| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
هنری فورد موتور وی 8را به جهان ارایه کرد.تحصیلات رسمی زیادی نداشت.درحقیقت او تاقبل از سن 14 سالگی به مدرسه نرفته بود.اوبه اندازه ی کافی باهوش بود تابداند که یک موتور قوی به نام وی 8 می تواند وجود داشته باشد،اما اونمی دانست چگونه باید آن را بسازد.بنابراین از تمام کسانی که تحصیلات بالایی داشتند برای ساختن آن سوال کرد.اما آن ها به او گفتند چه کاری می تواند انجام شود و چه کاری نمی تواند انجام شود.براساس نظر آن ها ساختن یک وی 8 غیر ممکن بود،اما هنری فورد برای داشتن یک وی 8 اصرار داشت.چندماه بعد اواز افراد ماهر سوال کرد آیا شما می توانیدیک وی 8 بسازید و آن ها جواب دادند ما می دانیم که چه چیزی می تواند انجام شود و چه چیزی نمی تواند انجام شود و وی 8 یک مورد غیر ممکن است.چند ماهی به همین منوال گذشت و هنوز هنری فورد می گفت من وی 8 را می خواهم.بعد از مدتی کوتاهی همان مردم موتور وی 8 اوراتولید کردند.
دراین ماجرا چه اتفاقی افتاد؟آن ها به خیال و پندارشان اجازه دادند که فراتر از محدودیت های تحصیلی و دانشگاهیشان عمل کند.تعلیم وتربیت به ما یاد می دهد که چه می تواند انجام شود و هم چنین بعضی اوقات به ما محدودیت های اشتباه و غلط را یاد می دهد.
ویلمارادولف در یک خانواده ی فقیر در تنسی آمریکا به دنیا آمد.درسن چهار سالگی او دو بار دچار سینه پهلو با تب اسکارلت شد.یک ترکیب مرگبار و کشنده که برای او فلج را به جا گذاشت.او مجبور بود همیشه یک کمربندببندد و دکتر و به او گفته بود که هرگز پاهایش را روی زمین نگذارد.اما مادرش او راتشویق می کرد:اوبه ویلما می گتف خدا به تو قدرت و توانایی،ایمان و مقاومت داده،بنابراین هرکاری که بخواهی می توانی انجام دهی،ویلمامی گفت:من می خواهم سریع ترین زن روی زمین باشم.درسن 9سالگی برخلاف هشدار دکتر او کمربند را باز کرد و اولین گام را برداشت.همان چیزی که دکترها گفته بودند او هرگز نخواهد توانست آن را انجام دهد.در سن 13 سالگی اولین مسابقه اش را انجام داد ونفر آخر شد و سپس او وارد دومین مسابقه شد و سومین و چهارمین مسابقه و آخر شد،تااین که روزی توانست در مسابقه اول شود.در سن 15 سالگی او به دانشگاه ایالتی در تنسی رفت جایی که او بایک مربی به نام(ادتمپل)آشناشد.ویلما به او گفت:من می خواهم سریعترین زن روی زمین باشم.تمپل گفت:بااین دل و جراتی که توداری هیچ کسی نمی تواند تو را متوقف کند و در ضمن من کمکت خواهم کرد.روزی رسید که ویلما در المپیک شرکت کرد در آن جا با بهترین ها مسابقه داد.ویلما با یک زن دیگر به نام(جوتاهین)مسابقه داد که هرگز شکست نخورده بود.اولین مسابقه،دوی 100متر بود.ویلما،((جوتاهین))را برد واولین مدال طلایش را برگردن آویخت.دومین مسابقه،دوی 200 متر بود که ویلما دومین مدال طلای خود را برد.سومین مسابقه،دوی 400متر امدادی بود که ویلما باردیگر در مقابل((جوتاهین))قرار می گرفت.دردوی امدادی سریعترین شخص همیشه آخرین نفریست که مسابقه می دهدو برای تیم بسیار مهم است.اولین نفری از سه عضو تیم دوید و به آسانی چوب را به نفر بعد داد.وقتی که نوبت گرفتن چوب از نفر دوم به ویلما رسید چوب از دست او افتاد.ویلما چوب را برداشت و مانند یک ماشین دوید و توانست برای سومین بار((جوتاهین))را شکست دهد و سومین مدال طلای خود را ببرد.آن تاریخی است که یک زن فلج سریع ترین زن روی زمین در المپیک سال 1960شد.
چه درسی می توان از ویلما یاد گرفت.او به ما یاد می دهد که افراد موفق،موفقیت خویش را علی رغم وجود مشکلات-ونه نداشتن مشکلات-به دست می آورند.وقتی که ما داستان هایی در مورد افرادی که توانسته اند سختی ها را به فرصت ها تبدیل کنند می شنویم آیا برانگیخته نمی شویم؟
1-ترس ها را از خود دور کنید
2-نادانسته ها را بیاموزید
3-برای دیگران کارهایی را انجام دهید که دیگران نمی توانند جواب آن ها را چه با پول و چه با محبت بدهند.
4-بخشیدن و تعریف کردن رابیاموزید
5-مسئولیت پذیر باشید
6-تمرین انضباط
7-هدف ها را تنظیم کنید
8-باکسانی که شخصیت اخلاقی بالایی دارند را بطه برقرار کنید.
9-دارای کشش درونی باشید نه بیرونی
10-دائمابه خودتان پیشنهادهای مثبت بدهید.
11-بزرگترین نقاط قوت ما می توانند تبدیل به بزرگترین نقاط ضعف ما بشوند
12-بزرگترین نقاط ضعف ما می توانند بزرگترین نقاط قوت ما بشوند
13-صبور باشید
14-یک لیست از قدرت ها و یک لیست از ضعف های خود بنویسید
ما همیشه این عبارت را می شنویم((می خواهم آزاد باشم))اگر شما یک قطار را از مسیرش خارج کنید آن آزاد است اما به کجا می رود؟اگر هر کسی قوانین ترافیکی خودراداشته باشد و به هر طرفی از جاده که خواست براند،شما آن را آزادی می نامید و یا هرج و مرج و بی نظمی؟در این حال نظم و انضباط از بین رفته است.به وسیله ی مشاهده ی قانون ما دقیقا و به درستی،آزادی را به دست می آوریم.این طور نیست؟
اگر اجازه دهید کودکی یک جعبه شکلات را یک جا بخورد او مریض می شود.اما خوردن دو شکلات در روز می تواند یک تجربه ی لذت بخش برای زمانی طولانی باشد.علاقه ی ما باعث می شود که بدون توجه به پیامدها،هرکاری را که می خواهیم انجام دهیم
آزادی به وسیله ی احساس لذت از چیزی که آرزوی ماست به دست نمی آید،بلکه در کنترل آرزوها حاصل می شود.(اپیک تترس)
یک درک غلط از معنی آزادی این است که هر کاری را که خودتان می خواهید انجام دهید.کسی نمی تواند همیشه چیزی را که آرزو دارد،داشته باشد.خیلی وقت ها درک منفعت ها و مزایای ارزش های خوب و نظم آسان نیست،حتی ممکن است انجام دادن عکس آن ها به نظر با ارزش تر،لذت بخش تر وآسان تر بیابد.چیزی که همه ی ما بدان نیاز داریم این است که نمونه های متعدد از مردمانی را که عدم نظم باعث عدم موفقیت آن ها شده است،درنظر داشته باشیم.
چیزی که ما فکر می کنیم ما را به طرف پایین هل می دهد،اما در واقع ما را بالا نگه می دارد چیزی جز نظم و انضباط نیست.
پسر بچه ای همراه پدرش بادبادکی را به هوا می فرستاد،او از پدرش پرسید چه چیزی بادبادک را بالا نگه داشته.پدر جواب داد:((طناب))پسر گفت:((پدر آن چیزی است که بادبادک را پایین نگه داشته))پدر از پسرش خواست حالا طناب را ببر و بادبادک را تماشا کن
حدس بزنید چه اتفاقی برای بادبادک افتاد؟آن پایین آمد؟آیا این امر در زندگی صادق نیست؟بعضی وقت ها خیلی چیزهایی که ما فکر می کنیم مانع ما هستند به ما کمک می کنند تابالا برویم و پرواز کنیم.همه این ها به دلی نظم است.