| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
بسیاری از مشکلات را نباید حل کرد،
بلکه باید منحل کرد،
چون زاییدۀ ذهن ماست.
همیشه با افکار زیبایت زندگی کن،
چون زندگی فقط با فکرهای تو زیبا می شود.
1-یک فهرست از تلقین هایتان را به صورت زمان حال تهیه کنید
2-تکرار تلقین ها برای دو بار در روز،باراول صبح و بار دوم شب.این کار به این دلیل است که صبح ذهن سرحال است و تجدید نیرو شده است و شب برای این است که شما تصاویر مثبت را در ذهن نیمه آگاهتان ذخیره می کنید.
3-آن را پی در پی برای 21 روز تمام مکررا تکرار کنید تا زمانی که تبدیل به عادت شود
4-تلقین به تنهایی کار نمی کند و نیاز به تصور دارد.
1-به محلی بروید که در آرامش باشید
2-پیشنهادات خودرا بنویسید
خود نظمی برای تمام کردن چیزی که یک فرد شروع کرده امری ضروری است،تلقین یک ابزار ساختار شخصیتی قوی است.
چگونه می توانیم از تلقین برای برطرف کردن عادات منفی و گسترش دادن عادات مثبت استفاده کنیم؟ما همه ناآگاهانه از تلقین استفاده کرده ایم.برای مثال:زمانی که شما صبح زود پرواز داشته باشید خودبه خود به خودتان می گویید که باید بیدار شوم و به طور خودکار آن را انجام می دهید(بعضی مواقع حتی بدون تنظیم کردن ساعت)
ذهن نیمه آگاه آماده،فعال شده و احساسات را بر می انگیزد.تلقین راهی برای برنامه ریزی کردن و شرطی کردن ذهنمان در ساختن یک بیانیه برای پیش گویی خود کام بخش است.تلقین،یک فرآیند تکراری برای ذهن نیمه آگاه ماست که با بیانیه های مثبت تغذیه می شود و به واقعیت می پیوندد.تکرار به تنهایی کافی نیست مگر آنکه با احساسات و عواطف همراه باشد.
تلقین بدون تجسم نتیجه بخش نخواهد بود.اولین باری که ذهن ما تلقین را دریافت می کند آن را رد می کند.چرا؟زیرا که آن یک فکر بیگانه است و در جهت خلاف سیستم اعتقادی ماست.موقعیت بستگی به توانایی ما برای تمرکز داشتن و تکرار فرآیند است.
تلقین عبارت از یک بیانیه ای است که در زمان حال ساخته می شود و مربوط به نوع شخصی است که شما می خواهید باشید.تلقین مثل نوشتن یک آگهی به خودتان در مورد خودتان و برای خودتان است.آن ها هر دو ذهن آگاه و نیمه آگاه شما را تحت تاثیر قرار می دهند و سپس بر نگرش ها ورفتار اثر می گذارند.تلقین ها راهی برای برنامه ریزی کردن ذهن نیمه هشیار ما هستند.آن ها می توانند مثبت یا منفی باشند.مثال هایی از تلقین های منفی به قرار زیر هستند:
من خسته ام
من یک قهرمان نیستم،
حافظه ی ضعیفی دارم،
درس ریاضی من ضعیف است.
زمانی که ما برای خودمان تلقین منفی را تکرار می کنیم،ذهن نیمه هشیار ما آن را باور کرده و تبدیل به یک پیش گویی خود کام بخش نموده و آنگاه دررفتار ما انعکاس می یابند.
برای مثال زمانی که من با یک نفر صحبت می کنم و فراموش می کنم که چه چیزی می خواستم بگویم به او می گویم((ببینید من فراموش کردم چه می خواستم بگویم،چه حافظه ی ضعیفی دارم))
افرادی که برای اولین بار با جنایت یا گناهی روبرو می شوند از آن متنفر هستند.آن ها با مواجه شدن دایمی با آن،به استفاده از آن واداشته می شوند و اگر مواجهه با آن زیاد باشد آن ها احتمالا آن را خواهند پذیرفت و به وجود آورنده ی بدبختی خود می شوند.
زمانی که یک شخص عقیده و باوری را به اندازه ی کافی تکرار می کند آن عقیده به ذهن نیمه آگاه فرد می رود و تبدیل به واقعیت می شود.دروغی که به اندازه ی کافی تکرار شود به عنوان واقعیت پذیرفته می شود.
تلقین های مثبت در زمینه ی ورزش ها و پزشکی استفاده می شوند،چرا بیانیه های مثبت می سازیم؟به دلیل این که می خواهیم درذهنمان تصویری از آن چه که می خواهیم داشته باشیم به وجود آوریم،نه آن چه را که نمی خواهیم.هر تصویری که در ذهنمان نگه داریم به واقعیت تبدیل می شود.تلقین ها مراحلی از تکرار هستند.شخصی که یک جمله را به اندازه ی کافی تکرار می کند به آن اجازه ی داخل شدن به ذهن نیمه آگاه را می دهد.برای مثال:من در آرامش هستم.خون سرد هستم.آرام و حواس جمع هستم.
تلقین ها نباید در یک روش منفی تمرین شوند.مثلا من ناراحت نیستم،نباید عصبانی شوم.بیانیه های مثبت به این دلیل ساخته می شوند که ما درباره ی تصاویر فکر می کنیم و نه در مورد کلمات.اگر من بگویم((به فیل آبی فکر نکنید))اولین تصویری که به ذهن شما می آید چیست؟فیل آبی.اگر من بگویم((مادر))چه چیزی به ذهن شما می آید؟تصویر مادرتان؟آیا شما شروع به هجی کردن م-ا-د-رمی کنید البته که نه!
زمانی که یک کلمه ی منفی به تلقین می آید،تصویری منفی را شکل می دهد که ما می خواهیم از آن اجتناب کنیم.چرا تلقین در یک لحظه ساخته می شود؟به دلیل این که ذهن ما نمی تواند تفاوت بین تجربه ی واقعی و خیالی را تشخیص دهد.برای مثال والدین از فرزندشان انتظار دارند که ساعت 9/30 شب به خانه بیاید،ولی ساعت یک بامداد است و بچه خانه نیست.چه چیز به ذهن والدین خطور می کند؟احتمالا آن ها امیدوارند که همه چیز روبه راه و خوب باشد.((امیدوارند که بچه دچار حادثه نشده باشد))در چنین موقعیتی فشار خون آن ها بالا می رود.این یک تجربه ی خیالی است،واقعیت می تواند این باشد که فرزندشان در یک مهمانی در حال تفریح و سرگرمی است،احساس مسئولیت نکرده و در وقت معین به خانه نرفته است.
حالا سناریو را برعکس می کنیم.فرض کنیم بچه مسئول بوده و واقعا در ساعت 9:30شب به خانه می آمده،ولی دچار حادثه شده و هنوز که ساعت یک نیمه شب است به خانه نرسیده است.بازهم فشارخون والدین بالا می رود.سناریوی اول یک تجربه ی خیالی و دومی یک تجربه ی واقعی بود،اما پاسخ بدنی والدین در هر دو یکسان است.ذهن ما نمی تواند تفاوت بین تجربه ی واقعی و خیالی را تشخیص دهد.