| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
تمرین 30 روزه برای تقویت مهارتهای رهبری
آیا می دانید نقطه قوت مهارتهای مدیریت و رهبری شما چیست و چطور می توان به رهبر بهتری تبدیل شد؟
مارسل شوانتز، مؤسس سازمان آموزش رهبری، نکات زیادی از کتابهای رهبری را در مجموعهای متشکل از 30 راهنمایی کاربردی جمع آوری کرده است و معتقد است رهبران می توانند در بازه زمانی 30 روزه تمامی این توصیه ها را عملی کنند:
به نظرات تمام اعضای گروه گوش دهید و راههایی برای ارتباط با آنها، ارائه اطلاعات، اشتراک گذاری یا بحث در مورد ایدهها پیدا کنید.
با اشتیاق و انگیزه زیاد با تمام تیمها کار کنید و حمایت آنها را به دست آورید. این بدین معناست که با کسانی که بیرون از شبکه ارتباطات ضروری شما هستند هم ارتباط برقرار کنید.
این اطمینان را به دست آورید که اعمال و گفتار شما با هم مطابقت دارند.
هیچ وقت تعدادی از کارمندان را به تعدادی دیگر ترجیح ندهید، زیرا باعث ایجاد اختلافاتی درون تیم خواهید شد.
وقتی با رفتار یا ایدههای یکی از اعضای تیم مخالف هستید، مخالفت خود را در مکالمه دونفره و نه در جمع بیان کنید.
دست از کنترل دائمی اعضای تیم بکشید. به آنها آزادی عمل بدهید. بگذارید همان طور که در مسیر پیشرفت می کنند، خودشان مسئولیت اقدامات و تصمیماتشان را به عهده بگیرند.
هر اطلاعاتی که لازم است را با اعضای تیم در میان بگذارید. آنها هر چقدر بیشتر بدانند، اهداف و وظایف را بهتر درک خواهند کرد و احساس تعهد بیشتری خواهند داشت و وقتی خود را متعهد بدانند دست از سخت کوشی برنمی دارند.
برای کارمندانتان یادداشتهای تشکر ارسال کنید. مدیرانی که از تلاش کارمندانشان قدردانی می کنند، به آنها انگیزه بیشتری می دهند.
بهترینها را برای اداره شرکت انتخاب کنید و به آنها آزادی عمل بدهید، حتی اگر ممکن است مرتکب اشتباه شوند.
زندگی شخصی اعضای تیم را مورد کنکاش قرار دهید. بگذارید آنها بدانند شما برای زندگیشان هم ارزش قائل هستید.
این جمله را به خاطر بسپارید: "دادن بازخورد، صبحانه قهرمانان است" کارمندان تمایل دارند بدانند چگونه کار می کنند.
روحیه همکاری و روابط مثبت را گسترش دهید. وقتی اعضای تیم احساس همبستگی کنند، از بیان نظرات خود واهمهای ندارند و این مسئله باعث ارائه ایدههای خلاقانه بیشتری می شود.
به دیگران کمک کنید پیشرفت کنند و مهارتهای جدیدی بیاموزند.
رهبران موفق به نیازهای اعضای تیم واقف هستند؛ پس با کارمندان درباره نیازهای آنها صحبت کنید.
به این اطمینان برسید که کارمندان اهداف خود را می شناسند. هرگاه نیاز به راهنمایی شما داشتند، مربی خوبی باشید.
مسئولیت پروژهها و وظایف را به کارمندان بسپارید و بگذارید به روش خودشان کارها را انجام دهند.
تمام اطلاعات لازم را در اختیار کارمندان قرار دهید.
به جای بررسی عملکرد ماهانه، به صورت غیررسمی و دوستانه به کارمندان بازخورد بدهید.
درمورد روشهای تشویق کارمندان، دقت کنید. به جای عملکردهای معمول کارمندان به دنبال یک دستاورد خاص باشید تا او را تشویق کنید.
اگر وعدهای به کارمندان دادهاید حتماً آن را پیگیری کنید.
در مورد شکستها، چالشها و تصمیمات سختی که گرفتهاید، با کارمندان صحبت کنید. مسئله مهم این است در هر شرایطی صادق باشید.
در هر شرایطی به حرفهای اعضای تیم گوش دهید و یک شنونده فعال باشید. همیشه در دسترس باشید و خودخواهی را کنار بگذارید.
به این اطمینان برسید که تمام اعضا می دانند چرا به جلسات کاری دعوت شده اند. قوانینی وضع کنید که جلسات به فضایی امن و راحت برای گفتگو تبدیل شود.
به جای واکنش نشان دادن، پاسخگو باشید.
اعضای تیمتان را به روز نگه دارید. کارمندان باید بدانند کار آنها، چگونه باعث پیشرفت یک پروژه و نزدیک شدن به اهداف نهایی می شود.
روی مسائلی که اهمیت بیشتری دارند تمرکز کنید و اولویت بندیهای خود را براین اساس در نظر بگیرید.
قبل از اینکه نتیجه گیری و قضاوت کنید، این فرضیه را در نظر بگیرید که دیگران با بهترین نیت، کاری را انجام دادهاند و ممکن است شما از همه چیز مطلع نباشید.
به خودتان بازخورد بدهید؛ پس به کارهایی که انجام دادهاید و اینکه چگونه می توانید بهتر باشید فکر کنید.
کارمندان خود را دوست داشته باشید و به آنها عشق بورزید. وینس لومباردی، مربی فوتبال آمریکایی می گوید: "عشق وفاداری است. عشق، کار تیمی است. عشق یعنی به افراد احترام می گذارید. این همان چیزی است که به یک سازمان قدرت می بخشد."
منبع: inc
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
29 رازی که کمک می کند محبوب و مقبول همه شوید!
حتما شنیدهاید که میگویند فلانی مهرهی مار دارد؛ این همان کاریزماست که به فرد امکان میدهد همواره در مرکز توجه قرار گیرد و وارد هر جمعی که میشود، دیگران را مثل آهنربا به سمت خود جذب کند. اگر شما هم میخواهید به شخصیتی کاریزماتیک تبدیل شوید و روابط اجتماعی موفقی را برای خود رقم بزنید، از 29 اصل کاریزماتیک بودن مطلع شوید:
▪️بدون هیچ توقع و چشمداشتی، محبت کنید
▪️صادق و روراست باشید، تحت هیچ شرایطی دروغ نگویید و خلاف آنچه عمل کردهاید، رفتار نکنید.
▪️خوشبین و امیدوار باشید و به جای اینکه تمام انرژیتان را صرف عصبانیت کنید، لبخند بزنید تا دیگران هم روحیه بگیرند.
▪️به اهداف خود ایمان داشته باشید. در ابتدا از خود بپرسید چه چیزی برایتان مهم است و چه اقدامی شما را به نتیجه میرساند.
▪️به قولهایتان وفادار بمانید
▪️تقصیرتان را گردن دیگران نیندازید
.
▪️قدردان و سپاسگزار باشید
▪️صادقانه و بدون ریاکاری از افراد لایق تعریف و تمجید کنید
▪️اطرافیانتان را سوپرایز کنید و هر چند وقت یکبار آنها را با هدایای غیرمنتظره هیجانزده کنید و باعث خوشحالی آنها شوید.
▪️شنوندهی خوبی باشید
▪️همدردی کردن را یاد بگیرید.
▪️دوست خوبی باشید
▪️هر روز چیز جدیدی یاد بگیرید و دانش و اطلاعات خود را درمورد موضوعات مختلف افزایش دهید و به دامنه واژگانتان بیفزایید تا بتوانید درباره مباحث بیشتری صحبت کنید.
▪️در مورد روانشناسی و جامعهشناسی کاربردی تحقیق کنید، ارتباطاتتان را تقویت کنید و تا جای ممکن اطلاعات تان را در این باره ارتقا دهید.
▪️درباره سیاست، اقتصاد و تاریخ مطالعه کنید تا طبیعت انسانها را بهتر بشناسید.
▪️به سراغ فلسفه و مذهب بروید و سعی کنید در مورد ادیان مختلف بیشتر بدانید و دانش خود را در این زمینه ارتقا دهید.
▪️ارتباطات اجتماعی تان را ارتقا دهید و هر روز به دامنه دوستانتان بیفزایید.
▪️دست از سرزنش کردن بردارید و در صورت امکان بدون اینکه کسی را مقصر بدانید، مشکل ایجاد شده را با راهکارهایی که مختص افراد کاریزماتیک است، سر و سامان دهید.
▪️پرسشگر خوبی باشید. بیشتر افراد دوست دارند درمورد مسائلی که مربوط به حوزهی تخصصیشان است، برای دیگران توضیح دهند و با این کار متخصص و باهوش به نظر برسند. پس خیلی خوب است این فرصت را با سوال پرسیدن های مکرر در اختیارشان قرار دهید.
▪️با مردم ارتباط برقرار کنید. آنقدر روی خودتان کار کنید تا بتوانید در مواجهه با انواع شخصیتها و برقراری ارتباط با هر روشی احساس راحتی کنید.
▪️در جمع سخنرانی کنید. باید بتوانید به راحتی و بدون استرس در مقابل جمع صحبت کنید.
▪️در کلاسهای بازیگری شرکت کنید! توانایی بازی در نقشی که از نظر شخصیتی با شما فاصله دارد، مهارت خوبی به حساب میآید.
▪️درباره شخصیتهای کاریزماتیک تاریخ چون استیو جابز، روزولت، ناپلئون، ژاندارک، هانیبال، سزار، هیتلر، آیزنهاور، استالین و... تحقیق کنید و به الگوهای رفتاری آنها پی ببرید.
▪️از احساسات منفی دوری کنید
▪️زندگی را غنیمت بشمرید
▪️دقیق و ریزبین باشید. فرد کاریزماتیک و باهوش میتواند به انگیزههای دیگران با هر عمل یا رفتاری پی ببرد.
▪️گذشت داشته باشید و هر حرف و عملی را جدی نگیرید.
▪️دیگران را به انجام کاری مجبور نکنید. شخصیتهای کاریزماتیک میتوانند بدون اینکه به زور متوسل شوند، دیگران را به انجام آنچه در ذهن دارند، ترغیب کنند.
▪️از ناامیدی بگریزید، در هر شرایطی آرامش خود را حفظ کنید و در مسیر تحقق اهدافتان تلاش کنید.
◀️ افراد کاریزماتیک موقعیتهای مناسب را شناسایی میکنند و به خوبی میدانند چه وقتی میتوانند از این اصول تخطی کنند اما همچنان جذاب و مقبول باقی بمانند، بدین معنا که در تشخیص موقعیتهای خاص هوشمندانه عمل میکنند.
پس تا وقتی به شخصیت کاریزماتیک حرفهای تبدیل نشدید، از همین اصول پیروی کنید، زیرا ممکن است کاری کنید که ناخواسته دیگران از شما دور شوند.
منبع: quora
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سه نیاز کارکنان که از طریق شادی در کار قابل تحقق است
1- یک دیدگاه امیدوارکننده نسبت به آینده
یک ضربالمثل انگلیسی هست که میگوید «آنکه امید به بردن ندارد از قبل باخته است.» یکی از مهمترین پیش نیازهای امیدواری نسبت به آینده کاری هر فردی در هر سازمانی به شاد بودن او در زمان حال بستگی دارد.
این نگرش افراد نسبت به آیندهشان است که انگیزه کار بیشتر و بهتر را در آنها پدید میآورد و تقویت میکند.
یک کارمند یا کارگر هنگامی نسبت به آینده اطمینان پیدا میکند که بداند میتواند خود را با آن مطابقت دهد. در این حالت است که میتوان دیدگاههای آیندهنگرانه افراد را با دیدگاههای آتی سازمانها هماهنگ و برای پیشرفت و حرکت به جلو برنامهریزی کرد.
برای نیل به این مقصود بیش از هر چیزی به ارتباطات مستحکم، پیوسته و عمیق بین مدیران و کارکنان نیاز است و شاهکلید برقراری و توسعه این ارتباط چیزی نیست مگر تزریق روحیه شادکاری در درون سازمان.
2- احساس هدفمندی و حرکت به سمت مقصدی مشخص
یک ضربالمثل دیگر هست که میگوید: «برای کشتی سرگردانی که مقصد مشخصی ندارد هیچ بادی، باد موافق نیست». یکی از مزیتهای شادکاری و وجود احساس مثبت در محیط کاری این است که به افراد احساس هدفمندی میدهد. هنگامی که افراد بدانند که در حال حرکت به سمت مقصدی مشخص هستند، آن گاه با روحیه و انگیزه بیشتری به کارشان ادامه خواهند داد و احساس شادی بیشتری در کار خواهند داشت.
رابطه بین هدفمندی و شادکاری رابطهای دوسویه است بهطوری که هدفمندی بیشتر و احساس انجام کاری بزرگ، به افزایش احساس شادی در کار منتهی میشود و شادکاری نیز به نوبه خود باعث افزایش هدفمندی افراد و سازمانها خواهد شد.
3- داشتن روابطی مستحکم و عمیق
کارکنان هنگامی که روابط مثبت و خوبی با همکاران، زیردستان و مافوقهای خود داشته باشند لزومی نمیبینند مجموعهای را که در آن مشغول به کار هستند ترک کنند و به مجموعهای دیگر بپیوندند.
یکی از پیشنیازهای شادکاری، داشتن روابط مثبت و سازنده با دیگران است که شادی ناشی از داشتن چنین روابطی نیز به نوبه خود بر انگیزه افراد برای گسترش این روابط خواهد افزود و این به آن معناست که شادکاری و روابط کاری سازنده و مثبت بر همدیگر اثرگذاری مثبت دارند.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
7 علامت که نشان می دهند شما شغل اشتباهی دارید
1- اگر به شما نگویند که آینده چه خواهد بود، هیچ آینده ای وجود ندارد:
هیچ دلیلی خوبی برای پنهان کردن آینده درخشان کارخانه یا شرکت خودتان، وجود ندارد.
2- برای کار شما اعتباری قایل نمی شوند:
این یک نشانه بسیار بد است، همه توضیحات ممکن به ضرر شماست.
3- چیز بیشتری برای یادگیری شما وجودندارد:
هر شغلی باید آینده ای داشته باشد. اگر هیچ فرصتی برای کسب مهارت یا دانش جدیدی وجود ندارد، این شغل به بن بست می رسد. " اگر شما باهوش ترین فرد اتاق باشید، در اتاقِ اشتباه هستید."
4- رهبری ضعیف بدون هیچ چشم انداز، استراتژی یا توانایی اجرایی:
این زمانیست که کشتی شما در حال غرق شدن است.
5- آنها می گویند که مسئولیت اصلی شان، ارزش سهام است:
مسئولیت ارزش سهام برعهده هیات مدیره است. رهبرهای قدرتمند بر محصولات ، مشتریان و بیشتر از همه چیز، بر کارمندانشان تمرکز می کنند. اولویت داشتن ارزش سهام ،یک نشانه بارز از سطح فکر پایین است.
6- مدیرتان راهنمایی و فیدبک لازم را ارائه نمی کند یا علاقه کمی به کاری که شما انجام می دهید دارد:
سوال های کافی نمی پرسد، زمان زیادی با شما صرف نمیکند یا بدتر ، از شما دوری میکند.
7- مدیرتان، شما و تصمیمات شما را موشکافی میکند.
فرقی نمیکند ، چه اعتماد نداشتن باشد یا کنترل بیش از حد.
تعداد مواردی که در بالا آمد و شامل حال شما می شود را بشمارید. اگر یک مورد هم وجود داشت به معنای هشدار است. اگر بیش از یک نشانه بود، وقت آن است که خودتان به فکر بیافتید. ممکن است پیشنهاد کار دیگری هم از کارفرمای فعلی دریافت کنید. به آن توجه نکنید و برای یک سفر بی بازگشت بلیت دو طرفه تهیه نکنید. پول اضافه هیچ کدام از شرایط بالا را تغییر نخواهد داد.
وقتی از افراد پیر پرسیده می شود که از چه چیزهایی پشیمان هستند، بزرگترین پشیمانی آنها درباره کارهایی نیست که انجام داده اند. بلکه درباره کارهایی ست که انجام نداده و فرصت هایی که از آنها استفاده نکرده اند، و به دنبال رویاهایشان نرفته اند.
ما مسئول آینده خودمان هستیم، زندگی کوتاه تر از آنست که آن را صرف انجام کارهایی کنید که دوست ندارید.
منبع: UCAN
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
18 اصل راهنمای زندگی از نگاه استاد مصطفي ملكيان
1) عشق بورزم، یعنی به دیگران نیکی بی حساب و کتاب (هم به معنای بدون محاسبه گری و هم به معنای بی حد و حصر) بکنم تا شادی ژرف نصیب ام شود.
2) زندگی این جایی و اکنونی داشته باشم تا هم از سلامت روانی بیشتر و هم از کمال اخلاقی بیشتر بهره مند شوم.
3) به ارزش داوری های دیگران به کلی بی اعتناء شوم تا به خود شکوفائی کامل دست یابم.
4) تا می توانم به خود ام وفادار باشم، یعنی به رویای شخصی خود ام پشت نکنم، هر چند این پشت کردن مطلوب های اجتماعی برایم به ارمغان آورد.
5) هرگز به حل مساله ی نظری ای نپردازم که حل آن در عمل من هیچ تاثیری ندارد، یعنی به من ربطی ندارد.(حکمت «به من چه؟»)
6) از زندگی اصیل، یعنی خودجوشانه و خودانگیخته دست نکشم، یعنی خودام باشم و ساده و طبیعی زندگی کنم.
7) بدانم که به عمیق ترین معنای کلمه، تنهایم.
8) در غوغا و هیاهوی زندگی فقط به ندای آرام و آهسته وجدان اخلاقی خود ام گوش دهم.
9) خودام را هر چه بیشتر بشناسم و بیش از احوال هر کس دیگر احوال خودام را بپرسم.
10) هدفم را فقط اصلاح خودم قرار دهم و بدانم که فقط در نتیجه ی این کار دیگران را ، کمابیش، اصلاح می کنم.
11) بدانم که فقط تغییر و اصلاح خود هم ممکن است و هم مطلوب.
12) خوبی زندگی را بر خوشی زندگی ترجیح دهم.
13) بزرگترین کاری را که می توانم بر عهده گیرم، نه کاری بزرگتر از آن را، و نه کاری کوچکتر از آن را.
14) بدانم که همه چیز ناپایدار و گذرا است، چه خوشی ها و چه ناخوشی ها.
15) هرگز از صداقت (= مطابقت پنج ساحت باورها، احساسات، عواطف و هیجانات، خواسته ها، گفته ها و کرده ها با یکدیگر)، تواضع (= در خوشی ها خود را دیگری انگاشتن)، و احسان( = در ناخوشی ها دیگری را خود انگاشتن) دست نکشم.
16) چنان زندگی کنم که گویی در یک قدمی مرگ ام، یعنی در هر لحظه مشغول به کاری باشم که اگر در همان لحظه مرگ درسد نه احساس پشیمانی کنم، نه احساس اندوه و نه احساس حسرت.
17) فقط به وقت ضرورت و به قدر ضرورت سخن بگویم.
18) اهل آرامش به هر قیمتی نباشم.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
گزيده اي از كتاب چطور یک استارت آپ را شروع کنیم.
این روزها تعداد استارتآپ ها دائماً در حال زیاد شدن است، اما این به آن معنا نیست که شروع یک استارت آپ کار راحتی است، بلكه خیلی از استارت آپ هایی که دانش و اطلاعات کافی را برای شروع کار ندارند در نهایت با شکست مواجه میشند.
از مهمترین عناصری که هر استارت آپی برای موفقیت به آن نیاز داره موسسین مستعد هست. البته تعداد و مهارتهای موسسین در عملکرد یک استارت آپ موثره، و معمولاً ۲ یا ۳ نفر موسس که مهارتهای مکمل دارند (به طور مثال یکی دارای تواناییهای لازم برای توسعه تجارت، دیگری با مهارتهای ارتباطی قوی و عضو دیگر دارای اطلاعات فنی گسترده) میتونند نقاط ضعف و کاستیهای همدیگر رو جبران کنند و گروه قوی تری رو تشکیل بدند.
از اصول دیگری که لازمه مورد توجه قرار بگیره هر چه ساده تر کردن کارها و تقسیم وظایف هست. به عنوان مثال تنظیم یک لیست شامل ۳ مورد از اهدافی که لازم هست محقق بشه بهتر است از لیست بلند بالایی از برنامههای توسعهای شرکت. به این ترتیب تمام اعضا مهمترین اهداف شرکت را درک میکنند و کارها و زمانشون را متناسب با اولویتها تنظیم میکنند. لازمه که توجه بشه اعضا و کارکنان باید در انجام امور از آزادی عمل برخوردار باشند و بتونند ابتکار به خرج بدند. راهنمایی کردن گروه در انجام تصمیم گیریهای اساسی مناسبه اما اگر واقعاً تمایل به نوآوری از سمت اعضای گروه دارید نباید سد راهشون قرار بگیرید.
قدم بعدی که استارت آپ ها با اون مواجه میشند استخدام اعضای جدید هست. در ابتدا بهتره تا حد امکان تمامی کارها توسط موسسین انجام بشه تا در منابع مالی صرفه جویی شده و بخش بیشتری از منابع به تولید کالا اختصاص پیدا کند، اما به مرور با گسترش کار نياز به اعضای جدید ایجاد میشه، ولی همچنان بهتره تعداد کارکنان محدود باشه و افرادی که استخدام میشند از مهارتهای متنوعی برخوردار باشند و بتونند کارهای مختلف رو انجام بدن. بنابراین لازمه کارکنان جدید انگیزه بسیار بالایی داشته باشند.
تقریباً تمامی استارتآپ ها پس ازشروع کار به حمایت سرمایه گذاران نیاز دارند. در واقع بهتر هست زمانی که در مسیر پیشرفت قرار دارید به دنبال حمایت سرمایه گذاران باشید، به این ترتیب از سایر استارت آپ های رقیب که به دنبال پیشی گرفتن از شما هستند در امان میمونید. اما سرمایه گذاران همیشه به دنبال استارت آپ هایی هستند که کالاشون مورد علاقه مشتریان قرار داره و در حال کسب درآمدند. این نشون میده كه استارت آپ مورد نظر پایداره و بازار نبست به محصول تولیدی استقبال نشون میده. سرمایه گذاری در این استارت آپ ها کم ریسک تر و جذاب تره.
اما داشتن یک محصول فوق العاده و کاربردی همیشه کافی نیست، بلکه لازمه بتونید به خوبی محصولتون را برای سرمایه گذار توضیح بدید، که برای این کار باید روی محصول، سایز بازار و نرخ رشدتون تمرکز کنید. تعریف شما از محصولتون باید به نحوی باشه که گویی شنونده هیچگونه ذهنیت قبلی نسبت به آن نداره. همینطور لازمه به سایز بازار هدف و فرصتهایی که شما برای جذب مشتریان علاقه مند دارید اشاره کنید، چرا که باعث میشه سرمایه گذار بتونه شانس دستیابی به درآمد بالا از محل سرمایه گذاری رو در نظر بگیره.
در نهایت سعی کنید با آمار و ارقام سرعت رشد استارت آپ خود را به سرمایه گذار نشان بديد، به طور مثال: ما در ماه فوریه کار خود را شروع کردیم، در حال حاضر با نرخ ماهیانه ٪۳۵ در حال رشد هستیم، مجموع فروشمان ۱۰۰۰۰ دلار هست و همین طور تعداد ۶۰۰۰ کاربر داریم.
ترجمه و تهيه شده توسط بهاره ولدبيگي
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نکاتی آموزنده از انتصاب مدیرعامل جدید گروه دایملر (تولیدکننده مرسدس بنز)
از جمله خبرهای هفتههای اخیر، تغییر مدیرعامل گروه دایملر بوده است. ما این گروه را معمولاً با محصولات سواری مرسدس بنز میشناسیم. اما دایملر سه زیرمجموعهی اصلی دارد که خودروهای سواری مرسدس بنز تنها یکی از آنهاست (خودشان این بخش را صنعت Car Retailing یا خردهفروشی خودرو در نظر میگیرند. چون با مصرفکنندهی نهایی در ارتباط است).
دو زیرمجموعهی دیگر، دپارتمان کامیونها و نیز دپارتمان خدمات مالی است. با وجود اینکه خدمات مالی صرفاً برای تسهیل فروش محصولات بنز در کشورهای مختلف (حدود ۴۰ کشور) ارائه میشود، اما درآمد آن کاملاً با دو زیرمجموعهی دیگر (سواریسازی و کامیونسازی) قابل مقایسه است و بیش از ۱۲۰۰۰ کارمند دارد.
مدیری که طی سالهای اخیر گروه دایملر (هر سه زیرمجموعه) را اداره کرده، زتچه (Zetche) بوده و مدیر جدیدی که معرفی شده کائلنیوس (Kaellenius) نام دارد و از ابتدای ۲۰۱۹ این سمت را بر عهده خواهد گرفت.
اما در این میان برخی از نکاتی که میتواند برای ما جذاب یا آموزنده باشد به شرح زیرند:
1- در توضیح علت انتخاب مدیرعامل جدید، در کنار شایستگیهایش به این نکته اشاره شده که او به گروه سنی هدف برای مدیران در دایملر تعلق دارد. به عبارت دیگر، در دایملر برای سطوح مختلف شغلی و مدیریتی، گروه سنی هدف تعریف میشود و به عنوان یکی از گزینهها در انتخاب مدیران، به این مسئله توجه میشود تا دموگرافی سازمانی به نقطهی تعریف شده نزدیک شود.
2- مدیر جدید، سوئدی است و اولین مدیرعامل غیرآلمانی در تاریخ ۱۳۶ سالهی مرسدس بنز محسوب میشود. همچنین کسی که تحصیلات مهندسی مکانیک ندارد. توجه به تواناییها و تعصبنداشتن بر روی ملیت (چیزی که بسیاری از ما ایرانیها به عنوان شاخصهی آلمانیها میشناسیم) نکتهی ارزشمند دیگر این تغییر است.
3- مدیر جدید، در زمینهی اقتصاد، مالی و مدیریت بینالمللی تحصیل کرده و تا کنون بیشتر با لباسهای اسپورت در محل کار حاضر میشده و اصرار دارد که فرهنگ Silicon Valley برای مدیریت یک خودروسازی در دهههای پیشِ رو، مناسبتر از فرهنگ مدیریت کارخانجات مکانیکی تولید در دهه های گذشته است. البته منظور از تفکر سیلیکونولی، این نیست که همه لباس اسپورت بپوشند. بلکه تأکید مدیر جدید بر تفکر طراحانه است. این نکته بارها توسط او مورد اشاره قرار گرفته که چرا باید نقطهی شروع طراحی، برگهی دقیق مشخصات محصول باشد. محصول را طراحی میکنیم و میسازیم و اصلاح میکنیم و به تدریج میفهمیم که چه میخواهیم. چنین دیدگاهی برای یک شرکت خودروسازی که میتوان آن را مخترع خودروسازی مدرن دانست، یک تحول بنیادین محسوب میشود.
4- شرکت Baidu در چین (که ما آن را بیشتر به عنوان رقیب بومیِ گوگل میشناسیم) شریک کلیدی بنز در توسعهی نسل جدید خودروهاست. میتوان گفت شرکتهای خودروسازی در سالهای آتی، کمتر به تصویری که ما از یک خودروسازی در گذشته داریم شبیه هستند. کافی است نام برخی از دپارتمانهای مرسدس-بنز را بخوانید و ببینید: CASE و EVA
CASE = Connected Autonomous Shared Electric
EVA = Electric Vehicle Architecture
5- مدیر قبلی به سمت رییس هیات مدیره منصوب خواهد شد. با این کار، شرکت بنز اصرار دارد که در عین تحول انقلابی در ساختار و نگرش خود، پیوستگی را نیز حفظ کند و حفظ مدیر قبلی در بالاترین سمت، امنیت ذهنی سهامداران و مشتریان را تأمین خواهد کرد.
این سنت - که در بسیاری شرکتهای بزرگ اروپایی وجود دارد - در مورد زتچه هم رعایت میشود که او دو سال دوران تنفس (Cool-off) خواهد داشت. در این دوره اگر چه بر بنز نظارت دارد؛ اما سمت رسمی جدید را در ۲۰۲۱ در اختیار میگیرد. در این مدت هم تجدید قوا میکند و هم با دور شدن از جایگاه قبلی، فرصت دارد ذهن خود را برای جایگاه جدید - که قطعاً نیازها و ویژگیهای متفاوتی دارد - آماده میکند./متمم
مطالعه بیشتر: Autonews / Business Insider / Reuters / CNBC / Daimler Media / HandelsBlatt
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
زمانهای که همه استادند!
پدرم شاگردی داشتند امین و پرکار و شایسته اعتماد. بسیار پاکدل بود و پاکدست. رابطه بسیار خوبی هم با پدرم داشت. کم حرف میزد و خوب گوش میداد.منظم بود و مرتب و از همه مهمتر این که با اخلاق بود.
بازاریان کرمان آدمهای زیرکی بودند و به خوبی متوجه این خصوصیات شده بودند به همین دلیل بارها سعی کردند این جوان را به سمت خود بکشانند. وعدههای زیادی به او داده میشد اما او هیچ وقت نپذیرفت. بارها به پدرم گفته بود کار کردن با شما برای من فضلیت است و نمیخواهم تا شما زنده باشید، با دیگران کار کنم. از آن طرف پدرم که اعتماد کامل به شاگرد خود داشتند، از هیچ کمکی به او دریغ نمیکردند. هم حقوق خوبی به او میپرداختند و هم مراقب بودند کسری نداشته باشد.
چند سال گذشت تا اینکه یکی از تجار معروف آن روزهای کرمان درگذشت. میگویند به خاطر فشارهای کاری و گرفتاریهای مقطعی مالی سکته کرد اما به هرحال از او تجارتخانهای به جا ماند و کلی مال و اموال. بعد از کفن و دفن و مراسم عزاداری، خانواده آن مرحوم به پدرم مراجعه کردند و از ایشان کمک خواستند.
آن مرحوم شاگردی نداشت و در خانواده هم کسی پیدا نمیشد که پی گیر مسائل تجارتخانهشان باشد. از پدرم خواستند که امورات تجارتخانه مرحوم را بر عهده گیرد اما ایشان نپذیرفتند و مهلت خواستند که روی این موضوع بیشتر فکر کنند. بعد از یکی دو روز که پدرم روی این موضوع فکر میکنند، تصمیم سختی میگیرند. نزد خانواده مرحوم میروند و میگویند؛ «شاگردی دارم که به استادی رسیده و بسیار معتمد و امانت دار است. حلال و حرام سرش میشود و حق خوری در مرامش نیست. پینشهاد میکنم از او برای تداوم کار تجارتخانه بهره ببرید،من هم کمکش میکنم.»
قطعا این تصمیم برای پدرم خیلی سخت بوده اما از آنجا که به تاجر درگذشته علاقه داشتند، حاضر شدند دوست و همکار صادقی را از دست بدهند.
خانواده مرحوم به دلیل اعتمادی که به پدر دارند، میپذیرند و ایشان هم با همکار خود در میان میگذارند.ابتدا ایشان به شدت ناراحت میشود و برایش این سؤال پیش میآید که چرا چنین تصمیمی گرفتهاند؟ پدرم توضیح میدهند که؛« برخلاف میل باطنیام چنین تصمیمی گرفتهام اما این تصمیم به سود شماست و باعث پیشرفت شما میشود».
شاگرد ایشان وقتی مطمئن میشود پدرم برای پیشرفت او و همین طور صلاح خانواده تاجر مرحوم، چنین تصمیمی گرفتهاند میپذیرد و پس از سالها از تجارتخانه ما جدا میشود. این جدایی اتفاقا خیلی به سود او تمام میشود به گونهای که به زودی مسیر انباشت ثروت را پیش میرود و موفق میشود داراییهای تاجر مرحوم را افزایش داده و خودش نیز بهره زیادی ببرد. آن مرد امروز یکی از افراد سرشناس کرمان است و همچنان خوشنام و قابل احترام به زندگیاش ادامه میدهد.
به خاطر دارم روزی که پدرم این خاطره را تعریف کردند،خواستند گوشزد کنند که رابطه استادی-شاگردی در بازار میتواند تبدیل به رابطه پدری و فرزندی شود. گفتند:« اگر در کار این پسر ذرهای غل و غش میدیدم، هیچ وقت اعتبارم را خرج نمیکردم که او را به خانواده تاجر مرحوم معرفی کنم اما آنقدر صادق و قابل اعتماد بود که توانست مشکلات آن مرحوم را حل کرده و خودش نیز در بازار اسم و رسمی پیدا کند.
روحیات نیکو را بیشتر تجار و بازاریان قدیمی داشتند و آن را به شاگردان خود منتقل میکردند. به این ترتیب یک قاعده اخلاقی تکثیر میشد و از نسلی به نسل دیگر انتقال مییافت. این رویه در برخی بازارهای سنتی همچنان ادامه دارد اما با تغییرات سریع سیاسی و اجتماعی چند دهه گذشته، خیلی کمرنگ شده است.
این روزها همه استادند،انگار استاد به دنیا میآیند و هیچ کس حاضر نیست شاگرد کسی شود. وقتی شاگردی نکنی، چطور میتوانی قواعد نانوشته اخلاق کسب وکار را بیاموزی و به آن عمل کنی؟
محسن جلال پور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آیا کار بیش از حد، شما را به یک کارمند خوب تبدیل میکند؟
مشاور عزیز، من واقعا در شرایط بدی هستم و نمیدانم چطور از این مخمصه نجات پیدا کنم. مشکل مربوط به کارم است. در کل، کارم را دوست دارم اما ساعات کارم آنقدر زیاد است که دارم از پا درمیآیم. این اولین شغل ثابت من است. هر روز باید ۸ ساعت کار کنم اما انجام وظایف روزانهام بیشتر از ۸ ساعت طول میکشد. از آن بدتر، تا کارهایم تمام میشود، رئیسم سر میرسد و چند پروژه به من محول میکند. هر روز ساعات ۷:۳۰ سر کار حاضر میشوم و امکان ندارد زودتر از ۶:۳۰ یا ۶:۴۵ شرکت را ترک کنم.
اما بدتر از همه این است که رئیسم اصلا قدرم را نمیداند و بابت ساعات اضافیای که در شرکت میمانم از من تشکر نمیکند. خودش هر روز حدود ساعت ۵ یا ۵:۳۰ به خانه میرود. و وقتی از کنارم رد میشود، میگوید: «واقعا باید مدیریت زمان یاد بگیری. آن موقعها که لیندا اینجا کار میکرد، همه کارها را تا ساعت ۵ راست و ریس کرده بود.» من لیندا را ندیده ام چون وقتی از کارش استعفا داد، از این ایالت رفت اما فکر نمیکنم میتوانسته تمام این کارها را در هشت ساعت انجام دهد چون حجم کارها خیلی زیاد است.
مدیر ارشد شرکت هم مثل من تا دیر وقت کار میکند و هر بار من را دیده، گفته: « واقعا به خاطر اینکه خودت را وقف کار کردهای، ممنونم» اما همه چیز در همین حد بوده و بس! واقعا در شرایط افتضاحی هستم چون مجبورم برای آنکه کارها به جایی برسد، تا سر حد مرگ کار کنم اما تا حالا که پیشرفت چندانی نداشته ام. کار کردن بیش از حد، یک جورهایی من را نزد رئیسم بی ارزش کرده. کمک کنید! چه کار کنم؟
پاسخ: دوست عزیز، مشکل تو، واقعا آزاردهنده اما شایع است. کارهای ثابت، تمامی ندارند. حتی اگر بیست و چهار ساعات شبانه روز، بی وقفه کار کنی، باز هم از کارها عقبی.
این ماهیت کارهای ثابت و هشت ساعته است. زندگی، سراسر درس است و درسی که امروز باید بگیری این است که «حد و مرزهایت را مشخص کنی.» رئیس تو، تو را در یک شرایط سخت قرار داده. او از تو میخواهد هر روز تا دیر وقت کار کنی اما به خاطر همین کار زیاد، احترامت را نیز از بین برده. او هیچ ارزشی برای کارهای تو قائل نیست. حالا بهترین فرصت است که زمانت را بذل و بخشش نکنی.
کاری که باید آخر هفته انجام دهی این است: تهیه یک دفترچه یادداشت و یک برنامهریزی سفت و سخت. در دفترچه، شغلت را شرح بده و بنویس کدام کارها سخت یا زمانبر هستند. بنویس که چه چیزهایی در طول روز باعث ترس، اعتماد یا استرست میشوند.
کدام پروژهها، وظایف و فعالیتها بیشتر از بقیه چالشبرانگیز یا استرس زا هستند؟ روی آن فعالیتها تمرکز کن و برنامهریزی کن که هر بار، انجامشان آسان تر از قبل شود. درباره این فکر کن که چطور میزت را مرتب کنی و چطور روزت را زمان بندی کنی.
درست مثل یک مدیر پروژه فکر کن و از خودت بپرس: «چطور میتوانم این شغل و وظایفش را سازماندهی کنم که هر روز، کارهای مهم را به انجام برسانم، بدون اینکه مجبور شوم تا دیر وقت در شرکت بمانم؟»
گام اول برای آنکه کنترل زندگیات را در دست بگیری این است که بر شغلت اشراف داشته باشی. به مرور و طی هشت هفته آینده، دست از اضافه کاریهای دیوانه وار برخواهی داشت و هر روز، زودتر از روز قبل شرکت را ترک خواهی کرد. شاید از خودت بپرسی «پس چطور به همه کارهایم برسم؟» برای اینکه به کارهایت برسی، باید برای روزت برنامهریزی کنی، هر روز و هر هفته.
اگر رئیست پروژهای را به تو سپرد که در اولویت نیست، به او بگو: «ایمیلتان را که درباره به روزرسانی اطلاعات اعضا بود دریافت کردم و میخواهم ببینم آیا میتوانم این کار را جمعه آینده انجام دهم؟ اگر باید امروز انجام دهم، مجبورم کارهای امروزم را به تعویق بیندازم، چون امروز قرار بود گزارشهای مربوط به فروش را تنظیم کنم.»
اگر حجم کارهایت زیاد است، بار آن را بر دوش رئیست بینداز چون اشکال کار از اوست.
اگر بخواهی تمام اطرافیانت را راضی نگه داری، مریض میشوی. آنها تو را استخدام کردهاند و تو را آنجا نگه داشتهاند پس باید قدرت را بدانند، چه رئیست بتواند از تو تشکر کند، چه نتواند. الان بهترین فرصت است که حرف دلت را بزنی و حد و مرزهای خودت را مشخص کنی.
وقتی تغییر را شروع میکنی، قطعا دچار احساسات شدیدی خواهی شد، مثل ترس از اینکه از بقیه عقب بمانی (البته همین حالا هم عقب هستی چون هیچکس نمیتواند این حجم زیاد کار را در مدت زمان کم انجام دهد. خودت به رئیست یاد دادهای که چنین انتظاری از تو داشته باشد). ممکن است به خاطر قدم جدیدی که برداشتی، دچار استرس شوی.
به این احساسات دقت کن. آنها را کشف کن. دفترت را بردار و درباره شان بنویس. نفس عمیق بکش. و یادت نرود که این پیشرفت فردی، دقیقا همان نیرویی است که باعث میشود با قدرت هر چه تمام تر به مسیر حرفهای خود ادامه دهی و موانع را از سر راهت برداری.
برای هر روزت برنامهریزی کن و آن را در صورت جدول برنامهریزیات بنویس. از شب قبل، برای فردایت برنامهریزی کن یا صبح همان روز، سر میز صبحانه برنامههایت را روی کاغذ بیاور. میزت را همانطوری مدیریت کن که یک مدیر ارشد، کسبوکارش را مدیریت میکند: با فکر، اندیشمندانه و آیندهنگر. تو نباید بار مسوولیت رئیست را به دوش بکشی. تو یک انسان باهوش و با قابلیت هستی که در اداره آن شرکت، نقش خودت را داری.
تو مسوول کارهای خودت هستی. هر روز، یک روز کاری خوب را شروع کن و یاد بگیر که به رئیست بگویی: «البته که میتوانم این پروژه را انجام دهم، اما اجازه دهید یک نگاهی به برنامههای خودم بیندازم و ببینم کدامیک از پروژهها را میتوانم به تاخیر بیندازم که برای انجام کار جدید شما وقت داشته باشم.»
منبع: Forbes
نویسنده: Liz Ryan
مترجم: مریم مرادخانی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
من مدیرم پس هر کاری دلم بخواهد میکنم!
داستان مدیریت در کشور ما به هیچ کشوری شباهت ندارد. از همه جا الگوبرداری کردهایم و دست آخر هم مدیریت خودمان را به اسلام گره زدهایم و آش شعله قلمکاری نتیجه این روشها و تفکرات تلفیقی نادرست شده است که بیش از همه خودمان از آن میرنجیم و در عذاب هستیم.
به این چند جمله دقت کنید:
1- من مدیرعاملم پس حق دارم هر کسی را دلم خواست استخدام یا اخراج کنم و ضرورتی برای هماهنگی با خود فرد یا مسئول بخش مربوطه نمیبینم. یعنی تو شرکت خودم هم اختیار ندارم؟
2- من مدیرمسئولم پس هر موقع دلم بخواهد صفحه نشریه را تغییر میدهم هیچ دلیلی هم ندارد که با دبیر سرویس یا خبرنگار هماهنگ کنم. یعنی اختیار نشریه خودم هم نباید داشته باشم؟
3- من مدیر تولیدم دلم خواست روش تولید را امروز تغییر بدهم به اپراتورهای خط هم هیچ ربطی ندارد. یعنی من اندازه یک خط تولید هم اختیار ندارم؟
4- من مدیر فروشم دلم خواست به فلان مشتری اینقدر تخفیف بدهم هیچکس هم حق اعتراض ندارد. یعنی من برای تخفیف دادن هم باید جواب پس بدهم؟
5- من مدیر بیمارستانم دلم خواست به فلان بیمار اتاق اختصاصی و فلان امکانات را بدهم به سوپروایزر بخش هم هیچ ربطی ندارد. یعنی من اختیار بیمارستان خودم هم ندارم؟
6- من مدیر سازمانم دلم خواست کار فلان ارباب رجوع را زودتر و فلان ارباب رجوع را دیرتر انجام دهم و هیچ دلیلی برای توضیح و هماهنگی نمیبینم. یعنی من اختیار سازمان تحت مدیریت خودم هم ندارم؟
7- من مدیر یک کانال تلگرامی هستم دلم خواست فلان مطلب را در کانال بگذارم یا حذف کنم و هیچ دلیلی هم ندارد که با ادمین یا دبیر کانال هماهنگ کنم. یعنی من اختیار کانال خودم هم ندارم؟
8- من یک پدرم دلم خواست درباره فلان موضوع با پسرم مخالفت کنم و مانع شوم؛ پسرم هم باید حرف من را بپذیرد. یعنی من اختیار خانواده خودم هم ندارم؟
9- من یک مسئول خانوادهام دلم خواست اجازه ندهم همسرم سرکار برود؛ همسرم هم باید حرف من را بپذیرد. یعنی من اختیار زن خودم هم ندارم؟
میدانید شنیدن این جملات چه زمانی بیشتر آزار دهنده میشوند؟!
آن زمان که شخص گوینده مدعی تحصیلات در رشته مدیریت تا سطح فوقلیسانس و دکترا باشد یا تجربه سفر به کشورهای مختلف و حضور در کنفرانسهای علمی را در کارنامه وی مشاهده کنید.
اگر کارآفرین یا صادرکننده نمونه هم باشد که دیگر هیچ باید عزای عمومی اعلام کرد که چرا تا این اندازه مفهوم مدیریت نزد ما ایرانیها ناشناخته مانده است که آن را با عقدههای دوران کودکی خود گره زدهایم و مدیر بودن را برابر اختیار تام داشتن و هر کاری دلمان خواست انجام دادن میدانیم.
یک مدیر در کنار برخورداری از اختیار اگر قادر به ایفای نقش هماهنگی، جلوگیری از ایجاد تعارض و پایبندی به ضوابط نباشد و در عمل نیروی انسانی را سرمایه واقعی خود به شمار نیاورد با وجود رشد در تمام زمینههای تولید، فروش، صادرات و ... هرگز سازمانی توسعه یافته را در اختیار نخواهد داشت.
توسعه سازمانی یعنی بهبود کیفیت زندگی کاری کارکنان و بهبود روشها و سیستمها نه فقط افزایش سودآوری در صورت مالی.
فریب تحصیلات، تجارب، سفرهای خارجی، کروات و اودکلنی که میزنید را نخورید مدیریت موضوعی بسیار عمیقتر، پیچیدهتر و البته دوست داشتنی است مشروط بر آنکه واقعاً هدفتان مدیریت باشد نه فقط پاسخ دادن به عقدههای دوران کودکی و ایفای نقش من ارباب هستم و بقیه رعیت.
/مدیران فرهیخته
کانال تگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۶ ترفند روانشناسی برای اینکه بتوانید بلافاصله خودتان را در دلها جا کنید!
سخت است دقیقا بخواهیم بگوییم چطور میشود که از فردی خوشمان میآید. شاید لبخند جذابش باشد، شاید خوشصحبتی طرف باشد، یا شاید هم فقط به این خاطر است که کنار او راحت هستیم؛ هرچه هست، فقط میدانیم که از او خوشمان میآید.
