| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
وقتی کسی در حوادث مشخص و ویژه ای شکست می خورد بیشتر دل سرد و ناامیدمی شود و به خود به عنوان یک درمانده نگاه می کند و نمی فهمد که شکست خوردن مساوی با درماندگی و عجز نیست.من ممکن است شکست بخورم ولی من یک درمانده و عاجز نیستم.من ممکن است کار احمقانه ای کرده باشم ولی نادان نیستم.
درورزش ها مااغلب می بینیم وقتی که قهرمانی از لحاظ روحیه،درسطح پایینی است مربی،هرگز او را در برابر یک حریف خوب قرار نمی دهد،زیرا که اگر او یک بار دیگر شکست بخورد عزت نفس او به خطر می افتد.مربی او را در مقابل یک حریف ضعیف قرار می دهد تا خودباوری او تامین شده و در اثر پیروزی عزت نفسش تقویت شود.
حریف بعدی کمی قوی تر خواهد بود و پیروزی اطمینان او را بیشتر می کندو همین طور ادامه پیدا می کند تااین که روزی می رسد که قهرمان آماده ی به مبارزه طلبیدن حریف نهایی است.باهر موفقیتی اطمینان به خود بیشتر می شود و دستیابی به موفقیت های بعدی آسان تر می گردد.به همین دلیل تمام رهبران خوب که می توانند والدین و معلمان ویا مدیران باشند با دادن وظایف و تکالیف آسان به بچه ها شروع می کنند و با کامل شدن هر موفقیتی اطمینان از خود و عزت نفس فرد بیشتر می شود.به این امر حرکات تشویق آمیز مثبت را اضافه کنید که باعثب استحکام عزت نفس مثبت می شوند.مسئولیت های ما می توانند زنجیر شکست های ما را پاره کنند و خود و فرزندانمان را در زنجیره ی موفقیت ها قرار دهند.
مقایسه منصفانه خوب است،اما مقایسه های غیر منصفانه شخص را تحقیر می کنند.مقایسه اساسا روح رقابتی را برای شخص عرضه می کند.کسانی که دارای عزت نفس بالا هستند با دیگران رقابت نمی کنند،بلکه در عوض آن ها کارکرد خودشان را اعتلا می بخشند.آن ها با خودشان رقابت می کنند و خودشان را با خودشان مقایسه می کنند.آن ها عملکردشان را باظرفیت ها و استعدادشان مقایسه می کنند.
برای مثال می توان به بیل گیتس اشاره کرد
ندانستن عیب نیست،ولی مشتاق نبودن برای یادگیری عیب آور است.کودکانی که درستی و راستی را در طول سال های زندگی می آموزند،معمولا آن را به سادگی از دست نمی دهند.این امر بخشی از زندگی می شود که ما در هر حرفه ای آن را جست و جو می کنیم.در حرفه هایی مانند حسابدار،پیمان کار،وکیل دادگستری،سیاست مدار،مامور پلیس ویا قاضی.راستی و درستی قوی تر از صداقت است،در حقیقت آن پایه و اساس صداقت است.
جوانان تاثیرپذیرند.وقتی که آن ها دوستان قابل اعتمادشان مانند والدین و معلمان یا رهبران سیاسی را می بینند که با افتخار درباره ی کارهای خلافشان مانند دزدیدن یک حوله از هتل یا کارد و چنگال از رستوران صحبت می کنند موارد زیر اتفاق می افت:
آن ها ناامید می شوند
احترامشان را نسبت به دوستان قابل اعتمادشان از دست می دهند
تربیت ثابت و دائمی مورد قبول آن ها واقع می شود.
اگر یک کودک با انتقاد زندگی کند،تحقیر شدن را یاد می گیرد
اگر یک کودک با تعریف و تمجید زندگی کند،قدردانی را یاد می گیرد.
اگر یک کودک با خصومت زندگی کند،دشمنی را یاد می دهد
اگر یک کودک بردباری زندگی کند،صبور بودن را یاد می گیرد
اگر یک کودک با استهزا زندگی کند،شرمندگی را یاد می گیرد
اگر یک کودک با تشویق زندگی کند،اطمینان را یاد می گیرد.
اگر یک کودک با شرمندگی زندگی کند،احساس گناهکار بودن را یاد می گیرد.
اگر یک کودک با رضایت زندگی کند،دوست داشتن را یاد می گیرد
اگر یک کودک با انصاف زندگی کند،عادل بودن را یاد می گیرد.
اگر یک کودک با احساس امنیت زندگی کند،وفاداری را یاد می گیرد
اگر یک کودک با مقبولیت و دوستی زندگی کند،پیدا کردن عشق در دنیا را یاد می گیرد.