| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
پيش بيني احساسي
فرض کن روزی تلفن زنگ میزند. صدایی پرهیجان به تو میگوید برنده ی جایزه ی بزرگ ده میلیون دلاری بخت آزمایی شده ای! چه احساسی خواهی داشت؟ و این احساس چه قدر دوام خواهد آورد؟
سناریوی دیگر؛ تلفن زنگ میزند و متوجه می شوی بهترین دوستت از دنیا رفته. دوباره، چه احساسی خواهی داشت؟ و برای چه مدت؟
چگونه می توانیم احساسات مان را پیش بینی کنیم؟ آیا در مورد خودمان تخصصی داریم ؟ آیا برنده شدن در بخت آزمایی ما را سال ها به شادترین انسان زنده تبدیل می کند؟
دن گیلبرت ، روان شناس دانشگاه هاروارد، نظرش منفی است. او در مورد برندگان بخت آزمایی پژوهشی انجام داد و متوجه شد اثر شادی آنها بعد از چند ماه فروکش می کند. بنابراین، فرد چند وقت پس از دریافت چکی با مبلغ کلان مانند گذشته راضی یا ناراضی خواهد بود. او این موضوع را "پیش بینی احساسی" مینامد؛ ناتوانی ما در پیش بینی صحیح احساسات خودمان.
افرادی که در شغلشان تغییر یا پیشرفتی می کنند از نظر میزان خوشحالی بعد از حدود سه ماه دوباره به همان حالت اولیه برمیگردند. علم این اثر را تردمیل خوشبختی می نامد؛ ما سخت تلاش می کنیم، پیشرفت می کنیم و می توانیم چیزهای بیشتر و بهتری را بخریم، ولی این موارد در حال حاضر ما را خوشحال تر نمی کنند.
پس اتفاقات منفی چگونه بر ما اثر میگذارند؟ مثلاً آسیب دیدگی از ناحیه ی نخاع یا از دست دادن یک دوست؟ در این جا هم ما مدت و شدت احساسات آینده مان را بیش از حد تخمین میزنیم. برای مثال، زمانی که یک رابطه ی عشقی به پایان می رسد، احساس می شود زندگی دیگر به روال عادی بازنمیگردد. زوج پریشان کاملاً متقاعد شده اند هرگز شادی را تجربه نخواهند کرد، اما بعد از چند ماه قرار ملاقاتهای جدید را از سر می گیرند.
خوب نبود اگر می دانستیم ماشین، شغل یا رابطه ی عشقی جدید دقیقاً چقدر خوشحال مان می کنند؟
خب، بخشی از آن عملی است. این توصیه ها را که از نظر علمی نیز تأیید شده اند به کاربر تا تصمیمات بهتر و هوشمندانه تری بگیری؛
۱) از چیزهای منفی که نمیتوانی به آنها عادت کنی اجتناب کن، مثل تردد بین خانه و محل کار، سروصدا یا استرس مزمن
۲) از چیزهای مادی مثل ماشین، خانه، برنده شدن در لاتاری، پاداش ها و جوایز انتظار شادی کوتاه مدت داشته باش
۳) تا حد ممکن وقت آزاد و مستقل برای خودت در نظر بگیر، چون آثار مثبت طولانی مدت معمولاً از آنچه پیوسته انجامش می دهی نشئت می گیرند. علایقت را دنبال کن، حتا اگر مجبور باشی بخشی از درآمدت را صرف شان کنی. روی دوستی ها سرمایه گذاری کن. برای اکثر مردم، داشتن موقعیت اجتماعی حرفه ای شادی طولانی مدتی به ارمغان می آورد، به شرطی که در همان زمان به دنبال تغییر تراز اطرافیان خود نباشند. به عبارت دیگر، اگر به پست مدیرعاملی ارتقا پیدا کنی و فقط با سایر مدیران و هم رتبه هایت صمیمی شوی، اثر ناشی از شادی مدیر شدنت به زودی از بین میرود.
رولف دوبلی / هنر شفاف اندیشیدن
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مزایای استخدام کسی که بارها شغل خود را عوض کرده است!
هیچ شرکتی نباید یک متقاضی را صرفا به خاطر دانشگاهی که در آن درس خوانده یا اینکه بارها شغلش را عوض کرده، رد کند. چنین رویکردی عواقب و ریسکهای خودش را دارد. تحصیل در یک دانشگاه رده بالا، لزوما به این معنا نیست که فرد دارای توانایی حل مساله، هوشمندی و خلاقیت است.
من با میلیونها نفر مصاحبه کردهام. متقاضیانی که از مدارس فوقالعاده رقابتی فارغالتحصیل شدهاند، لزوما از بقیه بهتر نیستند. کسی که تمام تمرکزش، کسب نمره بالا بوده است، باهوشتر یا با قابلیتتر از بقیه افراد نیست. وقتی تمام هموغم شما، دریافت مدرک دانشگاهی باشد، این یعنی شما بلدی به اهداف و معیارهایی دست پیدا کنی که دیگران برایت تعیین کردهاند. در عرصه کسب وکار، باید بتوانیم نه تنها برای رسیدن به اهدافی که برایمان تعیین کردهاند بکوشیم، بلکه خودمان برای خودمان هدفگذاری کنیم و دنبال علایقمان باشیم. هیچ شرکتی با استخدام کسی که تمام دغدغهاش در ۲۰ سال اول زندگی، گرفتن نمره ۲۰ بوده است، سود نمیبرد.
سعی کنید کسانی که استخدام میکنید، از همه گروهها باشند: هم از فارغالتحصیلان دانشگاههای معتبر، هم از سایر دانشگاهها و حتی از میان کسانی که تحصیلات دانشگاهی ندارند. دنیا به سرعت در حال تغییر است. هر سازمانی به تلفیقی از دیدگاهها و نظرات مختلف نیاز دارد. این نه تنها خودخواهانه، بلکه نادانی است اگر فکر کنیم استخدام فارغالتحصیلان دانشگاههای دهان پر کن، موفقیت شرکتمان را تضمین میکند.
اما برویم سراغ پیشینه شغلی متقاضی. بسیاری از کسانی که در گذشته شغلهای کوتاهمدت داشتهاند، خودشان انتخاب نکردهاند که شغلشان را مدام تغییر دهند. آنها طبق یک روال پیش نرفتهاند و فراز و نشیبهای زیادی داشتهاند. آنها میدانند چطور بر ناملایمات غلبه کنند. آنها میدانند وقتی کار نیاز دارند، چطور کار پیدا کنند. این کاملا بدیهی است و مدیران استخدام باید این را بدانند، اما متاسفانه افرادی که در جایگاه استخدام هستند، از این مساله غافلند.
برای استخدام فردی که بارها «از این شاخه به آن شاخه پریده»، دلایل بسیاری وجود دارد، از جمله:
1- کسانی که شغل خود را بارها عوض کردهاند، از ورود به محیطهای جدید و کشف ناشناختههای یک سازمان جدید نمیترسند. چون این کار را بارها انجام دادهاند. کسانی که شغل خود را بارها تغییر دادهاند، میدانند چگونه در مسیر زندگی و دائما یاد بگیرند و این مهارتی است که همه سازمانها نیاز دارند.
2- این افراد، در مقایسه با افرادی که سالها در یک سازمان میمانند، دایره ارتباطات گستردهتری دارند. شبکه ارتباطی گسترده یعنی ایدههای بیشتر، حمایت معنوی بیشتر و ارتباط با گروههای مختلف و متنوع و اینها فاکتورهای مهمی برای موفقیت کارکنان و سازمان شما هستند.
3- کسانی که شغل خود را بارها تغییر دادهاند، برای مدیران مختلف کار کردهاند. آنها میدانند چگونه خود را با سبکهای مدیریتی مختلف وفق دهند.
4- کسی که به میل و خواسته خود، شغل خود را بارها عوض کرده است، به تواناییهایش ایمان دارد و میداند اگر محیط قدیمی پاسخگوی نیازهایش نبود، میتواند وارد یک محیط جدید شود. آیا نمیخواهید کسی را استخدام کنید که اعتماد به نفس دارد و جایگاهش را میداند؟
5- کسانی که مدام شغل خود را تغییر میدهند، در هر سازمانی که باشند، مهارتهای جدید یاد میگیرند و چیزهای جدید کشف میکنند. آنها تجربهای دارند که سایر کارکنان کمتر دارند: تجربه «تازهوارد بودن». وقتی در یک محیط جدید هستیم، بیشتر از هر زمانی یاد میگیریم.
6- این افراد به مواجهه با تغییر عادت دارند. آنها برای آنکه موفق شوند، نیازی به حفظ وضعیت موجود ندارند. آیا شما میخواهید کسبوکارتان تا سالیان سال در یک وضعیت بماند؟ گمان نمیکنم!
7- این افراد براحتی میتوانند نشانههای موفقیت یا شکست یک برنامه، فرآیند یا طرح را تشخیص دهند. وقتی کسی میگوید «چند تا پیراهن بیشتر پاره کردهام»، منظورش را میدانیم. این افراد برای کسب تجربه بارها زمین خوردهاند و پروژههای موفق و ناموفق بسیاری را پشت سر گذاشتهاند. این زمین خوردنها و زخمها برای هر سازمانی ارزشمندند.
نویسنده: Liz Ryan
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پدیده "ویل راجرز" : با میانگینها گول نخوریم!
ویل راجرز اصطلاحا پدیدهای است که در آن، با انتقال تعدادی از اعضای یک مجموعه به مجموعهای دیگر، مقدار میانگین هر دو مجموعه را افزایش میدهیم. این پدیده، از جملهای منسوب به ویل راجرز، کمدین معروف آمریکایی، برگرفته شده است که در آن گفته میشود:
"وقتی که اُکلاهماییها، اُکلاهما را به مقصد کالیفرنیا ترک میکنند، آنها میانگین بهره هوشی هر دو ایالت را بالا میبرند!"
این پدیده زمانی که هر دوی این شرایط، در آنِ واحد برقرار باشند، حتما روی خواهد داد:
▪️اول اینکه اعضایی که از مجموعهی اول منتقل میشوند، مقدارشان از مقدار میانگین آن مجموعه، کمتر باشد.
▪️دوم اینکه اعضایی که از مجموعه اول منتقل میشوند، مقدارشان از مقدار میانگین اعضای مجموعه دوم، بیشتر باشد.
هر چند که این دو شرط، شرطهای لازم برای رویدادن این پدیده محسوب نمیشوند.
مثال عددی:
دو مجموعه A و B را در نظر بگیرید که:
اعضای A عبارتنداز: ۱ و ۲ و ۳ و ۴
و اعضای B عبارتند از: ۵ و ۶ و ۷ و ۸ و ۹
میانگین حسابی مجموعهی A برابر است با ۲.۵ و میانگین حسابی مجموعه B برابر است با ۷.
حال اگر عدد ۵ را از مجموعه B به مجموعه A منتقل کنیم آنگاه:
اعضای A عبارت خواهند شد از: ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵
و اعضای B عبارت خواهند شد از: ۶ و ۷ و ۸ و ۹
که میانگین حسابی مجموعه A به ۳ و میانگین حسابی مجموعه B به ۷.۵ افزایش یافتهاند.
حالا فرض کنید مدیرعامل یک بانک خصوصی هستید. مشتریان این بانک افراد ثروتمند هستند. دو مدیر مالی الف و ب به شما گزارش میدهند. مدیر مالی الف پول تعدادی از مشتریان بسیار بسیار ثروتمند را اداره میکند. مشتریان مدیر مالی ب هم ثروتمندند، اما نه خیلی زیاد. هیئتمدیره از شما میخواهد حجم سرمایه میانگین هر دو مدیر مالی را در عرض ششماه بالا ببرید. اگر موفق شوید، پاداش خوبی دریافت خواهید کرد وگرنه این کار را به فرد دیگری میسپارند. از کجا شروع میکنید؟
خیلی ساده است. در واقع یک مشتری با حجم سرمایه بالا اما نه بالاتر از میانگین از میان مشتریان گروه الف انتخاب میکنید و او را به گروه ب منتقل میکنید. با یک حرکت میانگین هر دو گروه الف و ب زیاد میشود و شما حتی یک مشتری جدید هم پیدا نکردهاید!
هنر شفافاندیشیدن
رولف دوبلی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پس از تعلیق از کار چگونه خود را بازیابید؟
اخراج شدن در پی تعدیل نیرو یکی از دشوارترین تجربیاتی است که میتوانید در حرفه خود با آن روبرو شوید. تعدیل نیرو میتواند احساس ضعف و شک به خود را به شکل یک عدم کنترل ترسناک و یک صدای منتقد بیرحم در درون فرد تحریک کند؛ این مساله بهخصوص وقتی سایر افراد سازمان همچنان مشغول به کار باقی میمانند تشدید میشود. اینکه در مورد آنچه رخ داده است چگونه فکر میکنید، نقشی اساسی در گذار موفقیتآمیز شما به مرحله بعد از شغل و زندگیتان ایفا میکند.
گرچه یک تعدیل نیرو میتواند بهطور موقت شرایط را بیثبات کند، اما باید بیاموزید که کدام بخشهای فرآیند - بهطور خاص، عادات ذهنی که در ارتباط با اتفاق رخ داده ایجاد میکنید - را «میتوانید» کنترل کنید.
در زیر سه گامی که میتوانید پس از یک تعدیل نیرو، برای خاموش کردن صدای انتقاد درونیتان بردارید، خود را بازیابید و در یک چارچوب ذهنی بهرهور باقی بمانید، آورده شده است.
1- یک نگرش مثبت اخذ کنید:
برای اینکه پس از یک شکست خود را بازیابید، حلقههای ذهنی غیرمفیدی که بهجای ارائه راهحلهای بالقوه، مشکلات را تشدید میکنند به چالش بکشید.
برای اینکه ببینید چگونه طرز فکر شما میتواند بر بازیابی ناشی از یک تعدیل نیرو اثر بگذارد، به تجربیات به شدت متفاوت دو مدیر بیوتکنولوژی ۵۰ ساله– به نامهای اوون و باب- توجه کنید:
گرچه تعدیل نیروی اوون نتیجه یک ادغام و نه بر مبنای عملکرد او بود، اما او خودش را سرزنش میکرد: «چرا متوجه نشانههای واضح این اتفاق بد نشدم؟» او خودش را متقاعد کرد که اعتبارنامه و سن او باید مقصر باشند و با خود فکر میکرد: «من نباید در حوزه علم وارد میشدم و اکنون که بالای ۵۰ سال سن دارم، شغل دیگری را بهدست نخواهم آورد.» اوون بهجای صرف زمان در مورد اینکه بعدا میتواند چه کاری انجام دهد، بیشتر وقت خود را صرف ملامت خود و جستوجوی اتفاقی پستهای شغلی میکرد و بیشتر از قبل ناامید میشد.
باب نیز یک تعدیل نیرو را تجربه کرد؛ اما نگرش کاملا متفاوتی را اتخاذ کرد. پس از شوک اولیه اخبار تعدیل نیرو، او بر احتمالات جدید متمرکز شد. رزومه و پروفایل لینکدین خود را آپدیت کرد تا این حقیقت را منعکس کند که به دنبال کار کردن است. گرچه گاهی شک و دودلی در دلش رخنه میکرد و از اینکه موقتا بیکار شده عصبی و نگران میشد، اما مدام به خودش یادآوری میکرد که: «من مهارتهای قابلتوجهی دارم و این تغییر فرصتی برای جستوجوی گزینههای شغلی است که در غیر این صورت هرگز شانسی برای جستوجوی آنها نداشتم.» در عرض چند هفته، باب چندین گزینه کاری بالقوه و جدید را شناسایی کرد.
اوون و باب هر دو در ابتدا بهطور مساوی در مورد از دست دادن شغلشان ناامید بودند. اما باب، برخلاف اوون، در مورد آنچه «میتوانست» در مورد موقعیتش کنترل کند تمرکز کرد و اجازه نداد منتقد درونیاش فضایی در ذهنش داشته باشد.
2- تفکراتتان را به چالش بکشید:
پس از یک تعدیل نیرو، کاملا طبیعی است که خودتان را در چنگ عصبانیت و شک به خود ببینید.
با به چالش کشیدن منتقد درونیتان، میتوانید این چرخه منفی سرزنش خودتان را متوقف کنید. در زیر چند مثال از تفکرات منفی معمول که ممکن است پس از یک تعدیل نیرو به ذهنتان خطور کند به همراه سوالاتی که میتوانید برای کمک به بازیابی چشمانداز از خودتان بپرسید، آورده شده است:
◀️ تفکر: «برای جلوگیری از تعدیل شدن میتوانستم کارهای بیشتری انجام دهم.»
سوال: «چه دلیلی دارم که میتوانستم جلوی این تعدیل نیرو را بگیرم؟»
◀️ تفکر: «این تعدیل نیرو باید به دلیل فقدان مهارت یا برخی نقاط ضعف دیگر رخ داده باشد.»
سوال: «چگونه با قطعیت میدانم که این اتفاق به دلیل قصور از سمت من رخ داده است؟»
3- تمرکز خود را از نقاط ضعف به نقاط قوت تغییر دهید:
وقتی شغلتان را از دست میدهید، معمولا تلاش میکنید تا دریابید که چه کاری را اشتباه انجام دادهاید. برای جهش از این تفکرات دلسردکننده به یک تفکر مثبت، چشمانداز خود را گسترش دهید. به دفعه قبلی که موقعیت دشوار دیگری برایتان پیش آمد اما نهایتا بر آن فائق آمدید فکر کنید. با یادآوری این مورد در ذهنتان، از خودتان سوالات زیر را بپرسید:
▪️چه نقاط قوتی را برای حل این مشکل استفاده کردهاید؟
▪️در مورد خودتان در این فرآیند چه آموختهاید؟
▪️چگونه میتوانید از این نقاط قوت در گذار شغلی فعلی استفاده کنید؟
توانایی در تنظیم آینده خودتان، انتخاب نحوه نگاه به یک موقعیت و ایجاد خودآگاهی از نقاط قوتتان تنها چند مزیت غیرمنتظرهای هستند که با ایجاد این دیدگاه حتی وقتی عصبانی و ناامید هستید منتظر شما هستند.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
یک ساعت زودتر بیدار شوید تا به موفقیت برسید!
اگر برای یک سال، هر روز یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوید و این زمان را به خود اختصاص دهید، بهرهوریتان تا 1000 درصد افزایش خواهد یافت. در یک ساعت می توانید کارهای موردعلاقهتان را انجام دهید، این کارها همان کارهای دلخواه است نه کارهایی که هر روز انجام می دهید. لحاظ کردن این زمان می تواند عملکردتان را بهبود ببخشد و شما را به یک زندگی مثبت و عالی برساند.
در اینجا، نکاتی را بیان می کنیم تا از این زمان حداکثر استفاده را ببرید:
برای یک روز یا یک هفته جلوتر حرکت کنید
هر روز روی برنامههای آینده خود تمرکز کنید و از آنها فراری نباشید. این کار نه تنها تجربه لذت بخش تر با استرس کمتری به دنبال خواهد داشت بلکه باعث می شود از زمان خود نیز نهایت استفاده را ببرید.
بدین ترتیب مغزتان به اندازه کافی استراحت می کند و می توانید بدون هیچ استرسی برای برنامههای آتی خود آماده شوید.
مثلاً وقتی بدانید با شروع روز باید کارهای اداری را انجام دهید و وقتی به منزل بازگشتید باید به سراغ پرداخت قبضها بروید کارتان سادهتر می شود؛ تا اینکه خسته و درمانده به خانه برسید و تازه به دنبال این باشید چه کارهای دیگری باید انجام شود.
به دنبال یادگیری مستقل باشید
با یک ساعت زودتر بیدار شدن می توانید برای بهبود مهارتهای دلخواه خود تلاش کنید. این زمان اضافی فرصت خوبی برای یادگیری برنامه نویسی یا طراحی یا انجام یک سرگرمی جذاب است. انجام این کارها باعث افزایش شور و اشتیاق و تحریک مغز شما خواهد شد.
انسان با یادگیری و پیشرفت شادتر است. معمولاً افراد بعد از اتمام مدرسه یا دانشگاه ذهن خود را توسعه نمی دهند؛ اما جا دادن این کارها در برنامه روزمره میتواند مزایای زیادی برای شما به دنبال داشته باشد.
آغاز یک عادت جدید
یک ساعت زودتر از خواب بیدار شوید و این زمان را صرف توسعه یک عادت جدید کنید. این عادت می تواند نوشتن پستی در وبلاگ شخصی ، ارسال ایمیل ، ارتباط با یک نفر و ... باشد. به خودتان زمان و فرصت دهید تا به این برنامههای روزانه عادت کنید و به فواید آن در طولانی مدت دست یابید.
ورزش
فقط 15 دقیقه تمرین ورزشی در روز می تواند باعث سلامتی و تناسب اندامتان شود. اگر ورزش از برنامههای روزانه شماست پس نیاز نیست آن را جز عادتهای جدید خود لحاظ کنید. وقتی زمان زیادی ندارید یا ضربان قلب تان به شدت بالا رفته، انجام یک ورزش سریع می تواند باعث کاهش استرس شود. ورزش اول صبح راهی سریع برای شروع یک روز خوب و احساس بهرهوری بالاست.
تفکر
تفکر ، فعالیت مؤثری است که معمولاً توجهی به آن نمی شود. تفکر فقط فرصت تمرکز نیست بلکه می تواند ارزشهای زیادی به دنبال داشته باشد. تفکر درباره عملی کردن یک تصمیم مشخص، چالش برانگیز است زیرا نیاز به صرف زمان و انرژی ذهنی دارد. اگر فکر کردن را به اولویت خود تبدیل نکنید، جامعه انتخابهای خود را به شما تحمیل می کند.
با تفکر و تأمل در مورد کارهای خود به انتخابهای بهتری می رسید و می توانید روی خودتان سرمایه گذاری کنید.
منبع: entrepreneur
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
افزایش بهرهوری با کنترل دمای محل کار!
محمدتقی کریمی
این مطلبو زمانی نوشتم که در آواتک به عنوان راهبر خلاق کار میکردم، یه مدت سیستم تهویه آواتک خراب شده بود.
یافتن و تنظیم دمای محیطی که همه در آن احساس راحتی کنند کار چالش برانگیزی است. دمای محیط مطلوب امری بسیار مهم و تاثیرگذار در بهرهوری کارمندان یک سازمان میباشد. تفاوت فقط چند درجهای در دمای محیط، تاثیر قابل توجهی بر تمرکز و کارایی آنان دارد.
برای چندین دهه، با توجه به تحقیقات انجام شده، دمای مطلوب محل کار را بین 21 تا 23 درجه در نظر میگرفتند. اما این تحقیق کارایی خود را به دلیل قدیمی بودن از دست داده. تحقیق قدیمی بر اساس دفتری بود که اکثریت کارمندان آن را مردان تشکیل داده بودند. اما دفاتر کار امروزی تقریبا به همان مقدار که کارمندان مرد در آن کار میکنند، کارمندان زن نیز در آن حضور دارند. بنابراین چنین عاملی در تصمیمگیری برای دمای محیط تاثیر بسزایی دارد.
بر اساس تحقیقاتی که اخیرا صورت گرفته، تابستان به شدت بر روی بهرهوری تاثیر گذار است. نتایج به دست آمده از این تحقیق در جدول ذیل آمده است:
کاهش بهرهوری محل کار 20%
کاهش میزان حضور کارکنان 18%
کاهش زمان چرخش پروژهها 13%
افزایش پریشانی/بی حوصلگی 45%
باتوجه به اینکه دمای محیط تاثیر بسیاری بر بهرهوری محل کارتان دارد، بنابراین دمای مطلوب برای تنظیم ترموستات دفتر کارتان دقیقا باید چه عددی باشد؟ در اینجا نتایج تحقیقات را مشاهده میکنید:
دمای 21-22 درجه سانتیگراد، محدوده دمایی است که منجر به افزایش بهرهوری میشود.
هر دمایی بالاتر از 22 درجه سانتیگراد، بهرهوری شما را کاهش میدهد.
در دمای بالای 30 درجه سانتیگراد، بهرهوری شما 90% نسبت به قبل کاهش پیدا میکند.
همچنین هر دمایی کمتر از 20 درجه سانتیگراد نیز باعث کاهش بهرهوری میشود. دمای پایینتر از 20 درجه سانتیگراد موجب افزایش اشتباهات و همچنین افزایش احتمال ابتلا به بیماری میشود.
نکته: اگر در محل کارتان جلسات زیادی برگزار میکنید و یا افراد زیادی جهت مشاوره به آنجا مراجعه میکنند، میتوانید درجه دمای محل کارتان را پایین بیاورید، این عامل باعث میشود جلسات به سرعت پایان یابند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چه چیزی باعث اعتماد کارمند به رئیسش میشود؟
من در یکی از مطالعاتم به نام «چگونه باید در محیط کار اعتماد ایجاد کرد؟» از بیش از ۷هزار نفر درباره اینکه چرا به رهبرانشان اعتماد میکنند یا به آنها اعتماد ندارند نظرسنجی کردم. اولین چیزی که با آن برخورد کردم این بود که تقریبا ۳۴درصد وفاداری کارکنان در نتیجه احساس اعتماد نسبت به رئیسشان ایجاد میشود. بنابراین پرواضح است که اعتماد کارکنان نسبت به رئیسشان اهمیت زیادی دارد.
ما در تحقیقاتمان به این نتیجه رسیدیم که مهمترین محرکی که باعث میشود کارمند به رئیساش اعتماد کند این است که کارمندان هنگام طرح مشکلشان چقدر احساس میکنند رئیسشان به نحو موثری به آن پاسخ میدهد.
تحقیقات نشان داده است که تنها ۳۳درصد از افراد بر این باورند که هنگام طرح مشکل با رئیسشان پاسخ سازنده دریافت میکنند، درحالیکه ۱۷درصد عقیده دارند رئیسشان هیچوقت پاسخ سازندهای به آنها نمیدهد.
چرا این مساله اهمیت زیادی دارد؟ یک دلیل این است که اگر کسی بگوید هنگام طرح مشکل رهبرش همیشه پاسخی سازنده دارد، ۱۲ برابر احتمال بیشتری دارد که این شخص از آن سازمان با عنوان کارفرمایی بینظیر یاد کند.
بنابراین، چطور میشود وقتی کارکنان مشکلاتشان را مطرح میکنند با سرعت به آنها پاسخ سازندهای داد؟
اول اینکه باید کاری کنید که کارمندانتان مشکلاتشان را با شما مطرح کنند. پس برای این کار دیگر نپرسید «اوضاع در چه حال است؟». این پرسش به نظر بیضرر میآید. هدف پرسش به دست آوردن اطلاعات است اما وقتی از بیشتر آدمها میپرسیم «اوضاع در چه حال است؟» پاسخ استاندارد این است: «همهچیز رو به راه است.»
پس باید چه پرسید؟ سعی کنید پرسشهایی از این دست از افرادتان بپرسید: «اخیرا مشکلی سر راهتان بوده؟»، « با چه موانعی رو به رو هستید؟» یا حتی « آیا اخیرا سر کار چیزی باعث کلافگیتان شده؟»
واضح و مبرهن است که اگر کارمندان هنگام طرح مشکل، آنها را با شما در میان نگذارند شما نمیتوانید پاسخ سازندهای به آن بدهید.
همینکه متوجه وجود مشکلی بشوید قدم بعدی این خواهد بود که به این مشکلات پاسخ سازنده بدهید. واضح است که دلتان نمیخواهد طوری پاسخ بدهید که انگار موضع دفاعی گرفتهاید. اگر بتوانید خودتان را مجبور کنید که به انتقاد کارمندانتان با عبارت «ممنون که مشکل را با من در میان گذاشتید» پاسخ دهید، آنوقت میشود گفت در راه درستی برای دادن پاسخ سازنده قرار گرفتهاید.
همچنین قدم نهایی برای ارائه پاسخ سازنده، شتاب برای «رفع» مشکل احتمالیِ کارمندانتان نیست. اگر کارمند وارد دفتر شود و بگوید: «بخش حسابداری اطلاعات را به موقع در اختیار من قرار نمیدهد» واکنش بسیاری از رهبران این است که گوشی تلفن را بردارند، با بخش حسابداری تماس بگیرند و اینطور مشکل را حل کنند. اما بیشتر وقتها، هنگامی که کارمندان مشکلاتشان را مطرح میکنند به دنبال گوش شنوا و تایید هستند.
سعی کنید بجای این کار از کارمندهایتان سوالهایی از این دست بپرسید: «من چگونه میتوانم کمکتان کنم؟»، «تا حالا به چه راهحلهایی دست پیدا کردهاید؟»، «فکر میکنید بهترین راه برای حل این مشکل چیست؟»
بخشی از پاسخ سازنده دادن این است که وقتی کارمندتان با شما مشکلی را مطرح میکند بیشتر مثل یک مربی پاسخ دهید و کمتر مثل یک مدیر. وقتی از کارمندهایتان سوال میپرسید به آنها شانس آموختن و به اشتراکگذاری ایدههایشان را میدهید. شما با این کار تاکید میکنید که به آنها اعتماد دارید و رابطهای را بنا میکنید که بیشتر مثل رابطه همردههاست تا رابطه رئیس و مرئوس.
نویسنده: Mark Murphy
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
جلسات کاری با حضور هشت نفر، پربارتر برگزار می شود
همیشه برگزاری جلسات کاری با مشکلات عدیدهای همراه است. یکی از مشکلاتی که نیاز به سیاست زیادی هم دارد، آماده کردن لیست افرادی است که باید در جلسه حضور داشته باشند.
نتایج تحقیقات رابرت ساتون، استاد رفتارهای سازمانی از دانشگاه استنفورد، نشان می دهد پربازدهترین جلسات از پنج تا هشت نفر تشکیل می شود. در واقع، بهرهوری جلسات بعد از رسیدن به نقطه اوج، رو به کاهش رفته و به تدریج کیفیت مباحث پایین می آید.
وقتی مدیران ، تمام افراد را به جلسه دعوت می کنند:
▪️همه آنها این فرصت را پیدا نمی کنند تا در گفتگوها شرکت کنند.
▪️سخنرانیهای باکیفیت، جای خود را به نظرات سطحی می دهد.
▪️اشتراک گذاری اطلاعات از مسیر اصلی منحرف می شود.
▪️افراد خیلی محافظه کارانه حرف می زنند.
▪️خیلی به مباحث و تصمیم گیریهای دشوار توجه نمی شود.
در نتیجه کارمندان جلسات کاری را رویدادهایی می بینند که آمادگی، مشارکت و عملکرد آنها را کاهش می دهد.
از طرفی گروههای کوچک احساس صمیمیت بین افراد را افزایش می دهند و راه برای بحثهای مفید و معنادار هموار می شود. در این جلسات، افراد حاضر وقت بیشتری برای شنیدن ایدهها و درک چشم انداز یکدیگر دارند و با صداقت و وضوح عمل می کنند.
◀️ گام اول: به اعضای تیم بگویید قصد ایجاد تغییراتی را دارید.
شفاف و صادق باشید. اجازه دهید آنها بدانند کم شدن اعضای حاضر در جلسه، با هدف افزایش کارایی انجام می گیرد و به دنبال استراتژیهای جدیدی هستید که به بهترین خروجی ختم می شود.
◀️ گام دوم: با هوشیاری تمام لیست افراد را آماده کنید
اگر می خواهید مطمئن شوید افراد لازم را وارد اتاق جلسه کردهاید، ابتدا موضوعات مورد بحث را به طور دقیق مشخص کنید. دستورالعمل مشخصی داشته باشید و برای هر مبحث نیز وقت کافی لحاظ کنید. از خودتان بپرسید چه کسانی باید حضور داشته باشند تا مباحث به نتایج بهینه برسد؟ با نبود چه کسانی جلسه را لغو می کنید؟
◀️ گام سوم: برای جلوگیری از بروز سوءتفاهم و ابهام، معیارهای دعوت افراد را منتشر کنید. به آنها بگویید این لیست براساس معیارهای زیر تدوین شده است:
▪️چه کسی دانش و اطلاعات بیشتری درباره موضوع مورد بحث در جلسه دارد؟
▪️چه کسی اجرا و پیاده سازی بهتری خواهد داشت؟
▪️چه کسی به طور مستقیم تحت تأثیر قرار می گیرد؟
▪️چه کسی با حضور در این جلسه نکات بیشتری فرا می گیرد؟
اگر کارمندان شما نسبت به لیست افراد حاضر در جلسات کاری ابهام دارند، کارهای زیر را انجام دهید تا لیست جدید را بهتر بپذیرند:
▪️اگر فردی دلیلی قانع کننده برای حضور داشت، به او توجه کنید.
▪️به اعضای دعوت شده امکان دهید در صورت تمایل دعوت را رد کنند. کارمندان باید احساس کنند به آنها اعتماد دارید و برای وقتشان احترام قائلید.
▪️در هر جلسه، یک نفر لیست کسانی که در جلسه حضور ندارند را یادداشت کند.
◀️ گام چهارم: مسئولیت اعضای تیم را به طور کاملاً واضح مشخص کنید.
باید مسئولیت تمام اعضای تیم مشخص شود؛ چه آنهایی که در جلسه حاضرند و چه کسانی که نیازی به حضورشان نیست.
افرادی که در جلسات کاری حاضرند را تشویق کنید موارد زیر را انجام دهند:
▪️مسئولیت دیدگاههای خود را بپذیرند، چرا که چشم انداز افراد نشانه مشارکت و حضور آنهاست.
▪️متمرکز صحبت کردن را تمرین کنند.
▪️خودآگاهی را تمرین کنند. اطلاعات موردنیازشان را بپرسید و به پاسخ آنها دقت کنید.
◀️ گام پنجم: به افراد حاضر بگویید دیدگاه کسانی را که حضور ندارند، درنظر بگیرند:
▪️آنها چه سوالاتی دارند؟
▪️به دنبال دست یابی به چه اطلاعاتی هستند؟
▪️می خواهند درباره چه مسائلی با آنها مشورت شود؟
▪️می خواهند برای پیشرفت چه اقداماتی انجام دهند؟
▪️چه مسائلی را لازم است با آنها در میان بگذارید؟
◀️ گام ششم: اگر افرادی که به جلسه دعوت شدهاند خواستند دعوت را رد کنند، به آنها بگویید هنوز باید کارهای زیر را انجام دهند:
▪️دستور کار جلسه را بخوانند.
▪️تمام اطلاعات مرتبط را با فرد دیگری که در جلسه حاضر می شود به اشتراک بگذارند.
▪️خود را با نتایج جلسه به روز کنند.
▪️در پروژههایی که مدیر مشخص می کند شرکت کنند.
▪️با تصمیمات اتخاذ شده، هماهنگ شوند.
◀️ گام هفتم: موفقیت خود را بسنجید
وقتی این تغییرات ساختاری را در جلسات کاری خود اعمال کردید، میزان کارایی جلسات و تعامل اعضای تیم با این تغییرات را مورد ارزیابی قرار دهید. بازخوردها را دریافت کنید، پروسهها را اصلاح کنید تا وقتی که سیستم کاملاً مناسب سازمان را پیدا کنید.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
برای موفقیت، بجای توجه به نیازهای کاربردی مشتریان به نیازهای عاطفی و اجتماعی آنها بها دهید!
نگین سمایی
کتاب فوق العاده
competing against luck
قابل مقایسه با هیچ کدوم از کتاب هایی که تاالان معرفی کردم، نیست. نویسنده این کتاب هم یکی از اساتید دانشگاه مدیریت هاروارده که اکثر کتابهاش معروف هستند ، Clayton Christensen
بعد از خوندن این کتاب کاملا یک دید جدید نسبت به نوآوری و اینکه محصولات یا سرویس های نوآورانه ای به مشتری ارائه کنید، پیدا میکنید. تو این کتاب با استفاده از یک تئوری به اسم The Jobs To Be Done آشنا میشید که به شدت کمک میکنه علت شکست و یا موفقیت خیلی از پروژه های معروف نوآوری تو استارت آپ ها یا شرکت های بزرگ را متوجه بشید. در کنار نوآوری به در مورد بازاریابی هم صحبت میکنه.
پیشاپیش بگم که این تئوری اصلا مثل مقاله های آکادمیک دانشگاهی نیست که کسل کننده و به درد نخور باشه.
بنابراین اگر ایران هستید، به دوستانتون خارج از کشور بگید که براتون بیارن و اگر خارج هستید ، حتما بخرید. دوستای مترجم هم فرصت خیلی خوبیه که نگاهی به این کتاب بندازید.
یکی از مثال هایی که در این کتاب عنوان شده، تجربه شرکت Procter & Gamble (P&G) در زمینه معرفی پوشک بچه در چین است. این شرکت بخش عمده ای از بازار پوشک بچه در امریکا و اروپا رو در دست دارد و با این تفکر که چین هم یک بازار بزرگ و بکر محسوب می شود، وارد این بازار می شود. بالاخص که در آن زمان در چین "اصلا "برای بچه ها پوشک استفاده نمی شد بنابراین یک بازار با پتانسیل بسیار بالا حساب می شود
ایده از این جا شروع میشود که اگر این شرکت بتواند پوشک های خیلی ارزان تولید کند، به سرعت بازار رو میگیرد. از دید مدیر R&D این شرکت اگر والدین چینی قیمت کالایی براشون مقرون به صرفه باشد،حاضر هستند که محصولات با کیفیت پایین تری از ورژن های امریکایی و اروپایی بخرند.
اما نکته این جاست با وجود اینکه P&G خط تولید را به چین منتقل کرد، پوشک هایی با جذب بالا و لطیف با قیمت 10 سنت تولید کرد، هیچ فروشی نداشت!!!. پس از این شوک، مدیر R&D شروع به تحقیق در مورد شکست این پروژه میکنند که ببیند آیا این عدم خرید ناشی از کیفیت محصول است؟! یا شاید محصول گران قیمت است؟! ... و تمرکز را روی "جنبه های" کاربردی محصول گذاشت.
در طی این تحقیق و مصاحبه با مادرهای چینی یک نکته مهمی را متوجه شد. در آن زمان والدین چینی از یک لباس مخصوصی برای بچه ها استفاده می کردند به اسم kaidangku یا Open-crotch pants
تاریخ ارسال پست: 1 / 5 / 1397 ساعت: 11:57 قبل از ظهر
افزایش بهرهوری با کنترل دمای محل کار!
این مطلبو زمانی نوشتم که در آواتک به عنوان راهبر خلاق کار میکردم، یه مدت سیستم تهویه آواتک خراب شده بود.
یافتن و تنظیم دمای محیطی که همه در آن احساس راحتی کنند کار چالش برانگیزی است. دمای محیط مطلوب امری بسیار مهم و تاثیرگذار در بهرهوری کارمندان یک سازمان میباشد. تفاوت فقط چند درجهای در دمای محیط، تاثیر قابل توجهی بر تمرکز و کارایی آنان دارد.
برای چندین دهه، با توجه به تحقیقات انجام شده، دمای مطلوب محل کار را بین 21 تا 23 درجه در نظر میگرفتند. اما این تحقیق کارایی خود را به دلیل قدیمی بودن از دست داده. تحقیق قدیمی بر اساس دفتری بود که اکثریت کارمندان آن را مردان تشکیل داده بودند. اما دفاتر کار امروزی تقریبا به همان مقدار که کارمندان مرد در آن کار میکنند، کارمندان زن نیز در آن حضور دارند. بنابراین چنین عاملی در تصمیمگیری برای دمای محیط تاثیر بسزایی دارد.
بر اساس تحقیقاتی که اخیرا صورت گرفته، تابستان به شدت بر روی بهرهوری تاثیر گذار است. نتایج به دست آمده از این تحقیق در جدول ذیل آمده است:
کاهش بهرهوری محل کار 20%
کاهش میزان حضور کارکنان 18%
کاهش زمان چرخش پروژهها 13%
افزایش پریشانی/بی حوصلگی 45%
باتوجه به اینکه دمای محیط تاثیر بسیاری بر بهرهوری محل کارتان دارد، بنابراین دمای مطلوب برای تنظیم ترموستات دفتر کارتان دقیقا باید چه عددی باشد؟ در اینجا نتایج تحقیقات را مشاهده میکنید:
دمای 21-22 درجه سانتیگراد، محدوده دمایی است که منجر به افزایش بهرهوری میشود.
هر دمایی بالاتر از 22 درجه سانتیگراد، بهرهوری شما را کاهش میدهد.
در دمای بالای 30 درجه سانتیگراد، بهرهوری شما 90% نسبت به قبل کاهش پیدا میکند.
همچنین هر دمایی کمتر از 20 درجه سانتیگراد نیز باعث کاهش بهرهوری میشود. دمای پایینتر از 20 درجه سانتیگراد موجب افزایش اشتباهات و همچنین افزایش احتمال ابتلا به بیماری میشود.
نکته: اگر در محل کارتان جلسات زیادی برگزار میکنید و یا افراد زیادی جهت مشاوره به آنجا مراجعه میکنند، میتوانید درجه دمای محل کارتان را پایین بیاورید، این عامل باعث میشود جلسات به سرعت پایان یابند.
محمدتقی کریمی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تحولی در صنعت پوشاک با ضایعات مواد غذایی
مردم سراسر دنیا سالانه حدود ۱۰۰ میلیارد عدد موز میخورند. این میزان مصرف، ضایعات و پوست بسیار انبوهی تولید میکند که اغلب یا سوزانده میشود و یا فاسد. سوزاندن محصولات هوا را آلوده میکند و فاسد شدن هم باعث آزاد شدن گاز متان در جو زمین میشود و همه اینها در افزایش گرمایش زمین نقش دارند.
آقای نیکلسون که سه دهه تجربه در صنعت مد پایدار دارد، وقتی از این حجم ضایعات تنها در یک میوه مطلع شد، فرصتی را شناسایی کرد. ضایعات مواد غذایی همچون موز و محصولات مشابهی مثل برگ آناناس، ساقههای کتان و شاهدانه و نیشکر را میتوان جمعآوری و تبدیل به الیاف طبیعی کرد و با آنها پارچه بافت.
درست است که این مفهوم در حال پیشرفت است، اما روند معکوسی را نسبت به گذشته نشان میدهد، بهطوری که تا دهه ۶۰ میلادی، ۹۷ درصد الیافی که در پارچهها و متریالهای مختلف استفاده میشد، ریشه طبیعی داشت. امروز، این رقم تنها ۳۵ درصد است.
نیکلسون با استارتآپ جدید خودش به نام سرکولار سیستمز، که الیاف درست شده از ضایعات مواد طبیعی را به متریال قابل استفاده تبدیل میکند، قصد دارد صنعت مد را وارد مسیر جدیدی کند که تامین منابع و تولید پایدارتر شود. به همین منظور، این شرکت همکاری با برندهای جهانی معروف پوشاک مثل H&M و Levis را شروع کرده تا الیافهای پایدار را وارد فعالیتهای آنها کند.
سرکولار سیستمز از سه نوع تکنولوژی تشکیل شده است. یکی تصفیهخانه زیستی که یک سیستم ویژه برای تبدیل ضایعات میوه و گیاهان به پارچه است. تکنولوژی دوم Texloop نام دارد که ضایعات پارچه و لباسهای استفاده شده را به الیاف جدید تبدیل میکند. سرکولار سیستمز همچنین یک تکنولوژی به نام اوربیتال (Orbital) ایجاد کرده که الیاف به دست آمده از ضایعات مواد غذایی و پارچههای ضایعاتی را با هم ترکیب میکند و الیاف جدیدی تولید میکند که هم بادوام است و هم ضد عرق. نیکلسون میگوید برخی برندهای بزرگ پوشاک ورزشی به این محصول علاقه نشان دادهاند.
علاقه نیکلسون به تولید پارچههای پایدار و دوستدار محیط زیست به زمانی برمیگردد که او در دهه ۹۰ بهعنوان طراح لباسهای ورزشی و کت کار میکرد و شاهد بود در فرآیند تولید این لباسها چقدر مواد شیمیایی مصرف میشود.
یک روز وقتی وارد واحد تولید شرکتش در پورتلند شد، از کنار جایی که دود غلیظ مواد شیمیایی از آن بلند میشد عبور کرد. او میگوید «نمیتوانستم باور کنم افرادی هستند که در این شرایط کار میکنند.»
به عقیده نیکلسون، این تغییر رویکرد بهسوی استفاده از مواد پایدارتر در صنعت مد و پوشاک، از نظر اقتصادی هم ضروری است. او میگوید: «در حال حاضر صنعت پوشاک استخراجیتر و مخربتر شده و میبینیم که با رشد جمعیت منابع محدودتر میشوند.» افزایش جمعیت ایجاب میکند که زمینهای کشاورزی بیشتر برای تولید مواد غذایی مورد استفاده قرار بگیرند، نه کشت دانههایی مثل کتان.
نیکلسون میافزاید: «با اینکه تامین منابع بهصورت پایدار لزوما گرانتر و کندتر است، اما مسیری است که نه تنها صنعت پوشاک، بلکه کلیه صنایع باید در آن قدم بگذارند تا طبیعت احیا و پایداری واقعی محقق شود. این به نفع کسبوکارها هم خواهد بود.»
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
افراد حسود کمک می کنند به موفقیت بیشتری دست یابید
وقتی به عنوان فردی موفق شناخته می شوید، باید انتظار آدمهای حسود را در زندگیتان داشته باشید. آنها سعی می کنند ارزشمند بودن شما را زیر سؤال ببرند و به موفقیت هایتان حسادت می ورزند. افراد حسود تأثیر منفی خود را به سادگی به زندگی دیگران وارد می کنند؛ اما ما دوست نداریم مورد حسادت و بیلطفی دیگران قرار بگیریم؛ اما حقیقت این است معاشرت با افراد حسود اجتناب ناپذیر است.
در ادامه به 10 نکته مهم اشاره می کنیم که با استفاده از آنها می توانید از رفتار افراد حسود در جهت دست یابی به موفقیت بیشتر بهره ببرید.
1- اگر به شما حسودی می شود، یعنی در مسیر درست زندگی قرار دارید
بودن تعدادی افراد حسود در اطرافتان این پیام را القا می کند که به موفقیت قابل توجهی دست یافتهاید. اگر هیچ موفقیتی نصیبتان نشده است، هیچ کسی هم به شما آنقدر توجه ندارد که انتقادی بکند. پس حسادتها نشان دهنده درست بودن کارهایی است که انجام دادهاید.
2- متفاوت از رفتار و اخلاق آنها عمل کنید
مواجهه با رفتارهای زشت دیگران، به شما یاد می دهد نسبت به اطرافیانتان پذیراتر باشید. به جای تکرار رفتارهایی که حسودها در مقابل دیگران انجام می دهند، رفتار برعکس آنها را در پیش بگیرید. با چنین نگرشی، آگاهی و همدلیتان نسبت به احساسی که دریافت بازخوردِ منفی در اطرافیان ایجاد می کند، ارتقا پیدا می کند.
3- خود را با انتقادات آنها ارزیابی کنید
خیلی از انتقادها به خاطر حسادت بیان می شود، اما باز هم ممکن است با انتقادی درست رو به رو شوید. در این مواقع، ناراحت نشوید، بلکه به حرفی که دیگران می زنند خوب گوش کنید. گاهی انتقادات سازنده به شما کمک می کند به آدم بهتری تبدیل شوید.
4- تواضع بیشتری داشته باشید
بدون شک شما موفقیت بیشتری از آدمهای حسود دارید که سعی می کنند شرایط را برایتان سخت کنند. در هر صورت باید در واکنشی که دارید متواضعتر باشید. نیاز نیست خودستایی کنید یا سعی کنید اعتبار خود را به تائید برسانید. بلکه واکنش خود را متواضع و محترمانه نشان دهید.
5- تعارضها را بهتر حل و فصل کنید
برخورد با آدمهای حسود، فرصتی فراهم می کند تا بهتر بتوانید تعارضها را حل و فصل کنید. شاید شما را در فضای مجازی یا در برخورد حضوری به چالش بکشند و موقعیت سختی برایتان ایجاد کنند. باید از این فرصت برای آموختن بیشتر درباره تعارض استفاده کنید. گاهی باید بگذرید و هیچ پاسخی ندهید؛ در برخی مواقع نیز واکنشتان باید کمی متفاوت باشد.
6- یاد بگیرید خشمتان را کنترل کنید
شاید افراد حسود حرفی بزنند که شما را بسیار خشمگین و عصبانی کند؛ اما باید یاد بگیرید خشمتان را کنترل کنید و واکنش خود را به آرامی بروز دهید. بدون شک نتیجه این توانایی را در زندگی خود مشاهده خواهید کرد.
7- تأثیر منفی برخورد با حسودان را نادیده بگیرید
ما نمی توانیم تمام اطرافیانمان را مجاب کنیم که دوستمان داشته باشند. به همین خاطر می توان از افراد حسود به عنوان افرادی ارزشمند برای یادگیری این درس استفاده کرد.
قبول این مساله به شما این امکان را می دهد تا توجهتان را روی مسائلی بگذارید که اهمیت بیشتری دارند؛ مثلاً، حضور داشتن در لحظه، چالشهایی که با آنها مواجه هستید و تلاش برای تبدیل شدن به انسانی بهتر.
8- از حضور افراد حسود برای داشتن تفکری مستقلتر استفاده کنید
شاید با توهینهای فردی مواجه شوید که باورها و شخصیت شما را زیر سؤال می برد. شما نمی توانید خود را با باورهای فرد دیگری مطابقت دهید. اگر یاد بگیرید خود را به خاطر همانی که هستید دوست داشته باشید، آن وقت می توانید با تفکری مستقل تر زندگی کنید. این روش زندگی میزان رضایت و موفقیتتان را افزایش می دهد.
9- به افراد حسود اجازه دهید انگیزه شما باشند
اگر فکر می کنید با رسیدن به موفقیت می توانید حسودان را کور کنید، از این فرصت استفاده کنید و از آن بهعنوان انگیزهای برای سختتر تلاش کردن بهره ببرید.
قدردان موفقیتهایتان باشید
آدمهای حسود به شما کمک می کنند نسبت به پیروزیهایتان قدردانتر باشید. دست یابی به موفقیت بعد از اینکه افراد حسود زیادی به شما گفتهاند این کار به نتیجه نمی رسد، بسیار خوشایند است.
منبع: entrepreneur
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نخست وزیر هلند از کره مریخ آمده یا مسوولان ما
نخست وزیر هلند داشت کارت ورود به پارلمان را میزد که فنجان یا لیوان قهوه از دستش افتاد و بر زمین ریخت. نظافتچی تی به دست برای تمیز کردن آمد اما جناب نخست وزیر تی را از دست خانم نظافتچی گرفت و خود مشغول به تمیز کردن زمین شد.
آقای نخست وزیر قبل از ریختن قهوه بر روی زمین، با دوچرخه به محل کار آمده بود.
دیدن این صحنهها برای ما عجیب است. خیلی هم عجیب است. یادمان نمیآید مسؤولی در ایران چنین رفتاری از خود نشان داده باشد. البته از نسل قبل تر شنیده ایم که اولین استاندار خراسان بعد از انقلاب در بهار 58 با دوچرخه به محل استانداری می رفت ولی درباره دیگران نشنیده ایم. نه تنها مسئولان رده بالای کشور بلکه مدیران مجموعههای کوچک نیز تصور میکنند بعد از رسیدن به جایگاه مدیریت تنها و تنها باید کارهای مدیریتی انجام دهد و لاغیر.
ما هر وقت مسئولی دیده ایم منتظر بوده یکی از محافظان درهای خودرو را برایش باز کند و تقریبا همه در لباس رسمی دیده می شوند در همه حال. چهره هایی چون حجت الاسلام دعایی مدیر روزنامه اطلاعات را البته با منش مردمی و دور از تشریفات می شناسیم ولی تصویر غالب یا قالب تصویر مدیران ایرانی همیشه به گونه ای بوده که گویا از کرهای دیگر آمده اند. اصطلاحا عصا قورت دادگی و لفظ قلم حرف زدن از ویژگیهای مهم یک مدیر ایرانی تصور شده است.
اصلا تصور نمی کنم یک مدیر ایرانی از ماشین تا دفتر کار قهوه ای بخورد چون قرار است پرستیژ یک مدیر حفظ شود. بسیاری از ما عکسهای روسای جمهوری دیگر کشورها را در حال ورزش کردن، شنا کردن، تفریح کردن دیدهایم. نمونهاش پوتین اما تصویرهای این چنینی برای ما غریب است. آخرین آن مربوط به حسن روحانی در حال تماشای جام جهانی بود.
بله، یک مدیر در ایران نباید رفتاری خارج از شان یک مدیر انجام دهد. اصلا مگر میشود یک وزیر لباس ورزشی بپوشد و با اعضای فامیل خود فوتبال بازی کند. یا مگر میشود مدیری را در شهربازی در حال بازی کردن با بچههایش دید.
مدیر ایرانی باید روی صندلی عقب بنشیند، کت و شلوار تیره بپوشد، انگشتری به دست کند و منتظر بایستد تا کسی در خودرو را برایش باز کند.
بسیاری از مسئولان ما علاقه زیادی هم به داشتن محافظ دارند. گویی بسیاری از آقایان و خانمها از اینکه کسی برای آنها در را باز کند و افرادی پشت سر آنها قدم بزنند لذت میبرند.
در بسیاری از کشورها مدیران رده بالا در حد وزیر و یا حتی رییس جمهور بدون هیچ محافظی در میان مردم حاضر میشوند. حالا چه اشکالی دارد مسئولان ایرانی هم حداقل در هفته یک یا دو روز را در میان مردم باشند با آنها حرف بزنند و گفتوگو کنند.
تنها فرق آنها با مردم عادی مسؤولیت آنهاست.
البته حالا که یک سوزن به مسئولان زدیم بهتر است یک جوالدوز هم به خودمان بزنیم. مردم هلند، مالیات میدهند. سعی میکنند تا آنجا که میشود قانون را رعایت کنند. در کار خود کم کاری نکنند و در بسیاری از مواقع دروغ نگویند.
به خدا که نخست وزیر و مردم هلند از کره مریخ نیامدهاند. ما هم میتوانیم این سبک زندگی آنها یعنی قانونمندی و مسئولیت پذیری را از آنها بیاموزیم و به کار ببریم. به همین سادگی.
مصطفی داننده
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۰ توصیه برای 《کسب و کار در بحران اقتصادی》
1- وارد هیچ قرض، بدهی و فعالیت های ریسکی جدیدی نشیم.
2- ترجیحا فقط با بهترین و وفادار ترین مشتری هامون همکاری کنیم که البته خیلی بستگی به شرکت داره.
3- مصارف هزینه اضافی را شناسایی و حذف کنیم و تا اونجا که میشه خرید خود را محدود کنیم و فقط به شکل نقدی یا کوتاه مدت فروش داشته باشیم
4- مسائل مالی را بیش از پیش ارزیابی و دقت کنیم و حتی پیش بینی های مختلف رو در نظر بگیریم. سختگیری خیلی زیادی در قسمت مالی لازمه.
5- از زمان آزادی که داریم برای آموزش های علمی و روانی کارکنان برای دوران بحران استفاده کنیم.
6- از تحقیق و توسعه و نوآوری در فعالیت های فعلی یا جدید غافل نشیم چون این فرآیند متوقف نمیشه. مثل از آب گل آلود ماهی گرفتن میمونه.
7- از حمایت احساسی و نزدیک شدن تیم به هم غافل نشیم. بیرون این سازمان شرایط سختی هست ولی داخل شرکت فضا باید دوستانه، بدون استرس و صمیمی باشه. برای این کار، فعالیتهای گروهی خیلی کمک میکنه.
8- با سختگیری و ریزبینی بیشتری بازاریابی و تبلیغات انجام دهیم و فقط روش هایی ادامه دار باشن که جوابشون رو پس دادن یا ارزیابی بازده شون راحت تره.
9- استانداردهای بالاتری از قبل برای همکاری های جدید داشته باشیم. با هر کسی وارد معامله نشیم چون وضع خیلی ها خرابه ممکنه ما ضرر کنیم.
10- سعی کنیم اخراج افراد جزو آخرین گزینه هامون باشه بخصوص در این اوضاع چون ضررهای عجیبی به روحیه شرکت میزنه
/نبوغ مالی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چقدر طول مي كشه كه در شغل تون تبدیل به یک چهره برجسته شوید؟
به نظرتون چقدر طول مي كشه كه يكي بتونه در شغلش آدم برجسته اي بشه؟
كاردرست ها چه كارى مى كنن كه از بقيه متمايز ميشن؟
اينها پرسشهايي بود كه "پروفسور جان هايز" دنبال جوابش مي گشت. ايشون سالها نقش تلاش، تمرين و دانش رو در كسانى كه در كارشون سرآمد بودن بررسى كرد و مي خواست ببينه چقدر طول كشيده كه اين افراد در "كلاس جهاني" تونستن خودشون رو عرضه كنن. پروفسور هايز، اول اومد آثار درخشان آهنگسازهاى مشهور و هزاران قطعه موسيقيايي كه بين سالهاي ١٦٨٥ تا ١٩٠٠ ساخته شده بود رو تحليل كرد.
سئوالي كه در ذهن ايشون مدام مي چرخيد اين بود: "از موقعي كه اون آهنگساز كارش رو آغاز كرده تا زمانيكه تونسته يه قطعه موسيقي شاهكار رو خلق كنه تقريبا چقدر طول كشيده؟"
ايشون پونصد قطعه اى كه مكررا توسط سمفوني هاي سراسر دنيا اجرا شده بود رو جمع آوري كرد و متوجه شد كه هر قطعه شاهكار "ده سال" بعد از شروع كار آهنگساز نوشته شده.
1- بنابراين ايشون اينطور نتيجه گيري كرد كه ظاهرا هيچ كسي نمي تونه قبل از ده سال تلاش در كارش، خارق العاده بشه. حتي موتزارت كه به "نابغهء نابغه ها" هم مشهوره، بعد از ده سال، اولين قطعه مشهورش رو خلق كرده. اما سپري كردن ده سال به تنهايي كافي نيست.
2- پروفسور هايز دومين فاكتور موفقيت رو بعد از تجربه ده ساله، "تمرين هدفمند" معرفي كرد.
تمرين هدفمند يعني چي؟ يعني تلاشِ متمركز و جهت دار به جاي تلاش چشم بسته و عادتي. مثال: "جاش وايتزكين" يه رزمي كار مشهور آمريكاييه كه بارها مدال طلايي قهرماني كشورش و جهاني رو صاحب شده. در فينال يه مسابقه، متوجه نقطه ضعفي در خودش ميشه. در كتابش نوشته كه وقتي حريفش، پاش رو بالا مي برده و به نوك بيني اش ضربه مي زده، ايشون به شدت عصباني ميشده و بعد كلا تمركزش رو از دست ميداده و نمي تونسته استراتژي خوبي رو پيش بگيره.
بنابراين بعد از مسابقه، تصميم مي گيره يه حريف تمريني براي خودش دست و پا كنه تا مدام اين حركت رو باهاش تكرار كنه تا بتونه "كنترل كردن احساساتش" رو تقويت كنه و اين ضعف رو از بين ببره. اين يه نمونه از تمرين هدفداره.
ترجمه و گردآوري:
مهشيد ابارشي
دكتر بهزاد چاوشي
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بازار یعنی اعتبار
در تیرماه سال ۶۴ یکی از بازاریان کرمان تماس گرفت و گفت: بابت مطالباتی که از شرکت تعاونی پسته داشتم سه دستگاه وانت دوکابین تویوتا دریافت کردم، میخواهم هر سه را مدتدار بفروشم خریدار هستی؟ گفتم باید ببینم.
بعدازظهر آن روز برای دیدن خودروها به محل کارش رفتم. راستش خیلی تمایل به خرید نداشتم اما به دو دلیل موافقت کردم. احساس کردم قیمت خودروها مناسب است و دیگر اینکه برداشتم این بود که خرید خودروها میتواند کمکی برای آن شخص باشد. به قول معروف نفع هر دو طرف را دیدم. برای همین بود که در نهایت چکی صادر کردم و تحویل فروشنده دادم.
وقتی به محل کارم رسیدم، شنیدم که در چند روز گذشته، شرکت تعاونی پسته رفسنجان تعداد زیادی خودرو بابت پرداخت بدهیهایش واگذار کرده و عملا باعث شده قیمت خودروها در بازار کاهش پیدا کند.
به این ترتیب متوجه شدم در خرید سه دستگاه خودرو، حدود ۹۰۰ هزار تومان زیان کردهام. خیلی ناراحت شدم به خصوص اینکه مبنای خرید من، اعتماد به اطلاعات فروشنده بود.
بلافاصله تماس گرفتم و اعلام کردم که از خرید خودروها منصرف شدهام. نپذیرفت.من هم گفتم راضی نیستم و چطور میپذیری که در کمتر از یک ساعت،۹۰۰ هزار تومان زیان به من تحمیل شود در حالی که هدفم کمک به تو بوده؟
یکی از دوستان را برای پس گرفتن چکها به دفتر کارش فرستادم. قبول نکرد و چکها را پس نداد.
ماجرا را برای پدرم تعریف کردم. حق را به فروشنده دادند و گفتند: شما معامله کردهای و چک را هم دادهای. کجایش ایراد دارد؟ گفتم حتما تلافی میکنم. موعد چک که رسید، آنقدر امروز و فردا میکنم تا وصول پول چند ماه طول بکشد.
پدرم گفتند: کار درستی نیست. میدانی با این کار چقدر به اعتبار خودت لطمه میزنی؟ من جای تو باشم، دو ماه مانده به سررسید چک، تماس میگیرم و میگویم حسابم پول دارد و میتوانی زودتر چک را نقد کنی.
متعجب شدم و گفتم: پدرجان چرا باید با کسی که کلاه سرم گذاشته سخاوتمندانه برخورد کنم؟
گفتند: ۹۰۰ هزار تومان زیان چیزی نیست که برنگردد، اعتبار است که بر نمیگردد. تأخیر انداختن در پرداخت بدهی یعنی بی اعتبار کردن خودت.طرف همه جا مینشیند و چک برگشت خورده تو را نشان همه میدهد و اعتبارت را به چالش میکشد.ضمن اینکه روابط کاری تو را به خطر میاندازد. این دعوا ممکن است منجر به قطع ارتباط کاری شما شود و او همواره خواهد گفت چه خوب کردم دیگر با او معامله نکردم چون خیلی بدحساب و بد قول بود. برعکس اگر به تعهدت عمل کنی، اعتبارت صد چندان میشود. در این صورت او همواره خواهد گفت فلانی با وجود زیانی که دید، پولش را زودتر هم پرداخت کرد و قطعا پشیمان خواهد بود که چرا اعتماد چنین بازاری خوش حسابی را به خاطر یک معامله کوچک خدشه دار کرده است؟
مطمئن باش این بهترین درس است اگر میخواهی او را متوجه خطایش کنی.
به صحبتهای پدرم فکر کردم. به این نتیجه رسیدم که کاملا درست میگویند و تصمیم گرفتم به توصیه ایشان گوش کنم.
سه هفته مانده به سررسید چک، تماس گرفتم و گفتم حسابم اعتبار دارد و میتوانید زودتر از موعد چک را نقد کنید. تعجب کرد و گفت: یعنی چک را زودتر به بانک ببرم؟ گفتم: بله،خودروها را فروختم و پولش را به حسابم واریز کردهام.فکر میکنم دو روز بعد نقد شد.
این ماجرا به این شکل تمام شد اما همان طور که پدرم پیش بینی کردند، فروشنده خودروها تلاشش را آغاز کرد تا رابطه مان را بازسازی کند.درست چند روز پس از آنکه چک را نقد کرد،تماس گرفت و پیشنهاد کاری داد. من هم به صراحت گفتم ؛ دوستیمان سرجای خود، اما هنوز از معامله قبل ناراحتم و تصمیم گرفتهام با شما کار نکنم.
خلاصه بارها و بارها اعلام کرد که حاضر به همکاری و جبران خسارت است اما من نپذیرفتم. یکی دو سالی گذشت که یک روز وارد دفتر کارم شد،صورتم را بوسید و گفت: من را ببخش. روزی نیست که از کاری که با تو کردم ابراز پشیمانی نکنم.من هم صورتش را بوسیدم و روابط کاری ما دوباره برقرار شد.
از این داستان چهار درس گرفتهام:
1- تا اطلاعاتم نسبت به بازارها تکمیل نشده،خرید و فروش نکنم.
2- اعتبار بلندمدتم را بر منافع یا زیانهای کوتاه مدت ترجیح ندهم.
3- در تصمیمهایم ثابت قدم باشم و در صورت زیان احتمالی،عقب ننشینم.
4- برای تنبیه افراد،اصول و اخلاق کسب وکار را زیر پا نگذارم و در مقابل این اصول را تقویت کنم.قطعا پافشاری بر اصول کسب وکار در درازمدت بر اعتبار من میافزاید حتی اگر در کوتاه مدت به زیان من باشد.
محسن جلالپور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
با کارمندان باید چطور رفتار کرد؟
اگر دوست دارید کاری کنید کارمندانتان با علاقه شخصی خودشان برای شما کار کنند و نه به خاطر حقوق شان، بهتر است به آنها به جای پول، تخصص، تعلق و تعمق بدهید...
1- آنها را متخصص کنید :
به عقیده پروفسور کانتر، رئیس و مدیر یک کارمند، باید کارمندش را متخصص تربیت کند.
باید کاری کند مهارتهایشان هر روز بهتر شود و در کاری که می کنند تبحر داشته باشند.
حتی در سخت ترین شرایط، بدترین کارمندان هم با کمی پشتیبانی، راهنمایی و کمک میتوانند بهترین عملکردشان را به نمایش بگذارند و از خودشان و کارشان راضی باشند.
2- آنها باید به شرکت علاقه داشته باشند :
کارمندان شما انگیزه بیشتری پیدا خواهند کرد اگر بدانند متعلق به سیستمی معتبر هستند.
برای مثال، نمونه بارز این اقدام شرکت اپل است. کارمندان این شرکت حقوق بیشتری نسبت به شرکت های دیگر دریافت نمی کنند! ، اما به طرز عجیبی به این شرکت احساس تعلق دارند و کارمند شرکت اپل بودن را افتخار میدانند.
بنابراین سعی کنید کارمندانتان را جزئی از شرکت تان بدانید؛ آنها را با افراد مختلف در قسمت های مختلف شرکت آشنا کنید، سعی کنید در مشکلات بزرگ از آنها کمک بخواهید. کاری کنید کارمندانتان بدانند وجودشان در شرکت شما مهم است.
3- در شغل آنها تعمق ایجاد کنید :
معنا و مفهوم در انجام یک کار، بیش از خود آن کار مهم است.
اگر حتی شما به عنوان کارآفرین، هیچ مفهوم و ارزشی در کارتان نبینید، از فردا انگیزه ای برای ادامه کارتان نخواهید داشت ! پس کارمندانتان را درک کنید، به آنها یاد بدهید که چرا کاری که میکنند مهم است و چرا بودن خود آنها بر سر کار مهم تر است؟
و در آخر، همیشه به خاطر داشته باشید:
یک مدیر موفق همیشه بر شانه کارمندان موفق ایستاده است.
/نبوغ مالی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سیستمهای احمق یا مدیران جلسهای؟
همه ما میدانیم که مدیران بسیار سرشان شلوغ است. دلیل اصلی آن هم این است که دائم جلسه دارند. علت آن این است که باید در مورد موضوعات متعددی تصمیم بگیرند. البته پوشیده نیست که بخشی از این کارها و جلسات نیز تشریفاتی است. خوب چرا این تصمیمات از طریق دیگری گرفته نمیشود؟
مثلا چرا کارهای گسترده کارشناسی در قالب یک گزارش خوب تهیه نمیشود و مدیر از طریق خواندن آن گزارش تصمیم نمیگیرد؟ میتوان گفت به همان دلیل که بسیاری از اساتید، پایان نامه دانشجویان را نمیخوانند و تنها در جلسه به ارائه وی گوش میدهند و نظر میدهند.
ریشه این ماجرا پدیده «احمق بودن سیستمها»ست (Stupid). بسیاری از سیستمها در کشور ما احمق هستند و این باعث میشود که درست کار نکنند و لذا مدیران ناگزیر باید دائم با آنها کلنجار بروند. پس با دو سیستم احمق و سیستم هوشمند روبرو هستیم. اما فرق این دو سیستم در چیست؟ مثلا آیا سیستم بیمارستانی ما هوشمند است یا احمق؟ سیستم حمل و نقل؟ سیستم علمی؟ مالیاتی؟ ثبت اسناد؟ تامین اجتماعی؟ گمرک؟ بازنشستگی؟ آموزش و پرورش؟ کنکور؟
سیستم هوشمند سیستمی است که ظاهر آن ساده است و شما به راحتی با آن مواجه میشوید و کار خود را انجام میدهید ولی در پشت آن، پیچیدگی بسیار زیادی وجود دارد که شما اصلا نمیبینید. شما از کار کردن با سادگی آن لذت می برید در حالیکه نمیدانید چقدر طراحی پیچیدهای دارد. در مقابل، سیستم احمق سیستمی است که ظاهری پیچیده دارد و شما در کار کردن با آن دچار مشکلات میشوید در حالیکه پشت آن بسیار ساده است و توان خاصی ندارد. در عمل اتفاقی که میافتد این است که در سیستم هوشمند، شما بار خاصی متحمل نمیشوید و خیلی ساده با آن کار میکنید در حالیکه در سیستم احمق، همه بار بر روی دوش شماست.
مثلا گوگل را فرض کنید. پیچیدهترین سیستم دنیاست و در عین حال ساده ترین ظاهر را دارد. اما در مقابل، در سیستم ارزیابی آموزشی، همه بار بردوش دانشجو و دانشآموز و خانواده وی است در حالیکه در باطن خبری نیست و معلوم نیست چه چیز را میسنجد. یا در سیستم ارتقای اساتید، باید نمرهها را تک تک از جاهای مختلف جمعآوری کنی و همه بار بر روی دوش توست و آن طرف چک میکند که نمرات را آوردی یا نه. وارد یک بیمارستان که میشوی، همه کارها را باید خودت انجام دهی. خلاصۀ ماجرا اینکه باید بدوی.
در سیستمهای احمق، مدیران ناگزیر میشوند تا برای همه چیز تصمیمگیری کنند. باطن سیستم خبری نیست. جوک معروفی بود که میگفت درون سر طرف را که شکافتند صرفا یک سیم بود که دو تا گوش را بههم وصل میکرده که نیفتد؛ این همان حکایت سیستم احمق است. اما متاسفانه مدیران به جای اینکه تلاش کنند سیستمسازی کنند، خود به روش احمقانۀ دیگری به مدیریت میپردازند و آن همانا حل مسائل و چالشهای آن یکی پس از دیگری از یک جلسه به جلسه دیگر است. اینطوری میشود که مدیر ما همیشه سرش شلوغ است.
پس نمیتوان و نباید همه چیز را به آمریکا مرتبط کرد. این سیستمها هستند که احمق هستند و اگرچه مدتی کنترل و مدیریت فردی می شوند، اما ناگهان از یک جایی کار خراب میشود و همه چیز میریزد بیرون. حال سوال این جاست که چه کسی و چه زمانی بالاخره آستین همت بالا خواهد زد و سیستمها را به صورت هوشمند طراحی خواهد کرد؟ آیا این تغییرات باید از بالا به پائین باشد؟ آیا باید منتظر تغییر نسل باشیم؟ یا پائین به بالا هم میتوان کاری کرد؟
به نظرم هر کسی از پائین هم میتواند در سیستمهایی که خودش حضور دارد تلاش کند و هوشمندی را به آنها تزریق کند. با هر بهبود ساده، سیستمها هوشمندتر میشوند...
مدیرانی که خود را به احمقانگی سیستمها تسلیم میکنند، بهتر است شغل دیگری برای خود برگزینند. انتظار می رود یک مدیر (حال می خواهد رئیس بانک مرکزی باشد یا وزیر اقتصاد یا رئیس یک سازمان)، تحلیل خوبی از سیستم خود داشته باشد و آن را از نو طراحی کند. طرحی که هوشمندانه باشد و بتواند به راحتی با شبیه سازی نیازهای مراجعان، به آنها پاسخ دهد.
خلاصه اینکه در سیستم احمق، مدیران جلسهای ما به تصمیمات احمقانهتری میرسند. مثلا سیستم احمق اجازه تاسیس موسسات مالی داده و تصمیم احمقانهتر این بوده که پول را به مالباختگان (!) از بودجه عمومی برگرداندیم . یا مثلا نرخ ارز جابجا شده و ما در یک جلسه تصمیم گرفتیم ارز 4200 تومانی به خیلیها بدهیم. یا مثلا توی کویر ذوب آهن زدیم، حالا میخواهیم از خلیج فارس آب بیاوریم...
خدایا پناه میبریم به تو از دست سیستمهای احمق و مدیران جلسهای!
علی بابایی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 ویژگی شخصیت عصبی!
1- كوششی در جهت درک واقعیت و کشف حقیقت ندارد.
2- مسئولیت را به اندازه نمی پذیرد یا بیش از حد مسوول است یا کمتر از حد.
3- با وقت و زمان مشکل دارد یا در گذشته زندگی میکند یا نگران آینده است.
4- با مسائل احساسی و عاطفی، مخصوصاً موضوعات جنسی مشکل دارد. اصولا حتی با وجود داشتن میل جنسی زیاد، در عمق وجود خود احساس بدی راجع به رابطه جنسی و جنس مخالف دارد.
5- برخورد نادرست با موضوع خشم خود دارد
يا بصورت خوردن و کنترل خشم است يا بصورت رفتار عصبانیت.
6- مشکل حرمت نفس دارد؛ خود را موجودی خوب و دوست داشتنی نمیداند.
7- مشکل اعتماد به نفس دارد؛ یعنی با خودش میگه من نمیدونم و یا با وجودیکه میدونم نمیتونم.
8- با موضوع های قدرت و آبرو مشکل دارد.
9- افرادي بسیار وابسته هستند؛ کوششی در جهت اندیشه و احساس مستقل داشتن از دیگران نمیکنند.
موضوع محبت و دوستی و عشق بزرگترین گرفتاریشان است. مثلا ممکنه باور داشته باشند که محبت و عشق یک بازی یا فریب بزرگ است یا اگر محبت کسی را بخواهند آن را بصورت انحصاری و همیشگی و مطلق و یاحتی در حد فداکاری انتظار دارند. لذا اگر مثلاً شریک زندگیشون برادرشو دوست داشته باشه، اونها احساس حسادت میکنند.
منبع: كتاب: عصبيت و رشد آدمى،
اثر كارن هورناى
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه نصیحت استیو جابز شرکت نایکی را نجات داد؟
هنگامی که مارک پارکر در سال 2006 به عنوان مدیرعامل شرکت نایکی (Nike) انتخاب شد، از استیو جابز درخواست کرد تا به او برای موفقیت در کار یک نصیحت کند. نصیحت جابز چه بود و چگونه باعث موفقیت نایکی شد؟
در سال 2006، شرکت نایکی با تحول بزرگی مواجه شد. مارک پارکر (Mark Parker) صندلی مدیرعاملی را در اختیار گرفت تا یکی از بهترین شرکتهای موجود در جهان، مسیر تازهای را پیش بگیرد. اما پیش از اینکه پارکر کار خود را آغاز کند، تصمیم گرفت تا از یکی از مدیران موفق در جهان فناوری مشاوره بگیرد. در آن زمان نایکی در تلاش بود تا استراتژی استفاده از محصولات دیجیتال خود را به خط تولید هزاران محصول خود اضافه کند. به همین دلیل، پارکر در اولین حرکت خود به عنوان مدیرعامل شرکت نایکی، با استو جابز ا(Steve Jobs) تماس گرفت تا از او برای «موفقیت» یک نصیحت درخواست کند. جابز نیز در جواب به پارکر میگوید:
«نایکی برخی از بهترین محصولات جهان را میسازد؛ محصولاتی که عاشق آنها هستیم. اما از طرفی محصولات آشغال زیادی نیز دارد.
پس محصولات اضافی و بیهوده را فراموش کنید و تمرکز خود را تنها روی محصولات خوبی که دارید بگذارید.»
پارکر سالها بعد در یکی از مصاحبههای خود درباره سخن جابز میگوید:
او کاملا درست میگفت. ما نیاز داشتیم تا تغییراتی را ایجاد کنیم.
اما نایکی صبر کرد. به جای عرضه محصولاتی که فناوریهای جدیدی داشتند، آنها تصمیم گرفتند تا به تولید لوازمی که در ساخت آنها ماهر بودند مشغول شوند. نایکی، مسیر همیشگی خود را ادامه داد و در طول چندسال همکاری نزدیکی با شرکت اپل داشت. در نتیجه، سالها بعد شاهد عرضه اکوسیستم نایکی پلاس (Nike+) بودیم؛ چیزی که به یکی از موفقترین کمپینهای عرضه شده از سوی نایکی تبدیل شد.
استیو جابز فردی نبود که فقط شعار بدهد یا بخواهد این نصیحت را تنها به افراد دیگر بگوید؛ بلکه وی از این نصیحت در زندگی خود نیز استفاده کرد. در ابتدا وی از شرکت اپل اخراج شد، اما هنگامی که در سال 1997 به این شرکت بازگشت، اپل با مشکلات زیادی مواجه شده بود.
اولین کاری که جابز با بازگشت خود انجام داد، متوقف کردن تولید محصولات اضافی بود. تا پایان سال میلادی، جابز ساخت و عرضه 70 درصد از محصولات اپل را متوقف کرد. یک سال بعد، اپل از 1.04 میلیارد ضرر خود فاصله گرفت و در کمال تعجب موفق شد تا به سود 300 میلیون دلاری دست پیدا کند.
چرا تمرکزروی «یک موضوع» همیشه سخت است؟
همه ما با عوامل زیادی در زندگی دست و پنجه نرم میکنیم. فرهنگ موجود در جامعه بشری، دائم به ما گوشزد میکند تا به سراغ موقعیتهای تازه برویم. جلسهای تازه داشته باشیم. در آن رویداد شرکت کنیم؛ چراکه «هرگز نمیدانیم» ممکن است چه چیزی رخ بدهد. از طرفی موضوعاتی روانی نیز در این بین دخیل هستند. ترس ازدست دادن و باختن، میتواند محرک بسیار قدرتمندی باشد. نمیخواهیم فرد دیگری موقعیتهای ما را از چنگمان در بیاورد.
شاید از نگاه بسیاری از ما – به ویژه در یک نگاه سطحی و ابتدایی – کم کردن موقعیتها و پایین نگه داشتن تعداد موارد برای تمرکز، با دست یافتن به موفقیت و پیروزی در تضاد باشد؛ اما اینگونه نیست. کم کردن موقعیتها چیزی است که باید همین امروز آن را انجام بدهید. این روزها در عصر اینترنت زندگی میکنیم؛ جایی که موقعیتها، گزینهها، اطلاعات و راههای زیادی در مقابل ما قرار دارد. این درحالی است که مغز ما، به دنبال یک روند ساده است تا کار آسانتری داشته باشد.
برای مثال روند کاری جابز و اپل را درنظر بگیرید. این شرکت 3 سال ابتدایی خود با جابز را به فروش کامپیوتر اپل 1 (Apple 1) اختصاص داد. بعد از تمرکز روی این محصول و فروش خوب آن بود که اپل به سمت جلو حرکت کرد و به چیزی تبدیل شد که امروزه میبینیم.
ساخت تنها «یک» محصول در مسیر خوب، کار بسیار بعیدی است. اما به یاد داشته باشید که به دست آوردن موفقیت نهایی، به تنهایی یک موضوع بعید و نادر خواهد بود. ما همیشه به دنبال بهترین راهحل هستیم. با کمکردن موضوعات اطراف و تمرکز روی یک کار، به خود این اجازه را میدهید تا محصول یا کاری که در اختیار مشتریان خود میگذارید، به راهحل یک مشکل برای آنها تبدیل شود و عملکرد فوقالعادهای داشته باشد.
وقتی انرژی و منابع مادی و معنوی خود را روی موضوعات مختلفی بگذارید، دیگر توانی برای حل مشکلاتی که در سطح بالاتری هستند نخواهید داشت. دیگر از تمرکز موردنیاز برای ساخت آن محصول «عالی» وجود ندارد؛ پس چیزی تولید میکنید که صرفا «خوب» است
پی نوشت: در شرایط اقتصادی فعلی، توجه به این نصیحت استیوجابز برای تولیدکنندگان ایرانی (خصوصا خودورسازها) بشدت ضروری بنظر می رسد. تنوع محصولات باید کاهش یابد و بجای آن، محصولات عالی و باکیفیت تولید گردد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 کار مدیران چابک
1- کار کمتر:
کار در جریان را در سطح سبد محصول محدود کنید، اتلاف را حذف نمایید، تمرکز ایجاد کنید، کارهای موازی کمتری انجام دهید، مسائل را ساده نگاه دارید.
2- اکتشاف و تطبیق:
به جای دنبال کردن برنامه ای مشخص، اکتشاف کنید و خود را با آموخته هایتان تطبیق دهید.
3- یادگیری سریع:
چرخه های بازخورد را کوتاه کنید، تحملِ پذیرش اشتباهات را داشته باشید و برای یادگیری و بهبود مستمر ارزش قائل شوید.
4- یک تیم، یک هدف:
برای جلوگیری از انباشته شدن کارها، تیمهایی محصول محور ، متحد و چندتخصصی با هدفی مشترک تشکیل دهید و سیاسی کاری را سرکوب کنید.
5- تمرکز روی ارزش:
به جای هزینه، روی ارزش تمرکز کنید، ارزش را هر چه زودتر و به تدریج تحویل دهید و روی ساخت محصولِ درست تمرکز کنید.
6- توانمندسازی تیمها:
با الهام بخشیدن و تعامل با تیمها، فرصتی برای ایجاد محرک های ذاتی مانند اختیار ، تسلط و هدف فراهم کنید.
7- پذیرش واقعیت های سخت:
در پذیرش مشکلات و واقعیت های سخت باز عمل کنید و تیم خود را در حل مشکلات یاری و حمایت نمایید و همواره به یاد داشته باشید که چابکی مشکلات شما را حل نمیکند، بلکه آنها را برایتان نمایان می سازد.
8- افکار بزرگ، شروع کوچک:
چشم اندازی بزرگ داشته باشید ولی آنرا در بخش های کوچک تحویل دهید.
9- همکاری:
نقش خود را به خوبی ایفا نمایید و اعضای تیم خود را حمایت کنید و به افراد فرصت دهید که حضوری فعال در پروژه ها داشته باشند.
10- رهبری نمونه بودن :
ابتدا خود چابک باشید، از تکنیک های آن استفاده کنید، اصول چابکی را به معرض نمایش قرار دهید و مانند رهبری خدمتگزار رفتار نمایید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آنچه مدیران میانی تازه کار باید بدانند
واقعیت این است که فعالیت کردن بعنوان مدیر میانی در یک سازمان امری بسیار پیچیده و سرشار از ظرافتهایی است که توجه کافی به آنها از فرد یک مدیر مقتدر میسازد و بیتوجهی به آنها هم میتواند عمر مدیریتی یک مدیر را کوتاه سازد. مدیران میانی از یکسو با زیردستانی در ارتباط هستند که نقش کارمندی یا کارگری ایفا میکنند و از سویی دیگر با مدیران ارشد سازمان در ارتباط هستند که ماهیت و جنس رابطه با آنها کاملا متفاوت از ارتباطات با کارمندان است.
بعبارت بهتر، مدیران میانی باید مانند «آچارفرانسه» عمل کنند و حلقه اتصال لایههای مختلف سازمانی باشند. اما برای این دسته از مدیران یکسری بایدها و نبایدها وجود دارد که بیتوجهی به آنها میتواند لطمات جبرانناپذیری به وجهه مدیریتی افراد وارد کند. در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
آنچه مدیران میانی باید حتما انجام دهند:
اعتماد و احترام مدیریت ارشد را به خود جلب کنید. برای این کار باید توانمندیهای خود را به آنها اثبات کنید. پس از ایجاد این ارتباط مثبت است که امکان تفویض اختیارات به شما آسانتر و هدفمندتر صورت میپذیرد.
مطمئن شوید که از بودجه و امکانات کافی برای عمل به وظایف محوله برخوردارید و اگر چنین نیست بهطور رسمی درخواست بودجه اضافی کنید.
به مشکلات و موانع موجود توجه کنید و آنها را شناسایی و حل کنید.
همیشه از یک روش حتی اگر در گذشته موثر و مفید بوده برای حل مشکلات مختلف استفاده نکنید بلکه از سبدی از راهحلهای متنوع و خلاقانه برای حل مسائل بهره ببرید.
کارآمدی شغلیتان را بازتعریف کرده و اصول آن را اجرا کنید. کارآمدی و موثر بودن یک مدیر میانی با یک کارمند تا حد زیادی متفاوت است.
همیشه تمام جوانب امر را بسنجید و از یکبعدی نگاه کردن به قضایا خودداری کنید، چرا که یک مدیر میانی خوب کسی است که هم از دریچه کارکنان به قضایا نگاه کند و هم از دیدگاه مدیران ارشد.
تصمیمات تاثیرگذار و شجاعانه بگیرید و سعی نکنید فقط مجری تصمیمات اتخاذ شده باشید. مدیران ارشد از آن دسته از مدیران میانی خوششان میآید که با تصمیمگیریهای درست خود باری از دوش آنها بردارند.
افرادی را که تحت رهبریتان هستند راهنمایی کنید و اینگونه فکر نکنید که آنها کاملا میدانند چه کنند.
خودتان شروعکننده بعضی کارها باشید و صرفا منتظر صدور فرمان و دستور از طرف مقامات مافوق نباشید.
آنچه مدیران میانی نباید انجام دهند:
به افرادتان تکالیف مبهم و نامشخص ندهید.
سعی نکنید کارهای جذاب و راحت را خودتان انجام دهید و کارهای سخت و خستهکننده را به افرادتان واگذار کنید. یک مدیر میانی خوب کسی است که با برعهده گرفتن وظایف سخت هم تواناییهای خود را به افرادش ثابت میکند و هم فرصتهای یادگیری ارزشمندی را در اختیار افرادش قرار میدهد.
عملکرد مدیران میانی پیشین و سایر مدیران میانی را زیر سوال نبرید. این کار در بلندمدت موجب بدگمانی دیگران نسبت به آنها خواهد شد.
وقتتان را صرف کارها و پروژههای کماثر و بیفایده نکنید. یک مدیر میانی خوب کسی است که قادر است اولویتهای اصلی را تشخیص دهد و در جهت آنها گام بردارد.
از ایجاد شبکههای ارتباطی با سایر مدیران میانی غفلت نکنید. در بطن ارتباطات با سایر مدیران میانی، ایدههای ارزشمندی نهفته است که بهکارگیری آنها میتواند برای شما بسیار مفید باشد.
از مقابله مقتدرانه با عملکرد ضعیف و غیرقابل قبول کارکنانتان نترسید. از شما بهعنوان یک مدیر میانی این انتظار میرود که با کمکاری و عملکرد ضعیف افرادتان با اقتدار و صریح برخورد کنید و در این مسیر به هیچ عنوان مماشات و تعارف نکنید.
در مورد تشویق و پاداشدهی به کارکنانتان خسیس نباشید. شما بعنوان مدیر میانی نیز در حد خود میتوانید و باید افرادتان را تشویق کنید، چون هر کارمندی دوست دارد به خاطر هر کار خوبی حتی اگر کوچک هم باشد مورد تشویق قرار بگیرد.
منبع:Association of professional Office Managers
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ابتکار جالب یک شرکت ژاپنی برای استخدام کارکنان
به تازگی یک شرکت ژاپنی، کوهپیمایی را یکی از شروط استخدام و قبول کارمند قرار داده است. این یکی از خلاقانه ترین تصمیماتی است که تا حالا در زمینه منابع انسانی و جذب و استخدام نیروی پرسنلی به گوش رسیده است. وقتی با دقت بیشتری در تار و پود این شرط عجیب و غریب استخدامی بنگریم می توانیم به پیامدها و نکات ارزنده این تصمیم پی ببریم. این شرط از چندین زاویه و با تکیه بر چندین صفت مشخصه مثبت، مسائلی را در ابعاد گوناگون اجتماعی، فکری، جسمی و فرهنگی به ما نشان می دهد که ما در ذیل به 11 مورد آن اشاره ای مختصر می کنیم.:
شرایط فیزیکی: اولین و شاید ساده ترین برداشت از این حرکت پی بردن به وضعیت جسمانی افراد یا همان سلامتی و تندرستی فیزیکی خواهد بود. چه امری از این مهم تر که بنیادی ترین سرمایه یک سازمان از سلامت و تندرستی کافی برخوردار باشد.
انعطاف پذیری: در وحله نخست همین که این افراد شرط غیر معمول استخدامی این شرکت را نسبت به وضعیت عادی دیگر شرکت ها ترجیح داده اند، روحیه انعطاف پذیری آنها می باشد. مطمئناً وجود این پرسنل، سازمان را در پویایی همیشگی قرار می دهد زیرا آنان قدرت سازگاری با هر شرایطی را دارند و پذیرای تغییرات سازمانی خواهند بود.
ریسک پذیری: کسانی که این شرط را قبول نموده، در واقع خطرات آن را نیز به جان خریده اند (قبول ریسک). آنان که از شروع این صعود تا پایان راه را با موفقیت به پایان رسانده اند و از موقعیت های سختی که ما بین راه پیش آمده، فرار نکرده اند و در واقع ریسک پذیر و متعهد بوده اند همان افرادی هستند که گاه توانایی نجات یک سازمان را دارند. این افراد درصد موفقیت بالایی نسبت به ریسک گریزها و توانایی خلق یک پیروزی را از دل یک شکست دارند و در واقع همان کورسوی امید هستند.
خلاقیت و ابتکار: خلاقیت با میزان ریسک پذیری رابطه مستقیم دارد. یعنی افرادی که ریسک پذیر هستند از قوه خلاقیت بالا برخوردارند و می شود گفت این افراد همان خصیصه های افراد گروه 3 را دارا هستند. آنان مدام پیگیر شناخت مسیرهای تازه، سریع و گوناگون در راه پیش روی هستند و در این زمینه ابتکار فراوان به خرج می دهند. آنان صرفاً دنباله رو فرد پیش روی نیستند و در واقع می توان آنها را در زمره رهبران آینده دانست، کسانی که نمی هراسند، فکر می کنند و ابتکار به خرج می دهند.
انگیزه: مهترین عاملی که در افراد ایجاد قدرت افزوده می کند انگیزه می باشد. افرادی که با انگیزه بالا در حرکت هستند مدام به مقصد و نتیجه کار فکر می کنند هرگز در برابر مشکلات کمر خم نمی کنند و هیچ عاملی آنان را از کسب پیروزی دور نمی سازد. در این مسیر افراد با انگیزه بصورت خستگی ناپذیر از ابتدا تا انتهای راه حضوری پر شور دارند و اگر در آینده سازمان در یک شرایط بحرانی قرار بگیرد و مدیریت حقایق را برای پرسنل تشریح نماید، این افراد (انگیزه مند) بصورت توده ای عظیم به حرکت در می آیند و تمام افراد را به تغییر وضع موجود و حرکت به سمت وضع مطلوب ترغیب می نمایند. این افراد گنج های پنهانی هستند که در سختی ها به مدد سازمان می آیند. در یک نگاه، انگیزه می تواند خاکستری را به آتش مبدل می کند.
استقامت و پشتکار: یکی دیگر از خصیصه هایی که در این آزمون به چشم می آید، میزان استقامت و پشتکار در افراد می باشد. مسلماً این مورد یکی از پله های صعود سازمان و نیز خود فرد به سمت کارایی بیشتر است. آنان که به سمت قله در حرکت هستند مدام با سختی های بسیار دست و پنجه نرم می کنند کسانی که برتر هستند سعی می کنند تا با قدرت و ثبات به راهشان ادامه دهند و در برابر ناملایمات صبر و شکیبایی پیشه می کنند تا اینکه در نهایت پیروزی را در آغوش بگیرند.
روحیه ایثار: افرادی که دارای این خصیصه هستند براحتی قابل شناسایی خواهند بود. آنها در این مسیر سخت و پر پیچ و خم، هرگز به دیگران تنه نمی زنند، برای دیگران مزاحمت ایجاد نمی کنند و بر عکس، اگر فردی دچار مشکل یا حادثه ای شود بلافاصله برای کمک رساندن حاضر می شوند. این دسته، از خودگذشته ترین افراد هستند. آیا شما اینگونه افراد را که اهداف فردیشان را فدای اهداف جمعی و سازمانی می کنند، در جمع سازمان خویش راه نمی دهید؟ این افراد کم مشکل ترین و سر براه ترین پرسنل شما در سازمان خواهند بود و شما همواره به وجود این نیرو ها نیازمند هستید.اجتماعی یا گوشه گیر: در این حرکت گسترده به سمت قله، شما می توانید به راحتی و بدون جلب توجه، افراد اجتماعی و یا گوشه گیر را شناسایی کنید.این شناخت به شما کمک می کند تا تناسب بهتری بین خود و شغل برقرار کنید که متعاقب آن افراد بهتر به فعالیت می پردازند و کارآیی را در بالاترین سطح توان خود نمایان می سازند و در نتیجه به دلیل این علاقه، با مشتری و ارباب رجوع رفتار بهتری خواهد داشت.
شناخت این صفات در افراد، فرد گرا را در اموری که آرام و فاقد جنب جوش است، همچون بایگانی و جمع گرا را که بیشتر اجتماعی تر هستند را در مشاغلی پر برخورد تر و فعالتر همچون پشت باجه یک بانک و یا در سمت یک فروشنده، بکار می گماریم. اگر هر کس همانجا باشد، که باید باشد، دیگر دغدغه ای گریبان گیرتان نخواهد شد.
سرعت یا دقت: فردی که با عجله و سریع به فعالیت می پردازد به همان نسبت نیز از دقت کمتری در انجام امور بهره می برد و بلعکس فردی که در اصطلاح پیوسته و آرام گام بر می دارد اگر چه ممکن است با صرف زمان بیشتری به مقصد برسد اما مطمئن خواهد بود که کار را بدون نقص به پایان رسانده است. به هر حال از هر کدام از این خصایص که دقیقاً عکس هم هستند، می توان در زمان و مکان خودش به خوبی استفاده کرد. مهم آن است که مدیریت، افرادی را که دارای این فاکتورها هستند را بشناسد تا بتواند بطور درست بکارگیری نماید.
روحیه مشارکت: از بارزترین خصایص سازمانی وجود روحیه مشارکت در پرسنل آن سازمان می باشد چرا که یک کل چیزی نیست جز مجموعه ای از اجزای به هم پیوسته، که در جهت تحقق یک هدف، در کنار هم فعالیت می کنند. سازمانی که می خواهد همیشه در موفقیت غوطه ور باشد باید تمام پیکره و اجزایش با هم هماهنگ و همسو فعالیت نماید. در این کوه پیمایی افرادی هستند که با مشارکت و همکاری در پی رسیدن به قله می باشند، لذایذ و تلخی ها را با هم و در کنار هم می چشند تا اینکه در نهایت امر، بر بام قله پای نهند.
ادب و احترام: در این سفر کوچک سازمانی (کوه پیمایی) می توان افراد را از نقطه نظر رعایت ادب و احترام شناسایی نمود. حتماً همگی به این امر واقف هستید که شایستگی های علمی و فنی در کنار رعایت ادب و احترام سنگینی بیشتری خواهد داشت و افراد شایسته هرگز نباید در وادی غرور و تکبر گام بردارند چرا که از ارزش های خویش می کاهند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
معمولی بودن!
معمولی بودن در زندگی، میتواند سخت ترین وضعیت ممکن باشد.
مثلا؛
شاگرد معمولی بودن، قیافه معمولی داشتن، دونده معمولی بودن، نقاش معمولی بودن، دانشجوی معمولی بودن، نویسنده معمولی بودن، معمولی ساز زدن، معمولی مهمانی دادن، فرزند معمولی داشتن...
منظورم از "معمولی" همان است که عالی و ایده آل و منحصر به فرد و کمیاب و در پشت ابرها نیست، بلکه همین جا، روی زمین، کنار ما، فراوان و بسیار هست.
فرهنگ ایده آل گرایی تیغ دولبه ای است که هم انگیزه ایست مثبت برای پیشرفت و هم می تواند شوق و ذوق فراوان آدمهای معمولی را شهید کند.
من مثلا بعد از سالها با علاقه نقاشی کشیدن، روزی که فهمیدم در نقاشی خیلی معمولی ام برای همیشه نقاشی را کنار گذاشتم. این کنار کشیدن زمانی بود که همکلاسی دبیرستانم، در عرض دو دقیقه با مداد بی جانش، چهره معلم مان را کوبید...
کنار طرحی که من بیست دقیقه طول کشیده بود تا دزدکی در حاشیه جزوه از او بکشم.
حقیقت این است که دوستم در نقاشی یک نابغه بود و تمرین و پیگیری من خیلی با نبوغ او فاصله داشت و من لذت نقاشی کشیدن را از خودم گرفتم تا خفت معمولی بودن را تحمل نکنم.
آن روزها آنقدر ضعیف بودم که با شاخص های "ترین" زندگی کرده و خود را مقایسه می کردم. و این ترین بودن آدم را ضعیف و شکننده می کند.
شاید همه آدم ها اینطور نباشند. من اما، همیشه در درونم یک سوپر انسان داشته ام که می خواست اگر دست به گچ بزند، آن گچ حتماً بایستی طلا شود. یک توانای مطلق که در هیچ کاری حق معمولی بودن را ندارد.
اما امروز فهمیده ام که معمولی بودن شجاعت می خواهد. آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد نه نقاشی را میگذارد کنار، نه دماغش اگر معمولی است را عمل می کند، نه غصه می خورد که ماشینش معمولی است، نه حق غذا خوردن در یک سری از رستوران های معمولی را از خودش میگیرد، نه حق لبخند زدن به یک سری آدم ها را، نه حق پوشیدن یک سری لباس ها را.
حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می کنند. هراس هبوط (سقوط) در لایه آدم های "معمولی". و این هراس می تواند حتی لذت زندگی، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد.
تصمیم گرفته ام خودِ معمولی ام را پرورش دهم. نمی خواهم دیگر آدم ها مرا فقط با "ترین"هایم به رسمیت بشناسند. از حالا خودِ معمولی م را به معرض نمایش می گذارم و به خود معمولیم عشق می ورزم و به آدم ها هم اجازه دهم به من معمولی عشق بورزند.
علی شریفی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مهارت تاب آوری چیست؟
ﺗﺎﺏآوری ظرفیت گذشتن از دشواری پایدار و ترمیم خویشتن است. این ظرفیت می تواند به فرد کمک کند پیروزمندانه از رویدادهای ناگوار زندگی بگذرد و با وجود قرار گرفتن در معرض تنش های شدید، شایستگی های اجتماعی، تحصیلی و شغلی خود را ارتقا ببخشد و متمایز شود.
ویژگی های افراد تاب آور چیست!؟
1- احساس ارزشمندی:
پذیرفتن خود به عنوان فردی ارزشمند، احترام قائل شدن برای خود و توانایی های خود، سعی در شناخت نقاط مثبت خود و پرورش دادن آنها و از طرف دیگر شناخت نقاط ضعف و کتمان نکردن آن ها.
2- مهارت حل مسئله:
افراد تاب آور ذهنیتی تحلیلی – انتقادی نسبت به توانایی های خود و شرایط موجود دارند، در مقابل شرایط مختلف انعطاف پذیرند و توانایی شگفت انگیزی در پیدا کردن راه حل های مختلف درباره یک موقعیت یا مسئله خاص دارند.
3- مهارت های اجتماعی:
افراد تاب آور مهارت های ارتباط با دیگران را خیلی خوب آموخته اند. آن ها می توانند در شرایط سخت هم شوخ طبعی خودشان را حفظ کنند، با دیگران صمیمی شوند و در مواقع بحرانی از حمایت اجتماعی دیگران بهره ببرند، ضمن اینکه می توانند سنگ صبور خوبی باشند.
4- خوش بینی:
اعتقاد راسخ به این که آینده می تواند بهتر باشد و احساس امید و هدفمندی، از ویژگی های دیگر افراد تاب آور است. این افراد باور دارند که می توانند زندگی و آینده خود را کنترل کنند.
5- همدلی:
افراد تاب آور توانایی برقراری رابطه توأم با احترام متقابل با دیگران را نیز دارند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
خانه سازی در قرآن
واللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثًا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ ﴿۸۰﴾
و خدا خانه هایتان را برای شما مایه آرامش و راحت قرار داد، و برای شما از پوست دام ها سر پناه [مانند قبّه و خیمه] مقرّر کرد، که آنها را روز کوچ کردنتان و هنگام اقامتتان [در جابجا کردن] سبک می یابید و [برای شما] از پشم ها و کرک ها و موهای آنها تا زمانی معین، وسایل زندگی و کالای تجارت پدید آورد. (۸۰)
شما هم می توانید بدون توجه به ظواهر قرآن هر گونه که دلتان خواست این آیه را تفسیر کنید یا قرآن را برای عصر انسان های نخستین بدانید، کسی هم اعتراض نخواهد کرد بلکه نشان با سوادی شما خواهد بود!
ولی واقعیت تغییری نمی کند
قرآن به "زندگی عشایری" اشاره می کند و با این آیه روشن است که یکی از بهترین سبک های زندگی قرآنی زندگی عشایری هست.
می توان گفت که امن ترین، زیباترین، مفیدترین، سالم ترین، اقتصادی ترین، صمیمی ترین، دینی ترین و.... زندگی که بشر تجربه کرده است، همین زندگی عشایری هست که هم تولید اقتصادی در اوج است و هم مرض مصرف گرایی و تشریفات ندارد و هم تامین کننده ی سلامت جسم و جان است.
امامان و پیامبران علیهم السلام هم در سیره ی عملی خود استفاده از سیاه چادر و "خیمه" داشته اند و تفکیک و حذف این سیره، به حذف تاریخ زندگی ایشان می انجامد.
خوب است بدانید زندگی در چادرها ده ها مزیت بر زندگی مسخره ی آپارتمانی دارد، مسکن بودن واقعی در این سبک خانه سازی معنی پیدا می کند.
گرمایش و سرمایش در سیاه چادر ها بدون هزینه تامین می گردد.
تولیدات و استفاده از کشاورزی، دامداری،طیور، باغداری،لباس و.... بصورت کیفی و ارزان برای همه ممکن می شود.
معلوم می شود چرا" سازمان صهیونیستی فائو "دستور حذف زندگی عشایری را به وزارت جهاد کشاورزی ایران داده است.
هیچ یک از منافع نظام سرمایهداری"، در این شیوه ی زندگی قابل تحقق نیست و تحریم و دلار و بازی های کثیف دیگر، امکان ظهور ندارد.
اگر ساعت ها به مزیت این سبک زندگی بپردازیم تنها بخشی از صلابت، اتقان، زیبایی این سبک خانه سازی و این شیوه ی زندگی می تواند اشاره کرد،فقط فکر کنید تا بن بست کامل این تمدن چیزی باقی نمانده است.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 جمله اشتباهی که نباید به رئیس تان بگویید
نحوه تعامل شما با رئیستان بسیار بااهمیت است. گاهی یک عبارت ساده، مقدمهای برای سوءتفاهم و اختلاف ایجاد میکند و نهایتا ممکن است باعث برکناری از یک شغل خوب شود. در اینجا عباراتی را که میتواند رابطه شما و رئیستان را دچار مشکل کند بررسی میکنیم.
حقوق من باید افزایش پیدا کند؛ چون باید خانهام را تعمیر کنم
شما میتوانید و باید در مورد افزایش حقوق خود با رئیستان صحبت کنید، البته در شرایطی که این درخواست شما به دنبال دستاوردهای ارزشمندی در زمینه کار باشد. مشکلات و نیازهای شخصی شما باعث نمیشود که به خاطر آنها از کارفرما درخواست افزایش حقوق کنید.
میتوانم بعد از ناهار محل کار را ترک کنم؟ چون کاری برای انجام دادن ندارم
اگر برنامه کاری شما به نحوی است که یک برنامه روزانه برای انجام برخی از موارد مشخص شده دارید، بعد از انجام آنها میتوانید از این عبارت استفاده کنید. در سایر شرایط استفاده از این عبارت میتواند به روابط کاری شما آسیب جدی بزند.
در درجه اول با گفتن این جمله نشان میدهید که به کار و محیط کاری خود علاقهای ندارید و از طرف دیگر به جای اینکه مجوز خروج از محل کار بگیرید، با انبوهی از وظایف جدید مواجه میشوید.
تقصیر همکارم بود
توانایی پذیرش اشتباهات بدون توجیهکردن و مقصردانستن دیگران، یکی از نشانههای بلوغ فکری در افراد است. چنین کارمندی شایسته اعتماد و احترام است؛ حتی اگر گاهی اوقات اشتباهاتی مرتکب شود. حتی اگر اشتباه از دیگران باشد، روشهای بسیاری وجود دارد که این نکته را به کارفرما اعلام کنید، بدون اینکه این مسئله شخصی شود.
من این کار را رها میکنم
اگر واقعا قصد دارید که کارتان را ترک کنید، این کار را انجام دهید. اگر از تهدید به رفتن، سوءاستفاده کنید تا حرف خود را به کرسی بنشانید، بعد از یک یا دوبار، دیگر کسی شما را جدی نمیگیرد و البته هیچ فردی نیست که غیرقابل جایگزینی باشد. بنابراین اگر بعد از ترک محل کار، کسی جای شما را گرفت تعجب نکنید.
همیشه این کار را به همین شکل انجام میدادیم
فرقی نمیکند که در مورد تصمیمات رئیس سابقتان حرف بزنید یا در مورد عادات فردی خودتان. این عبارت را اگر به این شکل استفاده کنید معانی مختلفی دارد که تقریبا برابر است با این جمله که "رئیس سابقم این کار را بهتر انجام میداد".
هیچکس این مقایسهها را دوست ندارد. در واقع نوعی تنبلی و عدم تمایل به تغییر، در پس این عبارات وجود دارد.
سعیام را میکنم
این عبارت معمولا اینگونه برداشت میشود که چندان مایل نیستید وظیفهای را که به شما محول شده، به انجام برسانید. وقتی شما میگویید: «سعی ام را میکنم»، رئیستان این عبارت را میشنود: «نمیخواهم این کار را انجام دهم.»
سرم خیلی شلوغ است
اگر رئیستان کار جدیدی به شما محول میکند، احتمالا برنامه عملکرد شرکت تغییر یافته است. به همین دلیل است که بهتر است ابتدا مشخص کنید که کدام وظیفه محوله، دارای الویت است. گاهی بعضی از این وظایف آنقدر اهمیت دارند که باید سایر کارهای خود را کنار بگذارید و بر وظیفه جدید محول شده، تمرکز کنید.
این کار چه نفعی برای من دارد؟
شما برای کاری که انجام میدهید باید دستمزد بگیرید، ولی درخواست پاداش برای انجام وظایف کوچک کار شایستهای نیست، وقتی میتوانید آن را رایگان انجام دهید و برای موفقیت شرکت تلاش کنید.
این مشکل من نیست
هر مشکلی که امروز مستقیما با شما ارتباطی نداشته باشد، به مرور زمان بزرگتر میشود و شرکت محل کارتان را با مشکلات جدیتری مواجه میکند که فردا، روی شغل شما تأثیر میگذارد. اگر میدانید که مشکل را چطور حل کنید، راه حل آن را ارائه کنید. حتی اگر با راه حل شما، این مشکل حل نشود، حداقل اشتیاق خود را برای حل مشکلات شرکت نشان دادهاید.
من فکر میکردم…
هر کارفرما معمولا بعد از شنیدن این جمله زیاد خوشحال نمیشود. اگر چیزی برایتان واضح نیست، باید قبل از شروع وظایفتان کاملا در مورد آن صحبت کنید تا همه چیز برایتان جا بیافتد. نه اینکه مطابق با میل خود رفتار کنید و بعد به کارفرما بگویید که «فکر میکردم این کار، صحیحتر باشد».
البته همواره کارفرماها و رؤسایی وجود دارند که عکسالعملهای تند و شدید دارند و ممکن است واکنشی نشان دهند که انتظار ندارید. وقتی با افرادی که دارای شخصیتهای سخت هستند، سروکار دارید، باید مجموعهای از قوانین ارتباطی خاص را در نظر بگیرید و از عباراتی که ممکن است آنها را دچار سوءتفاهم کند، استفاده نکنید.
منبع : brightside
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پولدارها چکار میکنند؟!
تام کارلی، محقق آمریکایی برای مدت ۵ سال، عادات روزانه ۲۳۳ پولدار و ۱۲۸ فرد با وضع خراب مالی را دنبال کرد و کتاب پرفروش Rich Habits را نوشت.
او در این کتاب ۲۰۰ رفتار مشترک میان پولدارها را شناسایی کرده و توضیح میدهد که عادات روزانه پولدارها و غیرپولدارها به شدت متفاوت است و با توجه به عادات روزانه یک شخص میتوان وضعیت مالیاش را پیشبینی کرد.
او در مورد این طبقه پولدار که دربارهشان تحقیق کرده نوشته: "جالب اینجاست ۸۵ تا ۸۸ درصد میلیونرهای آمریکایی پولدارهایی خودساخته و نسل اولی هستند."
این ده عادت را بدانیم :
حدود ۷۰ درصد پولدارها روزانه کمتر از ۳۰۰ کالری هلههوله (junk food) مصرف میکنند و حدود ۹۷ درصد بیپولها روزانه بیشتر از ۳۰۰ کالری هلههوله میخورند.
حدود ۸۰ درصد پولدارها روی " یک" هدف مشخص تمرکز کردهاند و فقط ۱۲ درصد بیپولها چنین کاری میکنند.
حدود ۷۶ درصد پولدارها چهار روز در هفته ورزش میکنند ولی ۲۳ درصد بیپولها اهل ورزش مرتب هستند.
حدود ۶۳ درصد پولدارها موقع رفتن سر کار به کتابهای صوتی گوش میدهند ولی فقط ۵ درصد بیپولها چنین عادتی دارند.
حدود ۸۱ درصد پولدارها کارهایی را که باید انجام بدهند لیست میکنند ولی فقط ۱۹ درصد بیپولها to-do list دارند.
حدود ۶۳ درصد والدین پولدار بچههایشان را مجبور میکنند که ماهی دو جلد یا بیشتر کتاب غیرداستانی بخوانند و فقط ۳ درصد بیپولها چنین عادتی دارند.
حدود ۲۳ درصد پولدارها اهل قمار هستند ولی ۵۲ درصد بیپولها قمار میکنند.
حدود ۸۰ درصد پولدارها به دیگران زنگ میزنند تا تولدشان را تبریک بگویند ولی فقط ۱۱ درصد بیپولها چنین کاری میکنند.
حدود ۶۷ درصد پولدارها اهدافشان را روی کاغذ میآورند و فقط ۱۷ درصد بیپولها از این کارها میکنند.
حدود ۸۸ درصد پولدارها روزی نیم ساعت یا بیشتر را به مطالعه با هدف کاری یا آموزشی میگذرانند و فقط ۲ درصد بیپولها چنین عادتی دارند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
یک مثالی از هواپیما که بسیار الهام بخش است
وقتی مهماندارها آموزشهای لازم برای ایمنی پرواز رو ارائه میدهند میگویند:
“به محض تغییر اکسیژن اول ماسک خود را بگذارید سپس ماسک کودکان را”
واضح است اگر اول ماسک خود را نگذارید بیهوش می شوید و کودکتان هم بیهوش خواهد شد.
ما اگر خودمان حس و حال خوبی نداشته باشیم، اگر برای حال خوب خودمان تلاش نکنیم چگونه انتظار داریم بتوانیم روی اطرافیانمان تاثیرگذار باشیم؟!!
گاهی افراد فقط قصد دارند حال بقیه را خوب کنند، دنیای درونی خودشان به شدت آشفته است، حال روحی شان اصلا خوب نیست ولی معتقدند نباید حرفی زد، باید حفظ ظاهر کرد و به اصطلاح صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشت تا دیگران نفهمند و همیشه لبخند به لب در حال پاسخ به نیازهای دیگران هستند و سعی میکنند از هیچ کمکی به بقیه دریغ نکنند
و حتی گاهی آنقدر مهرطلب می شوند که نمی توانند به دیگران نه بگویند چون می ترسند خاطر دیگران مکدر شود و یا دیگران آن ها را رها کنند و حتی نمی توانند از دیگران در خواستی داشته باشند چون نگرانند باری بر روی دوش دیگران بگذارند ولی به این مساله اصلا توجه نمی کنند که اگر حال شما خوب نباشد و دائم در حال سرویس دادن به بقیه باشید در دراز مدت دچار افسردگی و کناره گیری از بقیه می شوید و در افکاری چون چرا دیگران به من هیچ اهمیتی نمی دهند؟ بشکنه این دست که نمک نداره؟ این همه در حقشون خوبی کردم چرا جبرانش نکردن و … غرق خواهید شد و مقصر دیگران نیستند چون شما هیچ وقت از آن ها خواسته ای نداشته اید که آن ها اجابت کنند
پس مواظب حال خوب خودتون باشید و بعد به حال خوب بقیه فکر کنید
حال خوب شما فقط به خود شما و افکار و باورهایتان بستگی دارد.
شاهکار هنری منحصر به فرد خودتان را فقط خود شما می توانید خلق کنید و برای این کار حتما لازم است خودتان را با باورهای سازنده و محکم سرشار کنید.
برای اینکه بتوانیم خانواده ای سالم داشته باشیم و اطرافیانمان هم از ما تاثیر مثبت بگیرند، اول باید حال خودمان راخوب کنیم.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
5 اصل اساسی که "سرمایه گذاران هوشمند" از آنها پیروی می کنند...
سلطان بازار سهام جهان؛ وارن بافت در حرفه و روش "سرمایه گذاری بر اساس ارزش ذاتی" از هیچکس به اندازه استاد و مربی، کارفرما، شریک و دوست سابق خود یعنی"بنجامین گراهام" که البته پایه گذار این روش می باشد، تاثیر نپذیرفته است.
او در جاهای مختلف و در پاسخ به این سوال که کدام کتاب را در زمینه سرمایه گذاری توصیه می کند؛ بلافاصله به "سرمایه گذار هوشمند"
"The Intelligent Investor by Benjamin Graham"
اشاره کرده و گفته:"بهترین کتابی که در زمینه سرمایه گذاری تا بحال نوشته شده است"!
خواندن آن برای اولین بار در سال 1949 زندگی وارن را به کلی متحول کرد و تا امروز که با پیروی از اصول، قوانین و مفاهیم آن؛ امپراطوری461 میلیارد دلاری برکشایر هثوی را ساخته، به آن پایبند است!
او همچنین توصیه می کند: وقتی نوسانات بازار زیاد می شود و قیمت ها با سرعت تغییر می کنند و هیچ چیز قطعی و مشخص نیست و وسوسه می شوید بخرید یا بفروشید (چیزی شبیه اوضاع کنونی بازار ایران)، این کتاب را باز کنید و دوباره بخوانید!
به اعتقاد وارن و بسیاری از سرمایه گذاران بزرگ، اصولی که بنجامین سرمایه گذاری های هوشمندانه خود را بر آنها بنا نهاده و در کتاب خود مفصل به آنها پرداخته؛ نه به یک قرن پیش و بازاری که در آن فعالیت داشته محدود می شود، بلکه هم اکنون و در همه بازارهای جهانی نیز کماکان بسیار کاربردی و گره گشاست!
1- یک برگه سهام؛ فقط یک سمبل دستگاه نمایش بهای سهام و یا تصویری که در صفحه نمایشگر نشان داده می شود، نیست! بلکه مدرکی برای مالکیت یک کاروکسب واقعیِ دارای ارزش پایه ای است که (آن ارزش) بستگی به قیمت آن سهام ندارد!
2- بازار یک پاندول است که برای همیشه بین خوشبینی ناپایدار (که قیمت سهام را خیلی گران می کند) و بدبینی بدون توجیه (که قیمت سهام را خیلی ارزان می کند) تاب می خورد! سرمایه گذار هوشمند یک واقعگرا است که سهام را به خوشبین می فروشد و از بدبین می خرد!
3- ارزش آتی هر سرمایه گذاری؛ تابعی از ارزش کنونی آن است. هرچه قیمت بیشتری برای یک سهام بپردازید؛ بازده سرمایه گذاری شما در آینده کمتر می شود!
4- مهم نیست که چقدر با ملاحظه و محتاط هستید. تنها ریسکی که هیچ فرد سرمایه گذاری نمی تواند آنرا حذف کند، ریسک اشتباه کردن است! با معیار قرار دادن و تاکید بر اصل ساده "حاشیه امنیت" و اینکه "هرگز گران نخرید، مهم نیست که یک سرمایه گذاری چقدر هیجان انگیز است"؛ شما می توانید از اشتباهات خود بکاهید!
وارن: بیزینسی که 83 میلیون دلار می ارزد را با 80 میلیون دلار نمی خرید چرا که باید حاشیه امنیت زیادی (برای پوشش ریسک) در نظر بگیرید. وقتی یک پل می سازید، شما تاکید می کنید که تحمل کامیون با وزن 13.5 تن را دارد، اما در عمل با کامیون 4.5 تنی از روی آن گذر می کنید!
5- راز موفقیت مالی شما در درون خودتان نهفته است. اگر تبدیل به یک متفکر انتقادی بشوید که هیچ واقعیتی در وال استریت (بازار) را بدون شواهد و دلایل کافی نمی پذیرد و باور نمی کند، و با اعتماد به نفس و صبورانه سرمایه گذاری کنید، خواهید توانست پیوسته حتی از بدترین بازارهای خرسی هم منتفع شوید. با بسط و توسعه انضباط و جسارت خود، خواهید توانست مانع تسلط "مود نوسانی" دیگران بر سرنوشت مالی خود شوید!
و در پایان؛
اینکه سرمایه گذاری شما چگونه رفتار می کند، بسیار کم اهمیت تر از آن است که خود شما چگونه رفتار می کنید!
و سخن آخر؛ یک توصیه دیگر از وارن!
او در بخشی از نامه سالیانه (2005) خود خطاب به سهامداران برکشایر هثوی نوشت:
در زمانهای خیلی قدیم، سِراسحاق نیوتون سه قانون حرکت را به ما معرفی کرد که حاصل نبوغ او بود. اما استعداد او به درد سرمایه گذاری نمی خورد: او پول خیلی زیادی در حباب قیمتی دریای جنوب (انگلستان-1711) از دست داد که در توضیح آن می گوید: "من می توانم حرکت ستاره ها را محاسبه کنم اما حماقت بشر را نه!" اگر او با این ضرر و زیان آسیب ندیده بود، قانون چهارم حرکت را کشف کرده بود:
"برای سرمایه گذاران به طور کلی، با افزایش حرکت، بازده کم می شود!"
در شرایط متلاطم بازار هر چه جو روانی موجب افزایش حرکت ها و انجام معاملات بیشتر می شود، کمیسیون و حق مشاوره به کارگزاران و مشاوران و...بیشتر می شود و از سود سهامداران و سرمایه گذاران کم می شود! علاوه بر آن؛ در چنین شرایطی قیمت ها واقعی نبوده و هر لحظه احتمال باخت کل سرمایه هم وجود دارد!
به همین دلیل؛ در نظر وارن، راهبرد انفعالی "بخر و نگه دار" یا همان روش سرمایه گذاری هوشمندانه مبتنی بر ارزش ذاتی و اصول 5 گانه فوق، در هر شرایطی بهتر از راهبرد فعال "خرید و فروش های فوری سفته جویانه" مبتنی بر هیجانات و احساسات زود گذر است!
امیرعباس زینت بخش
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
شروع روز کاری پیش از ساعت ۱۰ صبح «شکنجه» است ؟
دانشمندان علوم اعصاب معتقدند مضرات کمخوابی مشابه اعتیاد به سیگار و الکل است.
پژوهشگران دانشگاه آکسفورد میگویند مجبور کردن کارکنان برای شروع کار قبل از ساعت ۱۰ صبح، معادل شکنجه است و موجب بیماری، فرسودگی و استرس آنان میشود.
به گفته محققان گرچه پیش از رسیدن به سن ۵۵ سالگی، ساعت بیولوژیکی افراد بزرگسال با ساعت کاری ۹ صبح تا ۵ عصر هماهنگ میشود، اما این مساله یک «تهدید جدی» برای سلامت جسمانی و روانی افراد است. همچنین شرکتهایی که کارمندان را مجبور میکنند کار خود را صبح زود آغاز کنند، بازدهی کمتری دارند.
تحقیقاتی که بر روی خواب و مسائل آموزشی کودکان و نوجوانان صورت گرفته حاکی از این است که کودکان ۱۰ ساله نمیتوانند زودتر از ساعت ۸:۳۰ صبح بر روی مسائل آموزشی متمرکز شوند. همچنین مطالعات علمی نشان میدهد برای گرفتن بهترین نتیجه تحصیلی، بهتر است نوجوانان ساعت ۱۰ صبح و دانشجویان ساعت ۱۱ صبح فعالیتهای آموزشی و یادگیری خود را آغاز کنند.
دکتر پل کیلی، محقق دانشگاه آکسفورد در این زمینه میگوید: «ما نمی توانیم ساعت بیولوژیکی را تغییر دهیم. شما نمیتوانید یاد بگیرید که در یک زمان خاص بیدار شوید. بدن شما با نور خورشید سازگار است ولی شما از آن آگاه نیستید چرا که این سازگاری به بخش هیپوتالاموس مغز شما گزارش میشود نه چشمانتان.»
کمخوابی در افراد سبب خستگی، اضطراب، سرخوردگی، خشم، افزایش وزن، افزایش فشار خون، پایین آمدن ایمنی بدن و استرس آنها میشود. همچنین دانشمندان علوم اعصاب معتقدند آسیبهایی که در اثر کمخوابی به بدن انسان وارد میشود، مشابه مضرات مصرف دخانیات و اعتیاد به الکل است.
کمخوابی همچنین اثرات مخربی بر عملکرد و سلامت مغز، قلب و کبد دارد. فقط یک هفته با خواب کمتر شش ساعت در شب منجر به ۷۱۱ تغییر در نحوه عملکرد ژنها میشود.
به گفته محققان دانشگاه آکسفورد بهترین زمان خواب برای افراد نوجوان و بزرگسال حدود نیمه شب و بهترین زمان برخاستن حوالی ساعت ۱۰ صبح است.
منبع : سایت یورونیوز فارسی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دستورالعملی برای بهبود روابط شغلی
اکنون زمان بیشتری را با همکاران خود سپری میکنیم. با توجه به میزان سرمایهگذاری زمانی که انجام میشود، انتظار بازگشت سرمایه قابل قبولی هم وجود دارد. ایجاد روابط بهتر شغلی نیز به یکی از ضروریترین مولفههای مورد نیاز برای رشد و ترفیع تبدیل شده است. جین دیوال اشاره میکند از آنجاکه پیشرفت شغلی حاصل شبکهسازی است، کیفیت روابط کاری میتواند بهطور گسترده بر شانس بالا رفتن از نردبان پیشرفت شغلی بیفزاید.
به باور خانم دیوال «اگر از روابط شغلی مثبت بهرهمند نیستید، ایجاد شبکهای حرفهای از منابع و طرفدارانی که ارزش شما را درک میکنند و خواستار موفقیت شما هستند، دشوار خواهد بود. به روابط مثبت شغلی خود فکر کنید، هرچه طرفدار بیشتری داشته باشید به همان اندازه احتمال پیشرفت شغلی شما بیشتر خواهد بود.»
اکنون که از دلایل اهمیت سرمایهگذاری در زمینه توسعه و بهبود روابط حرفهای آگاه شدهاید، جین دیوال توصیههایی برای بهبود ارتباطات با همکارانتان دارد. چه یکی از اعضای تازه وارد تیم باشید یا یک مدیر فصلی، باید با راهکارهای تقویت پیوندهای شغلی برای توسعه مسیر شغلی خود آشنا شوید:
1- سخت نگیرید.
اگر در حال پیوستن به یک سازمان هستید، دیوال به شما توصیه میکند با یک جلسه غیررسمی برای آشنایی بیشتر این کار را آغاز کنید. سعی کنید با آنها به خوبی آشنا شوید. از تجارب آنها بپرسید، از تخصصهای خاص آنها و اینکه آیا بهعنوان یک عضو جدید پذیرای سوالات شما خواهند بود یا نه؟
2- تواضع و قدردانی را تمرین کنید.
هیچکس نمیخواهد با شخصیتی «همه چیز دان» وقت بگذراند. اگر چنین خصوصیت رفتاری داشته باشید به احتمال زیاد تعداد زیادی از افرادی را که طالب همکاری با شما هستند از دست خواهید داد. همیشه از افرادی که شما را در یادگیری و پیشرفت بهویژه در آغاز فعالیتتان در سازمان یاری میکنند، قدردانی کنید. چرا که این موضوع احتمال شکلگیری روابط مثبت را افزایش میدهد.
3- مشاهدهگر خوبی باشید.
قبل از هرگونه اظهار نظری زمان کافی برای درک فرهنگ و هنجارهای موجود اختصاص دهید. اطمینان حاصل کنید که برای تصمیمات سازمان احترام قائل هستید. این احترام و کنجکاوی به پیوندهای عمیق حرفهای ختم خواهند شد.
4- در سختترین شرایط هم صریح و صادق باشید.
به باور دیوال باید برای اصلاح برخی روابط شکست خورده اقدام کنید. بهترین توصیه وی در این خصوص تشخیص چالش یا مسالهای است که منجر به ایجاد مشکل شده است، مسوولیت آن را بر عهده بگیرید. جلسهای خصوصی با فرد مورد نظر ترتیب دهید تا با او گفتوگو کرده و عذرخواهی کنید. هرگز برای عذرخواهی دیر نیست.
5- از روابط کاری خود انتظارات روشنی داشته باشید.
مدیرانی که به دنبال توسعه فرهنگ سازمان یا تیم خود هستند، قدمهای کوچکی را در راستای تغییر بر میدارند. به نظر خانم دیوال کسب اطمینان از شفافیت انتظارات شما از اعضای تیم نکتهای مهم است. هر چه صراحت بیشتر باشد اعتماد به نفس اعضای تیم بیشتر خواهد بود و آنان از تمام توان خود برای برای انجام خواستههای شما استفاده خواهند کرد.
6- تعامل و مشارکت را فراموش نکنید.
دست کم هر دو هفته یکبار برای جلسات تشویق و تقدیر برنامهریزی کنید. افراد احتیاج دارند در محل کار دیده شوند، میخواهند مطمئن شوند که برای سازمان مهم هستند. تقدیر و تشویق راهکاری برای اطمینان دادن به کارکنان است، اطمینان از اینکه ارزشمند هستند. هرچه این اطمینان بیشتر باشد بیشتر برای موفقیت سازمان تلاش خواهند کرد.
7- به یاد داشته باشید همکاران و اعضای تیم هم انسان هستند
صرفنظر از سمتی که هر شخصی در سازمان دارد، او یک انسان است، درست مثل شما. با آنها مانند هر فرد دیگری تعامل داشته باشید. علایق آنها را بشناسید، با رویاها، زندگی شخصی، عادات و سرگرمیهای مورد علاقه آنها آشنا شوید. هر چه بیشتر با آنها آشنا شوید روابط عمیقتر و بهتری خواهید داشت.
8- تفاوتهای فردی را بپذیرید.
دانستن اینکه چه رفتاری مناسب تعامل با هر یک از همکاران است، به مهارتهای خاصی نیاز دارد. خانم دیوال بر این باور است که داشتن حسن نیت در این زمینه بهترین اصل است. همه ما انسان هستیم و تجربیات و پیش زمینههای مختلفی داریم که شکلدهنده شخصیت ما هستند. به این تفاوتها احترام بگذارید.
منبع: Fastcompany
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اولین روز هفته را با انرژی آغاز کنیم
معمولاً همه افراد از اولین روز هفته به عنوان بدترین روز خود یاد می کنند؛ اما نمی توان این روند روزمره را تغییر داد پس باید به بهترین نحو ممکن از آن استفاده کرد و با انجام دادن کارهای ساده در این روز انرژی کل هفته را در خودمان تأمین کنیم.
با انجام اقدامات زیر شنبه را به دوست داشتنی روز هفته تبدیل کنید.
1- شنبه را با یک کار ساده شروع کنید
طوری روزهای هفته را برای خود برنامه ریزی کنید که برای شنبه سادهترین کارها را در لیست تان نوشته باشید. همیشه تکمیل یک کار چنان احساس موفقیتی در فرد ایجاد می کند که باعث می شود آن شخص با انرژی و انگیزهای دو چندان به ادامه فعالیت خود در هفته بپردازد.
وقتی شما انجام تمامی کارهای سخت خود را به شنبه موکول می کنید این باور را در خود می پرورانید که شنبه همیشه خسته کننده ترین روز هفته است؛ اما واقعیت برنامه ریزی نادرست خود شماست. در حقیقت اگر کارهایی ساده را انتخاب کنید با کامل انجام دادنشان به آرامش ذهنی سرشار از موفقیت می رسید و مسلماً وقتی هفتهی خود را با چنین احساسی آغاز کنید تا آخر هفته پر انرژی خواهید ماند.
2- کارهای چالش انگیز را در اولویت قرار دهید
وقتی از انجام یک کار ساده فارغ و احساس خوشایند از اتمام آن کار را پیدا کردید دیگر وقت آن است به سراغ کارهای سخت بروید. نگران نباشید و به خود اعتماد کنید هنوز تا پایان روز فرصت دارید، به سراغ کارهای سخت بروید تا با تمام کردنشان بار زیادی از روی دوشتان برداشته شود تا دیگر نیاز نباشد بخواهید کل روز خود را با فکر کردن به آن اختصاص دهید.
همیشه انجام دادن یک سری کارهای ناخوشایند را مدام به تعویق می اندازیم ولی اگر حس می کنید کاری ندارید بهتر است به سراغ آنها بروید و از احساس منفی که بر روی ذهنتان دارند نجات پیدا کنید.
3- برای از بین رفتن انرژیتان به جنگ با خستگی میان روز بروید
این که اجازه ندهید خستگی میان روز انرژیتان را بگیرد برای تمام روزهای هفته توصیه نمی شود، اما اهمیت این کار در روزهای شنبه بیشتر است. حتماً به این نکته توجه داشته باشید تمام افراد بعد از دو روز تعطیلی و تفریح دوباره باید به حیطه کاری خود وارد شوند و این کاملاً طبیعی است مدیریت ساعت کاری لازم را نداشته باشند؛ پس این اطمینان را به شما می دهم با یک وقفه کوتاه به عملکرد ذهن خود کمک کنید.
4- شنبهها هم مثل بقیه روزها یک روز معمولی است
این نتیجه و تفکر خود ما انسانهاست که از شنبه به عنوان بدترین روز هفته یاد می کنیم. در واقع مغز ما به همه چیز آگاه است و بعد از شنیدن هر کلمهای تعیین می کند چه روحیهای داشته باشیم.
پس اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که نسبت به کلمه شنبه احساس بدی پیدا می کنید، سعی کنید کلمهای جایگزین آن کنید تا با آوردن آن کلمه به جای گفتن کلمه شنبه به اتفاقات مثبت فکر کنید.
اما اگر قادر به پیدا کردن افکار مثبت در خود نیستید با نوشتن جملات انگیزشی به خود کمک کنید تا زمانی که احساس خستگی می کنید با یک نگاه به جملات ذهنتان را تقویت کنید. شما با تلاش برای بهتر کردن شنبهها خواهید توانست روی بقیه ایام هفتهای که پیش رو خواهید داشت تأثیر بگذارید. پس اول هفته خود را پر انرژی آغاز کنید تا شاهد تأثیر آن روی کل ایام هفته خود باشید.
منبع: forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
یک دانشجوی خارجی که برای ادامه تحصیل به سوئیس رفته می نویسد: در زمان تحصیل، نزدیک دانشگاه یک خانه اجاره کردم. صاحبخانه یک خانم 67 ساله بود که با شغل معلمی بازنشست شده بود. طرح های بازنشستگی در سوئیس آنقدر قوی هستند که بازنشستگان هیچ نگرانی برای خورد و خوراک ندارند.
به این جهت؛ یک روز از اینکه متوجه شدم او کار پیدا کرده متعجب شدم! مراقبت از یک پیرمرد 87 ساله!
از او پرسیدم آیا برای نیاز به پول این کار را می کند، پاسخش من را متحیر کرد!من برای پول کار نمی کنم، بلکه "زمان" خودم را در "بانک زمان" سپرده می کنم تا در زمانی که (مثل این پیرمرد) توان حرکت ندارم، آنرا از بانک بیرون بکشم!
این اولین بار بود که درباره مفهوم "بانک زمان" می شنیدم! وقتی بیشتر درباره آن تحقیق کردم، متوجه شدم "بانک زمان" یک طرح بازنشستگی برای مراقبت از سالمندان است که توسط وزارت تامین اجتماعی فدرال سوئیس تدوین و توسعه داده شده است.
داوطلبان، زمان مراقبت از سالمندان را در حساب شخصی شان در "سیستم امنیت اجتماعی" پس انداز کرده تا وقتی خود؛ پیر ناتوان شدند یا نیاز به مراقبت داشته باشند، از آن برداشت کنند!
طبق قرارداد؛ یک سال بعد از انقضای خدمات متقاضی (سپرده گذاری زمان)، بانک زمان میزان ساعات خدمات را محاسبه کرده و به او یک "کارت بانک زمان" می دهد! وقتی او هم نیاز به کمک یک نفر دیگر دارد، می تواند با استفاده از آن کارت؛ "زمان و بهره" آنرا برداشت کند. بعد از تایید، بانک زمان داوطلبانی را برای مراقبت از او در بیمارستان و یا منزل تعیین می کند!
در ضمن، متقاضیان سپرده گذاری "زمان"، باید سالم و تندرست، دارای مهارت های ارتباطی خوب و پر از عشق و علاقه به همنوعان باشند!
صاحبخانه ام هفته ای دو بار برای مراقبت از پیرمرد سرکار می رفت و هر بار هم دو ساعت وقت برای خرید، تمیز کردن اتاق، آفتاب گرفتن پیرمرد و گپ زدن با او سرمایه گذاری می کرد
اتفاقا یک روز دانشگاه بودم که تماس گرفت و گفت در حالی که شیشه اتاق منزل خودش را تمیز می کرده از چهارپایه افتاده! من فورا مرخصی گرفتم و او را به بیمارستان رساندم. مچ پای او شکسته بود و برای مدتی نیاز داشت روی تخت بماند. داشتم کارهای تقاضا برای مرخصی جهت مراقبت خانگی را انجام می دادم که به من گفت جای نگرانی نیست چرا که برای برداشت از بانک زمان درخواست داده است!
ظرف کمتر از دو ساعت بانک زمان یک داوطلب فرستاد که به مدت یک ماه هر روز با گپ زدن و پختن غذاهای لذیذ از او مراقبت می کرد.
او به محض بهبودی، دوباره مشغول کار مراقبت از دیگران شد و گفت که می خواهد برای روزهای پیری زمان سپرده گذاری کند!
مسلما پیاده شدن چنین ایده ای در کشورمان که جمعیت سالمند آن نزدیک 10 درصد بوده و با شتاب به سمت 30 درصد شدن در حال حرکت است!، نه تنها هزینه های بیمه و مراقبت در دوران سالمندی را کاهش می دهد، بلکه موجب تقویت اتحاد و همبستگی میان نسل ها شده که در سایر طرح های پولی موجود نظیر خانه سالمندان و پرستار خانگی کمتر دیده می شود!
ایده "بانک زمان" یا "بانک مراقبت از سالمندان" اولین بار در سال 2012 و در شهر اس تی گلن سوئیس که جوانترین جمعیت را دارد، مطرح و پیاده شد و طبق گزارش دولتی که قصد دارد "فرهنگ زیبای روستایی مراقبت از یکدیگر" را به شهرهای مدرن بیاورد؛ بیش از نیمی از جوانان از این طرح استقبال کرده اند!
استقبال جوانان از چنین طرحی و همجواری، همزبانی و همدلی با سالمندان؛ یعنی ترکیب خامی و پختگی و کسب تجربه فراوان برای جوانان، زنده ماندن اخلاق و احترام به اصل و ریشه در جامعه و همچنین روشن شدن چراغ امید در دل سالمندان.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
می دانید چرا در دنیا هیچگاه مسابقه " خرسواری" برگزار نمی شود؟!
پس از انجام تحقیقات میدانی و عملی بسیار جانورشناسان، مشخص شد که اسب ها در میدان مسابقه فقط در خط راست و مستقیم حرکت کرده و نه تنها مانع جلو رفتن و تاختن سایر اسبها به جلو نمی شوند،بلکه هرگاه سوارکار خودشان یا سایر اسبها به زمین بیفتد، تا حد امکان که بتوانند آن سوارکار سقوط کرده را لگد نمی کنند.
اما خرها وقتی در خط مسابقه قرار می گیرند، پس از استارت اصلا توجهی به جلو و ادامه مسیر مسابقه به صورت مستقیم نداشته و فقط به خر رقیب که در جناح چپ و یا راستش قرار دارد، پرداخته و تمام تمرکزش، ممانعت از کار دیگران است!
یعنی تنها هدفشان این است که مانع رسیدن خر دیگر به خط پایان شوند!
حتی به این قیمت که خودشان به خط پایان نرسند.
امروزه از این موضوع در علم مدیریت بسیار استفاده می شود و بدین معناست که افراد ناتوان که می دانند خود به خط پایان نمی رسند، با سنگ اندازی و ایجاد مشکلات و چوب لای چرخ دیگران گذاشتن، به بهانه مختلف، مانع رسیدن دیگران به اهدافشان می شوند و در اصطلاح میگویند: "فلانی، مسابقه خر سواری راه انداخته است".
رابرت کیوساکی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دایره شایستگی!
این عبارت جالب را وارن بافت استفاده میکند. داخل این دایره تواناییهایی هستند که در آنها مهارت زیادی دارید. بیرون از آن، مسائلی هستند که یا فقط بخشی از آنها را متوجه میشوید یا اصلا چیزی از آنها نمیدانید.
شعار وارن بافت در زندگی این است:
دایره شایستگیتان را بشناسید و به آن پایبند بمانید. اندازه این دایره اهمیت زیادی ندارد. اما شناختن مرزهای آن بسیار حیاتی است.
تام واتسون، موسس شرکت آیبیام، در مورد خودش میگوید:
من نابغه نیستم. در بعضی موارد شایستگی دارم؛ اما خودم را اطراف آن موارد نگه میدارم.
تمرکز روی دایره شایستگیتان، علاوه بر مزایای مادی، برای شما مسائل احساسی خوبی هم بهدنبال خواهد داشت. احساس ارزشمند استادی، احساس خوبی است که کارایی شما را نیز بالا خواهد برد و همچنین دردسرهای تصمیمگیری در مورد پذیرفتن یا نپذیرفتن یک مسئولیت را از بین خواهد برد.
در دایره شایستگی است که صرفهجویی خوبی نسبت به دیگران، در زمان دارید.
در این دایره است که کمتر اسیر توهم و اشتباه میشوید. بهعلاوه ریسکپذیری شما در این محدوده بهتر انجام خواهد شد، زیرا اطلاعات کافی از اوضاع دارید و میتوانید پیشبینی کنید که تقریبا قرار است چه اتفاقی بیفتد.
نتیجه اینکه خودتان را بابت نقطه ضعفهایتان سرزنش نکنید. اگر دست و پا چلفتی هستید، یادگرفتن رقص باله را فراموش کنید!
اگر ملاقات با عمهتان برایتان سخت است، فکر بازکردن رستوران را از سرتان بیرون کنید!
اینکه در چند حوزه متوسط یا زیرمتوسط هستید، اصلا اهمیتی ندارد. مهم اینست که حداقل در یک حوزه بسیار بالاتر از میانگین و در حالت ایدهآل بهترین باشید. بهمحض رسیدن به این مهم، سنگبنای محکمی برای زندگی خوب خواهید داشت.
هرساعتی که روی دایره شایستگی خود وقت بگذارید، معادل هزاران ساعتی که در جاهای دیگر صرف کنید، ارزش دارد.
هنر خوبزندگیکردن
رولف دوبلی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سوگیری اجتناب از شکست یا زیانگریزی
همه ما بیشتر ترجیح میدهیم از شکست اجتناب کنیم تا اینکه به موفقیت برسیم. اگر بخواهم سادهتر بگویم، احتمالا سعی میکنیم ۱میلیون تومان خود را از دست ندهیم، تا اینکه بخواهیم ۱میلیون تومان بهدست بیاوریم.
اجتناب از شکست، از دامهای ذهنی در روند تصمیمگیری است.
تا چه زمانی میخواهیم بهجای رسیدن به موفقیت، فقط از شکست اجتناب کنیم؟ تحقیقی از دانیل کانمن نویسنده کتاب خوبِ «فکرکردن، سریع و آهسته» نشان میدهد از منظر روانشناختی، شکستها دوبرابر اثرگذارتر از موفقیتها هستند. بهقول معروف، سیلی نقد بهتر از حلوای نسیه است.
این سوگیری درکشدنی است. شکست یعنی ازدستدادن چیزی که واقعا وجود دارد؛ اما بهدستنیاوردن موفقیت، یعنی ازدستدادن چیزی بهصورت نظری، نه عملی. اگر فرصتی برایمان پیش بیاید که ۱۰۰هزار تومان بهدست بیاوریم، اما از این فرصت استفاده نکنیم، بد است؛ اما اگر ۱۰۰هزار تومان داشته باشیم و آن را از دست بدهیم، خیلی خیلی بد است!
مشکلِ اجتناب از شکست این است که به پیشامدهای جاری میپردازیم؛ مثلا تصمیم میگیریم در همایشی شرکت نکنیم، چون نمیخواهیم یک ساعت از وقت خود را از دست بدهیم؛ اما اگر در این همایش، شریک مناسبی برای سرمایه گذاری پیدا کنیم، چطور؟
یا مثلا به این نتیجه میرسیم که لازم نیست بیستمیلیون تومان دیگر روی کسبوکارمان سرمایه گذاری کنیم، چون میترسیم پول خود را از دست بدهیم؛ اما اگر این پول موقعیتی فراهم کند که خط تولیدی ایجاد کنیم و آن خط تولید، منبع درآمد جدید فوقالعادهای باشد، چطور؟
مهم، ارزشگذاری درستِ این شکست احتمالی است. اغلب اوقات آنچه از دست خواهیم داد، آنقدر هم که در ذهنمان است، ارزشمند نیست.
بیایید اینطور به آن فکر کنیم: ما میتوانیم از بیشتر شکستها جانِ سالم بهدر ببریم؛ اما آیا روزی برای انجامندادن کارهایی که رسیدن به آرزوهایمان را محتمل میکردند، حسرت نخواهیم خورد؟
منبع: Inc
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
منحنی رتبه بندی و اخراج کارکنان جک ولش
منتقدان نام آن را «رتبهبندی و اخراج» (rank and yank) گذاشتهاند اما نام اصلی این مدل، «منحنی سرزندگی» است که نخستین بار توسط «جک ولش»، مدیرعامل سابق شرکت جنرال الکتریک مطرح شد. براساس این مدل، مدیران باید هر سال کارکنان خود را ارزیابی و به سه گروه تقسیم کنند: کارکنان نمونه که ۲۰ درصد جمعیت سازمان را تشکیل میدهند، کارکنان متوسط که ۷۰ درصد جمعیت سازمان را تشکیل میدهند و کارکنان ضعیف که تنها ۱۰درصد از جمعیت کارکنان هستند. ۲۰ درصد اول، باید از هرگونه پاداش و امتیازات ویژه بهطور سخاوتمندانه بهرهمند شوند و تا جایی که ممکن است از آنها قدردانی شود. به اعتقاد آقای «ولش»، از آنجایی که منابع مالی محدود هستند، تمام کارکنان سازمان نباید به یک اندازه پاداش دریافت کنند. او اعطای پاداش مالی بهطور یکسان به همه کارکنان را به آبیاری گیاهان با «آبپاش» تشبیه میکند و معتقد است که این کار، هدر دادن منابع مالی است.
افراد متوسط یا طبقه میانه باید زیر نظر مربیان آموزش ببینند و اهداف آنها کاملا مشخص شود. باید برای این افراد فرصتهایی فراهم شود تا بتوانند به کارکنان نمونه نزدیک شوند. به باور آقای «ولش»، سختترین مسوولیت مدیران در برابر این افراد، ایجاد انگیزه در آنها است. او در کتاب خود تحت عنوان «آیین پیروزی» در این رابطه میگوید: «بخش اعظمی از جمعیت کارکنان شما در این گروه قرار دارند پس مراقب باشید آنها را از دست ندهید. باید کمک کنید تا پیشرفت کنند». «ولش» معتقد است که جمعیت ۱۰ درصدی یا همان افراد ضعیف، اساسا اصلاح شدنی نیستند و باید اخراج شوند. اما منتقدان این روش معتقدند که رتبهبندی اجباری، جایگاه کار گروهی را زیر سوال میبرد و باعث میشود کار تیمی تاثیر خود را از دست بدهد. در چنین شرایطی، کارکنان ناخودآگاه وارد بازیهای مخربی میشوند که توسط مدیران طراحی شده تا دغدغه هر کارمندی کسب اعتبار برای خودش باشد و به دیگران اجازه پیشرفت ندهد.
«جفری ففر»، استاد دانشگاه استنفورد و «رابرت ساتن» از منتقدان سرسخت این مدل هستند. آنها برای اثبات مخالفت خود با رتبهبندی اجباری، میان بیش از ۲۰۰ کارشناس منابع انسانی یک نظرسنجی برگزار کردند تا درباره تاثیرات بهکارگیری این روش از آنها سوال کنند. این کارشناسان که با بیش از ۲۵۰۰ کارمند سروکار داشتند و اغلب آنها شاهد اعمال این روش در شرکتهای خود بودند اقرار کردند که رتبهبندی اجباری، پیامدهای مخربی به دنبال دارد، ازجمله: افزایش بیعدالتی، کاهش بهرهوری، ایجاد بستر بیاعتمادی میان کارکنان، کاهش همکاری و وظیفهشناسی کارکنان، تضعیف روحیه کارکنان و بیاعتمادی آنها نسبت به رهبری سازمان. چه از حامیان این مدل باشید و چه از مخالفان آن، بهتر است چند نکته را در این رابطه در نظر داشته باشید.
نخست آنکه، کارمندان نمونه را شناسایی کنید و از آنها با دست و دلبازی تقدیر کنید اما تنها به دنبال قدردانی از افرادی نباشید که همیشه در مرکز توجه بودهاند. این اشتباه است. دوم اینکه برای یک مدیر، اخراج یک کارمند به خاطر عملکرد ضعیفش، کار آسانی نیست؛ چرا که پیامدهای انسانی بزرگی به دنبال دارد و به نوعی نشانگر ضعف سیستم مدیریتی است، بهخصوص اگر مدیر سازمان شخصا کارمند مربوطه را استخدام کرده باشد. به همین علت، مدیران اغلب از اخراج کارکنان ضعیف امتناع میکنند. اخراج ۱۰ درصد از کارکنان در سال، جادو نمیکند اما بسیاری از مدیران معتقدند که برای شناسایی و غربال کردن کارمندان ضعیف، باید قانون و نظم مشخصی وجود داشته باشد. اگر واقعا ناچارید کارمندی را اخراج کنید و دوست دارید همه چیز خوب پیش برود، بهتر است همه چیز را به روز اخراج موکول نکنید. در حقیقت، گفتهها و رفتار شما در ماههای منتهی به اخراج یک کارمند است که فرآیند اخراج را سخت یا آسان میکند.
در یک محیط کاری سالم، انتظارات مدیران و مسوولیتهای کارمندان کاملا مشخص است و بازخوردها صریح و صادقانه هستند. در چنین بستری، اخراج کردن و اخراج شدن ممکن است اتفاق ناخوشایندی باشد اما دور از انتظار یا غافلگیرکننده نیست. از آنجا که در چنین فضایی، همه چیز قابل پیشبینی است، کارمندان ضعیف، پیش از آنکه کسی تصمیم بگیرد اخراجشان کند، خودشان استعفا میدهند. این اولین قانون اخراج یک کارمند است: «قابل پیشبینی بودن». «جک ولش» در این رابطه میگوید: «در شرایط ایدهآل آخرین مکالمه میان مدیر و کارمند به این شکل خواهد بود»:
مدیر: بسیار خوب، فکر کنم که حدس میزنید این جلسه درباره چیست.
کارمند: بله، حدس میزدم. فقط بگویید چه زمانی باید بروم و برنامه شما چیست؟
قانون دوم آقای «ولش»: «تحقیر را به حداقل برسانید».
حتی پس از اخراج یک کارمند، شما بهعنوان یک مدیر در برابر او مسوولید و باید کمک کنید قدم بعدی را بردارد.
به نقل از اکادمی منابع انسانی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
وقتی از بخش خصوصی حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟
توئیت کرده بودم که بخشخصوصی در سخنان رئیسجمهور حکم چرخ زاپاس را دارد و اشاره کرده بودم که هروقت ایشان این بخش را موتور محرک اقتصاد ببیند نه چرخ زاپاس،میتوانیم به آینده کشور امیدوار باشیم.
یکی از دوستان پرسید مگر «رئیسجمهور ترکیه چه نگاهی به بخش خصوصی دارد که رئیسجمهور ما ندارد؟»
به طور مشخص یاد خاطرهای افتادم که بازگو کردنش میتواند بهترین پاسخ به پرسش دوست قدیمی و سیاسیام باشد.
در سفری که در سال 1394 همراه با رؤسای اتاقهای شهرستانها به ترکیه داشتم، آقای «حصار چیکلیاوغلو» رئیس اتاق بازرگانی این کشور خاطرهای تعریف کرد که فهمیدم آنها که ترکیه را در مسیر توسعه قرار دادند،چه افکار بلندی داشتند.
آز آقای حصار چیکلیاوغلو پرسیدم سیاستمداران ترکیه به بخش خصوصی چه نگاهی دارند؟
گفت: نخستین روزهای حضور من در هیأت رئیسه اتاق ترکیه مصادف شد با قدرت گرفتن تورگوت اوزال. یک روز خواست به دیدارش بروم و گفت: تحولات مهمی در راه است و باید به دولت کمک کنید.پرسید برای شروع چه کنیم؟ گفتم: تنها راه این است که دولت کنار برود و میدان را به بخش خصوصی بدهد. گفت: از کجا باید شروع کنیم؟
گفتم: از همینجا. مگر نمیخواهید برای استقرار وزارتخانهها ساختمانی بزرگ بسازید؟ بدهید بخش خصوصی تکمیلش کند.
تورگوت اوزال برای اینکه در بخش خصوصی اطمینان ایجاد کند، ساختمان نیمه کاره و بسیار بزرگ دولتی را به اتاق بازرگانی به قیمت 100 میلیون دلار واگذار کرد اما قرارداد اجارهای تنظیم شد که بر اساس آن وزارتخانههای اقتصادی موظف شدند به این ساختمان نقل مکان کنند و بابت اقامت در آن،به اتاق بازرگانی ترکیه اجاره بپردازند.
به گفته آقای چیکلی اوغلو، وزارتخانههای اقتصادی ترکیه در حقیقت مستأجر اتحادیه اتاقها و مبادلات کالایی ترکیه هستند و وزرای اقتصادی نیز به واسطه این ارتباط،همواره در دسترس مستقیم تشکلهای بخش خصوصی قرار دارند.
تورگوت اوزال چه فکر بلندی در سر داشت و عجب نقشهای کشید. دو بال توسعه را همسایه کرد.در حالیکه مردمیترین سیاستمداران ما در ایران فکر میکنند بخش خصوصی در ایران به قدری ضعیف و نحیف است که قادر به ایفای نقش در اقتصاد کشور نیست. بیتعارف بگویم حتی تکنوکراتهای ما هم درک درستی از بخش خصوصی نداشته و ندارند اگر نه به بهانه ضعف بخش خصوصی، پای غریبهها را به اقتصاد باز نمیکردند.
صحبتهای آقای چیکلی اوغلو به همینجا ختم نشد. او خاطرهای هم از نورسلطان نظر بایف تعریف کرد؛«وقتی اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و قزاقستان مستقل شد، رئیس اتاق بازرگانی این کشور که دوست قدیمیام بود، دعوتم کرد تا به دیدار نورسلطان نظر بایف برویم. یک روز به اتفاق، به دیدار رئیس جمهور قزاقستان رفتیم. جلسه مفصلی داشتیم و یکی از پرسشها این بود که چرا بخش خصوصی مهم است؟
توضیح دادم که بخش خصوصی یک پایه توسعه است و اگر دولت میتوانست توفیقی داشته باشد،دولت شوروی باید موفقترین دولت میشد.درباره اوزال برایش گفتم و کارهای بینظیری که کرده بود؛ از جمله تجمیع بخشخصوصی و دولتی ترکیه در دو ساختمان یکسان و شبیه به هم. طوری که وزیر دولتی برای حل مشکل بخش خصوصی همواره در دسترس بخش خصوصی باشد. گفتم هروقت بخواهم به رئیس جمهور یا نخست وزیریا هرکدام از وزرای کشورم پیامی برسانم،نیم ساعت بیشتر طول نمیکشد. نظربایف خیلی از صحبتهایم را یادداشت کرد و در نهایت به رئیس اتاق قزاقستان گفت، مسیر ما هم همین است. همان که اوزال و ترکیه رفتند.»
نمیدانم حصار چیکلیاوغلو اخیرا به قزاقستان سفر کرده یا نه اما من و جدول رتبه بندی جهانی کسب وکارها شهادت میدهیم که قزاقستان آنقدرخوب عمل کرده که در رتبه جهانی سهولت کسب وکار حتی از ترکیه هم پیش افتاده است.
محسن جلالپور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پرسهزنی اینترنتی خیلی هم بد نیست!
پرسه زنی در اینترنت یا «سایبرلوفينگ» بهعنوان رفتاری در جهت ناكارآمدی كاركنان در محيط های كاری یاد شده است.
پیامدهای پرسهزنی اینترنتی
پرسهزنی اینترنتی هر چند میتواند منجر به کاهش اثربخشی سازمانی بشود، ولی زمانی که به کارکنان و سازمان کمک کند، میتواند مفید باشد. جالب است بدانید که برخی دیگر از تحقیقات نشان میدهد که پرسهزنی اینترنتی، الزاما غیرمفید نیست و حتی میتواند سودمند هم باشد. این دسته از محققان باور دارند که استفاده از اینترنت میتواند منجر به خلاقیت، انعطافپذیری و پرورش یادگیری محیطی بشود.
پیامدهای مثبت پرسه زنی اینترنتی
تسکین خستگی و استرس
افزایش رضایت شغلی
خلاقیت
حس بهتر بودن
سرگرمی و در کل حس شادی در بین کارکنان
استنتون در تحقیقاتاش نشان میدهد که کارکنانی که از اینترنت استفاده میکنند رضایت شغلی بیشتری نسبت به کارمندانی که فاقد اینترنت هستند، دارند. زمانی که هدف کارمند فرار از کارهای روتین و کاهش استرس است، پرسهزنی اینترنتی بهعنوان یک رفتار سودمند خواهد بود و منجر به افزایش اثربخشی و کارایی عملکرد کارکنان میشود.
پیامدهای منفی پرسه زنی اینترنتی
شواهد بسیاری نشان میدهد که نتایج این گونه رفتارها هزینههای زیادی در منابع انسانی و منابع مالی برای سازمان خواهد داشت. برخی از اثرات منفی برای سازمان شامل خاتمهی همکاری با کارکنان، افزایش رفتارهای غیرحرفهای، نقض مقررات سازمانی و شخصی بههمراه میلیونها هزینه برای سازمان میشود. پرسهزنی اینترنتی همچنین میتواند منجر به کاهش عملکرد و بی کفایتی منابع انسانی جهت استفاده از شبکه، دلیل مشکلات امنیت شبکهای و افزایش ویروس و هکرها بشود. در مجموع پرسهزنی اینترنتی منجر به تشکیل شبکهای از رفتارهای انحرافی از کارکنان در سازمان میشود.
/مدیران فرهیخته
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید