| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
تیپ های شخصیت- شغل شش گانه جان هالند را بیشتر بشناسید:
شخصیت قراردادی ( سنتی / معمول) ( Conventional)
فرد با شخصیت قراردادی تمایل دارد که کارها را به خوبی سازمان دهی کند و یک محیط کاری پایدار با اهداف سازمانی روشن را ترجیح می دهد. افرادی اهل عمل، مرتب و منظم و قادر به کنترل خویشاند. برخی جنبه های نامطلوب این شخصیت ممکن است ویژگی های چون کمبود تخیل و خلاقیت و الگوهای تفکر انعطاف ناپذیر باشد. این نوع شخصیت نوع گسترده ترین شخصیت شغلی در دنیای کسب و کار است.
شخصیت هنری (Artistic)
این نوع شخصیت مخالف شخصیت قراردادی است، افرادی تخیلی هستند و به شهود خود بسیار اتکا می کنند. آنها معمولا مهارت های کلامی خوبی دارند، اما اغلب دارای توانایی های ریاضی و قیاسی نیستند. برخی خصوصیات منفی ایندسته شامل تمایل به بی نظمی است. افراد تیپ هنری خود را به شکل آزاد و سازمان نیافته بیان مینمایند. ارزشهای این افراد اصالت، خلاقیت و آزادی است.
شخصیت واقع گرا(Realistic)
این افراد به عنوان افرادی واقع گرا، پایدار و عمل گرا توصیف شده اند. آنها اغلب خجالتی بوده و با خواسته ها و آرزوهای دیگران خود را تطابق می دهند. این افراد معمولاً از مهارتهای مکانیکی و فنی خوبی برخوردارند و تحمل کمی نسبت به مسائل انتزاعی و نظری دارند. ارزشهای این افراد پول، ثروت و مقام است و روابط انسانی برای این تیپ اهمیت کمتری دارد. یک فرد واقعگرا در بیان احساسات خود مقاومت میکند و بیشتر دوست دارد درباره فعالیتها و تخصصها صحبت نماید.
شخصیت اجتماعی (Social)
هسته مرکزی شخصیت افرادی که در این تیپ قرار میگیرند؛ " کمک کردن " است. این افراد در ایجاد ارتباط انسانی مهارت دارند. تمرکز اصلی آنها بر روی مشکلات اجتماعی است و خدماتی که به دیگران میدهند معمولاً از نوع ارتباطی است. آنها به فعالیتهای آموزشی علاقهمندند. معمولاً افراد اجتماعی دوست دارند مشکل خود را با تشکیل تیمهای گروهی و یا از راه مذهب، سیاست و خدمات اجتماعی حل کنند. بسیار اخلاقی هستند و از کار کردن با ماشین و ابزارآلات خوششان نمیآید.
شخصیت تهوری - جسور (Enterprising)
افرادی که در این تیپ قرار میگیرند؛ قدرت رهبری و نفوذ روی دیگران دارند. افرادی جاهطلب و سلطهجو هستند. قدرت کلامی آنها قوی است. دوست دارند در موقعیتهای رهبری قرار گیرند و کار کردن با دیگران را دوست دارند نه برای اینکه به آنها کمک کنند؛ بلکه برای اینکه آنها را مدیریت و رهبری نمایند. آنها تواناییهای خود را بیشازاندازه تخمین میزنند. به مشاغل جسورانه علاقمند هستند.
شخصیت جستجوگر(Investigative)
افرادی که در تیپ جستجوگر قرار میگیرند؛ تکلیف محورند. به ریاضیات و علوم علاقه زیادی دارند. معمولاً مستقلاند. ذهن تحلیلگر و باهوشی دارند. میخواهند دیگران دور آنها جمع شوند. این افراد در حل مشکلات خود اعتماد به نفس بالایی دارند و دوست دارند با سؤالاتی که جوابش معلوم نیست چالش داشته باشند. به مشاغل تفحصی علاقمند هستند. آنها در سازمانهای تحقیقاتی رشد می کنند و بر خود فشار کمی برای متقاعد کردن دیگران می آورند. این افراد تعامل کمتری با بقیه افراد دارند و معمولا با فراد اجتماعی بهتر کار می کنند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چهار دنیای کاری در سال ۲۰۳۰
دنیایی را تصور کنید که در آن کارکردهای منابع انسانی به شکلی که ما میشناسیم محو شود و اتوماسیون، برونسپاری و تیمهای خودسازماندهیکننده جایگزین آن شود؛ یا دنیایی که در آن جنگ بر سر جذب استعدادهای برتر آنقدر شدید است که بیشتر متخصصان حوزه تکنولوژی، مدیر برنامههایی را برای مذاکره و مدیریت امورشان میگمارند. این تصورات مثل یک داستان علمی است. اما دنیای کار آنقدر سریع در حال تحول است که هر سناریویی در آن میتواند به واقعیت تبدیل شود.
کارشناسان موسسه PwC چهار گزینه برای «دنیای کار آینده» متصور شدهاند که هر کدام با یک رنگ مشخص شده است. این سناریوها به سازمانها کمک میکنند احتمالات مختلف را بررسی کنند و برای مواجه شدن با آن آماده شوند.
مطمئنا، در آینده کاری یکی از عوامل چهار دنیایی که متصور شدهایم - قرمز، آبی، سبز و زرد - نفوذ و قدرت بیشتری دارد. اما منطقی که در پس هر یک از این دنیاها قرار گرفته، برای کسانی که مسوول استخدام و توسعه نیروی کار هستند و نیز برای خود نیروی کار، اثرات و معنیهای مهمی دارد.
دنیای قرمز
▪️در دنیای قرمز کوچکتر بودن نشانه قدرت است. تکنولوژی به کسبوکارهای بسیار کوچک امکان میدهد از ذخایر اطلاعات، مهارتها و پول که قبلا فقط در اختیار سازمانهای بزرگ بود، بهرهبرداری کنند. در دنیای قرمز، آهسته و پیوسته رفتن معنایی ندارد، بلکه متخصصانی موفق خواهند بود که خیلی سریع به نتیجه میرسند.
▪️در این دنیا واحد منابع انسانی دیگر کارکرد مجزایی ندارد. استفاده از اتوماسیون برای پیدا کردن استعدادهای مناسب و وفق دادن کارکنان با کارفرمایان و نیز وفق دادن مهارتها با تقاضا، متداول خواهد شد.
▪️در میان رقابت شدیدی که برای جذب استعدادها وجود دارد، کسانی که دارای مهارتهای پرتقاضا هستند، خیلی بیشتر از همه پول درمیآورند. مذاکرات کاری به جای اینکه منحصرا در مورد میزان حقوق و پاداش باشد، فاکتورهایی مثل مالکیت داراییهای فکری و آزادی داشتن در کار را شامل میشود.
دنیای آبی
▪️در دنیای آبی شرکتهای بزرگ جهانی محور قرار میگیرند و بیش از همیشه، بزرگتر و قدرتمندتر و تاثیرگذارتر میشوند.
▪️جنگ بر سر جذب استعدادها سختتر میشود. واحد منابع انسانی از معیارهای پیشرفته برای پیشبینی نیازهای استعدادهای آینده و سنجش عملکرد کارکنان استفاده میکند.
▪️شرکتها از گروه کوچکی از «ابرکارکنان» که بهرهوری خود را با تکنیکها و ابزارهای توسعه فیزیکی و پزشکی به حداکثر میرسانند، بهره خواهند برد. تقاضا برای نیروی کار قراردادی با مهارتهای تخصصی بالا خواهد بود و این گروه پاداشهای خوبی دریافت خواهند کرد.
دنیای سبز
▪️دنیای سبز بر اساس نیاز به آگاهی اجتماعی قدرتمندی پیش خواهد رفت و مسوولیتپذیری در برابر محیط زیست، تنوعگرایی، رعایت حقوق بشر و عدالت، الزاماتی هستند که شرکتها باید رعایت کنند.
▪️مدیر عامل هدایتکننده استراتژی مدیریت افراد برای سازمان است. واحد منابع انسانی به «مردم و جامعه» تغییر نام خواهد داد و نقشهای جدیدی مثل حفاظت از برند، بازاریابی، مسوولیت اجتماعی شرکتی و تجزیه و تحلیل داده به آن محول خواهد شد. استراتژیهای پاداش حول «شهروند شرکتی» و رفتارهای خوب حین عملکرد کارکنان خواهد چرخید.
▪️کارکنان میدانند که اخلاق کاری آنها بهطور جدی مورد توجه است و عملکردشان با طیف گستردهای از معیارها ارزیابی خواهد شد. کارکنان آینده ساعات کاری منعطف و متناسب با نیازهای خانواده خواهند داشت و برای شرکت در پروژههای مفید اجتماعی تشویق خواهند شد.
دنیای زرد
▪️در دنیای زرد ، کارکنان و شرکتها به دنبال معنا و ارتباطات بیشتری هستند و به ابعاد انسانی ارزش زیادی داده خواهد شد. کارکنان انعطاف و استقلال خواهند داشت و برای سازمانهایی با سوابق اجتماعی و اخلاقی قوی کار خواهند کرد.
▪️کارکردهای سنتی واحد منابع انسانی به رهبران کسبوکار یا یک مدیریت جمعی واگذار خواهد شد. مفهوم «پرداخت عادلانه» رواج خواهد یافت. درگیری بین تکنولوژی از یک طرف و ابعاد انسانی از طرف دیگر، معمولا به نفع مورد دوم حل و فصل خواهد شد. از آنجا که مشتریان در برابر همهگیر شدن اتوماسیون مقاومت میکنند، شرکتها روی محصولات خود نشانههایی میگذارند که نشان دهد این محصول به دست انسان ساخته شده، نه ماشین.
▪️کارکنان بیشترین وفاداری را نه به کارفرماهای خود، بلکه به افراد دیگری که مهارتها یا انگیزههای یکسانی دارند، نشان خواهند داد. این موضوع زمینه را برای ظهور انجمنهای صنفی جدید فراهم میکند که مسوول رفاه، مزایای بازنشستگی، آموزش و حتی تحصیلات دانشگاهی اعضای خود خواهند بود.
منبع: Strategy+Business
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چه زمانی کار تیمی واقعا ضروری است؟
اکثر رهبران سازمانی این طور فرض میکنند که آنها نیاز به پرورش کار تیمی بین افرادی دارند که مستقیم یا غیرمستقیم زیردست آنها هستند. مشکل زمانی شروع میشود که رهبران سازمانی تلاش میکنند تا نوع غلطی از همکاری در تیمهای خود ایجاد کنند و نتیجه آن زمان تلفشده و گاهی ناامیدی است.
به مثال نیکولاس توجه کنید:
نیکوکلاس، نایبرئیس بخش فروش منطقهای در شرکت تجهیزات پزشکی است. وقتی او به نقش جدیدش ارتقا پیدا کرد، وارث گروهی از مدیران فروش منطقه شد که مسوول فروش در مناطق جغرافیایی مخصوص به خود بودند. گرچه جلسات رودرروی او با زیردستانش که شامل بازبینی پیشرفت، انگیزه و مربیگری میشد، به شدت بهرهور بودند، اما جلسات تیمی ماهانه او چندان پرحاصل نبود. گرچه گروه او جمع شدن دور هم و انجام برخی فعالیتهای مشترک را دوست داشتند، اما افراد او اغلب تعجب میکردند که چرا در یک اتاق حضور دارند.
حال نگاهی به نقش کاترین میاندازیم:
او مدیر ارشد بازاریابی در همان شرکت نیکولاس است و هدایت یک تیم توسعه محصول را برعهده دارد. گرچه او گاهی نیاز به کار با اعضای تیم بهطور فردی را داشت، بهرهورترین کار در جلسات هفتگی اتفاق میافتاد که در آن بحثهای موثرتری در مورد مسائل کلیدی ارائه میداد. شرکتکنندگان این جلسات به ندرت احساس میکردند که وقتشان را تلف کردهاند.
البته بزرگترین تفاوت بین این دو موقعیت در میزان وابستگی بین اعضای گروه و کار تیمی منتج از آن نهفته است.
پیش از شروع هرگونه فعالیتی در ایجاد تیم یا حتی انجام جلسات تیمی، رهبران سازمانی باید از خودشان یک سوال بپرسند: آیا من گروهی از افراد با عملکرد بالا را مدیریت میکنم یا یک تیم با عملکرد بالا؟
در مورد نیکولاس، مورد اول درست است. بنابراین آنچه او بیشتر از همه نیاز داشت یک رهبری سازمانی به شکل تعامل رودررو از طریق جلسات هفتگی فردی بود. او پس از تشخیص این موضوع، از جلسات ماهانه به جلسات فصلی تغییر جهت دارد و تنها آن مسائلی را حل کرد که واقعا نیاز به کار تیمی داشت. آگاهی در مورد این کارآیی و تاثیر کلی آن به شدت افزایش یافت.
کاترین به شدت معتقد بود که او یک تیم با عملکرد بالا را هدایت و حتی ایجاد کرده است. این به معنای داشتن جلسات تیمی هفتگی فشرده و دو ساعته بود که تعاملات رودررو و «برحسب نیاز» ضمیمه آن شده است.
پس از ارزیابی اینکه زیردستان شما تا چه میزانی باید با یکدیگر هماهنگ و در ارتباط باشند، گام بعدی این است که تمرکز کار گروهی بر چه چیزی باشد. در اینجا هشت نقش معمول بیان شده است؛ نقشهایی که ممکن است زیردستان شما نیاز داشته باشند تا با یکدیگر ایفا کنند:
▪️تنظیمکنندگان برنامه کار: اولویتها را تعریف میکنند و به سایرین اطلاع میدهند.
▪️ادغامکنندگان: از یکپارچگی بین واحدها اطمینان حاصل میکنند.
▪️محرکان اجرا: محرک برنامهریزی، اجرا و پاسخگویی هستند.
▪️توسعهدهندگان استعداد: استعدادها را جذب، ارزیابی، توسعه و حفظ میکنند.
▪️دیپلماتها: پیوستگی درونی ایجاد میکنند و به محیط خارجی شکل میدهند.
▪️الگوها: ارزشها، رفتار و فرهنگ سازمانی را شکل میدهند.
▪️معمارها: سازمان را طراحی کرده و تغییرشکل میدهند.
بهعنوان مثال، زیردستان نیکولاس باید تنظیمکنندگان برنامه کار، توسعهدهندگان استعداد و پیشگامان میبودند. در مقابل، اعضای تیم توسعه محصول کاترین، باید ادغامکنندگان، محرکان اجرا و دیپلماتها میبودند.
گروه مدیران اجرایی که شرکتها یا واحدها را هدایت میکنند، باید بین هدایت همزمان تیمها و بنگاهشان توازن برقرار کنند. آنها اغلب باید هر هشت نقش را تا حدودی ایفا کنند. گرچه روشن کردن اینکه کدام یک نیاز به بیشترین تاکید دارد بسیار مهم است. قابل ذکر است که نقشهایی که گروه باید بهصورت جمعی ایفا کند، با گذشت زمان تغییر میکند.
از سوی دیگر، برای داشتن افرادی برنامهریزی کنید که نظراتشان را در مورد همه مسائل ارائه بدهند و در یک بحث گروهی شرکت کنند تا اطمینان یابید که همه افراد اتفاقنظر دارند. تلاشهای برای کار تیمی باید مناسب با هر گروه و موقعیت باشد.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه به عنوان یک مدیر عادل شناخته شویم؟
احتمالا شما هم در طول زندگی حرفهایتان با مدیرانی برخورد کردهاید که به نظرتان بیانصاف بودهاند. احتمالا با خود فکر کردهاید «وقتی مدیر شوم، هرگز اینگونه نخواهم بود!» اکنون که به سمت مدیریت ارتقا یافتهاید، به احتمال زیاد زمان و انرژی زیادی را به این مساله اختصاص میدهید که تصمیمات بیطرفانه اتخاذ کنید، اما بدون شک ایجاد تعادل در این زمینه کار چندان سادهای نیست.
برای شروع میتوانید از استانداردترین معیار سنجش عدالت که بر «نتایج» تصمیمات شما دلالت دارد تمرکز کنید. آیا فرآیند تصمیمگیری شما به یک توزیع عادلانه برای همه افراد مشارکتکننده انجامیده است؟ میتوانید این آزمایش را روی تصمیمات معمولی مدیریتی مانند چگونگی تخصیص حجم کار، و تشویق و پاداش به کار گیرید.
مطمئن باشید که تیم شما نتایج این تصمیمات مهم را به دقت زیر نظر دارند. اگر حتی یک نفر تحت تاثیر تصمیمگیری شما مزایای مثبتی دریافت نکند و این مساله چند بار تکرار شود، احتمال دارد که تصمیمگیری شما ناعادلانه برداشت شود. اگر این همه آن چیزی بود که باید نگران آن میبودید، زندگی نسبتا آسان بود.
متاسفانه مسائل پیچیدهتر از این است. علاوه بر عدالت در مورد نتایج، تیمتان عدالت شما در فرآیندها را نیز مورد قضاوت قرار میدهند. آیا فرآیند تصمیمگیری شما ذاتا و بدون در نظر گرفتن نتیجه عادلانه بوده است؟
مشکل اینجاست که وقتی میخواهید عدالت را در یکسو برقرار کنید، ممکن است سهوا طرف دیگر را مورد بیتوجهی قرار دهید.
تحقیقات نشان دادهاند که اهمیت نسبی عدالت در نتایج در مقابل عدالت در فرآیند، بستگی به این دارد که آن کارمند درباره کدامیک اول شنیده باشد. به عنوان مثال، در یک آزمایش، وقتی به افراد برای اولینبار گفته شد که استخدام نشدهاند، در حالی که هیچ توضیحی درباره فرآیند اتخاذ این تصمیم به آنها داده نشد، آنها فورا فرض کردند که این تصمیم ناعادلانه است.
این تحقیق نتیجه مهمی دارد. وقتی یک فرآیند عادلانه را طی میکنید که ممکن است به یک نتیجه ناعادلانه منتهی شود، مطمئن شوید که جزئیات فرآیند را به اطلاع تیم خود برسانید قبل از آنکه تیم از تصمیم شما مطلع شود.
اینکه عدالت در تصمیم یا نتیجه کدام یک مقدم است، بستگی به طبیعت تصمیم دارد. در حالی که سعی دارید کار تیمی و ارتباطات را تقویت کنید، توزیع مساوی نتیجه میتواند مفید باشد. مثلا اشتراک سود یک روش رایج برای پاداش دادن به کل گروه است وقتی موفقیتی که آنها به دست آوردهاند نتیجه کار گروهی همه آنها بوده است. اما زمانی که قصد دارید کارآیی فردی افراد را افزایش دهید باید روی فرآیند عادلانه بودن متمرکز شوید. پاداش فروش و سایر پاداشهای فردی کارمندان را تشویق میکند تا حداکثر تلاش خود را به کار گیرند.
اجازه دهید اهداف هر موقعیت خاص مشخص کند که چه فرمولی باید مدنظر قرار گیرد.
حتی زمانی که تلاش زیادی میکنید تا تصمیم عادلانه بگیرید، باز هم هیچ تضمینی وجود ندارد که تصمیم شما از دید آنها هم عادلانه برداشت شود. این اشتباه را مرتکب نشوید که فکر کنید تصمیمات شما خودشان گویای واقعیت هستند. اگر به دنبال یک فرآیند عادلانه از انتخاب اینکه چه کسی ارتقا بگیرد هستید، اجازه دهید تیم شما درباره شیوه قضاوت و تمایلات شما مطلع باشند.
یادتان باشد که در میان گذاشتن آنچه به آن فکر میکنید بسیار مهم است. شفافیت اعتماد را افزایش میدهد و در عین حال ورای فرآیند تصمیمگیری برای کارمندانتان ارزش خلق میکند.
در پایان همه ما میدانیم که زندگی عادلانه نیست. شما به عنوان مدیر، این مهم را زودتر از دیگران درک میکنید. با تصمیمات سختی روبهرو میشوید که هیچ راهحل ایدهآلی ندارد و نتیجه تصمیم برای بعضیها عادلانه و برای برخی ناعادلانه است. به خودتان زیاد سخت نگیرید. تا زمانی که با دقت درباره نیازهای کسب و کار فکر کردهاید و ارزیابی شما از راهحلهای موجود تا حد امکان عینی و عاقلانه است، کار خود را به خوبی انجام دادهاید. همیشه این فرصت را دارید که در تصمیم بعدی خود تعادل را مجددا برقرار کنید.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه از خود و کسبوکارتان محافظت کنید؟
همه مدارس کسبوکار رفتار اخلاقی در کسبوکار را بهعنوان یک اولویت مهم تدریس میکنند و اغلب آن را در بیانیههای ماموریت خود ارجاع میدهند. این کار بسیار با ارزش است و شاید منجر به ایجاد بازاری با محیط خصمانه به مراتب کمتری شود. اما تا زمانی که این مدینه فاضله ایجاد شود، باید این واقعیت تلخ را بپذیرید که افراد بسیار زیادی در بازار وجود دارند که حاضرند هر کاری بکنند تا پولتان را از چنگتان دربیاورند.
گاهی میتوان از یک رفتار غیراخلاقی تفاسیر مختلفی داشت. آنچه برای یک فرد بیعدالتی است، برای فرد دیگری فعالیتی بیعیب در کسبوکار است. اغلب افراد گروه دوم اصرار خواهند کرد که هیچ قانونی را زیر پا نگذاشتهاند. من این ایده را تایید نمیکنم که شما باید با رفتار غیراخلاقیتر تلافی کنید اما باید هر کاری میتوانید انجام دهید تا خودتان را از کارمندان متقلب، مشتریان دروغگو، مالکان کلاهبردار، عرضهکنندگان بدنام و رقبای ظالم محافظت کنید.
کتابهای بسیار زیادی وجود دارند که میتوانند اطلاعات بیشتری فراهم کنند اما من یک جمله را بهعنوان قاعده کلی بیان میکنم: استفاده از وکلا برای جلوگیری از مشکلات بهجای حل آنها، در بلندمدت، بسیار ارزانتر و با دردسر کمتری همراه است.
کارآفرینان میتوانند با پیروی از این قوانین از خودشان محافظت کنند:
▪️اعتماد کورکورانه به کسی نداشته باشید:
گرچه ایجاد روابط قوی بین عرضهکنندگان، مشتریان، کارمندان و سایرین نکات کلیدی برای شانس هر کارآفرینی برای موفقیت هستند؛ شما نباید کورکورانه وارد رابطه کاری شوید و این تصور را داشته باشید که طرف مقابل به همان صمیمیتی که نشان میدهد رفتار خواهد کرد.
مثلا یکی از بزرگترین اشتباهاتی که میتوانید مرتکب شوید این است که کل میزان پول را قبل از تکمیل کار به فردی پرداخت کنید.
▪️همه معاملات را ثبت کنید:
جالب است که پذیرش این مفهوم برای اکثر افراد دشوار است. برخی افراد این کار را توهین قلمداد میکنند؛ برخی نیز از درخواست چنین چیزی احساس خجالت میکنند. اما این کار هنوز بهترین روش برای اجتناب از سوءتفاهمها و اختلافات است. چه میشود اگر یک تصادف هولناک برای شریکتان اتفاق بیفتد و معامله شما روی کاغذ نوشته نشده باشد؟
▪️فاصله مناسب با کارمندان را حفظ کنید:
ایجاد یک محیط کاری خانواده دوست، مزیتهای زیادی دارد؛ از جمله افزایش روحیه، انگیزه، عملکرد، رضایت شغلی و حفظ کارمندان. متاسفانه، برخی کارآفرینان این مفهوم را به شکل افراطی آن میپذیرند.
حفظ برخی فاصلهها به رئیس شرکت اجازه میدهد تا نظم و نظارت را که هر دو برای یک سازمان موثر و کارآ ضروری هستند، حفظ کند. یک رئیس خوب باید مسوول، صادق، شفاف و در دسترس باشد بدون اینکه به کارمندانش اجازه دهد که فراموش کنند برای چه کسی کار میکنند.
ما از اینکه یک هیولای ظالم باشید دفاع نمیکنیم اما اینکه مانند یک بره قربانی رفتار کنید نیز چندان جالب نخواهد بود. اگر کسبوکارتان و خودتان را محافظت نکنید، مدت تصدی شما بهعنوان یک کارآفرین کوتاه و نامطلوب خواهد بود.
منبع: کتاب Never Bet The Farm
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مفهوم سفسطه به زبان ساده
شاگردان از استادشان پرسیدند: سفسطه چیست؟
استاد کمی فکر کرد و جواب داد: گوش کنید، مثالی می زنم، دو مرد پیش من می آیند. یکی تمیز و دیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند. شما فکر می کنید، کدام یک این کار را انجام دهند؟
هر دو شاگرد یک زبان جواب دادند:
خوب مسلما کثیفه!
استاد گفت: نه، تمیزه. چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدر آن را نمی داند. پس چه کسی حمام می کند؟
حالا پسرها... می گویند: تمیزه!
استاد جواب داد: نه، کثیفه، چون او به حمام احتیاج دارد. و باز پرسید: خوب، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند؟
یک بار دیگر شاگردها گفتند: کثیفه!
استاد گفت: اما نه، البته که هر دو! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد؟
بچه ها با سر درگمی جواب دادند: هر دو!
استاد این بار توضیح می دهد: نه، هیچ کدام! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!
شاگردان با اعتراض گفتند: بله درسته، ولی ما چطور می توانیم تشخیص دهیم؟ هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است.
استاد در پاسخ گفت: خوب پس متوجه شدید، این یعنی سفسطه! خاصیت سفسطه بسته به این است که چه چیزی را بخواهی ثابت کنی
پی نوشت:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
/مثنوی معنوی، مولانا
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیر : خدمتگزار یا سرور
در سازمانها و شرکتهای ژاپنی، معمولا کارمندان و مدیران در سالنهای وسیع به مانند ساردین کنار هم نشسته اند! اگر بخواهید مدیران واحدها را پیدا کنید، محال است که از روی امکانات، بزرگی میز و فضای کاری ، منشی و غیره بتوانید تشخیص بدهید که مدیر بخش کیست و باید حتما سوال کنید که مدیر چه کسی است و با تعجب خواهید دید که امکانات و فضای کاری مدیر، در حد بقیه و حتی کمتر از اعضای گروهی است که بر آنها مدیریت میکند. !!
حدود سه ماه قبل از ناگویا به یک دفتر شیک در مرکز توکیو منتقل شدیم و در ابتدا فضای کاری باز با کلی فضای خالی داشتیم که بتدریج و با انتقال و جذب نیروهای جدید، تکمیل شد. با ورود مستمر اعضای جدید، انتظار داشتم که فضای کاری من و سایر کارمندان کوچکتر شود ولی با کمال تعجب مشاهده میکنم که بجای فضای کاری کارمندان، این فضای کاری مدیر کل دفتر توکیو است که هر روز کوچک و کوچکتر میشود !! هر نفری جدیدی که می آید بخشی از فضای او را میگیرند با گذاشتن یک میز و کامپیوتر، به نیروی جدید اختصاص میدهند!!!
اینگونه است که مدیران ژاپنی خدمتگزار شرکت و کارمندان زیر دست خود هستند ( هرگاه شرکت مشکل مالی پیدا کند در ابتدا حقوق و پاداش مدیران کاهش می یابد و قطع میشود) و کارمند ژاپنی با دیدن این مدیران خدمتگزار، با جان و دل برای پیشرفت شرکت کار و تلاش میکند چون میبیند مدیر او جلوتر از او در صف اول فداکاری و تلاش قرار دارد و در هنگام مشکل و سختی، مدیر او پیشتاز و جلوتر از اوست.
یادم می آید در ایران مدیری داشتیم که طبق معمول مدیران ایرانی چند ده شغله بود و تقریبا هیچوقت در شرکت حضور نداشت!! با اینحال اتاق و فضای بسیار بزرگی را به خود اختصاص داده بود که بسیار هم به آن حساس بود. در مقطعی شرکت پروژه بزرگی را گرفت و تعداد زیادی نیروی جدید به شرکت وارد شدند. بتدریج فضای کاری ما کوچک و کوچکتر شد بطوریکه برخی مجبور شدند که در راهروها میز بگذارند و کارشان را انجام بدهند !!!
با اینحال کسی جرات نداشت از آن مدیر مغرور درخواست کند که بخش کوچکی از آن فضای بلا استفاده خود را به نیروهای جدید تخصیص دهد و خودش هم با دیدن این شرایط، هیچ اقدامی انجام نداد!!!
من نمیدانم ریشه اینهمه غرور و نخوت و احساس سروری در مدیران ما از کجا نشات گرفته است!! آخر چه عرضه کرده اند و چه گلی بسر ما زده اند !!! حداقل کارایی و بهره وری هم نداشته و ندارند که به آن ببالند و شرایط اسفناک کنونی اقتصاد، نتیجه عملکرد همین مدیران نالایق مغرور و سرور پیشه است. کمی مدیران ژاپنی را ببینید که با اینهمه کارایی و زحمت و تلاش، بدون ادعا به مانند یک خدمتگزار در خدمت شرکت و کارمندان زیر دست خود هستند!!!
دکتر حسین تهرانی، محقق ارشد شرکت تویوتا
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نوآوری فرغونی! (نوآوریهایی که به آنها میخندیم!)
هر چیزی که یک جامعه آن را نوآوری مینامند، نوع نگاه آن جامعه را به نوآوری نشان میدهد. اگر شرکتی تصمیم بگیرد تا «چرخ چاه» را به شیوهای طراحی کند که با نصب سریعتر داشته باشد یا یک «فرغون» بسازد که جمع بشود، آیا ما آن را نوآوری مینامیم؟ آیا به آن میخندیم؟
◀️ نوآوری ترسناک
این روزها نوآوری یک واژهی ترساننده است. وقتی اسم نوآوری میآید انتظار داریم تا تغییرات بزرگ را در بالاترین سطوح تکنولوژی شاهد باشیم. نوآوری برای ما یعنی معرفی یک فناوری جدید که استیو جابز در سالنی بزرگ با حضور خبرنگاران داشت، یا یک تغییر بزرگ که ایلان ماسک در خصوص خودروهای برقی به ما معرفی میکند.
اساسا تصور آن فرغون فرضی که گفته شد، برای ما یک تصور خندهدار است. آیا در ساخت آن فرغون دانش استفاده نشده است؟ آیا آن فرغون دانشبنیان است؟
اگرچه این پرسشها خندهدار است، اما میتواند پرسشهایی جدی در حوزهی نوآوری باشد.
◀️ نوآوری مردمی
اما آسیاییها و خصوصا هندیها در دههی اخیر یک مفهوم جدید به نام «نوآوری مردمی» (Grassroot Innovation) را معرفی کردهاند. نوعی از نوآوری که در آن نمیتوان از فناوریهای جدید سراغ گرفت، بلکه تنها ابزاری است که زندگی را برای مردم سادهتر میکند. نوآوری مردمی کاری به لبهی فناوری ندارد، اساسا کاری به بازارهای جهانی هم ندارد، بلکه از فناوریهای گذشته، از ایدههای ساده و از تکنیکهای پیش پا افتاده بهره میبرد تا بتواند با شیوههای نو، زندگی را سادهتر کند.
در نوآوری مردمی ممکن است یک سطح آب طراحی شود تا روستانشینان صحرای آفریقا بتوانند سادهتر از چشمه به چادر و سرپناهشان آب بیاورند! همانطور که در فیلم پست بعدی میبینید.
نوآوری را اصولا آن طبقهی خلاق شهری که تحصیلکردگان دانشگاههای برتر هستند، تولید میکنند، در حالی که نوآوری مردمی را اغلب کنشگران مدنی و فعالان اجتماعی راهبری میکنند. نوآوران مردمی از درد زندگی مردم نوآوری میکنند. آنها اهمیت کارشان در آن است که بتوانند سختیهای زندگی را ببینند و برای سختیها راهحلهای مناسب بیابند.
شاید بد نباشد به جای کمک به روستانشینان بشاگرد، به جای ژست مردمی گرفتن و فرغون در دست گرفتن و عکس گرفتن با آن، تلاش کنیم تا از طریق «نوآوری مردمی» کمی زندگی را برای آنان سادهتر کنیم.
شاید بد نباشد تا شیوهی نگاهمان به نوآوری را تغییر دهیم.
دکتر امیر ناظمی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
رمز و راز (اصول ساده) کار گروهی در ژاپن
مقصر نه، راه حل آری
همین چند وقت پیش بود که زحمات دوساله گروهی که در آن کار میکردم بر باد هوا رفت و خودرو و تمام تجهیزات پیشرفته آن، بیش از دو سال کد نویسی و تست، به یکباره از کار افتاد و کسی نمیدانست که دقیقا چه اتفاقی افتاده و هیچکس نمیتوانست دلیل قانع کننده ای برای آن پیدا کند. بطور خودکار اولین فکری که از ذهن من گذشت این بود که مقصر از کار افتادن سیستم کیست؟ سیستم و خودرو بسیار خوب و دقیق عمل میکرد و مشکلی نداشت و پس باید کسی در جایی خراب کاری انجام داده باشد!!
در این میان برخورد مدیران پروژه بسیار جالب و آموزنده بود. در جلسات متعددی که بلافاصله تشکیل شد، اصلا صحبتی از سرزنش و پیدا کردن فرد مقصر و خاطی نبود و تنها صحبت از این بود که به چه دلیل این مشکل بوجود آمده است. در حالیکه من همچنان بر وجود یک مقصر و خطاکار تاکید داشتم، سایر اعضای گروه بر یافتن مشکل اصلی تمرکز داشتند و سعی میکردند که پای کسی را به عنوان خطاکار به میان نیاورند و صحبتها در جلسات به حاشیه نرود.
پس از انجام تست ها و بررسی های مختلف ، سرانجام به مشکل اصلی پی بردیم که از تصور ما خارج بود و به پیچیدگی زیاد سیستم برمیگشت ( به قولی به عقل جن هم نمیرسید!!) و بر همین اساس در حال نوشتن چند حق اختراع خوب و اساسی هستیم. من از ذهنیت اولیه خودم بسیار شرمنده شدم که بدون تفکر لازم و با هیجان بسیار ( کلا هوش و عمل هیجانی ما ایرانیها بسیار بالا است)، تنها بدنبال مقصر بودم که در حالیکه مقصری وجود نداشت و مشکل اصلی عدم درک کامل ما از پیچیدگی های سیستم بود.
یادم می آید در ایران در پروژه پیچیده و مشکل لوله گزاری زیر آب و تست های مربوطه، با مشکلات و تاخیرات فراوانی مواجه بودیم . با اینکه مهندسین و نیروهای پروژه از افراد بسیار کارآمدی تشکیل شده بودند، ولی پیچیدگی های فنی و عدم تجربه، مشکلات و تاخیرات زیادی بوجود آورده بود. متاسفانه برخورد مدیر پروژه در مواجهه با این تاخیرات، تنها پیدا کردن مقصر و خراب کردن آوار بر سر او بود. با این روش مدیریت، نه تنها وقت زیادی از اعضای گروه صرف دعواهای بدون سرانجام میشد، بلکه با ایجاد جو سرخوردگی، بسیاری از نیروهای کارآمد پروژه را ترک کردند و عملا چندین بار کل تیم پروژه تغییر پیدا کرد، ولی مشکلات و تاخیرات نه تنها حل نشد بلکه به مراتب اوضاع بدتر و وخیم تر شد!!
در سطحی وسیعتر در مدیریت اقتصاد و صنعت مملکت هم دیدگاه مشابهی برای پیدا کردن مقصر و خطاکا وجود دارد. با بروز کوچکترین مشکل، به جای اینکه انرژی و وقت نیروهای نخبه صرف پیدا کردن راه حل شود، صرف دعواهای بی انتهایی میشود که تنها مشکل را تشدید میکند و هیچ نتیجه ای در برندارد.
دکتر حسین تهرانی، محقق ارشد شرکت تویوتا
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قلعه ذهنی شما
کتاب تسلّای فلسفه، آخرین کتابی است که در زندان و توسط بوئتیوس رومی نوشته شد. زمانی که بوئتیوس وحشتزده و مستاصل در زندان به انتظار اعدام نشسته بود، شمایل زنانه گیرایی بر او ظاهر میشود؛ این زن فلسفه است. فلسفه، دنیا را برایش توضیح میدهد و برخی از ابزارهای ذهنی را در اختیارش میگذارد تا برای کنارآمدن با وضعیت جدید و گریزناپذیرش به او کمک کند. خلاصه توصیههای فلسفی او به شرح زیر است:
▪️وجود سرنوشت را قبول کنید. خیلی در قید این نباشید که در حال صعود هستید یا نزول. همهچیز ممکن است زیرورو شود.
▪️همه آنچه متعلق به شماست و برایتان ارزشمند و عزیز است؛ سلامتیتان، همسرتان، فرزندانتان، دوستانتان، خانهتان، اموالتان، سرزمینتان، اعتبارتان و همینطور جایگاه اجتماعیتان، همگی گذرا هستند. دلبسته هیچکدامشان نباشید. اگر سرنوشت اینها را به شما بخشید، خوشحال باشید، اما همیشه یادتان باشد که اینها زودگذر، شکننده و موقتیاند.
بهترین نگاه ممکن است این باشد که فرض کنید آنها به امانت پیش شما هستند تا هم بیشتر قدردان آنها باشید و هم وابسته و دلبسته آنها نشوید.
▪️اگر همهچیز را از دست دادهاید، باز هم بهیاد داشته باشید که ویژگیهای مثبت، بهنسبت منفیها در زندگیتان خیلی بیشترند. غرولندکردن بیمورد است.
▪️آن چیزهایی که نمیشود از شما گرفت، افکارتان هستند. ابزارهای ذهنیتان و این که چهطور بدشانسیها، شکستها و ناکامیها را تعبیر میکنید. میتوانید به این فضا قلعه ذهنی (Epictetus) بگویید، آزادیای که هیچوقت از شما سلب نخواهد شد.
مطمئنا همه این مطالب را قبلا شنیده و خواندهاید. اینها اصول بنیادی رواقیگریاند؛ یک فلسفه زندگی باستانی و بسیار کاربردی که ریشه آن به آتن و قرن چهارم پس از میلاد، یعنی هزار سال قبل از بوئتیوس بر میگردد. جالبتوجه است که رواقیگری هنوز هم تنها شاخه فلسفه است که پاسخهای کاربردی برای سؤالات روزمره زندگی دارد. سایر شاخهها و زیرشاخهها، اگرچه میتوانند ما را به فکر فروبرند، اما در مواجهه با زندگی کمک چندانی نمیکنند.
هرچه دنیا پیچیدهتر و درهم تنیدهتر باشد، احتمال اصابت ضربات غیرمنتظره و بیسابقه سرنوشت هم بالاتر میرود. الان سرمایهگذاری روی یک جعبهابزار فکری، که ما را از نظر عاطفی برای خسارتها آماده کند، بیشتر از همیشه ارزشمند خواهد بود.
یک توفان اینترنتی میتواند شما را نابود کند. یک بحران مالی جهانی میتواند پسانداز شما را از بین ببرد. شریک زندگیتان عاشق یک دوست فیسبوکی میشود و شما را از خانه بیرون میاندازد. همه اینها بدند، اما هیچکدام مرگبار نیستند. تا همین حالا هم شما از پس بزرگترین نبردهای سرنوشت بر آمدهاید
.
بدون تردید دنیا پر از بیثباتی و اتفاقات تصادفی است و هرازگاهی زندگی شما هم زیرورو خواهد شد. خوشبختی را در موقعیت حرفهای، ماشینهای گرانقیمت، حساب بانکی یا موفقیتهای اجتماعی پیدا نخواهید کرد. هرکدام از اینها ممکن است در کسری از ثانیه از شما گرفته شود. خوشبختی را تنها در قلعه ذهنیتان میتوانید پیدا کنید. پس روی آن سرمایهگذاری کنید.
هنر خوبزندگیکردن
رولف دوبلی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
استعداد ما در شایعه پذیری و فقدان مرجع روشنگری
تردیدی نیست کسر مهمی از ما بشدت جوگیر و مستعد پذیرش آسان شایعات هستیم . بخوبی به یاد دارم بعد از فروپاشی شوروی در دهه ۷۰ سیل مسافران کشورهای باز مانده از شوروی به بازار ایران روان شده با ولع زیاد آنچه در بازار موجود بود از ماکارونی های بی کیفیت دهه هفتاد تا چینی آلات بهداشتی و مبلمان را با دلار خریداری میکردند . بعید میدانم بازار ما در دوران معاصر چنان رونقی را به خود دیده باشد . بجای اینکه آن وضعیت موجب خوشحالی ما شود و شرایط بهتری برای استمرار و استفاده بیشتر برای آن فراهم آوریم ، بلافاصله شایعه شد که اینها در حال غارت کشور هستند !!! و پول خرید اجناس را زنان آنها با خود فروشی به مردان ایرانی تامین میکنند . با اوج گیری شایعات مسئولان بلافاصله جوگیر شده محدودیت های زیادی برای ورود آنها ایجاد کردند ، آنها هم راهشان را به سمت دبی و استانبول تغییر دادند و با دیدن کیفیت و تنوع کالا و خدمات آنجا متوجه شدند كه قبلاً با رفتن به ایران چه کلاه گشادی سرشان رفته است . در نتیجه فرصتی عالی که بر اثر یک حادثه و نه تدبیر ما به وجود آمده بود را دو دستی به دیگران تقدیم کردیم.