اما محققان این حوزه، برخلاف بنده و شما، با پاسخهای اینچنینی راضی نمیشوند؛ آنها سالهاست که تلاش میکنند تا عواملی را که باعث جلبتوجه فردی به فرد دیگر میشود، دقیقا مشخص کنند.
یافتههای زیر کمکتان میکنند تا روابط جدید بهتر و البته سریعتری با آدمهای دیگر برقرار کنید.
▪️از حرکات شخص مقابلتان تقلید کنید
هنگام صحبت کردن با دیگران، تلاش کنید زبان بدن، حرکات و حالتهای چهرهی آنها را تقلید کنید.
▪️اگر از کسی انتظار دارید با شما دوست شود، بیشتر اطرافش باشید
طبق اثر نمایش محض، آدمها کسانی را دوست دارند که آنها را بیشتر میشناسند.
▪️از دیگران تعریف کنید
اگر شخص دیگری را مهربان توصیف کنید، دیگران هم شما را به مهربانی خواهند شناخت. آدمها صفاتی را که شما برای توصیف دیگران در جمع استفاده میکنید، با شخصیت خودتان پیوند میدهند.
▪️سعی کنید احساسات مثبت را به نمایش بگذارید
اگر میخواهید دیگران وقتی کنار شما هستند احساس خوبی داشته باشند، برای انتقال احساسات مثبت به آنها تلاش کنید.
▪️گرم برخورد کنید و شایستگیتان را بهرخ بکشید
اگر بتوانید خودتان را به دیگران گرم نشان دهید، برای مثال دوستانه و غیررقابتی رفتار کنید، آنها احساس خواهند کرد که میتوانند به شما اعتماد کنند. اگر شایسته بهنظر برسید، برای مثال وضعیت اقتصادی یا تحصیلی خوبی داشته باشید، افراد تمایل بیشتری مییابند تا به شما احترام بگذارند.
▪️گاهی عیبهای خود را آشکار کنید
افراد بعد از ارتکاب اشتباه، بیشتر از شما خوششان میآید؛ اما فقط درصورتیکه اعتقاد داشته باشند شما فرد شایستهای هستید. آشکارکردن اینکه آدم کامل و بینقصی نیستید، شما را در چشم اطرافیانتان واقعیتر جلوه میدهد.
▪️روی ارزشهای مشترک تأکید کنید
طبق مطالعهای قدیمی از تئودور نیوکامب، مردم بیشتر جذب کسانی میشوند که شبیه خودشان هستند. این پدیده به اثر جاذبه شباهت معروف است.
▪️آنها را لمس کنید
لمس زیرآستانهای زمانی رخ میدهد که شما فرد مقابل را طوری لمس میکنید که حتی خودش هم متوجه نمیشود. از مثالهای چنین لمسهایی میتوان به ضربه آرامی اشاره کرد که در دیدارهای دوستانه به پشت طرف مقابل میزنید، یا لمس کردن بازوی کسی هنگام صحبتکردن؛ چنین لمسهایی باعث میشوند طرف مقابل حس خوشایندتری نسبت به شما داشته باشد.
▪️لبخند بزنید
لبخند بزنید تا برای همیشه در ذهن طرف مقابل حک شوید.
▪️شخص مقابل را طوری ببینید که خودش دوست دارد دیده شود
همه ما بهدنبال تأیید دیدگاههای خود هستیم، چه مثبت باشند و چه منفی.
وقتی باورهای آدمها درباره ما موازی با باورهای خودمان است، روابطمان با آنها جریان بهتری مییابد. احتمالا به این خاطر است که حس میکنیم ما را میفهمند، که همین از دلایل صمیمیت محسوب میشود.
▪️رازی را با آنها در میان بگذارید
خودافشاگری، یکی از بهترین تکنیکهای ایجاد رابطه است. وقتی اطلاعات صمیمانهای را با کسی بهاشتراک میگذارید، احتمال بیشتری دارد که خودش را به شما نزدیک احساس کند و در آینده هم به شما اعتماد بیشتری بکند.
▪️نشان دهید که رازشان را هم نگه میدارید
افراد هم برای اعتمادکردن و هم معتمدبودن در روابطشان، ارزش زیادی قائل هستند.
صداقت و قابلیت اعتماد مهمترین ویژگیها در قلمروی دوستی محسوب میشوند.
▪️شوخطبعی خود را نشان دهید
صرفنظر از اینکه افراد به دوست خوبی فکر میکنند یا همسری ایدهآل، در هر صورت شوخطبعی از اهمیت زیادی برخوردار است.
▪️به او اجازه بدهید درباره خودش صحبت کند
اگر بهجای آنکه مدام درمورد خودتان حرف بزنید، به طرف مقابل اجازه بدهید داستانهایی از زندگی خودش را برایتان تعریف کند، خاطرات مثبتتری از این معاشرت در ذهن او به جا میگذارید.
▪️کمی آسیبپذیر باشید
خود را آسیبپذیر نشان دهید، تا طرف مقابل بیشتر از شما خوشش بیاید. صراحت عاطفی یا در مقابل آن، کمبود این حس است که شکلگیری یا شکلنگرفتن رابطه بین دو نفر را تشریح میکند.
▪️با رفتارتان نشان بدهید که از او خوشتان میآید
اگر فکر کنیم کسی ما را دوست دارد، ما هم او را دوست خواهیم داشت.
بنابراین حتی اگر مطمئن نیستید طرف مقابلتان چه حسی نسبت به شما دارد، طوری رفتار کنید که انگار از او خوشتان میآید، احتمالا او هم از شما خوشش خواهد آمد.
منبعthisisinsider
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سی ویژگی مثبت چرچیل
۱-وقتی مسایل برخلاف میل او بود، می گفت: زمان یادگیری و تغییر است؛
۲-از چالش های زندگی نمی ترسید؛
۳-معتقد بود برای پیروزی در هر امری، باید شریک داشت؛
۴-در جنگ جهانی دوم، بارها از فراز آسمان آلمان پرواز کرد؛
۵-سخنرانی های او، یک مجموعه ۱۸ جلدی است؛
۶-با Fact تصمیم می گرفت؛
۷-قدرت خارق العاده در تمرکز داشت؛
۸-وقتی اشتباه می کرد از زیردستان خود عذرخواهی می کرد؛
۹-از مخالفین خود، انتقام نمی گرفت؛
۱۰-معنای استراتژی را آمادگی برای جابه جایی اولویت ها می دانست؛
۱۱- ۹۰ درصد مدیریت را در هماهنگی امور با دیگران می دانست؛
۱۲-از هیچکس متنفر نبود؛
۱۳-در دو دوره نخست وزیری (مجموعاً ۹ سال)، حدود یازده هزار یادداشت دست نویس کاری برای زیرمجموعه خود نوشت؛
۱۴-در هر لحظه برای مسایل دور از انتظار، آمادگی داشت؛
۱۵-برای سخنرانی های خود بسیار وقت می گذاشت؛
۱۶-در ۲۱ سالگی، متون فلاسفه و اقتصاد دانان بزرگ را خوانده بود؛
۱۷-از نظر او، مدیریت جزحل و فصل بحران نیست؛
۱۸-اعتقاد داشت برای موفق شدن، باید اول ناکامی ها را قبول کرد؛
۱۹-با افراد قوی کار می کرد حتی اگر بحث بر انگیز باشند؛
۲۰-در سخنرانی همیشه یک درخواست مهم از مخاطبان خود داشت؛
۲۱-از منظر او، توانایی افراد را باید در سطح درک آنها از جزئیات سراغ گرفت؛
۲۲-معتقد بود افراد قوی عموماً آمادگی کنار آمدن را دارند. ضعیف ها بیشتر دعوا می کنند؛
۲۳-مسایل سخت با مخالفین داخلی و خارجی خود را، سر میز ناهار یا شام مطرح می کرد؛
۲۴-در سخنرانی ها با محاسبه قبلی، چند بار مکث می کرد؛
۲۵-بهترین فرصت برای نمایش شجاعت را زمانی می دانست که شرایط بد است؛
۲۶-از ۹ صبح تا ۲ بامداد روز بعد کار می کرد (۱۷ ساعت کار در روز)؛
۲۷-بهترین واکنش به توهین را سکوت می دانست؛
۲۸-معتقد بود زندگی ذاتاً بهم ریخته است، ولی باید یک هدف والا داشت؛
۲۹-عاشق زندگی کردن بود؛
۳۰-با دستان خود نیز کار می کرد: ۲۰۰ آجر در روز را برای ساختن خانه روستایی پیشخدمت خود، آجرچینی می کرد.
دکتر محمود سریع القلم
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
حرفه ای بودن در محیط کار به چه معناست؟
حتما میدانید که اگر میخواهید موفق باشید، حرفه ای بودن بسیار ضروری است. اما «حرفه ای بودن» دقیقا به چه معناست؟
شاید برای بعضیها به معنای هوشمندانه لباس پوشیدن در محل کار، توانایی ایجاد ارتباطات یا انجام درست کارشان باشد. برای برخی دیگر، حرفهای بودن به معنای داشتن مدارک پیشرفته یاگواهی هایی است که آنها را روی دیوار دفتر نصب کردهاند. حرفهایگری همهی این تعاریف را در بر میگیرد، اما تعاریف بیشتری هم دارد.
دیکشنری وبستر حرفهایگری را اینطور تعریف میکند: «رفتار، اهداف، یا ویژگیهایی که معرف یا نشانگر حرفه یا فرد حرفهای است»؛ و حرفه را «شغلی که مستلزم دانش تخصصی و اغلب آمادگی آکادمیک در درازمدت و به صورت فشرده است» تعریف میکند.
این تعاریف میگویند حرفهایگری شامل ویژگیهای مختلف بسیاری است و این ویژگیها فرد حرفه ای را مشخص و تعریف میکنند. اما این ویژگیها چه هستند؟
▪️دانش تخصصی
نخست آنکه افراد حرفهای به خاطر دانش تخصصی خود شناخته میشوند. آنها تعهد شخصی عمیقی به پیشرفت و بهبود مهارتهای خود دارند.
البته همهی حوزههای کسب و کار دارای صلاحیتهای دانشگاهی مرتبط نیستند. با این حال، آنچه اهمیت دارد این است که افراد حرفه ای، جدی و اندیشمندانه و با پشتکار کار کردهاند تا بر دانش تخصصی لازم برای موفقیت در حوزههای کاریشان تسلط یابند.
▪️شایستگی
افراد حرفهای کار را به انجام میرسانند. آنها قابل اعتماد هستند و به قول خود عمل میکنند. اگر شرایطی به وجود بیاید که نتوانند به عهدشان وفا کنند، از قبل انتظارات را مدیریت میکنند و نهایت تلاش خود را میکنند تا وضعیت را سر و سامان ببخشند.
▪️صداقت و راستی
افراد حرفهای به قولشان عمل میکنند و به همین دلیل قابل اعتماد هستند. هرگز ارزشهای خود را به خطر نمیاندازند و کار درست را انجام میدهند؛ حتی اگر این امر به معنای در پیش گرفتن مسیر دشوارتر باشد.
▪️مسئولیتپذیری
افراد حرفهای خود را مسئول تفکرات و سخنان و اقدامات خودشان میدانند؛ به ویژه اگر دچار اشتباه شده باشند. این مسئولیت پذیری شخصی، پیوند نزدیکی با صداقت و راستی دارد و عنصری حیاتی در حرفهایگری است.
▪️خودتنظیمی
آنها تحت فشار نیز حرفهای باقی میمانند. برای مثال کارمندی در بخش خدمات مشتریان را در نظر بگیرید که با مشتری عصبانیای مواجه میشود. به جای آنکه کارمند هم در واکنش به او آشفته و عصبانی شود، با حفظ آرامش و انجام رفتاری متناسب با محیط کسبوکار و با انجام هر کاری که وضعیت را بهتر میکند، حرفهایگری حقیقی را نشان میدهد.
▪️ظاهر
افراد حرفهای ظاهر مناسبی دارند. آنها با لباس شلخته و موهای ژولیده سر کار حاضر نمیشوند. آراسته هستند و متناسب با وضعیت لباس میپوشند. به همین دلیل از خود اطمینان ساطع میکنند و برای این کار احترام هم میبینند.
با توجه به این ویژگیها میبینید که افراد حرفهای کسانی هستند که دیگران به آنها احترام میگذارند و برای آنها ارزش قائلند. آنها اعتباری حقیقی برای سازمانشان هستند و نخستین کسانی هستند که برای ترفیع در نظر گرفته میشوند و پروژهها یا مراجعهکنندگان ارزشمند را به آنها ارجاع میدهند.
بنابراین به منظور پیشرفت حرفهایگری خود، باید بر روی بهبود هر کدام از این ویژگیها تمرکز کنید. به علاوه، راهبردهای دیگری نیز وجود دارد که به شما کمک خواهند کرد تا در محل کار حرفهایتر باشید:
▪️مهارتسازی کنید
نگذارید دانش و مهارتهایتان منسوخ شوند. نسبت به یادگیری مهارتهای جدید حساس باشید و در صنعتتان بهروز بمانید.
▪️هوش هیجانی خود را تقویت کنید
افراد حرفهای میتوانند نیازهای عاطفی دیگران را درک کنند. آنها قادرند به مراجعهکنندگان و همکارانشان آنچه را نیاز دارند بدهند؛ زیرا میدانند چگونه فعالانه گوش بدهند و آنچه را که رخ میدهد مشاهده کنند.
▪️برای تعهدات خود احترام قائل باشید
هر زمان به رئیس یا همکار یا مراجعهکنندگان قولی میدهید، به آن عمل کنید.
▪️بهانهتراشی نکنید.
در عوض بر روی برآوردن انتظارات به نحو احسن و بر روی سامان بخشیدن به وضعیت تمرکز کنید.
▪️مؤدب باشید
با هر کسی که ارتباط دارید، فارغ از سِمَت او و احساس خودتان، رفتار خوبی داشته باشید.
▪️ابزار موردنیازتان را همراه داشته باشید
آیا به محل کار میرسید و تازه متوجه میشوید که فایل بسیار مهمی را در خانه جا گذاشتهاید؟ روی بهبود مدیریت زمان و مهارتهای برنامه ریزی تمرکز کنید تا همیشه همه چیز را تحت کنترل داشته باشید.
◀️ توجه:
اگر چه حرفهای بودن به معنای حفظ تعهدات، انجام کار باکیفیت و داشتن خبرگی است، اما گاهی اوقات، حرفهای بودن یعنی برای پروژههایی که خارج از توانمندیهایتان است داوطلب نشوید!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هفت اشتباه مدیریتی مدیران تازه کار
اغلب کسانی که به تازگی به جرگه مدیریت پیوستهاند خواسته یا ناخواسته مرتکب اشتباهاتی میشوند که میتواند برای آنها خطرناک و زیانبار باشد. در برخی موارد، مدیران از این اشتباهات مطلع میشوند و سعی میکنند تا آنها را تکرار نکنند اما گاهی اوقات اشتباهاتی از مدیران کم تجربه سر میزند که نادرست به نظر نمیرسند و همینها هستند که میتوانند عمر مدیریتی یک مدیر را کوتاه کرده و عملکرد او را زیر سوال ببرند.
در ادامه به هفت مورد از مهمترین اشتباهات پنهان و ناملموس مدیریتی اشاره خواهد شد.
1- شما به کارکنانتان گوش میکنید اما به آنها توجه کافی ندارید
در اغلب موارد کارکنان در انتقال منظورشان به مدیر مافوقشان به ابزاری غیر از کلمات متوسل میشوند و زبان بدنشان گویای بسیاری از ناگفتنیهاست. متاسفانه اغلب مدیران تازه کار به دلایل مختلف تنها به گوش کردن به صحبتهای کارکنان بسنده میکنند و در نتیجه به افراد نگاه نمیکنند و حرکات شان را زیرنظر ندارند.
2- شما وانمود میکنید که تجربه زیادی در زمینه مدیریت دارید
بسیاری از مدیران کم تجربه سعی میکنند تا به کارکنان شان ثابت کنند باتجربه و جا افتاده هستند. این نقش بازی کردن دیر یا زود افشا خواهد شد و همین مساله اعتماد کارکنان نسبت به مدیر گزافهگو را سلب خواهد کرد.
پس اگر برای اولین بار بهعنوان مدیر کارتان را شروع کردهاید با جسارت به این موضوع اشاره کنید و برای کمک گرفتن از دیگران برای پیشبرد اهداف هیچ تردیدی به خرج ندهید.
3- شما خودتان را درگیر مسائل جزئی و تصمیمگیریهای پیشپا افتاده میکنید
یک رئیس خوب کسی است که به کارکنانش این امکان را میدهد تا زمانی که به کمک فکری او نیاز دارند به او مراجعه کنند و از او کمک بخواهند و پس از آن هر طور که خودشان صلاح میدانند عمل کنند.
یک مدیر خوب سعی میکند همیشه یک فضای مناسب برای تصمیمگیری و عمل کردن برای کارکنانش ایجاد کند تا کارکنان احساس فرمانبرداری محض نداشته باشند. چنین اختیار عملی میتواند به ارتقای کیفیت محیط کار و علاقهمندتر شدن افراد به کارشان کمک زیادی کند.
4- شما از ترسیم تصویر بزرگ و اهداف بزرگ و بلندمدت غفلت میکنید
شما بهعنوان مدیر باید بدانید که وظیفه یک مدیر فقط پیشبرد اهداف خرد و برداشتن گامهای کوچک به جلو نیست، بلکه باید برای ترسیم اهداف بزرگ و بلندمدت و یادآوری آنها به همه کارکنان پیشقدم شد و اقدامات هر کدام از بخشهای یک سازمان را با اهداف و کارکردهای سایر بخشها هماهنگ و همراه ساخت و از این طریق است که کارکنان تحت رهبری یک مدیر میفهمند که کاری که انجام میدهند و موفقیتهایی که کسب میکنند چه تاثیر بسزایی بر موفقیت و پیشبرد اهداف سایر بخشها دارد.
5- شما به هر پروژه و هر پیشنهادی جواب مثبت میدهید
مدیران تازه کار باید بدانند که قرار نیست به هر پیشنهادی که از مقامهای مافوق به آنها میشود جواب مثبت بدهند. آنها باید بدانند که درگیر شدن با پروژههای متعدد به شدت از کارآیی آنها و افرادشان خواهد کاست و اینکه به بعضی پیشنهادها و خواستهها باید جواب رد داد. این جوابهای منفی اگر با استدلال قوی و درست همراه باشد نه تنها موقعیت یک مدیر را متزلزل نخواهد ساخت، بلکه باعث میشود تا تمرکز او و کارکنانش روی پروژههای مهم افزایش یابد و بر بهرهوری شان افزوده شود.
6- شما فقط به مدیریت زیردستان تان میپردازید
گاهی اوقات مدیران تازه کار آنقدر خود را غرق در رسیدگی به امور مربوط به زیردستانشان میکنند که برقراری ارتباط با مافوقها و تحکیم این روابط را به فراموشی میسپارند در حالی که هر مدیری هر چقدر هم توانمند و کارآمد باشد به ارتباط و تبادلات فکری با مدیران مافوق و روسای خود نیز نیاز دارد و هم باید یاد دهنده باشد و هم یادگیرنده.
7- شما با همه کارکنانتان به یک شکل رفتار میکنید
واقعیت اینست که هر کدام از کارکنان به شکلی خاص و منحصربهفرد تشویق میشوند و نمیتوان از یک الگوی رفتاری برای همه افراد بهره برد. پس بهتر است پس از شناسایی افرادتان با هر کدام به شکلی مطلوب او برخورد کنید و به آنها واکنش نشان دهید.
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
8 اشتباه مصاحبه کنندگان شغل براساس تحقیقات دانشمندان
به دنبال شغل بودن بسیار اعصاب خرد کن است و فردی که وظیفه استخدام را بر عهده دارد نیز به همان اندازه مضطرب است و این اضطراب ممکن است باعث شود که از فرد مصاحبه کننده اشتباهاتی سر بزند که برای انتخاب نامزدهای یک شغل دردسرساز شود.
اگر شما دائما متوجه میشوید که نامزدهای ایده آل شما پس از مصاحبه شغل را رد میکنند، میتواند به این دلیل باشد که روند مصاحبه کاری آنها را میترساند.
در این مقاله میخواهیم به هشت دلیل که از نظر علمی ثابت شده است که مصاحبه شما به جای کمک کردن، بیشتر آسیب وارد میکند، بپردازیم.
1- بیشتر حواس شما به ظاهر نامزد است
مطالعات نشان میدهند که ظاهر فیزیکی نقش مهمی در انتخاب یک نامزد برای شغل دارد. شما ممکن است با توجه به چیزی مانند یک مشخصه فیزیکی یا یک زخم، کارمند برجسته بعدی خود را نادیده بگیرید.
2- شما زبان بدن را اشتباه متوجه میشوید
شما ممکن است فرضیههایی را بر اساس طرز ایستادن بد یا کمبود ارتباط چشمی بین شما و نامزد شغل، در نظر بگیرید. علائمی را که هنگام ارزیابی زبان بدن شخصی باید ببینید را بدانید، اما در نظر داشته باشید که ظاهر میتواند فریبنده باشد.
3- شما آنها را بیش از حد منتظر میگذارید
اگرچه پیدا کردن متخصصان ماهر میتواند زمان ببرد، مهم است بدانید که با زمانی که شما بیش از حد به تاخیر میاندازید، ممکن است بهترین نامزد خود را به یک رقیب ببازید.
4- پرحرفی با متقاضیان فایده ندارد
کارشناسان استدلال کردهاند که مصاحبههای شغلی استاندارد و بی ساختار که اکثر شرکتها از آن استفاده میکنند، در تعیین یک کاندید مناسب برای یک موقعیت بیفایده هستند. در عوض، کاری را امتحان کنید که بسیاری از شرکتها برای ارزیابی افراد استخدامی انجام میدهند. آنها از نامزدها میخواهند تا وظایف خاصی را که ممکن است در صورت استخدام به آنها داده شود را انجام دهند. سپس کار آنها در مقیاس خاصی اندازه گرفته میشود.
5- شما از آنها نمونه کار نمیخواهید
اگرچه مصاحبهها در پیشبینی عملکرد آینده یک نامزد نمیتواند به خوبی عمل کند، آزمونهای نمونه کار بسیار موثرتر هستند. نوع آزمون بستگی به کاری که نامزد میخواهد انجام دهد دارد، به ویژه اگر شما یک فرد خلاق مانند یک طراح گرافیک را استخدام میکنید. یکی دیگر از ابزار مفید، یک آزمون شناختی-رفتاری است که در آن شما سوالاتی در مورد رفتارهای مختلف بیان میکنید که به شما برای شناسایی فرایندهای فکری نامزدها کمک میکند.
6- شما به صورت ناشیانه از رسانه اجتماعی استخدام میکنید
یک مطالعه نشان داد که اگرچه 92 درصد از کسب و کارها برای پیدا کردن کارمندان جدید از رسانه اجتماعی استفاده میکنند، 51درصد پستهای آنها در توییتر قرار دارند، جایی که کارمندان در آن به دنبال شغل نیستند. بیشتر جویندگان کار لینکدین را به عنوان جایی که در آن بیشتر انتظار دارند که اطلاعیه شغلی ببینند انتخاب کردند، با این حال تنها 23 درصد از اطلاعیههای شغلی در رسانههای اجتماعی، مربوط به لینکدین است.
7- عملکرد شما غیر شخصی است
یک مطالعه در سال 2015 نشان میدهد که 52درصد از کارفرمایان از رسانههای اجتماعی برای برقراری ارتباط و کسب اطلاعات بیشتر در مورد نامزدها استفاده میکنند. از آنچه که نسبت به نامزد یاد میگیرید برای ایجاد سبک مصاحبهای که دقیقا با شخصیت منحصر به فرد نامزد مطابقت دارد استفاده کنید.
8- شما ویژگیها و آداب شرکت خود را بد جلوه دادهاید
به عنوان مثال، اگر کسب و کار شما غیر جدی و با آرامش است، اما با این حال شما با کت و شلوار به مصاحبه بروید، نامزد ممکن است با خود فکر کند که شما نسبت به پوشیدن لباس خاص سختگیر هستید. علاوه بر اشاره به جنبهها و ویژگیهای شرکت در طول مصاحبه، همچنین اطمینان حاصل کنید که آنها را در زبان بدن و سبک مصاحبه خود نیز قرار دهید.
منبع: Entrepreneur
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هرگز پشت سر همکارانتان بدگویی نکنید!
نانسی کورلند و لیزا پلد در تحقیقاتشان بدگویی را چنین تعریف کردهاند: «صحبت غیررسمی و ارزشگذارانه در یک سازمان، معمولا بین تعداد کمی از افراد اتفاق میافتد و در مورد عضو دیگری از آن سازمان است که در آن جمع حضور ندارد.»
وقتی فکر میکنید چند وقت یک بار مکالمات محیط کار شما:
۱) غیررسمی است؛
۲) ارزشگذارانه است؛
۳) بین تنها چند نفر از افراد صورت میگیرد؛
۴) در مورد عضو دیگر آن سازمان است که در جمع حضور ندارد؛
ممکن است دریابید که چندبار پشت سر همکارانتان حرف زدهاید و در اثرات سوء سخنپراکنی شرکت داشتهاید.
اثرات سوء مانند چه؟
مانند تحلیل تدریجی فساد، جریحهدار شدن احساسات، پایین آمدن روحیه، لطمه به شهرت، کاهش اعتبار شخصی و حرفهای، افزایش اضطراب و ایجاد تفرقه.
بهرغم هزینههای بالای بدگویی، محرک افتادن در دام آن بسیار قوی است. دکتر پگی درکسلر میگوید «انسانشناسان میگویند در سراسر تاریخ بشر، بدگویی کردن راهی برای ارتباط با سایرین و حتی ابزاری برای مجزا کردن آنهایی بوده است که از گروه حمایت نمیکنند.»
بعنوان مثال، صحبت با یک یا چند همکار پیرامون اینکه چقدر گرفتن یک پاسخ به موقع از «جان» در بخش حسابداری دشوار است، احساس ارتباط با فرد دیگری را ایجاد میکند که او نیز با عدم پاسخگویی جان مشکل دارد. کسانی که بهطور مشابه از جان ناامید بودند، دچار سوگیری گروهی میشوند و از یکدیگر طرفداری میکنند و این یک جنبه مشترک از رفتار انسانی است و به موجب آن افراد نسبت به اعضای گروه خودشان در مقایسه با اعضای بیرون گروه رفتار اجتماعیتری نشان میدهند.
بدگویی همچنین ابزاری برای تخلیه احساسات نزد افرادی است که نسبت به ارائه بازخورد مستقیم بیمیل هستند یا مکالمات دشواری با همکارانشان دارند. طبق تحقیقات روی بیش از ۲۰۰ فرد حرفهای در موضوع مکالمات دشوار، ۸۰ درصد پاسخدهندگان بیان کردند که این مکالمات بخشی از شغلشان بوده است اما بیش از نیمی از آنها اذعان کردهاند که از نظر آنها آموزش کافی در مورد نحوه هدایت موثر آنها نداشتهاند.»
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بهترین تابلو یک کاسبی چیست؟
بانکداری با یک شعار
بهترین تابلو یک کاسبی شعار آن کاسبی است. من از شعارهایی که روی تابلو بانک ها و شرکت ها میدیدم لذت می بردم و آن ها را کلمات زیبای تبلیغاتی تلقی می کردم. ولی بعدها متوجه شدم که شعار یک شرکت معرف استراتژی و ماموریت آن شرکت است. حالا شعارهای تابلوهای بانک ها و شرکت ها فقط شعارند. در بردارنده وجه تمایز نیستند.
برای نمونه به برخی شعارهای بانک هاي ايراني توجه کنید:
بانک صادرات ایران: در خدمت مردم
در این شعار یک ادعای عمومی مطرح است و انگار که بانک های دیگر در خدمت درختان هستند! این شعار هیچ وجه تمایزی را در ارائه خدمات بانکداری نشان نمی دهد.
بانک تجارت: بانک فردا
این شعار یعنی بانک تجارت آینده شما را تضمین می کند. شاید هم منظور این است که بانک تجارت با تکنولوژی های فردا منطبق است. باز هم یک ادعای کلی است.
بانک سپه: نخستین بانک ایرانی
پدر بزرگ یکی از دوستان من هم اولین عکاس شهر بود ولی این اواخر وقتی از کسی عکس میگرفت بیشتر مناسب انتشار توسط پلیس برای دستگیری یک قاتل فراری بود.
بانک پارسیان: بانک ایرانیان
من فکر کردم بانک ویتنامی هاست! از این شعار نه تنها وجه تمایزی برداشت نمی شود بلکه تداعی کننده خدمات بانکداری هم نیست.
بانک اقتصاد نوین : اولین بانک خصوصی
باز هم داستان بانک سپه تکرار میشود. آیا نخستین بانک خصوصی بودن ارزشی خاص را برای مشتری ایجاد می کند؟!
بانک ملی: هر جا سخن از اعتماد است نام بانک ملی ایران می درخشد
برداشت من این است که هر جا سخن از بی اعتمادی است نام سایر بانک ها می درخشد! مبنای خدمات بانکداری جلب اعتماد کسانی است که پول دارند.
بانک رفاه: نیم قرن تجربه بانکداری
بانک سپه و ملی و صادرات بالای شصت سال تجربه بانکداری دارند. نیم قرن تجربه چه ارزش ویژه ای را خلق کرده است؟ استراتژی بانک رفاه چیست؟
بانک ملت: در گذشته نمانید
قرار نیست کسی در گذشته بماند. امروزه همه در تلاشند تا رو به آینده باشند. این شعار ذاتا خوب است ولی خیلی کلی است.
بانک کشاورزی: بانک همه مردم ایران
اگر منظور خدمات فراگیر و عمومی است و همه می توانند مشتری بانک کشاورزی باشند، بانک های صادرات و ملی شایسته ترند. بانک همه مردم ایران یعنی همه مردم ایران مشتریان بانک کشاورزی هستند.
همه این شعارها یک وجه مشترک دارند: استراتژی و ماموریت ویژه و متمایزی را نشان نمی دهند و جنبه تبلیغاتی آنها بر معرفی استراتژی بانک مربوطه و یا خلق ارزش های ویژه غلبه دارد.
حالا شعار های بهتر را ببینیم
بانک سامان: بانک هوشمند
یعنی وجه تمایز خود را بر استفاده بهتر از فن آوری اطلاعات نموده به طوری که در بستر فضای مجازی و گوشی های هوشمند خدمات بهتری ارائه می دهد. نسبتا بد نیست ولی باز هم تردید فراگیر و کلی بودن شعار در ذهن مخاطب ایجاد می شود.
بانک کارآفرین: دانش جهانی راه حل ایرانی
یعنی با دانش بانکداری بین المللی، طوری بومی سازی می کنیم که برای شما راه حل های مالی و اعتباری مناسب داریم. این یک وجه تمایز را میخواهد نشان دهد. اگر بانک کارافرین واقعا این خدمت را اجرایی کند ارزش ویژه را خلق نموده است.
بانک ملی فلوریدا : اولین انتخاب شما
یعنی به محض مراجعه به بانک ما جای دیگری نخواهید رفت. بانک ملی فلوریدا واقعا این کار را می کند. مثل تور ماهیگیری مشتری را در دام می اندازد.
آدیسون اونیو: ما بگوشیم شما بگویید
یعنی بانک ما برای هر نیازی که دارید، سیستم سرویس دهی دارد. کارکنان این بانک فقط می شنوند و چیزی نمی گویند و سپس انجام می دهند.
امریکن اکسپرس: زندگی من کارت من
این شعار نشانگر وجه تمایز و ارزش ویژه در فن آوری تجمیع خدمات در یک کارت است.
آ ان زد : بیشترین شناخت را از شما داریم
چون مشتری را خوب و کامل می شناسد؛ بیشترین کار هم برای مشتری انجام می دهیم. یعنی وجه تمایز در مکانیزم کانال ارتباطی با مشتری و سیستم دریافت اطلاعات از مشتری است که پایه خلق خدمات ویژه برای مشتری را بنا نهاده است.
فدرال کردیت یونیون: هر قدم با شما
یعنی وجه تمایز در بانکداری همراه. این بانک واقعا همراه مشتری است. مشتری را بد عادت می کند.
محمد هادي موقعي
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قورباغه ات را گاز نزن! قورت نده! فقط خط مرگ تعیین کن!
كنت دو گوبينو سفير فرانسه در ايران، که مشاهده گری تیزبین بود، کتابی نوشت به عنوان: سه سال در ایران. در بخشی از کتابش نوشت: ايرانيان ساعت تعيين نمى كنند. مى گويند عصر مى آيم و گاه ميزبان را از ساعت ۳ تا ۸ منتظر مى گذارند. لندور انگلیسی که در اوایل قرن بیستم از ایران بازدید داشته در خاطراتش می نویسد: در هیچ جای جهان مثل ایران وقت بی ارزش نیست. ایرانی باید فرصت داشته باشد تا در کاری فکر کند.
خلاصه آنکه اگر در سراسر هستی، وقت طلاست، در ایران عجله و تعیین وقت کار شیطان است و چو فردا شود فکر فردا کنیم!
یکی از مدیران ارشد در کشور ما تابلویی زد که تعداد روز مانده به اتمام پروژه (طبق برنامه) را نشان می داد. فرض کنید که این تابلو (در بدترین حالت) هزینه ای معادل با روزانه ۴۰ میلیون داشت. یعنی سالانه ۱۵ میلیارد تومان دود می شد و می رفت هوا. اعتراض های زیادی به این کار صورت گرفت. اما واقعیت آن است که کار وی درست بوده است و آن ۱۵میلیارد تومان دود نشد و نرفت هوا بلکه سرمایه شد و نشست روی زمین. بیشتر توضیح می دهيم. کمی صبر کنید.
هر سال بیش از ۱.۵ میلیون نفر در سراسر دنیا در مسابقه های دوی ماراتن شرکت می کنند. بیش از نیمی از این افراد برای اولین بار در زندگی خود به این تجربه جالب دست می زنند. یکی از انگیزه های غالب برای شرکت در دوی ماراتن «به چالش کشیدن مرزهای توانمندی خود» است. اما نکته جالبی که مطالعه دو پژوهشگر کنجکاو نشان داد این بود که افرادی که در یک سال پایانی اتمام دهه عمر خود هستند (یعنی ۲۹ ساله، ۳۹ ساله، ۴۹ ساله و …) دو تا سه برابر بیشتر از افرادی که در سالهای قبل یا بعد از این سال پایانی هستند (یعنی ۲۸ یا ۳۱ ساله) در دوی ماراتن شرکت می کنند. این پدیده تحت عنوان «تاثیر نقاط پایانی» شناخته می شود. به عبارت ساده تر زمانی که به نقاط پایانی یک دهه از عمر خود نزدیک می شویم یا به نقاط پایانی یک پروژه نزدیک می شویم احساس از دست دادن بخش مهمی از فرصتهای زندگی در ما موجی از انرژی و انگیزه برای انجام کارهای چالشی تر ایجاد می کند. جالب اینکه بسیاری از این نقاط پایانی صرفا «قراردادی» هستند و ذاتا اثر خاصی ندارند. مثلا واقعا بین ۳۶ سالگی و ۳۹ سالگی واقعا چه تفاوتی وجود دارد؟
تحلیل و تجویز راهبردی:
چگونه می توان با به کارگیری نقاط پایانی، سه حوزه زندگی، کسب وکار و کشورداری خود را بهبود دهیم؟
1: فرجام سازی: گفته شد که نقاط پایانی صرفا قراردادی هستند بنابراین نباید منتظر آن ها نشست بلکه باید آن ها را خلق کرد. هر کاری را به قطعات متعدد تبدیل کنید. از پروژه گرفته تا عمر، از ساختن خانه گرفته تا یک نبرد انتخاباتی. برای شروع می توانید از فعالیتهای ساده روزانه شروع کنید. هر کاری را که می خواهید انجام دهید را می توانید به قدمهای کاری بین ۳۰ تا ۴۵ دقیقه بشکنید و در انتهای هر قدم یک استراحت یا وقفه (ولو به صورت ذهنی) داشته باشید. با این کار در طول یک روز کاری بیش از ۸ نقطه پایانی تعریف می کنید که هر کدام انرژی و انگیزه ما را برای اتمام یک قسمت از کار افزایش می دهند.
2: نقاط پایانی با زمان مشخص معنا پیدا می کنند. ایمیلی دریافت می کنید که از شما خواسته است فرمی را تکمیل کنید، یا در مورد گزارشی نظرتان را بدهید، یا در خصوص مساله ای تصمیم تان را اعلام کنید. اما زمان مشخصی برای این کار مطرح نشده است. مطالعات مختلف نشان می دهد که احتمال تکمیل کارهایی که خط مرگ یا خط پایان (Deadline) مشخص و معقولی ندارند ۲۵ تا ۵۰% کمتر از حالتی است که یک خط پایان مشخص برای آنها تعیین شده است. به عنوان نمونه افرادی که از آنها خواسته شده است که تا فرم اهدای عضو خود را تا دو هفته دیگر تکمیل کنند بیشتر از حالتی است که این درخواست بدون زمان مشخصی مطرح شده باشد. خط پایان نباید مبهم باشد: به جای اینکه بگویید کار را تا «اواخر ماه» یا «چند هفته آینده» تحویل بدهید، سعی کنید که یک تاریخ مشخص و در صورت نیاز یک ساعت مشخص را تعیین کنید. مثلا ترامپ از ماه ها قبل ۴ نوامبر را تاریخ عملی کردن تحریم های جدید معین کرده است. یکی از بدترین حالتهای تعریف خط پایان این است که بگویید «در اسرع وقت»! یا «در اولین زمان ممکن». بنابراین به قول آن نویسنده (برایان تریسی) لازم نیست قورباغه تان را اول صبح قورت بدهید. فقط کافیست یک پروژه یا وظیفه دشوار را قطعه قطعه کنید و برایش خط پایان تعریف کنید.
اگر آن هزینه ۱۵ میلیارد تومانی باعث شده باشد که پروژه ۱۰۰۰ میلیاردی فقط ۱۰۰ روز زودتر به نتیجه برسد آن تابلو، هزینه نبوده است بلکه به وضوح سرمایه گذاری بوده است. به ويژه در کشوری مانند ایران که عجله کار شیطان است و عصر می آییم بین ساعت سه تا هشت!
نوشته مشترک محمد حسین رضازاده و مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اگر استخدام بدی انجام دادهاید، چه باید بکنید؟
گاهی اتفاق میافتد که یک کاندید شغل که ویژگیهای درستی دارد و به نظر میرسد که در فرآیند مصاحبه به خوبی عمل کرده و معرفهای خوبی نیز داشته، پس از استخدام به یک مشکل غیرمنتظره تبدیل شده است. اگر این اتفاق هنوز برای شما نیفتاده است، خودتان را خوششانس فرض کنید؛ چون بنا به مطالعهای که انجام شده است، تنها ۱۹ درصد استخدامهای جدید کاملا موفقیتآمیز از آب درمیآیند.
اگر در این موقعیت بودهاید، باید با این مساله روبهرو شده باشید که آیا کار با کارمندی که نمیتواند از پس کارش بربیاید و در حال صدمه زدن به تیم است بدتر است یا علنی کردن اینکه یک اشتباه قابلتوجه مرتکب شدهاید؟
معمولا در این موقعیتها، ایجاد یک تغییر کمتر هزینه دارد و هر چه زودتر این کار را انجام دهید بهتر است. گرچه مواجهه و فائق آمدن بر اثر یک استخدام بد هرگز آسان نخواهد بود، اما پیروی از گامهای زیر به شما کمک خواهد کرد تا شرایط بهبود یابد و با حداقل صدمه ممکن به همه کارها ادامه دهید.
1- برای یک مکالمه مستقیم و احتمالا ناخوشایند با فرد تازه استخدامشده آماده شوید:
بهجای امید داشتن به بهترین عملکرد یا تلاش برای جلوگیری از یک مواجهه، صادق بودن با فرد تازه استخدامشده در مورد نارضایتیها و مشکلات عملکردی او میتواند راهی برای حل مشکلات مشترک ایجاد کند.
با در میان گذاشتن نگرانیهای خود ممکن است بتوانید پیشنهادهای عملی پیدا کنید یا حداقل بدانید که این موقعیت واقعا تا چه حد بد است.
در خاطر داشته باشید که ممکن است کارمند جدید برای فرصتی که برای رفع شک و شبههها و کار روی یک راهحل با یکدیگر در اختیارش قرار دادهاید سپاسگزار نیز باشد.
2- با بازخورد متمرکز یا انتصاب دوباره، برای اصلاح موقعیت تلاش کنید:
اگر به فردی بازخوردهای بسیاری ارائه میدهید و تلاش فردی قابلتوجه و بهبود واقعی را طی ۳ تا ۶ ماه آینده از او شاهد نیستید، در یک نقطه مشخص باید آماده باشید تا به ضررهای خود پایان دهید.
3- هزینه فعلی و آینده حفظ یک استخدام بد را شناسایی کنید:
در برخی مواقع، اثر منفی استخدام بد روی سایر اعضای تیم یا کسبوکار، جستوجوی سایر فرصتهای داخلی یا سرمایهگذاری در توسعه را غیرممکن میکند. هزینههای معمول شامل بهرهوری کاهنده یا هزینههای فرصت فزاینده، استعفای کارمند و درگیری فزاینده بین دپارتمانها میشود. همچنین باعث برگزاری پسجلسههای اضافی است که اغلب تلاشی از سوی همکاران برای جبران تلاشهای یک فرد با عملکرد ضعیف به شمار میرود.
این اثرات را با هزینه جایگزینی و آمادهسازی بدو استخدام برای یک کاندیدای جدید مقایسه کنید.
4- برای خروج او دلیل بیاورید:
اگر این رابطه مخرب نمیتواند نجات یابد، به دنبال این باشید تا این خروج را تا حد ممکن آرام و برازنده انجام دهید. یک مکالمه صادقانه میتواند به فرد استخدامشده ناموفق، حس بهتری بدهد و به شما نیز مهلتی برای یافتن یک جایگزین ارائه دهد.
بهطور خاص اگر کارمند قبلا اظهار ناراحتی کرده است، میتوانید با جملاتی مانند این شروع کنید «اینکه از میزان نگرانی خود به من میگویید بسیار ارزشمند است و موقعیت فعلی اثری منفی روی تیم دارد؛ بنابراین فکر میکنم که ما میتوانیم به طریقی کار کنیم که به همه منفعت برساند.»
در غیر این صورت، اگر این امر باید برای کارمند غیرمنتظره باشد، صریح باشید: «همانطور که چندین بار بحث کردهایم، یک فرد در نقش شما باید بتواند این وظایف را با موفقیت انجام دهد و شما نتوانستهاید. بنابراین متاسفانه، ما میخواهیم به استخدام شما پایان دهیم.»
منبع: Hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
قدرت و سیاست در سازمان
نفوذ: نفوذ فراگرد اثرگذاری بر افکار، رفتار و عواطف شخص دیگر است. این شخص ممکن است رئیس( نفوذ از پایین به بالا) کارمند( نفوذ از بالا به پایین) یا همکار( نفوذ مورب) باشد.
نتایج احتمالی اعمال نفوذ عبارتند از:
1-تعهد: طرفی که نفوذ بر وی اعمال شده با اشتیاق با درخواست اعمال نفوذ کننده موافقت می کند.
2-سازگاری و انطباق: طرفی که بر وی اعمال نفوذ شده با بی میلی خود را با درخواست اعمال نفوذ کننده سازگار می کند.
3-مقاومت: طرفی که بر وی اعمال نفوذ صورت گرفته برای عدم انجام درخواست بهانه می آورد و از انجام آن سر باز می زند.
قدرت: از دیدگاه رابینز قدرت توان بالقوه ای است که شخص الف دارد تا بر رفتار ب اثر بگذارد طوری که ب را وا می دارد تا کار مورد نظر او را انجام دهد ( اگر غیر این بود چنین نمی کرد).
نفوذ اجتماعی:فرایند اثرگذاری بر دیگری به طور مطلوب را نفوذ اجتماعی گویند.
رابطه قدرت و اختیار:
1-اختیار بدون قدرت: زمانی رخ می دهد که مدیر بدلیل ناسازگاری با مافوقش قدرت تنبیه ندارد.
2-قدرت بدون اختیار: فرد توانایی نفوذ دارد اما به طور مستقیم نمی تواند قدرت را اعمال کند مانند منشی مدیران کل.
3- اختیار توام با قدرت: شخص در این وضعیت هم قدرت دارد و هم اختیار.
*مدیر موفق کسی است که اختیارش را با قدرتش پشتیبانی کند.
تاکتیک های اعمال قدرت:
1-استدلال
2-دوستی
3-ائتلاف
4-چانه زنی و مذاکره
5-دستور مستقیم
6-توسل به مقامات عالی
7-تحریم و اعمال زور.
رفتار سیاسی:
1-استفاده از قدرت برای اثرگذاری بر تصمیم گیری در سازمان یا رفتار افراد به منظور تمرکز و دستیابی به اهداف شخصی
2-تلاش اعضای سازمان برای بسیج افراد در حمایت یا مخالفت با سیاست ها، قوانین،اهداف و یا دیگر تصمیماتی که نتایج حاصله از آنها بر کار و فعالیت و همچنین عملکرد آنها موثر بوده است.
3-آن دسته از فعالیت های که بعنوان بخشی از نقش رسمی در سازمان ضرورت ندارد ولی در امر توزیع مزایا و کاستی های درون سازمان اعمال نفوذ می نماید.
*زمانی که اعضای سازمان به قدرت خود جامه عمل بپوشانند گفته می شود سیاست مدار شده اند.
انواع رفتار سیاسی:
1-مشروع:
سیاست های عادی روزانه(شکایت کردن به سرپرست، تشکیل ائتلاف، رعایت نکردن سلسله مراتب و...).
2-نامشروع:
که باعث نقض قوانین و مقررات می شود مانند اغتشاش، نپوشیدن لباس کار و...
قواعد سیاسی حاکم بر سازمانها:
1-اتوکراسی: حکومت مطلقه یک نفر( دیکتاتوری)
2-تکنوکراسی( حکومت افراد متخصص)
3-بوروکراسی( حکومت قوانین، مقررات و مکتوبات)
4-دموکراسی:مستقیم( همه افراد با هم تصمیم می گیرند)
رابطه رفتار سیاسی و تمرکز:از آنجا که رفتار سیاسی برای فرد هزینه دارد معمولا به صورت گزینشی روی می دهد. در سازمانهای که قدرت متمرکز است کمتر روی می دهد چرا که در سازمانهای بوروکراتیک مجالی برای ائتلاف وجود ندارد.
آیا وجودرفتار سیاسی برای سازمان مفید است؟وجود رفتار سیاسی در حد کم و در حد زیاد برای سازمان مضر است چون در حالت اول فرد به کندی ارتقا می یابد و در حالت دوم نیز فرد به خود خدمتی محکوم شده و حیثیت و اعتبارش به خطر می افتد لذا سطح متوسط آن برای ادامه حیات سازمان مفید است.....
با تشکر از اقای دارابی فرد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چطور موفقیت و شادی را در محیط کار تجربه کنیم؟
نوع شغل شما با این که چطور می خواهید وظایفتان را انجام دهید، مقولهای متفاوت است. در واقع سِمَت نقش بسیار مهمی در میزان موفقیت شغلیتان دارد، اما عاداتی که دارید هم روی احساس خشنودی و کارآمدی تأثیرگذار است. عادات و آداب شما همان کارهایی است که قبل و بعد از سرکار رفتن و در طول روزهای کاری خود انجام می دهید.
اگر هفت عادت روزانه زیر را تمرین کنید، قطعاً موفقیت خود در محیط کار را تضمین کردهاید:
1️ روی نقاط قوت خود متمرکز شوید، نه نقاط ضعف
گاهی در پروسه تلاش برای این که کامل و بدون نقص باشیم، مقدار زیادی از زمان و انرژی خود را صرف بهتر شدن در کارهایی می کنیم که استعداد ذاتی ما بحساب نمی آید.
هر کارمندی کاری را باید انجام دهد که به او انگیزه و انرژی می دهد، نه کاری که سبب می شود احساس پوچی و بیارزشی کند. پس در محیط کار خود این عادت را به وجود آورید تا جای ممکن روی مهارتها و نقاط قوت خود تمرکز کنید نه روی نقاط ضعفتان.
2️به گونهای کار کنید که بهترین عملکرد را از خود نشان دهید
برخی افراد ترجیح می دهند در فضاهای باز کار کنند اما بعضی دیگر به کار کردن در اتاقهای در بسته علاقه دارند. پس تمام افراد در شرایط مشابه کار نمی کنند. اگر شرکت شما کارمندان را برای کار کردن به فضای باز می برد، شما نمی توانید کار کردن پشت درهای بسته را انتخاب کنید؛ اما برخی عادتهای شغلی وجود دارد که می توانید در جهت منافع خود از آنها استفاده کنید و تمرکزتان را بالا ببرید.
اگر شرکت شما فضای مناسبی در اختیار کارمندان قرار نمی دهد، به دنبال تغییرات کوچکی باشید که می توانید در محیط کار خود ایجاد کنید. مثلا اگر نیاز است کار مهمی انجام دهید، هدفون درون گوشتان بگذارید یا در گوشه دنجی بنشینید که مزاحمتی برای انجام کارهایتان وجود ندارد.
3️ کنترل نگرشتان را در دست بگیرید
ضربالمثلی قدیمی می گوید خوشبختی از ذهن شما به دست می آید. برای اینکه رضایتمندی بیشتری از شغل خود داشته باشید باید مرتب طرز تفکر خود را مورد بررسی قرار دهید، زیرا منفی گرایی تمام زندگیتان را خراب می کند. علاوه بر آن، منفی گرایی باعث می شود ذهن، جسم و روحتان افسرده و ناتوان شود و کاراییتان به طور قابل توجهی پایین بیاید.
4️ مواد غذایی سالم مصرف کنید
اینکه چه مواد غذایی مصرف می کنید و بدن خود را چطور قبل، حین و بعد از کار کردن تغذیه می کنید، تأثیر قابل توجهی روی توانایی شما در انجام وظایفتان دارد.
اکنون چند توصیه مهم برای تغذیه مناسب در محل کار بیان می کنیم: تا یک ساعت بعد از بلند شدن از خواب صبحانه بخورید و هر سه یا چهار ساعت غذا یا میان وعدهای مصرف کنید. در اولین وعده غذایی روزانه خود به سراغ یک غذای کم کالری و سرشار از پروتئین مانند تخم مرغ یا ماست یونانی بروید. با مصرف حداقل چهار تا شش فنجان نوشیدنی بدون شکر در محل کار، آب کافی به بدنتان برسانید و از چند ساعت قبل از ترک محل کار، از مصرف نوشیدنیهای کافئین دار مانند چای و قهوه خودداری کنید تا خوابتان دچار اختلال نشود.
5️ به کارمندان کمک کنید
باید در محل کار به نیازهای جسمی و روحی خود رسیدگی کنید. اگر عادت کنید کار خیرخواهانهای در حق همکارتان انجام دهید، حال بهتری خواهید داشت. خیرخواهی می تواند انجام کارهای ساده برای یک همکار دستپاچه و ناشی باشد یا تعارف قهوه در اول صبح. وقتی به تیمتان کمک کنید به طور شگفت انگیزی احساس خوشحالی خواهید کرد.
6️ فکر خودتان را مشغول نکنید
وقتی یک روز بد را پشت سر می گذارید، در مسیر خانه مدام اتفاقات آن روز را در ذهنتان مرور می کنید.
شما آن رویداد را به طور فیزیکی در بدن خود بازسازی می کنید و سطح هورمونهای استرس خود را افزایش می دهید. اگر می بینید ذهنتان هنوز درگیر آن قضیه است، 10 دقیقه آن اتفاق را در ذهن خود مرور کنید. ببینید چه تجربهای به دست می آورید، سپس دست از خیالبافی بکشید و اتفاق رخ داده را فراموش کنید.
7️ ساعتی از عصر را به تفکر و مدیتیشن اختصاص دهید
یک عادت مؤثر که می تواند به شما کمک کند از فکر و خیالهای منفی رها شوید، اینست یک مراسم عصرگاهی به تفکر و اندیشیدن اختصاص بدهید.
هر روز عصر پیش از اینکه وسایل خود را جمع و جور کرده و محل کار را ترک کنید، کمی وقت بگذارید و به سه اتفاق خوبی که در طول روز اتفاق افتاده یا سه چیزی که باید برای آنها شکرگزاری کنید، بیاندیشید.
مهم نیست چه روز سختی را پشت سر گذاشتهاید، مهم این است هر روز را با نگرشی مثبت به پایان برسانید.
منبع: usnews
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
یک درس اقتصادی از ایستگاههای صلواتی
این روزها بسیاری از هم میپرسند با گرانیهای اخیر چه کنیم؟ خیلیها راهکار را در خریدن میدانند. آنها زیاد خرید میکنند و انبار خود را پر از کالاهای مختلف میکنند و این را پاتکی به تکهای گرانی میدانند. برخیها هم میسوزند و میسازند چون راه دیگری ندارند.
مراسم محرم امسال اما شاهد یک اتفاق ویژه در برخورد با گرانیها بودیم. قیمت ظروف یکبار مصرف در آستانه محرم به شدت افزایش یافت. کسانی که ایستگاه صلواتی راه انداخته بودند یا میخواستند نذری بدهند، زانوی غم بغل نگرفتند و به سرعت راهکاری مشخص برای این گرانی پیدا کردند.
استکانهای شیشهای، جای لیوانهای یک بار مصرف را گرفت. بشقابهای رویی ( همان روحی خودمان) جای ظرفهای یک بار مصرف را گرفت. این ابتکار را به شخصه در 10 یا 15 ایستگاه صلواتی در تهران و کرج دیدم.
شرایط کشور چه بخواهیم و چه نخواهیم غیر عادی و ویژه است. مسؤولان کشور هم نشان دادهاند فعلا نمیتوانند به سرعت این وضعیت را کنترل کنند و باید خودمان را با این اوضاع غیر عادی هماهنگ کنیم.
خریدن، خریدن و خریدن راه حل مقابله با این وضعیت نیست. خریدن تنها باعث میشود قیمتها هر روز بالاتر رود چون آنهایی که دستی بر این آتش دارند، به فکر من و شما نیستند و تنها به سود زندگی خود فکر میکنند. برخی از این افراد برای سود بیشتر از خانواده خود میگذرند چه برسد به ما.
ما به عنوان کسانی که استخوانهایمان در حال خرد شدن در زیر چرخ اقتصاد است باید کار کنیم. اولین گام، نخریدن است و گام دوم جایگرین کردن درست مانند کاری که ایستگاههای صلواتی انجام دادند.
شاید در نگاه اول پیشنهاد استفاده از کهنه به جای پوشک خنده دار به نظر میرسید اما اگر بخشی از پدران و مادران بچههای خود را کهنه میکردند و پوشک روی دست صاحبان پوشک باد میکرد آنها مجبور بودند با قیمت پایین آن را به بازار عرضه کنند.
وقتی ما دوان دوان به سمت خرید کالاهای مختلف میرویم و از هر کدام چندتا هم میخریم، آنهایی که دستی بر آتش دارند به ویژه محتکران تلاش میکنند از این عطش بیشترین سود را ببرند.
واقعا وقتی ما برای ثبت نام خودرو سر و دست میشکنیم، نمیشود انتظار داشت قیمتها سیر نزولی داشته باشد. باور کنید ماشینهای شرکتهای خودروساز تا سالها نمیتواند در انبار خاک بخورد، بالاخره آنها مجبور میشوند آنها را به بازار عرضه کنند.
باید باور کنیم ما هم در بوجود آمدن این شرایط کم تقصیر نداریم. کسانی که کالا احتکار میکنند به خوبی ما را شناختهاند. آنها میدانند وقتی کالایی کم میشود، مردم به هم رحم نمیکنند و بسیاری به دنبال خریدن بیشتر کالایی هستند که کم است.
کالا کم عرضه میکنند ما هم کم بخریم تا ببینم بالاخره در این میان چه کسی کم میآورد. ما یا آنها!
مصطفی داننده
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
داستان موفقیت تلگرام از زبان پاول دورف، بنیانگذار این پیام رسان محبوب
تلگرام ، پیام رسان محبوبی است که میلیونها کاربر در سراسر دنیا دارد و توانسته رقیبان خود را پشت سر بگذارد و به موفقیت چشمگیری برسد. پاول دورف (Pavel Durov)، مؤسس تلگرام است که داستان زندگیاش بسیار جالب و شنیدنی است.
پاول دورف 34 ساله با عنوان "زاکربرگِ روسیه" معرفی می شود. او کارآفرین سنت پترزبورگ و بنیانگذار بزرگترین شبکه اجتماعی روسیه با نام ویکونتاکت (Vkontakte)، به معنای "در ارتباط با..." است. این شبکه اجتماعی در سال 2006 توسط پاول دورف راه اندازی شد و اکنون بیش از 350 میلیون کاربر دارد.
اصلیترین هدف دورف "حفظ امنیت حریم خصوصی کاربران شبکه اجتماعی" بود. به همین خاطر، دولت روسیه با دورف مشکل دارد. دورف شرایطی همانند تبعید دارد، اما باز هم دست از کار نکشیده و با دولت روسیه در تقابل است.
امنیت بالا و موفقیت چشمگیر شبکه اجتماعی ویکونتاکت باعث شد مشکلات زیادی برای دورف ایجاد شود.
دورف به خاطر مشکلات و تحمیلهای به وجود آمده مجبور شد کشور روسیه را ترک کند. او با خروج اجباری از کشور، 260 میلیون دلار همراه داشت و تصمیم گرفت یک شبکه اجتماعی در خارج از کشور تأسیس کند. او از سرمایه خود بهره برد و اپلیکیشن پیام رسانی با نام تلگرام راه اندازی کرد که هدف اصلی آن رمزگذاری و امنیت بود.
پاول دورف در بیخبری سرمایه گذاران ویکونتاکت، تلگرام را به صورت مخفی در منطقهای با نام بوفالو در نیویورک راه اندازی کرد. او کارمندان وفادار خود را به آمریکا آورد تا با او در شبکه اجتماعی جدید همکاری کنند. تلگرام، اپلیکیشن ایمن و رمزنگاری شده را می توان واکنش پاول دورف به نفوذ کرملین در شبکه اجتماعی ویکونتاکت دانست.
اکنون دورف با چهار نفر از کارمندان وفادارش به نقاط مختلف دنیا می رود و برای اقامت از Airbnb استفاده می کند. او هر چند ماه یک بار به مکان جدیدی می رود و برای این که شبکه اجتماعی تلگرام به سرنوشت ویکونتاکت و سیاستهای یک کشور خاص دچار نشود، آن را در چند کشور مختلف به ثبت رسانده است.
تلگرام توانست تمام رقبا را کنار بزند و به محبوبترین پیام رسان دنیا تبدیل شود. تعداد کاربران تلگرام تا فوریه 2014 به 100 میلیون نفر رسید و میزان رشد تعداد کاربران آن روزانه 350 هزار نفر بود. روزانه 15 میلیارد پیام از 200 کشور مختلف توسط کاربران تلگرام منتقل می شد و تمام اینها هیچ هزینهای برای بازاریابی نداشت. دورف معتقد است: "تلگرام را کاربران میان دوستانشان رواج دادهاند و از هیچ برنامهی تبلیغاتی برای بازاریابی استفاده نکردهایم."
تلگرام بهترین طراحی را در بین دیگر پیام رسانها دارد و امکانات زیادی چون ارسال موقعیت جغرافیایی به مخاطب، ارسال فایل با حجم 1 گیگابایت، ساخت انیمیشن (گیف)، بینهایت استیکر و ... در خود جای داده است. پس تلگرام چطور به درآمد می رسد؟ حقیقت این است تلگرام هیچ درآمدی برای پاول دورف ندارد.
تلگرام برخلاف محبوبیتی که دارد، کاملاً رایگان است و از هیچ برنامه تبلیغاتی و هزینه مکالمهای برخوردار نیست. پاول دورف تلگرام را با سرمایه شخصی خود مدیریت می کند. البته دورف می گوید اگر روزی هیچ سرمایهای نداشته باشم، اجازه نمی دهم این پیام رسان نابود شود بلکه برخی امکانات اضافی پولی را به تلگرام اضافه خواهم کرد. البته این امکانات اضافی در رایگان بودن آن خللی ایجاد نمی کند و اگر تمایل نداشتید می توانید از آن ویژگیهای اضافی استفاده نکنید.
دورف بعد از کسب تجربیات فراوان به این مسئله پی برد کاربران از ویژگی پیام رسان فیس بوک بیشتر از صفحه اصلیشان استفاده می کنند. به همین خاطر برنامهی کاربردی منحصر به فردی ایجاد کرد؛ اما چرا منحصر به فرد؟ زیرا دورف به این باور رسیده بود کاربران از این که حریم خصوصیشان در پیام رسانها نادیده گرفته می شود، ناراحت هستند. به همین خاطر تصمیم گرفت فضای امنتری برای کاربران به وجود آورد و این یک ویژگی منحصر به فرد تلگرام بود.
اگر میخواهید محصول قابل اعتمادی ارائه دهید، باید افراد قابل اعتمادی هم اطراف خود داشته باشید. پاول دورف تنها 15 طراح و توسعه دهنده در تیم خود دارد. این افراد تمام کارهای تلگرام را طراحی، توسعه و مدیریت می کنند. البته تعداد محدودی کارمند نیز برای انجام کارهای نظارتی در شرکت فعالیت دارند. وقتی در کارمندان اعتماد به وجود آورید، آنها پاسخ اعتمادتان را می دهند و محصولی ارائه خواهید داد که اعتبار بیشتری در بین رقبا دارد.
بدون شک پاول دورف کارآفرینی بزرگ در حوزه فناوری است و می خواهد دنیا را متحول کند. اگر بخواهیم او را با زاکربرگ مقایسه کنیم، لقب "زاکربرگِ روسیه" چندان درست نیست. قطعاً این عنوان نمی تواند واقعیت دستاوردهای شخصی پاول دورف را نشان دهد.
منبع: arabianbusiness
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
فرسودگی شغلی BURN OUT
فرسودگي شغلي، عواقب و هزينههاي بسياري بر سازمانها و كاركنان تحميل ميكند مانند تعويض مكرر شغل و محل كار (افزايش نقل و انتقالات)، غيبتها و مرخصيهاي فراوان ، افت كميت و كيفيت كار ، تحت تاثير قرار گرفتن سلامت رواني فرد ،كاهش كيفيت خدمت ارائه شده به ارباب رجوع، ركورد و تاخير در سلسله كارهاي تخصصي و اداري و ...
از اينرو با توجه به اهميت فرسودگي شغلي و تاثير آن در عملكرد كاركنان و ميزان بهرهوري سازماني در اين مقاله سعي بر آن است به تبيين فرسودگي شغلي، علل و عوامل بوجود آورنده آن، پيامدها و روشهاي مقابله با آن پرداخته شود.
مفهوم و تعاريف مربوط به فرسودگي شغلي:
رايج ترين تعريف فرسودگي شغلي مربوط به مازلاك و جكسون (1993 ) است كه ْآن را سندرمي روانشناختي متشكل از سه بعد خستگي احساسي يا هيجاني ، مسخ شخصيت و كاهش احساس كفايت شخصي دانستند.
در تعريف گيبسون ( 1994 ) فرسودگي كاري عبارت است از يك فرايند روان شناختي كه تحت شرايط استرس شغلي شديد حادث ميشود و خود را بصورت فرسودگي عاطفي، مسخ شخصيت Depersonalization ، كاهش انگيزه براي پيشرفت و ترقي نشان ميدهد.
خستگي هيجاني يا احساسي: كاملاً همانند متغير فشار رواني عمل ميكند، و به مثابه احساس زير فشار قرار گرفتن و از ميان رفتن منابع هيجاني در فرد قلمداد ميشود . در اين حالت ممكن است فرد بي رغبت و بي تفاوت شود و ديگر كار ، هيچ شور و احساس مثبتي را در او برنميانگيزد.
مسخ شخصيت : پاسخ منفي و سنگدلانه به اشخاصي است كه معمولاً دريافت كنندگان خدمت از سوي فرد هستند. در اين وضعيت ،نگرش فرد فرسوده نسبت به ارباب رجوع منفي است . او تصور ميكند در واقع ارباب رجوع يعني «طلبكار» و آغاز فشارها. به اين ترتيب به پرخاشگريهاي فعال ( كلامي و غير كلامي ) و نافعال ( كارشكني و تاخيرهاي عمدي) رو ميآورد.
كاهش احساس كفايت شخصي: كمشدن احساس شايستگي درانجام وظيفه شخصي است و يك ارزيابي منفي از خود درخصوص انجام كار به شمار ميرود. در واقع احساس عدم كفايت نتيجه طبيعي سيكل يا چرخه معيوبي است كه قبلاً ايجاد شده است كه اصطلاح « فسيل شده » كه در بين كارمندان به كار برده ميشود، قابل فهمتر شود.
مراحل پنج گانه فرسودگی شغلی عبارتند از :
۱- مرحله ماه عسل: در این مرحله فرد احساسات شادمانی و سرخوشی ناشی از برخورد با شغل جدید را تجربه می کند این احساسات عبارتند از: تهییج ، اشتیاق ، غرور و چالش
۲- مرحله کمبود سوخت: در این مرحله فرد نوعی احساس مبهم زوال ، خستگی و گیجی را تجربه می کند. نشانه های این مرحله عبارتند از: نارضایتی شغلی ، عدم کارایی ، اختلال در خواب و احساس خستگی
۳- مرحله نشانه مزمن: نشانه های عادی این مرحله عبارتند از: فرسودگی مزمن ، بیماری جسمی ، خشم و افسردگی
۴- مرحله بحران: در این مرحله فرد احساس می کند که بر او ستم رفته است و تمایلات مربوط به بدبینی ، شک و تردید نسبت به خود، در او افزایش می یابد.
۵- مرحله برخورد با دیوار: این مرحله از نشانگان فشار روانی ناشی از فرسودگی شغلی با به پایان رسیدن نیروی فرد برای سازگاری با محیط کار مشخص می شود و احتمال دارد در این مرحله فرد شغل خود را از دست بدهد.
با تشکر از اقای دارابی فرد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نقطه حداکثر تأمل
بهترین ایدهها زمانی به سراغتان میآیند که مشغول نوشتن هستید، نه درحال فکرکردن.
اگر قرار باشد در یک جزیرهی دورافتاده در وسط اقیانوس یک همراه داشته باشید، چه کسی را با خودتان میبرید؟ همسرتان؟ دوستتان؟ یک مشاور؟ باهوشترین استاد دانشگاه؟ یکنفر که سرگرمتان کند؟ البته که هیچکدام برای بلندمدت بهکارتان نخواهد آمد. کسی را با خود ببرید که بتواند یک قایق بسازد.
دوستی دارم که برای راهاندازی و تاسیس شرکت داروسازیاش دهسال وقت گذاشت. او با دقت صدها کتاب در زمینهی کارآفرینی مطالعه کرد، ساعتها صرف یادگیری نحوه عرضه محصولاتش کرد. انبوهی از تحقیقات علمی درباره بازار را بررسی کرد و دوجین طرح برای کسب و کارش نوشت. نتیجه کار؟ فعلا هیچ؟ او همواره به نقطهای میرسد که تفکراتش به او میگویند:
"ایده خوبی است، اما بستگی به شیوه اجرایی تو و عملکرد رقبایت دارد."
ما در زمان فکرکردن به یک موضوع، به نقطهای میرسیم که دیگر هرچهقدر هم که فکر کنیم، حتی یک میلیمتر هم از این نقطه جلوتر نخواهیم رفت. از این لحظه به بعد، مقدار اطلاعات اضافی که با فکرکردن درباره آن موضوع بهدست میآوریم، به صفر میرسد. این همان لحظهای است که "نقطهی حداکثر تأمل" نام دارد.
البته منظورم این نیست که من با فکرکردن روی جزئیات مخالفم. بررسیکردن یک ایده حتی برای لحظاتی کوتاه میتواند دید فوقالعادهای به انسان بدهد. با اینحال بازدهی این فرآیند بهسرعت کاهش مییابد و شگفتآور است که چهقدر زود به نقطه حداکثر تأمل میرسیم.
البته ممکن است لازم شود کمی زمان اضافه هم به خودتان بدهید تا احساسات گذرا، بیجهت روی تصمیمتان تاثیر نگذارند. اما بعد از آن، فکرکردن، شما را از نتیجهای که گرفتهاید جلوتر نخواهد برد. اگر به اطلاعات جدید نیاز دارید، بهتر است دستبهکار شوید.
اگر تأملکردن را یک چراغقوه جیبی در نظر بگیریم، عملکردن مانند یک نورافکن بهمعنای واقعی کلمه است. بهمحض اینکه به یک جایگاه جدید و جذاب رسیدید، میتوانید مجددا چراغقوه خود را روشن کنید.
اما چرا ما عادت داریم بیش از اندازه روی مسائل فکر کنیم، بسیار فراتر از نقطه حداکثر تأمل! چرا؟
چون اینطور راحتتر است. خیلی سادهتر است که روی مسائل فکر کنیم تا اینکه ابتکار عمل آنها را بهدست بگیریم. گمانهزنی لذتبخشتر از عملگرایی است. مادامی که هنوز درحال سبکسنگینکردن گزینههایتان هستید، احتمال شکست صفر است؛ اما بهمحض اینکه وارد عمل میشوید، خطر شکستخوردن بهمراتب بیشتر خواهد بود. بههمین دلیل است که مردم فکرکردن و تحلیلکردن را ترجیح میدهند.
پیکاسو میگوید برای اینکه بدانید میخواهید چه چیزی بکشید، باید دستبهقلم شوید. در مورد امور زندگیتان هم همینطور است. برای اینکه بدانید چه میخواهید باید دستبهکار شوید. این مطلب ممکن است تلنگری به شما بزند ولی حواستان را جمع کنید که صرفا با فکرکردن به یک زندگی خوب، به آن نمیرسید.
لطفا دفعه بعد که میخواهید تصمیم مهمی بگیرید، بهدقت روی آن فکر کنید، اما فقط تا مرز نقطه حداکثر تأمل. غافلگیر خواهید شد از اینکه چقدر زود به نقطه حداکثر تأمل میرسید. بهمحض رسیدن، چراغقوه خود را خاموش و نورافکن را روشن کنید. این روش هم در محلکار و هم در خانه بهکارتان خواهد آمد؛ چه مشغول سرمایهگذاری روی حرفهتان باشید، چه دنبال بهبود زندگی عاشقانهتان.
هنر خوبزندگیکردن
رولف دوبلی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
یک دروغ بزرگ: محیط کار جای خوش گذراندن نیست!
ما کسب وکارمان را طوری مدیریت میکنیم که انگار فقط با اعداد و ارقام سر و کار داریم، مثل تعداد نقصها در هر نوبت تولید یا تعداد دقایقی که یک کارمند تاخیر کرده است. اما این تنها دروغ رایج در دنیای کسب وکار نیست. دروغهای دیگری هم وجود دارند که یکی از آنها از بقیه بدتر است: «قرار نیست کار جذاب باشد. اگر جذاب بود، دیگر اسمش کار نبود.»
گر درباره این جمله بیشتر فکر کنیم، به این نتیجه میرسیم که اصلا با عقل جور در نمیآید. اگر قرار نیست کار جذاب باشد، پس یعنی کسلکننده یا طاقتفرسا است.
اگر در محیط کار به کارکنان خوش بگذرد، مثل این است که چیزی مجانی گیرشان آمده باشد. مدیران ترسو از اینکه کارکنانشان روز خود را با فراغ بال بگذرانند و همزمان با کار خوش بگذرانند، میترسند. احساس میکنند قدرت خود را از دست دادهاند. آنها معتقدند «کارمند باید هر روز به محل کار بیاید و کارها را طبق برنامهریزی پیش ببرد، نه اینکه شوخی کند و بخندد.»
برای این مدیران، خندیدن و شوخی کردن یک کارمند با همکارانش مساوی است با از زیر کار در رفتن و تنبلی. این قطعا درست نیست. ایدهآلترین حالت این است که کارمان را آنقدر دوست داشته باشیم که حاضر باشیم مجانی انجامش دهیم. اما به هر حال، همه ما به پول نیاز داریم.
پیدا کردن شغلی که عاشقش هستید، یک موفقیت بزرگ است، نه اینکه بابتش احساس گناه یا عذرخواهی کنید. بعضی از مدیران نمیدانند کارمندی که عاشق شغلش است و از آن لذت میبرد، قطعا بهتر از بقیه کارکنان است.
وقتی محیط کار جذاب است، کارکنان آرامش دارند و ایدههای جالب به ذهنشان میرسد. آنها راحتتر و با میل خودشان با هم مشارکت میکنند و نوآوری و مشارکت خود به خود اتفاق میافتد.
اگر محیط کار برای کارکنانتان جذاب نباشد، این نشانه شکست شما بهعنوان یک مدیر است. دلیلی ندارد که یک کار، سخت یا کسلکننده باشد. مدیران ترسو دوست ندارند به کارکنان اختیار و آزادی عمل بدهند تا کارشان را آنطور که دوست دارند انجام دهند.
کار باید جذاب و سرگرمکننده باشد وگرنه دارید مشتریان و سهامداران خود را فریب میدهید. هیچ مدیری دوست ندارد در مقابل جمعی از سرمایه گذارانش بایستد و به آنها اعلام کند: «در شرکت ما، کار جذاب نیست. کارکنان در اینجا کار میکنند چون گزینه بهتری ندارند.» کدام مدیر از گفتن اینها احساس غرور میکند؟
هر کس اعتراف کند که کارکنانش شغلشان را دوست ندارند، در واقع به ناکارآمدی و بی کفایتی خودش اعتراف کرده. مشتریان و سهامداران انتظار دارند شرکتی که از آن خرید میکنند یا سهامش را میخرند، جای فوقالعادهای برای کار کردن باشد، چون حضور، اشتیاق و مشارکت کارکنان در امور به نفع آنها نیز هست.
جذب و حفظ کارکنان باهوش و استعداد چه خرجی دارد؟ هیچ خرجی! کافی است فرهنگ سازمان جذاب و انسان گونه باشد. ایجاد چنین فرهنگی مسوولیت هر مدیر در برابر مشتریان و سهامداران است.
مدیران هوشمند حقیقت را میدانند: اگر سرگرمی در محیط کار به یک اولویت استراتژیک تبدیل شود، همه چیز بهتر خواهد شد.
نویسنده: Liz Ryan
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تأثیر همدلی مدیران در افزایش رضایت شغلی کارمندان
تقریبا همه افراد شاغل حداقل هشت ساعت از شبانهروز را به کار کردن میپردازند. پس اگر بگوییم رضایتمندی از زندگی در گروی داشتن رضایت شغلی است بیراه نگفتهایم.
شاید به همین خاطر است که همه بعنوان عضوی از یک سازمان دوست دارند رضایت شغلی بالایی داشته باشند و مدیران و کارفرمایان هم تلاش میکنند شرایطی فراهم کنند تا کارمندانشان رضایت شغلی بالاتری داشته باشند.
اگر بخواهیم در یک جمله ساده رضایت شغلی را تعریف کنیم باید بگوییم رضایت شغلی احساس مثبت و رضایتبخشی است که یک فرد نسبت به شغل خود دارد.
استیفن. پی. رابینز در کتاب رفتار سازمانی رضایت شغلی را اینگونه تعریف میکند:
"وقتی در اثر بررسی و ارزیابی ویژگیهای شغلی خود احساسی مثبت تجربه میکنیم پس رضایت شغلی داریم."
رضايت شغلي مفهومي چندبعدي است و تنها یک عامل سبب رضايت شغلي نمیشود. رضایت داشتن از ماهیت کار، مدیران و سرپرستان، همکاران، میزان درآمد، میزان پیشرفت در کار و... در کنار هم سبب میشود فرد در درون خود احساس رضايت و خشنودي کند، به كار خود علاقهمند شود، برای رسیدن به موفقیت بیشتر تلاش بیشتری کند و درنتیجه بازده شغلي بالاتری داشته باشد.
لزوم همدلی مدیران با کارمندان
همدلی یعنی احساس و درک کردن دیگران. مدیران برای اینکه بتوانند به درک بهتری از کارمندانشان برسند باید بتوانند از زاویه دید آنها به مسائل و موقعیتشان نگاه کنند. بنابراین درک و بینش بهتری نسبت به آنها پیدا میکنند و بهتر میتوانند در جهت رفع مشکلات و بهبود شرایط گام بردارند.
راهکارهایی برای افزایش همدلی مدیران با کارمندان:
▪️از زاویه دید آنها به مسائل نگاه کنید
مثلا اگر سازمان در پرداخت حقوقشان دیرکرد داشته، با در نظر گرفتن شرایط اقتصادی به آنها حق بدهید که از این مسأله ناراضی باشند.
▪️تغییراتی که در رفتار و انتظارات شغلی آنها ایجاد می شود را بپذیرید
طبیعی است وقتی فردی چند سال است به انجام کاری اشتغال دارد دچار تغییراتی شده باشد. بهعنوان یک مدیر به جای مقایسه مدام و گوشزد کردن این تغییرات و بازخورد منفی دادن بهتر است تلاش کنید بفهمید برمبناي چه احساس، تفكر، عقیده و شرایطی دچار اين تغيير شده است.
▪️او را در موقعیتهای تنشزا درک کنید
در زندگي روزمره زياد پيش میآيد كه افراد تحت فشارهاي مقطعي قرار بگيرند. بهتر است به کارمندانتان حق بدهيد و آنها را مجاز بدانيد در اثر اين فشارهاي موقتي و مقطعي در روند کارشان تغییر و کاهش ایجاد شود.
▪️برای بهبود شرایط شغلی و رفع مشکلات و نارضایتیها تلاش کنید
یکی از مهمترين فرسودگيهایی که افراد در زندگی با آن مواجه میشوند مربوط به دغدغهها و مشكلات شغلي است. اگر کارمندان شما دچار چنين حالتي شده باشند درك شما از علت اين خستگي و فرسودگی ميتواند در راستاي رهايي از آن، بسيار كمككننده باشد. بهعنوان يك مدیر و کارفرمای همدل و مسئول نبايد قضاوت كنيد؛ ميزان توان افراد در موقعيتهاي گوناگون متفاوت است.
▪️همواره شناخت تان را نسبت به نیازها و انتظارات کارمندانتان افزایش دهید
هر از گاهی سعی کنید در زمینههای مختلف نظر کارمندانتان را بپرسید و میزان رضایت آنها را از عوامل مختلف جویا شوید.
تحقیقات نشان داده همدلی بهطور خاص ممکن است یک عامل محافظ در برابر فرسودگی شغلی و خستگی کاری باشد. بنابراین اگر میخواهید به عنوان یک مدیر بازدهی بالاتری در کارتان مشاهده کنید باید روابط دوستانه و مبتنی بر درک مشترک یا همان همدلی را بین افراد بالا ببرید. پس لازم است:
▪️در درجه اول خود با آنها همدلانه رفتار کنید.
▪️همدلی و رفتار همدلانه را به آنها آموزش دهید.
▪️رفتار همدلانه را در محیط کار ترویج و کارمندانتان را تشویق به رفتار همدلانه کنید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 مانعی که برای شاد و خوشبخت بودن باید کنار بگذارید
گاهی لازم است نسبت به برخی مسائل بی خیال باشیم تا به آرامش برسیم. برخی از افراد چنان همه چیز را جدی و سخت می گیرند که انگار می خواهند بار تمام دنیا را به دوش بکشند؛ اما در آخر تنها دچار اضطراب و نگرانی می شوند.
اگر می خواهید به آرامش برسید و شاد باشید باید کمی بی خیال باشید و یاد بگیرید به برخی چیزها فکر نکنید.
برای شادتر بودن، به موارد نباید اهمیت دهید:
▪️آنچه دیگران فکر می کنند
کاری را که باید انجام دهید، انجام دهید و کاری به نظر مردم نداشته باشید. این زندگی شماست و مسئولیت انتخاب ها و تصمیم گیری ها به عهده خودتان است.
▪️غرق شدن در اشتباهات گذشته
هر کسی مرتکب اشتباه می شود. زندگی بدون اشتباه غیرممکن است، پس خیلی به خودتان سخت نگیرید. قبول کنید اشتباه بخشی از طبیعت انسان است. خود را از فرصت های زندگی محروم نکنید و بخشیدن را تمرین کنید.
▪️شکست
شکست نباید مانع حرکت تان شود و ترس به دلتان بیندازد. نوع برخورد با شکست به نگرش تان بستگی دارد. اگر شکست را نشانه نقص و ناشایستگی تلقی کنید، همیشه احساس ضعف و بیچارگی خواهید کرد. معنی واقعی شکست دست برداشتن از تلاش است. اگر دست از تلاش برنداشتید یعنی شکست نخورده اید. شکست را فرصتی برای یادگیری بیشتر بدانید؛ یک فرآیند آزمون و خطا.
▪️نداشته ها
ما با تمرکز روی نداشته هایمان، احساس کمبود می کنیم. این طرز تفکر هیچ کمکی به کارایی و بهره وری شما نمی کند. لیستی از چیزهایی که در زندگی برایتان ارزشمند است بنویسید. همیشه عده ای بیشتر دارند و عده ای کمتر. باور کنید هر آنچه دارید کافی است.
▪️شایدها
خیلی از ما بیش از اندازه درباره آینده فکر می کنیم. هیچ کسی از آینده خبر ندارد. پس هیچ وقت خود را با نگرانی درمورد چیزهایی که اصلا معلوم نیست اتفاق بیفتد یا نه، عذاب ندهید.
▪️"وقتی فلان اتفاق بیفتد، خوشحال می شوم"
وقتی این باور را در خود بوجود آورید که شادی تان در گرو اتفاق خاصی است، در حال انتظار برای آن اتفاق، شادی را از خود می گیرید. نباید لحظه های زندگی را هدر دهید؛ تصمیم بگیرید از همین حالا شاد باشید.
▪️غرق شدن در افسوس ها
افسوس ها بخشی از زندگی ما هستند. گذشته را نمی توانید تغییر دهید، اما می توانید از آن درس بگیرید. وقتی از تجربیات گذشته درس بگیرید، دیگر آن اشتباهات را تکرار نخواهید کرد و به سراغ مسیر دیگری می روید.
▪️ترس از طرد شدن
برخی افراد به قدری از طرد شدن و پذیرفته نشدن واهمه دارند که هیچ تلاشی برای بیرون آمدن از منطقه امن و راحت خود نمی کنند. کمی نترس باشید و از ناراحت شدن و دل شکستگی واهمه نداشته باشید.
▪️فشارهای جامعه
شاید تصور کنید برای اینکه دیگران دوست تان داشته باشند، باید لاغر، زیبا و ثروتمند باشید. این ها فشار جامعه است؛ اما اگر خودتان را همان طور که هستید دوست داشته باشید، دیگر نیاز نیست خودتان را به دیگران اثبات کنید. به خودتان با تمام بدی ها و عیب ها عشق بورزید. وقتی به موفقیت می رسیم که خودمان را همان طور که هستیم بپذیریم.
▪️به اندازه کافی خوب بودن
ما در دنیایی رقابتی زندگی می کنیم، پس خیلی خوب است به دنبال پیشرفت باشیم؛ اما اگر مدام خودمان را سرزنش کنیم که به اندازه کافی خوب نیستیم، هیچ پیشرفتی نخواهیم کرد. به نظر شما چه معیاری برای سنجش میزان شایستگی وجود دارد؟ کافی است از خودتان، جایی که در آن هستید، مهارت ها و پیشرفت هایتان رضایت داشته باشید؛ همین مهم است.
منبع: lifehack
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مدیریت استعداد در سازمانهای استعدادگرا
مقدمه
موفقیت سازمان های قرن ۲۱ به استفاده موثر از افراد مستعد بستگی دارد. سازمان های استعداد گرا دائماً در جستجوی استعداد جدیدند و با تامین نیازهایشان آنها را حفظ و محیط چالشی برایشان ایجاد می کنند تا بتوانند به کار و فعالیت بپردازند. افراد همزمان با ایجاد سازمان می توانند آنرا تخریب کنند. آنچه که در تجارت بیش از هر چیزی اهمیت دارد افراد هستند نه فناوری و سرمایه. نیروی انسانی هستند که سازمان های قرن ۲۱ را به سمت جلو به پیش می رانند.
استعداد چیست؟
استعداد مجموعه ای از توانائی های فرد شامل مهارت، دانش و ظرفیت برای رشد و توسعه می باشد. (کتاب جنگ استعداد ها - هاروارد - ۲۰۰۱)
مدیریت استعداد چیست؟
از مدیریت استعداد به صورت ابزاری برای توسعه و استخدام نیرو استفاده شده است. مدیریت استعداد توسعه افراد، با مهارت و توانایی مورد نیاز برای سازمانها را موجب می گردد.(Bhatnagar-2007)
گام های استعدادیابی
استعداد یابی دارای ۴ گام به شرح زیر است:
1- تشخیص استعداد
این بخش شامل موارد جذب، انتخاب، استخدام و تشکیل بانک است شد.
2- توسعه استعداد
این بخش شامل برنامه جانشین پروری، ارزیابی مورد نیاز برای توسعه رهبری و خط مشی می باشد.
3- ارزیابی استعداد
این بخش شامل تطبیق شغلی استعدادها، طرح توسعه خط مشی و ارزیابی عملکرد می باشد.
4- نگهداری استعداد
این بخش شامل مدیریت عملکرد، رتبه بندی، سیستم پاداش و طرح های بازنشستگی می باشد.
شرایط نظام مطلوب استعدادیابی
یک نظام مطلوب شناسایی استعداد ها باید شرایط زیر را داشته باشد:
• قابل دفاع:
روش شناسایی باید بر مبنای آخرین تحقیقات و مستندات باشد و تمام استعداد های افراد در حوزه مورد نظر را دربر بگیرد.
• عادلانه:
همه امکان یکسانی برای ورود داشته باشند. در صورتیکه نخبگی فرد به نحوی ثابت شود، نمرات کم در آزمونهای معمول مانع ورود او نباشد.
•جامعیت:
تمام افراد بالقوه و مستعد تا حد امکان شناسایی شوند و زمینه های جذب و بکارگیری آنها فراهم شود.
• عملگرا:
روش های شناسایی تا حد امکان عملیاتی، اقتصادی و با امکانات و نیروی انسانی موجود قابل اجرا باشند.
• ثبات روش:
روش های مختلف شناسایی باید حیطه های مختلف را مورد سنجش قرار دهند. لزومی ندارد روش های مختلف تایید کننده هم باشند.
• تکثر:
وسیع ترین تعریف قابل دفاع از استعدادها و توانایی های بالقوه ی افراد به کار گرفته شود.
نتیجه گیری
جوی لیمنت مدیر اجرایی نرم افزار تریلوجی که یک شرکت در حال رشد سریع نرم افزاری است، می گوید: شرکت با کارمندان طوری رفتار می کند که گویی همه آنان مدیر، شریک و صاحب سهام هستند و او دلیل موفقیت را همین مسئله می داند. ولی بزرگترین چیزی که مایه نگرانی اوست اینست که افراد با استعداد را از دست بدهد. او می داند که کارمندان با استعداد می توانند به هرکجا که می خواهند بروند. هیچ چیز مهم تر از استخدام نیروهای با استعداد و رشد یافته نیست. این کاری است که باید در درجه اول انجام دهد.
با تشکر از جناب اقای دارابی فرد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۰ روش جذب نیرو که کارجویان را فراری میدهد !
همه سازمانها استراتژیهایی برای جلب مشارکت مشتری دارند. اما اغلب سازمانها هیچ استراتژیای در رابطه با تجربه متقاضی ندارند.
چرا فرآیندهای جذب نیرو تا این حد فاجعهاند؟ چون ما هنوز هم ذهنیت قدیمی خودمان را داریم. هنوز هم فکر میکنیم قدرت دست کارفرماست و کارمند، مثل قطعهای است که میتواند عوض شود. متقاضیان کار حتی از کارکنان نیز کم اهمیت ترند.
بسیاری از کارفرمایان با متقاضیان بدرفتاری میکنند. در هر مرحله از فرآیند استخدام با متقاضی از موضع بالا رفتار میکنند: از آگهی استخدام گرفته تا نحوه اجرای مصاحبه. اما چرا کارجویان به این رویه اعتراض نمیکنند؟ چون به این بدرفتاریها عادت دارند. چون هیچ رفتار دیگری را تجربه نکردهاند. آنها نمیدانند که در این موازنه، قدرت بیشتری دارند. تنها چیزی که همیشه شنیدهاند این است: «همین که شغل پیدا کنی یعنی خیلی خوش شانسی!»
کارفرمایان باهوش میدانند چطور با متقاضیان کار رفتار کنند: مثل طلا.
بیرون از دیوارهای سازمان، یک جامعه یکدست وجود دارد، متشکل از همه کسانی که سازمان شما را میشناسند. کسانی که برای کار به شما رجوع میکنند، محصولات شما را نیز میخرند و تبلیغ میکنند. و اگر با کارجویان بدرفتاری کنید، ممکن است از شما و محصولاتتان بدگویی کنند.
باید با کارجویان همانقدر محترمانه و با فروتنی برخورد کنید که با مشتریان خود رفتار می کنید.
روشهای نادرست جذب نیرو:
1- آگهی استخدامی که به زبان خشک و رسمی نوشته شده. بعضی از آگهیها متقاضی را سوم شخص خطاب میکنند: «فرد منتخب این موارد را در اختیار خواهد داشت.» چرا به مخاطبان خود این را القا میکنید که انتخابشان نخواهید کرد؟
2- آگهیهایی که محدوده حقوق را تعیین نمیکنند. شما با این کار دارید وقت متقاضی و خودتان را تلف میکنید و تلویحا این پیغام را میدهید: «ما محدوده حقوقی در نظر داریم اما نمیخواهیم به شما بگوییم به این امید که رقم پیشنهادی شما کمتر باشد.»
3- سیستمهای ردیابی کمسرعت که جویندگان کار را وادار میکنند دهها فرم اینترنتی پر کنند. در اینجا نیز شما دارید یک پیغام واضح به متقاضی میفرستید: «شما یکی از دهها نفری هستید که به این شغل علاقهمند است. برای ما مهم نیست چه کار کنی. میتوانی فرم پر کنی یا بروی پی کارت.»
4- ایمیلهای اتوماتیکی که به متقاضی میگویند: «اطلاعات شما دریافت شد» اما هیچ اطلاعات مفیدی به متقاضی نمیدهند. پیامی که به متقاضی منتقل میشود: «شاید روزی به شما خبر بدهیم شاید هم نه. ولی خیلی هم امیدوار نباش.»
5- تستهای قبل از استخدام که به متقاضی اعلام میکند: «ما بیشتر به دنبال حذف گزینهها هستیم تا تعامل با افراد باهوش و بااستعدادی که برای این شغل مناسبند.»
6- مصاحبههایی که شامل سوالهای کلیشهای هستند و مسوول مصاحبهای که هیچ اطلاعاتی درباره شغل مربوطه ندارد و هنوز رزومه متقاضی را ندیده است.
7- درخواست از متقاضی مبنی بر افشای حقوق سابقش، بهعنوان یکی از شروط استخدام. یک مسوول استخدام باتجربه، به راحتی میتواند با نگاهی به رزومه فرد و صحبت با او، ارزش بازار او را تخمین بزند.
8- قطع ارتباط کامل با متقاضی، به محض اینکه فهمیدید قصد استخدامش را ندارید. آیا سه دقیقه وقت ندارید که یک «نامه تشکر» محترمانه به تک تک متقاضیانی که رد شدهاند بفرستید؟
9- درخواست از متقاضی برای اینکه قبل از استخدام، مجانی برایتان کار کند.
فرآیند استخدام یعنی غربال متقاضیان با هدف پیدا کردن یک گزینه بیعیب و نقص. این تفکر اشتباه است. فرآیند جذب نیرو یعنی گشتن به دنبال کارمندی که برای حل مشکل سازمان، راهحل دارد؛ نیازهای سازمان را میشناسد و برای حل مشکل، شایستگی و هیجان دارد.
بدرفتاری با متقاضیان در هیچ یک از مراحل استخدام، نه ضروری است، نه عاقلانه. وقت آن رسیده که فرآیند جذب نیرو را انسانگونه انجام دهیم و برند خود را بهعنوان کارفرما ارتقا دهیم.
نویسنده: Liz Ryan
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نحوه سؤال کردن مدیران باهوش و کارآمد در محل کار
خیلی از ما در زندگیمان با پرسشهایی مواجه می شویم که پاسخ آنها را می دانیم، اما با این حال دوست داریم نظر دیگران را هم جویا شویم. گاهی بعد از پرسیدن این سؤالات احساس کم هوشی کردهایم، در بیشتر مواقع واکنش دیگران سبب ایجاد چنین احساسی در ما شده است. مهم این است چطور از دیگران سؤال بپرسیم.
افراد باهوش از دیگران سؤالاتی می پرسند که پاسخهای خوب و متنوعی دارد و می توانند چیزهای خوبی از آنها یاد بگیرند.
مشکل اینجاست که ما سؤالات محدودکنندهای داریم. بگونهای سؤال می کنیم که پاسخ آن از قبل مشخص است. حتی در خیلی موارد اصلاً به پاسخ طرف مقابلمان توجه نداریم. چون طوری سؤال میپرسیم که پاسخ آن واضح و روشن است.
◀️ سؤالات اشتباه در محیط کار و بهترین جایگزین برای آنها:
▪️سؤالاتی که برای دریافت تائید دیگران پرسیده می شود
این سؤالات تنها ذهن طرف مقابل را محدود می کند. پس او به جای فکر کردن و ارائه بهترین راه حل، تنها پاسخ دلخواهتان را به شما می دهد. مانند اینکه بپرسیم: "بهتر نیست آن سفارش را همین طور که هست تحویل دهیم؟ به نظر شما باز هم باید منتظر بمانیم؟"
خیلی از این سؤالات تنها یک پاسخ دارند و پاسختان کاملاً واضح و روشن است.
می توانید این سؤالات را بدین صورت مطرح کنید:
"به نظر شما درباره این سفارشها چه کاری می توانیم انجام بدهیم؟ فکر می کنید بهتر است چه کار کنیم؟"
این سؤالات پاسخ اصلی را در بر ندارد و هر یک از آنها به طرف مقابل امکان می دهد درباره پاسخ خوب فکر کنند. برای این سؤالات پاسخهای زیادی هم وجود دارد.
▪️سؤالاتی که تنها دو گزینه پیش روی طرف مقابل قرار می دهد
تصور کنید می خواهید یک سفارش به دست مشتری برسانید اما در بین راه متوجه می شوید کیفیت مطلوبی ندارد. درباره آن چاره اندیشی می کنید و فقط دو راه حل برای آن دارید که هر دو جوانب مثبت و منفی دارند. اکنون از اعضای گروهتان سؤال می کنید و دو راه حل مقابلشان می گذارید. "به نظر شما باید تمام کار را از اول شروع کنیم؟ یا باید ادامه دهیم و امیدوار باشیم مشتری متوجه نقصان سفارش نمی شود؟"
اعضای تیم یکی از این دو راه حل را انتخاب می کنند؛ زیرا تنها دو راه حل محدود وجود دارد و ذهنشان به همین دو راه معطوف است. قطعاً راه حل بهتری هم وجود دارد که شما به آن توجه نکردهاید.
پس با پرسش اشتباه و محدودتان، قدرت تفکر درباره راه سوم را از اعضای تیم گرفتهاید. نباید ذهن اعضای گروهتان را تنها با چند راه حل محدود کنید.
▪️سؤالاتی که واقعاً برای دانستن پرسیده نشدهاند
فکر می کنید اگر درباره چیزی سؤال کنید ضعف خود را نشان دادهاید؟ آیا بهعنوان یک مدیر ضعیف و آسیب پذیر جلوه می کنید؟ شاید حق با شما باشد. بهترین راه این است به جای سؤال پرسیدن، توضیح بخواهید. سؤال خود را به این صورت مطرح کنید:
"راه حل شما مرا تحت تأثیر قرار داد. تصور کنید من هیچ اطلاعی در این باره ندارم، چطور می توانید آن را برایم توضیح دهید؟"
◀️ نکاتی درباره نحوه بیان سؤال:
▪️سؤال خود را در قالب یک جمله بیان کنید
باید سؤالاتتان را واضح و با جزئیات بپرسید، اما تنها به یک جمله محدود شوند. برای مثال: "چطور می توان کیفیت محصول را بهبود داد؟"
▪️تنها وقتی برای سؤالاتتان گزینهای مطرح کنید که هیچ گزینه دیگری ممکن نیست
البته این موضوع در بیشتر مواقع صادق نیست؛ زیرا معمولاً برای هر مشکلی راه حلهای زیادی وجود دارد.
▪️پاسخ را در سؤالات خود نگنجانید
اگر پاسخ را می دانید، نیاز نیست آن را در سؤالتان بگنجانید. پس سؤالاتی که می پرسید، نباید پاسخهای احتمالی داشته باشد.
▪️تا جای ممکن کمتر حرف بزنید
وقتی از دیگران سؤال می کنید به معنای آن است که می خواهید چیزی که درباره این موضوع می دانند یا حدس می زنند را بدانید. پس ساکت بمانید و تنها گوش دهید. وقتی از فردی به روش درست سؤال می پرسید، باید انتظار داشته باشید چیزهای زیادی از پاسخهای او یاد بگیرید.
منبع: inc
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آیا مسیر کاری واضحی برای شما در شرکتتان وجود ندارد؟
همه ما این نسخه قدیمی را میدانیم: در یک شرکت استخدام شو، به سختی کار کن و پیشرفت کن. اما دلیل اینکه این نسخه دههها وجود داشته است نه فقط بخاطر تعدیلات نیرو یا برونسپاری یا روباتها، بلکه به دلیل قابلاعتماد بودن این مسیر است.
این روزها، این عامل که بسیاری از افراد حرفهای را از شناسایی مسیر حرفهای واضح در شرکتشان بازمیدارد، دیگر وجود ندارد. با فرض اینکه شرکتهای موفق باید اغلب برای وفق دادن با تغییرات در بازار آماده باشند و نیمه عمر بسیاری از مهارتها اکنون پنج سال یا کمتر تخمین زده میشود، شرکتها اغلب هیچ ایدهای از نیازهای کارمندان در چند سال آینده یا اینکه چه کسی برای تامین آنها واجد صلاحیت است، ندارند.
ما در واقع از یک نردبان شرکتی به یک شبکه شرکتی حرکت کردهایم؛ که در آن پیشرفت کار افراد حرفهای ممکن است تنها «گاهی» خطی (داشتن شغل ثابت) باشد و اغلب ممکن است در عوض اریب یا غیر خطی ظاهر شود.
راهنمایی از سوی شرکتها در مورد نحوه پیشرفت در این محیط اغلب بسیار کم است؛ چرا که آنها نیز از مسیر اطمینان کافی ندارند.
در اینجا چهار استراتژی را آوردهایم که افراد حرفهای میتوانند برای هدایت موفقیتآمیز قلمرو جدید از آن پیروی کنند.
1- خودتان را از احتمالات آگاهسازید.
یکی از جاذبههای مسیر کاری خطی سنتی این بود که نیاز به تحقیقات زیاد نداشت؛ گرچه همه افراد به هدف نهایی (مانند یک ترفیع) دست نمییافتند، اما هدف نهایی کاملا روشن بود. در واقعیت محیط کار جدید، افراد حرفهای تقریبا باید در حالی که فرصتها را بررسی و آزمایش میکنند، یک نگرش کارآگاه مانند را اخذ کنند. این امر ممکن است در شرکتهای کوچکتر ممکن نباشد اما در بنگاههای بزرگ جهانی، اطلاعات امری کلیدی است.
2- بسیار مهم است که به دنبال کمک باشید.
حتی اگر کارفرمای شما راهنمای روشنی در مورد مسیر شغلی شما ارائه نمیکند، احتمالا ارزش کارمند متعهدی که درخواست حمایت میکند را میداند و به آن ارج مینهد. اگر با پیشنهادهایی در مورد برنامههای توسعه حرفهای کسبوکار نزد منابع انسانی شرکت بروید، آنها اغلب به شدت پذیرا خواهند بود؛ چرا که شما در حال مدلسازی رفتار ایدهآلی هستید که بسیاری از رهبران استعداد در دنیای امروز در جستوجوی ترویج آن هستند.
3- فرصتهای ایدهآلتان را بشناسید
یقینا، تغییر به سمت نقش جدید در یک شرکت، میتواند شبیه یک تغییر شغلی از یک مشاور مدیر به یک سرآشپز باشد. ممکن است بسیاری از شرکتها و بخشها دیدگاههای کوتهنظرانهای در مورد انتقالپذیری مهارتها و تجربیات داشته باشند ( مثلا «او تنها در بخش آسیا کار کرده است.» «در مورد بازار آمریکای لاتین چه میداند؟»)
این وظیفه شماست تا با دقت فرصتهایی را هدفگذاری کنید که برای شما بیشترین جذابیت را دارد و یک استراتژی برای ارتباط با آنها توسعه دهید.
4- همپیمانان موثر ایجاد کنید.
داشتن یک هیاتمدیره، مشاور و راهنما که بتواند هنگام سنجش احتمالات به شما راهنمایی برساند، همواره مفید است و داشتن یک حامی (sponsor)، یک رهبر سازمانی که میخواهد سرمایه حرفهای را به نفع شما بهکار ببرد نیز حتی بهتر است.
ولی با بهدست آوردن این دوستان و همپیمانان کلیدی، کار شما تمام نشده است. وقتی شما در شرکتتان و در شغلتان پیشرفت میکنید، ضروری است که مشاوران و حامیان خود را از پیشرفتتان مطلع کنید؛ به این ترتیب آنها از مهارتهای جدیدی که توسعه دادهاید و آرزوهای شغلی فعلی شما آگاه میشوند.
اگر شرکت شما یک پیشرفت شغلی خطی برای شما ایجاد نکرده است، ممکن است اندکی نگرانکننده باشد. اما این امر فرصت بزرگی برای ایجاد شغلی است که بهطور منحصربهفرد با نیازها، مهارتها و علایق شما متناسب باشد. با پیروی از گامهای گفته شده، میتوانید فعالانه آینده حرفهای خود را بسازید.
منبع: HBR
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
برخورد افراد موفق دنیا با شکست و انتقادات سازنده
افراد موفق نگرش متفاوتی نسبت به انتقادات سازنده دارند. به عقیده آنها، انتقاد دلیل اصلی هیجان مردم نسبت به یک محصول و عاملی برای پیشرفت بیشتر است. مواجهه با شکست اجتناب ناپذیر است و حتی نابغهترین افراد نیز بارها شکست را تجربه کردهاند. خیلی از افراد معمولی، شکست را پایان کار می دانند در حالی که این چنین نیست. هر بار شکست می خوریم یعنی تا جای ممکن تلاش کرده ایم؛ اما نباید امید خود را از دست بدهیم. باید یاد بگیریم همانند افراد موفق، از کلمه "نه" چیزهای جدیدی یاد بگیریم و از آنها در جهت پیشرفت استفاده کنیم.
هر وقت با انتقاد تند و سازنده مواجه شدیم یا احساس شکست کردیم به یاد بیاوریم که تمام افراد موفق نیز بارها در زندگیشان کلمه "نه" را شنیدهاند؛ اما بازهم با قدرت در مسیر حرکت کرده و توانستهاند به موفقیت های چشمگیر دست پیدا کنند.
در ادامه، طرز تفکر پنج تن از نابغههای دنیا در مواجهه با مشکلات و انتقادات سازنده را مرور می کنیم.
◀️ نلسون ماندلا
نلسون ماندلا، رئیس جمهور سابق آفریقای جنوبی همواره به دنبال رفع تبعیض نژاد در این کشور بود و توانست به یکی از چهرههای ماندگار در دنیا تبدیل شود.
ماندلا ادعا کرده در زندگی از تمام اشتباهاتش درس گرفته و با هر تجربه پیشرفت کرده است.
ضربالمثل معروفی در این باره وجود دارد که می گوید: "آنچه تو را نمی کشد، قویترت میسازد."
نسلون ماندلا در جمله دیگری گفته است: "من هیچ وقت شکست نمی خورم یا برنده می شوم یا چیزهای جدیدی یاد می گیرم."
◀️ مایکل جردن
مایکل جردن، از ستارههای ورزش بسکتبال، با داشتن روحیه رقابتی و موفقیتهای پی در پی خود به شهرت جهانی دست یافته است. او در سخنرانی تالار مشاهیر گفت در مقطع دبیرستان از تیم بسکتبال مدرسه اخراج شده و از این بابت بسیار ناراحت بوده است. او در سالهای آتی توانست به NBA بپیوندد و در 6 مسابقه قهرمانی نیز برنده شود؛ اما هنوز طعم تلخ اولین شکست بزرگ خود را به یاد دارد. این احساس شکست سبب شد تمام تلاش خود را برای موفقیت در آینده به کار ببندد.
او در این باره گفت: "من در حرفه بستکبال بیش از 9 هزار پرتاب اشتباه داشتم. در 300 بازی دچار شکست شدم. 26 بار برای پرتاب ضربه سرنوشت ساز بازی انتخاب شدم و شکست خوردم. من بارها در زندگی با شکست مواجه شدم و همین عامل باعث موفقیت من شد."
◀️ جی کی رولینگ
جی کی رولینک، نویسنده مجموعه کتابهای هری پاتر از شکست برای انگیزه بیشتر بهره برده است. نه تنها شکست خوردن به او ثابت کرد در حال حرکت است بلکه به او یاد داده است می تواند در هر شرایطی زنده بماند و به سمت جلو حرکت کند. کتابهای معروف او بارها توسط ناشران مختلف رد شد؛ اما اکنون به عنوان یکی از ثروتمندترین زنان دنیا معرفی می شود.
او گفته است: "محال است کسی بدون شکست زندگی کند. مگر اینکه خیلی محافظه کار و محتاط باشد که در این صورت فردی شکست خورده است و نمی توان نام آن را زندگی کردن گذاشت."
◀️ ایندرا نویی
ایندرا نویی، مدیرعامل کمپانی پپسی، فردی است که به سادگی از کنار انتقادات سازنده نمی گذرد. او برای تحلیل و بررسی دقیق نظرات دیگران وقت صرف می کند حتی اگر این افراد مخالف او باشند. او به دنبال این است طرز تفکر فرد منتقد برچه اساس شکل گرفته است و چه چیزی می تواند از او یاد بگیرد. بیشتر مردم از انتقاد سازنده فرار می کنند و آن را نشانه شکست می دانند اما اگر کمی صبر کنند می توانند آن را به دلیلی برای پیشرفت و موفقیت تبدیل کنند.
ایندرا نویی می گوید: "همیشه برداشتی مثبت از صحبت ها و رفتارهای دیگران داشته باشید. بدین ترتیب از دیدی که نسبت به آن فرد یا موضوع مطرح شده پیدا می کنید، شگفت زده خواهید شد. "
◀️ رید هافمن
رید هافمن، مؤسس کمپانی لینکدین، شکست را برای نوآوری و خلاقیت لازم می داند. او معتقد است تقلید از روی کار دیگران بسیار آسان است اما وقتی می خواهید محصول جدیدی ارائه دهید شرایط سخت می شود. از نظر رید هافمن، اتخاذ تصمیمها و ریسکهایی که تاکنون فردی آنها را انجام نداده کار مشکلی است. او معتقد است نبود انتقادات سازنده نشانه این است که مردم به اندازه لازم برای محصول یا خدماتی که ارائه دادهاید هیجان زده نشدهاند.
رید هافمن می گوید: "اگر برای اولین نسخه از محصولی که عرضه کردهاید خجالت زده نیستید یعنی محصول خود را دیر وارد بازار کردهاید."
منبع: entrepreneur
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تمرین 30 روزه برای تقویت مهارتهای رهبری
آیا می دانید نقطه قوت مهارتهای مدیریت و رهبری شما چیست و چطور می توان به رهبر بهتری تبدیل شد؟
مارسل شوانتز، مؤسس سازمان آموزش رهبری، نکات زیادی از کتابهای رهبری را در مجموعهای متشکل از 30 راهنمایی کاربردی جمع آوری کرده است و معتقد است رهبران می توانند در بازه زمانی 30 روزه تمامی این توصیه ها را عملی کنند:
به نظرات تمام اعضای گروه گوش دهید و راههایی برای ارتباط با آنها، ارائه اطلاعات، اشتراک گذاری یا بحث در مورد ایدهها پیدا کنید.
با اشتیاق و انگیزه زیاد با تمام تیمها کار کنید و حمایت آنها را به دست آورید. این بدین معناست که با کسانی که بیرون از شبکه ارتباطات ضروری شما هستند هم ارتباط برقرار کنید.
این اطمینان را به دست آورید که اعمال و گفتار شما با هم مطابقت دارند.
هیچ وقت تعدادی از کارمندان را به تعدادی دیگر ترجیح ندهید، زیرا باعث ایجاد اختلافاتی درون تیم خواهید شد.
وقتی با رفتار یا ایدههای یکی از اعضای تیم مخالف هستید، مخالفت خود را در مکالمه دونفره و نه در جمع بیان کنید.
دست از کنترل دائمی اعضای تیم بکشید. به آنها آزادی عمل بدهید. بگذارید همان طور که در مسیر پیشرفت می کنند، خودشان مسئولیت اقدامات و تصمیماتشان را به عهده بگیرند.
هر اطلاعاتی که لازم است را با اعضای تیم در میان بگذارید. آنها هر چقدر بیشتر بدانند، اهداف و وظایف را بهتر درک خواهند کرد و احساس تعهد بیشتری خواهند داشت و وقتی خود را متعهد بدانند دست از سخت کوشی برنمی دارند.
برای کارمندانتان یادداشتهای تشکر ارسال کنید. مدیرانی که از تلاش کارمندانشان قدردانی می کنند، به آنها انگیزه بیشتری می دهند.
بهترینها را برای اداره شرکت انتخاب کنید و به آنها آزادی عمل بدهید، حتی اگر ممکن است مرتکب اشتباه شوند.
زندگی شخصی اعضای تیم را مورد کنکاش قرار دهید. بگذارید آنها بدانند شما برای زندگیشان هم ارزش قائل هستید.
این جمله را به خاطر بسپارید: "دادن بازخورد، صبحانه قهرمانان است" کارمندان تمایل دارند بدانند چگونه کار می کنند.
روحیه همکاری و روابط مثبت را گسترش دهید. وقتی اعضای تیم احساس همبستگی کنند، از بیان نظرات خود واهمهای ندارند و این مسئله باعث ارائه ایدههای خلاقانه بیشتری می شود.
به دیگران کمک کنید پیشرفت کنند و مهارتهای جدیدی بیاموزند.
رهبران موفق به نیازهای اعضای تیم واقف هستند؛ پس با کارمندان درباره نیازهای آنها صحبت کنید.
به این اطمینان برسید که کارمندان اهداف خود را می شناسند. هرگاه نیاز به راهنمایی شما داشتند، مربی خوبی باشید.
مسئولیت پروژهها و وظایف را به کارمندان بسپارید و بگذارید به روش خودشان کارها را انجام دهند.
تمام اطلاعات لازم را در اختیار کارمندان قرار دهید.
به جای بررسی عملکرد ماهانه، به صورت غیررسمی و دوستانه به کارمندان بازخورد بدهید.
درمورد روشهای تشویق کارمندان، دقت کنید. به جای عملکردهای معمول کارمندان به دنبال یک دستاورد خاص باشید تا او را تشویق کنید.
اگر وعدهای به کارمندان دادهاید حتماً آن را پیگیری کنید.
در مورد شکستها، چالشها و تصمیمات سختی که گرفتهاید، با کارمندان صحبت کنید. مسئله مهم این است در هر شرایطی صادق باشید.
در هر شرایطی به حرفهای اعضای تیم گوش دهید و یک شنونده فعال باشید. همیشه در دسترس باشید و خودخواهی را کنار بگذارید.
به این اطمینان برسید که تمام اعضا می دانند چرا به جلسات کاری دعوت شده اند. قوانینی وضع کنید که جلسات به فضایی امن و راحت برای گفتگو تبدیل شود.
به جای واکنش نشان دادن، پاسخگو باشید.
اعضای تیمتان را به روز نگه دارید. کارمندان باید بدانند کار آنها، چگونه باعث پیشرفت یک پروژه و نزدیک شدن به اهداف نهایی می شود.
روی مسائلی که اهمیت بیشتری دارند تمرکز کنید و اولویت بندیهای خود را براین اساس در نظر بگیرید.
قبل از اینکه نتیجه گیری و قضاوت کنید، این فرضیه را در نظر بگیرید که دیگران با بهترین نیت، کاری را انجام دادهاند و ممکن است شما از همه چیز مطلع نباشید.
به خودتان بازخورد بدهید؛ پس به کارهایی که انجام دادهاید و اینکه چگونه می توانید بهتر باشید فکر کنید.
کارمندان خود را دوست داشته باشید و به آنها عشق بورزید. وینس لومباردی، مربی فوتبال آمریکایی می گوید: "عشق وفاداری است. عشق، کار تیمی است. عشق یعنی به افراد احترام می گذارید. این همان چیزی است که به یک سازمان قدرت می بخشد."
منبع: inc
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هر کاری در چه ساعتی از روز با موفقیت بیشتری انجام می شود؟
آیا برای شما هم پیش آمده با شور و اشتیاق فراوان از خواب بیدار شوید و یک روز کاری را شروع کنید؛ اما شب که به رختخواب می روید احساس کنید اصلاً روز مفیدی نداشته و کار زیادی انجام ندادهاید. در بیشتر اوقات کاری که انجام می دهید مسئله نیست بلکه زمان انجام آن مهم است.
بهترین زمان برای ورزش: قبل از صبحانه
تحقیقات نشان می دهد ورزش صبحگاهی، خصوصاً قبل از صبحانه، بهترین ورزش برای لاغری و کاهش وزن است. ارین برادوین معتقد است دلیل تأثیرگذاری ورزش صبحگاهی روی کاهش وزن و افزایش انرژی این است که بدن از همان ابتدای صبح روی چربی سوزی تنظیم می شود.
بهترین زمان برای سرو قهوه یا چای: بعد از ساعت 9:30 صبح
پیشنهاد می کنیم بلافاصله بعد از بیدار شدن یا رفتن به محل کار به سراغ فنجان قهوه یا لیوان چای نروید. اگر چنین عادتی دارید، هر چه سریعتر این رویه را تغییر دهید.
یک دانشجوی دکترای عصب شناسی می گوید بهترین زمان برای نوشیدن قهوه بعد از ساعت 9:30 صبح است زیرا کورتیزول، هورمون استرس که وظیفه تنظیم انرژی بدن را به عهده دارد معمولاً بین ساعت 8 و 9 صبح ترشح بیشتری دارد پس شما نیازی به خوردن قهوه و تحریک آن ندارید.
زمان انجام کارهایی که تمرکز زیادی می خواهند: در بهترین ساعت بیولوژیکی بدن
بهترین زمان بیولوژیک بدن BPT، زمانی از روز است که بدن دارای بیشترین سطح انرژی است.
هر کسی نمی داند BPT بدنش چیست. کریس بیلی، نویسنده کتاب "پروژه بهرهوری" راه حلی برای این منظور پیشنهاد کرده است.
بیلی، کافئین و الکل را از برنامهی غذایی خود کنار گذاشت، میزان شکر دریافتی بدنش را کم کرد و از هیچ زنگ هشداری برای بیدار شدنش استفاده نکرد. او به مدت سه هفته میزان انرژی خود را در هر ساعت یادداشت کرد. در نهایت به این نتیجه رسید، BPT های او بین ساعت 10 صبح تا ظهر و 5 تا 8 بعدازظهر هستند.
بعد از اطلاع از BPT خودتان، برنامه روزانه خود را تغییر دهید به طوری که سختترین و اصلیترین کارها را در طول ساعتهای BPT انجام دهید.
زمان مناسب برای مصاحبههای کاری: یکشنبه ساعت 10:30 صبح
اگر می خواهید برای مصاحبه قرار بگذارید، یک شنبه ساعت 10:30 صبح را انتخاب کنید. قطعاً این روز و ساعت برای مصاحبه کننده هم بهترین زمان است. مراقب باشید در ابتدا یا انتهای روز یا بلافاصله قبل یا بعد از ناهار قرار نگذارید.
بهترین زمان برای استراحت: اواسط صبح
به تازگی پژوهشی انجام شده که اعلام می کند بهترین زمان برای استراحت و زنگ تفریح اواسط صبح است. این بدین خاطر است منابع ذهنی فرد معمولاً بعد از بیدار شدن در بالاترین سطح خود قرار دارد. این منابع در طی روز استفاده می شوند. پس اگر استراحت به ابتدای روز کاری، یعنی اواسط صبح، موکول شود تجدید قوا آسانتر خواهد بود.
در این تحقیق گفته شده است، نیاز نیست در مدت زنگ تفریح فعالیت غیر کاری انجام دهید. همین که کاری را انجام دهید که به آن علاقه دارید و خودتان آن را انتخاب کردهاید کافی است.
بهترین زمان برای چرت روزانه: بین ساعت 2 تا 3 بعدازظهر
پژوهشی توسط کلینیک مایو انجام شده که نشان می دهد، اواسط بعدازظهر بهترین زمان برای چرت روزانه است. این بدین دلیل است که افراد بعد از ناهار کمی احساس خواب آلودگی یا کاهش سطح هوشیاری دارند و احتمال تداخل خواب روزانه با خواب شبانه در این ساعات از دیگر ساعتهای بعدازظهر کمتر است.
کلینیک مایو پیشنهاد می کند بیشتر از 10 الی 30 دقیقه چرت روزانه نداشته باشید وگرنه دچار خستگی و خمودگی خواهید شد.
بهترین زمان برای برگزاری جلسه: یکشنبه ساعت 3 بعدازظهر
نتایج یک تحقیق نشان می دهد ساعت 3 بعدازظهر یکشنبه (دومین روز هفته کاری) بهترین زمان برای تشکیل جلسات تیمی است، زیرا زمانی است که احتمالاً تمام اعضا حاضر می شوند. در مقابل، ابتدای روز بدترین زمان برای برگزاری جلسه مشخص شده است.
کیت هریس، پژوهشگر ارشد این تحقیق می گوید: "باید به افراد برای آماده شدن زمان بدهیم. اگر جلسه را ساعت 9 صبح برگزار کنیم، شرکت کنندگان یا بدون آمادگی وارد جلسه می شوند یا روز قبل را به آماده سازی برای جلسه سپری می کنند."
انجام کارهای خلاقانه: وقتی خسته هستید
شاید تصور کنید کارهای خلاقانه را باید وقتی کاملاً هوشیار و پرانرژی هستید انجام دهید، اما پژوهشها خلاف آن را ثابت می کند.
پژوهشگران می گویند دلیل این مسئله آن است که تمرکز از نیروی بازدارندگی ذهن شرکت کنندگان می کاهد و ذهن آنها را برای پالایش اطلاعات غیرضروری از ناخودآگاهشان توانمند می سازد.
منبع: businessinsider
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مهارت فکر کردن!
یادم میاید که سر کلاس درس استراتژی که در دانشکده MBA داشتم، استاد درس یک روز سر کلاس آمد و با تاکید بسیار گفت، لطفا قبل از هر کار مشخصی،فکر کنید؛ فکر کنید؛ فکر کنید.
این حرف بسیار ساده استاد، برای من عجیب بود؛ خب معلوم است که همه فکر میکنیم؛ مگر فکر کردن کار سختی است!
بعدها که مطالعات و تجربیاتم بیشتر شد، ارزش آن جمله را بسیار زیاد فهمیدم:
فهمیدم و اعتقاد دارم که ما آدمها سر یک موضوع مشخص، خیلی کم فکر میکنیم.
بنابراین همه چیز را ساده میبنیم و بنابراین قضاوت میکنیم و بنابراین خطا میکنیم و بنابراین ظلم! میکنیم و حال همه را بد میکنیم.
فکر کردن یک مهارت است؛ در برخی منابع گفته اند که شش سطح برای فکر کردن داریم:
سطوح پایین مهارت فکر کردن به ترتیب شامل مهارت بخاطر سپاری، مهارت فهمیدن و مهارت اعمال کردن است.
کسی که میتواند چیزی را بخاطر بسپارد، کمترین سطح از فکر کردن را دارد و کسی که میفهمد و آنچه را فهمیده میتواند اعمال کند، سطوح بعدی مهارت فکر کردن را دارند.
سطوح بالای مهارت فکر کردن ارزش بالاتری دارند و به ترتیب از ارزش کم به زیاد شامل تحلیل، ارزیابی(Evaluation) و خلق (Creation) هستند.
اگر شما بتوانید موضوعی را تحلیل کنید، یعنی میتوانید شناخت خود از موضوع را از جهات مختلف (همه جهات) مکتوب و دسته بندی کنید.
اگر شما میتوانید علاوه تحلیل کردن، به صورت مستدل در مورد خوبی یا بدی چیزی نظر دهید، شما توان ارزیابی دارید.
اگر بتوانید علاوه بر اینها (دقت کنید علاوه بر اینها!) حرف و روش تازه ای را با تحلیل و ارزیابی، اثبات کنید که بهتر است، شما توان خلق کردن دارید.
بنابراین صرف داشتن یک ایده، در ذهن، بصورت شفاهی، و بصورت توفان فکری، حتما یک خلق جدید نیست.
یک ایده جدید وقتی قابل خلق است که با تحلیل و ارزیابی در مورد بهتر بودن آن بتوان قضاوت کرد.
یک مدیر خوب، باید حداقل توانایی تحلیل خوب را داشته باشد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هدف را فراموش نکنید اما نتیجه را به دست فراموشی بسپارید!
منتظر نتیجه گرفتن کار و کوشش، سبب شکاف و شقاق درونی می شود.فرض کنید که شما میخواهید به یک هدفی برسید. مثلاً میخواهید در کنکور دکتری مثلاً فلان رشته قبول بشوید. خوب مثل هر انسان عاقلی،باید تمام مقدمات لازم را برای قبول شدن آماده کنید. مثلا باید درس بخوانید، تمرین حل کنید، تکلیف انجام بدهید، و هزار کار باید بکنید تا این که بتوانید در کنکور موفق باشید. همه این کارها را میکنید ،که البته هیچ عیب و ایرادی ندارد، وارد جلسه کنکور میشوید، آن جا هم دقت میکنید، عجله نمیکنید، با طمانینه، با وقار امتحان را می دهید و بیرون می آیید. تا اینجا هیچ مشکلی ندارد. مشکل از آن جا شروع میشود که وقتی از جلسه امتحان بیرون میآیید، تا وقتی نتایج امتحان را بدهند، دائماً دغدغه دارید، که کی نتایج را اعلام می کنند؛ آیا قبول میشوم، آیا قبول نمیشوم؟
عارفان به ما میگفتند هدف را فراموش نکنید، اما نتیجه را به دست فراموشی بسپارید، چون نتیجه به دست تو نیست. منتظر نتیجه ماندن تمرکز را کم می کند هدفت این بود که در کنکور قبول بشوی، به اندازه لازم هم زحمت کشیدی.به محض این که که از جلسه کنکور بیرون آمدی، به کار بعدیت مشغول شو
در قرآن به پیامبر گفته است که «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ» وقتی از یک کاری فارغ شدی به کار بعدی بپرداز. برخی از عارفان از این آیه چنین برداشتی داشتند. یعنی می گفتند نباید درگیر نتیجه کارمان باشیم؛ چرا که نتیجه همیشه آدمی را در آینده نگه می دارد و از زمان حال بیرون می کند. ضمن این که منتظر نتیجه بودن هیچ تاثیری در خود نتیجه ندارد. وقتی منتظر بودن هیچ تاثیری در خود نتیجه ندارد چرا وجودمان را از آن تمرکزی که لازم است دور می کنیم و منتظر نتیجه می شویم؟
سعی و تلاش آدمی شرط لازم برای موفقیت است اما شرط کافی نیست. میلیاردها عامل خارج از اختیار ما وجود دارند که باعث موفقیت یا عدم موفقیت می شوند. ما تنها باید سعی و تلاش خودمان را انجام دهیم و در باقی امور توکل کنیم. یعنی آن را بر دوش عالم بیندازیم. قرآن می فرماید: «فاذا عزمت فتوکل علی الله » . وقتی تصمیمت را گرفتی که کاری را انجام بدی نتیجه را به خداوند بسپار، چرا که نتیجه در اختیار تو نیست.
آیا میشود گفت که هر که درس خواند در کنکور قبول می شود؟، نه، اگر همه دو میلیون آدمی که درکنکور شرکت میکنند، بیشترین حد درس را بخوانند، باز هم یک دهم آن ها در کنکور قبول میشوند، نه دهم آنها در کنکور عقب میافتند، چرا؟ چون اساساً شرط لازم برای موفقیت در کنکور و در هر کاری تلاش است، اما شرط کافی تلاش نیست، میلیاردها چرخ و دنده دیگر در عالم باید دست به دست هم بدهند تا تو قبول شوی .
«از رنج، کسی به گنج وصلت نرسید/ وین طرفه که بی رنج ، کس آن گنج ندید.میگوید که هیچ کس نیست که بگوییم لزوماً با رنج کشیدن به گنج میرسد، اما همه کسانی که به گنج رسیدند حتماً رنج کشیدند. این معنایش این است که رنج شرط لازم است اما شرط کافی نیست.تمام فعالیتهای عالم همین طور است، فقط عشق الهی و گنج محبت خدا و این ها نیست،
همه چیز این گونه است که تلاش من، شرط لازم موفقیت است، اصلاً شرط کافی نیست خیلی چیزهای دیگر باید دست به دست بدهند تا موفقیت حاصل شود. از نظر عارفان منتظر نتیجه ماندن هم تمرکز را از آدمی سلب می کند.
منبع: سخنرانی مجموع نشینی استاد مصطفی ملکیان
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
فریب زندگی اسلایسی دیگران را نخوریم!
یک نفر عکسی از پاهای تُپل نوزادی را در توئیتر به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته: اگر می خوایید گاز بگیرید برید ته صف!
صدها نفر برای این پاهای بامزه غش و ضعف رفتهاند. چند نفر نوشتهاند همین فردا میرم «شوور»! میکنم، دو سه نفر نوشتهاند اصلاً من به عشق همین پاها میخوام بچهدار شم و ...
مردی روی نوک کوهی ایستاده و دستهایش را باز کرده و نوشته: زندگی یعنی فتح قلهها!
زنی در اینستاگرام عکسی از قورمهسبزی که پخته منتشر کرده و نوشته: هرکی هرچی دلش میخواد بگه. من عاشق اینم برای همسرم قورمهسبزی بپزم، اونم بیاد بشینه موهامو ببافه.
دهها نفر نوشتهاند: آره خوشبختی یعنی همین! خوشبختید شما...حسودیم شد.... خوش به حال جفتتون... دلم برای خودم سوخت و ...
مردی عکسی از سوئیچ ماشینی که خریده را منتشر کرده و نوشته «بالاخره خریدمش». جماعتی لایک کردهاند که خوش به حالت و مبارکه و ...
اینها همه بُرش هایی از زندگی هستند نه تمام آن. زندگی اسلایسی! آن بخش از زندگی که دست چین میکنیم و به واسطه شبکههای مجازی به دیگران اجازه میدهیم آن را ببینید و بسیاری بر اساس همین «اسلایس» ما را قضاوت میکنند.
بسیاری از آنها که برای آن پاهای تپل دوستداشتنی غش و ضعف میروند اگر همان کودک را به آنها بدهید که ساعت سه نصفه شب بیدار میشود، زار میزند، نمیخوابد، پوشکاش نیاز به تعویض دارد، شیر میخواهد، خواب را از آدم میگیرد و ...
بعید است هنوز فقط به خاطر گازگرفتن پاهایش به او وفادار بمانند و کماکان بچه بخواهند. کودک فقط گازگرفتن نمیخواهد، احساس مسئولیت و مراقبت دائمی هم میخواهد. میتوانید؟
این تصور که زندگی مشترک فقط آن لحظه است که بوی خوش قورمهسبزی در فضای خانه میپیچد یا مرد مینشیند به بافتن گیسوی زن، یک فانتزی زیباست اما وقتی عملی نمیشود بسیاری از همسران احساس ناکامی میکنند که پس چرا زن من قورمهسبزی نمیپزد؟ یا چون همسرم موهام رو نمیبافه پس دوستم نداره!
مردی که خسته از جدال در یک زندگی بیرحمانه به خانه میآید و هنوز ذهنش درگیر پرخاش رئیس و ضرر و زیان ناشی از معامله و ترافیک کُشنده و بیثباتی بازار و ... است دل و دماغی برایش نمیماند که شب هنگام وقتی میرسد بنشیند به بافتن گیسو!
البته که اگر این کار را بکند عجب مرد نیکویی است اما اگر هم حال و حوصلهاش را نداشتهباشد دلیل بر فقدان عشق و دوست نداشتن همسر نیست. آن یک عکس که دیدهاید هم نشان خوشبختی تمام وقت آن زوج نیست. فقط یک بُرش دست چینشده از یک زندگی است. یک اسلایس!
فتح قله ها لذتبخش است اما قبل از آنکه کسی روی نوککوهی فاتحانه عکس یادگاری بگیرد، باید رنج بالارفتن از آن را به جان بخرد. عرقریختن، زمینخوردن، تحمل سرما و گرما، تاول زدن پا و ... آن عکس فقط یک بُرش است. فقط یک اسلایس لذتبخش!
مردی که عکسی از سوئیچ ماشین اش را به اشتراک گذاشته هم دشواری خریدن آن را که علنی نکرده. غبطهخوردن به آن لحظه گرچه واکنشی طبیعی است اما شاید اگر رنج رسیدن به این موفقیت را میدانستیم هرگز غبطه نمیخوردیم. این تنها یک بُرش از زندگی مرد است. یک اسلایس نه تمام آن.
خلایق حق دارند هر اسلایسی از زندگی شان که دوستدارند را به نمایش بگذارند اما ما حق نداریم آن یک اسلایس را «تمام» زندگیشان فرض کنیم، دست به مقایسهاش با زندگی خودمان بزنیم و احساس ناکامی کنیم.
زندگی اسلایسی میتواند آفت آرامش مان باشد اگر باور نکنیم که بسیاری از عکسهایی که میبینیم و حرفهایی که میشنویم تنها بُرشهایی گزینش شدهاند، نه تمام آن!
عصرایران
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
روزمرگیهای سالم برای تقویت ذهن
1- صبحانه خوردن
صبحانه منجر به بهبود عملکرد شناختی، حافظه و تمرکز بهتر میشود. شکی نیست که صبحانه بهترین غذا برای مغز است.
2- نوشیدن چای سبز
یکی از سالمترین نوشیدنیها که سرشار از آنتی اکسیدان و آلکالوئیدها است و به عملکرد مغز کمک میکند، چای سبز است. این نوع چای به کاهش سطح افسردگی و استرس نیز کمک میکند.
3- حل پازل
وقتی روی روال حل پازل می افتید، به سادگی میتوانید ذهن خود را فعال نگه دارید و قدرت حافظه خود را بهبود بخشید.
4-مصرف آنتی اکسیدان ها
آووکادو، اسفناج، کلم بروکلی، مارچوبه، چغندر و ... سرشار از آنتی اکسیدان ها هستند و میتوانند به بهود تمرکز، حل توانایی مسئله و بهبود حافظه کمک کنند. آنتی اکسیدان ها به کند کردن روند پیری مغز معروفند.
5- خواب کافی
خواب مناسب با ذهن سالم در ارتباط مستقیم است و در عوض کمبود خواب تواناییهای فکری را کاهش میدهد.
6- يادداشت وقایع روزانه
محققان دریافتهاند که نوشتن خاطرات روزانه میتواند مغز را تحریک کند و منجر به تعادل بین ذهن، بدن و احساسات شود.
7- دور ماندن از داروهای مخدر
از آنجا که داروهای مخدر میتواند منجر به آسیبهای دائمی به مغز شود، دور ماندن از آنها با افزایش قابلیت در تفکر و قدرت توجه همراه است.
8- كاهش استرس
استرس شغلی و استرس در روابط اجتماعی تأثیر منفی روی عملکرد مغز دارد. مهار کردن استرس و در میان گذاشتن مشکلات با خانواده و دوستان از این تأثیر منفی به میزان قابل توجهی میکاهد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ضعف سوادرسانهای مخاطب و بازیچه رسانهها شدن!
اتفاقاتی که این روزها در بازار سکه و ارز شاهد آن هستیم تا مدتها میتونه موضوع پژوهشها و مقالات مختلفی باشه؛ از بررسی رفتار مردم گرفته تا بررسی نقش رسانهها.
اما چیزی که بیش از بقیه من رو عذاب میده سطح پایین سوادرسانهای مردم جامعه و نبود نگاه انتقادی در آنها نسبت به رسانهها است.
مثلا فرض کنید بنده به عنوان یک دلال یا مفسد اقتصادی یا آقازاده یا عامل دولت یا هرچیز دیگهای، تنها مبلغ یک میلیارد تومان رو بین کانالهای پرمخاطب تلگرام، توئیتر و فالشگرامهای اینستاگرام توزیع کنم و از اونا بخوام که یک خط خبری ثابت درباره افزایش قیمت دلار و هجوم مجدد مردم برای خرید ارز در میدان فردوسی و صرافیها رو دنبال کنند و همزمان چندین میلیارد دیگه بین دلالها توزیع کنم که توی میدان فردوسی شروع کنند به خرید و فروش دلار با قیمت بالا، به نظرتون عکسالعمل مردم و بازار نسبت به این کار من چیه و چه تاثیری روی بازار میذاره؟!!!
حالا اگه بگم یکی از دلایل اصلی افزایش دلار در ماههای گذشته همین بوده نظرتون چیه؟!!! اگه بگم عکس همین قضیه در روزهای اخیر برای کاهش قیمت ارز اتفاق افتاد چی؟!!!
متاسفانه در روزگاری که اخلاق رسانهای تقریبا مُرده و پول حرف اول رو میزنه، بی سوادی رسانه ای و عدم مواجههی انتقادی با رسانهها باعث شده که مردم جامعه طعمهی راحتی برای سودجویان باشند که همواره و در هر شرایطی متضرر می شوند!
فرض کنید طی یک هفته مدام اخباری در رسانههای پرمخاطب تلگرامی منتشر شود مبنی بر اینکه با توجه به شرایط اقتصادی کشور و به نظر کارشناسان اقتصادی و متخصصین حوزه خودرو، قیمت پراید در سال ۹۸ با رشد چهل درصدی مواجه خواهد شد یا اینکه عرضه پراید توسط شرکت سایپا تا هفتاد درصد کاهش خواهد یافت.
به نظرتون چه راهکاری راحت تر از این برای خالی کردن انبارهای شرکت سایپا و هجوم مردم برای پیشخرید پراید و جبران کمبود احتمالی بودجه شرکت سایپا وجود داره؟!!!
متاسفانه اخبار دقیقی داریم که بسیاری از کانالهای پرمخاطب تلگرامی به راحتی با دریافت رانت و هزینههای بالا، درباره موضوعات مختلف، اخبار کذبی رو منتشر میکنند و با مهندسی افکار عمومی جامعه، به رفتار مردم جهتدهی میکنند که همواره موجب سود عدهای خاص و ضرر عموم مردم میشود!
منبع: سواد رسانه ای
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید