| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
قدرت و سیاست در سازمان
نفوذ: نفوذ فراگرد اثرگذاری بر افکار، رفتار و عواطف شخص دیگر است. این شخص ممکن است رئیس( نفوذ از پایین به بالا) کارمند( نفوذ از بالا به پایین) یا همکار( نفوذ مورب) باشد.
نتایج احتمالی اعمال نفوذ عبارتند از:
1-تعهد: طرفی که نفوذ بر وی اعمال شده با اشتیاق با درخواست اعمال نفوذ کننده موافقت می کند.
2-سازگاری و انطباق: طرفی که بر وی اعمال نفوذ شده با بی میلی خود را با درخواست اعمال نفوذ کننده سازگار می کند.
3-مقاومت: طرفی که بر وی اعمال نفوذ صورت گرفته برای عدم انجام درخواست بهانه می آورد و از انجام آن سر باز می زند.
قدرت: از دیدگاه رابینز قدرت توان بالقوه ای است که شخص الف دارد تا بر رفتار ب اثر بگذارد طوری که ب را وا می دارد تا کار مورد نظر او را انجام دهد ( اگر غیر این بود چنین نمی کرد).
نفوذ اجتماعی:فرایند اثرگذاری بر دیگری به طور مطلوب را نفوذ اجتماعی گویند.
رابطه قدرت و اختیار:
1-اختیار بدون قدرت: زمانی رخ می دهد که مدیر بدلیل ناسازگاری با مافوقش قدرت تنبیه ندارد.
2-قدرت بدون اختیار: فرد توانایی نفوذ دارد اما به طور مستقیم نمی تواند قدرت را اعمال کند مانند منشی مدیران کل.
3- اختیار توام با قدرت: شخص در این وضعیت هم قدرت دارد و هم اختیار.
*مدیر موفق کسی است که اختیارش را با قدرتش پشتیبانی کند.
تاکتیک های اعمال قدرت:
1-استدلال
2-دوستی
3-ائتلاف
4-چانه زنی و مذاکره
5-دستور مستقیم
6-توسل به مقامات عالی
7-تحریم و اعمال زور.
رفتار سیاسی:
1-استفاده از قدرت برای اثرگذاری بر تصمیم گیری در سازمان یا رفتار افراد به منظور تمرکز و دستیابی به اهداف شخصی
2-تلاش اعضای سازمان برای بسیج افراد در حمایت یا مخالفت با سیاست ها، قوانین،اهداف و یا دیگر تصمیماتی که نتایج حاصله از آنها بر کار و فعالیت و همچنین عملکرد آنها موثر بوده است.
3-آن دسته از فعالیت های که بعنوان بخشی از نقش رسمی در سازمان ضرورت ندارد ولی در امر توزیع مزایا و کاستی های درون سازمان اعمال نفوذ می نماید.
*زمانی که اعضای سازمان به قدرت خود جامه عمل بپوشانند گفته می شود سیاست مدار شده اند.
انواع رفتار سیاسی:
1-مشروع:
سیاست های عادی روزانه(شکایت کردن به سرپرست، تشکیل ائتلاف، رعایت نکردن سلسله مراتب و...).
2-نامشروع:
که باعث نقض قوانین و مقررات می شود مانند اغتشاش، نپوشیدن لباس کار و...
قواعد سیاسی حاکم بر سازمانها:
1-اتوکراسی: حکومت مطلقه یک نفر( دیکتاتوری)
2-تکنوکراسی( حکومت افراد متخصص)
3-بوروکراسی( حکومت قوانین، مقررات و مکتوبات)
4-دموکراسی:مستقیم( همه افراد با هم تصمیم می گیرند)
رابطه رفتار سیاسی و تمرکز:از آنجا که رفتار سیاسی برای فرد هزینه دارد معمولا به صورت گزینشی روی می دهد. در سازمانهای که قدرت متمرکز است کمتر روی می دهد چرا که در سازمانهای بوروکراتیک مجالی برای ائتلاف وجود ندارد.
آیا وجودرفتار سیاسی برای سازمان مفید است؟وجود رفتار سیاسی در حد کم و در حد زیاد برای سازمان مضر است چون در حالت اول فرد به کندی ارتقا می یابد و در حالت دوم نیز فرد به خود خدمتی محکوم شده و حیثیت و اعتبارش به خطر می افتد لذا سطح متوسط آن برای ادامه حیات سازمان مفید است.....
با تشکر از اقای دارابی فرد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چرخه ساختن و تخریب کردن اقتصاد کشور
هاینریش بل رمان معروفی دارد به نام "بیلیارد در ساعت نه و نیم" .داستان پدربزرگی است که کلیسایی را میسازد. پسرش که کلیسا را تخریب میکند و نوهاش که همان کلیسا را دوباره میسازد. چه داستان عجیبی.
به نظرم چرخه انتخابات در ایران شباهت زیادی با داستان "بیلیارد در ساعت نه ونیم" هاینریش بل دارد. این گونه که؛ معمولا سیاستمداری وارد چرخه انتخابات ما می شود که معتقد است هرآنچه دیگران ساختهاند، از پایه غلط است و باید تخریبش کرد. وقتی قدرت را در دست بگیرد، همه بنیانهای جامعه را تخریب میکند اما قادر نیست بنای جدیدی ایجاد کند.یا اگر بنای جدیدی بسازد،احتمالا به کار هیچ کس نمیآید.به این ترتیب فرد سوم با شعار احیای بنیانهای جامعه میآید و قدرت را در دست میگیرد. هنوز کارش تمام نشده که دیگری میآید و میگوید تو نمیتوانی و من میتوانم.
هرچند داستان ساختن و تخریب کردن معمار و فرزندانش را در رمان هاینریش بل، شبیه چرخه فعلی انتخابات در ایران میدانم اما بیشتر تحت تأثیر سیاستگذاری هایی قرار گرفتهام که خیلی از کشورها از جمله آلمان پس از جنگ برای دوره بازسازی در پیش گرفتند.البته طبیعی است که ایران وارد جنگی نشده اما رقابت های انتخاباتی این دوره،به مثابه یک جنگ، تا امروز خسارت های زیان باری به بنیان های اخلاقی و روانی جامعه ما وارد کرده است.
در واقع،رقابت ها و مناظره های انتخاباتی را به مثابه جنگی تبلیغاتی میدانم که پس از پایان آن،باید دوره بازسازی را در جامعه آغاز کرد.
به همین دلیل معتقدم بازسازی ساختارهای تخریب شده اخلاقی و اجتماعی،باید فراتر از برنامههای یک دولت در دستور کار ارکان مختلف نظام قرار گیرد.
هرکدام از نامزدهای فعلی انتخابات که رئیس جمهور آینده کشور شوند،با صدها علامت سوال در ذهن مردم مواجهند.بسیاری از خط کشی های اخلاقی و بسیاری از اصول دینی و مذهبی ما ودر نهایت، سرمایه اجتماعی کشور در یک ماه گذشته مخدوش شده و دولت آینده ناچار است آنها را بازسازی کند.
ایران ما امروز بی شباهت به آلمان پس از جنگ نیست که نه فقط نیازمند احیای ساختار اقتصادی بود، که نیازداشت بنیانهای اخلاقی و اعتماد به نفس ملیاش را نیز بازسازی کند.
شما چقدر جرأت اصلاح دارید ؟
فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت ، استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند.
استاد به شاگرد گفت:
همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه....
( این مورد در کسب و کارها نیز مصداق دارد، این اگر در کسب و کارتان و یا شغلی که هم اکنون دارید اشتباه یا خطایی انجام دادید ، قدرت آن را داشته باشید که خطای خود را جبران کنید و از دیگران انتقاد نکنید و خود را مسئول کارهای خود دانسته یا اگر به بخشی از کسب وکار انتقادی وارد دانستید باید شهامت ارائه راهکار و اصلاح ایراد مد نظر را نیز داشته باشید، رمز موفقیت در این است)
1- کاری را انجام دهید که لازم است؛ نه کاری که دلتان می خواهد.
برای یک ثروتمند انجام کارها کافی نیست؛ او باید کارهای درست را انجام دهد. کارهایی را انجام دهید که بیشترین تاثیر را بر کسب و کارتان خواهد داشت.
2- از فرصت ها بهترین استفاده را بکنید.
حل مسئله به نتایج موثر منجر نمی شود، فقط جلوی آسیب را می گیرد. برای کسب نتیجه باید از فرصت ها بهترین استفاده را کرد. حل مشکلات را به دیگران واگذار کنید و خود به دنبال فرصت ها باشید.
3- بهره وری عادت ثروتمندان است
برای داشتن بازده کاری بالا باید به طور مستمر و همیشگی رفتارهای کارآمد را تبدیل به عادت کرد. این بدان معناست که برای کارآمد بودن لازم نیست کارهای بزرگ انجام دهید بلکه باید کارهای کوچک اما صحیح روزمره را به طور منظم تکرار کنید. به قول معروف «شما همان چیزی هستید که همیشه تکرار می کنید».
4- زمان خود را مدیریت کنید
مهمترین چیزی که یک ثروتمند مدیریت می کند نه افراد هستند و نه بودجه بلکه زمان است. طرز استفاده شما از زمانتان میزان بهره وری شما و در نهایت میزان ثروت شما را تعیین می کند.
5- به دنبال تعالی باشید
برای بزرگ شدن باید آنقدر اعتماد به نفس داشته باشید که باور کنید جهان واقعا به شما و قدرت شما نیاز دارد. اگر به توانایی های خود باور نداشته باشید نمی توانید با اطمینان تصمیم بگیرید و با شجاعت اقدام کنید.
6-زیاد تصمیم نگیرید
ثروتمندی که تصمیمات زیادی می گیرد هم تنبل است و هم ناکارآمد. ثروتی که خوب اداره می شود، بحران های اندکی دارد. اگر دائم در حال تصمیم گیری هستید بدانید که دستورالعمل های لازم و صحیح را ایجاد نکرده اید.
1-به دست نیاوردن آن چه که خواهان آن هستیم
اعتقاد نامه برای رنج دیدگان
من از خدا قدرت خواستم تا بتوانم پیشرفت کنم
من مریض شدم تا بتوانم متواضعانه اطاعت کنم
من سلامتی خواستم تا بتوانم کارهای بزرگتر انجام دهم
من تندرستی به دست آوردم تا بتوانم کارها را بهتر انجام دهم
من ثروت خواستم تا شاد باشم
من فقیر شدم تا این که خردمند شوم
من قدرت خواستم تا بتوانم احترام دیگران را جلب کنم
من ضعیف شدم تا بتوانم احترام دیگران را احساس کنم
من همه چیز خواستم تا بتوانم از زندگی لذت ببرم
من زندگی ام را فدا کردم تا بتوانم از همه ی چیزها لذت ببرم
من چیزهایی را که طلب کرده بودم به دست نیاوردم-اما هرچیزی که امیدش را داشتم به دست آوردم.
تقریبا به جز خودم،دعاهای ناگفته ام پاسخ داده شد.
من،بین همه ی انسان ها،از لحاظ آمرزیده شدن بسیار ثروتمند بودم
(سخن از یک فرد گمنام)
2-به دست آوردن آن چه می خواهیم
هنگامی که نظام ارزشی مان مشخص نیست،به دست آوردن چیزی که می خواهیم می تواند فلاکت بار باشد
در درونتان مجموعهای از استعدادها و توانايیها نهفته است که اگر درست شناسايی و به کار گرفته شوند شما را قادر میسازند تا به هر هدفی که در نظر داريد برسيد. از چه قسمتهايی از کارتان بيشتر لذت میبريد و آنها را خيلی خوب انجام میدهيد؟ اين سوال بهترين راهنما برای يافتن استعدادهای واقعی شماست.
برایان تریسی
مردم گاهی اوقات در جاهایی دست به معاوضه هایی می زنند که نباید آن کاررابکنند.برای مثال درروابط بین فردی،آن ها پول و هدایا رابرای به دست آوردن محبت و زمان به کار می گیرند.بعضی از مردم به جای این که محبت و زمان کافی صرف زن و بچه شان بکنند،ترجیح می دهند هرآن چه که آن ها می خواهند برایشان فراهم کنند.
هنگامی که اولویت بندی ها به درستی انتخاب نشده باشد،مازمان را از دست می دهیم و هدر دادن زمان یعنی هدردادن زندگی.اولویت بندی مستلزم نظم در آن چه که باید انجام گیرد است نه این که هر کاری که دلمان خواست و یا هوس کردیم انجام دهیم.
با مشکلات و نواقص چگونه برخورد می کنید؟
پاسخ شما به این سوال نشانگر منش شما است.یکی از کلیدهای حل معمای موفقیت،درک و فهم است.فکر و ذهن مردم اغلب به پول،قدرت،خوشبختی یا مقام مشغول است.ماباید درک درستی از اولویت بندی های خود داشته باشیم.
با خواندن و حفظ کردن اصولی که به موفقیت منتهی می شوند،نمی توان موفق شد،بلکه باید این اصول را فهمیدوبه کار بست.
ماهرروز می شنویم که دانش قدرت است.اما دانش واقعا اطلاعات است و در واقع قدرت بالقوه است و تنها موقعی به قدرت تبدیل می شود که عمل شود.
چه تفاوتی است بین کسی که نمی تواند بخواند با کسی که می تواند بخواند،اما نمی خواند؟تفاوت زیادی نیست.
یادگیری مانند خوردن غذااست.چه مقدار غذاخوردن اهمیتی ندارد،مهم آن است که چه مقداری را هضم و جذب می کنیم.دانش،قدرت بالقوه ودانایی قدرت واقعی است.تعلیم و تربیت انواع مختلفی دارد و آن فقط گرفتن نمره و کسب رتبه نیست.تعلیم و تربیت می تواند شامل موارد زیر باشد:
1-آماده کردن زمینه ی رشد نیروها
2-یادگیری خود انظباطی
3-گوش دادن
4-تمایل به یادگیری
افکار ما نیز مانند ماهیچه ها،کوچک یا بزرگ شدن شان به مقدار و چگونگی تمرین ما بستگی دارد.
اگر فکر می کنید که تعلیم و تربیت پرهزینه است،پس به جهالت روی آورید(درک باک)
تعلیم و تربیت مثبت و مداوم،منجر به افکار مثبت می شود
تعلیم وتربیت،یک مخزن و گنج است.
متفکران مثبت مانند ورزشکاران هستند که از طریق تمرین،گنج درونی استقامت را در خود ایجاد می کنند که در هنگام رقابت ازآن استفاده کنند.اگر آن ها تمرین نکنند هیچ چیزی برای برداشت ندارند.
همین طور متفکران مثبت اندیش مرتبا نگرش های مثبت رااز طریق تغذیه ی مداوم ذهن با افکار خالص،قدرتمند و مثبت ذخیره می کنند.
آن ها می دانند که ما همه با چیزهای منفی روبرو می شویم واگر ما نگرش های مثبت را ذخیره کنیم می توانیم پیروزشویم وافکار منفی شکست خواهند خورد.متفکران دارای نگرش مثبت؛نادان نیستند وهم چنین نمی خواهند زندگی کورکورانه ای داشته باشند.آن ها افراد موفقی هستند که محدودیت های خودراتشخیص می دهند اما برروی نیرومندی های خود متمرکز می شوند.ارطرف دیگرناموفق ها،نیرومندی های خود را تشخیص می دهند،ولی برضعف های خود متمرکز می شوند.