اکنون نیز و طی هفته های اخیر دوباره همان داستان (البته بالعکس) در مورد توریست / زائران عراقی در حال تکرار است ، با این تفاوت که به مدد فضای مجازی گستردگی شایعه پراکنی و زمينه شایعه پذیری صد چندان شده . یک کلیپ که در آن صدای فردی به زبیم عربی شنیده میشود که مدعی است برای گرفتن خدمات جنسی از عراق به ایران آمده در سطحي گسترده پخش میشود و اینطور القاء میشود که گوئی که تمام آنها به این منظور به ایران می آیند . هزاران نفر هم بی توجه به صحت و سقم موضوع و تبعات منفی جلوگیری از ورود توریستهای عراقی آن هم در شرایط رکود فعلی و شروع دوباره تحریم ها ، با هدف دفاع از ناموس زنان ایران به گسترش شایعه کمک میکنند . اما اگر کمی دقت کنند متوجه میشوند اکثریت عراقی های وارد شده به ایران را زنان ، کودکان و مردان مسن تشکیل می دهند . مردان میانسال و جوان هم عمدتاً خانوادگی به ایران سفر میکنند .
بسیاری از شیعیان عراق به دلیل پیوندهای چند صد ساله مذهبی و فرهنگی با ما ایران را وطن دوم خود میدانند ، در مقابل هر ساله صدها هزار زائر ایرانی به عراق سفر میکنند . اینکه در مقطعی مردی با جنون قدرت و جویای نام جنگی خونین بین دو ملت به راه انداخت ربطی به مردم عادی عراق که با آن جنگ مخالف بودند ندارد . در نیمه اول قرن گذشته ملتهای اروپایی طی دو جنگ جهانی همدیگر را وحشيانه سلاخی کردند اما در نیمه دوم همان قرن مرزهای بین خود را برچیدند . اگر توریست / زائران عراقی صرفاً در ايران به دنبال خدمات جنسي باشند در همه كشورهاي أطراف و نزديك عراق اين امكان بیشتر برای آنها فراهم است . پس با همراهی و سکوت در برابر شایعات بی اساس مردم خود و عراق را بدنام و از هم متنفر نکنیم .
طول سواحل درياي خزر ٦/٠٠٠ كيلومتر و طول ساحل ما از اين دريا فقط ٦٠٠ كيلومتر است يعني ١٠٪ كل ساحل خزر . به يكباره موجي شديد در فضای مجازي راه مي افتد كه مسئولان سهم ۵۰٪ ایران را با سهم ۱۱٪ عوض کردند . کسانی که با سوء نيت به اين شايعات دامن ميزنند تكليفشان معلوم است ، اما كساني كه از سر دلسوزي اينكار را ميكنند يك لحظه به نقشه خزر و كشورهاي ساحلي آن نگاهی نمی اندازند تا متوجه شوند اگر قرار بر اختصاص ۵۰٪ از خزر به ایران باشد باید ترکمنستان و آذربایجان را بطور کلی و بخش زیادی از قزاقستان را از خزر محروم کرد !!! .
یا اینکه خبري در مورد ماهيگيري چيني ها در خليج فارس پخش میشود ، موجی سهمگین از شایعات مبنی بر فروش خلیج فارس !!! راه می افتد . اما هیچ کس کم و کیف موضوع را بررسی نمیکند . آیا حضور چینی ها قانونی است ؟ منافع حضور آنها برای ما بیشتر است یا عدم حضور آنها ؟ اگر آنها صید نکنند ما ميتوانيم كار آنها را انجام دهيم ؟ آيا ماهي هاي صيد شده بين ما و آنها تقسيم ميشود ؟اگر با ما قرارداد نبندند میتوانند با عمان و امارات قرار داد بندند و همین کار را انجام دهند ؟ ما جواب هيچكدام از اين سؤالها را نميدانيم ، با اينحال مطمئن هستيم در اين مورد خيانت شده است !!!.
اما چرا بخش زیادی از ملت ما اینچنین در این مورد آسیب پذیر و بی دفاع است ؟ زیرا اولاً مرجع مورد اعتمادی رسمی وجود ندارد که با صدور یک اطلاعیه ، مصاحبه و یا خبر به شایعات پایان دهد ، ثانیاً ما ملتی اهل تحمل سختی تحقیق و بررسی نیستیم.
غلامرضا مصدق
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بازی قدرت در سازمانها
همه انسانها دوست دارند راه خودشان را پیدا کنند و افراد قدرتمند این راه را بهتر و بیشتر مییابند. ما معمولا رفتار بهتری با این افراد داریم و به آنچه میگویند گوش میدهیم. چه کسی دوست ندارد در موضع قدرت باشد؟ اما رسیدن به این جایگاه چندان ساده نیست.
دانشگاهیان، قدرت را حق امتیاز دسترسی به منابعی تعریف میکنند که افراد دیگر به آن نیاز دارند، اما دسترسی ندارند. این منبع میتواند پول باشد. بنابراین، رئیس شما که میتواند درآمد شما را با افزایش حقوق، ترفیع یا اخراجتان کنترل کند، بر شما قدرت دارد. به هر حال این منبع هر چه باشد، همه کس به آن دسترسی ندارد.
انا اینسی، استادیار رفتار سازمانی در مدرسه کسبوکار لندن میگوید: «قدرت وابسته به موقعیت است. مدیری که در یک بخش قدرت را در اختیار دارد، در یک حوزه دیگر چنین جایگاهی ندارد. مدیر عاملی را در نظر بگیرید که وقتی به خانه میرود، باید حرف کودک لجبازش را گوش کند. پس مساله این است که کدام منبع در آن لحظه مهم است و چه کسی به آن دسترسی بیشتری دارد.
قدرت در حال تغییر و زودگذر است. قدرت نسبی است و همواره به این ربط دارد که در این لحظه چه چیزی اهمیت دارد.»
دکتر اینسی در مورد رابطه قدرت و فساد توضیح میدهد که قدرت لزوما مدیران را به افراد بدی تبدیل نمیکند، بلکه به آنها آزادی میدهد تا بیشتر همراستا با اهداف شخصی خود حرکت کنند. بنابراین، اگر کاری دارید که شما را در معرض رشوهخواری قرار میدهد و در آن کار به موضع قدرت میرسید، احتمال اینکه رشوه بگیرید، بیشتر میشود. همزمان، اگر فردی اجتماعی و بخشنده هستید، با به قدرت رسیدن، بیشتر از این ویژگیهای خود استفاده میکنید.
در شرکتهایی که سلسله مراتب قدرت در آنها قویتر است، چون چند منبع قدرت (پول، احترام و نفوذ) همراستا میشوند، رفتارهای افسارگسیخته تشدید میشوند.
کلتنر، استاد روانشناسی دانشگاه یو.سی برکلی، در مورد «پارادوکس قدرت» می گوید که مدیران معمولا به خاطر ویژگیهای خوب و شایستگیهایی که داشتهاند به قدرت میرسند، اما وقتی چنین جایگاهی بهدست آوردند، به تدریج این ویژگیها را از دست میدهند.
کلتنر مینویسد: «ما به سبب ماهیت انسانی خود به قدرت میرسیم و در دنیا تفاوت ایجاد میکنیم، اما تجربه کردن قدرت و امتیازهایی که به دست میآوریم، باعث میشوند مثل افراد جامعهستیز غیرقابل کنترل به بدترین شکل رفتار کنیم و از این قدرت افول کنیم.»
کلتنر میگوید که تعریف سنتی از قدرت دیگر قدیمی شده و دنیای مدرن شکل نرمتری از آن را به رسمیت میشناسد:
"قدرت همه تعاملات ما را از روابط بین والدین و فرزندان تا روابط بین همکاران، شکل میدهد. قدرت وسیلهای است که از طریق آن با هم ارتباط برقرار میکنیم. قدرت یعنی از طریق نفوذ در دیگران، در دنیا تفاوت ایجاد کنیم."
منبع: London Business School
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اهمیت سختکوشی بیشتر است یا داشتن استعداد؟
روزگاری است که در آن، همه دوست دارند به موفقیتهای بزرگ دست یابند. در چنین جامعهای اگر کسی به دستاورد قابلتوجهی برسد، سریعا یک برچسب «بااستعداد» روی او میزنند. آدمهای موفق اغلب به شکل اَبَرانسانی بهتصویر کشیده میشوند که با تواناییهای خارقالعاده به دنیا آمدهاند و متفاوتتر از بقیه هستند. مثلا بازیگرانی که جایزههای بزرگ میبَرَند یا کسانی که در دنیای کسبوکار به موفقیت میرسند بااستعداد دانسته میشوند. اگر آن فرد، جوان هم باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که چنین برچسبی بخورد.
رسانهها به نشان دادن سختکوشی یا به اینکه آن آدم بهاصطلاح بااستعداد پیش از اینکه به نتیجه برسد، چقدر تلاش کرده است، علاقهای ندارند. امروزه جامعه ما آدمها را براساس دستاوردهایشان قضاوت میکند و فرض را بر این میگذارد که آنها حتما استعدادهای مادرزادی دارند که به چنین جایگاهی رسیدهاند.
بیشتر ما به تلاشی که صرف یک رُمان پرفروش، یک شرکت سودده یا یک اثر هنری چشمنواز شده است، توجهی نداریم؛ بلکه ترجیح میدهیم اینگونه فرض کنیم، این «استعداد» است که بهطور طبیعی نتایج خوبی بهارمغان میآورد.
میتوانید این باور را در سرتاسر جامعه مشاهده کنید. برای مثال، شرکتها با فرض اینکه هر کسی یا بااستعداد متولد شده و یا آدمی معمولی است، اغلب از تستهای آیکیو برای بررسی متقاضیان شغلی استفاده میکنند تا شخصی را پیدا کنند که بالقوهترین فرد برای درخشیدن در میان همتایانش است.
کسبوکارها تمام تلاششان را میکنند تا «بهترینها» را بیابند و آموزش دهند. در بسیاری از موارد، آن «بهترین» یعنی همان «شخصی که بهنظر، با تواناییهای ذاتی بهدنیا آمده است».
اگرچه رسانهها سعی دارند طور دیگری بقبولانند، اما سختکوشی واقعا بر استعداد ارجحیت دارد. وقتی برای نخستین بار با شخص موفقی ملاقات میکنیم یا دربارهاش میشنویم، با خودمان فکر میکنیم که او حتما با آن استعداد شگفتانگیز بهدنیا آمده است، اما در واقعیت نمونههای بیشماری از آدمهای معروف وجود دارند که در مسیر رسیدن به موفقیت، بر سختکوشی اتکا کردهاند.
برای مثال، مایکل جردن، بسکتبالیست افسانهای، از تیم بسکتبال دبیرستانش کنار گذاشته شد، اما بعدها به یکی از بزرگترینِ ورزشکاران همه دوران تبدیل شد؛ یا روزنامهای که والت دیزنی (پیشگام دنیای انیمیشن) را اخراج کرده بود، به وی گفته بودند ایدههای خوب و تخیل کافی ندارد؛ یک بار هم به اپرا وینفری گفته بودند که مناسب تلویزیون نیست!
این داستانها نشان میدهند که هر فرد موفقی یکشبه به موفقیت و اعتبار نرسیده، بلکه سختکوشی و پشتکارش بوده که بالاخره او را به نتایج دلخواهش رسانده است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اصول یادگیری زبان بدن
۱. با آرامش درتمام مراحل صحبت، حرکات ریز بدن و چهره و چشم طرف مقابل را زیر نظر بگیری
۲. هرمانعی که مزاحم حرکت یا فکر آزادانه شماست، برطرف کنید
۳. مواظب ۴ دقیقه اول برخورد خود با دیگران باشید. چون ۸۰ درصد از ذهنیت شما را نسبت به افراد تعیین می کند
۴. هگام ورود به جلسه/دیدار، لبخند بزنید
۵. فاصله مجاز با تمام افراد را همیشه حفظ کنید
۶. راحت بنشینید نه در حد کاناپه منزل بلکه در حدی که فکر شما درست کار کند
۷. تمام مدت ارتباط چشمی خود را حفظ کنید.زل نزنید/نگاه خود را روی چهره و چشمان طرف مقابل، تقسیم کنید
۸. با صورت، دماغ و گوش هایتان بازی نکنید
۹. با قدرت، از دستها و چهره تان برای حرف زدن استفاده کنید
۱۰. هنگام نوشیدن چای لیوان را جلوی سینه یا دهان خود نگه ندارید/چون نزدیک می شود به حالت تدافعی
۱۱. حس روحی مثبت داشته باشید
۱۲. لباس زیبا و آراسته مخصوص مذاکره و ملاقات داشته باشید/مودب و موقر دیده می شوید
۱۳. مدل موی متعارف داشته باشید/ با موی تمیز، نکته بین و ظریف دیده می شوید
۱۴. مجموع حرکات طرف مقابل را در نظر بگیرید. یک حرکت را قضاوت نکنید
۱۵. در برخورد با جنس مخالف تمام جهات دینی و شرعی را رعایت کنید
۱۶. دروغ نگویید. واکنش غیر ارادی اندام بدن به دروغگویی، فرد مقابل را متوجه می کند
۱۷. غذای سبک بخورید تا حرکات بدن و چشم تان کند نشود
۱۸. لحن مناسب/ از بلند یا کوتاه کردن لحن صدا برای تاکید یا نفی استفاده کنید
۱۹. برای رصد بهتر حرکات بدن، روبروی مذاکره کننده باشید
۲۰. از حرکات بدنش یادداشت برداری کنید تا در فرصت مناسب آنها را مطالعه کنید
۲۱. خندیدن بی مورد ممنوع/ چون حالت طبیعی چهره تان از بین می رود
۲۲. با هرکسی شوخی نکنید بخصوص شوخی فیزیکی
۲۳. ایستادن بی مورد و تکیه به صندلی ممنوع/باعث ایجاد خستگی و بی علاقگی در طرف مقابل می شود
۲۴. به طور احساسی دست و پای خود را حرکت ندهید/ حرکت باید طبیعی باشد
۲۵. برای استفاده از زبان بدن هر روز تمرین کنید/ باور داشته باشید
برگرفته از کتاب مهندسی زبان بدن، پویا ودایع
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
فرصت هایی که میسوزند و زمانهایی که از دست میروند!
دکترحسین تهرانی، محقق ارشد شرکت تویوتا
اگر به تاریخ و سابقه کشورهایی که از عقب ماندگی خارج شده اند، نگاهی دقیق داشته باشیم ، متوجه میشویم که در این میان همیشه یک یا چند کشور توسعه یافته، نقش اساسی داشته اند . کشورهای توسعه یافته به مانند استاد و آموزگار، راه درست و اصولی توسعه و پیشرفت را آموزش داده و کشورهای عقب مانده تحت حمایت و مدیریت آنها، به رشد و بالندگی رسیده اند.
اگر به تاریخ کشورهایی مانند کره جنوبی، چین، سنگاپور، مالزی، تایوان ،... نگاه دقیقی داشته باشیم، نقش کلیدی و پر رنگ کشورهای توسعه یافته و ثروتمندی مانند ژاپن و آمریکا را میتوانیم به وضوح ببینیم. کشورهای توسعه یافته با سرمایه گزاری مالی و انسانی، حمایت تکنولوژیکی، پشتیبانی مدیریتی و آموزشی، باعث پیشرفت سریع و صحیح این کشورها شده اند.
بهانه نوشتن این مطلب این بود که اخیرا تعداد زیادی مهندس جوان ویتنامی، هندی و تایلندی در شرکت میبینم که مشغول گذراندن دوره های آموزشی و کار در شرکت با ژاپنیها هستند. شرکت از طرفی حقوق و مزایای خوبی به آنها پرداخت میکند و از طرف دیگر برای آنها محیط آموزشی موثری فراهم میکند و روشهای اصولی مهندسی و توسعه محصول را به آنها آموزش میدهد.
این مهندسین جوان میتوانند در آینده منشا تاثیرات مهمی بوده و زمینه ساز تشکیل شرکتهای بزرگ و سوددهی مانند سامسونگ، هیوندای، ... در کشور خود باشند و حتی از استاد و آموزگار خود پیشی بگیرند!! همچنان که کره جنوبی، چین و تایوان در بسیاری موارد از شرکتهای ژاپنی و آمریکایی عبور کرده اند!!!.
اینکه ما ( منظورم ژنهای خوب و مدیران بدون تاریخ بازنشستگی خودمان است که فکر میکنند دانش و توانایی مدیریت دنیا را دارند !!!) گمان بریم که میتوانیم تنها با تکیه به خود و امکانات داخلی، راه پیشرفت و توسعه را طی کنیم و کشور پیشرفته ای شویم، خیالی باطل و عملی ناشدنی و محال است که در چند دهه اخیر امتحان خود را پس داده است.
با اطمینان و پس از سالها کار کردن در شرکتهای ایرانی و ژاپنی به جرات می گویم که در حوزه صنعت، بدون یک آموزگار مجرب، هیچوقت نخواهیم توانست صنعتی پیشرفته، توانمند و قابل رقابتی در سطح دنیا داشته باشیم و هرچقدر زحمت بکشیم و هزینه بکنیم بی فایده خواهد بود. درست به مانند یک کودک که قادر است با تکیه بر خود و بدون آموزگار، رشد جسمی داشته باشد ولی قطعا رشد فکری مناسبی نخواهد داشت و توانایی خاصی هم پیدا نخواهد کرد. اطمینان ندارم که فرصتهای کنونی همیشگی باشد و کشورهایی که حریصانه در حال توسعه و پیشرفت هستند فرصت نفس کشیدنی برای ما در آینده باقی بگذارند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
این موارد چند نمونه از خودآزماییست
بخونید و صادقانه پاسخ بدین!
اگر هنگامی که در هتل و یا جای مشابهی هستید و در چای خود شکر بیشتر از اندازه ای که در خانه خود هستید، بریزید؛ شما احتمالا آدم فاسدی هستید.
اگر در توالت عمومی از دستمال کاغذی بیشتری نسبت به مواقعی که در خانه خود هستید، استفاده میکنید؛ شما یک دزد بالقوه هستید و اگر موقعیتی بدست آورید قطعا اموال دیگران را از آن خود خواهید کردید
اگر شما در مواقعی که دیگران هزینه غذا خوردن رستوران را حساب میکنند، بیشتر از اندازه معمول غذا بخورید؛ شما آدم حریصی هستید
اگر آدمی هستید که در صف ها جلو میزنید، در صورتیکه موقعیت شغلی مهمی بدست آورید؛ شما احتمالا شخصی هستید که از موقعیت خود سوء استفاده خواهید کرد.
اگر در ترافیک سنگین از خط خود خارج شده و بطریقی دیگران را رد کنید، در صورتیکه موقعیت شغلی خاصی بدست آورید و از آنجایی که از قانون نفرت دارید؛ بسادگی اموال را عمومی اختلاس خواهید کرد.
اگر فاضلاب و یا آب کثیف منزل خود را مدیریت نکنید و بطرف منزل همسایه خود هدایت نمایید کنید؛ شما بالقوه داری ضعف شخصیت و انسان بی ادبی هستید.
اگر شما این پست را خواندید و موارد آنرا غیر ضروری تلقی کردید شما آدم صادقی نیستید و به خود و جامعه آسیب خواهید رساند. بیایید سعی کنیم انسانی باشیم که بتوانیم در هر کجا خود را پیدا نماییم.
دکتر امجد حسین، رئیس دانشگاه ملی کامپیوتر و علوم نوظهور- لاهور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مشکل دور و برت نیست، مشکل خودتی!
درنقد آدم های نق نقو!
همیشه کسانی دور و بر ما هستن که هر از چند گاهی از دور و بر، از سازمان، از دوست، رفیق، همکار، محیط و .... شکایت میکنند، حالشان بد است.
مهم دلیل و بهونه نیست اما حالشان بده، انگار با دنیا سر جنگ و جدل دارند و اثبات و توجیه! هر از چند گاهی موضوعی رو پیدا میکنند و میجنگند. به همین سادگی، به هم میریزند، گریه میکنند، شیون میکنند، ناله و فغان از دار و ندار دنیا.
احساس میکنند بهترین خودشون بودهاند، هزار و هزار گل به سر همه زدهاند اما همه در حقشان بدی کردهاند، دوست نبودهاند، دروغ گفتهاند، ظلم کردهاند، قدرشان را ندانستهاند و خلاصه بازم حالشان بد است.
حس سختیه کنار این آدمها کار کردن و تحملشون و با بالا و پایینشون بالا و پایین رفتن. چون حس اعتماد و امنیت کنارشان رو نداری. هر از چندگاهی ممکنه با بهونه و بیبهونه زیر میز و کاسه کوزه بزنن و تیر خلاص!
این آدمها به خودشون هم بد میکنند چون هیچ وقت از داشتهها و اتفاقات دور و بر لذت نمیبرند و همیشه باز حالشون بده، زحماتشون به چشم نمیاد یا حتی اعتماد ایجاد شده رو به پشیزی میتونن از بین ببرند.
مشکل و سختی ارتباط با این آدمها اینه که نمیشه بهشون گفت، عزیزم مشکل دور و برت نیست، مشکل خودتی!
چون اونقدر جبهه دارن که فکر می کنند همه میخوان بهش ضربه بزنن که گوش شنوایی ندارند و معمولا هم به همین دلیل مشکلات ارتباطی و گفتمان. دریغ و افسوس که اینجور آدمها چون ریشه رو پیدا نمیکنند، هر از چند گاهی دوباره به همونجا میرسند و لوپ بینهایت زندگی!
مراقب این آدمها باشید، براشون انرژی زیاد نزارید که به بودن یا نبودنشان اعتمادی نیست و کلی انرژی میبرند و مشکل چون خودشونن هیچ موقع نمیبینن و حل نمیشه و این وسط شمایید که پر پر میزنید و پر پر میشید و البته که افسوس میخورید از انرژی هدر رفته اون آدم و خودتون.
دعا کنیم به آرامش.
خیلی از ماها همه مشکلاتمون خودمون هستیم و بس!
نازنین دانشور، موسس تخفیفان
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آیا در کارآفرینی شریک داشتن خوب است؟
اکثر افراد بر این باورند که اگر شما یک شرکت را راهاندازی کردهاید، پس رئیس بزرگ هستید و تنها باید در برابر نهادهایی مانند اداره مالیات پاسخگو باشید. اما این باور صحیح نیست. شما باید تکریم و وفاداری خود را به مشتریان، عرضهکنندگان، ماموران دولتی و وکلا نشان دهید. برخلاف ظاهر، اکثر فعالیتهای اقتصادی موفق نمیتوانند به دیدگاه و فعالیتهای یک فرد به طور مجزا نسبت داده شوند.
بیل گیتس، آکیو موریتا و استیو جابز به تنهایی شرکتهای خود- به ترتیب شرکتهای مایکروسافت، سونی و اپل- را بنیان ننهادند؛ هر چند این باوری هست که توسط رسانههای عمومی ترویج شده است. در این بخش توصیههای پیرامون گرفتن یک شریک با طرح سه پرسش زیر مطرح میکنیم:
▪️چرا یک شریک مورد نیاز است؟
▪️شریک شما چه کسی باید باشد؟
▪️چرا رسیدن به یک اجماع مهم است؟
چرا یک شریک مورد نیاز است؟
اکثرا افراد جذب مشاغل در حوزه کارآفرینی میشوند؛ چرا که تصور میکنند کارآفرینی جایی است که آنها میتوانند فردیت خود را ابراز کنند؛ بنابراین مفهوم داشتن یک شریک به نظر غیر قابل پذیرش میآید. اما، یک شریک به شما منفعت خواهد رساند؛ چون:
▪️یک شریک میتواند در ریسکها سهیم شود.
▪️یک شریک میتواند دلگرمی و حمایت ایجاد کند.
▪️هیچکس نمیتواند همه کارها را به تنهایی و بدون کمک انجام دهد.
▪️یک شریک ممکن است به یک فعالیت اقتصادی اعتبار بدهد.
شریک شما چه کسی باید باشد؟
هرگز کسی را صرفا به این خاطر که در دسترس است، اولین کسی است که داوطلب شده یا خویشاوند یا دوست شماست، به عنوان شریک انتخاب نکنید. باید کسی را به عنوان شریک انتخاب کنید که علاقه شدیدی به کارآفرین شدن داشته باشد، مکمل شما در مهارتها، تجربیات، دانش و شخصیت مفید برای فعالیت اقتصادیتان باشد و بتوانید دیدگاه خود برای فعالیت اقتصادیتان را با او به اشتراک بگذارید.
بهترین تیمهای کسبوکار آنهایی بودهاند که شرکا یکدیگر را برحسب مهارتها، تجربیات، دانش و شخصیت تکمیل و توازنی بین رفتارها پیدا کردهاند. مثلا اگر فردی خوشبین هستید و همیشه دیدگاهی فانتزی نسبت به آینده دارید، ممکن است نیاز به یک شریک بدبین داشته باشید که اندکی واقعبین باشد.
ریچارد برانسون خیلی زود دریافت که داشتن فردی در کنارش برای جبران نقاط ضعفش تا چه حد مهم و ضروری است. برانسون در مجله «دانشآموز» جانی جمز را در کنار خود داشت. جمز میدانست که مجله باید با چه کسانی مصاحبه کند و چرا؛ در حالیکه برانسون توانایی برای ترغیب آنها برای موافقت کردن با یک مصاحبه را داشت. مایکروسافت، اپل و اوراکل محصولات و فرهنگهای کاملا متفاوتی دارند اما حداقل در یک مورد مشترک هستند: هر کدام از آنها یک فروشنده پرانرژی را در کنار یک نابغه تکنیکی قرار دادهاند: بیل گیتس با پل آلن در مایکروسافت، استیو جابز با استیو وازنیاک در اپل و لری الیسون با باب ماینز در اوراکل.
چرا رسیدن به یک اجماع مهم است؟
فعالیتهای اقتصادی کارآفرینانه اغلب مملو از داستانهای مشاجرهها و حتی دعواهای دادگاهی بین شرکاست. گاهی این مشاجرهها در حد یک رنجش و دلخوری هستند و گاهی میتوانند فاجعهآمیز باشند. بنابراین شرکا باید تا جای ممکن روی بسیاری از مسائل- از جمله استراتژی شرکت و فرآیندهای حول انحلال شرکت- به اجماع برسند.
منبع: کتاب Never Bet The Farm
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
از مهم ترین پشیمانی های بزرگ کارآفرینان موفق درس بگیرید!
این که فکر کنیم کارآفرینان موفق از ثروتمند ترین های دنیا هستند، تا حدود زیادی نادرست می باشد. زیرا وقتی ما حرف از "ثروت" می زنیم، در واقع از نقطه نظر مالی به قضایا نگاه می کنیم. در صورتی که فعالیت به عنوان یک تاجر یا فروشنده شناخته شده، با گذاشتن سرمایه خود در بانک متفاوت می باشد.
به دلیل تصمیمات مهمی که یک کارآفرین باید در طول عمر کاری خود بگیرد، همواره پشیمانی هایی نیز در ذهن خود خواهد داشت. در اینجا به 10 کاری می پردازیم که یک تاجر موفق، اگر به عقب بازگردد طور دیگری آن ها را انجام می داد.
1- آرزو می کنند که ای کاش زوتر شروع می کردند
این یکی از رایج ترین پشیمانی های افراد موفق به شمار می رود. همه آن ها دوست داشتند که ایده های درخشان خود را زودتر پیدا می کردند.
2- کاش به دانشگاه نمی رفتیم
تقریباً همه تاجران موفق از تحصیلات آکادمیک خود پشیمان هستند. دلیل این امر مشخصاً بلا استفاده بودن واحد هایی است که در آن دوره گذرانده اند. زیرا اگر دانشگاه را سکوی پرتابی برای ورود به بازار کار بدانیم، این کارآفرین ها از این سکو کمکی نگرفته اند.
3- از عجله داشتن خود پشیمان هستند
خواستن موفقیت و ثروت بیشتر برای کسب و کار خود، کار بسیار ساده ای می باشد. اما صبر داشتن در شروع یک کار، باعث کاهش تعداد و شدت شکست های یک تجارت می گردد.
4- پشیمانی از عدم ارتباط مناسب با دیگران
اگر نتوانید یک رابطه کاری سودمند را با یک برند، یا طیفی از مشتریان خود برقرار سازید، حتماً در آینده به مشکل خواهید خورد. داشتن ارتباطات قوی با مردم، به شما کمک می کند تا یک پایگاه نیرومند متشکل از مشتریان و همکاران داشته باشید.
5- نداشتن یک زندگی اجتماعی با کیفیت
اگر محیط کاری شما خیلی سرد و بی روح باشد، انرژی و انگیزه لازم برای پیشرفت و تلاش در بدنه شرکت شما پدیدار نخواهد شد. پس از امروز به دنبال یک تعامل دوستانه با دیگران باشید.
6- غافل شدن از خانواده
خانواده شما همیشه باید در اولویت اول قرار داشته باشند. اگر به اندازه کافی با آن ها وقت نگذرانید، از شما دور می شوند و این سردی، در کار شما نیز تاثیر منفی خواهد نهاد.
7- کار بیش از حد و بی توجهی به دیگران
این که بیش از اندازه به کسب و کار خود توجه کنید، ناخواسته موجب می شود تا از زندگی لذت نبرید و برای ایجاد دوستی های تازه زمانی نداشته باشید.
8- ارتباط ناکافی با بچه ها
بیشتر افراد موفق انقدر مشغول جلسه ها و همایش های مختلف هستند، که وقتی برای بچه های خود ندارند. این برای سلامت خانواده و روحیه آن ها مضر است.
9- نظر نخواستن از مشتریان
اگر در مورد خدمات و محصولات خود از مشتریان سوال نکنید، آن ها به سادگی به سمت گزینه های دیگر خواهند رفت.
عدم ایجاد یک فرهنگ مثبت در شرکت
برای این که در مسیر پر تلاطم موفقیت در بازار امروز، کاری از پیش ببرید، نیاز دارید تا یک روحیه تیمی مثبت و قوی را در بطن تجارت خود تزریق نمایید.
منبع: SuccessStory.com
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نمیگویم درس نخوانید، میگویم درس خواندن خاصیتی ندارد!
من به عنوان کسی که در این کشور درس خوانده و درس میدهد نمیتوانم و نمیگویم که: «درس نخوانید».
به قول قدیمیها، «رطب خورده منع رطب کی توان کرد؟»
من حرفم این است که در دنیای امروز تحصیلات در بهترین حالت میتوان شرط لازم برای موفقیت باشد نه شرط کافی.
شرط دیگری که میتواند شانس موفقیت را افزایش دهد «تمایز» است.
در کشوری که صد سال مردم بستنی «اکبر مشدی» خوردند، «آیس پک» ثروتمند شد این قانون دنیاست: «متمایز باش یا بمیر!».
دو راه مشخص برای تمایز وجود دارد:
راه اول) رها کردن مسیر دانشگاهی و در پی مسیر زندگی رفتن (مدیران زیادی در کشور در این شرایط هستند)
راه دوم) درس خواندن و در همان مسیر درسی و دانشگاهی راهی برای تمایز پیدا کردن.
در کلاسی که استیو جابز رسم الخط می آموخت ۳۰ نفر دیگر هم بودند اما فقط رسم الخط یاد گرفتند. استیو بود که تصمیم گرفت زیبایی رسم الخط را به دنیای دیجیتال هدیه دهد.
من زمانی که مکانیک میخواندم فهمیدم که عمده دانشجویان مکانیک از برق و کامپیوتر سر در نمی آورند. این بود که وقتم را برای برنامه نویسی و میکرو کنترلر ها و طراحی مدارهای واسط و … گذاشتم. و همانها شد که موفقیت بیشتر در کار فنی را برای من به همراه آورد.
به عنوان آدمی که در ده ها مجموعه درگیر کسب و کار است صریحاً میگویم که اگر در بدنه دولت کار کنید تفاوت لیسانس و فوق لیسانس میشود چند ده هزار تومان افزایش حقوق. دکترا هم همینطور.
در بخش خصوصی هم هیچکس پول مدرک شما را نمیدهد، بلکه پول تواناییهای شما را میدهد و «ثروت»ی که برای شرکت خلق میکنید.
محمدرضا شعبانعلی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا میتوانیم جنگنده بسازیم، اما درب قوطی نوشابه نه؟!
در دوران نوجوانی مثل خیلی از هم سن و سالهای خودم به هواپیما علاقه داشتم. از آن موقع به خاطرم هست که بین امریکا و شوروی رقابت تنگاتنگی در زمینه ساخت هواپیماهای جنگی وجود داشت و برترین هواپیمای ساخت شوروی اگر بهتر از برترین هواپیمای امریکا نبود، بدتر هم نبود. احتمالا این رقابت هنوز هم برقرار باشد.
ولی بین این دو تفاوتهایی وجود دارد که در وضعیت عمومی کشورها قابل مشاهده است. در غرب، دولت تولید کننده نیست. دست بالا سفارش دهنده است. منظورم از دولت، کل حاکمیت است و نه صرفا بدنه اجرایی - یعنی آنچه ما در ایران دولت میشناسیم.
مدرنترین جنگندهها را شرکتهای خصوصی طراحی میکنند و میسازند. این چند نتیجه دارد: یکی این که بخش خصوصی به قدرت و برتری نظامی و … کاری ندارد و به دنبال سودآوری است، پس تولیدش - هر چه که باشد - باید سودآور باشد گرنه تولید نمیکند. دیگر این که تکنولوژی مربوط به ساخت آن نیز توسط بخش خصوصی توسعه مییابد و چون خود او مالک و دارنده این تکنولوژی است، به مرور به سمت استفاده از این تکنولوژی در سایر بخشها میرود، چون میخواهد بهرهوری از سرمایهگذاری در ایجاد این فناوری را حداکثر. مثال آن، استفاده وسیع از فیبر کربن در تولیدات صنعتی (مثلا بدنه خودرو) است که ابتدا برای صنایع نظامی و فضایی اختراع شده بود.
دولت در غرب البته نقش دیگری هم دارد و به این که فروش محصولات تولیدی بخش خصوصی و یا فناوریهای توسعه یافته توسط ایشان به که انجام شود نظارت میکند. این میشود که حتی زمانی فروش پلی استیشن ۳ به ایران ممنوع بود چون پردازندهاش آن قدر قوی بود که میتوانست کاربرد نظامی هم داشته باشد. به جایش دولت اگر برای بخش خصوصیاش محدودیتی ایجاد کرد، حمایتش هم میکند تا سر پا بماند.
این نکته را اقتصاددانان بسیار گفته اند که: دولت بنگاهدار خوبی نیست. تئوری کارگزاری (Agency Theory) به خوبی توضیح میدهد که وقتی مالک و مدیر در یک فعالیت اقتصادی یکی نبودند، تضاد منافع پیش میآید و این مشکل در هنگامی که دولت وارد بنگاهداری و تولید میشود، بسیار شدیدتر است.
در عوض در بلوک شرق سابق، مالک و تولیدکننده همه چیز دولت است. در این حالت تولید بهینه نیست و معمولا دولت چون اهداف سیاسی دارد، به اقتصادی بودن تولیدش لزوما توجه نمیکند و چون هزینه تحقیق و توسعه از جیبش نرفته، به دنبال این که از این فناوری به دست آمده حداکثر استفاده را بکند، نیست. پس این فناوری در همان صنایع نظامی محدود میماند و به سایر تولیدات صنعتی توسعه نمییابد.
احتمالا الان روشن است که چرا جنگنده میسازیم ولی چیزهایی را که ساخت و تولیدشان به نظر خیلی سادهتر میآیند وارد میکنیم، مثل درب نوشابه قوطی!
محمدپزشک
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دوست دارید زمان بیشتری در اختیار داشتید، یا پول بیشتری؟
یک مطالعه جدید نشان میدهد افرادی که برای زمان نسبت به پول اهمیت بیشتری قائلاند نسبت به افرادی که بیشتر به جمع کردن ثروت بها میدهند افراد خوشحالتریاند.
یافتههای این پژوهش بیانکننده این موضوع است که خیلی فرقی نمیکند که فرد از کدام از این دو منبع (پول و زمان) بیشتر در اختیار دارد، در عوض آنچه مهم است ذهنیت او نسبت به این دو موضوع است، از این رو فردی که به زمان بیش از پول اهمیت میدهد زندگی و روحیه خوشتری نسبت به فردی دارد که جیبش پرپول است و به آن بهای زیادی میدهد.
پژوهشگران دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) از ۴۴۰۰ نفر یک سوال ساده پرسیدند: «از کدام بیشتر در اختیار دارید: پول یا زمان؟»
پس از آن از افراد حاضر در این مطالعه پرسشهایی پرسیده شد که هدف آنها سنجش میزان خوشحالی و خوشبختی افراد بود.
پس از پایان پژوهش، نتایج نشان میداد که بیشتر افراد، یعنی حدود ۶۴ درصد، خواهان پول بودند، در صورتی که افرادی که بیشتر زمان و وقت را جستوجو میکردند آدمهای خوشحالتری بودند. نتایج نشان میدهد که خیلی مهم نیست افراد چه چیزی در حال حاضر دارند بلکه آنچه مهم است چیزی است که به دنبال آناند و در نتیجه فکر میکنند از اهمیت بیشتری برخوردار است.
در مقاله این مطالعه که در مجله Social Psychological and Personality Science به چاپ رسیده، آمده: «چیزی که در این مسئله حائز اهمیت است ارزشی است که افراد برای هر منبع قائلاند. خوشحالی و شادی بیشتر به چیزی که به دنبال آناند وابسته است نه میزان منبعی که در اختیار دارند».
به طور کلی این پژوهش نشان میدهد که پول زیاد داشتن به معنای شادتر بودن نیست. پولدار و فقیر فرقی ندارد، آنکه به زمان بیش از پول اهمیت میدهد زندگی شادتری دارد.
منبع: ScienceAlert
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تجربههای ارزشمند ۶ کارآفرین برتر
1- زمان را با مقیاسهای مشخص ارزشگذاری کنید.
زمان بزرگترین سرمایه شماست و هیچگاه توانایی بازگرداندن آن را ندارید.بنابراین روی اولین اولویت زندگی و کسب و کار خود برنامهریزی کنید.
بهعبارت دیگر مقدار ارزشی که برای زمان قائل هستید، نقشی اساسی در زندگی شما ایفا میکند.
کوین هارینگتون،بنیانگذار «As Seen on TV».
2- استمرار کنجکاوی
به مهارتهایی که بهواسطه نشستهای کارآفرینی شکل گرفته توجه کنید. من پس از سالها زندگی به اعتقاداتی رسیدم که دقیقا متضاد با طرز فکر من بود.
با داشتن فکری باز و ذهنی پویا، ایدههای جدید و نوآوری خلق کنید، این امر سبب میشود فرصتهایی را برای خود ایجاد کنید.
خودتان را در معرض دید قرار دهید و در فعالیتهای تولیدی و کسب و کارها، دامنه کاری خود را توسعه دهید.
در واقع با تعامل و ارتباط با کسب و کارهای دیگر، دامنه فعالیت شما گسترش مییابد.
عکس این موضوع هم صادق است، یعنی اگر ذهنتان منحصرا درگیر فعالیت خودتان باشد، دیدگاه و ذهن شما محدود خواهد شد و فرصتهای مناسبی را از دست میدهید.
مایکل آلدن، مدیر کل CloiXonné
3- برتری انگیزهها و تفکرات شما
بیشترین تجربیات من از شکستها و ناکامیها به دست آمدند.
برای هر شخص شکست دردناک است، اما این امر سبب پرورش خودآگاهی خواهد شد. آن شکستها باعث شدند زمانم را صرف افزایش تسلط بر مهارتها و تسلط بر افکار و انگیزههای خود کنم. در گذشته بسیار پریشان بودم. اگر شما یک کارآفرین با افکار پراکنده و احساسات ناخوشایند هستید، مطمئن باشید بهصورت اشتباه واکنش نشان میدهید که سبب عقب ماندگی بیشتر، شکستهای بزرگتر و چالشهای ناگهانی میشود.
بنابراین هر روز اهداف خود را مرور کنید. با توجه به اهداف و اندیشههای خود و شناختی که از خود دارید، زمان را تقسیمبندی کنید و به آنچه که در زندگی میخواهید دست یابید.
کارآفرین Com Mirza «مرد ۵۰۰ میلیون دلاری» و مدیر عامل شرکت «میرزا هلدینگ» که تا به امروز هشت مرتبه در کسب و کار خود شکست خورده است اما اکنون یک سازمان با بیش از ۶۰۰ کارمند را فرمانروایی میکند.
4- اعتقادتان به بینش و چشمانداز
یک کودک را در نظر بگیرید. او بسیار پرماجرا، حریص، غیرقابل انکار، الهام بخش و سرسخت است. اکثر کارآفرینان پس از چند بار شکست اعتماد به نفس خود را از دست میدهند. برخیها شکست را غیر قابل اجتناب تصور میکنند.
اما دقیقا در همین زمان است که باید مهمترین اقدامات مانند اخذ تصمیمات اساسی برای کسب و کار و تجدید نظر بر روی اهداف و برنامهریزی جهت دستیابی به موفقیت انجام شود، بنابراین شما میتوانید از شکست خود درس بگیرید و به سمت موفقیت حرکت کنید.
یکی دیگر از درسهای مهمی که من آموختهام این است که همیشه در جستوجوی روشهایی برای بهبود کسب و کار و ایجاد ارزش در زندگی مردم باشم.
هنگامی که شما رو به شکست پیش میروید، در آن لحظه باید فکر کنید که چه محصول یا خدماتی برای افراد جامعه مفید است تا به آن بپردازید.
مارینا رز،، بنیانگذار DNA Acceleration
5- توانمندسازی استعدادهای با انگیزه
محیط و فضای محل کار باید به نحوی طراحی شود که شما و افراد گروه بتوانید به خوبی وظایف محوله خود را انجام دهید.
بهعنوان یک کارآفرین پر تلاش و فعال اغلب نگران از دست دادن مشتریان هستیم. شما در یک صورت میتوانید استعدادهای با انگیزه را جذب کنید و آن طراحی سازمانی است که شما انجام دادهاید.به عبارت دیگر شخصی که فقط به فکر گذراندن ساعات روزانه خود است و نسبت به چشم انداز شرکت حس مثبتی ندارد مناسب نیست. من هیچ کسی را با این ذهنیت ضعیف استخدام نمیکنم.
AJ Rivera، کارشناس بازاریابیseven-figure و مشاور کسب و کار و مدیر عامل شرکت FitPro Heroes
6- خارج شدن از مسیر
در ذهنم یک مدل طراحی کردم که در آن من موتور یک کشتی هستم. با استفاده از این ذهنیت، هفت روز هفته را به کار مشغولم و دو برابر کردن این زمان برایم بسیار دشوار است. در حال حاضر کسبوکار من از سوی سه رکن رهبر کسب و کار، پرسنل و سیستم شکل گرفته است.
این سه رکن میتواند در کسب و کار شما تغییراتی در راستای رشد و موفقیتهای پایدار بهوجود آورد.
رهبر کسب و کار چشمانداز معینی را معرفی میکند، وظایف تیم را مشخص و آنها را در راستای تحقق اهداف هدایت میکند. به تیمتان نشان دهید که به آنها اعتماد دارید و آنها را به افراد کلیدی در سازمان خود تبدیل کنید.
همه افرادی که برای شما کار میکنند برابر هستند. من هیچ وقت اجازه نمیدهم کسی من را «رئیس» خطاب کند. مهم نیست که چقدر رشد کرده و بزرگ شدهاید، این نکته را به یاد داشته باشید که بدون تیمتان هیچ چیزی نیستید.
مدیرعامل اینتل
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دانشگاه چه کاری انجام نمیدهد؟
محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
دانشگاه هاروارد در آمریکا – تأسیس 1636 میلادی - سالیان سال است که در صدر فهرست برترین دانشگاههای دنیا قرار دارد. هاروارد – در کنار چند دانشگاه دیگر - به نوعی نماد دانشگاههای برتر در جهان نیز هست. هری لویس (Harry Lewis - 1947) متخصص ریاضیات و علوم کامپیوتر که در فاصله 1995 تا 2003 رئیس کالج هاروارد بوده در کتابی با عنوان انگلیسی «نخبگی بدون روح» که توسط «مرتضی مردیها» به فارسی با عنوان «نگاهی انتقادی به دانشگاه هاروارد» (1395) منتشر شده است، به شیوهای متفاوت به دانشگاه و وظایف آن مینگرد. کتاب درباره دانشگاه هاروارد است اما بخش مهمی از آن درباره هر نظام دانشگاهی و بالاخص دانشگاه در ایران نیز صادق است.
ایده اصلی لوییس این است که دانشگاهها نقش تربیتی خود را در قبال دانشجویان کارشناسی فراموش کردهاند. دانشگاهها به دانشجویان کمک نمیکنند تا هدفهای بزرگتری برای زندگیشان تعریف کنند و هنگامی که کالج را ترک میکنند انسانهای بهتری شده باشند. او مینویسد «وقتی سخنرانیهای مدیران دانشگاهی را مطالعه میکنید ... به ندرت چیزی درباره قدرت شخصی، یکپارچگی شخصیتی، مهربانی، همکاری، و اینکه چطور جهان بهتری بسازیم پیدا میکنید.»
لوییس عبارتی از یورگه دومینگوئز را درباره آموزش ذکر میکند که بسیار تأملبرانگیز است: «آموزش لیبرال چیزی است که پس از فراموش کردن چیزهای اولیهای که به شما آموخته بودهاند، همچنان در ذهن شما باقی مانده است. با چنین معیاری، فارغالتحصیلان کالجهای امروزی چه چیزی را با خود از دانشگاه یادگار میبرند؟» و خودش درباره دانشگاه میگوید «... به جای آنکه استخوانبندی اخلاقی دانشجویان را محکم کنیم آنها را با آبنبات خوشحال و راضی میکنیم.»
لوییس علاوه بر اینکه نشان میدهد حتی هاروارد نیز فهمی سطحی و ضعیف از هدف آموزشی خود در دوره کارشناسی دارد، به مصائب رقابت علمی در بین اساتید برای کسب ارتقا و جایگاه شغلی بهتر نیز میپردازد. او نشان میدهد که رقابت برای نوشتن مقالات هر چه بیشتر استادان تازهکار را وادار میکند چیزهایی بنویسند که زودتر در مجلات پذیرفته میشوند و در نهایت نتیجه میگیرد اساتید در طی فرایندهای آکادمیک به کسانی تبدیل میشوند که به قلب و روح دانشجویان توجهی ندارند و صرفاً بر ذهن ایشان متمرکز میشوند. «هیچ فشار رقابتیای بر اساتید اعمال نمیشود تا آنها را وادار کند از دانشجویان انسانهای بهتری بسازند.»
لوییس معتقد است هاروارد به دانشجویان درس میدهد اما آنها را خردمند بار نمیآورد. دانشگاه دیگر دانشجویان را برای مسئولیتپذیری در برابر جامعه - جامعهای که به آنها اجازه و امکانات داده تا در بهترین دانشگاه تحصیل کنند – تربیت نمیکند. دانشگاه حتی دانشجویان را برای طرح سؤالات بنیادین در زندگی سیاسی و اجتماعی هم آماده نمیکند. دانشگاه تحت تأثیر نظام ارتقای اساتید، پولیشدن روابط، توسعه ورزش حرفهای (در دانشگاه آمریکایی) مبتنی بر پول، و عواملی دیگر، دانشجویان را برای زندگی در جامعه آماده نمیکند.
آنچه لوییس میگوید درباره هاروارد – برترین دانشگاه دنیا – است که حداقل از نگاه اول، سهمی بزرگ در تخصصها و تحقیقات در جهان دارد؛ ولی وظیفه تربیتی و اجتماعیاش را درست انجام نمیدهد. خوانندگان کتاب که خود تجربه دانشگاه ایرانی را – بالاخص در یک دهه گذشته داشته باشند – در تطبیق دادن بسیاری از ایدههای کتاب «نگاه انتقادی به دانشگاه هاروارد» با شرایط دانشگاه ایرانی مشکلی نخواهند داشت. استاد و دانشجو با خواندن این کتاب با نگاه دیگری به وظیفه و مسئولیت دانشگاه آشنا خواهند شد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
برای رسیدن به موفقیت، باید ۸ چیز را قربانی کنید. آیا آماده قربانی دادن هستید؟!
1- زمان
کارهای زیادی وجود دارد که می توانید در یک روز انجام دهید؛ مسئله، در اختیار داشتن زمان کافی نیست، بلکه استفاده درست از آن است.
2- ثبات
برای اینکه به رویاهایتان دست پیدا کنید، باید ثبات را قربانی کنید و یک زندگی غیرقابل پیش بینی را برگزینید.
3- زندگی شخصی
اگر برای رسیدن به موفقیت مصمم هستید، باید تغییراتی در زندگی شخصی، دوستی ها و روابطتان ایجاد کنید.
4- خواب
مهم نیست در طول روز چقدر کارایی دارید، گاهی اوقات به ساعت های آرام و ساکت شب احتیاج پیدا می کنید.
5- سلامتی
متاسفانه، واقعیت این است که انسان های موفق سالم غذا نمیخورند، کمتر ورزش می کنند و حتی سلامتی روحی و ذهنی شان را به خطر می اندازند.
6- آرامش
همه ما می دانیم که باید لحظه را غنیمت بشماریم اما این را هم می دانیم که باید برای آینده برنامه ریزی کنیم. انسان های موفق می دانند که مشغله ها تا ابد ادامه پیدا نخواهند کرد.
7- سلامت عقل
تلاش برای رسیدن به اهداف بزرگ در زندگی هیچ وقت آسان نبوده است. این اهداف و آرزوها همیشه ما را امتحان می کنند و به چالش می کشند.
8- آرزوهای آنی
چیزهای زیادی هستند که می خواهیم همین حالا انجام دهیم. اما باید بین آرزوهای آنی و نیازهایی که باعث پیشرفت ما می شود، یکی را انتخاب کنیم.
آیا هنوز هم دوست داری فرد موفقی باشی!!؟
پس خودت را برای قربانی دادن آماده کن
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اگر افرادتان، تغییرات مورد نظرتان را نمیخواهند چه باید کرد؟
تغییر و تحول در درون سازمان و بین کارکنان به هر شکلی که باشد در ابتدا با مقاومت افراد مواجه میشود که درهم شکستن این مقاومتها نیازمند هوشیاری زیادی است.
حال اگر شما هم جزو آن دسته از مدیرانی هستید که بهشدت مشتاق تغییردادن سازمان و افراد تحت مدیریتشان هستند اما بسیاری از افراد در برابر آن مقاومت میکنند و به دگرگونشدن خود و فرآیندها تن در نمیدهند، به راهکارهایی نیاز دارید که با استفاده از آنها بتوانید با کمترین چالش، سختترین مقاومتها و سرسختترین کارمندان را درهم بشکنید.
در ادامه به هفت استراتژی و راهکار کلیدی برای شکستن مقاومتها در برابر تغییر و تحول در درون سازمانها اشاره شده است:
1- علت عدم تمایل افراد برای تغییر را بشناسید:
هر مدیری باید بهطور شفاف از کارکنانش بپرسد که چرا با تغییر کردن و تغییر دادن مخالفند. این کار به مدیران کمک میکند تا با از بین بردن عامل کندی کار یا عدم پیشرفت، فرآیند تغییر تسریع و تسهیل شود.
2- در برابر کارکنان مقاومتکننده بیشتر شنونده باشید تا گوینده:
افراد شما وقتی ببینند که شما به شکلی محترمانه به دلایل مخالفت آنها گوش میکنید و در صورت امکان آنها را بهکار خواهید بست تا حد زیادی از ادامه مقاومت در برابر آن دست برمیدارند. در این میان هدف اصلی دیگر عبارت است از شناسایی راههای پیشبرد فرآیند تغییر و تحریک کارکنان برای تغییر دادن خود و شرایط.
3- درجه شدت مقاومتها را شناسایی کنید:
تا شما ندانید شدت مقاومت در برابر تغییراتی که مدنظر شماست چقدر است، نخواهید توانست آن را به خوبی مدیریت کنید. این کار همچنین باعث میشود تا مدیر و رهبر سازمان درک درستتری در مورد خصوصیات و اقدامات کارکنان بهدست آورد و در آینده خواستار تغییراتی در سازمان شود که با مقاومت کمتری روبهرو شوند.
4- احساسات کارکنانتان را نیز مدنظر داشته باشید:
بیتوجهی یا کمتوجهی به احساسات و عواطف کارکنان میتواند به مقاومت آنها در برابر تغییر و تحول دامن بزند و سایر اقدامات شما در این زمینه را بینتیجه سازد.
5- از همه کمک بخواهید:
شما به عنوان مدیر و رهبر سازمان باید همیشه بهیاد داشته باشید که تغییر، فرآیند دستوری و از بالا به پایین نیست و به ابزارهایی نیاز دارد که هر کدام از اعضای سازمان میتوانند از آنها برخوردار باشند و به مدیران در این زمینه کمک کنند.
6- گامهای بعدیتان را تعیین کنید:
در بسیاری موارد کارکنان یک سازمان به این دلیل با ایجاد تغییر مخالفت میکنند که از آینده این تغییرات نامطمئن هستند. بنابراین لازم است که شما به عنوان مدیر و رهبر سازمان هم به مراحل بعدی کار توجه کافی داشته باشید و هم افرادتان را از تردید در مورد آینده نجات دهید و بدانید که آنها پس از مطمئنشدن از موفقیتآمیز بودن تغییرات از مقاومت در برابر آن دست برمیدارند.
7- آهسته و پیوسته حرکت کنید:
برای اینکه تغییر و تحول را به کارکنان خود بقبولانید باید صبور باشید و آهسته و پیوسته حرکت کنید و یقین داشته باشید که بخش عمدهای از افرادی که در ابتدا با تغییرات مورد نظر شما مخالف بودهاند، وقتی مصمم بودن شما را ببینند، دست از مقاومت کردن در برابر آن برمیدارند و در این مسیر با شما همراه میشوند.
منبع: مجله Strategic Management
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرا نظر مخالف در محیط کار مفید است؟
داشتن اختلافنظر بخش اجتنابناپذیر، طبیعی و سالم ایجاد رابطه با دیگران است. هیچ محیط کاری که بدون تعارض و اختلافنظر باشد وجود ندارد. شاید رویای کار کردن در یک مدینهفاضله صلحآمیز را داشته باشید اما این محیط برای سازمان مناسب نیست، همچنین برای خود شما و کارتان هم مناسب نیست. در واقع نظرات مخالف اگر خوب مدیریت شوند، نتایج مثبت بسیاری خواهند داشت. در اینجا به ذکر چند نمونه میپردازیم:
▪️نتایج کاری بهتر
وقتی شما و همکارانتان همدیگر را به چالش میکشید و همواره میپرسید آیا راهحل بهتری هم وجود دارد؟ این اختلافهای مبتکرانه میتواند به راهحلهای جدید منجر شود.
▪️موقعیتهای یادگیری و رشد
همانقدر که به چالش کشیده شدن ایدههایتان در شما احساس ناراحتی بهوجود میآورد، به همان میزان برای شما موقعیت یادگیری فراهم است. با گوش دادن و دریافت بازخورد میتوانید تجربه کسب کنید، با مسائل جدید روبهرو شوید و به عنوان یک مدیر تکامل یابید.
▪️بهبود روابط
وقتی در فضای تضاد با هم کار میکنید، با افراد و اطرافیان خود احساس نزدیکی بیشتری میکنید و درک بهتری از آنچه برای آنها است بهدست میآورید و متوجه میشوید چه موضوعاتی برای آنها مهم است و ترجیح میدهند چگونه کار کنند.
▪️رضایت شغلی بالاتر
وقتی از مخالفت کردن سازنده درباره موضوعات در محیط کار ترس نداشته باشید، احتمالا برای رفتن به محل کار خوشحالتر هستید. از آنچه انجام میدهید راضیتر خواهید بود و از رابطه با همکاران لذت خواهید برد.
▪️یک محیط کاری فراگیرتر
اگر مایل هستید تنوع و فراگیر بودن در سازمانتان وجود داشته باشد، باید برای مخالفت کردن آماده باشید. هرچند گروههای همگن از لحاظ کارآیی مطمئنتر هستند، گروههای متنوع اغلب در انجام وظایف موفقتر عمل میکنند.
اگر شما شخصی هستید که از تضاد دوری میکند، احتمالا با خواندن این مقاله ناامید شدهاید اما خوشبختانه این امکان وجود دارد که با بهکارگیری تکنیکهایی در ارتباط با تضاد راحتتر باشید. در اینجا به ذکر چند نمونه میپردازیم.
▪️احساس نیاز به دوست داشته شدن را کنار بگذارید
بیشتر افراد دوست دارند که مورد علاقه دیگران باشند. این یک امر طبیعی است. به جای آنکه سعی کنید محبوبیت خود را افزایش دهید، بر احترام تمرکز کنید (هم دادن و هم گرفتن آن). اگر خودتان راحت باشید و به این نتیجه برسید که احترام مهمتر از دوست داشته شدن است، در این صورت برای تیم خود الگویی خواهید شد که مخالفت کردن اشکالی ندارد و فضای بازتری برای بیان ایدههای آنها مطرح میشود.
▪️بر تصویر بزرگ تمرکز کنید
در مخالفت کردن اگر با آن به عنوان یک مساله شخصی روبهرو شوید، کار مشکلی است، اما تضادها در محیط کار اغلب با تفاوتها روی اهداف و فرآیندها آغاز میشوند. به نیازهای کسبوکار فکر کنید.
▪️مخالفت کردن را با نامهربانی همسان فرض نکنید
اغلب افراد پذیرای شنیدن نظرات مخالف و متفاوت هستند اگر شما این نظرات را با فکر و با احترام ارائه کنید.
▪️یک الگو پیدا و از آنها تقلید کنید
خوشبختانه همیشه حداقل یک شخص در زندگی شما هست (مثلا یک همکار، فامیل یا دوست) که در رک بودن و صداقت در بیان اندیشهها و نظراتش بدون حاشیهسازی سرآمد باشد. به آن شخص دقت کنید. ببینید چه میکند و بعد از او تقلید کنید.
از هر تاکتیکی که استفاده میکنید، ابتدا آن را در مقیاس کوچک امتحان کنید. در گفتوگوهایی که ریسک کمی دارند صریح و رک باشید و ببینید چگونه پیش میرود. خوشبختانه خواهید دید که بهتر از آنچه انتظار داشتید، پیش خواهد رفت و اگر این گونه نشد، میتوانید از آن موقعیت یاد بگیرید و دوباره امتحان کنید. گاهی اوقات مخالفت کردن همان کاری است که طرف مقابل انتظار دارد شما انجام دهید. البته تا زمانی که این کار را با احترام و یکدلی انجام دهید.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
در زمان پریشان حالی در محیط کار چه باید کرد؟
گاهی اوقات پیچیدگیهای زیادی در زندگی انسان و دنیای پیرامون رخ میدهد، طوری که توان تمرکز از فرد سلب میشود. زمانی که پشت میزتان مینشینید و احساس پریشانی و حواسپرتی میکنید چه اقداماتی باید انجام دهید؟
ابتدا سعی کنید بفهمید دلیل حواسپرتی چیست، مثلا تلفنی که دائم زنگ میخورد یا پیامهایی که از توئیتر دریافت میشود.
برای غلبه بر این مشکل و بازیابی تمرکز قدمهای زیر را بردارید.
1- به خطرات چند وظیفه بودن واقف باشید
ابتدا به تاثیری که چند وظیفه بودن، مثلا پاسخ به تلفن و رسیدگی به پیامهای توئیتر، بر مغز شما دارد واقف باشید. ما شبکهای از ساختارهای مغزی داریم که با تمرکز فرد در ارتباط هستند. یک «شبکه حالت پیشفرض» وجود دارد که مسوول تجزیه و تحلیل گذشته، پیشبینی یا برنامهریزی برای آینده و بازتاب اثر آن روی شخص و دیگران است. زمانی که لازم است فکر خود را متمرکز کنید وارد «شبکه مستقیم توجه» میشوید که به شما اجازه میدهد خاطرات را کنار بگذارید و روی کار تمرکز کنید.
پریشانی یا حواسپرتی، شما را مجددا به حالت پیشفرض بازمیگرداند و هزینه شناختی بازیابی تمرکز بسیار بالاست.
2- پاسخ عاطفی خود را آزاد بگذارید، اما مسوول باقی بمانید
احساس درماندگی میتواند با عواطف گوناگونی همراه باشد (استیصال، خشم، هیجان) که میتواند اثر مخربتری روی بهرهوری فرد داشته باشد. بهتر است احساسات خود را شناسایی و نامگذاری کنید و بعد از خودتان درباره این احساسات سوال بپرسید. باید تایید کنید که چنین احساساتی وجود دارند. این احساسات مشروع و مهم هستند. اما نباید بر موج این احساسات سوار شد.
3- توجه خود را جمع کنید
زمانی که خودتان را پریشان یافتید، مکث کرده و وضعیت را بررسی کنید، آگاه باشید که در چنین وضعیتی هستید. سپس نقطه کانونی توجه خود را عوض کنید و تمرکز خود را روی موضوعات آنی و جزئی قرار دهید مثلا تنفس کردنتان.
این به معنی تلاش برای نادیده گرفتن احساس پریشانی نیست: لازم نیست این احساس را سرکوب کنید. آن را یادداشت کنید، تایید کنید و آن را در گوشهای از ذهن خود قرار دهید که بعدا درباره آن فکر کنید، یا با کسی در میان بگذارید یا زمانی که سر کار نیستید و وقت فکر کردن دارید به آن بپردازید.
4- بر ارزشهای خود تکیه کنید
زمانی که توجه خود را جمع کردید، میتوانید انتخاب کنید که آن را در چه حوزهای متمرکز کنید. تمرکز روی ارزشهایتان به شما احساس کنترل میدهد. اگر همکاری کردن از ارزشهای اصلی شماست، روی آن متمرکز شوید. چگونه میتوانید به افراد کمک کنید که احساس کنند بخشی از تیم هستند؟ و به این مساله فکر کنید که عدم تمرکز شما چه تاثیری بر احساساتتان دارد.
5- مرزها را مشخص کنید
وقتی آگاهی بیشتری درباره علت پریشانی خود بهدست آوردید، برای خود قانون بگذارید. اگر متوجه شدید زمانی که صبحها اخبار را دنبال میکنید باعث میشود در محیط کار ناراحت و غیرمتمرکز باشید، در اینصورت به خودتان بگویید که تا زمان ناهار به سراغ اخبار جهان نخواهید رفت. پس وقت بگذارید و به ذهن خود آموزش دهید که روی یک کار متمرکز باقی بماند.
6- افرادی را که با آنها تعامل دارید، هوشمندانه انتخاب کنید
سرایت اجتماعی یک مساله واقعی است. اگر همکارانی دارید که همواره دچار حواسپرتی هستند، یا کسانی که همواره شما را از کار اصلیتان دور میکنند، سعی کنید وقت کمتری با آنها بگذرانید. لازم نیست بیادب باشید؛ میتوانید از عبارات ساده استفاده کنید، مثلا «میتوانیم این گفتوگو را بعدا ادامه دهیم؟ باید این گزارش را تمام کنم و بعد میتوانیم استراحت داشته باشیم».
7- همکاران خود را حمایت و از آنها حمایت دریافت کنید
بهجای آنکه از همکاران حواسپرت خود فاصله بگیرید، میتوانید همدیگر را تشویق کنید که متمرکز باقی بمانید. با همکارانتان قرار بگذارید، زمانی را مشخص کنید که طی آن بدون مزاحمت برای یکدیگر یا بدون سر زدن به رسانههای اجتماعی یا سستی بتوانید کار کنید. وقتی به کسی میگویید که قصد دارید روش خود را تغییر دهید، احتمال اینکه این کار را واقعا انجام دهید، افزایش مییابد.
8- از بدن خود مراقبت کنید
اگر خسته و پریشان هستید، نسبت به احساس درهم شکستگی آسیبپذیرتر خواهید بود. به اندازه کافی خوابیدن و ورزش کردن مهم است. استراحت کنید، ناهار سالم بخورید، موبایل خود را در وضعیت بیصدا قرار دهید. اگر بهطور معمول ساعت ناهار خود را در فیسبوک میگذرانید، تلفن خود را کنار بگذارید و بهجای آن برای پیادهروی بیرون بروید.
منبع: HBR
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
میزان درصد افراد و پورسانت بازاریاب و فروش به نکات زیر وابسته است:
۱- قیمت کالا و خدمات:پورسانت بازاریاب
برخی از محصولات و خدمات قیمت بسیار بالایی دارند، مثل ماشین ها و یا آهن آلات. برای درصد پورسانت بازاریاب این نوع کالاها حتی ۱% هم درصد بسیار بالایی می باشد بنابراین در این موارد درصد پورسانت فروش و بازاریابی بازاریابان بسیار کم خواهد بود.
۲- دانش فروش محصولات:
بعضی از محصولات و یا خدمات نیاز به دانش خاصی دارد، مثلاً بازاریابان محصولات پزشکی باید دانش نحوه و موارد استفاده محصولاتی را که برای آن بازاریابی می کنند داشته باشند، طبعاً پورسانت بازاریاب و فروش این افراد باید میزان بالاتری داشته باشد.
۳- مسئولیت چک های پاس نشده
چنانچه مسئولیت پاس شدن و نشدن چک هایی که از مشتریان دریافت می شود با بازاریاب و یا ویزیتور باشد باید میزان پورسانت بازاریاب نیز بیشتر شود.
۴- بازاریاب و ویزیتور مستقر در شرکت و یا سیار
فروش بعضی محصولات به صورت تلفنی می باشد، اما در مقابل فروش بعضی از محصولات به صورت حضوری است و باید ویزیتور برای فروش به سراغ مشتریان برود، بنابراین پورسانت بازاریاب که به صورت حضوری کار می کند باید بیشتر باشد.
۵- زمان مورد نیاز برای برنامه ریزی بازاریابی و بازاریابی :
بعضی از محصولات و خدمات هستند که زمان مورد نیاز برای برنامه ریزی و آموزش بازاریابی و اجرای بازاریابی آنها بسیار زیاد است مثلا بعضی از محصولات در سال ۱ عدد از آنها فروخته می شود، بنابراین پورسانت بازاریاب در نظر گرفته شده برای بازاریابی و فروش این محصول باید به گونه ای باشد که خرج بازاریاب و ویزیتور را تامین نماید.
۶- هزینه های بازاریابی:
کار ویزیتوری و یا بازاریابی بسیار پرهزینه است، گاهی برای فروش و بازاریابی یک محصول نیاز است که بازاریاب به شهری سفر کند و یا به شرکت مشتریان برود. و در هر صورت بسته به اینکه هزینه های احتمالی را کدام یک از طرفین (بازاریاب و شرکت) متحمل گردد پورسانت بازاریاب و فروش متغییر خواهد بود.
۷- مدل فروش:
بعضی از بازاریابان به صورت نقد کار می کنند و برخی دیگر به صورت چک، بنابراین چنانچه بازاریابی شرکت را دچار چالش های چک و نقد و وصول آن نکند پورسانت بیشتری دریافت می کند.
۸- میان حق الزحمه ثابت:
بهترین شیوه تعیین حق الزحمه یک ویزیتور ترکیب حقوق ثابت به اضافه پورسانت بازاریاب است، چنانچه ویزیتوری حقوق ثابت بالایی دریافت می نماید پورسانت او کاهش می یابد.
۹- سابقه کاری ویزیتور بازاریابی :
چنانچه می خواهید ویزیتور یا بازاریاب با سابقه و تجربه کاری خوبی استخدام نمایی باید پورسانت بالایی را برای او در نظر بگیرید.
۱۰- شهرستانی که بازاریاب در آن ساکن است:
اگر بازاریاب و یا ویزیتوری در تهران زندگی می کند باید میزان پورسانت بیشتری برای او در نظر بگیرید زیرا هزینه زندگی در تهران به نسبت شهرستانها بسیار بالاتر است.
اما به صورت تقریبی یک فرمول برای محاسبه میزان پورسانت بازاریاب وجود دارد که به شرح زیر می باشد.
۱- به طور حدودی محاسبه نمایند که ویزیتور شما در سال و یا ماه چه میزان فروش دارد.
۲- از بازاریاب بپرسید میزان حق الزحمه ای که می خواهد چقدر است؟
۳- حق الزحمه ثابتی که برای او در نظر دارید به چه میزان می باشد؟
با استفاده از اطلاعات بالا می توانید خیلی ساده درصد پورسانت مناسب بازرایاب را بدست آورید. البته نکته ای که بسیار در زمینه فروش لازم و واجب می باشد این است که برای بازاریابان خود سقف فروش نگذارید.
/روزنامه کسب و کار
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اعتماد یا توانمندی؟! کدام مهمتر است؟
دو قضاوت فوری آدمها درباره ما در اولین برخورد چیست؟
نتایج یک تحقیق ده ساله دانشگاه هاروارد نشان می دهد که مردم بلافاصله با دانستن پاسخ دو سوال زیر، درباره همدیگر قضاوت می کنند:
آیا می توانم به این فرد اعتماد کنم؟
آیا می توانم به توانمندی های این فرد احترام بگذارم؟
طبق این تحقیق؛ 80 تا 90 درصد تاثیر برخورد اول بر مبنای این دو فاکتور؛ یعنی اعتماد و توانمندی می باشد!
اصلاح یک پارادایم ذهنی
ما غالبا فکر می کنیم توانمندی؛ مهمترین فاکتور است و به همین دلیل در برخورد اول با آدمها سعی می کنیم آنرا به رخ دیگران بکشیم در حالی که نتایج تحقیقات فوق نشان می دهد اعتماد حرف اول را می زند!
به عبارت دیگر؛ برای اینکه توانمندی های ما از قبیل مدارک تحصیلی، گواهی نامه های حرفه ای، ارتباطات، سخنوری و...در نظر دیگران با اهمیت شود، ابتدا و مقدم بر آنها آدمها باید به ما اعتماد کنند و بدون اعتماد؛ قابلیت ها و توانمندی های ما یعنی تهدید و نقاط منفی و تلاش متقلبانه!
سالها لازمه تا اعتماد شکل بگیره، چند ثانیه تا از بین بره و بازسازی آن تا ابد طول میکشه!
چگونه در اولین برخورد اعتماد سازی کنیم؟
دکتر تراویس برادبری؛ نویسنده مشترک کتاب هوش هیجانی دو، پنج مورد را یادآوری می کند که در ذیل به آنها اشاره می شود:
1- اجازه بدید فردی را که ملاقات می کنید اول صحبت کند!
اجازه بدید آن فرد هدایت گفتگو را بدست بگیرد و در این صورت شما می توانید با پرسیدن سوالات خوب و درست، این موضوع را تقویت کنید. بدست گرفتن بحث و گفتگو در ملاقات اول توسط شما؛ یعنی تلاش برای سیطره بر طرف مقابل که حرکتی ضد اعتماد است. انسانها خواهان دیده و فهمیده شدن هستند!
2- از زبان بدن مثبت استفاده کنید!
اطمینان خاطر از مثبت بودن اشارات، عبارات و تن صدا؛ مردم را به سوی شما مثل مورچه به سوی شیرینی روانه می کند! بکار بردن تن صدای محبت آمیز، دست به سینه نبودن، حفظ تماس چشمی و به سمت مخاطب نشستن؛ در ارتباطات بسیار موثر است.
10 درصد از مناقشات به خاطر اختلاف نظرها و 90 درصد آنها به خاطر تن صدای اشتباه است!
3- تلفن همراه خود را کنار بگذارید!
محال است که موفق به اعتماد سازی شوید و همزمان؛ نگاهتان به صفحه نمایشگر موبایل یا تبلت تان باشد! هیچ چیز مثل وسط گفتگو پیامک دادن و چت کردن، انسان ها را از ادامه گفتگو سرد نمی کند!
آخرش فهمیدم! آدما زندانی تلفن هاشون هستند! به همین خاطره که اسمشو گذاشتن تلفن های سلولی!
4- برای گفتگوی کوتاه وقت بگذارید!
ممکن است این پیشنهاد مهم تلقی نشود اما تحقیقات نشان می دهد آغاز جلسات با پنج دقیقه گپ و گفتگوی مختصر و آزاد نتایج بهتری در پی دارد!
5- برای شنوندگی فعال تمرین کنید!
شنوندگی فعال به معنای تمرکز روی شنیدن حرف های طرف مقابل است تا اینکه آدم بدون شنیدن حرف های او؛ برای گفتن حرف بعدی نقشه بکشد!
«بیشتر مردم با این نیت که طرف مقابلشان را درک کنند به حرف های او گوش نمی دهند، آنها به این نیت گوش می دهند که پاسخ بدهند!» استفان کاوی
نقشه کشیدن برای گفتن سخن بعدی بدون گوش دادن به حرف های طرف مقابل؛ نه تنها تمرکز شما را از گوینده سخن دور بلکه این پیام را به طرف القا می کند که حرف های من مهمتر از حرف های شما می باشد! وسط حرف یکی پریدن و سخن گفتن به معنای این است که: خیلی خوب! گرفتم منظورتو! بس کن! حرف نزن دیگه!
و سخن آخر اینکه اگرچه رعایت این موارد و فنون موجب اعتماد سازی در اولین برخورد می شود، اما پیش شرط رابطه طولانی مدت مفید و سودمند؛ داشتن نیت و ذهنیت درست است که بدون آن، تاثیر اعتماد ساخته شده و توانمندی ها؛ مقطعی و تاریخ انقضای آنها کوتاه مدت خواهد بود!
امیرعباس زینت بخش
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
به خاطر دیگران، خود را زیر پا نگذارید.
اساساً انسان در كبد(رنج) آفريده شده است. بدون رنج نميتوان به حق رسيد و احراز حقانيت كرد. امكان ندارد كه آدم به حق برسد، بدون اينكه رنج، يا درد ببرد. اگر چنين بود، همة آدمها هم حق را ميگرفتند و هم لذت را. اينكه آدم به خاطر حق بايد از لذت چشمپوشي كند، به خاطر آن است كه چنين وضعي وجود دارد كه آدم بايد رنجها و دردهايي را تحمل كند.
اگر كسي به خاطر ديگران خود را زيرپا بگذارد، در سني مثل سن من واقعاً به پوچي ميرسد. من اگر ببينم كه در زندگي گذشتهام هرچقدر دروغ گفتهام و نادرستي كردهام، براي آن بوده است كه بچههايم فلان شوند و بعد در اين سني كه اكنون هستم، ببينم كه بچههايم مستقل شدهاند و در برابر من موضع ميگيرند، در آن صورت به اين حالت ميرسم كه يك عمر به خاطر آنها به هر پستي تن دادم، حال آنها در مقابل من ايستادهايد. در آن صورت به پوچي صرف ميرسم.
هر كس يك وقت اين طور است. فقط بچه آدم اين طور نيست. گاهي شاگرد آدم در مقابل آدم ميايستد و بر ضد آدم كتاب مينويسد. اگر شما براي لبخند او و خوشايند او حقي را باطل كرده باشيد، ميگوييد ما تمام اين رطب و يابسها را گفتيم تا آن شاگرد را با خود داشته باشيم. حال كار او به جايي رسيده است كه بر كتاب من نقد مينويسد.
همة امور زندگي آدم اين طور هستند و به آدم وفا نميكنند، نه فقط شاگرد آدم، يا بچه آدم. همه چيز در زندگي اين طور هستند كه به آدم وفا نميكنند. نه اينكه اين نقص اخلاقي آنها باشد، بلكه لازمة زندگي اين است. همه كه نميتوانند تا آخر با ما همراه بمانند. يك روزي راهشان از ما جدا ميشود. آن روزي كه راهشان از ما جدا ميشود، اگر ما به خاطر رضايت آنها و همراه داشتن آنها با خود حقي را باطل كرده باشيم و باطلي را حق كرده باشيم، آن روزي كه راهشان از ما جدا شود، احساس خلاء ميكنيم و احساس ميكنيم كه هيچ چيز در مشت ما نيست.
تا وقتي كه طوطي زيباي سخنگوي خوبي در قفس داريم، هرچقدر شكر مصرف او كنيم، اشكالي ندارد، زيرا او در قفس ماست. اما چه موقع ميگوييم، حيف شد و تمام آن شكرها از دست ما رفت؟ وقتي كه طوطي پرواز كند و برود. به تعبير قرآن گمان ميكنيم كه آب درش است، اما حال ميبينيم كه آب هم درش نيست. اگر انسان در زندگي بدود، تلاش كند و به دنبال آبي كه گمان ميكند برود و به سرچشمه برسد، كارهاي و رنجهاي او معنادار ميشود. اما اگر بدود و بعد ببيند كه آب نبوده، بلكه سراب بوده است، كار او هباء منثورا ميشود و همه چيز او به پوچي ميرسد.
مصطفی ملکیان، درس گفتار پاسخ به یک سؤال ،دهه70
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
زنگ خطرهای یک پیشنهاد شغلی بد کدامند؟
۱. اگر حقوق پرداختی کمتر از رقمی بود که با کارفرما توافق کردهای یا اگر میان شغل پیشنهادی و آنچه در عمل باید انجام دهی، تفاوت زیادی وجود داشت، پیشنهاد را رد کن.
۲. اگر به افرادی که طی فرآیند مصاحبه با آنها ملاقات کردهای اعتماد نداری، پیشنهاد را رد کن.
۳. اگر در محیط کار احساس راحتی نمیکنی پیشنهاد را رد کن. اگر جو حاکم بر محیط سنگین باشد و همه ناراضی یا ناراحت بهنظر برسند، این یعنی فرهنگ سازمان دچار مشکل است.
۴. اگر مستقیما یا تلویحا بگویند که به تو اعتماد ندارند پیشنهاد را رد کن. مثلا بخواهند که فیش حقوقی شغل سابقت را به آنها نشان دهی. چرا باید به کسانی که به تو اعتماد ندارند، اعتماد کنی؟
۵. اگر طی فرآیند استخدام با هرگونه بدرفتاری مواجه شدی، پیشنهاد را رد کن. وقتی کارفرما، به تو که قصد استخدامت را دارد احترام نمیگذارد، وقتی کارمند شرکت شوی، بیشتر به تو بیاحترامی خواهد کرد.
۶. اگر به تو اجازه ندادند که با همکاران آیندهات دیدار کنی، محیط کار را ببینی یا یک کپی از دفترچه راهنمای کارکنان داشته باشی، پیشنهاد را رد کن. دفترچه راهنما شامل اطلاعاتی درباره فرهنگ سازمان، سیاستها، شرایط کار، انتظارات کارفرما و... است.
۷. اگر هفتهها تو را بیخبر گذاشتند و یک روز، ناغافل با تو تماس گرفتند و پیشنهاد شغلی دادند، این یعنی برای تو احترام قائل نیستند وگرنه با تو در تماس میماندند و تو را در تمامی مراحل همراهی میکردند.
۸. اگر احساس کردی که شغل پیشنهادی، یک شغل واقعی نیست و کارفرما به دنبال کسی است که برای مدت کوتاهی به او مشاوره دهد، پیشنهاد را رد کن. متاسفانه برخی از کارفرمایان برای صرفهجویی در هزینهها، به جای مشاور، یک کارمند تماموقت استخدام میکنند، چراکه دستمزد مشاور به مراتب بیشتر است.
۹. اگر بارها با آنها مصاحبه کردهای و نمیگویند که چند مصاحبه دیگر باقیمانده، پیشنهاد را رد کن. سازمانهایی که بهدرستی مدیریت میشوند، نهایتا ۴ بار با یک کاندیدا مصاحبه میکنند. برخی از کارفرمایان تنها به دنبال این هستند که از کارجو ایده بگیرند. اگر تعداد مصاحبهها بیش از حد معمول باشد، این یک زنگ خطر است.
۱۰. اگر جلسه مصاحبه به درستی مدیریت نشود و مسوول مصاحبه بارها مرتکب اشتباه شود و حتی متوجه اشتباهاتش نشود، بهتر است پیشنهاد را رد کنی.
۱۱. اگر برای مصاحبه به سازمانی رفتی و آنها فراموش کرده بودند که با تو قرار دارند، این نشانه را جدی بگیر. بینظمی یک زنگ خطر جدی است و یعنی در آن سازمان عدم هماهنگی وجود دارد.
گاهی به ندای درونت گوش کن. اگر نسبت به این فرصت شغلی احساس خوبی نداری، به احساست اعتماد کن. نگرشت را تغییر بده و استانداردهای خود را بالا ببر. هرکسی استحقاق تو را ندارد.
منبع: Forbes
/دنیای اقتصاد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
افشای 12 راز موفقیت استیو جابز
گای کاوازاکی» 52ساله که در بخش سرمایهگذاری در «سلیکون ولی» اشتغال دارد و در نخستین سالهای شکلگیری اپل در جهت موفقیت این شرکت کمکهای شایانی کرده، درپی درگذشت استیوجابز روی پروفایل خود در «گوگل پلاس» فهرستی از نکات رازآمیزی را نوشته که میگوید آنها را در طول کار با جابز آموخته است.
«کاوازاکی» که کار با استیو جابز را از 1983 آغاز کرد به مدت چهار سال همکاری نزدیکی با رئیس اپل داشت. اکنون وی این فهرست را تدوین کرده است تا هیچ یک از درسهای جابز از بین نروند یا به دست فراموشی سپرده نشوند.
1- کارشناسان هیچچیز نمیدانند
روزنامهنگاران، تحلیلگران، مشاوران، بانکداران و راهبران نمیدانند چه بکنند، بنابراین تنها به شما مشاوره میدهند. آنها به تو میگویند چه چیزی در محصول تو وجود دارد که خوب عمل نمیکند اما قادر نیستند محصولی بهتر را بسازند. آنها میتوانند به تو بگویند چگونه یک محصول را بفروشی اما خود قادر به فروش آن نیستند.
آنها میتوانند به تو توضیح دهند چگونه گروههای کاری بزرگ تشکیلدهی اما خودشان بدترین دفاتر را دارند. برای مثال، کارشناسان به ما میگویند 2نقص مهم «مکینتاش» در اواسط دهه 80 فقدان حمایت برای یک چاپگر چرخشی و نبود لوتوس3،2،1 بود؛ این تنها چیزی است که کارشناسان میتوانند به ما بگویند.
2- مشتریان نمیدانند چگونه چیزی را که میخواهند به تو بگویند.
نقطه تمرکز اپل، نیمکره راست مغز استیو بود که با نیمکره چپ حرف میزد. اگر از مشتریان بپرسی چه چیزی میخواهند، آنها به تو میگویند: «بهترین، سریعترین و ارزانترین». اما این صدای یکنواخت تکراری بویی از یک تغییر انقلابی نبرده است.
مشتریان تنها میتوانند آرزوهای خود را در قالب کلماتی بیان کنند که هنوز درحال استفاده از آنها هستند؛ در دورهای که در آن مکینتاش تولید میشد، همه میگفتند میخواهند رایانهای با بهترین، سریعترین و ارزانترین سیستم عامل MS-DOS داشته باشند. بهترین چیز برای یک شروع، تولید محصولی است که تو میخواهی استفاده کنی؛ این چیزی است که استیو جابز و استیو وزنیاک انجام دادند.
3- اهمیت جهش به جلو
تغییرات بزرگ زمانی رخ میدهند که تو جهشی فراتر از قدمهای یکنواخت برداری. بهترین تولیدکنندگان چاپگرهای چرخشی در ابتدا شروع به تعریف ویژگیهای جدیدی کردند که متفاوت بودند.
اپل یک جهش رو به جلو برداشت: چاپگرهای لیزری. به آنهایی فکر کنید که یخ جمع میکردند. به شرکتهایی فکر کنید که یخ را تولید میکردند و به آنهایی فکر کنید که یخچالها را میسازند. آیا هنوز هم امروز کسی هست که در طول زمستان یخ جمع کند؟
4- بیشترین، بزرگترین است و بیشترین چالش، کیفیت کار را بهتر میکند
من همیشه با این ترس کار میکردم که استیو بتواند به من بگوید من عالی نیستم یا کارم هیچ ارزشی ندارد. این ترس، چالش بزرگ من بود اما رقابت با IBM و مایکروسافت یک چالش عظیم بود. تغییر دادن دنیا یک چالش بزرگ بود. من و کارمندان اپل (قبل و بعد از من) کار خود را به بهترین شکل انجام دادهایم چون باید برای انجام این چالشهای بزرگ حداکثر توان خود را صرف میکردیم.
5- روی طراحی حساب کن
استیو با درخواستهای عجیب خود درباره طراحی، افراد مختلفی را دیوانه میکرد: بعضی از قابهای سیاه به اندازه کافی سیاه نبودند. انسانهای فناپذیر عادی فکر میکنند، رنگ سیاه سیاه است و خاکستری خاکستری اما استیو یک کمالگرا بود و حق داشت؛ بعضی افراد طراحی را در دل دارند، درحالیکه بسیاری دیگر تنها به آن توجه میکنند.
6- زمانیکه از گرافیکهای بزرگ و حروف درشت استفاده میکنی نمیتوانی اشتباه کنی
نگاهی به اسلایدهای استیو فونت حروف در سایز 70، از نوعی است که یک نمایشگر یا گرافیک بزرگ دارند. حال به رونماییهایی فکر کنید که دیگرانی که در بخش فنآوری مشغول به کار هستند، انجام میدهند.
آنها از فونت با سایز هشت استفاده میکنند و عناصر گرافیکی در رونماییهای آنها وجود ندارد. بسیاری از مردم میگویند استیو بزرگترین معرفیکننده برای محصولات جدید بود... اما هیچ شده از خود بپرسید چرا افراد بسیار کمی هستند که از سبک وی تقلید میکنند؟
7- تغییر ایده نشانهای از هوش است
زمانی که اپل اولین «آی فن» را عرضه کرد، هیچ برنامه جانبی برای آن وجود نداشت.
برنامههای جانبی (app) را استیو به وجود آورد. آنها ایده بدی بودند چون هرگز نمیدانستی با تلفن تو چه کار میتوانند بکنند. در ابتدا تعریف برنامههای جانبی وب در داخل مرورگر «سافاری» تنها امکانی بود که میتوانست تصور شود.
تا اینکه 6ماه بعد، استیو تصمیم گرفت برنامههای جانبی را به عنوان ابزارهای مناسبی به کار برد. اپل در مدت زمان کوتاهی راههای بسیاری را پیمود تا به شعار معروف خود برسد: «برای هر چیزی یک برنامه جانبی وجود دارد» (there’s an app for that).
8- ارزش با قیمت فرق دارد
بیچاره هستید اگر فکر کنید همهچیز به قیمت وابسته است و باز هم بیچارهتر هستید اگر فکر کنید تنها میتوان روی قیمت با دیگران رقابت کرد. قیمت تمام آن چیزی نیست که شما باید روی آن حساب کنید: آنچه باید روی آن حساب کرد، حداقل به اعتقاد تعداد کمی از مردم، ارزش است.
ارزش است که باید در آمادهسازی محصول خود به آن فکر کنید تا بتوانید لذت استفاده از بهترین دستگاه موجود را به مشتری بدهید. میتوانیم بگوییم هیچکس محصولات اپل را به خاطر قیمت پایین آنها نمیخرد.
9- نمایشهای مدیر اجرایی
استیو جابز قادر بود 2 بار در سال و در دوره رونماییهایش به میلیونها نفر نشان دهد iPadها، iPodها، iPhoneها و Macها چگونه کار میکنند. چرا بسیاری از مدیران اجرایی (CEO)، معاونان یا سایر مدیران ارشد خود را روی صحنه مراسم رونمایی صدا میزنند؟ شاید برای اینکه نشان دهند در پس یک محصول، مجموعهای پرقدرت قرار گرفته است یا شاید به این دلیل که مدیر اجرایی عمق کاری را که شرکتش انجام میدهد نمیداند یا نمیفهمد، بنابراین نمیتواند آن را به خوبی توضیح دهد.
10- شغل مستقیم مدیر اجرایی
شاید همیشه محصول مطلوب نبود اما همیشه به حدی چشمگیر بود که بتواند در تمام دنیا گسترده شود. در این مورد، استیو همیشه یک هدف داشت: «سلطه روی بازارهای موجود و ایجاد بازارهای جدید در سطح جهانی».
11- بازاریابی
به مربعی فکر کنید که به چهار مربع کوچکتر تقسیم شده است. محور عمودی نشان میدهد محصول شما چقدر با محصول رقیب تفاوت دارد. محور افقی ارزش محصول شما را نشان میدهد. در سمت راست پایین: ارزش است اما تک نیست و به یک قیمت رقابتی نیاز دارد.
در سمت چپ بالا: تک است اما ارزش نیست، بنابراین شما در بازاری که وجود ندارد اولین هستید. در سمت چپ پایین: تک نیست و ارزش نیست، بنابراین شما یک ابله هستید.
در سمت راست بالا: تک است و ارزش است و اینجاست که شما میتوانید هم پول به دست آورید و هم تاریخ را بسازید. برای مثال، iPod تک بود و ارزش داشت چراکه تنها روش برای بارگذاری موسیقی قانونی بود و ارزان بنابراین به آسانی از سوی بزرگترین تهیهکنندگان موسیقی حمایت شد.
12- برای اینکه بعضی چیزها را ببینی نیاز است که آنها را باور کنی
زمانیکه در تلاشی تا جهشی به جلو برداری، به دنبال راهی برای فرار از دست کارشناسان میگردی، در جستوجوی چالشهای بزرگ هستی، وسواس طراحی داری و تمام توجه خود را روی ارزش واحد پروژه معطوف میکنی، باید مردم را متقاعد کنی تا کاری را که مشغول انجام آن هستی باور کنند.
مردم برای دیدن مکینتاش آن را باور کردند و به همین دلیل به واقعیت بدل شد. این اتفاق در مورد iPod، iPhone و iPad هم رخ داد. نقطه آغاز برای تغییر دنیا تغییر ایدههاست؛ این بزرگترین درسی بود که از استیو آموختم.
منبع:hamshahrimags.com
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
گوگل شکست می خورد اما در هم شکسته نمی شود!
همه ما فکر می کنیم که گوگل یک شرکت آرمانی است که مهره مار دارد. دست به هر کاري که مي زند غوغا می کند. کارهایش عالی، تصمیماتش عالی، پروژه هایش عالی و صد البته سودآوری اش هم عالی! اين روزها عادت داريم در هر حوزه اي اسم گوگل را ببينيم و موفقيت هاي روز افزون گوگل برايمان عادي شده است. اما واقعیت چیز دیگری است. برای اینکه دیدگاهمان اصلاح شود بهتر است هفت پروژه اي که گوگل شروع کرد و نگرفت! را مرور کنيم.
1. در شبکه اجتماعي گوگل زنده [google lively] کاربران براي خود يک آواتار مي ساختند تا بتوانند در محيط سه بعدي با ديگران ارتباط برقرار کنند. در اين محيط مجازي که معماري مختص خودش را داشت افراد مي توانستند با هم دوست شوند و حرف بزنند و به جاهايي که دوست دارند سر بزنند.
2. گوگل پاسخ [google answers] پروژه ديگري است که اين روزها رها شده است. اصولا در دنيايي که جواب هر سوالي را با يک جستجوي ساده در گوگل مي توان پيدا کرد مفهوم «پاسخ» با آن چيزي که قبلا بود عوض شده است. اگر چه «ياهو پاسخ» هنوز وجود دارد و به کارش ادامه مي دهد ولي اين به خاطر اين نيست که او دارد واقعا پاسخي را به سوالها ارايه مي کند بلکه به اين دليل است که پاسخهايش عجيب و غريب و سرگرم کننده هستند.
3. تبليغات چاپي و راديويي گوگل شکست خورد، از اينترنت پول دربياور نه از بيرون آن! جمله معروفي است که اين روزها شعار اغلب وب سايتها شده: از اينترنت پول در بياور. ولي چند سال قبل گوگل درست برعکس اين شعار حرکت کرد و تصميم گرفت از بيرون از اينترنت پول دربياورد. شايد تحت تاثير فشار روزافزون براي کسب درآمد بيشتر گوگل تصميم گرفت وارد صنعت تبليغات چاپي و راديويي شود.
4. داجبال [dodgeball] شکست خورد ايده پرداز قهر کرد و رفت. داجبال یک اپليکيشن برای شبکه اجتماعي بود که می خواست از گوشي هاي هوشمند استفاده کند تا افراد را به هم وصل کند و مثلا جاهايي که يک نفر مي رود يا رستوران خوبي را که پيدا مي کند با کساني که مي شناسد و در منطقه هستند به اشتراک بگذارد. خب چه بر سر اين ايده آمد؟ براي دو سال پروژه به خوبي پيش رفت تا اين که دنيس کراولي که ايده پرداز اوليه اين طرح بود در سال ۲۰۰۷ از گوگل بيرون آمد و شرکت فوراسکور را تاسيس کرد و اين شرکت که دقيقا همين خدمات را ارايه مي دهد الان بسيار محبوب است. مشکل اين طرح در زمان خودش اين بود که زيادي آينده نگر بود و سخت افزار لازم براي فراگير شدن آن که همان گوشي هاي هوشمند بودند خيلي طول کشيد تا غالب بازار شود.
5. جايکو شکست خورد توييتر قبلا اين ايده را پياده کرده بود. گوگل در سال ۲۰۰۷ يک سايت براي بلاگهاي بسيار کوچک راه انداخت که جايکو نام داشت ولي تا سال ۲۰۰۹ معلوم شد که اين توييتر است که فاتح دنياي پستهاي کوتاه و سريع است.
6. گوگل نوت بوک [google notebook ] شکست خورد. گوگل نوت بوک در سال ۲۰۰۹ از مجموعه پروژه هاي گوگل کنار گذاشته شد. قرار بود بستری باشد برای حفظ و نگهداری فایل ها و به اشتراک گذاری آن. اما مشتریان رقبا را انتخاب کردند.
7.گوگل ویدئو [google video ] شکست خـورد، مشکل با خريد يوتيوب حل شد! گوگل ويدئو تلاش کرد تا يوتيوب را در هم بشکند و شکست خورد و تنها دليلش اين بود که اين ابزار قبلا وجود داشت و نامش هم يوتيوب بود. بعد از آن البته گوگل يوتيوب را با قيمت ۱.۶۵ ميليون دلار خريد و قال قضيه را کند و آخر سر همه خوشحال و راضي بودند.
ساختن آینده نیازمند یادگیری است.
یادگیری نیازمند تجربه کردن است
تجربه کردن بخشی با پیروزی همراه است و بخشی اش هم شکست.
وارد هیچ پروژه ای نباید شد که اگر شکست خوردیم، کلیت شرکت زیر سوال برود. پروژه هایی باید انتخاب شوند که اگر نتیجه مطلوب نبود ما از زندگی ساقط نشویم و ورشکسته و درهم شکسته نشویم. همین مساله نیز در امر سرمایه گذاری بسیار مهم است. بسیار دیده ام که افراد خانه خود را می فروشند (تقریبا تمام دارایی خود را) و وارد یک بازار ناشناخته می شوند به این نمی گویند ریسک پذیری به این می گویند بی گدار به آب زدن. این شجاعت نیست نام دیگری دارد. هیچ گاه برای سنجش عمق یک رودخانه با هر دو پا وارد آن نشوید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
رنجی به نام معمولی بودن!
من یک فمینیست هستم/ شعر، کتاب و قهوه اصل ترک/ سفر، دورهمی های دوستانه و مکاشفه فردی/ نوشتن، ورزش و کافه/ طراحی داخلی، عکاسی و گاهی هم شعر/ مینویسم پس هستم/ عکاسی، طبیعت، طراحی/ مجسمهسازی، طراحی جواهر، عکاسی/ خیره به جهان مینگرم/
اینها ویژگیهایی است که برخی از کاربران شبکههای اجتماعی در توصیف خود آوردهاند. هدف این نوشته، نه تحقیر، بلکه تحلیل این موضوع است.
زیمل، جامعهشناس آلمانی، یکی از ویژگیهای زندگی در شهرهای بزرگ را فشار بر فرد برای رفتار عقلانی و حسابگرانه میدانست. درواقع شرایط زندگی در شهرهای بزرگ بهگونهای است که افراد چارهای جز رفتار عقلانی ندارند. فرد بهجای آنکه با قلب به جهان اطراف اش نگاه کند با سر (مغز) نگاه میکند. کیفیت در روابط اجتماعی تبدیل به کمیت میشود و این جریانِ آبی است که همه را همراه خود میبرد. به همین دلیل یکی از کارکردهای شهرهای بزرگ «یکسانسازی» است. ساکنان شهرها عمدتاً شبیه یکدیگرند. کمتر عاطفی و بیشتر حسابگرند. دیسیپلین (نظم و آداب) در همهجا حرف نخست را میزند.
البته زیمل معتقد بود که افراد معمولاً در مقابل «قدرت یکسانساز» شهرِ مدرن مقاومت میکنند. آنها نمیگذارند تا «فردیتشان» زیر چرخدندههای «یکسانساز» شهر نابود شود. به همین دلیل زیمل به بررسی «مد» در شهر پرداخت. او مد را یکی از شکلهای مقاومت افراد در برابر قدرت یکسانساز شهر میدانست. فرد با مد سعی میکند تا وجود متفاوت خود را در دل این شهر بزرگ حفظ کند. ظهور آدمهای عجیبوغریب Peculiar persons یا خاص special persons در شهرهای بزرگ را میتوان از این زاویه دید. خلاصه آنکه، تلاشِ شهر؛ یکسانی و در مقابل تلاشِ فرد، یکتایی است و این چالش مدام ادامه مییابد.
برخی از متفکران، این ایده زیمل را ادامه دادند. ازنظر آنان، در جهان مدرن، رنجی به نام «معمولی بودن» وجود دارد. افراد اصرار دارند تا بگویند که من شبیه آن دیگرانِ انبوه نیستم. من مانند مردم نیستم. من مانند مادر یا پدر سنتیام نیستم. من چیزی دارم که مرا از دیگران متمایز میکند. شاید به همین دلیل است که افراد بسیاری خودشان را به آبوآتش میزنند و حتی خارج از ساعات اداری یا کاریشان، برای خودشان سرگرمی یا تفننی دستوپا میکنند. به کلاسی میروند و بهعمد خود را در معرض هنری قرار میدهند چراکه باید چیزی یا بهانهای برای عرضه یافت و از رنج معمولی بودن کاست. شبکههای اجتماعی این رنج را پررنگتر کردهاند. افراد باید در معرفی خودشان چیزی بنویسند. «فردیت» باید در صفحات شخصی برجسته باشد. من، خودم هستم و شخصیت متمایز خودم را دارم.
در جهان پیشرفته، کمپانیها این رنج را بهخوبی شناسایی کرده و تلاش کردهاند تا برای آن کسبوکاری فراهم کنند. در این کشورها «صنعت توجه» attention industry شکل گرفت و «تولید محتوا» برای صفحات شخصی افراد یکی از مشاغل پردرآمد شده است. ما کاری میکنیم که شما دیده شوید. ما کاری میکنیم که شما چیزی برای عرضه داشته باشید. ما برایتان تولید محتوا میکنیم. ما میگردیم و در شما چیزی برای عرضه و کسب توجه پیدا میکنیم.
به نظر میرسد که در ایران امروز، رنجی به نام معمولی بودن غلیظتر از جهان پیشرفته است. در جهان پیشرفته زندگی در دل شهرهای بزرگ، وجود سازمانهای عظیم بوروکراتیک و اجرای بندبند مقررات و نظم، به شکلی تهدیدکننده فردیت فردند و یکسانسازی یکی از پیامدهای احتمالی آنهاست و به همین دلیل درصحنه اجتماعی تلاش پررنگی برای احیاء و حفظ «فردیت» به چشم میخورد. ظهور سلیقههای مختلف و متفاوت در همه عرصههای زندگی نظیر افکار، جهانبینیها، لباس، غذا، چیدمان خانه و غیره پاسخی به همان فشار یکسانسازی و تلاشی برای یکتایی و کاستن از رنجی به نام معمولی بودن است.
در ایران، علاوه بر همه اینها، نهادهای رسمی هم از منظری ایدئولوژیک تمام تلاش خود را برای «یکسانسازی» اعمال مینمایند. درواقع در ایران فرد، هم با الزامات زندگی مدرن مواجه است که منظم، قانونمند و عقلانی بودن را از او طلب میکند و هم با نهادهای ایدئولوژیکی مواجه است که قصد دارند درنهایت انسانی ایدئولوژیک طبق خواسته خودشان تولید کنند. در این شرایط، فردیت از دو جهت مورد تهدید واقعشده است و به همین دلیل، تلاش برای یکتایی، در مقابل فشار برای یکسانی، در ایران غلیظتر میشود. در جهان، کاربران شبکههای اجتماعی میگویند که من آدم متفاوتی هستم، ولی در ایران این کاربران، هم میگویند که من آدم متفاوتی هستم و هم اصرار دارند بگویند که من آنی نیستم که سیستم ایدئولوژیک تلاش میکند بسازد.
نوشته فردین علیخواه| جامعهشناس
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قانون 5 ساعته که شما را به موفقیت و پیشرفت شخصی می رساند!
بعضی افراد شب و روز کار می کنند، اما هیچ موفقیتی نصیبشان نمی شود. نه وضعیت مالیشان بهتر می شود و نه به دانششان افزوده می شود؛ اما چطور می توانیم فردی موفق باشیم و به بیشترین بهره وری دست یابیم؟
گاهی به گوش مان می رسد فلانی در شغل خود ترفیع گرفته یا خودرو و خانهای گران قیمت خریده است؛ از خودمان میپرسیم چرا ما هیچ پیشرفتی نداریم و تغییری در زندگیمان حاصل نمی شود؟
اگر شما هم چنین زندگیای دارید، لازم است برنامه ریزی و قوانین زندگیتان را تغییر دهید. خیلی از افراد موفق دنیا از یک قانون 5 ساعته استفاده می کنند که زندگی آنها را به پیشرفت رسانده است؛ از جمله این افراد موفق می توان به بیل گیتس، اپرا وینفری و مارک زاکربرگ اشاره کرد.
برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی و دستیابی به موفقیت و پیشرفت، همواره در حال یادگیری باشید. حتی وقتی که سرتان شلوغ است و کارهای روزانهتان را به سختی انجام می دهید، باز هم یادگیری را رها نکنید. بهتر است 5 ساعت در هفته را به یادگیری اختصاص دهید. پس در 5 روز کاری، روزی یک ساعت به یادگیری بپردازید. یادگیری باعث جوان شدن مغز می شود و با این کار به پیشرفت بیشتری خواهید رسید. 5 گام زیر را برای یادگیری بپیمایید:
1- مطالعه کنید
تمام افراد موفق به مطالعه کردن عادت دارند. با مطالعه می توانید به معلومات خود بیافزایید. پس هر هفته برای خود برنامه ریزی مطالعاتی داشته باشید. برنامه بریزید و هر روز چند صفحه یا یک البته می توانید در هنگام ترافیک و در مسیر رسیدن به سرکار به کتابهای صوتی گوش دهید. بیل گیتس یک کتاب خوان حرفهای است که هر ساله بیش از 50 جلد کتاب می خواند و مطالعه را عامل اصلی پیشرفت خود تلقی می کند.
2- انعکاس آموختهها و استفاده از آن
انعکاس چیزی که آموختهاید از اصلیترین بخش یادگیری است. اگر فقط بخواهید حجم زیادی از اطلاعات را بدون هدف در ذهن خود نگه دارید، به هیچ دستاوردی نمی رسید و فقط از یادگیری مهارتهای جدید باز می مانید. پس از اطلاعات خود استفاده کنید و آنها را با دیگران به اشتراک گذارید.
3- آزمون و خطا
خیلی از محصولات و دستاوردها، نتیجه آزمون و خطا هستند. آزمونهایی که در طی آن ایدههای جدید و ناب به دست میآید. البته این تنها مختص دانشمندان و مخترعان نیست، بلکه هر ایده جدیدی سبب رشد و شکوفایی می شود. اگر خانه دار هستید در آشپزخانه غذاهای جدید بپزید و در آشپزی به ایدههای نو برسید. در محل کار روشهای جدیدی را برای انجام کارهای خود امتحان کنید و از این طریق به زندگیتان شادابی و نشاط دهید.
4- کار کردن با یادگیری متفاوت است
باید بدانید کار کردن با یادگیری فرق دارد. ممکن است هفتهای 40 ساعت کار کنید و به این احساس برسید که در مسیر پیشرفت و موفقیت قرار دارید. خیلی خوب است که با انگیزه کار کنید اما حتماً می دانید فشار کاری فرصت رشد و یادگیری را از شما می گیرد. براساس قانون 5 ساعته، زمانی جداگانه را به یادگیری اختصاص دهید. برای آموختن مهارتی جدید اقدام کنید تا با ایجاد تنوع ذهنی، یادگیری مؤثرتری نیز داشته باشید.
5- روی پیشرفت تمرکز کنید نه بهرهوری
خیلی از افراد تصور می کنند وقتی بهرهوری بیشتری داشته باشند موفقترند؛ اما بهرهوری یکی از کلیدهای اصلی موفقیت است و با یادگیری متفاوت است. شاید کارهای روزانهتان را به خوبی انجام دهید و در شغل خود موفق باشید، اما باید برنامهای جداگانه برای پیشرفت شخصی و یادگیری در نظر بگیرید.
در پایان، 5 ساعت در هر هفته را به یادگیری اختصاص دهید. در این زمان کتابهای مفید بخوانید، مستند تماشا کنید و مهارتهای جدید را به دست آورید. یادگیری کوتاه مدت شما را به موفقیتهای قابل توجهی می رساند. از زندگی و مسیر افراد موفق الگو بگیرید و مطمئن باشید به پیشرفت خوبی خواهید رسید.
منبع: Lifehack
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پیرشدهاید آقایان چرچیل!
فوتبالیستهای مشهور که همیشه بر جلد روزنامههای هستند، بعد از دوران بازی دچار افسردگی میشوند. آنان از دیده نشدن، از نبودن در اخبار، از فراموشی میترسند. برخی که نمیتوانند با این وضعیت کنار بیایند، تا تخریب کامل تصویر خود پیش میروند!
این همان چیزی است که در کمین سیاستمداران هم مینشیند!
چرچیل تا ۸۰ سالگیاش نخستوزیر ماند. در زمانی که حتی به سختی راه میرفت، به سختی مینشست، حاضر به استعفا نبود و آنقدر بزرگ بود که انگلیسیهای محافظهکار ترجیح میدادند از مقابله با او کنار بکشند. در واقعیت اما چرچیل پیر شده بود.
چرچیل بزرگ
چرچیل نخستوزیری بود که نظام سلطنت را در سایهی خودش برده بود. او بیرقیبترین سیاستمدار جهان بود و باقی ماند. چرچیل در هر ۴ رویداد بزرگ قرن ۲۰م انگلیس نقشی فراتر از سیاستمدار ایفا کرد، تا لقب «پدر ملت» را دریافت کند:
1- جنگ جهانی اول: او تصمیماتی گرفت که در سرنوشت جنگ و انگلستان تاثیرگذار بود. زمانی که وزیر جوان دریانوردی (از ۳۶ سالگی) کابینه بریتانیا بود؛ خود را در قامت نخستوزیر میدید. او در ۴۰ سالگی و از همان اولین روزهای جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ فراتر از یک وزیر بود.
2- جنگ جهانی دوم: او سختترین تصمیمات را برای انگلستان گرفت؛ در حالی که همه متفق بودند تا با هیتلر قرارداد صلح امضا کنند، تصمیم به جنگ گرفت. در نهایت او بود که هم انگلستان و هم اروپا را نجات داد.
3- کنارهگیری شاه: ادوارد ۸م بخاطر ازدواج با معشوقهاش در روزهای سخت انگلیس از سلطنت کنار رفت؛ و چرچیل کسی بود که این تغییر را با کمترین هزینه مدیریت کرد، تا سلطنت به جرج ۶م برسد.
4- تغییر سلطنت: پس از مرگ جرج ۶م تا تحویل سلطنت به دختر جوان ۲۶ سالهای که در زمان تولدش در انتهای لیست کاندیداهای سلطنت قرار داشت، باز هم نقش آفرید. ملکه الیزابت بنا به اتفاقات عجیبی که در کمتر از ۱۰ سال برای انگلستان روی داد، باید سلطنتی را که برایش آموزش ندیده بود تحویل میگرفت.
چرچیل اما کم کم تبدیل به نماد گذشته شده بود او جوانترهای جنگ نادیده را دوست نداشت، ایدههای جدید را برنمیتابید.
چرچیل بداخلاق، پیر و بزرگ را چه کسی توانست به استعفا بکشاند؟
تولد ۸۰ سالگی
برای تولد ۸۰ سالگی چرچیل، نمایندگان مجالس اعیان و عوام تصمیم به برگزاری یک جشن ملی میگیرند و این تولد از تلویزیون هم قرار است مستقیم پخش شود. اما هدیهی تولد آقای چرچیل چیست؟ نقاشی پرترهاش.
این نقاشی پرتره سفارش داده میشود به نقاش معروف «گراهام ساترلند» هنرمند نوگرای انگلیسی آن زمان.
ساترلند به مانند هر هنرمندی در پس نقاشی چهره، به دنبال حقیقت است. چرچیل را در چندین نوبت میبیند و در موردش تحقیق میکند. چرچیل اما خودش نقاش است و برای همین به ساترلند یادآوری میکند که «او نقاش چهرهی چرچیل نیست، او باید تصویرگر چهرهی جایگاه چرچیل باشد».
هنر آیینهای است برای دیدن خودمان. آیینهای که اگر مدام به آن نگاه نکنیم، زشت خواهیم شد. ساترلند صریحتر از آن است که چرچیل بزکشده را بکشد؛ او همان آیینهای را میسازد که چهرهی واقعی چرچیل را نشان میدهد.
روز تولد در محل مجلس از نقاشی رونمایی میشود و چرچیل برآشفته میشود از دیدن خویش در آن آیینه. او درصدد بازپس فرستادن نقاشی است؛ اما ساترلند هنرمندی نیست که بشود به سادگی از آن گذشت و بازاندیشی در آنچه هست، میافتد به جان چرچیل!
ساترلند به دیدن چرچیل میرود. او به صراحت به چرچیل میگوید که هم او را دوست دارد و هم او را قابل ستایش میداند؛ اما «پیر شدهای آقای چرچیل!»
ساترلند هنر را آیینهای میداند که باید به چرچیل یادآوری کند که به جنگ سن و سال نمیتواند برود.
نقاشی به دستور همسر چرچیل به آتش کشیده میشود. اما آتش آن تصویر که به جان چرچیل بزرگ افتاد تا او استعفای خود را اعلام کند! چرچیل از دیدن خویش در آیینهی هنر به واقعیت پیبرد؛ او برای حفظ احترام خودش و کشورش باید کنار بکشد!
امروزه نقاشی ساترلند شاهکاری از دست رفته است؛ شاهکاری که توانست غایت هر هنری باشد؛ هر هنری که برای بیان صریح حقیقت در پس بزکشدنها و بازیکردنها، تنها امید آدمی است.
همین نقاشی بود که انگلستان آن روز را از اشتباهات مردان بزرگش رهانید. ساترلند صریح گفت: شما به جنگ سن و سالتان رفتهاید! شما به نبرد با طبیعت آدمی برخاستهاید!
فرد پیر ناخودآگاه دلبستهی افکار کهنه است! این طبیعت آدمی است و نمیشود با طبیعت چنین به جنگ برخاست.
چرچیل آن زمان هم چرتهای ملوکانهاش در جلسات زبانزد شده بود؛ و چقدر سیاست ما این روزها به هنری نیاز دارد که به آنها در زمان بیداریشان یادآوری کند: کمی پیرشدهاید آقایان چرچیل!
امیر ناظمی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۰ مهارت گفتگو که همه ما باید یاد بگیریم
ارتباط کلامی شما با دیگران نقش مهمی در بهوجود آوردن برند شخصیتان دارد. این ارتباط بر زندگی شخصی و حرفهای شما تأثیر بسزایی دارد. هرکدام از این مهارتها هم در زندگی شخصی و هم در زندگی حرفهای ما اهمیت دارند. با بهبود بخشیدن مهارتهای گفتگو میتوانید بهسرعت با دیگران ارتباط مؤثر برقرار کنید، روی آنها تأثیر بگذارید و نزد دیگران دوستداشتنی تر و مقبولتر و قابل احترام باشید.
«دن شوبل»، متخصص برندینگ شخصی، میگوید: «وقتی افراد مهارتهای مشابه دارند و برای بهدست آوردن موقعیتهای مشابه رقابت میکنند، آنچه آنها را متمایز میکند مهارتهای گفتگو است. طوری که خود را نشان میدهید، ارتباطتان با دیگران هنگام مصاحبه یا حین کار، میتواند برند شخصی شما را بسازد یا تخریب کند.
امروزه بیشتر افراد به این نتیجه رسیدهاند که نکات کوچک، مخصوصا در محیط رقابتی امروز اهمیت بیشتری دارند».
شوبل سپس به تحقیقات جدیدی اشاره میکند که «کلی سرویس» (Kelly Services) روی ۱۳۴۰۰۰ نفر انجام داده است. طبق این تحقیق، ویژگیای که اکثر افراد برای بهوجود آوردن برند شخصی خود از همه مهمتر میدانند مهارتهای گفتگوست.
این باعث شد از خودم بپرسم «بهترین مهارتهای گفتگو که میتوانند به افراد کمک کنند بر رقبای خود پیروز شوند کدامها هستند»؟
در ادامه با ۱۰ مورد بسیار مهم برای تقویت مهارتهای گفتگو آشنا میشویم.
1- رفتار دوستانه داشته باشید
ما ناخودآگاه جذب افرادی میشویم که رفتار دوستانهتری دارند چون این افراد احساس بهتری در ما ایجاد میکنند و خوشحالی بیشتری به زندگی ما میآورند.
2- قبل از صحبت کردن فکر کنید
یکی از ضربالمثلهای مورد علاقه من این است: «اگر حرف نقره باشد سکوت طلاست». بارها دیدهام افراد بدون اینکه ذرهای فکر کنند هرچه را به ذهنشان میرسد، میگویند و با حرفهای نسنجیدهشان احترام دیگران را از دست میدهند.
3- روشن حرف بزنید
افرادی که در ارتباطات کلامی خود روشن نیستند و فقط به مسائل اشاره میکنند و منظورشان را دقیق بیان نمیکنند کمتر مورد احترام سایرین قرار میگیرند. وقتی میخواهید چیزی بگویید از خودتان بپرسید روشنترین روشی که میتوانم منظورم را بیان کنم کدام است؟
4- پرحرفی نکنید
اغلب افراد دوست ندارند با کسی همراه باشند که تمام مدت حرف میزند و به دیگران اجازه صحبت کردن نمیدهد.
5- خودتان باشید
امروزه بیشتر از هر زمان دیگری مردم از کسانی که نقش بازی میکنند تا حرفشان را به کرسی بنشانند بیزارند. ما جذب کسانی میشویم که روشن و شفاف و از صمیم قلب حرف میزنند.
6- فروتن باشید
فروتنی یکی از جذابترین ویژگیهای فردی است و باعث جلب احترام دیگران میشود. افرادی که با فروتنی و احترام صحبت میکنند همیشه جایگاه والاتری نسبت به دیگران دارند.
7- با اعتماد به نفس حرف بزنید
اعتماد به نفس یعنی اطمینانی که در نتیجه درک تواناییهایتان بهدست میآورید. در عین حال فروتنی یعنی عقیده متواضعانهای در مورد اهمیت خودتان داشته باشید. با اعتماد به نفس صحبت کردن در نتیجه انتخاب کلمات مناسب، تُن صدا، ارتباط چشمی و زبان بدن حاصل میشود.
8- روی زبان بدن خود تمرکز کنید
زبان بدن ابزار قدرتمندی است که استفاده درست از آن باعث ایجاد احترام و علاقه میشود و منظور واقعیتان را به فرد مقابل میرساند.
9- خلاصه حرف بزنید
از قبل برنامهریزی کنید و یکراست بروید سر اصل مطلب! مخاطب شما وقتی برای تلف کردن ندارد. مدام از خودتان بپرسید «چطور میتوانم مختصر و مفید و با کمترین کلمات ممکن حرفم را بزنم و در عین حال احترام شنونده را رعایت کنم».
هنر گوش دادن را بیاموزید
در مهارت گفتگو بهدقت گوش دادن مهمتر از حرف زدن است. باید واقعا به موضوع گفتگو علاقمند باشید، سؤالات مناسب بپرسید، به معنای واقعی پیغام توجه کنید و حرف گوینده را قطع نکنید.
و در نهایت، مردم بهطور طبیعی جذب کسانی میشوند که شبیه خودشان هستند؛ برای همین است که معمولا دوستان سلایق مشابهی دارند. میتوانید از این قانون به نفع خود استفاده و رفتار و صدای افراد را تقلید کنید. مثلا اگر آنها آرام صحبت میکنند شما هم آرام صحبت کنید یا اگر با هیجان صحبت میکنند، شما هم پرانرژی باشید. هرچه بیشتر مانند آنها صحبت کنید، بیشتر شما را دوست خواهند داشت.
منبع: littlethingsmatter
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
کند ذهن باشیم!
در مؤسسۀ فناوری کالیفرنیا (کالتک) آزمایشی ترتیب داده شد با موضوع انتخاب بین خوراکیهای مختلف مثل چیپس یا کلوچه. در هر تصمیمگیری، دو خوراکی در دو طرف یک نمایشگر کامپیوتر نشان داده میشد و حرکات چشم آزمایش شوندگان ضبط میشد. تصمیمها ظرف چند ثانیه گرفته میشدند. اما حرکات چشم آزمایش شوندگان به دقت زیر نظر گرفته می شد. نتيجه جالب بود: وقتی تصمیم گیری دشوار می شد یعنی زمانی که دو خوراکی به یک اندازه جذاب بودند، چشمها بیش از زمانی که تصمیم ها ساده بود، بین دو گزینه جابجا میشدند. پژوهشگران این رفت و برگشت چشم ها را نشانه تلاش مغز برای «انباشت شواهد» یا همان جمع آوری اطلاعات و داده ها در شرایط تردید می دانند. ظاهرا این مساله محدود به انسان ها هم نیست.
استاد روانشناسی دانشگاهی در نیویورک، در یک آزمایش پیشتاز یک دلفین به نام ناتوا را آموزش داد که بسته به زیر یا بم بودن یک صدا، یکی از دو اهرم را فشار بدهد. پس از آنکه ناتوا توانست از پس این تکلیف بربیاید، او تُنهای مبهم را برای دلفین پخش کرد. ناتوا بین دو اهرم مردد میماند، اول به طرف یکی و بعد به طرف دیگری شنا میکرد، انگار که مطمئن نبود کدامیک را فشار بدهد. یک دیدگاه آن است که رفتار دلفین یعنی شنا از یک گزینه به سوی گزینۀ دیگر، معادل چشم چرخاندن انسانها بین گزینههای مختلف در آزمایش انتخاب چیپس ها باشد.
در حالت عادی در زمان تصمیم گیری اطلاعات مختلف از نواحی مختلف در عرض چند میلی ثانیه جمع آوری می شود و تصمیم گیری صورت می گیرد. اما زمان هایی وجود دارد که مغز تصمیم می گیرد سرعت را پایین بیاورد. درست مانند این است که در هنگام رانندگی شما دنده ها را متناسب با شرایط عوض می کنید.
در روانشناسی این را بهعنوان «بدهبستان سرعت-دقت» میشناسیم که یکی از دیرپاترین یافتهها در پژوهش های یکصدساله اخیر است. اتصالات بین قشر مغز با منطقهای از مغز که به نام هستۀ سابتالامیک شناخته میشود، کنترلکنندۀ میزانی است که فرد در مواجهه با یک انتخاب دشوار تصمیمگیریهایش را کند می کند. این سازوکار مانند یک ترمز عمل میکند که سرعت تصمیم گیری را پایین می آورد، تا مغز بتواند شواهد بیشتری انباشت کرده و تصمیمهای بهتری بگیرد. (برگرفته از نوشته ای به ترجمه محمد معماریان نشر یافته در کانال خوب ترجمان)
تجویز راهبردی:
چه نکاتی را می توان آموخت و چه می توان کرد؟
1: مدیریت یک حس رنج آور غیرواقعی: اولین کار این است که قبول کنیم تردید بد نیست. تردید بهواقع یک نشانۀ رفتاری است که مغز در حال تامل (= مقایسه گزینه ها، جمع آوری اطلاعات، سبکسنگین کردن شواهد له و علیه گزینه ها و موازنه و بده بستان) است.
2: کندذهنی را تجربه کنیم: برخی افراد همیشه جوابی در آستین دارند و میتوانند در یک ثانیه به هر سوالی پاسخ دهند یا تصمیم گیری کنند. اکثر ما واکنشهای سریع آنان را نشانۀ تیزهوشی میدانیم و تردید و درنگ را نشانهای از کندذهنی. اما بهتر است که ذهنیت مان را تغییر دهیم و کندذهنی (تصمیم گیری مبتنی بر تامل، درنگ و شواهد) را تجربه و تمرین کنیم! مغز با کُند کردن فرآیند تصمیم گیری فرصت می یابد تا امکان یک انتخاب خوب را فراهم کند. تردید نشانه تامل و تامل بخشی از گمشده این روزهای ما یعنی عقلانیت است. آیا تردید در همه تصمیم ها به جاست؟ جواب منفی است. علت آن است که اگر بخواهیم از مغزمان برای همه تصمیمات کار بکشیم، توان ذهنی مان فرسوده می شود. شاید بزرگ ترین تصمیم آن باشد که برای کدام تصمیم ها بیشتر وقت بگذاریم، تامل کنیم و تردید بورزیم.
3: مانند داروین عمل کنیم: انسانها از این موهبت برخوردارند که آینده را شبیهسازی کنند و از زبان برای سبکسنگین کردن مزایا و معایب بهره بگیرند. هر کسی میتواند درون ذهنش با خودش گفتگو کند و ایدههایش را بنویسد و با دیگران در میان بگذارد. چارلز داروین هنگام تصمیمگیری برای ازدواج، فهرستی از مزایا و معایب تهیه کرد که نهایتاً تصمیم گرفت مزایای ازدواج به معایبش میچربد. مثلا او در ستون مربوط به معایب ازدواج نوشته بود: پول کمتر برای خرید کتاب و همچنین اجبار برای رفتن به مهمانی! با این حال مزایای ازدواج بیشتر بود و با اِما ازدواج کرد و صاحب 10 فرزند نیز شد! در تصمیمات دشوار، تردید را در ذهن خود نگاه ندارید، روی کاغذ بیاورید و منظم شان کنید.
مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آمارهایی تامل برانگیز درارتباط با نتایج کنکور سراسری ۹۷:
حتما مطالعه کنید
1- گروه علوم انسانی:
-تعداد شرکت کنندگان در آزمون ۲۰۴۹۳۶نفر
-کل ظرفیت پذیرش ۳۰۸۱۵۴
نفر
-تعدادصندلی خالی ۱۰۳۲۱۸
2- گروه علوم تجربی:
-تعدادشرکت کنندگان درآزمون ۶۴۲۲۲۸نفر
-کل ظرفیت پذیرش ۱۷۴۹۵۸نفر
-تعداد افرادی که رد خواهندشد ۴۶۷۲۷۰نفر
3- گروه ریاضی فیزیک:
-تعداد شرکت کنندگان در آزمون ۱۴۴۴۳۷نفر
-کل ظرفیت پذیرش ۲۳۶۲۲۳نفر
-تعدادصندلی خالی ۹۱۷۸۶
4- گروه زبان خارجه:
-کل شرکت کنندگان ۱۴۵۵۴۱نفر
-تعدادافرادی که فقط گروه زبان را انتخاب کرده اند ۷۵۳۴نفر
5- گروه هنر:
-کل شرکت کنندگان ۷۸۸۱۵نفر
-تعداد افرادی که فقط گروه هنر را انتخاب کرده اند ۱۲۲۴۹ نفر
تعدادکل شرکت کنندگان درپنج گروه:۱۰۱۱۳۸۴نفر
◀️ نسبت شرکت کنندگان گروه انسانی به کل۲۰/۲۶درصد
◀️نسبت شرکت کنندگان گروه تجربی به کل۶۳/۵۰درصد
◀️ نسبت شرکت کنندگان گروه ریاضی به کل۱۴/۲۸درصد
◀️ افرادی که فقط در گروه زبان خارجه شرکت کرده اند ۰/۷۴درصد
◀️ افرادی که فقط در گروه هنرشرکت کرده اند ۱/۲۱درصد
1- شانس قبولی گروه انسانی ۱۵۰/۳۶درصد
2- شانس قبولی گروه تجربی۲۷/۲۴
3- شانس قبولی گروه ریاضی۱۶۳/۵۴
نتیجه تحلیل،بدین معناست در گروههای انسانی و ریاضی کلیه شرکت کنندگان در دانشگاهها و موسسات آموزش عالی پذیرفته خواهند شد.ضمن اینکه ظرفیت خالی وجودخواهند داشت.
اما در گروه علوم تجربی بدلیل آمار بسیار بالای شرکت کنندگان و رقابت فوق العاده سنگین ونفس گیر، فقط۲۷/۲۴ درصدِ شرکت کنندگان پذیرفته خواهند شد. و ۷۲/۷۶ درصدآنان رد و خداحافظی خواهندکرد.
واین نتایج نشان از بلایی است که در دوره های گذشته برسر گروه ریاضی وعلوم مهندسی کشور آمد وآنچه سالهاست برعلوم انسانی میرود وقطعا درآینده ای نزدیک برعلوم تجربی خواهد رفت
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید