| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
بهبود اعتماد به نفس با ایجاد 14 عادت ساده روزانه!
برای رسیدن به موفقیت، علاوه بر برنامه ریزی و پشتکار، به اعتماد به نفس کافی نیاز داریم. داشتن اعتماد به نفس بالا، مسیر رسیدن به اهداف را برایتان هموارتر می کند.
اگر برای تقویت اعتماد به نفس انگیزه کافی ندارید، باید بدانید داشتن اعتماد به نفس کافی یکی از وظایف مهم انسانی است. دالایی لاما (رهبر دینی بوداییان تبت) می گوید: "هر کسی با اعتماد داشتن به توانایی های خود می تواند دنیای بهتری بسازد." این جهان به اعتماد به نفس ما نیاز دارد، پس از اینکه به خودتان ببالید و بگویید چقدر عالی و فوق العاده هستید، ابایی نداشته باشید.
در اینجا برای تقویت اعتماد به نفس، ایجاد 14 عادت ساده روزانه را پیشنهاد می کنیم:
▪️ با اطرافیان تان مهربان باشید
با مهربان بودن و کمک کردن به دیگران این احساس در شما ایجاد می شود که خیلی هم انسان بی فایده ای نیستید.
▪️لباس های زرد بپوشید
رنگ زرد سبب ایجاد آرامش و حالت شادی و سرزندگی می شود. شاید فکر کنید این ادعا چندان قابل اطمینان نیست؛ اما اگر توجه کنید همیشه نور آفتاب سبب می شود احساس آرامش پیدا کنید. گل های زرد رنگ بهار نیز احساس شادی و آرامش بهوجود می آورند.
▪️صاف بایستید
وقتی خمیده راه می روید، احساس بدی نسبت به خودتان دارید. بهبود طرز ایستادن به طور شگفت انگیزی روحیه و حال فرد را بهتر می کند.
▪️به دنبال یادگیری بیشتر بروید
شاید خواندن اطلاعات ناچیز روزانه وقت زیادی از شما نگیرد اما همین وارد کردن اندک اطلاعات جدید در مغز، زندگی تان را متحول می کند. با یادگیری چیزهای جدید به احساس رضایت می رسید که سبب افزایش اعتماد شما به خودتان می شود.
▪️اتاق تان را تمیز کنید
این بهترین توصیه در فنگشویی است: «اگر به دنبال ذهنی پاک و قدرتمند هستید، اتاق خواب تان را تمیز کنید.» اصطلاح ژاپنی "esho funi" به معنای یکپارچگی زندگی و محیط است و وقتی به آن دست یابید، بهتر می توانید افکار شاد و سرزنده را وارد زندگی تان کنید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
▪️عکس سلفی بگیرید
وقتی خود را شاد می بینید، ضمیر ناخودآگاه تان این شادی را دریافت می کند و احساس می کنید واقعا شاد و خوشحال هستید. پس در هر جایی سلفی بگیرید، البته خیلی هم در سلفی گرفتن افراط نکنید!
▪️هدف مشخصی را در نظر بگیرید و به آن برسید
البته نیاز نیست هدف سختی برای خود تعیین کنیم، اگر کار ساده ای مانند احوال پرسی با خانواده را در لیست کارهای روزانه مان قرار دهیم، تیک زدن کنار آن بعد از تماس با خانواده، سبب ایجاد احساس شادی و اعتماد به نفس در ما می شود.
▪️به موسیقی شاد گوش کنید
گوش دادن به آهنگ های موردعلاقه از نظر روانی حالت ذهنی شما را بهبود می دهد. اگر این آهنگ پیامی شادی بخش داشته باشد، سبب ایجاد احساس قدرت و اعتماد به نفس در شما می شود.
▪️چیزهای جدیدی را امتحان کنید
سعی کنید هر روز کار جدیدی انجام دهید، حتی اگر خیلی کوچک باشد. برای مثال از مسیر جدیدی به سرکارتان بروید. این حس ماجراجویی و تغییر سبب می شود اعتماد به نفس تان بالا رود.
▪️از دیگران کمک بگیرید
هیچ وقت فکر نکنید کمک خواستن از دیگران نشانه ی ضعف و ناتوانی است. اینکه از همکارتان بخواهید در انجام پروژه ی بزرگی که مدت ها روی آن کار کرده اید به شما کمک کند، باری از روی دوش تان برداشته و انجام کارها را برایتان آسان تر می کند و به خاطر داشتنِ شجاعتِ درخواست کمک از دیگران، احساس اعتماد به نفس بیشتری خواهید داشت.
▪️لیستی از تمام چیزهای خوب در زندگیتان بنویسید
یک دفترچه یادداشت بخرید و تمام چیزهای خوبی که در زندگی دارید را روی کاغذ بیاورید. وقتی حال و هوای خوبی ندارید، به سراغ این دفترچه بروید و داشته هایتان را ببینید. یادآوری چیزهای خوبی که در زندگی دارید باعث می شود حال بهتری پیدا کنید.
▪️عطر موردعلاقه تان را بزنید
حس بویایی قوی ترین حس انسان است؛ خصوصا در رابطه با حافظه و احساسات. تحقیقات نشان می دهد 90 درصد زنانی که به خود عطر می زنند، نسبت به زنانی که اصلا به سراغ عطر نمی روند، اعتماد به نفس بیشتری دارند.
▪️هنگام حرف زدن از دست هایتان استفاده کنید
بخشی از مغز که حرکات را کنترل می کند و منطقه ای که مسئول صحبت کردن است با یکدیگر همپوشانی دارند. پس حرکات دست سبب میشود جملاتی را که به زبان می آورید، بیشتر باور کنید.
▪️به تصاویر نگاه کنید
وقتی در تصاویر شاد و خاطره انگیز غرق شوید ناخودآگاه لبخند روی چهره تان می آید و احساس اعتماد به نفس بیشتری خواهید کرد. پیشنهاد می کنیم چند عکس زیبا و خندان از اعضای خانوادهتان را روی میز کار خود قرار دهید.
منبع: bustle
چگونه با همکارانمان رابطهای محکم بسازیم؟
در حقیقت، بسیاری از ما از همکارانمان بسیار دور هستیم. ما بیشتر از هر زمان دیگری متحمل استرس و فشارهای عصبی هستیم و ۵۰ درصد انسانها در شغل خود احساس بیثباتی میکنند.
چگونه میتوانیم در فضاهای پر از استرس و فشار، ارتباط دوستانه ایجاد کنیم؟
ما معتقدیم که میتوان این کار را با همدلی بیشتر انجام داد. همدلی را میتوان با انجام ۴ کار نشان داد: متوجه شدن درد و استرس دیگران، آن را مهم و حائز اهمیت شمردن، نگران شدن برای آن شخص و کاری برای کم کردن این استرس انجام دادن.
همدلی چه یک عمل گروهی چه فردی باشد ارزشها در محل کار را افزایش میدهد. همدل بودن روش دیدن همکاران و دید به خودمان را تغییر میدهد و به دیدن سازمان خود به عنوان سازمانی انسانی کمک میکند.
در ادامه به چهار روش همدل کردن افراد در محل کار میپردازیم:
1- مهارت متوجه شدن رنج دیگران را افزایش دهید
نشانههای رنج در محل کار معمولاً ثابت هستند. قاعدهی معمول حرفهای بیان میکنند که نشان دادن احساسات زیادی در محل کاری امری صحیح نیست که این هنجار، دیدن رنج دیگران را برای ما سختتر میکند. توجه کردن بیشتر همکاران و در دسترس قرار دادن خود هم به صورت فیزیکی و هم به صورت روحی به متوجه شدن احساسات همکاران کمک خواهد کرد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
2- ظرفیت پرس و جوی خود را افزایش دهید
هنجارِ معمول در مورد جدا نگه داشتن زندگی کاری و شخصی میتواند مانعی برای پرسیدن سؤالات شخصی از همکارانمان باشد.
سازمانهایی از قبیل Accenture و EY اکنون در حال ارائه دادن برنامههای آموزشی چگونگی پرس و جو از همکاران به منظور ایجاد همدلی در محل کار هستند. پرسیدن "چطور هستید؟" یکی از این روشهاست. استفاده از این گونه سؤالات با صداقت در زمان و فضای مناسب ممکن است احساس امنیت را افزایش دهد و راه را برای همدلی باز کند.
اگر پرسیدن مستقیم برای شما دشوار است، با به اشتراک گذاری مشکلات خود با آن شخص رابطهی نزدیکتری بسازید.
3- احساس نگرانی خود را افزایش دهید
احساس کردن مشکل شخص دیگری معمولاً با احساسی که محققان نگرانی همدردی مینامند همراه است. این احساس یک تمایل گرم برای خوب بودن احوالات طرف مقابل است. این حس زمانی که نقطهی مشترکی بین افراد وجود داشته باشند به راحتی به وجود می آید.
4- با انجام اعمالی برای همدلی با دیگران خلاقیت خود را افزایش دهید
زمانی که با شخصی با مشکلات رو به رو میشویم هنجارهای اجتماعی معمولاً به ما دستوراتی برای انجام میدهند. این هنجارها شامل تسلیت گفتن، پیشنهاد کمک دادن و فرستادن گل و یا کارت میشوند. این دستورات میتواند کمک کننده باشند اما در چشم شخص دریافت کننده معمولا کلیشهای جلوه میکنند.
در سازمانی برادر زادهی یکی از مدیران قبل از یک جلسهی مهم کاری در تصادفی کشته شده بود. کارمندان این سازمان به جای پیروی از قاعدههای کلیشهای، به چندین روش برای کمک به او فکر کردند. این روشها شامل خارج کردن او از جلسهی کاری، انجام کارهای مهم او، دادن مرخصیهای خود به او، فرستادن شعرهایی برای خانوادهاش و سازماندهی مراسم ختم میشدند.
منبع: Hbr
12 قانونی که شما را در زندگی شخصی و حرفهای به موفقیت می رساند
اغلب افراد به دنبال دست یابی به موفقیت در زندگی شخصی و کسب و کار خود هستند؛ اما راه مشخصی برای رسیدن به موفقیت وجود ندارد. همان طور که مسیرهای زیادی برای رسیدن به قله وجود دارد، موفقیت واقعی نیز با روشهای مختلفی حاصل می شود. در اینجا 12 قانون برای رسیدن به موفقیت معرفی می شود.
◀️ قانون عمل و عکسالعمل
هر نوع انرژی ای که در زندگی و کسب و کار جذب کنید، دنیای پیرامون همان را به سمت شما برمی گرداند. دنیا به شما پاداش می دهد یا مجازاتتان خواهد کرد. شما خود نقطهی شروع موفقیت یا شکست هستید، پس باید دقت بیشتری به کار ببندید.
◀️ قانون حرکت
موفقیت خود به خود اتفاق نمی افتد. باید ایدههای خود را برای رسیدن به موفقیت اجرا کنید. برای دست یابی به موفقیت در کسب و کارتان، به خود اعتماد کنید و تمام کارهایی که برای تکامل، پیشرفت و بهبود نیاز است را انجام دهید.
◀️ قانون پذیرش
برای تغییر شرایط زندگیتان، باید بتوانید شرایط موجود را بپذیرید. اگر از شرایط موجود رضایت ندارید، اما قدرت این را دارید تغییرات لازم را به وجود آورید.
باید بدانید چه چیزی را بپذیرید و همه چیز را رها کنید. مسیر جدیدی برگزینید و روی چیزهایی که قدرت تغییرش را دارید متمرکز شوید.
◀️ قانون تکامل
برای رسیدن به موفقیت بیشتر، باید بخواهید رشد کنید. اولین گام در مسیر رشد و تکامل خود شما هستید. همین طور که خودتان رشد می کنید می توانید کسب و کارتان را هم توسعه دهید. وقتی خودتان کوچک بمانید، کسب و کار شما هم کوچک خواهد ماند.
◀️ قانون مسئولیت پذیری
باید در قبال اعمال خود و افرادی که در زندگیتان حضور دارند، مسئولیت پذیر باشید. وقتی شکستها و اشتباهات خود را به گردن دیگران بیندازید و فکر کنید بدشانسی آورید یا هیچ چیز تحت کنترل شما نبود، خود را در مسیر شکست قرار دادهاید. مسیر موفقیت با توانایی و مسئولیت پذیری شما پیموده می شود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
◀️ قانون پیوستگی
این قانون می گوید گذشته، حال و آیندهتان با هم ارتباط دارند. باید بتوانید از گذشته درس بگیرید و به دنبال ایجاد تغییرات اساسی در زمان حال باشید تا آیندهای مطمئن و موفق در انتظارتان باشد.
◀️ قانون تمرکز
قانون تمرکز به ما می گوید نمی توانیم همزمان به دو چیز مختلف فکر کنیم. وقتی تمام توجه و تمرکز خود را روی یک موضوع بگذارید، قطعاً به پیشرفت بیشتری هم خواهید رسید؛ اما اگر همزمان روی دو موضوع تمرکز کنید، نتایج متوسطی در انتظارتان خواهد بود.
◀️ قانون اصالت
باید کلام و رفتارتان یکی باشد و اصالت خود را حفظ کنید. اگر اعمال شما با گفتارتان تفاوت دارد، هیچ موفقیتی در انتظارتان نخواهد بود. سعی کنید همواره واقعی باشید. اگر صادق باشید دیگران با اشتیاق بیشتری به سمت شما جذب میشوند.
◀️ قانون اینجا و همین حالا
مایکل جردن، بسکتبالیست مشهور، می گوید: شما هرگز نمی توانید بازی امروز را با امتیازات بازی دیروز ببرید. هر روز یک روز نو است. پس روی زمان حال خود تمرکز کنید. همین جا باشید و هر لحظه شانس موفقیت خود را بیشتر کنید.
◀️ قانون تغییر
این قانون می گوید تاریخ خود را تکرار می کند، مگر این که از آن عبرت بگیرید. اولین جایی که باید شروع به تغییر کنید رو به روی آینه است. باید در گذشته غرق شوید و ببینید کجا اشتباه کردهاید و کجا قدم درستی برداشتهاید.
با داشتن این طرز تفکر، می توانید عاداتی که سبب دور شدن شما از موفقیت می شود را تغییر دهید یا رفتارهایی را تکرار کنید و بهبود دهید تا در مسیر موفقیت قرار بگیرید.
◀️ قانون استقامت
این قانون می گوید موفقیتهای بزرگ در زندگی و کسب و کار با صبر و استقامت به دست می آید. هیچ چیزی در زندگی و کار به سادگی حاصل نمی شود.
◀️ قانون الهام بخشی
این قانون می گوید موفقیت شما نتیجهی انرژی و تلاشی است که صرف کردهاید. وقتی به موفقیت می رسید که احساس کنید الهام بخش هستید. حس کم ارزشی را از خود دور کنید. باید روح و روان شما هدفی داشته باشد که برایتان الهام بخش است.
منبع: Entrepreneur
پیامدهای تعدیل نیرو در پایان سال
معمولا پایان سال، متداولترین زمان برای اخراج کارمندان است. ولی اخراج افراد در شگفتانگیزترین زمان سال، تقریبا همیشه امری تاسف برانگیز است.
◀️ چرا این اتفاق رخ میدهد؟
اگر شما انسانی هستید که توان نابودی بشریت را دارد، پس ممکن است استدلال کنید که اخراج کارمندان در تعطیلات امری کاملا منطقی است. در سالهای بحرانی برای کسب و کارها کاهش هزینهها یک راه آسان برای ایجاد یک حد پایین برای هزینهها است. همچنین یک نکته روانشناختی درباره آخر سال وجود دارد که میگوید لازم نیست بار اضافی را با خود به سال بعد ببریم.
یکی از مدیرانی که با او درباره این موضوع حرف میزدم، گفت: «آسان نیست که هر کسی را بدون برنامه مشخص و با توجه به زمان اخراج کنیم. اما این اتفاق باید بیفتد و تصمیمات باید بر عوامل زیادی استوار باشد. با وجود این، زمانبندی مشخص برای این کار نمیتواند یکی از این عوامل باشد.» آن مدیر اشتباه میکرد چرا که نیروی کار از انسانها تشکیل شده است، نه روباتها.
◀️ چرا باید از آن پرهیز کنید؟
دلایلی برای نادرست بودن این تصمیم وجود دارد. پرهیز از اخراج کارمندان در پایان سال و تمرکز بیشتر بر ارائه خدمات با توان بیشتر باعث میشود که از شرکت شما تقاضای کالا و خدمات بیشتری شود. در این صورت ممکن است در صورت اخراج کارمندان، نتوانید به مشتریان بیشتری فکر کنید. همچنین زمانی که شما در ماه پایانی سال تعدادی از کارکنان را تعدیل میکنید، مسوولیتهای اضطرابآور آنها به کارمندان باقیمانده شرکت منتقل میشود. و اگر اثرات این تصمیم شما زیاد باشد، ممکن است که اضطراب زیاد، افزایش ساعت کاری و دوری از اهداف و برنامههای آینده را برای آنان به همراه داشته باشد. به گونهای که حتی یک جشن تعطیلات خوب و پاداش آخر سال هم ممکن است نتواند از باری که بر دوش آنها گذاشتهاید، بکاهد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
جنیفر اسمایسر، مشاور منابع انسانی، میگوید «حتی زمانی که دلیل تعدیل قابل درک باشد، مدیری که کارمندان را در آخر سال اخراج میکند مانند یک شیطان به نظر میرسد. این اقدام تاثیرات بلندمدتی روی نظر کارمندان نسبت به مدیر و حس امنیت شغلی در آنها میگذارد.» شما میتوانید منطقیترین توضیحات را به کارمندان خود بدهید اما در آخر، آنها در حالی به شما مینگرند که انگار به فردی که بدترین تصمیات و رفتاری غیر انسانی را دارد، نگاه میکنند.
◀️ آیا تعدیل نیرو در پایان سال، میتواند قابل قبول باشد؟
با همه آنچه گفته شد، در بعضی مواقع اخراج کارمندان در پایان سال گریزناپذیر است. برای نمونه: رفتار نادرست یک کارمند که کارمندان دیگر را مورد آزار و اذیت قرار میدهد (که متاسفانه بهطور اتفاقی مصادف با تعطیلات شده باشد). شرکت با وجود کاهش حقوق و دستمزدها، با خطر سقوط مواجه باشد: در این شرایط انتخابی بین بد و بدتر صورت میگیرد ولی همچنان پیامدهای بد اخراج کارمندان به قوت خود باقی است.
در این مورد با چشمان کاملا باز پیش بروید و خود را برای گفتوگویی واقعی و روشن در مورد اتفاقی که رخ داده و همچنین امنیت شغلی، با کارمندانتان آماده کنید.
◀️ اگر چنین چیزی اجتنابناپذیر است، از آن مراقبت کنید
تعطیلات پایان سال مصادف با زمان محبت و عشق ورزیدن به همنوع است. در صورتی که اخراج کارکنانی که به جرم سنگینی مرتکب شدهاند، گریزناپذیر باشد، کمترین کاری که میتوانید در مورد آنها انجام دهید، این است که با آنها رفتاری داشته باشید که انتظار دارید دیگران در چنین موقعیتی با شما داشته باشند چرا که ماه پایان سال یکی از بدترین ماهها برای پیدا کردن شغل است.
یک بسته پیشنهادی حمایتی و همچنین مساعدتهای دوره بیکاری، میتواند از سختی این دوره بکاهد.
رفتار شما هنگام اخراج کارمندان، درست به اندازه رفتار شما هنگام مدیریت اهمیت دارد. مهم نیست چه توافقی بین شما و کارمند اخراج شده صورت گرفته باشد، مهم این است که پس از تعدیل شما باید توضیحاتی را برای کارمندان باقیمانده آماده کنید که نشان میدهد قرار است چه رفتاری با آنها داشته باشید. این انتخاب شماست که نیازمند ارادهای برای انجام کار درست است.
منبع: Forbes
چند عادت رایج و مخرب که شادی را از ما می گیرد
هر فردی در زندگی به دنبال شادی و خوشبختی است. هر روز تصمیمات زیادی می گیریم که روی تفکر و احساس ما در مورد خودمان اثر می گذارد. می خواهیم از ترس و نگرانیها فرار کنیم و یک زندگی آرام و بیدغدغه برای خود فراهم کنیم؛ اما گاهی برخلاف انتظارمان، با اندوه و اضطراب مواجه می شویم.
در واقع عادتهای بدی وجود دارد که به ما آسیب می رساند و رضایت و شادی را از زندگیمان سلب می کند. در ادامه 10 عادت مخرب معرفی می شود که با اجتناب از آنها، شادی و خوشبختی دائمی نصیبتان می شود.
▪️مقایسه دائمی خود با اطرافیان
شاید به ظاهر زندگی اطرافیانتان نگاه کنید و به این نتیجه برسید بهترین و پردرآمدترین شغل را دارند، ظاهر جذابتری دارند و در زندگی شادتر هستند؛ اما گاهی این مقایسهها درست نیست، زیرا هر فردی زندگی منحصر به فردی دارد و استعدادها، اهداف و تمایلاتی را در وجود خود نهادینه کرده است.
▪️قدردان نبودن
قدردانی، ذهن شما را به داشتههایتان متمرکز کرده و زندگیتان را متحول می کند. اگر ندانید در زندگی از چه نعمتهایی برخوردار هستید و قدردان آنها نباشید، هیچ وقت به احساس رضایت نخواهید رسید. قدردان بودن از استرستان کم می کند، به ذهنتان آرامش می دهد و از شما شخصیتی مهربان و انعطاف پذیر می سازد.
▪️غرق ترس یا نفرت شدن
مغز انسان تمام تهدیدات و خطرات واقعی را شناسایی کرده و با هشدار دادن، سبب امنیت فرد می شود؛ اما اضطراب و ترس بی مورد زندگی ما را تلخ می کند.
نفرت به اندازهی ترس مخرب است. نفرت سبب می شود تا شادیهای زندگیمان از دست برود.
▪️تمرکز کامل روی گذشته و آینده
اگر تنها توجهتان روی گذشته یا آینده باشد، تجربیات و فرصتهای پیش رویتان را از دست خواهید داد. شما باید در لحظه زندگی کنید و توجهتان معطوف به زمان حال و اطرافیانتان باشد. در غیر این صورت، روزها را پشت سر می گذارید، در حالی که زندگی کردن در لحظه را تجربه نکرده اید. مطالعات نشان میدهد افرادی که در لحظه زندگی می کنند و به زمان حال می اندیشند، شادتر هستند و تمایل بیشتری به ارتباط با دیگران دارند.
▪️تمرکز روی مسائل غیرقابل کنترل
در بیشتر مواقع ما با تلاش زیاد برای کنترل تمام مسائل، شادی و آرامش را از خود سلب می کنیم. پس به جای تلاش برای کنترل تمام جزئیات، اجازه دهید زندگی روال عادی خود را طی کند. خیلی روی مسائل غیرقابل کنترل زندگی تمرکز نکنید و از نگرش جدید خود بهترین استفاده را ببرید.
▪️گرفتار سرزنش کردن
سرزنش دائمی دیگران به خاطر مشکلات موجود، عادت بسیار مخربی است که هم به فرد و هم به اطرافیان آسیب میرساند.
بیشتر افراد تصور می کنند با مقصر دانستن دیگران، پشیمانی و ناامیدی را از خود دور می کنند. حقیقت این است، هر کس مسئول اعمال و رفتارش خودش هست. هیچ کس نمی تواند ما را مجبور به کاری کند یا مسئولیت اعمال ما را به عهده بگیرد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
▪️مال اندوز بودن
مطمئن باشید ماشین و خانه گران قیمت، مبلمان شیک، ساعت طلا و تمام چیزهایی که آرزوی آن را دارید، به شما احساس رضایت نخواهد داد. اگر بخواهید برای داشتن آنها خود را در فشار مالی قرار دهید، تنها به استرس و نگرانیتان می افزایید.
▪️ارتباط با افراد سمی
باید مراقب انسانهای سمی باشید زیرا مدام نظرات شما را انکار می کنند، وقتی به چیزی نیاز دارند به سراغتان میآیند و به آرزوها و باورهای شما احترام نمیگذارند. سمیها نمی دانند چطور باید با دیگران ارتباط سالمی برقرار کنند.
نباید اجازه دهید معاشرت با افراد سمی به زندگی شما آسیب برساند و کیفیت زندگیتان را پایین بیاورد.
▪️نادیده گرفتن رؤیاها به خاطر تنبلی
به تعویق انداختن همیشگی کارها سبب از بین رفتن شادی طولانی مدت ما می شود. خیلی از افراد به خاطر تنبلی، زمان و انرژی خود را هدر می دهند، در حالی که می توانیم از این دو منبع ارزشمند برای دنبال کردن اهداف و آرزوهای خود استفاده کنیم.
▪️انتقاد کردن از خود
انتقاد از خود برای شناسایی عیبها و بهبود مهارتها لازم است. خیلی خوب است که نقاط ضعف خود را بشناسید. از طرفی منفی بافی و خودگویی های منتقدانه، شما را به جایی نمی رساند و باعث می شود از شادیهای واقعی زندگی جا بمانیم.
منبع: Entrepreneur
مهارتی که افراد حرفهای را متمایز میکند!
انگیزهبخشی به خود کار سختی است. تلاش برای مقاومت کردن در ادامه یک کار، پروژه یا حتی ماندن در یک شغل، مثل این است که بخواهید با گرفتن موهایتان، خودتان را از یک باتلاق بیرون بکشید. همه ما بهطور طبیعی تمایل داریم از یک تلاش مستمر فرار کنیم و هیچ میزانی از کافئین یا پوسترهای انگیزشی هم در این میان کمکی نمیکنند.
اما خودانگیزهبخشی اثربخش یکی از اصلیترین کارهایی است که افراد حرفهای با دستاورد بالا را از هر کس دیگری مجزا میکند. بنابراین، چگونه میتوانید به خودتان جرات به جلو پیش رفتن را بدهید، حتی اگر این حس را نداشته باشید؟
انگیزه داشتن کاملا یک امر شخصی است. چیزی که به شما قدرت و اراده حرکت کردن را میدهد، ممکن است برای من کاربردی نداشته باشد و برخی افراد نسبت به دیگران، پشتکار و اصرار بیشتری برای پیش بردن کارها دارند.
اگر تا به حال به خاطر بهانه آوردن، طفره رفتن از انجام کار یا نداشتن تعهد لازم، نتوانستهاید به یک هدف دسترسپذیر برسید – و این برای همه ما اتفاق افتاده – چهار مجموعه تاکتیک زیر به شما کمک میکنند به جلو حرکت کنید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
1️- هدف تعیین کنید، نه برنامههای عادی و روزمره
مشخص کردن آرزوهای کلی و انتزاعی – مثل «نهایت تلاش خود را کردن» - در مقایسه با یک هدف دقیق و ملموس – مثل قرارداد بستن با ۱۰ مشتری جدید در ماه یا ۱۰ هزار قدم پیادهروی کردن در یک روز – معمولا اثربخشی کمتری دارند. بهعنوان اولین قانون کلی، هر هدفی که برای خودتان تعیین میکنید یا با آن موافقید، باید خاص و جزئی باشد.
2️- پاداشهای اثربخش را پیدا کنید
برخی وظایف یا جنبههای یک شغل بسیار سخت و طاقتفرسا هستند که در این صورت، ایجاد انگیزههای بیرونی برای خودتان در کوتاه مدت یا میانمدت میتواند مفید باشد؛ بهخصوص اگر خود سازمان شما این مشوقها و انگیزهها را در نظر میگیرد. مثلا میتوانید به خودتان وعده بدهید که با تمام کردن یک پروژه، چند روز به تعطیلات بروید یا اگر مقدار مشخصی وزن کم کردید، برای خودتان یک هدیه بخرید. اما مراقب باشید از انگیزههای بد و گمراهکننده دوری کنید.
3️- پیشرفت را تقویت کنید
وقتی افراد به سمت یک هدف حرکت میکنند، اوایل اشتیاق فراوانی دارند که آنها را به هیجان میآورد و بعد در اواسط مسیر کمی کند میشوند و اگر انرژی خود را بازیابی نکنند، به احتمال زیاد از حرکت میایستند. بهعنوان مثال، برنامههای ۳۰ روزه رژیم غذایی که به افراد داده میشود، معمولا در روزهای اول تمام و کمال رعایت میشود، اما به اواسط برنامه که میرسد، افراد به تشخیص خودشان برخی موارد را حذف یا اضافه میکنند.
برای مقابله با چنین الگویی، روشهای مختلفی وجود دارد.مثلا اگر شما هدف کلی خود را به اهداف خرد و کوچکتر بشکنید – مثلا به جای اینکه اهداف فروش ما فصلی باشد، آنها را هفتگی کنید – زمان کمتری برای رسیدن به آن هدف خرد شده لازم است و دیگر دچار رکود نمیشوید.
4️- نفوذ دیگران را مهار کنید
وقتی همکاری را میبینیم که کاری را به سرعت انجام میدهد، احساس ناامیدی میکنیم و به این شرایط به دو شکل واکنش نشان میدهیم: یا او را سرلوحه قرار میدهیم و سعی میکنیم آن رفتار را کپی کنیم یا انگیزهمان را از دست میدهیم و فکر میکنیم بهتر است این کار را شخص دیگری انجام دهد.
یک قانون این است که هیچگاه بهصورت منفعل نظارهگر همکاران جاهطلب، بهرهور و موفق خودمان نباشیم. این کار حتما انگیزه ما را از بین میبرد. در عوض، با این افراد در مورد اینکه با سختکوشی خود به چه چیزی میخواهند برسند و چرا انجام کاری را توصیه میکنند، گفتوگو کنیم. گوش دادن به آنچه افراد الگو در مورد هدفهایشان میگویند، به شما کمک میکند ایده بیشتری بگیرید و به دیدگاههای خودتان برسید.
چگونه در سازمان خود اعتماد را بازآفرینی کنید؟
دالاییلاما میگوید: «برای جلب اعتماد، داشتن پول و قدرت کافی نیست؛ باید نشان دهید به دیگران اهمیت میدهید. نمیتوانید اعتماد را از سوپرمارکت بخرید.»
نیروهای اساسی که دنیای ما را منسجم نگه میدارند، زیاد نیستند. یکی از این عوامل که مثل چسب در جامعه عمل میکند، اعتماد است. اعتماد روابط افراد را مستحکم میکند و به آنها امکان میدهد با هم کار و زندگی کنند، احساس امنیت داشته باشند و خود را متعلق به یک گروه بدانند.
تعریف کردن اعتماد، کار سختی است. اما وقتی اعتماد وجود نداشته باشد، عدم حضور آن را بهخوبی درک میکنیم. با نبود اعتماد انرژی و سطح تعهد ما کم میشود، درگیری درونی با خودمان پیدا میکنیم و نمیخواهیم با کسی که احساس میکنیم به ما آسیبزده یا رفتار بدی با ما داشته، همدل باشیم. در نتیجه، از آن فرد دور میشویم و دیگر خودمان را بخشی از دنیای او نمیدانیم.
یکی از تعاریف اعتماد در فرهنگلغت این است: «احساس امنیت کردن در زمان آسیبپذیری.» ما زمانی دوست داریم روی مدیر، دوست یا یکی از اعضای خانوادهمان حساب کنیم که احساس آسیبپذیری میکنیم و برای مدیریت اضطراب ناشی از این حس، به اعتماد نیاز داریم. وقتی اعتماد وجود داشته باشد، مسائل به خوبی پیش میرود، اما وقتی اعتماد گم میشود، روابط در معرض خطر قرار میگیرد.
مساله اینجا است که بیشتر اوقات، افراد حس میکنند امنیت کافی ندارند که عدم اعتماد خود را بروز دهند. بنابراین، یک مدیر خیلی دیر متوجه میشود که اعتماد فردی را از دست داده است.
ماهیت مخفی وجود اعتماد، یک مشکل بزرگ در روابط، تیمها یا سازمانها است. چطور میتوانید مشکلی را که اصلا مطرح نشده یا به اشتراک گذاشته نشده حل کنید؟ اصلا چطور میتوانید بفهمید که در سازمان شما اعتماد از بین رفته است؟ نکته متناقض در اینجا این است که باید حداقل کمی اعتماد وجود داشته باشد، تا بتوان در مورد نبود آن صحبت کرد و تلاشهایی برای برقراری دوباره آن انجام داد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
◀️ شش رکن اساسی اعتماد
ما باید اعتماد را مثل یک واکنش طبیعی به ویژگیهای مشخص در یک فرد، گروه یا سازمان ببینیم. نبود این ویژگیها سطح اعتماد را پایین میآورد. این ویژگیها عبارتند از:
▪️ قابلیت اتکا و اطمینان:
فرد یا گروهی که به گفته خودش ایمان دارد و به تعهداتش پایبند است، جلب اعتماد میکند.
▪️شفافیت:
وقتی افراد تفکرات، احساسات و ملاحظات خود را مطرح میکنند و یا وقتی یک سازمان از طریق رهبر خود به اعضایش میگوید که چه خبر است، همه میدانند در چه شرایطی هستند و اعتماد میکنند.
▪️شایستگی:
اگر فکر میکنید یک فرد، رهبر یا سازمان شایستگی انجام کاری را که باید انجام دهد ندارد، نمیتوانید به او اعتماد کنید. بنابراین، حتی اگر فرد خوشقلب و با حسننیتی پیشروی شماست و شخصا او را دوست دارید، ولی قادر به انجام کاری که به او محول شده نیست، به او اعتماد نمیکنید.
▪️صداقت، اعتبار و تناسب:
وقتی رهبر یک سازمان صادق نیست و ریاکارانه صحبت میکند، افرادش حرف او را باور نمیکنند. افراد فکر میکنند که میتوانند احساسات واقعی یا تناقضهای فکری خودشان را پنهان کنند، اما عدم صداقت خیلی سریع به طرف مقابل منتقل میشود و در همین موقع، اعتماد از بین میرود.
▪️بیطرفی:
در رابطهای که فقط حول یکی از طرفین بچرخد یا در محیط کاری که همه انرژیها بر شرکت یا مدیر آن متمرکز باشد، اعتماد شکل نمیگیرد.
▪️پذیرا بودن و آسیبپذیری:
اگر فردی هیچگاه نگوید اشتباه کرده و بابت اشتباهی که مرتکب شده عذرخواهی نکند، دیگران هم از اینکه نظر مخالف خود را به او بگویند، احساس راحتی نمیکنند. یک معذرتخواهی بهموقع، میتواند سلاحی قوی برای اعتمادسازی باشد.
همه این ویژگیها در میزان اعتمادی که افراد بههم دارند، نقش دارند. اگر احساس کردید در یک رابطه کاری یا شخصی تغییری در حس اعتماد ایجاد شده، وجود یا عدم وجود این شش ویژگی را ارزیابی کنید. این کار به شما امکان میدهد نواقص را شناسایی کنید و روشهایی برای بازگرداندن اعتماد بهکار بگیرید.
منبع: Forbes
روانشناسی اخلاق
"افراد معمولا دست به اعمال ناپسند نمیزنند مگر آنکه جنبههای غیراخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند."
این حالت "غیرفعال کردن کنترل درونی" است.
"بندورا" استاد دانشگاه استنفورد
هیتلر مشروبات الکلی مصرف نمیکرد و سیگار نمیکشید و عاشق موسیقی و نقاشی بود. از آزار دیدن حیوانات ناراحت میشد و برای اولین بار در تاریخ اروپا، قوانین حمایت از حیوانات را وضع کرد. وی حامی محیط زیست و خانواده بود و به زنان احترام میگذاشت. این ویژگیها در کنار کشتارهای وسیع سردرگم کننده است با این حال این تضادها در هیتلر خلاصه نمیشود، بیرحمترین شکنجه گران هم چه بسا پدرانی دلسوز باشند و از دیدن زخمی در انگشت فرزندشان ناراحت شوند.
پرسش اصلی این است که چطور انسانهایی که باور قوی به ارزشهای اخلاقی دارند و در سایر بخشهای زندگی دلرحم هستند میتوانند دست به شرارت و اعمال غیراخلاقی بزنند؟
این اتفاق چگونه روی میدهد؟
"بندورا" چند مکانیسم شناختی- روانی را که میتوانند باعث غیرفعال شدن کنترل درونی افراد شوند توضیح داد:
1- توجیه اخلاقی
با تاکید بر اهداف متعالی رفتار غیراخلاقی طوری توجیه میشود که قابل دفاع یا حتی ستایشآمیز به نظر برسد. شستشوی مغزی هم مثالی از این روش است. ترویستهای انتحاری با همین روش اقناع میشوند، پاک کردن زمین از گناه، رفتن به بهشت موعود و...
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
2️- تلطیف لغوی یا حسن تعبیر
نامگذاری یک فعل غیراخلاقی با کلمات متفاوت که چهره آن را میپوشاند. فرماندهان در ابوغریب از لفظ "نرم کردن" به جای شکنجه کردن استفاده میکردند و رهبران نازی کشتار یهودیان را "پاکسازی اروپا" مینامیدند. نمونه های دم دستی تر این روش استفاده از "اختلاس" به جای دزدی و "شیطنت" به جای خیانتهای جنسی در ازدواج است.
3- مقایسه با دیگران
در این روش فرد با مقایسه رفتار خود با نمونه هایی بدتر از سوی دیگران از عذاب وجدان خود کم میکند. "آنقدر تو این کشور دزدی میشه که از زیر کار در رفتن ما جلوش هیچی نیست".
4️- جابجایی یا تقسیم مسئولیت
فرد در این حالت مسئولیت را به گردن یک منبع خارجی میاندازد یا آن را میان جماعت بزرگی تقسیم میکند. در قتل عام "می لای" یک گروه از سربازان امریکایی پانصد غیر نظامی ویتنامی را شکنجه کردند، مورد تجاوز قرار داند، کشتند و بدن بعضیها را مثله کردند. وقتی 14 نفر از افسران بابت این ماجرا محاکمه شدند مسئولیت را به گردن مافوق انداختند و البته رفع اتهام هم شدند!
5️- انسانیتزدایی از قربانی
منطق کلی این روش مادون انسان در نظر گرفتن سایرین است. هرچه کیفیت انسانی قربانی بیشتر خدشه دار شود، آسیب رساندن به او سهلتر میشود. کاکاسیا خواندن برده ها، کم عقل دانستن زنان و... در واقع پیش درآمدی برای همین رفتارهاست.
6️- مقصر دانستن قربانی
در این روش خود قربانی مسبب اصلی شرارت قلمداد میشود. کارگرانی که بدرفتاری کارفرما را دلیل دزدی خود میدانند، متجاوزی که میگوید سر و وضع قربانی تحریک آمیز بوده نمونههایی ازاین مکانیسم هستند.
حمید مطهری
چه میشود اگر من یک اشتباه مرتکب شده باشم؟!
کاترین شولز در کتابش « اشتباه کردن: ماجراهایی در حاشیه خطا» مینویسد: «برای بسیاری از افراد در جامعه افراد موفق ما، شکست خوردن فقط یک گزینه غیرممکن است.» به عبارت دیگر، ما اصرار داریم تا باور کنیم که دقیقا میدانیم چه کاری را و چرا انجام میدهیم و به شدت تلاش میکنیم تا در مورد این احتمال فکر نکنیم که: «چه میشود اگر من در حال ارتکاب یک اشتباه باشم؟» یا شاید حتی بدتر «چه میشود اگر من یک اشتباه مرتکب شده باشم؟»
زمانی که ما اشتباه میکنیم، دردی را تجربه میکنیم که ناشی از این حقیقت است که هویتی که برای خودمان ادعا کرده بودیم- یک متخصص، یک فرد حرفهای و مانند اینها- دچار لطمه شده است.
چه چیزی این امر را حتی بدتر میکند؟ زمانی که سایرین نیز درگیر میشوند. زمانی است که شما یک تعهد دارید تا برنامهریزی کنید یا وظیفهای را اجرا کنید که تنها «شما» در مورد آن میدانید و آن کار به اشتباه ختم میشود. زمانی که این اتفاق میافتد، شما باید با خودتان کنار بیایید.
اما زمانی که عقایدتان را با سایرین به اشتراک گذاشتهاید و همگان را به کار سختتر تشویق کردهاید (یا شاید با زور آنها را وادار به کار سختتر کردهاید) و در نهایت اشتباه کردهاید، اکنون با مشکل «تصدیق هویت» (identity granting) روبهرو هستید.
ممکن است شما خودتان را بهعنوان یک فرد باهوش دیده باشید اما افراد دور و برتان شما را اینگونه نبینند- یا شما را اینگونه میدیدند و اکنون دیگر نمیبینند- و هویتی که برای خودتان انتخاب کردهاید، توسط دیگران تصدیق نمیشود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بنابراین پیش از اینکه بهعنوان فردی نادرست و خودبین، کنارهگیر یا غیرمسوول دیده شوید، باید تلاش کنید تا خود را از این موقعیت نجات دهید. تلاش کنید تا با هر کسی که ممکن است بر تصمیم شما تاثیر بگذارد گفتوگو کنید؛ از جمله رئیس، تیم، همکاران، زیردستان، مشتریانتان و... (و احتمالا نیاز به صحبت کردن با خودتان نیز خواهید داشت.)
هر کدام از این مکالمات باید سه بخش داشته باشند:
▪️مسوولیت را بپذیرید
بگویید «من اشتباه کردم.» (نگویید «اشتباهات ایجاد شدند» یا «آنطور که پیشبینی میکردم پیش نرفت»). یک توضیح خلاصه ارائه دهید، اما بهانهتراشی نکنید.
تایید کنید که خطای شما اثری منفی بر دیگران داشته است و نشان دهید که واقعا میخواهید بدون حالت تدافعی به حرفهای دیگران در مورد اثرات این اشتباه گوش کنید.
▪️آنچه هماکنون نیاز به انجام آن دارید را شناسایی کنید
قبول مسوولیت به اندازه وارد عمل شدن مهم است. به دیگران بگویید که هماکنون چه کاری انجام میدهید تا اشتباه ایجاد شده را جبران کنید. پذیرای بازخوردها در مورد آنچه انجام میدهید باشید و برنامههای خود را بیان کنید.
▪️آنچه در دفعات بعد بهطور متفاوتی انجام خواهید داد را به اشتراک بگذارید.
باید زمانی را صرف این کنید تا ببینید که سهم شما در این موقعیت خاص چه بوده است و نحوه مشارکت دیگران را نیز شناسایی کنید. سپس به کسانی که تحت تاثیر اشتباه شما قرار گرفتهاند بگویید که در مورد خودتان چه آموختهاید و در آینده میخواهید چه کارهایی را بهطور متفاوت انجام دهید. جایی که نیاز دارید درخواست کمک کنید. از سایرین بخواهید تا در آینده مکررا به شما در مورد تعهداتی که داشتهاید، بازخورد ارائه دهند.
جیکی رولینگ نویسنده کتابهای معروف هریپاتر میگوید «بهترین ما افرادی هستیم که میپذیریم که اشتباه کردهایم.» به محض اینکه دریافتید اشتباه کردهاید، از کلمات بعدی که میخواهید هویت، شهرت و روابط خود را بر آن مبنا بسازید مطمئن شوید.
سیزده(13) اشتباه مهلک مدیران
اشتباه مهلک اول : عدم مسئولیت پذیری
۵ شرط اولیه یک موفقیت تجاری شامل این موارد است: ۱- کیفیت یا محصول منحصر بفرد ۲- زمانبندی مناسب ۳- سرمایه کافی ۴- منابع انسانی ۵- مدیریت کارآمد
مدیر کارآمد از همه مهمتر است و یک مدیر کارآمد برای رسیدن به نتیجه، باید مسئولیت پذیر باشد.
اشتباه مهلک دوم : عدم موفقیت در ایجاد پیشرفت کارمندان
آیا مدیرانی را دیده اید که به شما با افتخار بگویند که ((در نبود من کارها پیش نمی رود و باید مرتبا حضوری یا تلفنی کارها را با آنها چک کنم تا درست پیش برود؟))
زیاد لازم نیست جای دوری برویم دور تا دور ما پر از این دسته مدیران است و شما مدیر عزیز بایستی تفویض اختیار را بیاموزید و بتوانید به گونه ای کارمندان را رشد دهید که در نبود شما شرکت بتواند با موفقیت به کار خود ادامه دهد.
اشتباه مهلک سوم : سعی در کنترل نتایج به جای تاثیر بر افکار
تنها امید واقعی برای تغییر نظر کارمندان، تحول میزان آگاهی آنها از خودشان است. ادامه فعالیت طولانی مدت یک کارمند تنها از طریق ارضا اعتماد بنفس طولانی مدت او در آن کار است.
اشتباه مهلک چهارم : پیوستن به یک گروه اشتباه
اگر شما از خود و یا مدیران خود ضمیر ((آنها)) را بشنوید، باید علائم هشداردهنده، شروع به چشمک زدن کند. وقتی یک مدیر، رئیس ارشد خود را با ضمیر ((آنها)) می خواند، خود را از لحاظ فکری مدیر نمی داند، همچنین حتی خود را در میان گروه مدیریت نمی بیند.
اشتباه مهلک پنجم : مدیریت یکسان بر افراد
مدیری که سعی می کند به کارمندان خود به یک طریق و با استفاده از یک روش سرپرستی نماید ، باید خود را آماده رویاروئی با ناکامی ها کند.
اشتباه مهلک ششم : فراموش کردن اهمیت سود
یک هنرمند سیرک ۵ گوی در دست دارد: ۴ توپ سفید که روی آنها نوشته شده: تولید، فروش، مشتری، روابط عمومی و یک توپ قرمز که روی آن نوشته شده : سود و این بازیگر هنرمند این توپ ها را در هوا با دو دست می چرخاند و هیچگاه نباید هیچکدام از اینها زمین بیفتند! مدیریت کارآمد یعنی این !
اشتباه مهلک هفتم : تاکید بر مشکلات بجای اهداف
بسیاری از مدیران ۹۰ درصد وقت خود را صرف حل و فصل مشکلاتی می نمایند که تنها روی ۱۰ درصد از میزان بهره وری شرکت تاثیر دارد. یکی از دلایل عدم کارائی در حوزه بسیاری از مدیران این است که آنها روی مسائل بسیار جزئی تاکید می کنند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اشتباه مهلک هشتم : دوست بجای رئیس
همواره بیاد داشته باشید، وقتی یک مدیر هم قدم با کارمند خود مثلا در یک مهمانی است، هیچگاه این شرایط برای او حکم تفریح را ندارد. یک مدیر هیچگاه نباید نقش پدر، مادر، کشیش، دوست یا روان شناس را ایفا کند و تنها باید تمرکزش روی زندگی کاری کارمند باشد.
اشتباه مهلک نهم : ناتوانی در ایجاد استانداردها
اگر ، استانداردها به درستی اجرا شوند، کارمندان در خواهند یافت که به طور دقیق با چه افرادی سر و کار دارند، راحتی و اطمینان در نتیجه اجرای درست استانداردها بدست می آید. این استانداردها باعث ایجاد غرور در کارمندان می شود.
اشتباه مهلک دهم :عدم موفقیت در آموزش به کارکنان
به طور کلی وظیفه یک مدیر را می توان در دو تلاش لازم خلاصه کرد:
۱- سوق دادن افراد از سطح ابتدایی به عملکرد در سطح استانداردهای حداقل یا بالاتر از آن. ۲- حفظ کارائی افراد در سطح استاندارد های حداقل یا بالاتر به هنگام رسیدن به آنها.
نکات مهم : هر وقت امکان دارد، زمینه های اولیه آموزش گروهی را فراهم نمایید – از کارمندان جدید انتظار عمل داشته باشید نه فکر! و نسبت به تهیه شرح شغلی در محیط شرکت اقدام نمایید زیرا کارمندان تا ندانند کار چیست، نمی توانند آن را بدرستی انجام دهند.
اشتباه مهلک یازدهم : نادیده گرفتن بی کفایتی کارمندان
وقتی یک مدیر اجازه میدهد که نیاز به محبوبیت، وظایف او را تحت تاثیر قرار دهد، فرد ضعیفی می شود که هر رفتار غیر قابل قبولی را تایید می کند و هر بهانه ای برای بی کفایتی را می پذیرد.
اشتباه مهلک دوازدهم : قدردانی صرف از کارمندان برجسته
تمام شرکت های سود آور، تجارت خود را بر پایه کارمندان متوسط قابل اعتماد و خوب همراه و تعداد کمی کارمندان برجسته بنا می نهند.
اشتباه مهلک سیزدهم : سعی در تحت نفوذ قرار دادن دیگران
وظیفه مدیر، ترغیب افراد به رفتار درست است؛ برای تاثیر روی رفتار افراد، فقط نمی توان روی عملکرد آنها کار کرد، بلکه باید الگوهای فکری آنها را نیز مورد بررسی قرار داد.
برگرفته از کتاب : ۱۳ اشتباه مهلک مدیران/ نوشته: استیون بران
سوگیری بازماندگی چیست؟
سوگیری بازماندگی (Survival Bias) یک خطا در استدلال است و زمانی پیش میآید که تنها بر روی افراد یا چیزهایی که از یک فرآیند انتخاب گذشتهاند، تمرکز کنید و آنهایی را که نتوانستند عبور کنند، عمدتاً به این خاطر که دیگر قابلمشاهده نیستند، نادیده بگیرید.
بهعنوان نمونه فردی بر اساس تعداد محدودی از دانشآموختگان یک دبیرستان که توانستهاند در دانشگاههای خوب قبول شوند، نتیجه بگیرد که آن دبیرستان خدمات آموزشی برتری ارائه میدهد. این ممکن است درست باشد ولی بدون در نظر گرفتن وضعیت قبولی سایر دانشآموختگان آن دبیرستان نمیتوان چنین استدلالی کرد.
رازهای موفقیت
این روزها کتابهای رازهای موفقیت که در آن به عوامل موفقیت کارآفرینان و یا سازمانهای برتر پرداختهاند، طرفداران زیادی دارند. یکی از این نمونهها کتاب از خوب به عالی (Good to Great) اثر جیم کالینز (Jim Collins) است که یکی از پرفروشترین کتابهای منتشرشده در حوزه مدیریت هم هست.
او یازده شرکت را از بین ۱۴۳۵ شرکت که توانستهاند در چهل سال گذشته در بازار سهام، عملکرد بهتری از متوسط بازار نشان دهند انتخاب کرده و سپس به دنبال ویژگیهای مشترکی گشته که به باور او این شرکتها را موفق کرده است
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اما مشکل این است که رویکرد گذشتهنگر (Backward-Looking)، مطالعه کالینز را در معرض سوگیری بازماندگی قرار میدهد. کالینز باید با فهرستی از شرکتها در ابتدای دوره زمانی مطالعه شروع میکرد و معیارهای پذیرفتنی را برای انتخاب یازده شرکت برتر انتخاب میکرد.
این معیارها باید به شکل عینی و بیطرفانه بدون در نظر گرفتن اینکه این شرکتها در طول چهل سال بعد چطور عمل میکنند، اعمال میشد. این معنیدار نیست که پسازاین که ببینید کدامیک از شرکتها در این مدت خوب عمل کردند، پیشبینی کنید کدام شرکتها در این مدت خوب عمل خواهند کرد! این پیشبینی نیست، بیان تاریخ است.
وقتی شما با رویکرد گذشتهنگر، به هر گروهی از شرکتها نگاه کنید، همیشه یک سری ویژگی مشترک میتوانید پیدا کنید. برای مثال در لیست بالا همه شرکتها در اسم خود حرف i یا r را دارا هستند. آیا میتوان گفت وجود این دو حرف در اسم شرکتها باعث موفقیت آنان شده است؟ البته که نه!
پس از انتشار کتاب، با مطالعه سهام این شرکتها بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۲ مشخص شد شش تا از ۱۱ شرکت بالا، عملکرد مالی پایینتر از متوسط بازار داشتند. این نشان میدهد چرا رویکرد گذشتهنگر بهطور سامانمند غلط است.
پیام این بحث برای مدیران چیست؟
این مثالها روشن میکند که برای نتیجهگیری نیاز دارید تا به همه نمونهها توجه کنید حتی نمونههایی که بلافاصله نمیتوانید آنها را مشاهده کنید. همینطور روشن میکند یادگیری از شکستها همواره فرآیند سادهای نیست. یادگیری نیازمند مشاهده و بررسی دقیق و فراتر رفتن از فرضیات سطحی است. وقتی تنها به نمونههای موفق نگاه میکنید ممکن است از رفتارها و اشتباهات مهلکی که نمونههای ناموفق به آن دچار شدند، غفلت کنید. شاید به همین دلیل است وقتی از آن حکیم پرسیدند “ادب از که آموختی؟” پاسخ داد: “از بیادبان”.
با ترک 6 خصوصیت اخلاقی، با سرعت بیشتری به موفقیت برسید!
▪️نبود اعتماد به نفس کافی
اعتماد به نفس، نقش کلیدی در رسیدن به موفقیت دارد. اگر در کاری که مشغول انجام آن هستید اعتماد به نفس کافی نداشته باشید، نمیتوانید به موفقیت برسید؛ باید بدانید تظاهر به داشتن اعتماد به نفس کارساز نیست و نمیتواند مشکلاتتان را حل کند.
▪️به تاخیر انداختن کارها
وقتی کارهایتان را به تاخیر میاندازید، همانند این است که هیچ وقت نمیخواهید آن را انجام دهید، یا اصلا نمیخواهید برای انجام آن هیچ تلاشی کنید.
▪️خود را قربانی دانستن
گاهی ممکن است فکر کنید هیچ انتخابی ندارید و قربانی شرایط شده اید. لازم است این جمله را به یاد داشته باشید: «همیشه حق انتخاب برایتان وجود دارد.» حتی ممکن است مجبور شوید «بد» را انتخاب کنید تا در دام «بدتر» نیفتید. پس دست از گله و شکایت بردارید و از بین گزینه های موجود یکی را انتخاب کنید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
▪️انجام چند باره یک کار برای رسیدن به نتیجه متفاوت
آلبرت اینشتین میگوید: «اینکه بارها یک کار را تکرار کنید و انتظار رسیدن به نتیجه متفاوت داشته باشید، خود دیوانگی است.» اگر شما اینگونه رفتار میکنید، باید بدانید در یک موقعیت باقی میمانید و به موفقیت نمیرسید.
▪️همیشه «بله» گفتن
عده ای عادت دارند به هر خواسته ای پاسخ مثبت بدهند. اگر شما هم اینگونه هستید، بدانید با هر «بله»ای که میگویید، به معنای این است که به موضوع دیگری «نه» گفتهاید؛ مثلا وقتی قبول میکنید بیش از ساعات معمول در محل کار بمانید، یک «نه» به ورزشی که بعد از وظایف روزمره انجام میدهید، یا وقت گذرانی با خانواده گفته اید. پس لازم است گاهی «نه» گفتن را یاد بگیرید.
▪️کارها خود به خود پیش میروند
عده ای فکر میکنند کارها خود به خود پیش میروند؛ مثلا اگر به دنبال ترفیع شغلی هستند، منتظر میمانند تا مدیر خود به آنها پیشنهاد ترفیع بدهد و هیچ وقت این موضوع را به زبان نمیآورند. اگر چنین طرز تفکری دارید، باید بدانید این شما هستید که باید برای تغییر شرایط خود تلاش کنید و نباید منتظر بمانید کارها خود به خود مطابق میلتان پیش بروند. پس دست از تعلل بردارید و هر چه زودتر دست به کار شوید.
منبع: inc
سندروم ارضای فوری
ما از نسل مایکرو ویو هستیم و نسل های قبلی ما از نسل بار گذاشتن آبگوشت! برای درست کردن یک غذایی سنتی مانند آبگوشت از روز قبل برخی مواد را خیس می دادند تازه دو سه بار آبش را هم عوض می کردند و سپس از صبح یا شب قبل غذا را باز می گذاشتند تا به خوبی پخته شود و سپس سفره ای انداخته می شد با هم و سر فرصت آرام آرام غذا خورده می شد. اما الان یک غذای آماده یا نیمه آماده را می گذاریم در مایکرو ویو و سه دقیقه بعد تمام!
ما همه چیز را سریع می خواهیم. نسل های قبلی ما در روابط عاطفی، سال ها نامه نگاری و هدیه و رفت و برگشت تا دل معشوقی را نرم کنند (چه فرهادها مرده در کوه ها). اما اکنون می خواهیم کمتر از یک هفته کار به نتیجه برسد و گرنه کات می کنیم! لاغری در 10 روز و یادگیری زبان فرانسه در 3 روز و افزایش قد در 1 ماه .... همه چیز مایکرو ویوی شده است!!
این نگرش زندگی ما راتخریب کرده است. به همین خاطر جنبشی در دنیا راه افتاده است به نام زندگی آهسته. این جنبش از کجا شروع شد؟ ۱۹۸۶، در مشهورترین میدان شهر رُم، پایین پلههای یک رستوران جدید افتتاح شد. هجوم فستفود آمریکایی به قلب شهر رُم حساسیتهایی ایجاد کرده بود. یکی از معترضان یک ژورنالیست ایتالیایی، جنبشی را آغاز کرد به نام غذای آهسته. او بر محصولات محلی، آرامش در پختن و آرامش در خوردن و بیش از همه بر لذت بردن از مزۀ اصیل ایتالیایی تأکید میکرد.
این حرکت که از غذا آغاز شد حتی فکرش را نمی کرد که این قدر توسعه پیدا کند. غذای آهسته با استقبال گستردهای همراه شد و جالب است بدانید اکنون حدود بیست شاخه از آن در کشورهای مختلف ایجاد شده مثل مدیریت آهسته، تفکر آهسته، آموزش آهسته، علم آهسته، سفر آهسته، گردشگری آهسته، شهر آهسته، طراحی آهسته و خواندن آهسته یا کندخوانی. نهضت آهستگی مخالف سرعت و مدرنیته و بازگشت به گذشته نیست بلکه مخالف شتاب زدگی است. سرعت تضادی با طمانینه ندارد. آنچه ایراد دارد شتاب زدگی است. هر گونه شتاب زدگی باعث می شود که عمق کم شود: لذت عمیق از رابطه، فهم عمیق از یک کتاب، درک عمیق از یک منطقه ای که برای گردشگری انتخاب کرده ایم. ما امروزه با لذت های سطحی، فهم سطحی و درک سطحی و تصمیمات سطحی روبرو هستیم.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تحلیل و تجویز راهبردی:
مهم ترین ریشه زندگی شتاب زده، رویکرد ویندوزی-مایکرو ویووی است. یعنی چه؟ یعنی چند کار را همزمان و با شتاب زدگی انجام می دهیم. قبل از ویندوز شما از کامپیوترها فقط یک کار را انتظار داشتید. اما وقتی ویندوز آمد چند پنجره را با هم باز می کنیم و همه را هم همزمان اجرا می کنیم و انتظار داریم که همه را سریع به جمع بندی برسانیم. ترکیبی از چندکارگی (ویندوزی) و شتابزدگی (جستجوی ارضای فوری).
در زندگی جدید یکی از بزرگترین مشکلات این است که طمانینه از همه ما گرفته شده است، یعنی ما چند کار را در آنِ واحد انجام میدهیم. شما صبحانه دارید میخورید ساعت مچیتان را میبندید تلویزیون هم روشن است. موبایل تان را هم چک می کنید. با همسرتان هم صحبت می کنید و لیست خرید روزانه تان را هم تکمیل می کنید.
در یکی از داستان ها، فرد مقدسی بود که معشوقه ای هم داشت. مشکل او در زندگی این بود که وقتی به عبادتگاه می رفت تا خدا را عبادت کند به فکر معشوقه اش رهایش نمی کرد و وقتی پیش معشوقه اش بود مدام وجدانش او را به یاد خدا می انداخت. نه عبادت عمیق داشت و نه لذت عمیق هم آمیزی با معشوقه اش.
برای رهایی از زندگی شتابزده، مدیریت شتابزده، غذای شتابزده چاره ای نداریم جز «مثلث تمرکز، عمق و تامل». از این شاخه به آن شاخه پریدن چه در امور روزانه و چه در مدیریت یک سازمان یا کشور، باعث می شود که تمرکز رخ ندهد. زمانی که به هر دلیلی یک کار متوقف می شود و به کار دیگری می پردازیم. آهنگ آن کار را از دست می دهیم و مسیر انجام کار را گم می کنیم و وقتی دوباره سراغ آن می رویم، زمان و انرژی باید بگذاریم برای دستیابی به آهنگ قبلی. بیشترین انرژی ما در رفت و برگشت بین کارهای مختلف صرف می کنیم. این رفت و برگشت ها و قطع شدن ها در مقایسه با زمانی که از ابتدا تا انتها روی یک کار متمرکز هستیم، زمان انجام برای آن کار را تا ۵ برابر بیشتر می کند. به بیان ساده، تک کاری می تواند زمان لازم را برای انجام کارهای مهم تا ۸۰ درصد کاهش داده و کیفیت و عمق کار را به شدت افزایش دهد.
پس به زبان ساده
▫️تمرکز: به جای چندکار در آنِ واحد، روی یک کار متمرکز شویم.
▫️عمق: عمیق به یک کار بپردازیم. توجه کامل به آن تخصیص دهیم و نگذاریم چیزهای دیگر به آن هجوم بیاورند (مثال: وقتی با همسرمان صحبت می کنیم موبایل مان را کنار بگذاریم).
▫️تامل: حرص و ولع این که یک کار به هر نحوی که شده به اتمام ببریم در خود کنترل کنیم و تا زمانی که لازم است به کار فعلی ادامه بدهیم و کار جدید را شروع نکنیم.
مجتبی لشکربلوکی
در یک مکالمه، به هیچ وجه تمجید و انتقاد را ترکیب نکنید!
اگر در یک مکالمه، هم از فرد تعریف کنید و هم انتقاد، مثل این است که کلوچهای به او بدهید و بعد وقتی میخواهد اولین گاز را به آن بزند، ضربهای به قلم پایش بزنید!
در این صورت، نه تنها هیچ لذتی از خوردن کلوچهای که گرفته بود نمیبرد، بلکه یک معنی منفی در ذهنش شکل میگیرد و دفعه بعدی که به فرد کلوچه بدهید، منتظر است تا ضربهای به پایش بخورد.
به این موضوع فکر کنید. تا به حال اتفاق افتاده که رئیستان از شما تعریف کند و تمام مدتی که مشغول صحبت کردن است، با اضطراب منتظر باشید که کی قرار است ضربه را بزند؟ آیا بعد از تعریفها و تمجیدها منتظر آن «اما» ماندهاید؟ این نشان میدهد به دلیل اینکه سالها بعد از شنیدن تعریفها و تحسینها انتقاد شنیدهاید، ذهنتان شرطی شده است.
از نظر روانشناسی، تعریفهای شما باید خالصانه باشد و انتقادتان هم باید سازنده باشد. دادهها هم چنین موضوعی را اثبات میکنند.
بیش از ۱۴ هزار نفر در یک تست آنلاین شرکت کردند که یکی از سوالات این تست این بود که وقتی بازخورد منفی میگیرم...
آیا دوست دارم همراه با یک بازخوردِ مثبت و تعریف و تمجید باشد؟
آیا دوست دارم واقعیتها در مورد اشتباهی که پیش آمده صاف و ساده بیان شود؟
جالب است تنها ۳۷ درصد افراد گفتند که ترجیح میدهند همراه با بازخورد منفی، تعریف و تمجید هم بشنوند.
به نظر منطقی میرسد که تصور کنیم یکی از دلایلی که افراد ترجیح میدهند صراحتا واقعیت را بشنوند این است که آنها از اینکه یکسری تعریف و تمجید غیرواقعی از آنها صورت بگیرد تا برای انتقاد اصلی زمینهچینی شود، خسته شدهاند. شرطی شدن ذهن برای شنیدن جملات منفی همراه با تعریف و تمجیدهای ریاکارانه، واقعا فرساینده است.
در یک تحقیق دیگر بیش از ۱۸۰ هزار نفر در یک تست آنلاین با عنوان «سبک ارتباطی شما چیست؟» شرکت کردهاند و حدود یک چهارم افراد گفتهاند سبک ارتباطی تحلیلی دارند. این افراد زبان مشخص و واضح را دوست دارند و به زبان مبهم علاقهای ندارند و به مسائل نگاه منطقی و بیتعصب دارند.
اینگونه افراد وقتی در برابر کسی قرار میگیرند که سعی میکند با تعریف و تمجید از آنها مقدمه یک انتقاد اساسی را فراهم کند، واکنش خوبی نشان نمیدهند. ماهیت افراد تحلیلی این است که دنبال حقایق هستند، نه احساسات.
اگر سازمان شما را نمونه کوچکی از یک جمعیت بزرگ در نظر بگیریم، به یاد داشته باشیم که یک چهارم کارکنان شما ممکن است ارتباط برقرارکنندگان تحلیلی باشند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اخیرا مطالعه کوتاهی را انجام دادهایم که در آن بررسی کردیم تعداد ۱۸۰۰ رهبر سازمانی، چگونه انتقادات سازنده خود را به کارکنان مطرح میکنند. یکی از سوالات، انتخاب یکی از گزینههای زیر برای همخوانی با شخصیت آنها بود:
کارکنان باید بهطور دقیق و شسته و رفته، واقعیتها را در مورد اینکه آیا عملکردشان بد، خوب یا عالی بوده، بدانند.
من وقت ندارم که دائم به کارکنانم بازخورد ارائه دهم.
مطمئنا برخی کارکنان از حرفها و انتقادهای من ناراحت میشوند. انتقاد سازنده ناراحتکننده است. درست است که سازنده است، اما هر چه باشد، انتقاد است.
من کاری میکنم که شنیدن انتقاد سازنده راحتتر باشد. معمولا از «ساندویچ تعریف و تمجید» استفاده میکنم. یعنی در خلال انتقادهایی که از فرد دارم، از او تعریف و تمجید هم میکنم.
نکته نگرانکننده این است که ۵۲ درصد پاسخدهندگان گزینه ۴ را انتخاب کردند. خیلیها فکر میکنند این بهترین گزینه است، چون باعث میشود کارکنان از دست آنها ناراحت نشوند.
به یاد داشته باشید که حتی اگر مدیران با ترکیب کردن انتقاد و تعریف و تمجید حس بهتری بگیرند، دادههای تحقیقاتی که انجام شده اثبات میکنند کارمندان بیشتر ترجیح میدهند واقعیت صریح را بدانند.
منبع: Forbes
چه کسانی که هرگز در کارشان پیشرفت نمیکنند؟
شاید شما هم از جمله کسانی باشید که قسمت عمدهی انرژیشان در محیط کار، صرف کار نمیشود. برخورد با دیگران، شنیدن حرفهای منفی اطرافیان، بحثهای بیهوده، شایعه پراکنیها، مبارزه با اخبار منفی و شایعهها و دهها فعالیت دیگر، بخش عمدهای از انرژی روزانه ما را تلف میکند بدون اینکه به نتیجه خاصی رسیده باشیم. اگر انصاف داشته باشیم باید بپذیریم که گاهی، خود ما هم نمونهای از چنین افرادی هستیم. الگوهای رفتاری خاصی وجود دارند که برخی کارکنان، در سازمانها به سراغ آنها میروند. این الگوها، مسیر رشد و پیشرفت را برای آنها کند و گاهی متوقف میکند و معمولاً پس از چند دهه کار و تلاش، مشاهده میکنید که در نزدیکی همان نقطه که کار را شروع کرده بودند، بازنشسته شدهاند!
افراد ترسو: افراد ترسو، مشکلات زیادی را در محیط کار ایجاد میکنند. اگر از اخراج شدن بترسند، هر روز تمام وقت خود را صرف جستجوی کسانی میکنند که ممکن است وسیلهی اخراج آنها را فراهم کنند. یا اینکه از صبح تا عصر، در جستجوی متهم کردن دیگران در محیط کار هستند.
شایعه پردازان: همیشه از شایعهپردازان فاصله بگیرید. اگر آنها شایعهای را با شما مطرح میکنند، به خاطر دوستی نزدیک با شما نیست. بلکه به خاطر «لذت شایعهپراکنی» است. آنها فردا هم، به سادگی خبر یا شایعهای را که به شما مربوط است برای دیگران تعریف میکنند. اگر گیر چنین افرادی افتادید، مهم نیست چه میکنید، فقط با آنها موافقت نکنید. آنها پس از کسب نظر موافق شما، برای نفر بعد، شایعه را از قول شما نقل خواهند کرد!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اهل عذرخواهی: هیچوقت صحبتها و جلسات خود را با عذرخواهی شروع نکنید. مگر اینکه واقعاً تخطی کرده باشید. بله! اگر دیر به جلسه رسیدهاید و همه منتظر شما هستند، منطقی است که جلسه را با عذرخواهی شروع کنید. اما اگر اسلایدهایی را آماده کردهاید و به نظر خودتان اسلایدهای خوبی است، منطقی نیست که در شروع ارائه بگویید: «از اینکه اسلایدها خیلی حرفهای نیستند، عذر میخواهم…». با همین یک جمله، مخاطب بر روی ایرادهای اسلاید شما متمرکز خواهد شد.
بازندگان: مهم نیست در کدام مرحله از کار و زندگی باشید. مهم نیست که آخرین موفقیتی که به دست آوردهاید چه بوده است. همیشه کسی هست که مطمئن باشد، موقعیت فعلی شما به خاطر پدر شماست. موفقیت شما در دانشگاه به خاطر ساده بودن کنکور آن سال بوده است. آنها هزار دلیل نامربوط دارند تا به شما – و در واقع به خودشان – ثابت کنند که موفقیت شما به خاطر تلاشهایتان نبوده است. اینگونه افراد، عموماً بازندگانی هستند که با یافتن توجیههای غیرمنطقی برای موفقیت های بقیه، توجیهی منطقی برای شکست خود جستجو میکنند. نسل این افراد هرگز منقرض نمیشود. اما شاید بتوانید تا حد امکان از آنها فاصله بگیرید.
گروه اندیشان: گروه اندیشان، کسانی هستند که مانند هم فکر میکنند. الزاماً هم اندیشهها و افکار آنها درست نیست. اما چون یک گروه را شکل دادهاند، از نظرات یکدیگر حمایت میکنند. اینها همان کسانی هستند که باعث میشوند تکنولوژیهای کارخانه، به روز نشوند. دستورالعملهای قدیمی، باقی بمانند و اصلاح نشوند. اعضای جدید یا به سازمان وارد نشوند یا اگر وارد شدند، ایزوله شوند و در قرنطینه قرار بگیرند. همانهایی که همیشه هزار داستان آماده دارند که چرا برنامههای تغییر و تحول قرار است شکست بخورد!
پیدا کردن و تشخیص این افراد کار سختی نیست. حتی اگر همین امروز به شرکت وارد شده باشید. آنها به صورت گروهی با هم مینشینند. فرد جدیدی را به سادگی داخل گروهشان راه نمیدهند. همه کسانی را که در بخشهای مختلف سازمان کار میکنند، مسخره می کنند و مراقب هستند که هیچ اتفاق جدیدی در روند تکراری زندگی سازمانی آنها روی ندهد.
منبع:forbes
بهترین کارکنان را همیشه در ذهن داشته باشیم.
یکی از متداولترین اشتباهات در میان مدیران و روسا این است که آنها معمولا بهترین و توانمندترین کارکنان خود را مورد توجه قرار نمیدهند و عمده توجه روی کارکنان ضعیف و ناکارآمد است.
آنها به اشتباه تصور میکنند که افراد قوی و کارآمد نیازی به توجه ندارند، در حالیکه هیچ چیز بدتر از این نیست که یک فرد، چه توانمند و چه ضعیف و ناتوان، از سوی رئیس یا مدیر مافوقش مورد بیتوجهی قرار گیرد. چرا که این بیتوجهی موجب از بین رفتن روابط بین مدیر و کارمندان میشود.
این اصلا درست نیست که شما بهعنوان یک مدیر، بهترین نیروها را جذب و بعد به آنها بیتوجهی کرده و عملکرد ایشان را مورد تشویق و تقدیر قرار ندهید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اگر مدیری با بهترین و درخشانترین افرادش وقت نگذراند و به عبارت روشنتر، آنها را مورد بیاعتنایی قرار دهد، نخواهد دانست آنها چه نیازهایی دارند و چگونه میتوانند به رشد بیشتری دست یابند.
مدیران باید هوشیار باشند که حتی بهترین و توانمندترین کارکنان نیز به شدت به راهنمایی و توجه خاص مدیرانشان نیاز دارند و باید توسط آنها دیده شوند.
تجربه نشان داده که هر یک دقیقه وقت گذاشتن با کارمندی که نتایج درخشانی کسب کرده، چند برابر ارزشمندتر از دقایقی است که مدیران با کارمندان ضعیف گذراندهاند.
از سویی دیگر بسیاری از مدیران تصور میکنند گذراندن وقت با کارکنان و توجه به آنها «مدیریت خرد» بوده و باید از آن اجتناب کرد. از این نوع مدیران با عنوان «مدیران همیشه غایب» نام برده میشود، مدیرانی که فقط پشت میز مینشینند و خیلی کم در بین کارکنان ظاهر میشوند.
ناگفته پیداست چنین مدیرانی نمیتوانند نقش هدایتگر و حلکننده مشکلات را ایفا کنند چرا که شناختی درباره تواناییها، ضعفها و نیازهای افراد خود ندارند که بخواهند آنها را حل کنند.
منبع: hrm
6 نکته ای که هر ایرانی لازم است به فرزندش بیاموزد
شش نکته ای که لازم دیدم به فرزندم بیاموزم و فکر می کنم هر ایرانی باید به فرزندش بیاموزد
1- نسل قبلی به ما گفتند درس بخوان تا برای خودت کسی شوی. این حرف اشتباه است. درس خواندن خالی نه شعور می آورد و نه خوشبختی. این تجربه زندگی با تمام جوانب آن است که برایت شعور و خوشبختی می آورد.
وقتی می گویم زندگی یعنی همه چیز: از آشپزی بگیر تا دوچرخه سواری، از بستن چشم ها برای گوش دادن به یک موسیقی تا فوتبال گل کوچیک. از کار کردن در خیریه کوچک محله تان تا پیگیری سخنرانی های سران جهان در مجمع جهانی گروه بیست. درس خواندن خالی نه شعور می آورد و نه خوشبختی.
2- در مدرسه این چیزها را به تو یاد نمی دهند: سواد مالی، سواد رسانه ای، سواد عاطفی. هر سه این ها مهم اند. هر کدام را از منابع معتبر بیاموز.
ریاضی را بیاموز نه با این هدف که پیچیده ترین معادلات را حل کنی بلکه برای آنکه بیاموزی چگونه از دانش ریاضی در تصمیم گیری های مالی ات استفاده کنی، وقتی وام می گیری، وقتی سرمایه گذاری می کنی و وقت بیمه عمر می خری اگر ریاضی بلد نباشی کلاهت پس معرکه است. خواندن ریاضی اگر منجر به افزایش سواد مالی در تو نشود، کم فایده است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
3- تاریخ مهم تر از جغرافیاست. اکنون نرم افزارهای موقعیت یاب، راهیاب و نقشه های آنلاین فراهم شده اند، اگر جغرافیا ندانی، باز هم راهت را پیدا خواهی کرد اما تاریخ را هیچ نرم افزاری نمی تواند خلاصه کند.
تاریخ را عمیق بخوان. تا آن اشتباهاتی که ما کردیم را تو انجام ندهی. اشتباهی که دوبار تکرار شود دیگر نامش اشتباه نیست، حماقت است.
4- زبان انگلیسی، چینی و عربی به اندازه زبان فارسی اهمیت دارد. وقتی زبان فارسی بلدی، یعنی ۸۰ میلیون هم سخن عاطفی و هم کار تجاری داری، در جهان امروز این عدد می تواند به شدت گسترش پیدا کند. حلقه هم سخنان و هم کارانت را به بیش از ۸۰۰ میلیون گسترش بده. جهان فردا، جهان بدون مرز است.
5- مهارت ارتباطات موثر را بیاموز. ۵۰% موفقیت به ارتباطات موثر، قانع و همراه کردن دیگران و تاثیرگذاری روی آنان است. باید بلد باشی خوب حرف بزنی، خوب ارایه کنی، خوب گزارش بنویسی و خوب متقاعد کنی. مذاکره و ارایه موثر را خوب یاد بگیر.
6- مدرک مهم است اما اکنون زمان مهارت است. آن زمان که ما درس می خواندیم تعداد مدرک دارها کم بود. پس هر کسی ارشد و دکترا داشت مزیت داشت در زمان شما دیگر مدرک از مد می افتد کسانی باقی خواهند ماند که مهارت داشته باشند.
تا ده سال آینده بسیاری از مشاغل از بین می روند و بسیاری مشاغل جدید خلق می شوند. رشته ای را بخوان و مهارتی را کسب که به درد دنیای فعلی نمی خورد بلکه به درد دنیای آتی می خورد. اگر رشته بدی انتخاب کنی مانند این است که تولید کننده بهترین چرتکه دنیا هستی، در جهانی که هیچکس از چرتکه استفاده نمی کند.
دکتر مجتبی لشکر بلوکی
۴ روش برای دریافت بازخورد صادقانه و انتقادی از کارمندانتان
خوشبختانه، برای یادگیری نحوه تجربه سایرین از شما بهعنوان رهبر سازمانی، نیاز به گردآوری بازخورد ۳۶۰ درجه رسمی ندارید. اگر میخواهید نحوه درک دیگران از خودتان را بفهمید، در عوض این چهار نکته را امتحان کنید:
1- از همکارانتان بخواهید تا واکنشهای منفی خود را ابراز کنند:
ابتداییترین روش برای درک اینکه مردم در مورد شما چه فکری میکنند، این است که از آنها بپرسید. اگر از رای مخالف استقبال نکنید، بعید است که حقیقت را در مورد آنچه برای شما مفید است، بشنوید. بیخبری ضرورتا خوشخبری نیست.
چه در جلسات گروهی و چه در جلسات رودررو، افراد نیاز دارند تا با ابراز واکنشهای منفی احساس راحتی کنند و اگر شما افرادی ندارید که بهطور روزمره ایدههای مخالف ارائه دهند یا نگرانیهای خود را در مورد کارهایی که در حال انجام آن هستید یا انجام دادهاید را ابراز کنند، آنگاه باید نگران باشید.
2- نشانههای غیرکلامی را دریابید:
افراد بهطور مداوم از طریق نشانههای غیرکلامی، احساس خود در مورد شما را بیان میکنند. گرچه ممکن است افراد بازخورد کلامی خود را محدود کنند؛ اما چهره و بدن آنها اغلب داستان متفاوتی را بیان خواهد کرد. اگر بدانید که چگونه فکر آنها را بخوانید، این نشانهها میتواند جریان باثباتی از بازخوردهای مفید در مورد نحوه درک حرفها و فعالیتهای آنها فراهم کند.
زمانی که افراد به پایین نگاه میکنند یا از تماس چشمی با شما اجتناب میکنند، زمانی که یک کارمند متعهد ناگهان استعفا میدهد یا زمانی که یک همکار متعادل، حالت تدافعی به خود میگیرد، باید توجه خود را بیشتر متمرکز کنید. از این نشانههای مهم غافل نشوید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
3- بر نحوه روایت داستان نظارت کنید:
به روایت درونی خودتان از چیزهایی که در اطرافتان اتفاق میافتد توجه کنید. اگر این صدا میخواهد شما را متقاعد کند که همه چیز خوب است، به عقب برگردید و دوباره همه چیز را ارزیابی کنید. مراقب باشید اگر این صدا در سرتان میخواهد جملات خودتوجیهی یا تسکیندهنده مانند این را بگوید که «به نظرم، ارائه مطالب خیلی خوب پیش رفت. بنابراین چه میشد اگر آنها هیچ سوالی نداشتند.» یا «آنها درک میکنند که شما گاهی بیحوصله هستید، اما میدانند که دلیل آن این است که شما واقعا به آنها اهمیت میدهید.» خودتان را مجبور کنید تا توضیحات جایگزین را مورد توجه قرار دهید.
مراقب باشید که بیش از حد از خود انتقاد نکنید. شما به دنبال یک چشمانداز متوازن و آگاهانه هستید نه چشماندازی که از نفستان محافظت کند یا به آن آسیب برساند.
4- بیش ازاندازه بر دادهها و پیشفرضها تمرکز نکنید:
دادههای بسیار زیادی در مورد نحوه درک شما بهعنوان یک رهبر سازمانی از سوی دیگران از قبل در دسترس شما قرار دارد. برای موثر بودن، خیلی روی بازخورد ۳۶۰ درجه رسمی تکیه نکنید. تنها با گوش دادن و عمل بر اساس اطلاعاتی که قبلا وجود داشته است، شروع کنید.
منبع: hbr
آخرین جملات استیو جابز (بنیانگذار و مدیر ارشد شرکت اپل)
من در دنیای کسب و کار، به قله ی موفقیت رسیدم. به چشم دیگران، زندگی من مظهر موفقیت است. اما جدای از کار، انسان چندان شادمانی نیستم. به هر حال، ثروت یک حقیقت زندگی است که من به آن عادت کرده ام.
در این لحظه و در حالی که روی بستر بیماری قرار دارم و کل زندگی ام را به یاد می آورم، در می یابم که تمام شهرت و ثروتی که اینقدر به آنها افتخار می کردم رنگ باخته اند و در مواجهه با مرگ قریب الوقوع من، معنای خود را از دست داده اند.
در تاریکی، به چراغ های سبز رنگ دستگاه های کمک حیاتی بالای سرم نگاه می کنم و به سر و صداهای ماشینی آنها گوش می دهم و می توانم نفس خدای مرگ را، که هر لحظه نزدیک تر می شود، حس کنم.
حال می دانم، وقتی به اندازه ای ثروت اندوختیم که تا آخر عمرمان را کفاف بدهد، باید به مسائل دیگری بپردازیم که ربطی به ثروت ندارند. این مسئله باید چیز مهم تری باشد: شاید روابطمان، شاید هنر، شاید رؤیایی که در سال های جوانی در سر داشته ایم. مدام در پی ثروت بودن تنها نتیجه اش این است که فرد تبدیل به موجودی رنجور می شود؛ درست مثل من.
خداوند حس هایی در وجود هر یک از ما قرار داده است تا بتوانیم عشق را در قلب هر کسی احساس کنیم، نه توهماتی که ثروت برایمان به ارمغان می آورد.
من نمی توانم ثروتی که در زندگی ام کسب کرده ام را با خودم ببرم. تمام آنچه می توانم با خود ببرم خاطراتی هستند که به واسطه ی عشق ثبت شده اند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
این آن ثروت حقیقی است که شما را همراهی خواهد کرد، با شما خواهد ماند و به شما توان و روشنایی لازم برای ادامه ی مسیر را خواهد بخشید.
عشق می تواند هزاران مایل مسافت را دربنوردد. زندگی محدودیتی ندارد. هر جا که می خواهید بروید. به هر قله ای که می خواهید صعود کنید. تمام اینها در قلب و در دستان خود شماست.
گران قیمت ترین تختخواب جهان کدام است؟ بستر بیماری …
شما می توانید کسی را استخدام کنید که به جای شما اتومبیلتان را براند، یا برای شما پول در بیاورد. اما نمی توانید کسی را استخدام کنید تا رنج بیماری را به جای شما تحمل کند.
مادیات را می توان به دست آورد. اما یک چیز هست که اگر از دست برود دیگر نمی توان آن را بدست آورد و آن زندگی است.
آدم وقتی وارد اتاق عمل می شود، پی می برد که هنوز یک کتاب باقی مانده که آن را نخوانده است، و آن کتاب زندگی سالم است.
ما در این لحظه در هر مرحله ای از زندگی خود هم که باشیم، با گذر زمان، بالاخره روزی خواهد رسید که پرده ی نمایش زندگی مان پایین کشیده خواهد شد.
برای خانواده ی خود، همسر خود و دوستان خود عشق بیندوزید. با خودتان خوب رفتار کنید. دیگران را گرامی بدارید.
چرا گنجشک ها در ایران تخم نمی گذارند؟
دانشمندان کانادایی تصمیم گرفتند که دور تا دور تمام قسمت های یک دشت را حصارکشی کنند و راه ورود دشمنان گنجشک ها را ببندند: راکون ها، جغدها، شاهین ها و ... گنجشک ها در امان کامل بودند. بدون هیچ گونه تهدید! اما دانشمندان بلندگوهایی را در برخی نقاط این دشت جاسازی کردند. در گوشه ای از این دشت صداهای معمولی می آمد و در گوشه ای دیگر از این دشت صداهای ضبط شده راکون ها، جغدها و شاهین ها.
نتیجه آزمایش باورنکردنی بود: گنجشک هایی که در بخش صداهای ناخوشایند بودند چهل درصد کمتر تخم گذاشتند و آن تخم هایی هم که گذاشتند کوچک تر بود. از آن تخم های کوچک تر، نسبت کمتری هم به جوجه تبدیل شد. برخی از آن جوجه گنجشک ها هم از گرسنگی مردند. چون پدر و مادرشان جرات نمی کردند برای جستجوی غذا خیلی تقلا کنند (منبع: هنر خوب زندگی کردن).
یک بار دیگر نتایج را مرور کنید:
▫️میزان تخم گذاری کمتر.
▫️تخم های کوچک تر
▫️تبدیل کمتر تخم به جوجه
▫️میزان کمتر زنده ماندن همان معدود جوجه های سر برآورده از تخم ها.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تحلیل و تجویز راهبردی:
این حکایت در مورد انسان ها نیز صدق می کند. این آزمایش نشان می دهد که برای تاثیرگذاری بر یک جامعه یا یک سیستم اقتصادی-اجتماعی، نیازی به تهدید واقعی نیست بلکه همان سایه تهدید کافیست. ترس و ابهام به اندازه تهدید واقعی اثرگذار است.
ما دو نوع گنجشک مهم داریم که باید زاد و ولد کنند تا چرخ های این مملکت بچرخد.
صاحبان ثروت (گنجشک های سرمایه گذار)
نخبگان علمی و فنی (گنجشگ های خلاق)
متاسفانه این روزها آن ها که می توانند می روند (فرار سرمایه و مهاجرت فراگیر نخبگان) و آن ها که می مانند تخم های کمتر و کوچک تری می گذارند و از همان تخم های کمتر و کوچک تر، جوجه های کمتر و ضعیف تری می ماند و بخشی از این جوجه ها نیز می میرند.
سرمایه گذاری در ایران چه شرایطی دارد: میزان ریسک پذیری کمتر، میزان سرمایه گذاری کمتر، تبدیل موفقیت آمیز کم از سرمایه گذاری به کسب وکار و میزان بیشتر مرگ و میر بیشتر کسب وکارها
چه می توان کرد؟
1- مدیران ارشد: دولت و مدیران ارشد وظیفه ندارند که بیمارستان بسازند، جاده بزنند، مدرسه داری، بانک داری و بنگاه داری کنند. وظیفه دولت آن است که چیزی را تولید کند که مردم نمی توانند: امنیت! تصویر مثبت و قابل پیش بینی از آینده مهم ترین خروجی حاکمیت است. اگر این تصویر را بدهید گنجشک های مهاجر برخواهند گشت و تخم های بزرگ تر و بیشتری خواهند گذاشت. آنگاه مدرسه ها، بیمارستان ها، بانک ها و بیمه ها دوباره جان خواهند گرفت. و کار نیاز به هنر دیپلماسی و سیاست گذاری هوشمندانه دارد.
2- اعضای جامعه: وظیفه ما حفظ امید است. اگر در شرایطی باشیم که همه متغیرهای سیاسی و اقتصادی خوب باشد و ما امیدوار باشیم که هنری نیست. امیدواری زمانی معنا دارد و فضیلت است که شرایط دشوار، مبهم و ترس آور است. وظیفه اخلاقی (تاکید می کنم وظیفه اخلاقی) همه ماست که چراغ امید را روشن نگاه داریم. ته دل جوانان را خالی نکنیم. اگر اعتراضی داشتند صبورانه بشنویم و به تخم های گذاشته شده و ثمر نشسته در همین فضا اشاره کنیم. برای من نظام استارت آپی و جوانانی که در شرکت های استارت آپی (نوپا) کار می کنند زیباترین چراغ امید است. هر گاه کسی به من می گوید که کاری نمی شود کرد من هم اسم چند استارت آپ را پشت سرهم ردیف می کنم و می گویم اگر این ها هستند پس هنوز امید هست!
نمی شود آرزو کرد که جغدها و شاهین ها نباشند. این سنت هستی است که دشمنی ها باشند. مهم آن است که ما چگونه هنرمندانه دشمنی ها را تبدیل به دوستی یا حداقل به «دشمنی غیرموثر» کنیم و امنیت و امید ایجاد کنیم. تا شقایق هست زندگی باید کرد!
مجتبی لشکربلوکی
ویژگی ارتباطی انواع کارکنان بد قِلق و روش مدیریت آنها!!!
کارکنان بد قلق (Difficult Employees) همه جا هستند. شما به عنوان مدیر در هر محیط کاری، وظیفه مدیریت کارکنان بد قلق و کارکنان سخت را بر عهده دارید. مدیریت این دسته از کارکنان دشوارتر از کارکنان دیگر است. اگر از انواع این دسته از کارکنان آگاه باشیم، بهتر میتوانیم روشها و استراتژیهای مدیریت آنها را به کار بگیریم.
کارکنان بد قلق کارکنانی هستند که با نگرشها و رفتارهای نامناسب و گاهاً منفی در سازمان و محیط کار، تأثیرات نامطلوبی بر عملکرد و روحیه سایر کارکنان میگذارند. پیشتر در نوشتار کارکنان سمّی، درباره ویژگیهای این کارکنان صحبت کردیم. در این نوشتار میخواهیم شش نوع دیگر از این کارکنان بد قلق و سخت را معرفی کنیم.
1. قربانیها (Victim): قربانی، فردی در سازمان است که کمترین پاسخگویی ومسئولیت را در سازمان بر عهده میگیرد. برای مدیریت این دسته از کارکنان، باید به صورت شفاف محدودههای پاسخگویی آنها را تعیین کنید. درباره کمیت و کیفیت و زمان کاری که از آنها انتظار دارید، روشن و شفاف برخورد کنید.
2. سوسکها (Hisser): این کارکنان همانند ماری هستند که حلقه زدهاند! این دسته از کارکنان بدقلق، با ایجاد سرو صدا در محیط کاری، با اعمال زور و نشان دادن رفتارهای قلدری سازمانی از خود، آسیبهای زیادی را به سایر کارکنان در محیط کاری وارد میکنند. برای مدیریت این کارکنان، باید به دنبال کشف محرکهایی باشید که این رفتارها را در آنها برانگیخته میکند. اگر نتوانستید این کار را انجام دهید، باید این کارکنان را از محیط کاری خارج کنید!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
3. منفیبافها (Negative Nellie): این کارکنان همواره منتظر این هستند که اتفاق خوبی که در سازمان در حال رخ دادن هست را به تباهی بکشند. آنها همواره در برابر تغییرات و استراتژیها و فرآیندهای جدید، مقاومت میکنند و نگرش منفی دارند. از این کارکنان میتوانید به عنوان رَجز خوان گروه (Devil’s advocate) و تیم استفاده کنید تا با مخالفتهای خود مانع از دچار شدن گروه به گروهفکری و سایر نقصانهای گروهی شود. از نگرش منفی او برای به دست آوردن نتایج گروهیِ مثبت استفاده کنید. اما هرگز این کارکنان را در پستها کلیدی و پستهای رهبری قرار ندهید.
4 اشباح (Ghost): این کارکنان همانند شبح وقتی به آنها نیاز دارید، با انواع بهانهتراشیها از محل کار ناپدید میشوند و خود را از دسترس خارج میکنند و وقتی که کار با موفقیت انجام میشود، به ناگهان ظاهر میشوند! برای مدیریت این دسته از کارکنان، باید با آنها رک باشید و مشخصاً انتظار خود از آنها را برای انجام کاری خاص، با تعیین محدوده زمانی بخواهید.
5. خودشیفتهها (Narcissist): این کارکنان فقط خودشان را میبینند و فقط به خود و کار خود اهمیت میدهند. تغییر رفتار این کارکنان خیلی دشوار، اما ممکن است. این ویژگی، نوعی ویژگی شخصیتی است و بنابراین تغییر آن سختتر است. اما اگر بتوانید انگیزههای لازم برای تغییر رفتار آنها را پیدا کنید و آنها را در محیط کارهای تیمی قرار دهید، شاید بتوانید این دسته از کارکنان بد قلق را مدیریت کنید.
6. ▪️انیشتینها (Einstein): این کارکنان، کارکنان باهوشی هستند که به باهوش بودن خود آگاه هستند. این کارکنان اغلب نسبت به افکار و نظرات خود سفت و سخت هستند و کمتر پا پس میکشند. هوش وافر آنها هم اثرات مثبت و هم اثرات منفی بر سایر کارکنان دارد. برای مدیریت این دسته کارکنان، به آنها اجازه دهید تا تحلیل خودشان را انجام دهند و نظرشان را بگویند، اما سعی کنید با قرار دادن آنها در مسیر برنامه، آنها را به نوعی رهبری کنید.
به طور کلی، مدیریت کارکنان بدقلق، به هیچ وجه ساده نیست. مدیریت آنها نوعی مهارت است که در طول سالیان و با کار کردن با کارکنان متنوع و محیطهای کاری مختلف، به دست میآید. تمام تلاش رهبران و مدیران سازمان باید شناسایی این کارکنان و کم کردن اثر رفتاری و نگرشی آنها بر دیگر کارکنان باشد.
سوگیریهای شناختی: اثر شترمرغ!
افسانهای قدیمی حاکی از آن است که هرگاه شترمرغ از چیزی بترسد، سر خویش را زیر شن فرو میبرد بدین گونه بهگمان خود از شر دشمن در امان است.
اثر شتر مرغ نوعی سوگیری شناختی است که ذهن مایل است از برخی مسائل دائما چشمپوشی کند و اصطلاحا خودش را قایم کند. در این گونه مواقع فرد ترجیح میدهد سرش را مثل کبک زیر برف پنهان کند!
در پژوهشهای مدیریت منابع انسانی این سوگیری شناختی به شکل "صلح کل بودن" خود را نشان میدهد. افراد برای این که مبادا رابطهشان با کسی شکرآب شود از بسیاری از مسائل چشم میپوشند و آنجا که از آنان انتظار میرود واکنش نشان دهند، به عمد حواسشان را پرت میکنند.
برای افرادی که در سلسلهمراتب سازمانی نیازمند پشتیبانی یا حمایت هستند، اثر شترمرغ در چنین موقعیتهایی نتایج زیانباری دارد. اثر شترمرغ همچنین باعث میشود برخی مسائل مهم در روابط انسانی حلنشده باقی بمانند و محیط کار غیرقابل تحمل شود.
اثر شتر مرغ باعث میشود افراد از حضور در هر موقعیتی که ممکن است در نظرشان منفی جلوه کند اجتناب کنند. فردی که تحت تاثیر اثر شترمرغ رفتار میکند ترجیح میدهد از هر شرایطی که ممکن است کمی ناراحتی پیش بیاید دوری گزیند. این خطای شناختی سبب میشود فرد اطلاعات ضروری فراوانی را از دست بدهد زیرا ترجیح میدهد با آن اطلاعات کاری نداشته باشد. در نتیجه هم خود فرد دچار خطای بنیادی در قضاوتهایش میشود هم اعتماد دیگران را بهتدریج از دست میدهد، زیرا در جاهایی که لازم است یا حضور ندارد یا واکنشی نشان نمیدهد.
اثر شترمرغ خود را در روابط ناسالم و موقعیتهای سخت بهخوبی نشان میدهد. افراد تحت تاثیر این خطای شناختی آنچه را باید ببینند نمیبینند و کاری را که باید انجام نمیدهند. در ظاهر مسئله گم میشود اما هیچگاه حل نمیشود. با قایمشدن هم کاری سر و سامان نمیگیرد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اثر شترمرغ خیلی اوقات در میان افرادی که انسانهای واقعا خوبی هستند بیشتر نمود پیدا میکند، زیرا آنان دوست دارند هیچکس از دستشان ناراحت نشود. چنینی رفتاری اما جنبه تاریک ادب بیش از حد است. آنان همواره به غلط گمان میکنند چون کاری نکردیم و حرفی نزدیم پس هیچکس از ما چیزی به دل نگرفته در حالیکه با سکوت، پنهانشدن و واکنش نشانندادن ممکن است حتی بیشتر به دیگران آسیب بزنند بهویژه به آنهایی که بهشان نزدیکترند و انتظار حمایت بیشتری دارند.
مدیریت رفتار سازمانی امری است پیچیده. تحقیقات نشان میدهد تا همه آزادانه درباره مشکلات سخن نگویند، مواردی مانند از زیرکار دررفتن رشد میکند و فرسودگی شغلی در میان نیروهای ارزشمند سازمان افزایش مییابد. در نتیجه محیط کار عملا برای بسیاری غیرقابل تحمل میشود.
افراد بهتر است هیچگاه خود را از دریافت اطلاعات محروم نکنند زیرا صرف داشتن اطلاعات نمیتواند آسیبی به تصمیم نهایی بزند. در زمان تصمیمگیری با پرسیدن چند سؤال ساده میتوان اثر شترمرغ را تشخیص داد. آیا علاوه بر آنچه میدانم اطلاعات بیشتری هم هست که میتوانم بهدست آورم؟ آیا آن اطلاعات را دنبال میکنم یا از آنها چشم میپوشم؟ در صورت چشمپوشی چرا آن اطلاعات اضافی را نادیده میگیرم؟
اگر در پاسخ به هر کدام از این سؤالات فرد به این نتیجه برسد که دلیل اصلی این است که حوصله سر و کلهزدن با اطلاعات جدید را ندارد، به احتمال قریب به یقین گرفتار اثر شترمرغ شده است.
این به آن معنا نیست که هیچگاه نباید از هیچ اطلاعاتی چشمپوشی کرد. گاهی اوقات باید آگاهانه برخی اطلاعات را نادیده گرفت. بهویژه زمانیکه مسئله هیچ ربطی به ما ندارد و مسئولیت تصمیمگیری متوجه فرد نیست. وقتی کاری از دستمان ساخته نیست، لازم نیست اطلاعات بیشتری دریافت کنیم چون احتمالا دریافت اطلاعات بیشتر فقط حالمان را بدتر میکند.
در نهایت آنچه در گزینش اطلاعات مهم است تصمیمگیری با آگاهی کامل و از روی اندیشه است. بهویژه زمانیکه درباره ورود به موقعیتی ناراحتکننده میاندیشیم؛ آیا اجتناب از آن موقعیت به نفع ما و اطرافیان است یا صرفا ریشه در ترس از مواجهه با واقعیت دارد؟ اندیشیدن به چنین پرسشهایی تاثیر منفی اثر شترمرغ را کاهش میدهد.
اثر زیگارنیک؛ اهرمی برای تمام کردن کارهای نیمه تمام!
دیدید وقتی یک شکلات تخته ای را باز می کنیم با خودمان می گوییم فقط یک تکه از آنرا می خورم و بعد از چند دقیقه کل آن تمام می شود؟ یا وقتی به قصد رفع گرسنگی سر میز ناهار خوشمزه حاضر میشیم و هر چه روبروی ما هست را تا آخرش می خوریم؟ یا دیدن اولین اپیزود از یک فیلم جذاب همان و تا چندین ساعت نشستن پای آن و دیدن آخرین قسمت آن هم همان! یا اولش با خواندن یک فصل از کتاب جالب شروع می کنیم و یک مرتبه می بینیم ساعت 3 شب است و کتاب تمام می شود؟! یا وقتی یک میهمانی تمام می شود فردایش به حرف یکی به دلیل قطع شدن توسط دیگری و نا تمام ماندن، که می خواست چه بگوید؟! فکر می کنیم! یا یک معما به ما داده می شود و زمان حل آن کوتاه است و پس از اتمام وقت، با اینکه پاداشی در کار نیست، طبق مطالعات انجام شده 86 درصد ما کماکان دنبال حل کردن آن هستیم!
خانم بلوما زیگارنیک؛ روانشناس معروف روسی (1901-1988) در رستوران متوجه شد پیشخدمت ها کلیه جزئیات سفارش غذای هر مشتری را بدون نوشتن روی کاغذ تا قبل از تسویه حساب به یاد می آورند و به محض تسویه حساب نه تنها چیز زیادی از سفارش یادشان نمی آید بلکه حتی بعضی وقتها خود مشتری که غذا خورده را هم به یاد نمی آورند!
او با پی بردن به این حقیقت که ذهن انسان درگیر کارها و مقولات ناتمام می شود آزمایش های دیگری نیز انجام داد. به عنوان مثال برای دو گروه یک فیلم جذاب پخش کرد، گروه اول فیلم را تا آخر دیدند و دومی ها تا اواسط فیلم را تماشا کردند. چند روز بعد از دو گروه خواسته شد فیلم را تعریف کنند...گروهی که فیلم را ناقص دیده بودند، جزئیات بیشتری از آنرا به یاد می آورند!
بلوما سپس به یک اصل رسید که مغز ما بیشتر درگیر کارهای ناتمام و منقطع شده می شود تا کارهای تمام شده...آنقدر آنرا به یاد می آوریم تا آن کار تمام شود...ما نیاز به تمام کردن یک کار داریم! از آنچه بیان شد به عنوان اثر زیگارنیک یاد می شود.
معروف است که موتزارتِ موسیقی دان مریض بود و یکی به عیادت او رفت. موتزارت هم گفت حوصله کسی را ندارم و می خواهم تنها باشم! میهمان او به سالن کناری اتاق او رفت و مشغول زدن پیانو شد و ناگهان آنرا نیمه کاره رها کرد و رفت! می گویند موتزارت از تخت بیماری خود را کَند، سراغ پیانو رفت، نوت را کامل کرد و برگشت به تخت بیماری! چون او نمی توانست آنرا نیمه کاره در ذهن خود رها کند!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بطور کلی وقتی در انجام کاری (پاسخ به 50 تا ایمیل مهم که نیاز به توجه ما دارد، نوشتن یک مقاله و یا پستی که قولش را داده ایم، کمک به دوستمان در اسباب کشی که به او قول داده ایم و...) امروز و فردا می کنیم این به معنی باز گذاشتن لوپ ذهن برای انجام آن کار است و تا این لوپ بسته نشود، درگیری ذهن با آن بیشتر و بدون اینکه خودمان متوجه شویم، انرژی فراوانی از آن هدر می رود.
اثر زیگارنیک یعنی کلنجار رفتن ذهن با کارهای نیمه تمام، هر چه زمان این کلنجار بیشتر باشد به معنی استرس بیشتر و کاهش کارایی و بهره وری ذهن خواهد بود! پس بهترین اقدام؛ تمام کردن آن کار توسط خود ما یا واگذار کردن آن به دیگری است. از سوی دیگر؛ اگر کاری که قرار است تمام شود دارای اهمیت نیست و یا دارای اهمیت کمتری نسبت به کار دیگر است، یک اقدام می تواند مکتوب کردن آن و القای این پیام به ذهن است که می تواند به کار مهمتر بپردازد!
حال تصور کنید 76 هزار پروژه نیمه تمام که نیاز به 700 هزار میلیارد تومان سرمایه گذاری دارد چه بلایی بر سر کارایی دولتی می آورد که خود را متصدی آغاز تا انجام آنها می داند! مسلما تا زمانی که لوپ باز آنها با تکمیل و یا سپردن آنها به بخش خصوصی بسته نشود، دولت نخواهد توانست به اقدامات جدید و موثر بعدی دست بزند!
البته متخصصان بازاریابی و فروش و گردانندگان رسانه های موفق به خوبی از این اثر بهره گرفته و با درگیر کردن ذهن مشتری؛ او را به کام محصولات و رسانه های خود می کشند! انتخاب یک تیتر جذاب اما ناقص و یا دادن کارت تخفیف 20 درصدی برای خرید بعدی از جمله این ترفندهاست! سخنرانان و مشاوران حرفه ای هم با رساندن بحث به جایی جذاب و تمام نکردن و موکول آن به جلسات بعدی منافع خود را بیشتر می کنند!
سخن آخر اینکه بیشترین زمانی که تلف می شود مربوط به زمانی است که ما دست به آغاز یک کار نمی زنیم و یک سفر هزارمایلی با برداشتن اولین قدم آغاز می شود! بنابراین برای انجام کارهای ناتمام مهم و بستن لوپ باز و خالی کردن ذهن از اطلاعات غیر مفید و کاستن استرس و افزایش خلاقیت آن، بهترین زمان همین الان است!
چند راهکار ساده برای بهبود مهارتهای اجتماعی
1- به صحبتهای دیگران گوش کنید
بیشتر افراد هیچ میل و رغبتی به گوش دادن به حرف های دیگران ندارند و دلشان می خواهد جمعی که در آن هستند را در دست بگیرند. در حالی که این رفتار هیچ تأثیر مثبتی روی دیگران نمیگذارد. برای بهبود مهارتهای اجتماعی باید با دقت تمام به حرفهای دیگران گوش کنید و با پرسیدن سؤالات مرتبط، تمایل خود را به صحبتهای طرف مقابل نشان دهید.
2- به داستانهای دیگران علاقه نشان دهید
همهی ما کمی خودخواه هستیم و افرادی که با علاقه به داستانهایمان گوش می دهند را بیشتر از دیگران دوست داریم. معمولاً افرادی که به شنیدن صحبتهای دیگران علاقه نشان می دهند جذابیت بیشتری برایمان دارند. پس سعی کنید به داستانهای دیگران علاقه نشان دهید و از صحبتهای آنها نکات ارزشمندی یاد بگیرید.
3- بدانید در چه جمعهایی احساس راحتی بیشتری دارید
برخیها صحبت کردن با یک نفر را به صحبت کردن با جمع زیادی از افراد ترجیح می دهند. شما از کدام دسته افراد هستید؟ وقتی مشخص کنید در چه جمعهایی راحتتر هستید بهتر می توانید مهارتهای اجتماعی خود را ارتقا دهید.
4- از منفی بافی و سخنان کنایه آمیز دست بکشید
همه ما معمولا ارتباط با افراد مهربان، شوخ طبع و سرحال را به افراد منفی باف و ناامید ترجیح می دهیم. مطمئن باشید هیچ کسی از معاشرت با فرد منفی باف لذت نمی برد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
5- نام دیگران را به خاطر بسپارید
برخی افراد ادعا می کنند حافظهی ضعیفی دارند و نمی توانند نام دیگران را به خاطر بسپارند؛ اما اگر واقعاً بخواهید نام فردی را به خاطر بسپارید قطعاً این کار را انجام خواهید داد. پس وقتی می خواهید با فرد دیگری ارتباط برقرار کنید، نامش را بپرسید. اگر متوجه نشدید، از او بخواهید دوباره تکرار کند. سعی کنید هر فردی را با نامش صدا بزنید. این کار تأثیر فوقالعادهای در بهبود مهارتهای اجتماعی شما دارد.
6- داستانهای دیگران را به خاطر بسپارید
همیشه با تمام دقت به صحبتهای دیگران گوش دهید و از این اطلاعات در مکالمات بعدی خود استفاده کنید. برای مثال، دانستن نام اعضای خانواده یا اطلاع از سرگرمیها و جزئیات کار آنها کمک می کند ارتباط بهتر و معنادارتری برقرار کنید.
7- در صحبت کردن زیاده روی نکنید
نباید درباره هر موضوعی اظهار نظر کنید یا بخواهید داستانی تعریف کنید. افرادی که بیش از اندازه حرف میزنند جذابیت زیادی برای دیگران ندارند و معمولاً کسی دوست ندارد با آنها هم صحبت شود.
8- ارتباط خود را حفظ کنید
شبکه سازی به معنای ارتباط با دیگران و شروع یک مکالمهی جدید نیست؛ بلکه شبکه سازی در حفظ ارتباطات نمود پیدا می کند. ارتباط همانند دوی ماراتن است و باید با سرعت یکنواختی جلو برود؛ نه اینکه با شتاب شروع شود و همانند دوی سرعت زود تمام شود. باید سعی کنید ارتباط خود را با طرف مقابل حفظ کنید. افرادی که به رابطهشان اهمیت می دهند و فراموش کار نیستند، تأثیر خوبی روی طرف مقابل خود می گذارند.
9- ارتباط خود را به موقع قطع کنید
هیچ کسی دوست ندارد ساعات زیادی پای صحبت فردی که تازه با او آشنا شده بنشیند. هر چقدر مکالمات کوتاهتر باشد تأثیرگذاری و کیفیت بیشتری خواهد داشت.
احساسات خود را بروز دهید
ابراز احساسات از جمله مواردی است که کیفیت مکالمات را بالا می برد. باید به دیگران احترام بگذارید، آنها را تشویق کنید، موارد مثبت کارشان را درنظر بگیرید، از آنها تعریف و تمجید کنید، آنها را ببخشید و مورد قضاوتشان قرار ندهید.
منبع: inc
آزمایش میلگرام: فرمانبرداری از مراجع قدرت
مردی که برای آزمایش آمده بود، دستش را در کاسهای کرد که در آن کاغذهای مختلف به صورت تا شده قرار گرفته بود. قرار بود با چیزی شبیه قرعه کشی، مشخص شود که او «آزمایشگر» خواهد بود یا «آزمایش شونده». برگه را درآورد و دید: نقش او «آزمایشگر» بود.
هیچکس به مرد نگفت که روی تمام کاغذهای داخل آن کاسه، نوشته شده: «آزمایشگر». به همین دلیل، در تمام مدت آزمایش، آن فرد فکر میکرد که در اتاق مجاور، مرد دیگری نشسته است که قرعه «آزمایش شونده» به نامش درآمده.
ژنراتور را روشن کردند. هدف از آزمایش، «ارزیابی اثر تنبیه بر روی حافظه و کارکرد آن» بود. به آزمایشگر لیستی از کلمات و معانی آنها داده میشد تا آنها را با میکروفونی که داخل اتاقش بود برای «آزمایش شونده اتاق مجاور» بخواند و سپس سوالاتی چهار جوابی را برای او میخواند تا ببیند آیا میتواند گزینهی درست را انتخاب کند؟
آزمایش شونده، با انتخاب یکی از چهار کلیدی که پیش روی او قرار داده بودند، گزینه مورد نظرش را اعلام میکرد. گاهی درست و گاهی نادرست.
هر بار که پاسخ نادرستی داده میشد، با فشار یک دکمه، شوک الکتریکی به مردی که در اتاق مجاور بود وارد میشد. میزان شوک با توجه به تعداد خطاها افزایش پیدا میکرد. طبیعی است که با افزایش شدت ولتاژ، صدای فریاد مردی که در اتاق مجاور بود به گوش میرسید.
بعضی وقتها، نگرانی و ناراحتی در چهره «آزمایشگر» دیده میشد. گاهی میپرسید: «واقعاً اینقدر زجر دادن لازم است؟ اصلاً انسانی است؟» و مردی که با لباس سفید آزمایشگاه، بالای سرش ایستاده بود توضیح میداد که: «بله. باید ادامه دهیم. چاره دیگری نداریم.»
به آزمایشگر گفته نشد که صداهایی که میشنود، صداهای ضبط شده است و واقعاً شوکی در کار نیست. او در مقابل خودش ژنراتوری را میدید که هر بار، ولتاژش را بالا میبرد و با فشار یک دکمه، شوکی را به مرد دیگری که در اتاق مجاور است وارد میکند.
این آزمایش ۴۰ بار و با ۴۰ نفر مختلف انجام شد. از این ۴۰ نفر، هیچکدام وقتی شنیدند که طرف مقابل میگوید: من مشکل قلبی پیدا کردم، آزمایش را متوقف نکردند. ۲۵ نفر از آنها، حاضر شدند تا ۴۵۰ ولت شوک به طرف مقابل وارد کنند. این در حالی است که از ۳۴۵ ولت به بالا، صدای جیغ و اعتراض قطع میشد و به نظر میآمد که آزمایش شونده، یا مرده یا از هوش رفته است!
نکته دردناک این آزمایش، که استنلی میلگرام آن را ترتیب داد این بود که: این مردها، شوک را به یک غریبه وارد نمیکردند. آنها در زمان قرعه کشی، طرف مقابل را دیده بودند و کاملاً باور داشتند که یک تصادف، آنها را به «آزمایشگر» تبدیل کرده و ممکن بود خودشان روی صندلی اتاق مجاور نشسته باشند.
آزمایش میلگرام در سالهای بعد به شکلهای مختلف تکرار شد و در هیچ آزمایشی، تعداد کسانی که اعمال این شوکها را متوقف کرده و به آزمایش اعتراض کردند از یک سوم جمعیت بیشتر نشد.
میلگرام، در تفسیر آزمایش خود، به نکته مهمی اشاره میکند: رفتار ما انسانها به دو دسته تقسیم میشود. زمانهایی که بر اساس «مسئولیت شخصی» تصمیم میگیریم و زمانهایی که بر اساس «ماموریت شغلی» رفتار میکنیم.
ما زمانی که بر اساس «مسئولیت شخصی» رفتار میکنیم، وجدان خود را دخالت میدهیم. از منطق خود استفاده میکنیم و به پیامدهای تصمیم و رفتار خود فکر میکنیم. اما زمانی که بر اساس «ماموریت شغلی» رفتار میکنیم، نیازی نمیبینیم که به منطقی بودن یا اخلاقی بودن کاری که انجام میدهیم فکر کنیم. اصطلاح «مامور هستم و معذور»، بیان دیگری از تجربه میلگرام است که در فرهنگ ما هم شنیده میشود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نویسنده: محمدرضا شعبانعلی
5 راه آسان برای افزایش تمرکز
هنگامی که از دایان سایویر، خبرنگار تلویزیون پرسیده شد راز موفقیتش چیست، او پاسخ داد: "من فکر میکنم یکی از درسهایی که آموختهام این است که هیچ جایگزینی برای توجه کردن نیست."
ممکن است اکنون بگویید، "من با این امر موافق هستم، اما چگونه توانایی برای تمرکز و حفظ توجه در هر شرایطی را بهبود بخشم؟"
چه در یک دفتر مشغول به کار باشید، درحال تحصیل در یک مدرسه باشید، در جلسه نشستهاید و یا بر روی به پایان رساندن پروژهای کار میکنید، این پنج نکته به شما کمک خواهد کرد بهتر تمرکز کنید.
1- قانون پنج تا بیشتر
از این پس، اگر در حال انجام یک وظیفه هستید و وسوسه تسلیم شدن را دارید، فقط پنج تا بیشتر از آن کار را انجام دهید: پنج صفحه بیشتر بخوانید. پنج مسئله ریاضی دیگر حل کنید. پنج دقیقه بیشتر کار کنید.
درست همانطور که ورزشکاران با گذشتن از نقطه خستگی خود، توانایی فیزیکی ایجاد میکنند، شما نیز میتوانید با انجام این کار استقامت روحی به دست بیاورید.
ادامه تمرکز زمانی که مغز شما خسته است، کلید کشش تمرکز ذهنی و ساخت مقاومت ذهنی است.
2- فقط یک فکر در آن واحد داشته باشید.
ساموئل گلدویین میگوید: "اگر گیج به نظر میآیم، به این دلیل است که دارم فکر میکنم." آیا احساس پراکندگی ذهنی دارید؟ به جای آنکه به ذهن خود بگویید در مورد کارهای بیاهمیت و اولویتهای کمتر، نگران نباشد (که باعث میشود دقیقاً همین کار را انجام دهد!)، ذهن خود را به انجام فقط یک کار با زمان آغاز و پایان مشخص اختصاص دهید.
آیا هنوز نمیتوانید نگرانیها را از سرتان بیرون کنید؟ آنها را در لیست کارهای انجام خود بنویسید تا بتوانید فراموششان کنید. ثبت تعهدات به این معنی است که شما مجبور نیستید از مغز خود به عنوان یک تابلو اعلان «یادآوری» استفاده کنید، بدین معنی که میتوانید توجه خود را برای وظیفهای که دارای اولویت اول است بگذارید.
3- کارها را به تعویق نیندازید
دفعه بعد که قصد دارید یک مسئولیت را به تعویق بیندازید، از خودتان را بپرسید: «آیا باید این کار را انجام دهم؟ آیا باید این کار را انجام دهم، تا در ذهن من باقی نماند؟ آیا بعد از آن آسانتر میشود؟» این سه سؤال میتوانند به شما انگیزه ذهنی بدهند زیرا شما را با این حقیقت مواجه میکنند که این کار باید دیر یا زود انجام شود و به تعویق انداختن آن تنها به گناه شما اضافه میکند و سبب میشود ذهن و زمان شما را بیشتر به خود درگیر کند.
4- از دستهای خود برای جرقهی تمرکز استفاده کنید
ذهن را به عنوان یک دوربین و چشم خود را به عنوان دیافراگم آن تصویر کنید. اغلب اوقات، چشم ما در حال "ضبط همه چیز" و مغز ما در حالت "تمرکز زاویه گسترده" است. ما در واقع میتوانیم در مورد چیزهای زیادی فکر کنیم و به این ترتیب به طور مؤثری کار میکنیم (به عنوان مثال، رانندگی در یک بزرگراه شلوغ در حالی که با دوستانتان صحبت میکنید و در حال تنظیم رادیو هستید، مراقب اتومبیل کناری و به دنبال مسیر خروجی خود میگردید را تصور کنید.)
اگر هر بار که میخواهید از زاویه گسترده به تمرکز برسید دست خود را جلوی چشمانتان بگذارید انجام این کار مانند یک جرقه برای تمرکز میشود.
5- کارها را به عنوان اولین بار یا آخرین بار ببینید
آیا میخواهید بدانید چگونه در زمان حال حاضر باشید به جای اینکه ذهنتان در جاهای دیگر سرگردان و مشغول باشد؟ به سادگی به اطراف خود نگاه کنید و محیط اطراف خود را ببینید. این گل را در گلدان تماشا کنید. به تصویر روی دیوار نزدیک شده و از هنر هنرمند شگفت زده شوید. به عزیزی که تا کنون قدر او را نمیدانستید نزدیک شوید و واقعاً به او نگاه کنید. انجام این کار باعث میشود دنیا در برابر چشمان شما زنده و پر از زیبایی شود.
منبع: Verywellmind
به نقل از آموزه های سازمانی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اشتباهاتی که افراد موفق هرگز تکرار نمیکنند
تمام انسانها در زندگی دچار اشتباه میشوند؛ اما شکست زمانی اتفاق میافتد که اشتباهی را مرتب تکرار کنید، اشتباه بخشی از زندگی است. در حقیقت، از طریق اشتباهات و شکستها به تجربیات و بینش دست پیدا میکنید و زمینهای برای کسب موفقیتها فراهم میشود. گروهی از مردم اشتباهات را به سختی میپذیرند؛ اما افراد موفق متوجه اشتباهات خود شده و برای یادگیری، رشد و پیشرفت گام برمیدارند.
در ادامه به بررسی ۱۴ مورد از اشتباهات بزرگی میپردازیم که با رعایت این نکات میتوانید تا حدودی از شکستهای احتمالی در زندگی اجتناب کنید.
مطرح نکردن سوالات دشوار:
گاهی اوقات با مطرح کردن پرسش درباره یک موضوع، احساس خوبی نخواهید داشت؛ زیرا دوست ندارید دیگران درباره شما قضاوت نادرست داشته باشند.
افراد موفق یک بار دچار اشتباه میشوند اما پس از آن، خجالت را کنار گذاشته و اطلاعات مورد نیاز درباره موضوعات مختلف را از طریق پرسش کردن به دست میآورند.
محتاطانه عمل کردن:
افراد موفق در ابتدا محتاطانه عمل میکنند؛ اما پس از مدتی به جای خطر نکردن و ادامه زندگی ملال آور، حاضر به خطر کردن، انجام کارهای جدید و حتی شکست هستند.
متهم کردن دیگران
افراد موفق شخصیت جوابگویی دارند، مسوولیت اشتباهات را میپذیرند و زمینه را برای پیشرفت فراهم میکنند. به دلیل همین ویژگی از احترام خاصی نزد دیگران برخوردار هستند.
تصمیمگیری از روی احساسات:
احساسات منفی نظیر حسادت، تردید و خشم منطقیترین افراد را به ستوه میآورد و در ضمن تاثیرات منفی روی قدرت تفکر و تصمیمگیری میگذارد.
مبارزه با خستگی:
اعتیاد به کار زیاد موجب استرس طولانیمدت و در نهایت به فرسودگی منجر خواهد شد. زمانی را به تجدید قوا و استراحت اختصاص دهید تا شاهد نتایج مثبتی باشید.
استفاده از راه میان بر:
در کسب و کار یا زندگی، هیچ راه سریع یا میان بری وجود ندارد. تلاش برای کوتاه کردن مسیر یا پیشی گرفتن به احتمال زیاد به شکست یا نتایجی نامطلوب میانجامد.
تلاش برای خشنود ساختن تمام افراد:
تمام انسانها دوست دارند تا مورد علاقه و تایید دیگران قرار بگیرند. اما افراد موفق متوجه شدهاند که تلاش برای خشنودی تمام افراد، کار غیر ممکنی است؛ پس باید سعی کنند تا بر مشتریان اصلی و اهداف کاملا مشخص تمرکز داشته باشند.
نپذیرفتن تغییر عقاید:
داشتن مقاومت در رسیدن به اهداف به شما کمک خواهد کرد در صورتی که سرسختی و نپذیرفتن تغییر عقاید یا واقعیات، موجب شکست خواهد شد.
لذت آنی:
افراد موفق پی به ارزش صبوری بردهاند و تصمیم آنها برای دستیابی به موفقیت، از هرگونه لذت فوری در زندگی مهمتر است.
دروغ گفتن:
گاهی اوقات افراد موفق هم به دروغ متوسل میشوند؛ اما از آنجا که برای شهرت ارزش قائل هستند و ارزش احترام و اعتماد را میدانند، این کار را تکرار نخواهند کرد.
نشان دادن شخصیت غیر واقعی:
افراد موفق میدانند اگر شخصیت غیرواقعی ارائه دهند تمام کارها بهطور نامناسب، غیرقابل اعتماد و غیرمتعارفی پیش خواهد رفت.
داشتن طرز فکر قربانی:
افراد موفق امکان دارد یک بار نقش قربانی داشته باشند و نسبت به خود احساس ترحم کنند اما به سرعت متوجه خواهند شد داشتن طرز فکر قربانی یعنی به خاطر جلب توجه و دلسوزی دیگران، از اختیارات خود دست کشیده و مسوولیتی را قبول نکنند.
دادن وعده و وفا نکردن به عهد:
افراد موفق به گفتههای خود متعهد هستند، به آنها عمل کرده و انتظارات مشتریان را برآورده میکنند.
کمک نگرفتن از دیگران:
امکان موفقیت در کارها بدون کمک و مشورت کردن با دیگران ساده نیست. در ابتدا، افراد موفق تاحدی سر سخت هستند و به دیگران اجازه کمک را نمیدهند؛ اما با گذشت زمان متوجه میشوند که همه به کمک یکدیگر نیازمند هستند.
منبع: Entrepreneur
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه میتوان دانست زمان اخراج فرد فرارسیده است؟
فرض کنید یکی از اعضای تیم نه تنها در کارش بهتر نمیشود، بلکه بهطور مداوم بدتر شده است. حال سوال اینجاست که آیا زمان اخراج او فرا رسیده است؟ در واقع نمیتوان به این سوال بهصورت مطلق پاسخ مثبت یا منفی داد؛ چرا که باید در ابتدا به سه سوال مهم پاسخ داد:
▪️اول اینکه آیا شما پیش از این راهنماییهای لازم را برای بهبود عملکرد به او دادهاید؟
▪️دوم اینکه آیا شما اثر و پیامد ناشی از عملکرد او را روی همکارانش مشخص کردهاید؟
▪️و سوم اینکه آیا شما عواقب ناشی از اخراج را پیشبینی کردهاید؟
همچنین باید به این سوالات هم پاسخ بدهید: آیا تاکنون به او نشان دادهام که بهعنوان یک انسان برای من مهم است؟ آیا تاکنون ثابت کردهام که به چالش کشیده شدن او توسط من با هدف کمک به بهتر شدن او صورت گرفته است؟ آیا در قبال عملکرد خوب و مثبت در گذشته، بازخورد شایسته و مناسبی داشتهام یا اصلا آن عملکردها و نکات مثبت را ندیدهام؟ آیا تاکنون کمک کردهام تا راهحلهای کاربردی برای حل مشکلات پیدا کند؟ آیا همیشه به خاطر اشتباهاتش به او حمله کردهام یا در یافتن راهحلها یاریاش کرده ام؟
به هرحال، اگر مدیری فاقد تجربه عملی برای اخراج یک کارمند یا کارگر است و میخواهد برای اولین بار دست به این کار سخت بزند، بهتر است که قبل از اقدام در این زمینه، با افراد مجرب و مدیران باسابقه مشورت کرده و با در نظر گرفتن تمام جوانب کار وارد این کارزار سخت و ناخوشایند اما ضروری شود.
بهطور کلی، چهار توجیه یا دروغ رایج وجود دارد که مدیران گریزان از اخراج کارکنان، معمولا به خود میگویند:
▪️شرایط بهتر خواهد شد: در اغلب موارد چنین اتفاقی نخواهد افتاد. بنابراین بهتر است که این دلخوش کردنهای بی دلیل را متوقف کرد و از خود پرسید چگونه و از چه راهی ممکن است شرایط بهتر شود و فرد در معرضِ اخراج به چه صورت و با چه ابزاری میتواند عملکردی متفاوت با گذشته ارائه دهد؟
▪️وجود یک فرد بهتر از نبودنش است: اغلب موارد، حضور زیان بار و منفی یک عضو در تیم، تاثیر مخرب فراوانی را به کلیت تیم وارد میکند که نبودنش، چنین تاثیر منفی شدیدی نخواهد داشت.
▪️جابهجایی نیرو راهحل بهتری است: گاهی وقتها، مدیران وسوسه میشوند فرد نامطلوب برای مجموعه خود را به مجموعهای دیگر انتقال دهند، حتی اگر مطمئن باشند آن فرد فاقد مهارتهای لازم برای کمک به مجموعه دیگر باشد. این کار نه تنها دردی دوا نخواهد کرد، بلکه اعتماد سایر مدیران را نسبت به شما نیز مختل خواهد کرد.
▪️اخراج یک عضو از تیم بر کل تیم اثر منفی میگذارد: واقعیت این است که بقای یک عنصر غیرفعال و نامطلوب، در یک مجموعه تاثیر منفی شدیدتری بر آن دسته از اعضای تیم دارد که عملکرد خوب و درخشانی دارند و انگیزه کار کردن را در آن میخشکاند.
مدیران نباید از کارمند یا کارگری که در معرض اخراج قرار دارد دوری جویند و علاوه براین، نباید فضای درونی تیم را به خاطر اخراج یکی از اعضا، منفی و نامطلوب سازند.
علاوه براین، مدیران باید همیشه این احتمال را بدهند که اگر فردی در کاری ضعیف عمل میکند، پس برای آن کار ساخته نشده و شاید اگر در جای دیگری مشغول به کار شود بتواند گوهر درون خود را کشف کرده و به کاری مشغول شود که برای آن ساخته شده است.
از سویی دیگر، حفظ افرادی که عملکرد ضعیفی دارند، چه بخواهیم و چه نخواهیم یک نوع مجازات برای افرادی محسوب میشود که عملکرد عالی و درخشان دارند. لذا انفعال در برابر برخورد با موضوع عملکرد بد و عدم برخورد قاطعانه با آن، به ضرر بقیه تیم خواهد بود.
بنابراین، حذف هر چه سریع تر عامل ناکارآمدی و ضعف در یک مجموعه، نه تنها مشکلساز و خطرناک نیست، بلکه امری لازم و ضروری است.
منبع: hrm
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پنج درس موفقیت از دنیای ورزش
برای آنهایی که یک مصاحبه کاری حساس دارند یا باید جلسهای مهم با مدیران یا مشتری خود برگزار کنند، توصیههایی از دنیای ورزش وجود دارد که با استفاده از آنها میتوانند عملکردشان را حتی در شرایط پرفشار افزایش دهند.
1- با هدف تمرین کنید
آن دسته از بازیکنان انگلیس که در گذشته پنالتیهای خود را خراب کرده بودند، اعلام کردهاند که تنها به یک چیز میاندیشیدهاند: «من نباید این پنالتی را خراب کنم!» این هراس باعث میشد تا تمرکز خود را از دست بدهند و فشار زیاد هم منجر میشد تا رویههای تمرینی خود را فراموش کنند. نکته مهم این است که تا حد ممکن شرایط رقابت و محیط پرفشار باید در تمرینات برای فرد شبیهسازی شود.
اصول کسبوکار هم تفاوت چندانی ندارد. اگر قرار است که یک ایده جدید را بهصورت ایستاده برای هیات مدیره توضیح دهید، آن را در حالت نشسته تمرین نکنید. برای پرسشهای چالشی آماده باشید و همواره یک برنامه جایگزین برای شرایط پیشبینی نشده در نظر بگیرید. نمیتوان بهطور کامل شرایط پرفشار را شبیهسازی کرد اما اگر با هدف تمرین کنید، میتوانید برای آن آماده شوید.
2- زمان کافی در نظر بگیرید
در رقابتهای پیشین، بازیکنان فوتبال انگلیس همواره برای زدن ضربات پنالتی خود عجله میکردند. این وضعیت در جام جهانی ۲۰۱۸ تغییر کرد: بازیکنان مدت بیشتری پس از سوت داور صبر میکردند. آنها نفس عمیقی میکشیدند؛ خود را آرام میکردند، سپس به توپ ضربه میزدند که اکثر آنها موفقیتآمیز بودند.
همه ما هم میتوانیم در زمان افزایش فشار روانی، اندکی سرعت کار را کاهش دهیم. تنها کشیدن یک نفس عمیق بیشتر قبل از صحبت یا رفتن به پشت تریبون میتواند تغییرات چشمگیری به دنبال داشته باشد. آرامش یکی از رموز موفقیت است و در صورت اقدام، صحبت و حتی فکر کردن سریع ممکن است آن را از دست بدهیم. در کسبوکار، انجام دادن درست یک کار بهتر از نخستین بودن است.
3- عکسالعملهای شما مهمند
مطالعات نشان دادهاند اگر یک بازیکن، با پنالتی موفق خود تیمش را جلو بیندازد و با مشتهای رو به آسمان به شادمانی بپردازد، احتمالا تیمش پیروز میشود. روانشناسان باور دارند که زبان بدن نقش بسیاری در القای احساسات به همتیمیها و افزایش فشار روانی روی زننده پنالتی بعدی حریف دارد. همچنین در آغوش گرفتن آن همتیمی که پنالتیاش را خراب کرده، بسیار مفید است؛ چرا که پیغام اتحاد را به همه بازیکنان میرساند و از هراس آنها برای گل نشدن توپهایشان میکاهد.
زبان بدن نقش ارزشمندی در ارتباطات غیرکلامی بر عهده دارد. شیوه ایستادن، دست دادن محکم، ارتباط چشمی و تقلید حالتهای جسمی دیگران هم میتواند در محیط کار بسیار موثر باشند.
4- ذهن خود را درگیر نکنید
عصبشناسی به نام مایکل اندرسون آزمایشی روی تعدادی گلفباز انجام داد. اندرسون آنها را به ۲ گروه تقسیم کرد که باید از فاصلهای مشابه، گوی گلف را به سمت سوراخ هدایت میکردند. اما پیش از آن، یک زمان استراحت ۵ دقیقهای به تمام بازیکنان داده میشد. گروه اول در این ۵ دقیقه به بررسی تمام ابعاد و جوانب سوراخ مورد نظر میپرداختند و پس از آن مسابقه میدادند. اما گروه دوم به استراحت میپرداختند و به تماشای مناظری از سواحل و خودروها مشغول میشدند.
اما آنهایی که تمام تمرکز خود را روی تجزیهوتحلیل گذاشته بودند، عملکرد بسیار بدتری به جا گذاشتند و حتی در سطح خود هم ظاهر نشدند.
ما هم در بسیاری از مواقع به حدی در مورد یک جلسه کاری یا نزدیک شدن یک مهلت تحویل کار نگران میشویم که تمرکز خود را از دست میدهیم. در این زمان، باید در کمال آرامش به مجموعه کارهایی که باید انجام داد، اندیشید و خود را برای رویههای تمرینشده آماده کرد.
5- اعتماد به نفس، تضمینکننده موفقیت نیست
مارچلو لیپی، سرمربی ایتالیا در جام جهانی ۲۰۰۶، برای آخرین ضربه پنالتی مقابل فرانسه و در فینال جام، دو مهاجم سرشناس به نام لوکا تونی و وینچنزو یاکوئینتا را داشت. با این حال، پنالتی را به فابیو گروسو داد که یک دفاع چپ بیحاشیه بود و ۲ سال پیش از آن در لیگ دوم ایتالیا بازی میکرد. استدلال لیپی این بود که گروسو بهتر میتواند فشار روانی را تحمل کند. توپ گل شد و ایتالیا به قهرمانی جام جهانی رسید.
در محیط کار و حتی در زندگی اجتماعی هم همواره پر سروصداترین فرد اتاق، بهترین و حتی باصلاحیتترین گزینه نیست. او ممکن است تنها پرسروصداترین باشد. اشتباه سیستم شناختی ما این است که همواره افراد برونگرا را برای انجام وظایف مهم مدنظر قرار میدهیم؛ حتی اگر برای آن کار مناسب نباشند. نگاه دیگری به اطراف بیندازید و ببینید که چه کسی میتواند زیر فشار بهترین عملکرد را داشته باشد. درونگراها میتوانند حتی از آن هم بهتر باشند!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چهار اصل کلیدی برای مدیران تازه کار
این کاملا طبیعی است که مدیران تازه کار در ابتدای مسیر مدیریتی شان درباره نقش جدیدشان و آنچه که باید و نباید انجام دهند دچار سردرگمی شوند. با این حال، اصولی چند در دنیای مدیریت وجود دارد که توجه به آنها از سوی نومدیران میتواند به موفقیت هر چه بیشتر آنها کمک شایانی کند که در ادامه به چهار مورد از مهمترین آنها اشاره خواهد شد.
1- اصل اول: کلمه «رئیس» را فراموش کنید
یکی از اصولی که نومدیران باید به یاد داشته باشند این است که به جای استفاده از عنوان رئیس برای خود از عناوینی همچون «هماهنگکننده»، «رهبر تیم»، «برطرفکننده موانع» یا «مشاور» استفاده کنند.
استفاده از چنین عناوینی توسط نومدیران باعث میشود تا آنها روی نقشهایی متمرکز شوند که آنها را قادر میسازد تا اعضای تیم تحت رهبری شان را به گونهای درست هدایت کنند. در واقع وظیفه شما بهعنوان مدیر یک مجموعه این نیست که بر یکسری افراد ریاست کنید، بلکه کارکرد اصلی شما این است که کاری کنید افرادتان از تمام پتانسیلهای شان برای رسیدن به بهترین عملکرد ممکن بهره ببرند.
2- اصل دوم: راستگو باشید
هنگامی که مدیری با تمام کارکنانش شفاف و روراست باشد و آنها نیز نسبت به او چنین باشند آنگاه میتوان از این مجموعه انتظار داشت تا به موفقیتهای بزرگی دست یابند. حال سوال اینجاست که برای تحقق این خواسته و ایجاد جو سازمانی مبتنی بر صداقت چه اقداماتی را باید صورت داد؟
▪️خودتان را خوب بشناسید.
هر مدیری باید به خوبی نقاط قوت و ضعف و محدودیتها و فرصتهای رشدش را به خوبی بشناسد و بر اساس آنها برای مدیریت کارکنانش برنامهریزی کند.
▪️حقایق را عاقلانه مطرحسازید.
مدیران میتوانند حقایق و واقعیت را به راحتی و بدون بروز مشکلی خاص بیان کنند به شرطی که آنها را به شکلی معقول و سنجیده مطرح سازند تا از پیامدهای منفی و دردناک بیان حقایق بکاهند.
▪️با وحدت رویه و شفافیت تمام اقدام کنید.
مدیران در شروع کار باید توجه داشته باشند که در انتخاب واژگان و عباراتی که در تعامل با کارکنان شان استفاده میشود نهایت دقت و شفافیت را رعایت کنند تا از بروز ایهام و سردرگمی در افراد جلوگیری شود.
▪️به دیگران احترام بگذارید.
یک مدیر همیشه و در همه حال باید فرض را بر این بگذارد که همه کارکنان شایسته احترام بوده و افرادی ارزشمند هستند و بداند که اگر نسبت به افرادشان بیاحترامی کرده یا آنها را فاقد ارزش و کارآیی بداند دیگر نمیتواند آنها را هدایت و رهبری کند.
3- اصل سوم: از خود اشتیاق نشان دهید
این خیلی مهم است که مدیران خود را مشتاق دانستن و یاد گرفتن نشان دهند و خود را جای کارکنان بگذارند و بکوشند تا بفهمند در ذهن آنها چه میگذرد و آنها چه عقیده و ایدهای در سر دارند. در این شرایط خیلی خوب است که شما سراپا گوش باشید و با استفاده از تکنیکهای گوش کردن فعال و واکنش نشان دادن به صحبتها و ایدهپردازیهای آنها خود را مشتاق دانستن نشان دهید.
4- اصل چهارم: انتظارات تان را خیلی شفاف بیان کنید
اگر میخواهید اعضای تیم تان همان چیزی را به شما تحویل دهند که شما میخواهید پس باید آن را با شفافیت و صراحت تمام بیان کنید تا همه بدانند چه باید بکنند و چه انتظاری از آنها میرود.
علاوه بر این لازم است که مدیران نسبت به سنجش عملکرد کارکنان حساسیت به خرج داده و در قبال خواستههایی که از افراد دارند از آنها گزارش عملکرد بخواهند و به هیچ عنوان نباید نسبت به پیگیری ماموریتهایی که به افرادشان دادهاند بیتفاوت باشند، چرا که این کار باعث تسری یافتن بیتفاوتی بین افراد و سپس کل مجموعه خواهد شد.
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
افراد موفق و حرفهایها بیش از اندازه کار نمی کنند
شاید برای رسیدن به موفقیت، هر روز تلاش کنید زودتر از همیشه به سرکار بروید و سخت کار کنید و دیرتر هم به خانه برگردید. شاید می خواهید با این روند کاراییتان را افزایش یا رئیستان را تحت تأثیر کوشش و ازخودگذشتگیتان قرار دهید اما جالب است که بدانید این کار نهتنها بهرهوریتان را افزایش نمیدهد بلکه به مرور زمان سبب ایجاد فرسودگی شغلی هم میشود.
تحقیقات زیادی اثبات کردهاند که کار بیشتر از 40 ساعت در هفته به سلامتی و شادابی فرد آسیب میرساند، روابط اجتماعی او را به چالش می کشد و سبب کاهش بهرهوری او میشود.
هنگامی که به اندازه کافی وقت آزاد ندارید عادات خوبی که تأثیرات منفی یک زندگی سخت و پرتنش را کم میکند مثل ورزش کردن، استراحت کردن در آرامش، مدیتیشن و تهیه وعدههای غذایی سالم را مجبورند کنار بگذارند، به خوردن فست فود اکتفا کنند و دوباره کارشان را ادامه دهند. این روند در طولانیمدت فرسایشی میشود و قطعا روی سلامت فرد تأثیرات مخربی بجا میگذارد.
محققان و پژوهشگران تاثیر کار زیاد روی سلامتی جسم، مغز و ذهن افراد را مورد بررسی قرار دادهاند. نتایج یافتههای آنها به شرح زیر است:
فعالیت بیش از 10 ساعت در روز احتمال ابتلا به بیماری های قلبی و عروقی را تا 60 درصد افزایش میدهد.
10 درصد افرادی که هر هفته بین 50 تا 60 ساعت کار میکنند، مشکلات ارتباطی دارند. این آمار برای افرادی که بیش از 60 ساعت در هفته کار میکنند به 30 درصد افزایش یافته است.
فعالیت بیش از 40 ساعت در هفته با افزایش مصرف الکل و تنباکو و افزایش وزن غیرطبیعی در مردان و ابتلا به افسردگی در زنان ارتباط دارد.
احتمال ابتلا به افسردگی در افرادی که بیش از 11 ساعت در روز کار میکنند بیشتر است.
نتایج تحقیقات نشان میدهد افزایش ساعت کاری سبب افزایش آسیبپذیری افراد میشود. میزان آسیبپذیری در افرادی که بیش از 60 ساعت در هفته کار میکنند تا 23 درصد افزایش مییابد.
خیلی از مشکلاتی که به دنبال کار زیاد به وجود میآید ناشی از فشار و استرسی است که با هورمونها ارتباط دارد. استرس سطح هورمون کورتیزول را افزایش میدهد و سبب ایجاد اختلال در خواب، اشتها، فشارخون، سیستم ایمنی بدن، حافظه و رفتار میشود.
کار زیاد فقط به سلامت جسمی فرد آسیب نمیزند بلکه عملکرد شناختی او راده هم مختل میکند. در تحقیقی که پنج سال به طول انجامید، نشان داده شد افرادی که 55 ساعت کار کرده بودند نسبت به کسانی که 40 ساعت در هفته کار کرده بودند قدرت استدلال ضعیفتری داشتند و در یادآوری واژگان هم ناتوانتر بودند.
کار بیش از حد سبب کاهش بهرهوری فرد نیز میشود. اضافهکاریهای کوتاه وقتی دائمی میشوند به کارایی شما نمیافزایند، بلکه مانع از بهرهوریتان هم میشوند.
وقتی افراد هر هفته 40 ساعت کار میکنند فرصت بهبود خستگی و دستیابی به سطح بالاتری از بهرهوری را دارند و کار بیشتر از 40 ساعت در هفته سبب بهرهوری بالاتر نمیشد. هنری فورد 40 ساعت کار در هفته را جا انداخت تا کارمندان ساعات بیشتری را با خانوادهشان سپری کنند و بهرهوریشان افزایش یابد.
بعضی افراد به شغلشان بیش از اندازه علاقه دارند و میخواهند وقت آزادشان را هم به کار کردن اختصاص دهند؛ اما حتی آنهایی که عاشق کارشان هستند هم باید زمانی را برای استراحت و تجدید قوا در نظر بگیرند.
جالب است بدانید که بیش از 50 درصد کارمندانی که ساعات زیادی از روز را کار می کنند هنگام برگشت به خانه نای صحبت کردن ندارند. کار زیاد همچنین سبب میشود رابطهی زناشویی به خشونت و دعوا منجر شود.
نتایج تحقیقات نشان میدهد کسب و کارها با یک ساعت کار اضافی یا دو روز کارِ بیشتر به جایی نمیرسند؛ پس اگر سلامت جسمانی و روانی، شادی و ارتباط تان با دیگران ارزشمند است، بیشتر از 50 ساعت در هفته کار نکنید.
منبع: inc
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا خارج شدن از "دایره راحتی" دشوار است؟
قدم برداشتن به خارج از دایره راحتی معمولا چالش برانگیز است. برای کاهش وزن و رژیم گرفتن باید تا حدودی از غذاهایی که دوست داریم صرف نظر کنیم، برای خروج از رابطه ای که مخرب است باید تحمل و توانایی تنها ماندن و دل کندن را داشته باشیم، اگر می خواهید کسب و کار جدیدی راه اندازی کنید باید قدرت تحمل شکست و مشکلات نادیده گرفته شدن را داشته باشید. ما معمولا از بسیاری از کارهایی که به نفعمان است خودداری می کنیم به این دلیل که رنج زیادی را باید متحمل شویم و از "دایره راحتی" خود خارج شویم.
اما برای خیلی از ما این یک واقعیت است: همانطور که رشد می کنیم و در شغلمان و در زندگی پیشرفت میکنیم گاهی اوقات با شرایطی خارج از دایره راحتی مان مواجه شده ایم که نیاز بوده سبک رفتارهایمان را مطابق با آن ها تغییر دهیم و این کار را انجام داده ایم. همانطور که مدیر عامل IBM جینی رومتی گفته : "رشد و راحتی را نمی توان همزمان کسب کرد!"
آبراهام مازلو روانشناس معروف و نظریه پرداز درمورد سلسله مراتب نیاز های انسان، نیز در همین زمینه گفته است که: "انسان در هر موقعیتی فقط دو گزینه پیش رو دارد، یا قدم به جلو بگذارد و رشد را تجربه کند یا قدم به عقب بردارد و امنیت را تجربه کند".
در ادامه ٥ چالش بزرگ در مسیر خروج از دایره راحتی را که فرا گرفته ام برای شما میگویم:
1- اولین چالش "تایید دیگران" است.
معمولا وقتی خارج از منطقه ی امن رفتار می کنید حس"غیر طبیعی بودن" به ما دست می دهد .
حالتی را تصور کنید که یک جوان کارآفرین می خواهد ایده ش را در یک جلسه به سرمایه گذاران که معمولا مسن و با تجربه هستند ارائه کند
احتمالا برای این مسئله "صدای خود را بلندتر می کند" تا حالت طبیعی بودن و تایید دیگران را بدست اورد.
2- دومین چالش "شایستگی و صلاحیت " است.
گاهی اوقات ممکن است احساس کنید لیاقت ندارید و علاوه بر این عرضه ی کافی را ندارید! خواه صحبت کردن یا سخنرانی در یک گردهمایی باشد یا ارائه کردن یک ایده نزد شخص یا اشخاصی باشد و تمام این ها بوجود آورنده ی حس "عدم لیاقت " است.
3- سومین چالش "آزاردهنده بودن و سخت بودن انجام آن کار " است.
موقعی که می خواهید برای اولین بار خارج از منطقه ای امن عملی را انجام دهید معمولا احساس آزاردهنده بودن به شما دست می دهد.
برای مثال: یک شخص درونگرا موقعی که میخواهد ارتباطاتی ایجاد کند و حتی صحبت هایی کوتاه داشته باشد حس عمیق ترسناک بودن را تجربه خواهد کرد.
4- چهارمین چالش "ترس از مورد پسند بودن" است.
ما نگران این هستیم که مردم این ورژن (نسخه) جدید از ما را دوست نداشته باشند چون خارج از دایره راحتی مان قدم برداشته ایم!
یک مثال شاخص در تحقیقات خودم مشاهده کرده ام این است که یک کارمند ناامید که به شدت با یک تردید مواجه شده شد که زندگی او را بهم زده بود ، می خواست به شخصی ابراز علاقه کند اما بیم داشت که مبادا مورد پسند شخص مقابل قرار نگیرد.
5- پنجمین چالش "بحث اخلاقی" است.
بعضی وقت ها مردم نگرانی هایی برحق در مورد رفتار هایی که انجام مى دهند دارند برای مثال موقعی که اخبار بدی یا مسئله حساسی را به شخصی می گویند یا تصمیم به اخراج یک کارمند می گیرند!
البته تعداد کمی از ما همه این پنج چالش را بصورت همزمان در مواقعی خارج از دایره راحتی مان رفتار می کنیم؛ تجربه می کنیم.
اما حتی یکی از این مورد ها هم مى تواند کار را سخت کند.در ضمن اکثر آدم ها چنین تجاربی را داشته اند و مطمئناً در این زمینه تنها نیستید!
نوشته: دکتر Andy Molinsky استاد "مدیریت بین المللی" و "رفتار سازمانی" از دانشگاه براندیس
ترجمه: بهزاد اندیشمند
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه به سوال «بزرگترین نقطه ضعف شما چیست» پاسخ دهیم؟
در هر مصاحبهای، گفتوگوها معمولا حول محور تواناییها و دستاوردهای کارجو هستند. اما گاهی مدیر استخدام، مسیر مصاحبه را عوض میکند و این سوال را میپرسد: «بزرگترین نقطه ضعف شما چیست؟» آدم وقتی این سوال را میشنود وحشت میکند، چه برسد به اینکه بگویند سه تا از نقطه ضعفهایت را نام ببر. از بین تمام موانعی که در مصاحبهها وجود دارد، این یکی از همه بدتر است.
شاید با خودت فکر کنی که میتوانی آن را نادیده بگیری، جواب ندهی یا به یک جواب مبهم، اکتفا کنی. اما «سوزی ولش»، نویسنده مشهور مقالات مدیریتی میگوید هدف مدیران استخدام از پرسیدن این سوال، استخراج اطلاعات کلیدی درباره شخصیت کارجو است. پس باید هوشمندانه به آن جوابدهی.
اگر از نقطه ضعفی حرف بزنی که باعث شود خوب به نظر بیایی (مثلا من معتاد به کارم)، فکر میکنند داری تظاهر میکنی. اگر صادق باشی و به نقطه ضعفی اقرار کنی که (نداشتنش) برای انجام آن شغل ضروری است، شانس استخدام شدنت کمتر میشود. پس چه باید کرد؟
پیشنهاد میکنم قبل از جواب دادن به این سوال، خودت را جای مسوول مصاحبه بگذاری و به این فکر کنی که چه انگیزههایی میتواند داشته باشد. مسوول مصاحبه معمولا فقط ۳۰ دقیقه وقت دارد تا تصمیم بگیرد آیا میخواهد چندین سال با تو همکاری کند یا نه. پس به دنبال میانبرهایی است تا تو را بشناسد.
من از ۱۲ مدیر استخدام پرسیدم که وقتی از کارجو درباره نقطه ضعفهایش سوال میکنند، دقیقا دنبال چه چیزی هستند. همه آنها گفتند: «هدفمان این است که ببینیم آیا کارجو خودش را زیر ذرهبین برده و از کموکاستیهای خودش خبر دارد یا نه.» آنها میخواهند ببینند آیا نقاط ضعف و قوت تو، مکمل نقاط قوت و ضعف اعضای تیم هست یا نه. اگر از جواب دادن طفره بروی، ممکن است فکر کنند بیش از حد اعتماد به نفس داری یا هنوز به خودآگاهی نرسیدهای و این دقیقا همان چیزی است که آنها نمیخواهند.
سوزی میگوید هدف اصلی مدیران از پرسیدن این سوال، کشف ویژگیهای شخصیتیای است که برای انجام هر شغلی لازم است. به اعتقاد او، یک پاسخ هوشمندانه به این سوال، نشاندهنده این چهار ویژگی است:
♦️خودآگاهی:
یک پاسخ هوشمندانه، نیازمند خودشناسی و خودکاوی است. با خودت روراست باش و کم و کاستیهایت را بشناس تا بتوانی یک جواب معتبر به این سوال بدهی. از نقطه ضعفی صحبت کن که در گذشته مانع پیشرفتت شده اما بر آن غلبه کردهای. شفاف و مستقیم جواب بده.
♦️اعتبار:
مدیران استخدام میخواهند مطمئن شوند که تو دروغ نمیگویی. صرفا برای رفع تکلیف به این سوال جواب نده. جواب کلیشهای نده (مثلا من کمالگرا هستم) چون ممکن است بارها این جوابها را شنیده باشند.
♦️ درایت:
پاسخ باید حرفهای، مختصر و مفید باشد. نباید درباره نقطه ضعفهای خارج از حوزه کار صحبت کنی. مدیر استخدام، روانشناس نیست. او میخواهد بداند که تو فرق بین نقطه ضعف شخصی و حرفهای را میدانی یا نه. میتوانی به هر دو اشاره کنی اما میزان جزئیاتی که فاش میکنی، مهم است.
♦️ابتکار:
فقط درباره نقطه ضعفها صحبت نکن. بگو که برای رفع آنها چه کارهایی انجام دادهای و در جایگاه شغلی جدید، این فرآیند را چطور ادامه خواهی داد.
بهترین کار این است که صادقانه و در عین حال، هوشمندانه جواب دهی و به نقاط ضعفی اشاره کنی که کوچک و به راحتی قابل رفع هستند. مثلا ناتوانی در مدیریت زمان و سخنرانی در جمع، دو مشکل شایع هستند. اینها باعث نمیشوند نظر دیگران راجع به تو منفی شود. اگر شغل مربوطه، فنی است، میتوانی به یک مهارت مفید اما نه چندان ضروری اشاره کنی و بگویی آن را بلد نیستی اما دوست داری یاد بگیری.
♦️به هر حال، چه بخواهی چه نخواهی، این سوال را در بعضی از مصاحبهها خواهی شنید. سوزی میگوید: «قبل از حضور در جلسه استخدام، نقطه ضعفی را که میخواهی دربارهاش صحبت کنی انتخاب کن تا وقتی این سوال را شنیدی، آمادگی داشته باشی.»
منبع: CNBC
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هفت مشکل که شما را در محل کار ناشاد میسازد
به جرات میتوان گفت که هر کارمند، کارگر یا مدیر موفقی در جهان به بقیه توصیه میکند همان کاری را انجام دهند که دوستش دارند؛ چرا که آنها بر این اعتقادند کار کردن یک نوع سرگرمی و تفریح است که باعث شادی و لذت بردن افراد میشود.
حال سوال اینجاست که چه عواملی باعث ناشادی افراد در محل کار میشوند؟
1- مشکل شماره ۱: در محل کار این فرصت را ندارید که خودتان باشید.
گاهی مدیران و روسا از این بیم دارند که خود واقعی افرادشان آن چیزی نیست که آنها بخواهند و اینکه ممکن است این شخصیت واقعی با وظایف شغلی شان منافات داشته باشد. برای حل این مشکل باید به مدیران این اطمینان خاطر را داد که بروز منِ واقعی افرادشان نه تنها مزاحم کار کردن آنها نخواهد شد، بلکه از طریق افزودن بر شادکاری آنها به افزایش بهرهوری شان کمک میکند.
2- مشکل شماره ۲: فکر میکنید که حقوق و مزایای کافی به شما پرداخت نمیشود.
هنگامی که فردی فکر کند در حال انجام دادن کاری بی ارزش است، آن گاه احساس افسردگی و ناامیدی بر او مستولی خواهد شد. برای حل این مشکل میتوان در هر شغلی به دنبال جنبههای مثبت و منطبق با ایده آلها و خواستههای خود شد و با برجستهتر کردن آنها نوعی احساس شادی خودساخته به دست آورد.
3- مشکل شماره ۳: کنترل اندکی بر کارتان دارید یا اصلا کنترلی بر آن ندارید.
برای پرهیز از این احساس منفی، باید به افراد یکسری اختیارات داد تا آنها احساس عاملیت و خودکارآمدی بیشتری داشته باشند.
4- مشکل شماره ۴: شما در کارتان هدف مشخصی را دنبال نمیکنید
بسیاری از افراد به این دلیل شغلی را انتخاب میکنند که دیگران در مورد آن کار خیلی تعریف کردهاند یا اینکه قصد داشتهاند از منافع مادی آن کار منتفع شوند. اما این انگیزهها پس از مدت کوتاهی رنگ میبازند. برای حل این مشکل لازم است که بهطور مداوم نسبت به تعیین مسیرهای جدید و وسوسهکننده برای طی کردن مسیر شغلی گام برداشت.
5- مشکل شماره ۵: اصول اخلاقی مورد قبول شما با اخلاقیات مورد نظر شرکت تان همخوانی ندارد.
در چنین حالتی یک نوع احساس غم و اندوه وجود افراد را فرا خواهد گرفت که موجب میشود آنها دل و دماغ کار کردن نداشته باشند. برای حل این مشکل لازم است که پارهای مذاکرات شفاف بین افراد و روسا و مالکان شرکتها صورت گیرد تا عوامل مشکل ساز و تعارضآمیز از نظر اخلاقی بین طرفین به حداقل برسد.
6- مشکل شماره ۶: اولویتهای کاری شما با اولویتهای اعلام شده توسط شرکت مطابقت ندارد
اگر شما به این نتیجه برسید که فعالیتهای مهمی در شرکت باید انجام پذیرند که از نظر مافوق هایتان فاقد اهمیت شمرده میشوند مشکلی بین شما و شرکتتان روی میدهد که ناشی از تفاوت در اولویتها و نگرش هاست که برای حل آن حتما باید نقاط مشترکی بین اولویتهای دو طرف شناسایی و پیگیری شوند.
7- مشکل شماره ۷: کارتان با شخصیت تان همخوانی ندارد
برای اجتناب از آن لازم است درخواست کنید یا به بخش جدیدی در درون شرکت منتقل شوید یا اینکه قید آن کار را زده و به سراغ کاری دیگر بروید.
منبع: مجله Happy work
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۰ مهارت برتر برای موفقیت انسان ۲۰۲۰
مجمع جهانی اقتصاد یا همان WEF (World Economic Forum)با مطالعه و مصاحبه با ۳۵۰ مدیرارشد نه صنعت در پانزده کشور توسعه یافته دنیا به نتایج جالبی درباره ۱۰ مهارت برتری که یک انسان موفق در سال ۲۰۲۰ به آن نیاز خواهد داشت، رسیده اند که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد:
1.Complex Problem Solving
مهارت حل مساله
که در زندگی روزمره بسته به نوع مساله(ساده یا پیچیده)نیاز است . گرچه طراحی و ساختار گرایی به روند حل مساله کمک می کند اما تصمیم گیری به موقع در موقعیت، موفقیت را بیشتر خواهد کرد که شامل: شناسایی مساله،ساختن تصویری واقعی از آن ،پیدا کردن راه حل مناسب ،تصمیم گیری،پیاده سازی و مانیتور کردن فیدبک ها می شود.
2. Critical Thinking
تفکر انتقادی
این مفهوم از 2500 سال پیش مطرح شده. فرد با این نوع مهارت توانایی این را خواهد داشت که ارتباط منطقی بین ایده ها را بفهمد و قدرت تشخیص و ارزیابی را داشته باشد. همچنین ارتباط و اهمیت ایده ها را درک کرده و خود قدرت بیان عقاید و نظرات خود را داشته باشد.این مهارت باعث پیشرفت مهارت های زبانی،خلاقیت و... در فرد می شود.
3.Creativity & Innovation:
یا همان خلاقیت و نوآوری که احتمالا همه دوستان با آن آشنا باشند.
خلاقیت و نوآوری در واقع تبدیل یک ایده یا تصویر جدید به یک واقعیت است. توانایی دید و درک جهان به روشی جدید برای پیدا کردن الگوهای مخفی و نادیده شده. البته خلاقیت و نوآوری دو روند دارد. تفکر و تولید.
اگر ایده یا تفکر جدید داشته باشید ولی نتوانید آن را عملی کنید می توان گفت خلاقیتی ندارید.
4.People Management:
مدیریت افراد
که اشاره به نقش پذیری به عنوان یک رویه در تربیت افراد یا انگیزه مند کردن آنها برای بهبود و اجرای بهتر است که سخت ترین و مهم ترین نقش در بحث های مدیریتی است.
5. Coordinating with Others:
مهارت هماهنگ شدن با دیگران
این مهارت شامل توانایی سازماندهی کار خود و لینک آن با دیگران است و توجه به فعالیت های مختلف به طور همزمان دارد. البته با اولویت بندی و تفویض اولویت در صورت لزوم.
6. Emotional Intelligence:
هوش هیجانی
این مهارت اشاره به توانایی فرد برای کنترل احساسات و استفاده از آن برای بالا بردن قدرت تفکر است.
افراد با هوش هیجانی بالا در تشکیل و حفظ روابط بین فردی و گروهی بهتر عمل می کنند.
7. Judgment & Decision Making
مهارت تصمیم گیری و قضاوت
در این مهارت فرد برای حل مشکلات از بین چند گزینه امکان پذیر،یک گزینه را انتخاب میکند. مساله ای که واضح و مشخص است ریسک پذیری و قبول آن از طرف فرد است.
این مهارت یک جزء کلیدی از مهارت های مدیریت محسوب می شود.
8. Service- Orientation Management:
مدیریت سرویس گرا
که به توانایی و تمایل به پیش بینی،تشخیص و رفع نیاز دیگران گفته می شود. افراد دارای این مهارت در فراهم آوردن رضایت افراد و در دسترس و تمرکز افراد اطراف خود تلاش می کنند.
9. Negotiation
مذاکره
روشی است که افراد آن را برای حل و فصل اختلافات به کار میوگیرند.
در این روش افراد برای درک مساله و رسیدن به بهترین نتیجه ممکن تلاش می کنند.
در مذاکره افراد به دنبال منافع متقابل و حفظ یک رابطه کلیدی برای نتیجه ای موفقیت آمیزانه هستند.
10. Cognitive Flexibility
که از آن به انعطاف پذیری شناختی تعبیر می شود
توانایی ذهن است برای سوئیچ بین تفکر در دو مفهموم متفاوت یا به عبارتی تفکر در مورد مفاهیم متعدد به طور همزمان با در نظر گرفتن جنبه های مختلف فکری.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا آموزش بهتر از تحصیلات است؟
بیشتر افراد دوران مدرسه را به عنوان بهترین دوران زندگی خود معرفی میکنند. آنها خوشگذرانیها و دوستیها را به یاد دارند. اما آیا از آن چیزهایی که به آنها آموزش داده شده است در زندگی خود استفاده میکنند؟
هدف مدرسه این است که دانش انتقال دهد و افراد را برای زندگی در اجتماع در آینده آماده کند. بدون شک مدرسه با این هدف والا در جهت تعلیم و تربیت گام برمیدارد اما بهراستی دانشآموزان با فارغالتحصیل شدن از مدرسه مهارتهای لازم برای زندگی در اجتماع را فرامیگیرند یا خیر؟
فارغ التحصیل نشدن از مدرسه یا دانشگاه تقریباً از دید همه بهعنوان یک نکته منفی دیده میشود و معمولا احتمال داده میشود کسی که از مدرسه یا دانشگاه فارغالتحصیل نشود در پیدا کردن شغل و رسیدن به موفقیت در آینده با مشکل مواجه خواهد شد. با این حال برخی از موفقترین و خلاقترین افراد از دانشگاه یا مدرسه انصراف دادهاند. آیا آموزش چیزی فراتر از مدرسه یا دانشگاه است؟
آموزش درواقع روند تسهیل یادگیری یا کسب دانش، مهارتها، ارزشها، باورها و عادات است. تحصیلات غالبا و تقریبا همیشه زیر نظر اساتید و مربیان انجام میشود، اما یادگیرندگان میتوانند خودشان هم آموزش ببینند.
تحصیلات همیشه در دانشگاه یا مدرسه انجام میپذیرد اما آموزش میتواند در هر مکان، زمان یا با هر کسی و در هر موقعیتی انجام شود.
درواقع هرگونه تجربهای که بر فکر، احساس یا عمل تأثیر ساختاری داشته باشد آموزش در نظر گرفته می شود.
در مدرسه و دانشگاه افراد زیادی به جای اینکه انرژی و توانشان را برای آموزش مهارتهای لازم برای داشتن یک زندگی شاد، سالم، سازنده و مفید صرف کنند صرف برآورده کردن انتظارات آموزگاران و مربیان مدرسه و اساتید دانشگاه میکنند.
برای رسیدن به موفقیت و تجربه زندگی شاد و موفق و سالم، عمل کردن به شیوهای متفاوت و خلاقانه است نه تکرار کاری که دیگران قبلا انجام دادهاند یا تقلید آنچه دیگران انجام میدهند.
معمولا موضوعات مهمی مثل برقراری و حفظ روابط موثر و مثبت، هدایت یک زندگی معنادار و انجام کار هوشمندانه در مدرسه آموزش داده نمیشود. اینها مفاهیمی هستند که در مدرسه و دانشگاه کمتر خواهید آموخت اما اگر خودتان به دنبال مطالعه کردن و مهارتآموزی در این زمینهها بروید نه صرفا از طریق کتب آموزشی بلکه از طریق تجربه طبیعتا بیشتر به یادگیری و آموزش علاقهمند میشوید و بهتر میتوانید دانش خود را به طور کاربردی در جهت زندگی معنادار و سازنده به کار ببرید.
راهکارهایی برای یادگیری و آموزش موثرتر در زندگی
▪️یادگیری را محدود به مدرسه نکنید
از طریق کتابهای غیردرسی، فیلمهای آموزشی، شرکت در دورههای آموزشی کاربردی و کنفرانسهای آموزشی و حتی کارورزی و کسب تجربه در زندگی میتوانید این یادگیری فعالانه و پایانناپذیر را تجربه کنید.
▪️خارج از علایق خود مطالعه کنید
اگر یادگیریتان را محدود کنید به آنچه از قبل می دانستید و آنچه میدانید و علاقهمندید بعید به نظر میرسد که رشد شخصیتی قابل توجهی داشته باشید و برای اینکه بتوانید روز به روز دانش و مهارتهایتان را افزایش دهید باید دنبال راهی برای یادگیری خارج از حلقه طبیعی خود باشید.
▪️با افراد هوشمند صحبت کنید
افراد موفق همواره با دیگران شبکهسازی میکنند و از آنها نیز یاد میگیرند و همین روند یکی از عوامل موثر در رسیدن به موفقیت محسوب میشود.
▪️در مورد مسائل مختلف سؤال و فراتر از آن فکر کنید
سعی کنید در مورد مسائل مختلف عمیقا فکر کنید. اگر تفکر کنید کمی بعد شروع یک چشم انداز جدید و فوقالعاده در زندگی برای خود متصور خواهید شد و ایدهها و اهدافی که میتواند نقطه شروعی برای رسیدن
به موفقیت و تجربه زندگی بهتر باشد خود را نمایان و به ذهنتان خطور میکنند.
▪️آموزش نباید یکطرفه باشد
در حقیقت، تجربه نشان میدهد که شما از طریق آموزش دادن و مشاوره دادن به دیگران خیلی بیشتر یاد خواهید گرفت. پس به طور فعال به دنبال فرصتهایی برای به اشتراک گذاشتن مهارتها و دانشهایتان باشید.
▪️یادگیری، کسب تجربه و اعمال آموختههایتان را ادامه دهید
هنگامی که قدم در راه و مسیر بیپایان یادگیری میگذارید در مورد زندگی و خودتان چیزهای زیادی کشف خواهید کرد که قبلا حتی فکرش را هم نمیکردید و به راحتی میتوانید از همسالانتان پیشی بگیرید.
منبع: Lifehack
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اعتیاد به کار؛ بلایی که عمرمان را میگیرد.
اعتیاد به کار (Workaholism) یا اعتیاد شغلی نوعی اعتیاد رفتاری است که در آن فرد به شغل خویش معتاد میشود. اعتیاد به کار از جمله اعتیادهایی محسوب میشود که در نگاه جامعه عموما تصویر منفی ندارد و حتی گاهی به عنوان صفتی مثبت و مورد احترام در افراد در نظر گرفته میشود. متاسفانه حتی ممکن است فردی که مبتلا به اعتیاد شغلی است مورد تشویق و حمایت قرار بگیرد، چرا که کارفرمایان با زندگی خصوصی این افراد ارتباط برقرار نکرده و از مشکلات آنها آگاهی ندارند.
باید بدانید که همه معتادان به کار، میلیاردر نبوده و الزاما در ردههای بالای سازمانها مشغول به کار نیستند. اعتیاد به کار تنها یک الگوی رفتاری است که در هر کسی و در هر موقعیتی ممکن است روی دهد.
ویژگی افراد معتاد به کار:
▫️در کل باید بدانیم معتاد به کار بودن با سختکوشی فرق دارد. اصطلاحا به کسی معتاد به کار میگویند که نتواند میان زندگی شغلی و شخصیاش تعادل ایجاد کند.
▫️یک فرد معتاد به کار تمام فکر و ذکرش معطوف به کار است.
▫️از کار برای التیام تنشهای روانی خود استفاده میکند.
▫️همیشه بیش از زمان مقرر در دفتر کارش میماند.
▫️در زمان بیکاری اغلب از حال روحی و جسمیاش شکایت میکند.
▫️از دیگر وظایف خود در قبال شریک زندگی، فرزند و فعالیتهای اجتماعی غفلت میکند.
▫️زمان از دست رفته کاری را شدیدا تحت کنترل دارد.
▫️سلامتی خود را قربانی کار میکند.
عوارض اعتیاد به کار و اهمیت درمان آن:
▫️عوارض فیزیولوژیک با نشانههایی مانند سردرد و خستگی و سوء هاضمه و تیکهای عصبی؛
▫️مشکلات رفتاری مانند زود از کوره در رفتن؛
▫️اضطراب و استرس زیاد؛
▫️بی خوابی و کم خوابی؛ کمبود خواب باعث میشود تا فرد نتوانید به درستی روی کارهای خود تمرکز کنید و قدرت تصمیم گیری کاهش پیدا میکند.
چگونه میتوان اعتیاد به کار را درمان کرد؟
▫️ یاد بگیرید که بهموقع کار را تعطیل کنید.
▫️یاد بگیرید که چگونه استراحتهای کوتاهی در هنگام کار برای خودتان ایجاد کنید. مثلا به جای آنکه پشت میز کارتان ناهار بخورید، آن را بیرون از محل کار صرف کنید.
▫️کار خود را به منزل نبرید.
در نهایت بهیاد داشته باشید اعتیاد به کار برای هیچکسی مزیتی به همراه ندارد. نه برای شما، نه برای تیم یا سازمانتان و نه حتی برای کل جهان. کار بیش از حد به منزلهی موفقیت یا بهرهوری بیشتر نیست. اگر استراحت کافی، خواب کافی و زمان برای ایجاد روابط با دیگران و پرداختن به موضوعات شخصی مورد علاقهتان داشته باشید، نهتنها شادتر که فردی مفیدتر نیز خواهید بود. پس همواره تا حدی کار کنید که به زندگی شخصی و سلامتیتان لطمهای وارد نشود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اهمیت مربی گری در تحولات و تغییرات فردی سازمانهای امروزی چیست؟
آندرسون و آندرسون» بر این باورند که یک فعالیت مربیگری فراتر از تجربه ای است که فرد از مربیگری دریافت میکند و دربردارنده چهار ویژگی زیر است:
1 .تغییر به منظور تحقق نیازهای بهسازی فرد و نیازهای استراتژیک سازمانی مورد توجه قرار میگیرد:
اهداف خیلی نباید خیلی ناچیز و کوچک باشند و باعث از بین رفتن فرصت و موقعیت گردد و همچنین اهداف نباید خیلی بزرگ و غیرقابل تحقق باشند که باعث تحلیل انرژی و انگیزه فرد گردد. از دیدگاه سازمانی، هدف اصلی عبارت از تنظیم و منطبق کردن بهسازی فرد با نیازهای استراتژیک سازمان میباشد.
2. تغییری که در اثر مربیگری رخ میدهد، بسیار ماندگار و بادوام است:
این امر مساله مهمی است و تفاوتی حقیقی بین نوعی از مربیگری است که تغییر و تحول شخصی ایجاد میکند در مقایسه با آن نوع مربیگری که صرفا به مسائل ساده و سطحی میپردازد. در مربیگری سطحی رفتار تغییر داده شده بسیار سطحی و موقتی است، به گونهای که زمانیکه کارها بخوبی پیش روند به نظر میرسد که فرد مهارت و توانایی جدید را بدست آورده است اما زمانیکه کارها دشوار گردند و یا مشکلی پیش بیاید فرد به رفتار اولیه خود بازگشت خواهد کرد چراکه با آن رفتار احساس امنیت میکند و آشناست. برای آنکه تغییر ماندگار باشد مربیان بایستی بسیار زیاد کار کنند، آنها را یاری کنند تا بینشی بدست آورند و آن بینش و دیدگاهها را به اقداماتی خاص تبدیل نمایند. اقداماتی که در نظر گرفته میشود بایستی در راستای اهداف مورد نظر باشند. این فرایند باعث میشود تا تغییرات ماندگار و بادوام گردند.
3. نتایج یک فرایند مربیگری زمینه توسعه و بهسازی مستمر را برای فرد، صرف نظر از حضور یا عدم حضور یک مربی، فراهم می آورد:
زمانیکه مربیگری بخوبی انجام میشود افراد نه تنها مهارتهای جدید و شیوههای برخورد با چالشها و موقعیتها را فرا میگیرند، بلکه نحوه یادگیری را هم یاد میگیرند. بدست آوردن بینش درست و صحیح، افراد را قادر میسازد تا رشد و توسعه را خود را با وجود یا عدم وجود حمایت یک مربی دنبال نمایند و ادامه دهند. برای یک مربی باارزشترین لحظات زمانی است که فرد خودش را مربیگریمیکند. با این اقدام افراد یاد میگیرند تا زمانی را به دادن بازخورد بر اهداف و عملکرد خود صرف نمایند و راههای بهبود و پیشرفت را پیدا نمایند.
4. تغییر تا جایی ادامه مییابد که به تکامل منجر شود و ارزش آن صرفا برای افرادیکه مربیگری را تجربه کرده اند، نمی باشد:
مربیگری فرایندی مسری است. چنانچه مربیگری تغییراتی را در افراد ایجاد میکند مانند؛ تغییراتی در نحوه تعامل با دیگران و شیوه برقراری ارتباط، افراد پیرامون آنها نیز اغلب تحت تاثیر این تغییرات قرار میگیرند. برخی افراد زمانهایی را صرف میکنند تا آنچه را که یاد گرفتهاند را با دیگرا به اشتراک بگذارند.
منبع: لینکدین
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هفت قانون طلایی NLP برای موفقیت :
۱- قانون اعتقادات
به هر چیز که اعتقاد داشته باشید چه درست چه نادرست، بر قسمت نیمه هوشیار ذهن تأثیر میگذارد و با دقتی حیرت آور به عینیت در میآید. هر امر باید ابتدا در قالب اعتقاد درآید تا به آن عمل شود.
۲- قانون انتظارات
هر آنچه که انتظارش را میکشید به سرتان میآید. مثلاً اگر انتظار یک زندگی خوب و موفق را میکشید، همان را خواهید داشت و برعکس. پس اگر هر عملی که انجام دهید از آن انتظار مثبت داشته باشید، نتیجه مثبت خواهید گرفت. حتماً تأثیر این قانون را در زندگی روزمره زیاد دیدهاید.
۳- قانون جاذبه
منفیها، منفیها را جذب میکنند و مثبت ها، مثبتها را. افراد با ذهنیت منفی، اشخاص منفی را جذب میکنند و برعکس، افراد با ذهنیت مثبت، اشخاص پر انرژی و مثبتاندیش را.
۴- قانون جانشینی
ذهن نیمههوشیار در یک لحظه میتواند فقط به یک وجه از قضیه فکر کند (مثبت یا منفی). یعنی زمانی که میخواهیم به جنبه مثبت کاری فکر کنیم قادر نیستیم در همان لحظه جوانب منفی آن را هم بسنجیم. مگر آنکه جنبه منفی جانشین وجه مثبت شود.
۵- قانون کارما
آدمی تنها آنچه را که میدهد باز میستاند. بازی زندگی، بازی بومرنگ هاست. پندار و کردار و گفتار انسان دیر یا زود با دقتی حیرت انگیز به خود او باز میگردد.
کارما واژهای است سانسکریت به معنای «بازگشت». آنچه که آدمی بکارد، همان را درو خواهد کرد. بسیاری از مردم از این واقعیت غافلند که هدیه دادن نوعی سرمایه گذاری است و اندوختن از سر حرص و احتکار جز تنگدستی عاقبتی ندارد.
۶- قانون بخشایش
این قانون میگوید خطاهای خود و دیگران را فراموش کنید و ببخشید. فراموش کردن خطاهای خود این حسن را دارد که تصویر ذهنی شخص از خود، مخدوش نمیشود. هر اندیشهی خشک و محدودکنندهای مثل مقصر دانستن خود، یا کینه و ناراحتی داشتن از دیگران بر ذهن نیمههوشیار اثر گذاشته، مانع پیشرفت میشود.
۷- قانون پرهیز از تردید و هراس
جز تردید و هراس هیچ چیز نمیتواند میان انسان و آرمانهایش فاصله ایجاد کند. اگر انسان بدون دلهره، برای تحقق آرزوهایش تلاش کند، بیدرنگ برآورده خواهد شد. ترس، دشمن بزرگ بشر است. ترس از تنگدستی، ترس از بدبختی، ترس از شکست، ترس از بیماری، ترس از دست دادن و …
آنتونی رابینز
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 روش آسان برای بهتر شدن در شغل خود
بسیاری از ما آنگونه بزرگ شدیم تا شغل خود را چیزی جز راهی برای کسب درآمد نبینیم. ما اغلب به شغل خود به عنوان راهی برای رشد شخصیتی و حرفهای فکر نمیکنیم، اما هر شغلی این فرصت را به ما میدهد. حتی بدترین کاری که تا اکنون داشتهاید نیز چیزی ارزشمند به شما آموخته است.
رفتن به سر کار مانند رفتن به باشگاه است. همیشه تمرین جدیدی برای رشد و ایجاد عضلات جدید وجود دارد.
شما میتوانید در کار تفریح بیشتری داشته باشید، در شغل خود موفقتر باشید و از کار هر روز به عنوان وسیلهای برای تقویت اعتماد به نفس خود استفاده کنید.
در ادامه 10 روش برای انجام این کار را معرفی خواهیم کرد.
1- از قبل برنامه ریزی کنید.
هر شب قبل از رفتن به خانه از محل کار و یا زمانی که در خانه بیکارید، لیستی از اولویتهای خود را برای روز بعد آماده کنید. اگر تا زمانی که به محل کار خود برسید در مورد برنامههای خود فکر نکرده باشید، از برنامه عقب هستید!
2- یک نقشه اولویت ایجاد کنید.
یک ورق کاغذ ساده را بیرون بیاورید و ابتکارات و پروژههای مهم خود را بر روی آن بنویسید و هر کدام را به شکلی بر روی کاغذ ترسیم کنید. به دنبال اتصالات و ارتباط میان آنها باشید. اولویت اول خود را به شکل بزرگتری نسبت به پروژههای کوچک ترسیم کنید. حالا، آنها را سازماندهی کنید.
3- دفترچه یادداشت داشته باشید.
میتوانید در محل کار (یا در خانه، اما در مورد کار خود) موضوعاتی که میخواهید را یادداشت کنید. نوشتن ایدههای خود در کاغذ، یکراه عالی برای دیدن فرصتها، مشکلات، چالشها و کارهایی است که میتوانید برای برطرف کردن آنها انجام دهید.
4- یاد بگیرید که بگویید "ای کاش میتوانستم کمک کنم، اما نمیتوانم."
یاد بگیرید در محل کار خود مرزهایی تعیین کنید. هیچ کس به مرزهایی که تنظیم نشدهاند احترام نخواهد گذاشت. از رئیس و همکاران خود برای سپردن کار بیش از حد به شما عصبانی میشوید، اما نباید آنها را سرزنش کنید. شما کسی هستید که باید بگوید "کافی است!"
5- در مورد آینده فکر کنید.
یکی از بزرگترین مشکلات مردم در کار، این است که به مسائل درست در مقابل جلوی روی خود توجه میکنند و دیدگاه بلندمدت را نادیده میگیرند. آنها فکر میکنند "هنگامی که به آن رسیدم، به آن فکر خواهم کرد!" موفقترین افراد مردمی هستند که همیشه شش ماه، یک سال و چند سال آینده خود را میبینند.
6- مشاوره بگیرید.
محل کار میتواند مکانی رقابتی باشد. این امر درخواست کمک از همکاران را دشوار میکند، اما ایده خوبی است که این کار را انجام دهید! این امر زمانی که غرور خود را کنار میگذارید تا بپرسید "اگر شما بودید، این وضعیت را چگونه حل میکردید؟" اعتماد را ایجاد میکند.
هنگامی که از همکارانتان مشاوره بخواهید، احتمال اینکه همکارانتان نیز از شما درخواست مشاوره و کمک کند را افزایش میدهد.
7- به لیست کارهای خود احترام بگذارید، اما آن را تنها تمرکز خود قرار ندهید.
شرایط میتوانند در یک لحظه تغییر کنند و اولویتهای شما میتواند با یک تماس تلفنی و یا ایمیل به طور گستردهای عوض شود. لیست کارها ابزاری مفید است، اما نباید زندگی کاری شما را مدیریت کند. چندین بار در روز فعالیتهای خود را به منظور اطمینان از انجام مهمترین کار مجدداً بررسی کنید.
8- با رئیس خود هماهنگ باشید.
بسیاری از مردم تصور میکنند که مدیرشان از فعالیتهایشان آگاه است، اما این درست نیست. یک بار در ماه و یا بیشتر در صورت امکان، با مدیر خود بنشینید و اولویتها و پروژههای خود را عنوان کنید.
این امر به ارتباط شما کمک خواهد کرد و به مدیرتان نشان میدهد که چه فعالیتهایی انجام میدهید و شما را از هدر دادن انرژی برای کار بر روی چیزهایی که هیچ کسی به آنها اهمیت نمیدهد کمک میکند!
9- استراحت کنید.
ما فکر میکنیم زمانی که بیشترین کار را انجام میدهیم بیشترین کارایی را داریم اما این امر همیشه درست نیست. کار بدون استراحت و یک سره راهی عالی برای بیمار شدن و اشتباه کردن است.
10- خود را قبول داشته باشید.
بررسی عملکرد سالانه نباید تنها زمانی باشد که برای کار سخت به خود اعتبار میدهید. شما میتوانید هر روز آن را انجام دهید! هنگامی که یک مهارت جدید را یاد میگیرید، جشن بگیرید. هنگامی که یک مشکل پیچیده را حل میکنید، به خود پاداش دهید. هنگامی که صدای خود را پیدا کرده و در مورد موضوعی که نیاز بود صحبت میکنید، از خودتان قدردانی کنید.
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید