرهنگِ سازمانیِ شرکتی که در آن سندرم استکهلم سازمانی حاکم است، ویژگیهای خاصی دارد. برای مثال چنین شرکتهایی در اغلب اوقات، روحیه سوءاستفاده از همکاران را تحمل کرده یا حتی کارمندان را به آن تشویق میکنند. در این سازمانها حس وفاداری به شرکت به عنوان یک اصل مهم به کارکنان تفهیم و تلقین میشود. این در حالی است که سازمان، هیچگونه تعهد و وفاداری نسبت به سلامتی کارمندان و آینده شغلیشان ندارد.
نکته اصلی که در پیشرفت سندرم استکهلم سازمانی تاثیر دارد این است که طرفِ قدرتمند (کارفرما)، منبع تهدید و در عین حال مهربانی برای طرفی است که قدرت کمتری دارد (کارمند). در این حالت آسایش روانی فرد به راحتی تحت کنترل قرار میگیرد.
کارمندانی که این علائم را تجربه میکنند در معرض اختلالهای بزرگ روحی و روانی قرار میگیرند. گفته میشود گذراندن یک روز کاری با این میزان فشار روانی و در چنین محیطی، شدیداً به سلامت فرد آسیب خواهد زد. علاوه بر آن، این سندرم به سلامت دوستان و اعضای خانواده او نیز که هدف اصلی خشمهای فرو خورده او هستند نیز آسیب میرساند.
بر هم زدن این شرایط بسیار مشکل است به خصوص در جامعهای که کار کردن و رفاه مادی را بر سلامت روانی ترجیح میدهد. یادتان باشد که مدیران سوءاستفادهگر مطلقاً مستحق وفاداری نیستند زیرا آسایش خیال از هر چیز دیگری با ارزشتر است.
تفاوتهای بسیاری میان گروگانگیری در دنیای واقعی و گروگانگیری در محیط کار وجود دارد. واقعیت این است که رئیستان، شما را در اتاق زندانی نکرده و شما را به مرگ تهدید نکرده است، اما در محیط کار آنقدر فشار روی شما زیاد است که وضعیت را میتوان به چنین شرایطی تشبیه کرد.
اما برای اینکه گرفتار گروگانگیری و همینطور سندرم استکهلم در محیط کار نشوید باید چه کارهای انجام دهید؟
"فرسودگی شغلی" بیماری اعلام شد:
سازمان جهانی بهداشت (WHO) فرسودگی شغلی یا کارزَدگی را به طور رسمی یک بیماری اعلام کرد.
این سازمان که در حال حاضر مجمع جهانی بهداشت را در ژنو برگزار میکند، روز دوشنبه یک سال پس از توصیه کارشناسان جهانی سلامت، فرسودگی شغلی را به فهرست خود در طبقهبندی بینالمللی بیماریها (ICD) اضافه کرد.
این بیماری از سال ۲۰۲۲ میلادی به طور جهانی به رسمیت شناخته خواهد شد و نمونههایی برای تشخیص، درمان و پوششدهی علائم فرسودگی شغلی برای ارائهدهندگان خدمات درمانی و بیمهگران فراهم خواهد شد.
سازمان جهانی بهداشت، فرسودگی شغلی را "استرس مزمن محیط کار که به درستی مدیریت نشده است" توصیف کرده و سه نشانه زیر را برای آن در نظر گرفته است:
- احساس کمبود انرژی، خستگی و فرسودگی
- افزایش فاصله روحی با شغل یا احساسات منفیگرایی یا احساس پوچی نسبت به شغل
- کاهش کارآمدی حرفهای و شغلی....
همه مشاغل مهم هستند، اما بعضی مشاغل مهم ترند!
این عنوان را از کتاب خواندنی قلعه حیوانات اثر جورج اورول به امانت گرفته ام آنجا که می نویسد "همه انسان ها برابرند اما بعضی ها برابرترند"!!
مشاغل کلیدی مشاغلی هستند که شکست و یا پیروزی سازمان را رقم می زنند. آنها تعیین کننده و تغییر دهنده سرنوشت بازی هستند. می گویند حدود 20 درصد از مشاغل سازمان را می توان شغل کلیدی محسوب کرد. این 20 در صد است که تکلیف 80 درصد عملکرد سازمان را روشن می کند.
یکی از اجزاء نظام های پرداخت حقوق و مزایا، پرداخت بر اساس "ارزش شغل" است. به این ترتیب که باید ابتدا مشاغل را از نظر اهمیتی که برای سازمان دارند و ارزشی که برای ذینفعان سازمان تولید می کنند ارزیابی و سپس طبقه بندی کنیم تا بتوانیم به مشاغل کلیدی (و شاغلین آنها)حقوق و مزایای بیشتر و جذاب تری بپردازیم.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
من معیارهای زیر را برای شناسائی مشاغل کلیدی و ارزیابی و ارزش گذاری آنها پیشنهاد می کنم:
شغل کلیدی شغلی است که :
▪️با ماموریت اصلی سازمان ارتباط نزدیک دارد.
▪️برای سازمان سود و درآمد تولید می کند.
▪️در ارتباط مستقیم با مشتری و بازار و سهم بازار قرار دارد.
▪️تامین نیروی انسانی شایسته برای آن، آسان و ارزان نیست.
▪️انجام آن نیاز به سطوح بالائی از دانش و مهارت دارد.
▪️در آن، تصمیمات پیچیده و مهم گرفته می شود.
▪️روی سایر مشاغل سازمان اثرگذار است.
▪️غیبت شاغل آن به سرعت احساس می شود.
▪️با اطلاعات محرمانه و با ارزش سر و کار دارد.
▪️در زنجیره تولید ارزش قرار دارد و برای سازمان مزیت رقابتی ایجاد می کند.
▪️به راحتی و ارزانی قابل پیمان سپاری نیست.
▪️اشتباهات و ابتکارات در آن، آثار عمیق و بلند مدت بر سازمان دارد.
▪️پیچیده است و متغیرهای زیاد و پرتعدادی بر آن موثر است.
▪️حفظ و نگهداشت کارکنان شایسته آن، آسان نیست.
مشاغل سازمان مان را خوب بشناسیم و آنها را با معیارهای مناسب ارزیابی و مقایسه و طبقه بندی کنیم تا بتوانیم با آنها و شاغلین شان برخورد و رفتار مناسب و مقتضی داشته باشیم.
همچنین به خاطر داشته باشیم که این مشاغل را نباید فقط در سطوح بالای سلسله مراتب سازمان و در میان مشاغل مدیریتی جستجو و پیدا کنیم، برخی شغل های ظاهرا کم اهمیت و غیر مدیریتی گاهی و در بعضی شرایط ، تعیین کننده و به شدت اثر گذار هستند.
دکتر بهزاد ابوالعلائی
اشتباهات فاحش در مصاحبه استخدامی
میانگین زمان یک مصاحبه استخدامی حدود 40 دقیقه است، اما 33 درصد از 2000 مدیر شرکتکننده در یک نظرسنجی اظهار کردند که آنان در 90 ثانیه اول مصاحبه خواهند فهمید که آیا داوطلب را استخدام میکنند یا خیر.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
در همان نظرسنجی، مدیران اشتباهات زیر را به عنوان دلایل اصلی رد داوطلب برشمردند:
70 درصد اعتقاد داشتند داوطلبان استخدام از نظر ظاهر و پوشش بیش از حد غیررسمی در جلسه مصاحبه ظاهر شدند.
67 درصد گفتند متقاضیان استخدام قادر نبودند تماس چشمی برقرار کنند.
55 درصد به خاطر نحوه از در وارد شدن مصاحبهشونده به اتاق مصاحبه.
47 درصد مدیران ابراز میکردند که داوطلبان استخدام هیچ اطلاعاتی درباره شرکتی که برای مصاحبه آمدهاند نداشتند.
38 درصد مدیران به خاطر کیفیت صدا و میزان اعتماد به نفس و همچنین نداشتن لبخند متقاضی را رد کردند.
33 درصد دلیل رد کردن را نوع نشستن متقاضی هنگام مصاحبه بیان کردند.
26 درصد بد دست دادن متقاضی را دلیل رد شدن میدانند.
21 درصد یکی از دلایل رد شدن متقاضی را دست به سینه نشستن او هنگام مصاحبه عنوان کردند.
تفاوت ریسک و عدم قطعیت
دو جعبه داریم. جعبه (الف) حاوی صد توپ است، پنجاه تا قرمز و پنجاه تا مشکی. جعبه (ب) هم صد تا توپ دارد، اما نمی دانی چندتای شان قرمزند و چندتای شان مشکی. اگر بدون نگاه کردن یکی از جعبه ها را برداری و توپ قرمز از آن بیرون بیاوری، صد دلار برنده می شوی. کدام جعبه را انتخاب می کنی؟ (الف) یا (ب)؟ اکثر مردم جعبه (الف) را انتخاب می کنند.
بیایید با همین جعبه ها یکبار دیگر بازی کنیم. این دفعه اگر توپ مشکی برداری، صد دلار می بری. الان سراغ کدام جعبه می روی؟ اغلب مردم دوباره جعبه (الف) را انتخاب می کنند. اما این غیر منطقی است! در دور اول، تو فرض کردی جعبه (ب) توپ قرمز کمتر (و توپ مشکی بیشتری) دارد. بنابراین، به لحاظ منطقی باید این بار جعبه (ب) را انتخاب کنی. نگران نباش.
بر خلاف انتظار در این خطا تنها نیستی. به این نتیجه پارادوکس السبرگ می گویند که به احترام دانیل السبرگ (Daniel Ellsberg)، روان شناس سابق هاروارد، این طور نامگذاری شده است. پارادوکس السبرگ به طور تجربی ثابت می کند ما احتمالات معلوم را به احتمالات نامعلوم ترجیح می دهیم. بنابراین به مباحث ریسک و عدم قطعیت (یا ابهام) و تفاوت بین آنها می رسیم.
یسک یعنی این که احتمالات معلوم اند. عدم قطعیت یعنی احتمالات نامعلوم اند. بر اساس ریسک، شما می توانید تصمیم بگیرید قمار بکنید یا نه، اما در قلمرو عدم قطعیت اتخاذ تصمیم بسیار دشوارتر است. واژه های ریسک و عدم قطعیت به اندازه کاپوچینو و اسپرسو اشتباه گرفته می شوند، البته با عواقب جدی تر. تو با ریسک می توانی محاسباتت را انجام بدهی، ولی با عدم قطعیت نمی توانی.
دانش سیصد ساله ریسک، آمار نامیده می شود. استادان فراوانی با آن سروکار دارند، اما حتی یک کتاب درسی هم درباره موضوع عدم قطعیت وجود ندارد. به همین دلیل، تلاش می کنیم عدم قطعیت را در طبقه بندی های ریسک وارد کنیم، اما واقعاً جایی برایش نیست. به این دو مثال دقت کن: یکی درباره پزشکی (که صدق می کند) و یکی از اقتصاد (که صدق نمی کند).
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
میلیاردها انسان روی زمین زندگی می کنند. اندام های ما تفاوت زیادی با هم ندارند. همه مان قامت تقریباً یکسانی داریم (قد هیچ کس سی متر نیست) و سن و سال مشابه (هیچ کس ده هزار سال یا یک هزارم ثانیه عمر نمیکند). اغلب ما دو چشم، چهار دریچه قلب و سی و دو دندان داریم. در واقع، متجانس هستیم؛ شبیه به همدیگر، همان طور که موش ها شبیه هم اند. به همین دلیل، بیماری های مشابهی هم وجود دارند و کاملاً منطقی است اگر مثلاً بگوییم «سی درصد ریسک وجود دارد که به خاطر سرطان بمیری.»
♦️به عبارت دیگر، این ادعا بی معناست «سی درصد احتمال دارد ارزش یورو ظرف پنج سال آینده با کاهش مواجه شود.» چرا؟ چون اقتصاد در حوزه عدم قطعیت قرار می گیرد. میلیاردها واحد پولی قابل مقایسه وجود ندارد که از پیشینه تاریخی آنها بتوانیم چنین احتمالاتی را محاسبه کنیم. تفاوت بین ریسک و عدم قطعیت تفاوت بین بیمه عمر و قرارداد معاوضه اعتباری (CDS) را توصیف می کند. CDS نوعی سیاست بیمه ای در قبال مشکلات خاص مانند ناتوانی شرکت در پرداخت هاست.
در مورد اول (بیمه عمر)، در حوزه قابل محاسبه ریسک هستیم؛ در مورد دوم (CDS)، با عدم قطعیت مواجه ایم. این سردرگمی در ایجاد بحران مالی سال ۲۰۰۸ نقش داشت. اگر چنین عباراتی را شنیدید، نگران نشوید «ریسک تورم حاد فلان درصد است» یا «ریسک ارزش خالص دارایی بهمان است».
برای اجتناب از قضاوت عجولانه، باید یاد بگیری عدم قطعیت را تحمل کنی، کار سختی است و نمی توانی همواره بر آن تأثیر بگذاری. آمیگدال تو نقشی حیاتی ایفا می کند. آمیگدال منطقه ای به اندازه بادام در وسط مغز انسان است که مسئولیت پردازش احساسات و خاطرات را بر عهده دارد.
بسته به ساختار آمیگدال ذهنت، عدم قطعیت را آسان تر یا دشوارتر تحمل می کنی. این به خصوص در جهت گیری های سیاسی ات آشکار است. هر چه از عدم قطعیت متنفرتر باشی، محافظه کارانه تر رأی می دهی. دیدگاه های سیاسی تو تا حدی ریشه های بیولوژیکی هم دارند.
در هر دو حالت، هر کسی که امیدوار است شفاف فکر کند باید تفاوت بین ریسک و عدم قطعیت را متوجه بشود. فقط در چند حوزه محدود می توانیم روی احتمالات حساب کنیم: کازینوها، پرتاپ سکه و کتاب های احتمالات. اغلب اوقات با مشکل عدم قطعیت مواجه ایم. یاد بگیر با آن کنار بیایی.
برگرفته از کتاب هنر شفاف اندیشیدن، نوشته رولف دوبلی
قدرت بخشیدن به کارکنان، مفید یا مخرب؟
طی سالهای اخیر، بسیاری از محققان به موضوع «توانمندسازی» کارکنان پرداختهاند. توانمندسازی یعنی کارکنان استقلال و آزادی عمل بیشتری داشته باشند؛ یعنی بتوانند برای حل مشکلات یا بهبود خدمات یا عملکرد، خودشان تصمیم بگیرند و خودشان اقدام کنند. تحقیقات زیادی در این راستا انجام شده است.
نتیجه بسیاری از این تحقیقات در یک جمله خلاصه میشود: میان احساس قدرتمند بودن کارکنان و عملکرد مثبت، رضایت شغلی و تعهد به سازمان، ارتباط مثبت وجود دارد.
اما ما در تحقیق اخیر خود دریافتیم که این سبک رهبری، فقط روی بعضی از کارکنان و بعضی از شاخصهای عملکرد تاثیر دارد. «رهبران توانمندساز» باید بدانند که تلاشهایشان در راستای توانمندسازی چه زمانی و کجا بیشترین تاثیر را دارد.
ما برای یافتن پاسخ این سوال، نتایج تمام تحقیقاتی را که در رابطه با توانمندسازی کارکنان انجام شده جمعآوری و بررسی کردیم. ۱۰۵ تحقیق در این رابطه انجام شده بود، روی بیش از ۳۰ هزار کارمند از ۳۰ کشور جهان.
نتایج تحقیقات ما بهطور خلاصه عبارتند از:
▪️رهبران توانمندساز، بیش از هر چیزی روی خلاقیت و رفتار شهروندی تاثیر دارند.
کارکنانی که فکر میکردند رهبرانشان توانمندساز هستند، احساس میکردند اختیار و کنترل بیشتری روی کارشان دارند؛ احساس میکردند کارشان معنادار و با ارزشهایشان در یک راستا است و حس میکردند در حوزه تخصص شان استادند و میتوانند تفاوت ایجاد کنند.
▪️رهبرانی که سعی در توانمندسازی کارکنان دارند، در مقایسه با سایر رهبران، اعتماد کارکنان را بیشتر جلب میکنند.
کارکنان به رهبرانی که از نظرشان توانمندسازتر بودند، اعتماد بیشتری داشتند. آنها به رهبر خود ایمان داشتند و برای او سنگ تمام میگذاشتند؛ بدون آنکه احساس کنند مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند. وقتی یک رهبر سعی میکند به کارکنان قدرت بدهد، به آنها چالشها و مسوولیتهای اضافی محول میکند. وقتی توانمندسازی، با آموزش و حمایت از کارکنان همراه باشد، بین طرفین اعتماد ایجاد میشود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
▪️توانمندسازی کارکنان در فرهنگهای شرقی بیشتر موثر بوده تا فرهنگهای غربی.
علتش میتواند این باشد که در جوامع شرقی، از کسانی که در جایگاه قدرت قرار دارند انتظار میرود که از کسانی که در جایگاههای پایینتر قرار دارند، حمایت کنند. از زیردستان هم انتظار میرود که وفادار باشند و از دستورات رهبر سازمان پیروی کنند. اما در کشورهای غربی، کارکنان ترجیح میدهند از رهبر سازمان مستقل باشند. در چنین بستری، توجه بیش از حد رهبر سازمانها به کارکنان ممکن است مزاحمت، دخالت یا حتی تلاش برای کنترل کردن تلقی شود.
▪️تاثیر این اقدامات بر کارکنانی که سابقه کار کمتری در سازمان داشتهاند، بیشتر بوده است.
اعضای جدید با اشتیاق از فرصتها استقبال می کنند. آنها احتمالا دوست دارند در برخوردهای اول، تصویر خوبی از خودشان ارائه دهند. میتوانیم به کارکنان جدید این فرصت را بدهیم که مسوولیت کامل کار خود را بپذیرند. این یک ابزار قدرتمند مدیریتی است.
◀️ احساس توانمندی همیشه باعث افزایش عملکرد نمیشود
یافتههای ما نشان داد که تاثیر توانمندسازی بر کارکنان، کاملا به این بستگی دارد که کارکنان رفتار رهبر را چطور برداشت میکنند. از نظر بعضی کارکنان، آزادی عمل بیشتر و حق تصمیمگیری، نشانه این است که رهبر فرصتهای رشد و پیشرفت را برایشان فراهم میکند. اما از نظر بعضی دیگر، این رفتارها یعنی رهبر میخواهد از تصمیمگیریهای سخت شانه خالی کند. در حالت دوم، کارکنان ممکن است دلسرد شوند و این به کاهش عملکرد روزمره منجر میشود.
بهعنوان رهبر یک سازمان، اگر به کارکنان قدرت میدهید، حواستان باشد که زیاد به آنها فشار وارد نکنید یا عدم قطعیت ایجاد نکنید. راهش این است که انتظارات کارکنان را درک کنید. تحقیقات اخیر نشان داده که هر کارمندی انتظارات خاص خودش را دارد. اگر تلاشهای شما با انتظارات کارکنان همخوانی نداشته باشد، ممکن است از هرگونه تلاش شما در راستای توانمندسازی برداشت منفی کنند. نباید بیش یا کمتر از حد انتظارشان به آنها قدرت و مسوولیت دهید.
در کل، یافتههای ما نشان داد که توانمندسازی میتواند در کارکنان انگیزه ایجاد کند و خلاقیت آنها را تقویت کند یا برعکس، در آنها استرس ایجاد کند. مدیران باید بدانند که توانمندسازی، محدودیتهای خاص خودش را دارد و عواملی مثل اعتماد و تجربه کارکنان میتواند در برداشت کارکنان از رفتار آنها تاثیر داشته باشد.
منبع: HBR
استعفای عاطفی چیست؟
به قلم محمدرضا شعبانعلی
استعفا یکی از نقطه های عجیب در زندگی شغلی هر انسان است. لحظه ای که تمام تلاش و کوشش و ساخته ها و خاطره ها را، در یک اتاق رها میکنی، کیف ات را بر می داری و از ساختمانی بیرون می آیی که هفته ها، ماهها و سالها، بهترین بخش روزت را در آنجا گذرانده ای. دردی کشنده دارد و هر چه مدت کارکردنت بیشتر باشد کشنده تر.
اما در فضای امروز جامعه ما، در کنار «استعفای قانونی» که با نامه نگاری و تسویه حسابهای بیمه و مالیات و … همراه است، شکل دیگری از استعفا پدید آمده که من آن را «استعفای عاطفی» می نامم. در این نوع از استعفا، فرد هنوز به محل کار خود مراجعه می کند، هنوز در لیست بیمه و حقوق شرکت وجود دارد، هنوز صبح ها و عصرها ساعت ورود و خروج خود را ثبت می کند اما ارتباط عاطفی خود را با مجموعه خود قطع کرده است. دیگر دغدغه اش رشد و پیشرفت شرکت نیست. دیگر با پوشیدن لباس فرم شرکت، احساس غرور نمی کند. در شرکت هست اما دیگر در شرکت «حضور» ندارد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
استعفای عاطفی در همه جوامع و در همه کشورها و فرهنگ ها وجود دارد. اما برخی عوامل محیطی این پدیده را پررنگ تر می کنند. یکی از این عوامل، رکود اقتصادی است. در رکود اقتصادی، امید به پیدا کردن فرصت های شغلی جدید کم می شود. به همین دلیل کارکنان زیادی را می بینید که از کار خود راضی نیستند اما گزینه دیگری هم ندارند. ماههاست استعفای عاطفی داده اند اما هنوز در محل کار حاضر می شوند.
دیر پرداخت شدن حقوقها، خود عامل دیگری است که این پدیده اجتماعی را تشدید می کند. زمانی که یک عضو از سازمان مجبور می شود بخشی از درآمد خود را با کارهای بیرون مجموعه تأمین کند، طبیعتاً انرژی و انگیزه اش برای کار کاهش می یابد. ضعیف بودن مهارت های ارتباطی و اجتماعی مدیران از جمله سایر دلایل است.
به هر حال به عنوان یکی از اعضای این جامعه، که سالهاست در نقش مربی و مشاور در کنار مدیران ارشد سازمان های بزرگ و کوچک این کشور بوده ام، احساس می کنم پدیده «استعفای عاطفی» مشکلی است که دامنگیر فضای کاری امروز ما شده است و به نظر می رسد که اگر به آن توجه نکنیم، این مشکل می تواند اثرات بلندمدت جبران ناپذیری بر روی اقتصاد میهنمان داشته باشد.
در وضعیت رکود اقتصادی، مشکلات نقدینگی و تورم و …، اداره مکانیکی سازمان، کارکرد خود را بیشتر از همیشه از دست می دهد. ایجاد ارتباط اثربخش با کارکنان و بهبود ارتباط عاطفی کارکنان با یکدیگر، مدیریت و سازمان و در یک کلام، نگاه پر رنگ تر به عوامل انسانی می تواند مهمترین راهکار عبور از این بحران باشد. نقش ارتباطات و مذاکره در این حوزه انکار ناپذیر است.
حق و حقوق کارکنان فقط پول نیست!
جبران خدمات تنها حقی نیست که کارکنان به ازای کار در سازمان از آن برخوردار میشوند. قرارداد استخدامی نوعی توافق رسمی و روانشناختی است که میان کارکنان و سازمان یا شرکت مشخصی انعقاد میشود. به موجب این قرارداد تکالیفی برعهده کارکنان گذاشته میشود و آنها در قبال انجام این تکالیف و وظایف، حقوق و دستمزد و مزایا دریافت میکنند.
هر فردی برای کار در سازمان و شرکت، از حقوقی برخوردار است که در سالهای اخیر مجموعه مهمترین این حقوق در اسنادی تحت عنوان «منشور حقوق کارکنان» میآید.
مفاد منشور حقوق کارکنان از سازمانی به سازمان دیگر و از شرکتی به شرکت دیگر متفاوت است. اما برای مثال، در زیر به برخی از مواردی که در این منشور میآید اشاره میکنیم:
▪️کارکنان در خصوص ارائه خدمات مطلوب و مفید حق دارند که در محیطی آرام و امن فعالیت کنند.
▪️کارکنان حق برخورداری از رفتار محترمانه از سوی مدیران و مشتریان سازمان را دارند.
▪️کارکنان در خصوص امنیت روحی و جسمی از حقوق مشخصی برخوردارند.
▪️کارکنان در انجام وظایف خود و در چارچوب قوانین، حق دارند از استقلال کاری برخوردار باشند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
▪️کارکنان از حق اظهار نظر، پیشنهاد و انتقاد در راستای بهبود مستمر کیفیت فعالیتهای سازمان برخوردار هستند.
▪️کارکنان حق مشارکت در تصمیمسازیهای سازمان در راستای تحقق رسالت و اهداف دارند.
▪️کارکنان دارای حق امنیت شغلی هستند.
▪️کارکنان درخصوص رسیدگی به مسائل و مشکلات شغلیشان از سوی مسئولان ارشد سازمان از حقوق لازم برخوردار هستند.
▪️کارکنان حق استفاده از انوع مرخصیهای استحقاقی سالانه، استعلاجی، و ساعتی را دارند.
▪️کارکنان حق دارند در خصوص تازههای مرتبط با فعالیت حرفهایشان از آموزشهای لازم بهرهمند شوند.
هرچند موارد فوق همه حقوقی نیست که کارکنان در سازمان و یا شرکت خود از آنها برخوردار هستند، اما رعایت حتی بخشی از این حقوق مهم نیز در بسیاری از سازمانها و شرکتهای ایرانی محقق نشده یا با چالشهای اساسی روبرو است.
با این وجود سازمانها باید متوجه این نکته باشند که رعایت حقوق کارکنان، انگیزه آنها برای بهبود عملکردشان را بالا خواهد برد و آنها را برای ماندن در سازمان ترغیب خواهد کرد.
منبع: hryar
مدیران بزرگ چه ویژگیهایی دارند؟
در این عصر مدیران شرکتها بیشک با بحران مواجه شدهاند. تقریبا یکسوم از کارمندان به مدیریت شرکتها اعتماد ندارند. علاوه بر این، اکنون کارفرمایان باید نیازهای نسل جوان را فراهم سازند. بهطور متوسط، یک فرد جوان پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه و تا قبل از ۳۲ سالگی چهار مرتبه شغل خود را تغییر میدهد. اکثر آنها نیز در شغل فعلی خود احساس قدرت نمیکنند.
بدیهی است که بسیاری از مدیران نمیتوانند حس اعتماد و وفاداری در کارکنان خود ایجاد کنند. خوشبختانه، موضوع این نیست. به گفته دانیل وانگ، خالق و بنیانگذار بنیاد لوپرینگ، مدیرانی که کیفیت بالایی در رهبری نشان میدهند، میتوانند به تیمشان انگیزه انجام کارهای شگفتانگیزی بدهند.
در این مقاله حاصل گفتوگو با وانگ، در قالب هشت اصل که ضروریترین خصوصیات یک مدیر بزرگ هستند، بیان شده است.
1- اشتیاق خالصانه:
کارمندان مدیر غیرواقعی را از دهها فرسخ دورتر هم تشخیص میدهند. اما وقتی مدیران خالصانه مشتاق و راغب هستند، این حالت آنها به کارمندان نیز سرایت میکند. وانگ میگوید اشتیاق به مدیر کمک میکند مشکلات اصلی صنعت خود را شناسایی کند. او میگوید: «همه نوآوریها و خلاقیتها از این مشکلات آغاز و به محصولات و خدمات منتهی میشوند، ضمن اینکه مسائل کلیدی نیز باید حل شوند.»
2- ثبات عمل:
چه در فهم و تشویق متناسب دستاوردهای کارکنان باشد، چه درک اشتباهات و چه مقدم شمردن ایمنی و کیفیت، مدیران برجسته همیشه ثبات عمل دارند. وانگ میگوید: «هنگامی که افراد شواهدی دال بر عدم ثبات مدیران ببینند، تقریبا غیرممکن است نظر آنها نسبت به این موضوع برگردد. جلب اعتماد از دسترفته کار بسیار دشواری است.»
3- مهارتهای عالی ارتباطی:
مدیران باید افراد زیرنظر خود را آموزش دهند، به نظم وادارند و در آنها انگیزه ایجاد کنند. اگر مهارت بالایی در برقراری ارتباط نداشته باشند قادر به انجام هیچیک از این موارد نخواهند بود. علاوه بر این، ارتباطات ضعیف میتواند منجر به نتایجی ضعیف نیز بشود. همچنین باید بهیاد داشت که گوش دادن بخش مهمی از ارتباطات است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
4- وفاداری:
بهترین مدیران میدانند که وفاداری واقعی دوجانبه است. وانگ میگوید: «مدیران بزرگ خود را در مقام خدمترسانی به اعضای تیم خود میبینند. کارکنانی که معتقدند مدیرشان به آنها وفادار است، در زمان لازم، احتمالا وفاداری بیشتری از خود نشان خواهند داد.»
5- تصمیمگیر بودن:
یک مدیر خوب تنها به دلیل موقعیت و قدرتش نیست که قدرت تصمیمگیری دارد. او حاضر است خطرات تصمیمگیریها را بپذیرد. او این تصمیمات را اتخاذ میکند و خطرات موثر واقعنشدن آن را قبول میکند و در درجه اول خود را مسوول و پاسخگو میداند. علاوه بر این، روسایی که تصمیمگیر نیستند اغلب تاثیرگذار هم نیستند.
6- شایستگی مدیریت:
بسیاری از سازمانها سعی میکنند مدیران را از میان افرادی تربیت کنند که در کارشان موفق هستند. آنها کسانی هستند که درک بسیار بالایی از محصولات و خدمات شرکت دارند. آنها اهداف، فرآیندها و خط مشی شرکت را درک میکنند. و همه اینها مهم است.
از سوی دیگر، خوب بودن در یک شغل لزوما به این معنی نیست که فرد سایر شایستگیها را هم دارد. برای مثال، آیا میتوانند الهام بخش باشند، انگیزه بدهند، مربیگری و هدایت کنند؟
7- توانمندسازی :
مدیران خوب به توانایی خود در آموزش و توسعه کارکنان تحت نظارتشان ایمان دارند. به همین خاطر، حاضرند به افراد تحت هدایتشان قدرت دهند تا مستقل عمل کنند.
8- کاریزما :
صد البته که مردم بیشتر از کسانی پیروی میکنند که دوستشان داشته باشند. مدیران خوب بیان خوبی دارند، خوشبرخورد و خونگرم هستند. توجه صادقانهشان را به دیگران نشان میدهند. وانگ نتیجه گرفت که «افراد در تمام سطوح سازمانی میتوانند به راحتی با مدیران ارتباط برقرار کنند و از مسیر آنها پیروی کنند.»
منبع: Forbes
برای آنکه شایستهتر به نظر برسیم باید اعتماد به نفس بالاتری داشته باشیم
این یک حس مشترک است: در حالی که خود را عمیقا مشغول کار کردهاید و تصور میکنید که کارتان عالی است، به نظر میرسد دیگران در کار خود پیشرفت بسیار سریعتری دارند. چه اتفاقی افتاده است؟ در بسیاری از موارد پاسخ این است که کار شما به خوبی دیده نشده و دیگران از آن اطلاع ندارند.
نتایج به خودی خود گویای واقعیت نیستند، حتی زمانی که همه چیز حول محور اعداد و ارقام باشد. اغلب مشکل است که بتوان محرکهای اصلی کارآیی را از هم تفکیک کرد، مثلا اینکه شانس یا سطح مشکلات چه نقشی در این زمینه ایفا میکنند. به همین خاطر، افراد تمایل دارند کارآیی را بر مبنای عوامل دیگری ارزیابی کنند، یعنی اینکه برای نشان دادن تجربه و تخصص خود نیاز به عواملی فراتر از نشان دادن نتیجه دارید. یکی از این روشها نشان دادن اعتماد به نفس در مورد تواناییهایتان است.
یک تحقیق پیشگام از سال ۱۹۸۲ این ارتباط میان اعتماد به نفس و برداشت از کارآیی را نشان داد. به این صورت که اگر کسی از شما پرسید انتظار داری چه کارآیی در این موضوع داشته باشی، شما باید یک جواب مثبت و با اعتماد به نفس بدهید. یک پیشبینی منفی میتواند این برداشت را به وجود آورد که شما کارآیی ضعیفی خواهید داشت حتی اگر واقعا کارآیی خوبی از خود نشان دهید.
طی چند دهه گذشته، دانشمندان دریافتند که نشان دادن اعتماد به نفس بالا به اثرات مثبتی میانجامد، اما تنها زمانی که در محیط غیر مقایسهای بررسی شود. به عبارت دیگر، به نظر میرسد ستایش شایستگیهای خودتان مفید است تا زمانی که ادعا نکنید دیگران بیکفایت هستند. اما چرا انسانها افرادی را که اعتماد به نفس دارند شایستهتر میبینند، حتی زمانی که کارآیی آنها واقعا اینگونه نیست؟
یک دلیل آن این است که ما تمایل داریم آنچه میشنویم را باور کنیم و اعتقادات خود را با انتخاب اطلاعاتی که بر آنها صحه میگذارند تایید کنیم. لغتی که برای آن میتوان به کار برد تعصب تایید است. بنابراین اگر از خود اعتماد به نفس نشان دهید، دیگران تمایل دارند باور کنند که شما میدانید درباره چه صحبت میکنید و سپس اطلاعات مبهم را فیلتر میکنند (مثلا اینکه شانس چقدر به شما کمک کرده یا ضربه زده است).
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هر چند داشتن اعتماد به نفس دروغین چندان هوشمندانه نیست، آن هم زمانی که خودتان میدانید کارآیی خوبی نخواهید داشت، اما بیش از حد فروتن بودن هم چندان به نفع شما نیست. برداشت افراد از فروتنی، پیشدستی علیه شکست احتمالی است و نوعی اقدام اولیه برای جلوگیری از انتقادات آینده، تلقی میشود. اگر این فرد متخصص به تواناییهای خودش اعتماد ندارد، دیگران چگونه اطمینان کنند.
برای آنکه دیگران را نسبت به تواناییهای خود متقاعد کنید، باید این عادت را در خود به وجود آورید که در مورد اینکه کارتان را خوب انجام میدهید با دیگران صحبت کنید بدون هیچگونه خودبزرگبینی درباره شایستگیهای دیگری که دارید. البته این کار همیشه آسان نیست.
برای آنکه در نشان دادن اعتماد به نفس خود معتبر باشید، باید ابتدا خودتان آن را باور کنید. از خودتان بپرسید: من چه کاری را خوب انجام میدهم؟ تاکنون بزرگترین موفقیت من چه بوده است؟ دیگران چرا باید از راهبری من پیروی کنند؟ من چه میدانم که آنها نمیدانند؟ اگر پاسخ به این سوالات برای شما سخت است پس مشکل دارید. دیگران چگونه باید درباره تخصصهای شما قانع شوند وقتی خودتان هنوز قانع نشدهاید؟
فرانسیس بیکن فیلسوف میگوید: «خودتان را با جسارت مورد ستایش قرار دهید چرا که چیزی است که همیشه باقی میماند.» اگر میخواهید مطمئن شوید که دستاوردهایتان دیده میشوند، به این موضوع فکر کنید که مدیران و همکارانتان شما و تواناییهایتان را چگونه میبینند. آیا فکر میکنید که نسبت به شایستگیها و مهارتهای شما احساس خوبی دارند؟ اگر نه، آیا میتوانید اعتماد به نفس بیشتری در کارهای خود نشان دهید؟
این امر الزاما به معنای ستایش خودتان در همه موقعیتها نیست؛ بلکه به معنای پیش گرفتن یک ویژگی خوشبینانه است. اگر اعتماد به نفس بیشتری در تواناییهای خود داشته باشید، پس میتوان گفت که خود را آماده کردهاید تا برای شایستگیها و مشارکت خود به چشم بیایید.
منبع: HBR
توصیه های برایان تریسی برای افزایش بهره وری
به عقیده برایان تریسی، «تفاوت اصلی افراد موفق با ناموفق در این است که افراد موفق به طرز مشهودی اهمیت زیادی برای زمان و ارزش آن قائلند.». در اینجا میخواهیم 5 درس با ارزش افزایش بهره وری برایان تریسی را با هم مرور کنیم؛ درس هایی که به ظاهر ساده و بدیهی می آیند اما آیا تا به حال در زندگی تان از آنها استفاده کردید؟
1- اگر دو قورباغه دارید، ابتدا زشت ترین رو بخورید !
خوردن قورباغه نمادی از انجام وظایف سخت و ناخوشایند اما مهم روزانه در مسیر اهداف تان است. پس با این اوصاف، شما باید ابتدا قورباغه هایی که باید در طول روز بخوریدشان را مشخص کنید (وظایف مهم روزانه تان که دوست ندارید) و روزتان را با خوردن زشت ترین قورباغه آغاز کنید و تا زمانی که کامل آنرا نخوردید، سراغ قورباغه های بعدی نباید بروید.
با انجام مهم ترین کار در ابتدای روز، بار فکری زیادی از فکرتان خالی میشود و شما با آسایش خاطر بیشتری به سراغ کارهای بعدی میروید.
2- از قانون 90/10 بیشتر استفاده کنید
این قانون مخصوص افرادیست که در ابتدای روز سردرگم هستند که از کجا شروع کنند. بر اساس قانون 90/10 برایان تریسی، شما 10% از زمان ابتدای روزتان را صرف برنامه ریزی برای کارهای روزانه تان کنید که این کار 90% زمان شما را در طول روز ذخیره میکند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
3- این واقعیت را بپذیرید که شما نمیتوانید همه کارهایی که باید انجام دهید را انجام دهید.
ما می توانیم یک روز با بهره وری بالا داشته باشیم اما هیچوقت نمی توانیم با راندمان 100% کارهایمان را انجام دهیم (یعنی حتی یک دقیقه هم زمان پرت نداشته باشید، که غیرممکن است!) اما می توانیم با افزایش بهره وری استفاده بیشتری از زمان مان ببریم. بنابراین، قبول کنید که باید یک سری از کارهایتان را به بعد موکول کنید. اما چه کارهایی؟ کارهای کم اهمیت، کارهایی که انجام آنها کمکی به تحقق اهداف تان نمی کند اما زمان تان را می گیرند.
4- هیچوقت زمان کافی برای انجام همه کارها نخواهید داشت. شما فقط زمان کافی برای انجام مهم ترین کارها خواهید داشت.
برایان تریسی نام این درس را «قانون اجبار بهره وری» نهاده که در آن توصیه می کند شما در طول روز فقط کافیست بر روی 10 کار مهمی که در آن روز باید انجام شوند، تمرکز کنید و زمانی که این 10 کار مهم را به انجام رساندید، میتوانید لیست بعدی را تشکیل دهید.
5- هدف اصلی مدیریت زمان و افزایش بهره وری این است که شما زمان بیشتری در اختیار داشته باشید تا با کسانی که دوست شان دارید و با انجام کارهایی که لذت می برید بگذرانید.
اگر بخواهید بدانید چقدر خوشبخت هستید، کافی است سه فاکتور خوشبختی یعنی ثروت، سلامتی و روابط تان را زیر ذره بین بگذارید. کدام یک از این سه فاکتور شما نواقصی دارند که باید برطرف شوند؟
ده کار که روابط عمومی ادارات هرگز نباید انجام دهند
فرزام معماری
نویسندگان حرفه ی روابط عمومی در نوشته های خود بیشتر به نکاتی می پردازند که برای افزایش کارایی و بهره وری باید انجام گیرد.برخلاف رویه معمول نگارش قصد دارم نکاتی را یادآور شوم که اگر توسط روابط عمومی یک مجموعه به انجام برسد آسیب و لطمات جبران ناپذیری به کل مجموعه وارد خواهد کرد.
1- دروغ گفتن یا گمراه کردن
هرگز به مخاطبین و به ویژه خبرنگاران دروغ نگویید. اگر مخاطبین شما متوجه شوند که به آنان دروغ تحویل داده اید هرگز به شما اعتماد نخواهند کرد.این مطلب را می بایست همه کارکنانی که با ارباب رجوع سر و کار دارند در اولویت قرار دهند.اینکه شما و مجموعه تحت مدیریتان به عنوان منبعی غیر قابل اعتماد شهرت پیدا کنید حتی اگر بعد ها بسیار حقیقت گو نیز باشید هرگز برگشت پذیر نخواهد بود.
2- دیوار سنگی
هرگز در مواجهه با اصحاب رسانه به آنان نگویید که "نظری ندارم" عدم ارائه نظر شما در منظر شخص ثالت به این معنا است که شما گناهکار هستید! ممکن است از شما سوالی پرسیده شود که بنابه هر دلیلی تمایلی به پاسخ دادن آن ندارید در این شرایط بگویید : "می دانید که ما همیشه پاسخگوی رسانه ها هستیم ولی من صلاحیت پاسخ دادن به این پرسش را ندارم، و پس از تحقیق اطلاعات مستندی به شما خواهم داد"
3- امروز و فردا کردن
همیشه خوش قول باشید. رسانه نگاران زمان بندی های دقیقی دارند به ویژه آنان که در رسانه ها مکتوب مشغول به کار اند.اگر قول اطلاعاتی را به آنان می دهید ولی نمیتوانید اطلاعات را در موعد مقرر به آنان تحویل دهید طبیعی است که دلخور و یا شاید عصبی شوند.
4- غیرقابل دسترس بودن
من همیشه به فراگیرانم توصیه می کنم اگر رسانه ها با شما تماسی تلفنی گرفتند همیشه به گونه ای رفتار کنید که آن تماس مهمترین تماس کاری شمااست.در گفتگو با مدیر مجموعه متبوعم همیشه این مثال را یادآوری می کنم که چسپاندن نان وقتی هنوز تنور داغ است تنها راه دستیابی به جریانی دائمی ازاختصاص فضای رسانه ای به شما است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
5- پیشنهاد رشوه
هرگز به سردبیر یا خبرنگار نگویید "اگر فلان اعلان مطبوعاتی را به چاپ برسانید در نشریه شما سفارش آگهی تبلیغاتی خواهم داد". فراموش نکنید که بخش های تحریریه، آگهی ها و فروش سه بخش منفک از یکدیگر هستند. اگر این پیشنهاد از طرف نشریه مطرح شد مقبول است. برای مثال اگر مسئول پذیرش آگهی یک روزنامه به شما پیشنهاد داد که در ازای سفارش آگهی یک رپورتاژ از مجموعه شما به چاپ می رسد پیشنهادی حرفه ای تلقی می شود.
6- فخرفروشی
آگهی دادن امر رایجی است. امروز وکلا و پزشکان شاید بیشترین آگهی ها را به خود اختصاص داده اند. منظور از آگهی پخش یک تیزردر ساعات پایانی شب و یا یک کادر در صفحه ای از روزنامه نیست.یک روابط عمومی موفق می تواند آگهی را با درج مطلبی در ستون هفتگی یک نشریه تلقی کند.دیدگاهی حرفه ای نسبت به آگاهی بخشی داشته باشد .
7- کسل کردن مردم
یک روابط عمومی ناموفق از کار دیگر افراد موفق کپی برداری می کند.بعضا این کپی برداری های از فعالیت هایی صورت می گیرد که مدیران روابط عمومی های موفق در پایش های خود به این نتیجه دست یافته اند که کارشان کاستی هایی داشته و آن را موفقیت آمیز تلقی نمی کنند.بنابراین چنین کپی برداری های ناشیانه ای برای مردم کسالت آور است.روابط عمومی موفق به دنبال هسته های هیجان برانگیز است.
8- منفی باف بودن
خیلی از برنامه های عالی روابط عمومی از روی ترس و به دلیل منفی باف بودن مدیر روابط عمومی یا مجموعه اجرایی نمی گردد.برخی افراد می گویند که ایده شما را دوست ندارند اما هیچ ایده ای هم در سر ندارند.به عنوان یک مدیر روابط عمومی از مشورت با چنین افرادی اجتناب کنید. تنها افرادی مجاز به انتقاد هستند که خود آنها نیز درگیر پروژه هستند و از آنان دعوت شده است.
9- قربانی کردن روابط دراز مدت به خاطر نتایج کوتاه مدت
چندی قبل بر روی یکی از گزارش های سازمانی که مدیریت روابط عمومی اش را بر عهده دارم حساسیت زیادی به خرج دادم، یکییا دو جمله از آن گزارش ناصحیح بود.از خبرنگار پاسخ خواستم و سپس با سردبیر نیز گلاویز شدم.به خاطر یک گزارش که بعدا به این نتیجه رسیدم که زیاد هم مهم نبوده روابط طولانی مدت ما دچار چالش شد.سعی کنید خشنودی بلند مدت طرفین را بر هر چیز دیگری ترجیح دهید.
10- رفتار غیراخلاقی
اصول اخلاقی را به خاطر هیچ چیزی زیرپا نگذارید.شهرت سازمان شما مهمترین دارایی آن است شما حتی میتوانید از شهرت سازمانی تان انتفاع شخصی نیز داشته باشید اما فراموش نکنید که اگر با رفتار خیر حرفه ای و غیر اخلاقی سازمانتان را بد نام سازید در واقع خود را بدنام ساخته اید چرا که روح سازمان در شما تجلی یافته است، بنابراین تحت هیچ شرایطی رفتار غیراخلاقی و حرفه ای بروز ندهید.
5 توصیه کاربردی در مورد بازخورد
1- به یاد داشته باشید بازخوردها و انتقادهایی که مطرح نشوند روزی مثل بمب خواهند ترکید:
همان طور که در زندگی شخصی افراد نیز اتفاق میافتد سکوت کردن بیش از حد و فروخوردن انتقادها و مطرح نکردن آنها، پس از مدتی به بحرانی تبدیل خواهد شد که مثل بمب خواهد ترکید و همه چیز را ویران خواهد کرد.
بنابراین یک مدیر باید برای کارکنان خود روشن کند که چه نظری در مورد عملکرد آنها دارد و نباید آنها را در خلأ و بیخبری قرار دهد و بازخورد نشان دادن چه بهصورت تشویق و چه بهصورت انتقاد نسبت به عملکرد کارمندان خود را جزو اولویتهای اصلی خود قرار دهد.
2- تا حد امکان بهصورت خصوصی بازخورد نشان دهید:
مدیران همیشه باید به یاد داشته باشند که قضاوت درباره بازخوردهایی که آنها نسبت به کارکنان نشان میدهند در گوش کسانی که این بازخوردها را میشنوند شکل میگیرد، بنابراین هر چه تعداد این گوشها کمتر باشد، احتمال سوءبرداشت در مورد آنها کاهش مییابد.
به همین دلیل توصیه میشود بازخوردها و به ویژه انتقادها بهصورت خصوصی و تنها با حضور مدیر و افرادی که سوژه و هدف بازخورد هستند، ارائه شوند.
از سویی دیگر یک مدیر میتواند بر اساس، متغیرهایی چون زبان بدن افراد، وضعیت روحی و رفتاری آنها، چگونگی بازخورد نشان دادن به او را تنظیم کند. چیزی که در قالب بازخورد نشان دادن عمومی امکان پذیر نیست.
3- بهترین کانالهای بازخورد نشان دادن:
بازخورد نشان دادن نسبت به فردی که در محل کار شما حضور دارد، پیچیدگی کمتری نسبت به کسی که در شهر یا کشور دیگری برای شما کار میکند دارد.
برای بازخورد نشان دادن به فردی که در محلی دور از محل کار شما مشغول کار است میتوانید از تکنولوژیهای دیجیتالی از جمله ویدئوکال و تماس تلفنی، بهره ببرید. در این میان استفاده از ایمیل یا ارسال نامه باید در اولویتهای بعدی قرار گیرند، چرا که استفاده از چنین کانالهایی، مدیران را از مزایای بازخورد نشان دادن مطابق با احساسات، عواطف و زبان بدن افراد محروم میسازد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
4- تشویق در برابر دیگران، انتقاد در خلوت:
این یک قانون جهانی است که کارکنان را بهصورت عمومی و در برابر دیگران تشویق کنیم و انتقاد از آنها را، بهصورت خصوصی و به دور از چشم همکاران انجام دهیم. بهطور کلی انتقاد از افراد در برابر دیگران موجب میشود آنها علاوه بر سرخوردگی و احساس حقارت، موضع دفاعی بگیرند و به سختی بپذیرند که مرتکب اشتباه شدهاند.
در نقطه مقابل، ستایش از افراد در برابر دیگران بر تاثیرگذاری و اشتیاق آنها خواهد افزود و فرد مورد ستایش و سایر کارکنان را به کار بیشتر و بهتر ترغیب خواهد کرد.
5- بازخورد نشان دادن را شخصی نکنید:
یکی از مواردی که تمام مدیران باید به آن توجه ویژهای داشته باشند این است که تفاوت فاحشی بین توجه به افراد بهعنوان شخص و شخصیسازی بازخوردها وجود دارد. توجه به فردیت و انسانیت کارکنان، امری خوب و توصیه شده است حال آنکه شخصیسازی رابطه بین مدیر و کارکنان و دخالت آنها در فرآیند بازخورد نشان دادن، پدیدهای نکوهش شده و مردود است.
در ادامه به چند توصیه درباره خودداری از شخصیسازی فرآیند بازخورد (تشویق و انتقاد) اشاره خواهد شد.
▪️هیچ گاه به کارکنان خود توهین نکنید و به آنها برچسب نزنید:
یک مدیر به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی نباید چنین جملاتی را خطاب به کارکنان به زبان آورد: «تو بیعرضهای»، «تو خیلی تنبلی»، «تو به درد هیچی نمیخوری» و... بیان چنین توهینهایی نسبت به ضعیف ترین افراد نیز خطایی نابخشودنی و غیر قابل جبران است و هیچ دردی نیز دوا نخواهد کرد.
▪️مدیر موفق و تاثیرگذار کسی است که هیچ گاه حتی در صورت بروز بدترین مشکلات و اشتباهات از سوی کارکنان به آنها نمیگوید: «تو اشتباه کردی» بلکه به شکلی قاطعانه میگوید: «من فکر میکنم این کار اشتباه بوده است.»
در این جمله نکات متعددی نهفته است: اول اینکه با عبارت «من فکر میکنم» از مطلق کردن قضیه جلوگیری میکند و دوم اینکه میگوید «این کار اشتباه بوده است» و توجه همگان را به کاری که اشتباه انجام شده جلب میکند نه فردی که مرتکب اشتباه شده است و این یعنی شخصی نکردن قضیه.
منبع: HRM
چانهزنی برای افزایش حقوق: ۶ نکته که کارجویان باید بدانند
بهترین زمان برای چانهزنی بر سر حقوق، قبل از استخدام است، یعنی زمانی که به تو پیشنهاد دادهاند اما هنوز جوابی از تو نگرفتهاند. میپرسی چطور؟ با رعایت این نکات:
1- تحقیق درباره حقوق
قبل از هر مصاحبهای، درباره حقوق شغل مربوطه تحقیق کن تا ببینی در صنعت و منطقه جغرافیایی شما، نرخ چقدر است. این مهم است چون ممکن است کارفرما در هر مرحلهای از تو بپرسد: «شما چه مبلغی را مدنظر داری.» حتی در اولین تماس تلفنی. نباید غافلگیر شوی و فکر نکرده جواب دهی چون ممکن است با گفتن یک رقم خیلی پایین، سطح خودت را پایین بیاوری یا با گفتن یک رقم نجومی، از رقابت حذف شوی.
وقتی فهمیدی محدوده حقوق چقدر است، ببین چه عواملی باعث میشوند جایگاهت در آن محدوده بالا یا پایین برود. چقدر تجربه داری؟ آیا مهارتهای اضافهای داری که کارفرما را به وجد آورد؟ و سایر عوامل.
2- پاسخ به سوال «حقوق مد نظرتان چقدر است؟»
طی مصاحبه، دیر یا زود این سوال را از تو میپرسند. خیلی از مقالات توصیه میکنند که جواب دقیقی به این سوال ندهیم. مثلا: «من به دنبال یک حقوق منصفانه هستم.» اما بسیاری از مسوولان مصاحبه با این جواب قانع نمیشوند. آنها نمیخواهند وقت خود را تلف کنند چون ممکن است حقوق مد نظر تو خیلی از حقوق پیشنهادی آنها بیشتر باشد.
میتوانی اینطور پاسخدهی: «امکانش هست بگویید محدوده حقوق این شغل چقدر است؟» بعضی از مسوولان مصاحبه به این سوال جواب میدهند.
در غیر این صورت، اگر میخواهی گفتوگویتان ادامه پیدا کند، باید از قبل رقمی را در ذهن داشته باشی.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
3- چطور حرف حقوق را پیش بکشیم؟
گاهی کارفرما طی فرآیند مصاحبه اصلا اشارهای به حقوق نمیکند و معمولا اگر کارجو این موضوع را پیش بکشد، همه فکر میکنند کار ناپسندی کرده است. این خندهدار است. تو برای پول کار میکنی و حق تو است که درباره آن اطلاعات به دست آوری چون این اطلاعات روی تصمیمگیریات تاثیر میگذارد.
بهترین موقع برای مطرح کردن حقوق، زمانی است که میدانی اگر این موضوع را مطرح نکنی، وقت خودت و کارفرما هدر میرود. مثل وقتی که برای ادامه مصاحبه باید به یک شهر دیگر بروی یا باید در چند مصاحبه دیگر شرکت کنی. در این صورت، اگر موضوع حقوق را مطرح کنی و رقم تو با مبلغ پیشنهادی آنها خیلی فرق داشته باشد، از اتلاف وقت طرفین جلوگیری کردهای. در این صورت میتوانی بگویی: «چون مصاحبهها چندمرحلهای هستند میخواستم ببینم آیا امکان دارد محدوده حقوق را بفرمایید؟ چون برای وقت شما احترام قائلم.»
4- اگر پس از دریافت پیشنهاد شغلی به این نتیجه رسیدیم که حقوقش کم است، چه باید بکنیم؟
کافی است درخواست خود را در یک یا دو جمله مطرح کنی. مثلا: «امکانش هست x دلار بیشتر پرداخت کنید؟». پس از گفتن این جمله، سکوت کن. ممکن است یک دقیقه طول بکشد تا او فکرش را جمع و جور کند و همین ممکن است معذبت کند و وسوسه شوی که سکوت را بشکنی. این کار را نکن چون ممکن است باعث شود او مبلغ را پایین بیاورد.
5- درخواست حقوق بیشتر
وقتی پیشنهاد شغلی را دریافت کردی میتوانی درخواست حقوق بیشتر کنی، چون در این مرحله، حقوقی که کارفرمایان اعلام میکنند معمولا قطعی نیست و جای چانه زدن وجود دارد. اما گاهی اوقات نباید درباره حقوق مذاکره کنی: مثلا اگر در مراحل قبلی به توافق رسیده باشید یا اگر مبلغ پیشنهادی آنها خیلی بیشتر از نرخ بازار باشد. اما اگر با وجود تحقیقات در بازار، هنوز هم مطمئن نیستی که چه مبلغی معقول است، میتوانی از آنها بخواهی که مبلغ را ۱۰درصد بالاتر ببرند. اینطوری حتی اگر مبلغ پیشنهادی آنها منصفانه بوده باشد، ۱۰درصد باعث نمیشود فکر کنند پرتوقع هستی. نگو «۱۰درصد اضافه کنید.» مبلغ مورد نظر را در ذهنت حساب کن و بگو.
6- اگر جواب منفی بود، چه کنیم؟
اگر درخواست پول بیشتر کردی و جواب منفی بود، هنوز هم اگر بخواهی میتوانی شغل را قبول کنی. بعضیها فکر میکنند اگر در این مرحله، شغل را قبول کنند احمق به نظر میرسند. اما اینطور نیست. کافی است بگویی: «از اینکه درخواستم را بررسی کردید ممنونم. آنقدر به این شغل علاقه دارم که صرف نظر از تمام صحبتها پیشنهادتان را میپذیرم.» و فراموش نکن که مذاکره بر سر حقوق، کاملا طبیعی است.
نویسنده: Alison Green
منبع: the Cut
آیا داشتن یک رئیس بد باعث میشود شما هم رئیس بدی باشید؟!
تحقیقات نشان میدهد که سوءاستفاده مدیریتی میتواند سالانه به میلیونها دلار ضرر شرکتها در قالب کاهش بهرهوری، افزایش نرخ گردش کارمندان و شکایتهای قضایی بینجامد. تحقیقات قبلی نشان دادهاند که رفتار رهبران سازمان میتواند در سطح پایینتر سازمان بر رفتار و عمل کارمندان اثر بگذارد، اما با این حال نمیتوان نتیجه گرفت مدیرانی که مورد آزار قرار گرفتهاند، خود نیز به آزار کارمندان خود مبادرت ورزند.
روانشناس آلبرت بندورا نظریه شناختی اجتماعی را مطرح کرد تا توضیح دهد رفتارها (از جمله رفتارهای آزاردهنده) از الگوها فراگرفته میشوند. نظر بندورا این است که برای یک مدلسازی موفق، مشاهدهگر باید رفتار الگو را زیر نظر بگیرد، آن را به خاطر بسپارد و انگیزه پیروی از آن را داشته باشد.
بندورا و همکارانش در یک تحقیق کلاسیک این تئوری را با مدلسازی رفتارهای خشن و غیرخشن در مورد کودکان مهدکودک دانشگاه استنفورد مورد بررسی قرار دادند. کودکانی که شاهد مدل بزرگسالان در پرتاب و ضرب و شتم با پتک و چکش بودند به وضوح دارای احتمال بیشتری برای انجام همان حرکات خشونتآمیز در مقایسه با کودکانی بودند که شاهد بازی بزرگسالان با اسباببازیهای بیسروصدا بودهاند.
تحقیقات دیگر نشان میدهند که بسیاری از افراد رفتارهایی را که مشاهده میکنند الگو قرار نمیدهند. دریافت چنین نتایج متضادی از تحقیقات نشان میدهد فرآیندهایی که سیکل بدرفتاری را متوقف میکنند خوب درک نشدهاند. به همین خاطر ما تحقیقات خود را حول محور هویت و شناسایی آن پیش بردیم. چه وقت و چرا مدیرانی که مورد بدرفتاری قرار میگیرند رفتار خود را طوری تغییر میدهند که بدرفتاری کمتری داشته باشند و رهبران با اخلاقتری باشند.
ما چند تحقیق را در این راستا انجام دادیم. در یک آزمایش از ۲۸۸ شرکتکننده آنلاین خواستیم نقش سرپرست یک کافه را برعهده بگیرند. به آنها گفته شد کافه برنامهای دارد که به پیشنهادهای کارمندان جایزه میدهد و کارمندان باید به مدیر خود برای بهبود بهرهوری کافه پیشنهاد بدهند. در مورد برخی شرکتکنندهها مدیر عصبانی میشد و ایده آنها را در مقابل سرپرستهای دیگر تحقیر میکرد. برای برخی دیگر از شرکتکنندهها، مدیر ایده آنها را به سادگی به رده بالاتر مدیریت ارسال میکرد. ما حتی کاری میکردیم که افراد از مدیر خود ناامید شوند. (مثلا از اینکه مثل او نیستند به خود افتخار کنند.)
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سپس به شرکتکنندهها این فرصت داده شد تا شیوه رهبری خود را امتحان کنند. در این سناریو یکی از کارمندان این شرکتکنندهها، به آنها یک ایمیل میفرستاد که در آن پیشنهادی برای ارتقای کافه داشت. آن کارمند خودش یک کارزار فیسبوکی برای تبلیغ راه میانداخت اما این تبلیغ دارای اشکالات تایپی و گرامری بود. آیا آن شرکتکننده (که اکنون نقش سرپرست دارد) از حسننیت کارمند قدردانی میکند یا اجرای ضعیف عمل او را مورد سرزنش قرار میدهد؟
بعد از بررسی پاسخهای شرکتکنندگان متوجه شدیم وقتی افراد از مدیر خود ناراضی هستند، آنهایی که بدرفتاری از طرف مدیر را تجربه کردهاند در مقایسه با آنها که هیچ بدرفتاری با آنها نشده رهبری اخلاقمدارانهتری از خود نشان دادند.
به عبارت دیگر، رفتار سوءاستفادهآمیز مدیران و اینکه خودتان را متفاوت از او ببینید، باعث شد شرکتکنندهها با اخلاقتر از آنهایی باشند که هرگز از طرف رئیس خود مورد سوء رفتار قرار نگرفتند.
برای آنکه بفهمیم آیا تحقیقات ما در دنیای واقعی هم نتیجه مشابه دارد، از ۵۰۰ کارمند و مدیرانشان که در سازمانها و صنایع مختلف در هندوستان کار میکنند تحقیق کردیم. نتیجه این بود که در مجموع بدرفتاری از سوی مدیران به ۱۲ درصد افزایش در ناامیدی سرپرستان از آن شخص منتج شد. اما بیشترین میل به ناامید شدن در سرپرستهایی مشاهده شد که دارای هویت اخلاقی قوی بودند. در مقابل، وقتی سرپرستها کمتر بر هویت اخلاقی خود تکیه داشتند، بدرفتاری از سوی مدیرانشان به ناامیدی عمدهای منجر نشد.
نتایج به دست آمده این ایده را تقویت میکند که سرپرستهایی که مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند با زیردستان خود اخلاقمدارانهتر و با بدرفتاری کمتری رفتار کردهاند و علت آن است که این سرپرستها از مدیران بدرفتار خود ناامید شدهاند و اینکه احتمال وقوع این امر زمانی که سرپرستها دارای هویت اخلاقی قوی هستند بیشتر میشود.
منبع: hbr
ساعات کاری انعطافپذیر، یک استراتژی برد-برد
مزایای ساعات کاری انعطافپذیر برای افراد شامل تعادل بهتر بین کار و زندگی، رفتوآمد کمتر، خستگی و فرسودگی کمتر، روزهای تعطیل بیشتر و نرخ پایینتر ابتلا به بیماری است. منافعی که از طریق این طرح به کسبوکارها میرسد، عبارتند از: نیروی کار با انگیزه، عملیات کارآتر و اثربخشتر، کارکنان فرسوده کمتر و در نتیجه کاهش اشتباهات و حوادث نامطلوب کاری را در پی دارد. این سیستم همچنین باعث میشود کسبوکارها از نیروی کار در زمانهای اضافهکاری منتفع شوند، بدون آنکه مجبور باشند حقوق اضافهکاری پرداخت کنند، تسهیلات کمتری مورد نیاز بوده و نرخ بیماری و مرخصی استعلاجی نیز کاهش مییابد.
ساعات کاری انعطافپذیر همچنین به کارکنان آزادی بیشتری برای سازماندهی کارهای خود بهمنظور انطباق با نیازهای شخصی میدهد. از طرفی، سفر برای آنها به دلیل فراهم شدن امکان آن در خارج از فصول اوج سفر، ارزانتر تمام خواهد شد.
در برخی از صنایع و زمینههای خاص مانند فناوری اطلاعات، زمان انعطافپذیر موجب میشود که کارکنان بتوانند جدول زمانی خود را تغییر دهند. به عنوان مثال، یک نفر ممکن است تمایل داشته باشد ۴ روز کاری ۱۰ ساعته در هفته داشته باشد و سه روز به استراحت بپردازد یا ۵ روز کاری ۸ ساعته داشته و ۲ روز به استراحت اختصاص دهد. کارکنان میتوانند در صورتی که مسوولیتهایشان پوشش داده شود، ساعات و روزهای تعطیلی خود را تعیین کنند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سایر کارکنان ممکن است تمایل داشته باشند که کار خود را از صبح زود مثلا ساعت ۵ یا ۶ آغاز کرده و اواسط روز محل کار خود را ترک کنند؛ یا اینکه کار خود را دیرتر شروع کرده و تا دیروقت سر کار بمانند. یکی از مزایای این جدول زمانی، فرار از ترافیک و زمانهای اوج رفتوآمد است. زمان کاری انعطافپذیر همچنین به والدین برای هماهنگی کمک میکند. مثلا ممکن است پدر یا مادر از ۱۰ صبح تا ۶ بعدازظهر کار کرده و مسوولیت فرزند را پیش از مدرسه برعهده داشته باشد و دیگری از ۷صبح تا ۳ بعدازظهر کار کرده و مسوولیت فرزند را پس از مدرسه بر عهده داشته باشد. این راهکار به والدین کمک بسیاری میکند. زمان انعطافپذیر همچنین برای کارکنان که در حال آموختن یا تحصیل رشتهای درسی یا مهارتی خاص هستند، مفید است. برای کارفرمایان، ساعات کاری انعطافپذیر میتواند منجر به بهبود جذب و حفظ نیروی کار نیز شود. در سال ۲۰۰۹ و در خلال بحران بزرگ اقتصادی این گزینه در بین مدیران برای کاهش هزینههای نیروی انسانی بدون توسل به تعدیل و اخراج محبوبیت ویژهای پیدا کرد. همچنین میتواند فعالیتهای بیشتری را در ساعات معمول کاری پوشش داده و نیاز به اضافهکاری را کاهش دهد. ساعات کاری شناور میتواند فرصتهای برابری را برای کارکنانی فراهم کند که نمیتوانند مانند سایرین در ساعات کاری استاندارد در محل کار خود حاضر شوند.
البته کارکنان شیفت کار و سایر افرادی که باید خدمات خاصی را در ساعت معینی ارائه دهند، معمولا موفق به تغییر ساعات کاری خود نمیشوند. این موضوع یکی از مهمترین ایرادات ساعات کاری انعطافپذیر است که برای تمامی مشاغل قابل تعمیم نیست. در حالی که طیف گستردهای از افراد، اعم از کارکنان تبلیغاتی، مشاورهای، روزنامهنگاران و… میتوانند از منافع این طرح برخوردار شوند، اما بسیاری از افراد نیز باید در ساعات خاصی با مشتریان یا ارباب رجوع در ارتباط باشند که سبب محروم شدن آنها از این طرح میشود؛ هر چند امروزه، پیشرفت تکنولوژی امکان ارائه بسیاری خدمات را بدون حضور فیزیکی کارکنان فراهم آورده است.
فارغ از جنبههای قانونی این مساله امروزه شرکتهای بیشتری به منظور حفظ نیروی انسانی با ارزش و با استعداد خود اقدام به ارائه ساعات کاری شناور به آنها میکنند. از طرفی ظهور تکنولوژیهای جدید امکان دورکاری و انعطاف بیشتری را در ساعات کاری آنها پدید آورده است. پس نمیتوان تنها به ساعات کاری انعطافپذیر بهمثابه یک پیشنهاد نگریست، بلکه امروزه این مزایا لزوم ادامه فعالیت شرکتها است. هر چند هنوز هم بسیاری از مدیران به شیوه سنتی به مسائل نگریسته و در تمامی شغلها حضور کارکنان را موجب افزایش بهرهوری و خروجیهای سازمان میدانند.
منبع: نوشتار رشد