| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
شروع روز کاری پیش از ساعت ۱۰ صبح «شکنجه» است ؟
دانشمندان علوم اعصاب معتقدند مضرات کمخوابی مشابه اعتیاد به سیگار و الکل است.
پژوهشگران دانشگاه آکسفورد میگویند مجبور کردن کارکنان برای شروع کار قبل از ساعت ۱۰ صبح، معادل شکنجه است و موجب بیماری، فرسودگی و استرس آنان میشود.
به گفته محققان گرچه پیش از رسیدن به سن ۵۵ سالگی، ساعت بیولوژیکی افراد بزرگسال با ساعت کاری ۹ صبح تا ۵ عصر هماهنگ میشود، اما این مساله یک «تهدید جدی» برای سلامت جسمانی و روانی افراد است. همچنین شرکتهایی که کارمندان را مجبور میکنند کار خود را صبح زود آغاز کنند، بازدهی کمتری دارند.
تحقیقاتی که بر روی خواب و مسائل آموزشی کودکان و نوجوانان صورت گرفته حاکی از این است که کودکان ۱۰ ساله نمیتوانند زودتر از ساعت ۸:۳۰ صبح بر روی مسائل آموزشی متمرکز شوند. همچنین مطالعات علمی نشان میدهد برای گرفتن بهترین نتیجه تحصیلی، بهتر است نوجوانان ساعت ۱۰ صبح و دانشجویان ساعت ۱۱ صبح فعالیتهای آموزشی و یادگیری خود را آغاز کنند.
دکتر پل کیلی، محقق دانشگاه آکسفورد در این زمینه میگوید: «ما نمی توانیم ساعت بیولوژیکی را تغییر دهیم. شما نمیتوانید یاد بگیرید که در یک زمان خاص بیدار شوید. بدن شما با نور خورشید سازگار است ولی شما از آن آگاه نیستید چرا که این سازگاری به بخش هیپوتالاموس مغز شما گزارش میشود نه چشمانتان.»
کمخوابی در افراد سبب خستگی، اضطراب، سرخوردگی، خشم، افزایش وزن، افزایش فشار خون، پایین آمدن ایمنی بدن و استرس آنها میشود. همچنین دانشمندان علوم اعصاب معتقدند آسیبهایی که در اثر کمخوابی به بدن انسان وارد میشود، مشابه مضرات مصرف دخانیات و اعتیاد به الکل است.
کمخوابی همچنین اثرات مخربی بر عملکرد و سلامت مغز، قلب و کبد دارد. فقط یک هفته با خواب کمتر شش ساعت در شب منجر به ۷۱۱ تغییر در نحوه عملکرد ژنها میشود.
به گفته محققان دانشگاه آکسفورد بهترین زمان خواب برای افراد نوجوان و بزرگسال حدود نیمه شب و بهترین زمان برخاستن حوالی ساعت ۱۰ صبح است.
منبع : سایت یورونیوز فارسی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دستورالعملی برای بهبود روابط شغلی
اکنون زمان بیشتری را با همکاران خود سپری میکنیم. با توجه به میزان سرمایهگذاری زمانی که انجام میشود، انتظار بازگشت سرمایه قابل قبولی هم وجود دارد. ایجاد روابط بهتر شغلی نیز به یکی از ضروریترین مولفههای مورد نیاز برای رشد و ترفیع تبدیل شده است. جین دیوال اشاره میکند از آنجاکه پیشرفت شغلی حاصل شبکهسازی است، کیفیت روابط کاری میتواند بهطور گسترده بر شانس بالا رفتن از نردبان پیشرفت شغلی بیفزاید.
به باور خانم دیوال «اگر از روابط شغلی مثبت بهرهمند نیستید، ایجاد شبکهای حرفهای از منابع و طرفدارانی که ارزش شما را درک میکنند و خواستار موفقیت شما هستند، دشوار خواهد بود. به روابط مثبت شغلی خود فکر کنید، هرچه طرفدار بیشتری داشته باشید به همان اندازه احتمال پیشرفت شغلی شما بیشتر خواهد بود.»
اکنون که از دلایل اهمیت سرمایهگذاری در زمینه توسعه و بهبود روابط حرفهای آگاه شدهاید، جین دیوال توصیههایی برای بهبود ارتباطات با همکارانتان دارد. چه یکی از اعضای تازه وارد تیم باشید یا یک مدیر فصلی، باید با راهکارهای تقویت پیوندهای شغلی برای توسعه مسیر شغلی خود آشنا شوید:
1- سخت نگیرید.
اگر در حال پیوستن به یک سازمان هستید، دیوال به شما توصیه میکند با یک جلسه غیررسمی برای آشنایی بیشتر این کار را آغاز کنید. سعی کنید با آنها به خوبی آشنا شوید. از تجارب آنها بپرسید، از تخصصهای خاص آنها و اینکه آیا بهعنوان یک عضو جدید پذیرای سوالات شما خواهند بود یا نه؟
2- تواضع و قدردانی را تمرین کنید.
هیچکس نمیخواهد با شخصیتی «همه چیز دان» وقت بگذراند. اگر چنین خصوصیت رفتاری داشته باشید به احتمال زیاد تعداد زیادی از افرادی را که طالب همکاری با شما هستند از دست خواهید داد. همیشه از افرادی که شما را در یادگیری و پیشرفت بهویژه در آغاز فعالیتتان در سازمان یاری میکنند، قدردانی کنید. چرا که این موضوع احتمال شکلگیری روابط مثبت را افزایش میدهد.
3- مشاهدهگر خوبی باشید.
قبل از هرگونه اظهار نظری زمان کافی برای درک فرهنگ و هنجارهای موجود اختصاص دهید. اطمینان حاصل کنید که برای تصمیمات سازمان احترام قائل هستید. این احترام و کنجکاوی به پیوندهای عمیق حرفهای ختم خواهند شد.
4- در سختترین شرایط هم صریح و صادق باشید.
به باور دیوال باید برای اصلاح برخی روابط شکست خورده اقدام کنید. بهترین توصیه وی در این خصوص تشخیص چالش یا مسالهای است که منجر به ایجاد مشکل شده است، مسوولیت آن را بر عهده بگیرید. جلسهای خصوصی با فرد مورد نظر ترتیب دهید تا با او گفتوگو کرده و عذرخواهی کنید. هرگز برای عذرخواهی دیر نیست.
5- از روابط کاری خود انتظارات روشنی داشته باشید.
مدیرانی که به دنبال توسعه فرهنگ سازمان یا تیم خود هستند، قدمهای کوچکی را در راستای تغییر بر میدارند. به نظر خانم دیوال کسب اطمینان از شفافیت انتظارات شما از اعضای تیم نکتهای مهم است. هر چه صراحت بیشتر باشد اعتماد به نفس اعضای تیم بیشتر خواهد بود و آنان از تمام توان خود برای برای انجام خواستههای شما استفاده خواهند کرد.
6- تعامل و مشارکت را فراموش نکنید.
دست کم هر دو هفته یکبار برای جلسات تشویق و تقدیر برنامهریزی کنید. افراد احتیاج دارند در محل کار دیده شوند، میخواهند مطمئن شوند که برای سازمان مهم هستند. تقدیر و تشویق راهکاری برای اطمینان دادن به کارکنان است، اطمینان از اینکه ارزشمند هستند. هرچه این اطمینان بیشتر باشد بیشتر برای موفقیت سازمان تلاش خواهند کرد.
7- به یاد داشته باشید همکاران و اعضای تیم هم انسان هستند
صرفنظر از سمتی که هر شخصی در سازمان دارد، او یک انسان است، درست مثل شما. با آنها مانند هر فرد دیگری تعامل داشته باشید. علایق آنها را بشناسید، با رویاها، زندگی شخصی، عادات و سرگرمیهای مورد علاقه آنها آشنا شوید. هر چه بیشتر با آنها آشنا شوید روابط عمیقتر و بهتری خواهید داشت.
8- تفاوتهای فردی را بپذیرید.
دانستن اینکه چه رفتاری مناسب تعامل با هر یک از همکاران است، به مهارتهای خاصی نیاز دارد. خانم دیوال بر این باور است که داشتن حسن نیت در این زمینه بهترین اصل است. همه ما انسان هستیم و تجربیات و پیش زمینههای مختلفی داریم که شکلدهنده شخصیت ما هستند. به این تفاوتها احترام بگذارید.
منبع: Fastcompany
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اولین روز هفته را با انرژی آغاز کنیم
معمولاً همه افراد از اولین روز هفته به عنوان بدترین روز خود یاد می کنند؛ اما نمی توان این روند روزمره را تغییر داد پس باید به بهترین نحو ممکن از آن استفاده کرد و با انجام دادن کارهای ساده در این روز انرژی کل هفته را در خودمان تأمین کنیم.
با انجام اقدامات زیر شنبه را به دوست داشتنی روز هفته تبدیل کنید.
1- شنبه را با یک کار ساده شروع کنید
طوری روزهای هفته را برای خود برنامه ریزی کنید که برای شنبه سادهترین کارها را در لیست تان نوشته باشید. همیشه تکمیل یک کار چنان احساس موفقیتی در فرد ایجاد می کند که باعث می شود آن شخص با انرژی و انگیزهای دو چندان به ادامه فعالیت خود در هفته بپردازد.
وقتی شما انجام تمامی کارهای سخت خود را به شنبه موکول می کنید این باور را در خود می پرورانید که شنبه همیشه خسته کننده ترین روز هفته است؛ اما واقعیت برنامه ریزی نادرست خود شماست. در حقیقت اگر کارهایی ساده را انتخاب کنید با کامل انجام دادنشان به آرامش ذهنی سرشار از موفقیت می رسید و مسلماً وقتی هفتهی خود را با چنین احساسی آغاز کنید تا آخر هفته پر انرژی خواهید ماند.
2- کارهای چالش انگیز را در اولویت قرار دهید
وقتی از انجام یک کار ساده فارغ و احساس خوشایند از اتمام آن کار را پیدا کردید دیگر وقت آن است به سراغ کارهای سخت بروید. نگران نباشید و به خود اعتماد کنید هنوز تا پایان روز فرصت دارید، به سراغ کارهای سخت بروید تا با تمام کردنشان بار زیادی از روی دوشتان برداشته شود تا دیگر نیاز نباشد بخواهید کل روز خود را با فکر کردن به آن اختصاص دهید.
همیشه انجام دادن یک سری کارهای ناخوشایند را مدام به تعویق می اندازیم ولی اگر حس می کنید کاری ندارید بهتر است به سراغ آنها بروید و از احساس منفی که بر روی ذهنتان دارند نجات پیدا کنید.
3- برای از بین رفتن انرژیتان به جنگ با خستگی میان روز بروید
این که اجازه ندهید خستگی میان روز انرژیتان را بگیرد برای تمام روزهای هفته توصیه نمی شود، اما اهمیت این کار در روزهای شنبه بیشتر است. حتماً به این نکته توجه داشته باشید تمام افراد بعد از دو روز تعطیلی و تفریح دوباره باید به حیطه کاری خود وارد شوند و این کاملاً طبیعی است مدیریت ساعت کاری لازم را نداشته باشند؛ پس این اطمینان را به شما می دهم با یک وقفه کوتاه به عملکرد ذهن خود کمک کنید.
4- شنبهها هم مثل بقیه روزها یک روز معمولی است
این نتیجه و تفکر خود ما انسانهاست که از شنبه به عنوان بدترین روز هفته یاد می کنیم. در واقع مغز ما به همه چیز آگاه است و بعد از شنیدن هر کلمهای تعیین می کند چه روحیهای داشته باشیم.
پس اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که نسبت به کلمه شنبه احساس بدی پیدا می کنید، سعی کنید کلمهای جایگزین آن کنید تا با آوردن آن کلمه به جای گفتن کلمه شنبه به اتفاقات مثبت فکر کنید.
اما اگر قادر به پیدا کردن افکار مثبت در خود نیستید با نوشتن جملات انگیزشی به خود کمک کنید تا زمانی که احساس خستگی می کنید با یک نگاه به جملات ذهنتان را تقویت کنید. شما با تلاش برای بهتر کردن شنبهها خواهید توانست روی بقیه ایام هفتهای که پیش رو خواهید داشت تأثیر بگذارید. پس اول هفته خود را پر انرژی آغاز کنید تا شاهد تأثیر آن روی کل ایام هفته خود باشید.
منبع: forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
یک دانشجوی خارجی که برای ادامه تحصیل به سوئیس رفته می نویسد: در زمان تحصیل، نزدیک دانشگاه یک خانه اجاره کردم. صاحبخانه یک خانم 67 ساله بود که با شغل معلمی بازنشست شده بود. طرح های بازنشستگی در سوئیس آنقدر قوی هستند که بازنشستگان هیچ نگرانی برای خورد و خوراک ندارند.
به این جهت؛ یک روز از اینکه متوجه شدم او کار پیدا کرده متعجب شدم! مراقبت از یک پیرمرد 87 ساله!
از او پرسیدم آیا برای نیاز به پول این کار را می کند، پاسخش من را متحیر کرد!من برای پول کار نمی کنم، بلکه "زمان" خودم را در "بانک زمان" سپرده می کنم تا در زمانی که (مثل این پیرمرد) توان حرکت ندارم، آنرا از بانک بیرون بکشم!
این اولین بار بود که درباره مفهوم "بانک زمان" می شنیدم! وقتی بیشتر درباره آن تحقیق کردم، متوجه شدم "بانک زمان" یک طرح بازنشستگی برای مراقبت از سالمندان است که توسط وزارت تامین اجتماعی فدرال سوئیس تدوین و توسعه داده شده است.
داوطلبان، زمان مراقبت از سالمندان را در حساب شخصی شان در "سیستم امنیت اجتماعی" پس انداز کرده تا وقتی خود؛ پیر ناتوان شدند یا نیاز به مراقبت داشته باشند، از آن برداشت کنند!
طبق قرارداد؛ یک سال بعد از انقضای خدمات متقاضی (سپرده گذاری زمان)، بانک زمان میزان ساعات خدمات را محاسبه کرده و به او یک "کارت بانک زمان" می دهد! وقتی او هم نیاز به کمک یک نفر دیگر دارد، می تواند با استفاده از آن کارت؛ "زمان و بهره" آنرا برداشت کند. بعد از تایید، بانک زمان داوطلبانی را برای مراقبت از او در بیمارستان و یا منزل تعیین می کند!
در ضمن، متقاضیان سپرده گذاری "زمان"، باید سالم و تندرست، دارای مهارت های ارتباطی خوب و پر از عشق و علاقه به همنوعان باشند!
صاحبخانه ام هفته ای دو بار برای مراقبت از پیرمرد سرکار می رفت و هر بار هم دو ساعت وقت برای خرید، تمیز کردن اتاق، آفتاب گرفتن پیرمرد و گپ زدن با او سرمایه گذاری می کرد
اتفاقا یک روز دانشگاه بودم که تماس گرفت و گفت در حالی که شیشه اتاق منزل خودش را تمیز می کرده از چهارپایه افتاده! من فورا مرخصی گرفتم و او را به بیمارستان رساندم. مچ پای او شکسته بود و برای مدتی نیاز داشت روی تخت بماند. داشتم کارهای تقاضا برای مرخصی جهت مراقبت خانگی را انجام می دادم که به من گفت جای نگرانی نیست چرا که برای برداشت از بانک زمان درخواست داده است!
ظرف کمتر از دو ساعت بانک زمان یک داوطلب فرستاد که به مدت یک ماه هر روز با گپ زدن و پختن غذاهای لذیذ از او مراقبت می کرد.
او به محض بهبودی، دوباره مشغول کار مراقبت از دیگران شد و گفت که می خواهد برای روزهای پیری زمان سپرده گذاری کند!
مسلما پیاده شدن چنین ایده ای در کشورمان که جمعیت سالمند آن نزدیک 10 درصد بوده و با شتاب به سمت 30 درصد شدن در حال حرکت است!، نه تنها هزینه های بیمه و مراقبت در دوران سالمندی را کاهش می دهد، بلکه موجب تقویت اتحاد و همبستگی میان نسل ها شده که در سایر طرح های پولی موجود نظیر خانه سالمندان و پرستار خانگی کمتر دیده می شود!
ایده "بانک زمان" یا "بانک مراقبت از سالمندان" اولین بار در سال 2012 و در شهر اس تی گلن سوئیس که جوانترین جمعیت را دارد، مطرح و پیاده شد و طبق گزارش دولتی که قصد دارد "فرهنگ زیبای روستایی مراقبت از یکدیگر" را به شهرهای مدرن بیاورد؛ بیش از نیمی از جوانان از این طرح استقبال کرده اند!
استقبال جوانان از چنین طرحی و همجواری، همزبانی و همدلی با سالمندان؛ یعنی ترکیب خامی و پختگی و کسب تجربه فراوان برای جوانان، زنده ماندن اخلاق و احترام به اصل و ریشه در جامعه و همچنین روشن شدن چراغ امید در دل سالمندان.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
می دانید چرا در دنیا هیچگاه مسابقه " خرسواری" برگزار نمی شود؟!
پس از انجام تحقیقات میدانی و عملی بسیار جانورشناسان، مشخص شد که اسب ها در میدان مسابقه فقط در خط راست و مستقیم حرکت کرده و نه تنها مانع جلو رفتن و تاختن سایر اسبها به جلو نمی شوند،بلکه هرگاه سوارکار خودشان یا سایر اسبها به زمین بیفتد، تا حد امکان که بتوانند آن سوارکار سقوط کرده را لگد نمی کنند.
اما خرها وقتی در خط مسابقه قرار می گیرند، پس از استارت اصلا توجهی به جلو و ادامه مسیر مسابقه به صورت مستقیم نداشته و فقط به خر رقیب که در جناح چپ و یا راستش قرار دارد، پرداخته و تمام تمرکزش، ممانعت از کار دیگران است!
یعنی تنها هدفشان این است که مانع رسیدن خر دیگر به خط پایان شوند!
حتی به این قیمت که خودشان به خط پایان نرسند.
امروزه از این موضوع در علم مدیریت بسیار استفاده می شود و بدین معناست که افراد ناتوان که می دانند خود به خط پایان نمی رسند، با سنگ اندازی و ایجاد مشکلات و چوب لای چرخ دیگران گذاشتن، به بهانه مختلف، مانع رسیدن دیگران به اهدافشان می شوند و در اصطلاح میگویند: "فلانی، مسابقه خر سواری راه انداخته است".
رابرت کیوساکی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دایره شایستگی!
این عبارت جالب را وارن بافت استفاده میکند. داخل این دایره تواناییهایی هستند که در آنها مهارت زیادی دارید. بیرون از آن، مسائلی هستند که یا فقط بخشی از آنها را متوجه میشوید یا اصلا چیزی از آنها نمیدانید.
شعار وارن بافت در زندگی این است:
دایره شایستگیتان را بشناسید و به آن پایبند بمانید. اندازه این دایره اهمیت زیادی ندارد. اما شناختن مرزهای آن بسیار حیاتی است.
تام واتسون، موسس شرکت آیبیام، در مورد خودش میگوید:
من نابغه نیستم. در بعضی موارد شایستگی دارم؛ اما خودم را اطراف آن موارد نگه میدارم.
تمرکز روی دایره شایستگیتان، علاوه بر مزایای مادی، برای شما مسائل احساسی خوبی هم بهدنبال خواهد داشت. احساس ارزشمند استادی، احساس خوبی است که کارایی شما را نیز بالا خواهد برد و همچنین دردسرهای تصمیمگیری در مورد پذیرفتن یا نپذیرفتن یک مسئولیت را از بین خواهد برد.
در دایره شایستگی است که صرفهجویی خوبی نسبت به دیگران، در زمان دارید.
در این دایره است که کمتر اسیر توهم و اشتباه میشوید. بهعلاوه ریسکپذیری شما در این محدوده بهتر انجام خواهد شد، زیرا اطلاعات کافی از اوضاع دارید و میتوانید پیشبینی کنید که تقریبا قرار است چه اتفاقی بیفتد.
نتیجه اینکه خودتان را بابت نقطه ضعفهایتان سرزنش نکنید. اگر دست و پا چلفتی هستید، یادگرفتن رقص باله را فراموش کنید!
اگر ملاقات با عمهتان برایتان سخت است، فکر بازکردن رستوران را از سرتان بیرون کنید!
اینکه در چند حوزه متوسط یا زیرمتوسط هستید، اصلا اهمیتی ندارد. مهم اینست که حداقل در یک حوزه بسیار بالاتر از میانگین و در حالت ایدهآل بهترین باشید. بهمحض رسیدن به این مهم، سنگبنای محکمی برای زندگی خوب خواهید داشت.
هرساعتی که روی دایره شایستگی خود وقت بگذارید، معادل هزاران ساعتی که در جاهای دیگر صرف کنید، ارزش دارد.
هنر خوبزندگیکردن
رولف دوبلی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سوگیری اجتناب از شکست یا زیانگریزی
همه ما بیشتر ترجیح میدهیم از شکست اجتناب کنیم تا اینکه به موفقیت برسیم. اگر بخواهم سادهتر بگویم، احتمالا سعی میکنیم ۱میلیون تومان خود را از دست ندهیم، تا اینکه بخواهیم ۱میلیون تومان بهدست بیاوریم.
اجتناب از شکست، از دامهای ذهنی در روند تصمیمگیری است.
تا چه زمانی میخواهیم بهجای رسیدن به موفقیت، فقط از شکست اجتناب کنیم؟ تحقیقی از دانیل کانمن نویسنده کتاب خوبِ «فکرکردن، سریع و آهسته» نشان میدهد از منظر روانشناختی، شکستها دوبرابر اثرگذارتر از موفقیتها هستند. بهقول معروف، سیلی نقد بهتر از حلوای نسیه است.
این سوگیری درکشدنی است. شکست یعنی ازدستدادن چیزی که واقعا وجود دارد؛ اما بهدستنیاوردن موفقیت، یعنی ازدستدادن چیزی بهصورت نظری، نه عملی. اگر فرصتی برایمان پیش بیاید که ۱۰۰هزار تومان بهدست بیاوریم، اما از این فرصت استفاده نکنیم، بد است؛ اما اگر ۱۰۰هزار تومان داشته باشیم و آن را از دست بدهیم، خیلی خیلی بد است!
مشکلِ اجتناب از شکست این است که به پیشامدهای جاری میپردازیم؛ مثلا تصمیم میگیریم در همایشی شرکت نکنیم، چون نمیخواهیم یک ساعت از وقت خود را از دست بدهیم؛ اما اگر در این همایش، شریک مناسبی برای سرمایه گذاری پیدا کنیم، چطور؟
یا مثلا به این نتیجه میرسیم که لازم نیست بیستمیلیون تومان دیگر روی کسبوکارمان سرمایه گذاری کنیم، چون میترسیم پول خود را از دست بدهیم؛ اما اگر این پول موقعیتی فراهم کند که خط تولیدی ایجاد کنیم و آن خط تولید، منبع درآمد جدید فوقالعادهای باشد، چطور؟
مهم، ارزشگذاری درستِ این شکست احتمالی است. اغلب اوقات آنچه از دست خواهیم داد، آنقدر هم که در ذهنمان است، ارزشمند نیست.
بیایید اینطور به آن فکر کنیم: ما میتوانیم از بیشتر شکستها جانِ سالم بهدر ببریم؛ اما آیا روزی برای انجامندادن کارهایی که رسیدن به آرزوهایمان را محتمل میکردند، حسرت نخواهیم خورد؟
منبع: Inc
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
منحنی رتبه بندی و اخراج کارکنان جک ولش
منتقدان نام آن را «رتبهبندی و اخراج» (rank and yank) گذاشتهاند اما نام اصلی این مدل، «منحنی سرزندگی» است که نخستین بار توسط «جک ولش»، مدیرعامل سابق شرکت جنرال الکتریک مطرح شد. براساس این مدل، مدیران باید هر سال کارکنان خود را ارزیابی و به سه گروه تقسیم کنند: کارکنان نمونه که ۲۰ درصد جمعیت سازمان را تشکیل میدهند، کارکنان متوسط که ۷۰ درصد جمعیت سازمان را تشکیل میدهند و کارکنان ضعیف که تنها ۱۰درصد از جمعیت کارکنان هستند. ۲۰ درصد اول، باید از هرگونه پاداش و امتیازات ویژه بهطور سخاوتمندانه بهرهمند شوند و تا جایی که ممکن است از آنها قدردانی شود. به اعتقاد آقای «ولش»، از آنجایی که منابع مالی محدود هستند، تمام کارکنان سازمان نباید به یک اندازه پاداش دریافت کنند. او اعطای پاداش مالی بهطور یکسان به همه کارکنان را به آبیاری گیاهان با «آبپاش» تشبیه میکند و معتقد است که این کار، هدر دادن منابع مالی است.
افراد متوسط یا طبقه میانه باید زیر نظر مربیان آموزش ببینند و اهداف آنها کاملا مشخص شود. باید برای این افراد فرصتهایی فراهم شود تا بتوانند به کارکنان نمونه نزدیک شوند. به باور آقای «ولش»، سختترین مسوولیت مدیران در برابر این افراد، ایجاد انگیزه در آنها است. او در کتاب خود تحت عنوان «آیین پیروزی» در این رابطه میگوید: «بخش اعظمی از جمعیت کارکنان شما در این گروه قرار دارند پس مراقب باشید آنها را از دست ندهید. باید کمک کنید تا پیشرفت کنند». «ولش» معتقد است که جمعیت ۱۰ درصدی یا همان افراد ضعیف، اساسا اصلاح شدنی نیستند و باید اخراج شوند. اما منتقدان این روش معتقدند که رتبهبندی اجباری، جایگاه کار گروهی را زیر سوال میبرد و باعث میشود کار تیمی تاثیر خود را از دست بدهد. در چنین شرایطی، کارکنان ناخودآگاه وارد بازیهای مخربی میشوند که توسط مدیران طراحی شده تا دغدغه هر کارمندی کسب اعتبار برای خودش باشد و به دیگران اجازه پیشرفت ندهد.
«جفری ففر»، استاد دانشگاه استنفورد و «رابرت ساتن» از منتقدان سرسخت این مدل هستند. آنها برای اثبات مخالفت خود با رتبهبندی اجباری، میان بیش از ۲۰۰ کارشناس منابع انسانی یک نظرسنجی برگزار کردند تا درباره تاثیرات بهکارگیری این روش از آنها سوال کنند. این کارشناسان که با بیش از ۲۵۰۰ کارمند سروکار داشتند و اغلب آنها شاهد اعمال این روش در شرکتهای خود بودند اقرار کردند که رتبهبندی اجباری، پیامدهای مخربی به دنبال دارد، ازجمله: افزایش بیعدالتی، کاهش بهرهوری، ایجاد بستر بیاعتمادی میان کارکنان، کاهش همکاری و وظیفهشناسی کارکنان، تضعیف روحیه کارکنان و بیاعتمادی آنها نسبت به رهبری سازمان. چه از حامیان این مدل باشید و چه از مخالفان آن، بهتر است چند نکته را در این رابطه در نظر داشته باشید.
نخست آنکه، کارمندان نمونه را شناسایی کنید و از آنها با دست و دلبازی تقدیر کنید اما تنها به دنبال قدردانی از افرادی نباشید که همیشه در مرکز توجه بودهاند. این اشتباه است. دوم اینکه برای یک مدیر، اخراج یک کارمند به خاطر عملکرد ضعیفش، کار آسانی نیست؛ چرا که پیامدهای انسانی بزرگی به دنبال دارد و به نوعی نشانگر ضعف سیستم مدیریتی است، بهخصوص اگر مدیر سازمان شخصا کارمند مربوطه را استخدام کرده باشد. به همین علت، مدیران اغلب از اخراج کارکنان ضعیف امتناع میکنند. اخراج ۱۰ درصد از کارکنان در سال، جادو نمیکند اما بسیاری از مدیران معتقدند که برای شناسایی و غربال کردن کارمندان ضعیف، باید قانون و نظم مشخصی وجود داشته باشد. اگر واقعا ناچارید کارمندی را اخراج کنید و دوست دارید همه چیز خوب پیش برود، بهتر است همه چیز را به روز اخراج موکول نکنید. در حقیقت، گفتهها و رفتار شما در ماههای منتهی به اخراج یک کارمند است که فرآیند اخراج را سخت یا آسان میکند.
در یک محیط کاری سالم، انتظارات مدیران و مسوولیتهای کارمندان کاملا مشخص است و بازخوردها صریح و صادقانه هستند. در چنین بستری، اخراج کردن و اخراج شدن ممکن است اتفاق ناخوشایندی باشد اما دور از انتظار یا غافلگیرکننده نیست. از آنجا که در چنین فضایی، همه چیز قابل پیشبینی است، کارمندان ضعیف، پیش از آنکه کسی تصمیم بگیرد اخراجشان کند، خودشان استعفا میدهند. این اولین قانون اخراج یک کارمند است: «قابل پیشبینی بودن». «جک ولش» در این رابطه میگوید: «در شرایط ایدهآل آخرین مکالمه میان مدیر و کارمند به این شکل خواهد بود»:
مدیر: بسیار خوب، فکر کنم که حدس میزنید این جلسه درباره چیست.
کارمند: بله، حدس میزدم. فقط بگویید چه زمانی باید بروم و برنامه شما چیست؟
قانون دوم آقای «ولش»: «تحقیر را به حداقل برسانید».
حتی پس از اخراج یک کارمند، شما بهعنوان یک مدیر در برابر او مسوولید و باید کمک کنید قدم بعدی را بردارد.
به نقل از اکادمی منابع انسانی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
وقتی از بخش خصوصی حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟
توئیت کرده بودم که بخشخصوصی در سخنان رئیسجمهور حکم چرخ زاپاس را دارد و اشاره کرده بودم که هروقت ایشان این بخش را موتور محرک اقتصاد ببیند نه چرخ زاپاس،میتوانیم به آینده کشور امیدوار باشیم.
یکی از دوستان پرسید مگر «رئیسجمهور ترکیه چه نگاهی به بخش خصوصی دارد که رئیسجمهور ما ندارد؟»
به طور مشخص یاد خاطرهای افتادم که بازگو کردنش میتواند بهترین پاسخ به پرسش دوست قدیمی و سیاسیام باشد.
در سفری که در سال 1394 همراه با رؤسای اتاقهای شهرستانها به ترکیه داشتم، آقای «حصار چیکلیاوغلو» رئیس اتاق بازرگانی این کشور خاطرهای تعریف کرد که فهمیدم آنها که ترکیه را در مسیر توسعه قرار دادند،چه افکار بلندی داشتند.
آز آقای حصار چیکلیاوغلو پرسیدم سیاستمداران ترکیه به بخش خصوصی چه نگاهی دارند؟
گفت: نخستین روزهای حضور من در هیأت رئیسه اتاق ترکیه مصادف شد با قدرت گرفتن تورگوت اوزال. یک روز خواست به دیدارش بروم و گفت: تحولات مهمی در راه است و باید به دولت کمک کنید.پرسید برای شروع چه کنیم؟ گفتم: تنها راه این است که دولت کنار برود و میدان را به بخش خصوصی بدهد. گفت: از کجا باید شروع کنیم؟
گفتم: از همینجا. مگر نمیخواهید برای استقرار وزارتخانهها ساختمانی بزرگ بسازید؟ بدهید بخش خصوصی تکمیلش کند.
تورگوت اوزال برای اینکه در بخش خصوصی اطمینان ایجاد کند، ساختمان نیمه کاره و بسیار بزرگ دولتی را به اتاق بازرگانی به قیمت 100 میلیون دلار واگذار کرد اما قرارداد اجارهای تنظیم شد که بر اساس آن وزارتخانههای اقتصادی موظف شدند به این ساختمان نقل مکان کنند و بابت اقامت در آن،به اتاق بازرگانی ترکیه اجاره بپردازند.
به گفته آقای چیکلی اوغلو، وزارتخانههای اقتصادی ترکیه در حقیقت مستأجر اتحادیه اتاقها و مبادلات کالایی ترکیه هستند و وزرای اقتصادی نیز به واسطه این ارتباط،همواره در دسترس مستقیم تشکلهای بخش خصوصی قرار دارند.
تورگوت اوزال چه فکر بلندی در سر داشت و عجب نقشهای کشید. دو بال توسعه را همسایه کرد.در حالیکه مردمیترین سیاستمداران ما در ایران فکر میکنند بخش خصوصی در ایران به قدری ضعیف و نحیف است که قادر به ایفای نقش در اقتصاد کشور نیست. بیتعارف بگویم حتی تکنوکراتهای ما هم درک درستی از بخش خصوصی نداشته و ندارند اگر نه به بهانه ضعف بخش خصوصی، پای غریبهها را به اقتصاد باز نمیکردند.
صحبتهای آقای چیکلی اوغلو به همینجا ختم نشد. او خاطرهای هم از نورسلطان نظر بایف تعریف کرد؛«وقتی اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و قزاقستان مستقل شد، رئیس اتاق بازرگانی این کشور که دوست قدیمیام بود، دعوتم کرد تا به دیدار نورسلطان نظر بایف برویم. یک روز به اتفاق، به دیدار رئیس جمهور قزاقستان رفتیم. جلسه مفصلی داشتیم و یکی از پرسشها این بود که چرا بخش خصوصی مهم است؟
توضیح دادم که بخش خصوصی یک پایه توسعه است و اگر دولت میتوانست توفیقی داشته باشد،دولت شوروی باید موفقترین دولت میشد.درباره اوزال برایش گفتم و کارهای بینظیری که کرده بود؛ از جمله تجمیع بخشخصوصی و دولتی ترکیه در دو ساختمان یکسان و شبیه به هم. طوری که وزیر دولتی برای حل مشکل بخش خصوصی همواره در دسترس بخش خصوصی باشد. گفتم هروقت بخواهم به رئیس جمهور یا نخست وزیریا هرکدام از وزرای کشورم پیامی برسانم،نیم ساعت بیشتر طول نمیکشد. نظربایف خیلی از صحبتهایم را یادداشت کرد و در نهایت به رئیس اتاق قزاقستان گفت، مسیر ما هم همین است. همان که اوزال و ترکیه رفتند.»
نمیدانم حصار چیکلیاوغلو اخیرا به قزاقستان سفر کرده یا نه اما من و جدول رتبه بندی جهانی کسب وکارها شهادت میدهیم که قزاقستان آنقدرخوب عمل کرده که در رتبه جهانی سهولت کسب وکار حتی از ترکیه هم پیش افتاده است.
محسن جلالپور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
پرسهزنی اینترنتی خیلی هم بد نیست!
پرسه زنی در اینترنت یا «سایبرلوفينگ» بهعنوان رفتاری در جهت ناكارآمدی كاركنان در محيط های كاری یاد شده است.
پیامدهای پرسهزنی اینترنتی
پرسهزنی اینترنتی هر چند میتواند منجر به کاهش اثربخشی سازمانی بشود، ولی زمانی که به کارکنان و سازمان کمک کند، میتواند مفید باشد. جالب است بدانید که برخی دیگر از تحقیقات نشان میدهد که پرسهزنی اینترنتی، الزاما غیرمفید نیست و حتی میتواند سودمند هم باشد. این دسته از محققان باور دارند که استفاده از اینترنت میتواند منجر به خلاقیت، انعطافپذیری و پرورش یادگیری محیطی بشود.
پیامدهای مثبت پرسه زنی اینترنتی
تسکین خستگی و استرس
افزایش رضایت شغلی
خلاقیت
حس بهتر بودن
سرگرمی و در کل حس شادی در بین کارکنان
استنتون در تحقیقاتاش نشان میدهد که کارکنانی که از اینترنت استفاده میکنند رضایت شغلی بیشتری نسبت به کارمندانی که فاقد اینترنت هستند، دارند. زمانی که هدف کارمند فرار از کارهای روتین و کاهش استرس است، پرسهزنی اینترنتی بهعنوان یک رفتار سودمند خواهد بود و منجر به افزایش اثربخشی و کارایی عملکرد کارکنان میشود.
پیامدهای منفی پرسه زنی اینترنتی
شواهد بسیاری نشان میدهد که نتایج این گونه رفتارها هزینههای زیادی در منابع انسانی و منابع مالی برای سازمان خواهد داشت. برخی از اثرات منفی برای سازمان شامل خاتمهی همکاری با کارکنان، افزایش رفتارهای غیرحرفهای، نقض مقررات سازمانی و شخصی بههمراه میلیونها هزینه برای سازمان میشود. پرسهزنی اینترنتی همچنین میتواند منجر به کاهش عملکرد و بی کفایتی منابع انسانی جهت استفاده از شبکه، دلیل مشکلات امنیت شبکهای و افزایش ویروس و هکرها بشود. در مجموع پرسهزنی اینترنتی منجر به تشکیل شبکهای از رفتارهای انحرافی از کارکنان در سازمان میشود.
/مدیران فرهیخته
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه سفر خارجی مجانی برویم؟! یا چگونه یک شبه بدون هیچ زحمتی میلیاردر شویم؟!
صادق الحسینی
از همان ابتدا هم گفتم که سیاست ارز 4200 تومانی به اضافه ممنوعیت خرید و فروش ارز که سیاست ارزی فعلی دولت است به دلایل مختلف غلط بوده و متاسفانه نه تنها راه حل شوک ارزی که به کشور وارد شده نیست، بلکه خودش شوک جدیدی به اقتصاد وارد کرده و باعث شده قیمت دلار بی جهت بالا برود. شوک خارجی اصلی وارد شده از محل فشار به کانالهای انتقال ارز ما در خارج بود ولی ما اقدام به تک نرخی کردن ارز در قیمت 4200 تومان (قیمتی پایین) و ممنوعیت خرید و فروش ارز در بازار کردیم. اگر بخواهم مثال بزنم همانند این است که مریض ما سرطان کبد دارد ولی به دنبال جراحی کردن مغز او هستیم! طبیعی است که این جراحی نه تنها کمکی به مریض نمی کند بلکه وضع او را بدتر خواهد کرد. در این مطلب نشان می دهم که این سیاست ارزی چگونه عده ای دلال را میلیاردر می کند و چگونه می توانید مسافرت مجانی بروید!
1- چگونه بعضی ها یک شبه میلیاردر می شوند؟ پاسخ: با واردات کالا با دلار 4200 تومانی و صادرات همان کالا با دلار 8200 تومانی!
سیاست غلط ارزی جریانی غیرقابل باور را در کشور شکل داده که اسمش را نمی دانم چه میشود گذاشت. عده ای با دلار 4200 تومانی کالا وارد کرده و همان کالا را بدون هیچ تغییری به عراق یا افغانستان (یا حتی مابقی کشورها) صادر می کنند! نفع این کار چیست؟ علی القاعده در شرایط عادی چنین کاری حماقت محض است و فقط هزینه های حمل را به فرد تحمیل می کند. اما منفعت میلیاردی این سیاست این است که با دلار 4200 تومانی وارد می کنند ولی دلار حاصل از صادرات به قیمت بازار آزاد (مثال 8200 تومان) است! (در مورد عراق و افغانستان که حتی نیاز به بازگرداندن ارز صادراتی هم نیست) این بدان معناست فردی که مثلا 20 میلیون دلار سویا با ارز 4200 تومانی وارد کرده، این سویا را صادر می کند و ارز آن را به قیمت بازار آزاد می فروشد! یعنی او برای واردات سویا 84 میلیارد تومان پرداخت میکند ولی برای صادرات همان کالا و بدون هیچ زحمت اضافی 164 میلیارد تومان دریافت می کند!
2- بلیط مجانی می دهیم، حواله ارزتان را به ما بدهید!
در سیاست ارزی دولت، برای مسافرتهای دور و نزدیک 500 و 1000 دلار به قیمت 4200 تومان داده میشود. این یعنی اگر خانواده ای سه نفره بخواهند به پاتایا بروند 3 هزار دلار به آنها ارز 4200 تومانی می دهیم. وقتی قیمت دلار در بازار سیاه 8200 تومان است یعنی این خانواده برای رفتن به پاتایا 12 میلیون تومان یارانه می گیرند! کار و کاسبی آژانس های مسافرتی در این فضا جالب است. برخی از آژانس ها جدیدا می گویند به شما بلیط مجانی میدهند به شرطی که حواله ارز را به آژانس تحویل دهید! سود آژانس همین اختلاف ارز است خصوصا وقتی آژانس بلیط ها را بصورت چارتر خریده باشد! همین است که می بینیم مسافرت های خارجی در 3 ماه گذشته رشد بالایی داشته است.
3- صادرکنندگان ارزهایشان را خرج نمی کنند یا در بورس کالا دلالان را میلیاردر می کنند!
تک نرخی کردن دلار در 4200 تومان باعث شده تا صادرکنندگان از مهلت 6 ماهه وارد کردن ارز حاصل از صادرات استفاده کنند و تا لحظه آخر دلارشان را نفروشند. از طرف دیگر، برخی صادرکنندگان دولتی و شبه دولتی که اقدام به فروش ارزشان در نرخ 4200 تومان میکنند، مدیرانشان (غالبا مدیران میانی) مابه التفاوت ارز را بصورت زیرمیزی دریافت میکنند! و پول به جای اینکه به خزانه دولت برود به جیب مدیر فاسد میرود. برخی دیگر از صادرکنندگان دولتی و شبه دولتی هم ترجیح داده اند خودشان صادرات را متوقف کرده و کالایشان را در بورس کالا بصورت ریالی عرضه کنند. در نگاه اول این کار مطلوب به نظر می رسد. اما می دانید این یعنی چی؟ یعنی دلالانی که مثلا قیر یا محصولات پتروشیمی را در بورس کالا با دلار 4200 تومان از این شرکت ها می خرند اقدام به صادرات آن به عراق و افغانستان (یا هر کشور دیگر) می کنند و ارز آن را به نرخ واقعی می فروشند! همین باعث می شود عرضه ارز بیش از پیش کاهش یافته و قیمت بیخود بالاتر از قیمت واقعی قرار بگیرد.
اینها فقط سه نمونه از تبعات ناخواسته و ناگوار سیاست ارزی دولت است. این سیاست باید سریعا تغییر کند. در غیر این صورت نه تنها منابع کشور را به هدر میرود، نه تنها فساد به شدت گسترش می یابد، نه تنها واردات را ارزان کرده و نمی توانیم حجم آن را کنترل کنیم، بلکه اثری که سیاست گذار دنبال آن است یعنی عدم افزایش قیمت کالاهای وارداتی هم محقق نخواهد شد و کالاها خود را با قیمت ارز بازار سیاه تعدیل خواهند کرد.
این سیاست ارزی باید کنار گذاشته شود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
فقط ۲ درصدیها مهم نیستند!
در فصل ۲۰۱۷ انجمن ملی بسکتبال آمریکا (NBA)، دو تیم به نامهای گلدن استیت و بوستون سلتیکس که دستمزدهای کمتر از متوسط دریافت میکردند، در گروهبندی خود اول شدند. گلدن استیت در نهایت قهرمان NBA شد. همزمان، هشت تیم که دستمزدهای بالاتر از حد متوسط دریافت میکردند، این فصل را با ناکامی پشتسر گذاشتند.
دلیل مهم این اتفاق «کار تیمی» بود؛ بهویژه همکاری به شیوهای که اثربخشی دیگر همتیمیها را افزایش دهد. بازیکنان تیمهای سلتیکس و گلدن استیت، نسبت به سایر تیمها خیلی بهتر پاسکاری میکردند و آمار پاسکاری آنها ۱۵ تا ۳۰ درصد بالاتر از متوسط لیگ بود. این حرکت نشاندهنده همکاری عمیق بین آنها است، چون بازیکنان از امتیازگیری فردی صرفنظر میکنند تا نتیجه تیمی بگیرند.
این یک فداکاری واقعی است، چون با اینکه بسکتبال یک ورزش تیمی است، اما لیگ NBA ستارههایی را که در هر فصل دهها میلیون دلار دریافتی دارند، پررنگتر میکند. بزرگترین معیار این موضوع هم میزان امتیازگیری بازیکنان است و کسی به پاسکاری زیاد به اندازه امتیازگیری اهمیت نمیدهد.
در این میان، تیمهایی که فراتر از منافع فردی فکر میکنند و کار تیمی را تقویت میکنند، امتیاز بیشتری میگیرند و بازیها را میبرند.
این ایده که ۲ درصد بهترین کارکنان شما سزاوار ۸۰ درصد توجه شما هستند، به یک اصل جاافتاده تبدیل شده است. اما در این مورد همیشه اغراق شده و اهمیت این ۲ درصد در دنیای امروز در حال افول است.
شرکتهای بیشتری این روزها به این موضوع پی میبرند که روشهای چابک کار کردن در عصر اطلاعات متغیر، کاربرد بیشتری دارد؛ بنابراین به تیمهای میانکارکردی روی میآورند تا سرعت کار را بالا ببرند. این تیمها اهمیت تواناییهایی مثل برقراری ارتباط و مشارکت را افزایش میدهند و اثر آن ۲ درصد را – هر چقدر هم که مهارت بالایی داشته باشند – کم میکنند.
مطمئنا ستارههای یک سازمان هنوز هم میتوانند بدرخشند، اما برای اینکه اثرگذارتر باشند، باید از کسانی که مهارت آنها را ندارند، کمک بگیرند. کار کردن در قالب تیم مزایای دیگری هم دارد: تعهد و وفاداری کارکنان تا حد چشمگیری افزایش مییابد.
منبع: BCG
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه تماسهای تلفنی و ایمیلیتان را مدیریت کنید
هر روزه همه ما تعداد قابلتوجهی تماس تلفنی با دیگران داریم و ایمیلها و پیامهای صوتی و متنی مختلفی را در محل کارمان دریافت میکنیم که تا حد زیادی آرامش و تمرکز کاریمان را به هم میزنند و در نهایت باعث کاهش بهرهوریمان میشوند. درحالیکه با اعمال مدیریت دقیق و قوی بر این تماسها و ارتباطها قادر خواهیم بود تا ضمن صرفهجویی در زمان و جلوگیری از به هم خوردن تمرکز کاریمان، به اهداف و خواستههای خود نیز دست یابیم.
آنچه در مورد توصیههایی که در ادامه خواهند آمد حائز اهمیت است این است که اغلب آنها بهرغم ساده و پیش پا افتاده بودن، دارای تاثیر شگرفی بر مدیریت هر چه بهتر زمان از سوی مدیران و کارمندان بوده و بهرهوری کاری آنها را تا حد بسیار زیادی ارتقا میبخشد.
1- مدیریت مکالمات تلفنی را خودتان در دست بگیرید:
اگر کسی با شما تماس تلفنی گرفت و خواست با شما صحبت کند در ابتدای مکالمه خود با آن فرد بهطور شفاف مشخص کنید که چقدر از وقتتان را میتوانید صرف صحبت کردن با او کنید. در این حالت او نیز سعی خواهد کرد صحبتهایش را خلاصه و مفید بیان کند. در حین گفتوگوهای تلفنی همیشه به یاد داشته باشید که وقت طلاست و نباید آن را بیش از حد برای مکالمات کم ارزش و حاشیهای صرف کرد.
2- به تماسهای برنامهریزینشده و ناشناس پاسخ ندهید:
اگر شما در حال اجرای یک پروژه حساس و پیچیده هستید و به تمرکز بالایی نیاز دارید به هیچ عنوان نباید جواب تلفنهای ناشناس یا برنامهریزینشده را بدهید، چرا که این کار به شدت به میزان بهرهوریتان لطمه خواهد زد. در این حالت بهترین کار قرار دادن تلفنتان در حالت پیامگیر است تا در زمان مناسب به آنها رسیدگی کنید.
3- تماسهای ناموفقی را که فاقد پیام هستند پیگیری نکنید:
چنانچه کسی با شما تماس گرفت و به هر دلیلی به آن پاسخ ندادید و او هیچ پیامی برای شما نگذاشت از پیگیری آن تماس یا تماس گرفتن با آن فرد اجتناب کنید، چرا که اگر آن فرد کار ضروری و مهمی با شما داشت بهطور حتم برایتان پیام میگذاشت.
4- از دیگران بخواهید به جای زنگ زدن به شما پیام بگذارند:
تا آنجا که میتوانید از دیگران بخواهید تا تماسهای تلفنیشان با شما را به صورت پیام گذاشتن روی پیامگیر تلفنتان انجام دهند نه اینکه بهطور مستقیم با شما سخن بگویند. شما با این کار به گونهای عمل میکنید که اختیار وقتتان را در دست خودتان نگه میدارید نه دیگران.
5- فهرست تماسهای سریع خود را بهطور دورهای به روز کنید:
اگر میخواهید تماسهای تلفنیتان با دیگران را در کوتاهترین زمان ممکن انجام دهید لازم است یک فهرست آماده از شمارههایی که بیشتر با آنها تماس میگیرید و با یک اشاره در اختیارتان قرار میگیرند داشته باشید. بنابراین لازم است این فهرست را بهطور دورهای بهروزرسانی کنید.
6- ایمیلهایتان را به شکل کنترل شدهای چک کنید:
اگر مجبور نیستید بهطور دائم به ایمیلهایتان جواب دهید و به اصطلاح همیشه آنلاین باشید بهتر است در طول ساعات کاریتان فقط دو تا سه بار ایمیلهایتان را چک کنید. چک کردن پی درپی و پرتعداد ایمیلها نتیجهای غیر از اتلاف وقت و از بین رفتن تمرکز کاریتان به دنبال نخواهد داشت.
7- حتما از برنامههای مدیریت ایمیل استفاده کنید:
امروزه برنامههای قدرتمند و پرطرفداری همچون مایکروسافت اوتلوک و موزیلا تاندربرد در بازار وجود دارند که کمک شایانی به افراد در مدیریت هدفمند ایمیلهایشان میکند. پس با نصب این نرمافزارها روی کامپیوتر و تلفن همراه خود زمام امور مربوط به ایمیلها را در دست بگیرید و از شر پیامهای مزاحم و بیموقع خلاص شوید.
8- فقط یک میل باکس فعال داشته باشید:
توصیه میشود تمام ایمیلهای دریافتی خود را به یک آدرس ایمیل هدایت کنید و هر روز فقط همان میل باکس را چک کنید.
9- هنگامی که در محل کارتان هستید از زدن دکمه refresh خودداری کنید:
بارها برای همه ما پیش آمده که با زدن دکمه Refresh ایمیل خود با انبوهی از پیامها مواجه شدهایم و وسوسه شدهایم که آنها را مرور کنیم که نتیجه این کار تلف شدن وقتمان در محل کار بوده است و بس. برای اجتناب از این مشکل در صورتی که منتظر ایمیل کاری فوری نیستید از زدن این دکمه خودداری کنید، چرا که زدن این دکمه همانا و مشغول شدن با تعداد زیادی از ایمیلهای شخصی و غیرکاری که ذهن شما را به هر سو میبرند همان.
منبع: گالوپ
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
شاد بودن یک انتخاب است
اگر شما هم جزو آن دسته از افراد ناشادی هستید که انگیزهای برای شاد بودن و احساس شادی در محل کار و زندگی شان ندارند خوب است حتما به نتایج تحقیق دکتر برونی ویر با دقت توجه کنید.
او محقق و نویسندهای است که در مورد افرادی تحقیق میکند که میدانند دیر یا زود خواهند مرد و میدانند به دلایل پزشکی بیشتر از چند هفته یا چند ماه زنده نیستند.
او درباره چنین افرادی میگوید: «این افراد، وقتی با مرگ روبهرو میشوند و میدانند بهزودی به کام مرگ خواهند رفت، به شکل شگفت انگیزی رشد میکنند و هیچ گاه نباید ظرفیت رشد و تعالی چنین افرادی را دست کم گرفت. چرا که در هفتهها و ماههای پایانی زندگی، آنها طیف متنوع و وسیعی از احساساتی همچون انتظار، بیم، امید، انکار و تسلیم را تجربه میکنند.»
دکتر ویر از این افراد پرسیده که آیا هیچ حسرت و افسوسی در زندگیشان داشته و دارند و اگر میتوانستند به زندگی بازگردند، چه کاری انجام میدادند. این افراد در پاسخ به این سوال جوابهایی مشابه و تکراری دادهاند که به برخی از آنها در اینجا اشاره میکنم:
▪️ای کاش طوری زندگی میکردم که با خود روراست و صادق بودم، نه اینکه آنطور زندگی کنم که دیگران از من انتظار دارند.
این یکی از حسرتهایی است که تقریبا تمام افراد مورد بررسی به آن اشاره کردهاند. هنگامی که افراد میفهمند که زندگیشان رو به پایان است و وقتی که به عقب نگاه میکنند درمییابند که چه بسیار رویاها و آرمانهای برآورده نشدهای که باقی گذاشتهاند و اکنون نیز که زمان مرگ فرا رسیده دیگر امکان برآورده کردن آنها وجود ندارد.
▪️ای کاش آنقدر سخت و طاقت فرسا کار نکرده بودم.
این جمله را بسیاری از مردان مورد بررسی بیان کردهاند و معتقد بودهاند که به خاطر کار کردن زیاد و سپری کردن ساعات طولانی در خارج از خانه، دوران رشد و نوجوانی فرزندانشان را از دست دادهاند و برای همسرشان نیز آنطور که باید و شاید وقت نگذاشتهاند.
البته برخی زنان مورد بررسی نیز این حسرت را داشته و ابراز کردهاند کهای کاش کمتر کار کرده بودند تا بتوانند به خود و دیگران بیشتر و بهتر رسیدگی کنند.
▪️ای کاش به احساسات و عواطفم بیشتر توجه میکردم.
خیلیها از این حسرت میخورند که به خاطر دیگران و ناراحت نشدن اطرافیان پا برروی احساسات خودگذاشته و در نتیجه طوری زندگی کردهاند که باب میلشان نبوده و نتوانستهاند کارهایی را که میخواستند انجام دهند.
▪️ای کاش ارتباطم را با دوستانم حفظ میکردم.
خیلیها فقط هنگامی که در آستانه مرگ قرار دارند، ارزش دوستان قدیمیشان را میفهمند و از مزایای بیشمار دوستیهای قدیمی و پایدار آگاهی مییابند. متاسفانه بسیاری از ما آنقدر درگیر زندگی خود و خانواده خود میشویم که برای سالیان متمادی از دوستان قدیمی خود بیخبر میشویم و وقتی قدر دوستان قدیمیمان را میدانیم که یا خود در آستانه مرگ قرار داریم یا شاهد مرگ آنها هستیم.
▪️ای کاش به خودم اجازه میدادم شادتر باشم.
خیلیها تا زمان مرگشان نمیفهمند که شاد بودن و شادی یک انتخاب است که باید آن را برگزید. انتخابی که نباید به خاطر متهم شدن به حماقت و مبتذل بودن از آن فرار کرد. خندیدن با تمام وجود و از ته قلب، گزینه رایگانی است که همه ما میتوانیم انتخابش کنیم.
کن رابینسون
کتاب Finding Your Element
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
روشهایی برای انگیزه دادن به خودتان برای شروع جستوجوی شغلی
آیا از شغلتان ناراضی، دلسرد و ناامید و به دنبال شغل جدیدی هستید؟ پیش از اینکه رزومه خود را بنویسید، ابتدا باید ذهنیت درستی در مورد موفقیت در خودتان ایجاد کنید. اینکه در مورد رئیس یا همکارتان غر بزنید و به اطرافیانتان بگویید که میخواهید از این زندان شغلی رها شوید، بسیار آسان است. آنچه دشوار است تبدیل رویاهایتان به عمل است.
در اینجا سه روش برای توسعه ذهنیت درست برای شروع فرآیند مصاحبه با اعتماد به نفس و اشتیاق آورده شده است.
1 از غر زدن دست بردارید و همین الان دست بهکار شوید.
همه ما بخش زیادی از زمان باارزشمان را به امید اینکه همه چیز بهطور معجزهآسایی تغییر کند و یکشبه بهتر شود، به هدر میدهیم. اما این روش موثر واقع نمیشود. در واقعیت، بهجای گله کردن از رئیس و شغل فعلیتان، باید تغییر ایجاد کنید و تصمیم بزرگی برای تعقیب رویایتان بگیرید. نیازی نیست تا برای جستجوی شغل جدیدی که پول بیشتر، چالشهای فکری و فرصتهای بهتری برای رشد ارائه میدهد، اجازه کسی را کسب کنید.
ممکن است خانواده و دوستانتان حتی شما را تشویق کنند که رویایتان را به تعویق بیندازید و به این ترتیب میتوانید زمان بیشتری با آنها تفریح کنید. اما آن زمان هم بهانهای خواهید داشت که رویایتان را باز هم عقبتر بیندازید.
همه آنچه نیاز دارید اینست که جدی باشید و در مورد ایجاد تغییر به شدت تمرکز کنید و واقعا تصمیم به شروع بگیرید.
2 یک برنامه و نقشه عمل برای یافتن یک شغل بنویسید.
یک برنامه یا استراتژی سریع و آسان که بتوانید به صورت روزانه آن را وارد عمل کنید، برای خودتان پیشنویس کنید.
رزومه خود را برای تناسب با مشاغلی که میخواهید آنها را درخواست دهید، سازماندهی کنید. پروفایل لینکدین خود را بهروز کنید و با ارتباط با پرسنل منابع انسانی و اعضای لینکدینی که میتوانند در رسیدن به شغل بعدی به شما کمک کنند، شروع به شبکهسازی روی این پلتفرم کنید. موقعیتهای مناسب شغلی را پیدا کنید و رزومه خود را برای آنها ایمیل کنید.
با همکاران، همکاران قبلی و افرادی که میتوانند به راهنمایی شما کمک کنند، متصل شوید.
این یک برنامه عملی است که شما هر روز بدون استثنا از آن پیروی خواهید کرد. به خودتان قول دهید که با قدرت و شجاعت با آنها میجنگید.
3 از افراد منفیباف اجتناب کنید و دور و بر خودتان را با یک گروه همفکر و باانگیزه پر کنید.
اکثر افراد بهطور تاسفباری ناراضی هستند. بهجای شاد بودن برای شما، در نهان میخواهند که شکست بخورید و در بدبختی آنها شریک باشید. اگر اینها دوستان و خانواده شما هستند، قاطعانه برای مدتی خودتان را از آنها جدا کنید. نباید آنها را رد کنید، بلکه تنها باید فاصله درست را با آنها حفظ کنید تا بتوانید فعالانه هدفتان را دنبال کنید و به زندگی دلخواهتان برسید.
در عوض، افرادی همفکر بیابید. افرادی را پیدا کنید که اشتیاق و انگیزه شما را به اشتراک میگذارند. اگر افرادی را میشناسید که آنها نیز به دنبال شغل جدیدی هستند، از آنها ایده بگیرید. شما با انرژی آنها نیروی تازهای خواهید گرفت و تکنیکهای جدید در مصاحبه یاد میگیرید. شما میتوانید دلیل اینکه چرا آن پیشنهاد شغلی را دریافت نکردهاید تجزیهوتحلیل کنید و برای ایجاد تغییرات مثبت در سبک و نگرش مصاحبه خود گامهای مهمی بردارید.
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۲۰ نقل قول از اینشتین که طرزتفکر شما را تغییر میدهد
آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ در شهر اولم آلمان متولد شد. او فیزیکدان و نظریهپرداز بود و مهمترین فعالیتش ارائه نظریه نسبیت است. اینشتین در سال ۱۹۲۱ موفق به کسب جایزه نوبل شد. علاوهبراین، او عاشق نواختن ویلون بود، به سفرکردن علاقه داشت و در زمینههای مختلفی اظهارنظر میکرد. اکثر جملات او معانی بسیار عمیقی دارند و واقعا راهگشا هستند.
آلبرت اینشتین در زمان خودش، مرد بسیار بزرگی بود: فیزیکدان معروف نظری، ارائهدهنده تئوری نسبیت، پدر فیزیک مُدرن. امروزه نام او مترادف است با خلاقیت و نبوغ؛ مردی که قادر بود سازوکار واقعیت را بهتر از هر کس دیگری شرح دهد – البته بعد از نیوتن.
امروزه بهسختی میتوان کسی را پیدا کرد که نام آلبرت اینشتین را نشنیده باشد و بهنحوی تحتتأثیر سخنان حکیمانه او قرار نگرفته باشد. به دلیل استعداد زیاد و توانایی او برای درک مفاهیم والایی که بقیه متوجه آن نمیشدند، اغلب از او خواسته میشد در مورد موضوعات بسیاری که فراتر از قلمرو علم و فیزیک بودند، اظهارنظر کند.
آنچه اینشتین را جذابتر و فریبندهتر میکرد، این واقعیت بود که او فقط یک دانشمند و متفکر نبود، بلکه شگفتزده و مسحور زندگی بود و در تمام عمرش، حس تعجب کودکانه داشت. رابرت اوپنهایمر، فیزیکدان هستهای در مورد انیشتین اینگونه اظهارنظر میکند: «او بههیچوجه فرد دنیادوستی نبود و به مادیات علاقه نداشت… او همیشه نوعی پاکی و خلوص فوقالعاده داشت و درعینحال مانند کودکان، سمج و خیرهسر بود.»
امروزه نقلقولهای او هنوز هم به اندازه صد سال پیش، مفید و کاربردی هستند. اینها ۲۰ مورد از خردمندانهترین نقلقولهای اینشتین هستند که به شما کمک میکنند نبوغ و استعدادتان را شکوفا کنید.
▪️به طبیعت عمیق نگاه کنید. پس از آن همهچیز را بهتر درک خواهید کرد.
▪️سعی نکنید به فرد موفقی تبدیل شوید، درعوض سعی کنید که انسان باارزشی باشید.
▪️آموزش همان چیزی است که پس از فراموش کردن چیزهایی که در مدرسه آموختهایم، میتوانیم بهیاد بیاوریم.
▪️ما نمیتوانیم مشکلاتمان را با همان طرز فکری حل کنیم که با آن، مشکلات را بهوجود آوردهایم.
▪️زندگی مانند راندن یک دوچرخه است؛ برای آنکه تعادلتان را حفظ کنید، باید به حرکت ادامه دهید.
▪️مسئله مهم آن است که هرگز از سؤالکردن دست برندارید. برای هر حس کنجکاوی، یک پاسخ وجود دارد.
▪️انسان باید هر چیزی را همانطور که هست ببیند، نه آنطور که دوست دارد.
▪️از آدم های منفی فاصله بگیرید، آنها برای هر راهحلی یک مشکل دارند.
▪️منطق، شما را از نقطه «الف» به نقطه «ب» میرساند اما تخیل (تصور) شما را همه جا میبَرَد.
▪️هرگز از کاری که واقعا قصد انجامش را دارید، دست نکشید. شخصی که رؤیاهای بزرگی دارد، قدرتمندتر از کسی است که همهی حقایق را میداند.
▪️مردم ضعیف انتقام میگیرند، مردم قوی میبخشند، اما افراد باهوش نادیده میگیرند.
▪️یک کشتی در ساحل همیشه امن است اما این چیزی نیست که برایش ساخته شده است.
▪️چیزی که درست است، همیشه محبوب نیست و آنچه محبوب است، همیشه درست نیست.
▪️آموزش، یادگیری حقایق نیست، بلکه پرورش ذهن برای تفکر است.
▪️تخیل، مهمتر از دانش است.
▪️ترس از مرگ، بیموردترین ترسهاست، چون هیچ حادثه ناگواری یک آدم مرده را تهدید نمیکند.
▪️درمیان هر مشکلی یک فرصت وجود دارد.
▪️من با همه به یک شیوه صحبت میکنم؛ خواه آن فرد یک رفتگر باشد یا رئیس دانشگاه.
▪️دو شیوه برای زندگی کردن وجود دارد. یکی آن است که فرض کنیم هیچ معجزهای وجود ندارد و دیگری آن است که همهچیز را معجزه بدانیم.
▪️من از همه کسانی که به من «نه» گفتند، متشکرم. به خاطر آنهاست که من اکنون در چنین جایگاهی هستم.
آلبرت انیشتین، کسی بود که زندگی را دوست داشت و بهنحو احسن از آن استفاده کرد. او فردی بود که به وجود انسان اهمیت میداد و برای یافتن پاسخهایی برای رایجترین و دشوارترین سؤالات انسان به جستوجوی درونی عمیق میپرداخت. او در ارائه پاسخ در زمینههایی که مردم قادر به درکش نبودند، بسیار موفق عمل میکرد.
دستاوردهای فکری انیشتین، اصالت، خلاقیت و حس بشردوستی او، نامش را با نبوغ مترادف ساخت.
هنوز چیزهای زیادی وجود دارد که باید از این مرد بزرگ بیاموزیم؛ کسی که در زمان حیاتش تغییرات بزرگی در جهان ایجاد کرد و حتی پس از مرگش نیز همچنان به این کار ادامه میدهد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
همه ایده هایم رو قبلا ارائه کردم! ( هشداری به آدم های خلاق )
ست گادین
وقتی دوازده سالم بود ، صدتا کتاب کمیک با خودم به اردوی تابستونی بردم که قطعا زیاده روی بود !
وقتی کسی می خواست یکیشو ازم قرض بگیره ، میگفتم : « البته ، بفرمایید » .
در عرض یک هفته ، همه اون ها ناپدید شدند و من بقیه ی تابستون رو دست خالی موندم .
فکر نمی کردم همچین اتفاقی بیوفته ، در واقع می گفتم کلاً همچین چیزی غیرممکنه ، اما حالا در اول آوریل ۲۰۱۸ ، بعد از انتشار کلی پست وبلاگی ، ۱۸ تا کتاب و چندین پروژه و کتاب الکترونیک و ویدیو و پادکست ، کاملاً از « ایده » تخلیه شدم ! چه ایده ی بزرگ ، چه کوچیک . همه شون رفتند . مصرف شدند .
چیزی برام باقی نمونده .
همیشه باور داشتم که خلاقیت بازتولید میشه ، یک ایده منجر به تولید دوتا دیگه میشه . باور داشتم احتکار ایده ها ، خودخواهی و حماقته . ارتباطات بیشتر باعث ارزش آفرینی بیشتر و اونم باعث خلاقیت بیشتر میشه . یک سیکل فضیلت برای همه نسل ها .
و حالا من اینجام ، شانزدهمین آوریل از این وبلاگ و بالاخره صفر . خالی .
اثری از هیچ چیزی که رنگ و بوی یک ایده ی جدید یا بینش جامع یا الهام باشه در من باقی نمونده . هیچ حرف تازه ای ندارم که بتونه شما رو فوری برای یک کار مهم تحریک کنه . حتی نمی دونم برای شام چی درست کنم .
هشدار دهنده است .
ظاهراً بطور کلی ، هر کسی هفت یا هشت هزار ایده به ذهنش میرسه . کاش اینو زودتر می دونستم . شاید اون موقع محتاط تر بودم . احتکار شون می کردم . با دقت ازشون نگهداری می کردم !
مواظب باشید ایده هاتون رو هدر ندید .
ترجمه : مصطفی منبری
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
کارهای اشتباه روزمره که زندگیمان را به چالش می کشد
آیا تاکنون با خود فکر کردهاید شاید بعضی کارهایی که هر روز انجام می دهید اشتباه باشد و تنها به این خاطر که روزانه آنها را تکرار می کنید گواهی بر عدم مشکل آنها نیست؟
ابتدا کارهای ساده را انجام می دهیم
بهتر است اول کارهای مشکل را انجام دهید. برخیها به این استراتژی "قورت دادن قورباغه" لقب می دهند. بهترین اقدام این است کارهایی که نیاز به تمرکز بیشتری دارند را اول صبح انجام دهید. همچنین کار عاقلانه این است اول کارهای سخت را انجام دهید، زیرا ممکن است بعد از آن کارهایی پیش بیاید که با برنامههایتان تداخل پیدا کند.
مدام ایمیلهای خود را می خوانیم
تحقیقات نشان می دهد وقتی کارهای مختلف را به صورت همزمان انجام می دهید، کارها 40 درصد از نظر زمانی بیشتر به طول می انجامد.
بهترین تصمیم این است گوشی موبایل خود را روی بی صدا بگذارید یا وقتی کار مهمی برای انجام دادن دارید، صفحه ایمیلتان را ببندید. پیشنهاد می شود ساعات خاصی را به خواندن و پاسخ دادن ایمیلهایتان اختصاص دهید تا بهرهوری بیشتری داشته باشید.
گوشی موبایل خود را روی میز کار می گذارید
این به تنهایی کافی نیست که گوشی خود را روی ویبره یا سکوت بگذارید، حتی نگه داشتن گوشی خاموش روی میز کار هم درست نیست. بودن گوشی موبایل در نزدیکی شما می تواند روی عملکرد شناختیتان تاثیر بگذارد. حتی وقتی متوجه این تأثیر منفی نباشید. بهترین اقدام این است گوشی خود را در اتاقی دیگر قرار دهید.
تمام روز یک جا می نشینیم
شما به عنوان یک کارمند تمام روز پشت میز هستید و امکان فعالیت فیزیکی چندانی ندارید. براساس تحقیقات، افرادی که تنها یک ساعت در روز فعالیت فیزیکی داشته اند، 50 درصد کمتر در خطر مرگ و میر هستند. همچنین یک ساعت فعالیت روزانه می تواند به بخشهای پنج دقیقه ای تقسیم شود و نیاز نیست یک ساعت فعالیت مداوم باشد.
چند ساعت به صفحه کامپیوتر زل می زنیم
ساعتها زل زدن به صفحه کامپیوتر می تواند باعث خستگی دیجیتالی چشم و خشکی چشم و تاری دید شود.
پس به دنبال قانون 20-20-20 باشید. این قانون می گوید هر 20 دقیقه برای 20 ثانیه به چیزی نگاه کنید که 20 فوت (6 متر) از شما فاصله دارد.
در اواخر بعدازظهر استراحت می کنیم
هرچه از ابتدای روز کاری سپری می شود استراحت بیفایدهتر می شود. وقتی ابتدای روز استراحت می کنید انرژی، تمرکز و انگیزهی بیشتری دارید.
حتماً نیاز نیست در طول استراحت خود کارهای غیر مرتبط به شغلتان انجام دهید. بلکه بهتر است در زمان استراحت به سراغ کار موردعلاقهتان بروید.
هنگام کار به موسیقی گوش می دهیم
اگر کارهای ذهنی مانند خواندن و نوشتن را همزمان با گوش دادن به موسیقی انجام دهید، عملکردتان به طور قابل توجهی کاهش می یابد. البته وقتی کارهایتان تکراری و یکنواخت باشند، این قانون صادق نیست. بهتر است 10 تا 15 دقیقه قبل از شروع کار به موسیقی گوش دهید.
غذاهایی می خوریم که به ظاهر سالم می آیند
در مورد انتخاب غذاها درایت بیشتری به خرج دهید. شاید آب میوهها و اسموتی های آماده را سالم و مغذی بدانید، اما در واقع این نوشیدنیها سرشار از قند و کالری هستند.
مدام شبکه های اجتماعی را دنبال می کنیم
استفاده منفعلانه از شبکه های اجتماعی می تواند احساس بدی در شما ایجاد کند. این بدین خاطر است که به زندگی تجملاتی و پر زرق و برقی که دیگران به نمایش کشیده اند، حسادت می کنید. پس بهتر است کمتر منفعلانه عمل کنید؛ به جای اینکه تنها تماشاگر باشید، برای دوستانتان پیام بفرستید یا روی عکس خانوادگی آنها کامنت بگذارید.
مدام با همکار خود جر و بحث می کنیم
وقتی یکی از همکارانتان با شما جنجال می کند یا کنایهای می زند، سادهترین اقدام این است حرفی توهین آمیز به او بزنید، اما باید سعی کنید جلوی خود را بگیرید.
شبها خیلی دیر به رختخواب می رویم
محققان اقدام به کشف پدیدهای با نام "به تأخیر انداختن زمان خواب" کرده اند. این بدین معناست "در وقت مناسب نمی خوابید، اما دلیل کافی هم برای نخوابیدن ندارید".
دانشمندان ادعا می کنند کم خوابی بهاندازه سیگار کشیدن برای انسان مضر و خطرناک است. پس به موقع تلویزیون را خاموش کنید و برای خوابیدن آماده شوید.
منبع: thisisinsider
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
"تکبر یا تواضع، مسأله این است!!"
زنگر و فولکمن دو پژوهشگر مدیریت هستند. آنها اخیرا یک ارزیابی 360 درجه را با کمک 750 هزار نفر در مورد 69 هزار مدیر انجام داده اند که نتیجه آن در شماره نوامبر 2015 مجله HBR چاپ شده است.
یافته های جالب و تا حدی غیر منتظره این تحقیق نشان میدهد که مدیران متواضع، قابلیت ها و مهارتهای خود را کمتر از آنچه دیگران ارزیابی کرده اند، میبینند. این مدیران در مقایسه با مدیران مغرورتر که مهارتها و قابلیت های خود را بالاتر از دیگر ارزیابان، ارزیابی کرده اند، هم در تحقق اهداف (اثربخشی) و هم از نظر داشتن کارکنانی باانگیزه، وضعیت بهتری دارند.
دلایل موفقیت مدیران متواضع تر عبارتند از:
آنها انرژی روانی بیشتری را صرف اثرگذاری بر دیگران، همراه کردن دیگران و اثبات خود میکنند؛ زیرا خود را نیازمند این کار میدانند.
▪️آنها استانداردهای کاری بالاتری دارند و اصولا به همین دلیل است که آنقدر که دیگران از آنها راضی هستند، از خودشان راضی نیستند.
آنها چون مغرور نیستند، خود را درگیر فعالیتهای چالشی تر و دشوارتر از سطح واقعی مهارت ها و قابلیت هایشان نمیکنند.
▪️آنها چون خودشان را دارای نقاط ضعف میدانند، برای خودشان برنامه یادگیری و بهبود مهارت و شایستگی دارند.
آنها با دیدن و شنیدن ارزیابی مثبت دیگران از خودشان، حس و انرژی مثبت پیدا کرده و مشتاقانه تر کار میکنند.
لذا، متواضع باشیم تا مدیران موفق تری باشیم و کارکنان مشتاق تر و باانگیزه تری داشته باشیم.
به نقل از دکتر بهزاد ابوالعلایی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تحارت کلیک کنید
قدرت «گوش دادن» در کمک به تغییر افراد
ارائه بازخورد عملکرد، یکی از معمولترین روشهایی است که مدیران به وسیله آن به یادگیری و بهبود زیردستانشان کمک میکنند. با اینحال، تحقیقات نشان داده است که بازخورد میتواند به عملکرد آسیب برساند. این اتفاق هم با «بازخورد مثبت» و هم با «بازخورد منفی» اتفاق میافتد و بیشتر زمانی رخ میدهد که «بازخورد» نحوه نگاه افراد به خودشان را تهدید میکند.
یکی از دلایلی که ارائه بازخورد (حتی زمانی که مثبت است) اغلب نتیجه معکوس میدهد، این است که بازخورد این پیام را میفرستد که رئیس متصدی امور است و اوست که در این میان قضاوت میکند. این امر میتواند کارمندان را مضطرب کند و در حالت تدافعی قرار دهد و در نتیجه مشاهده دیدگاه افراد دیگر را برای آنها دشوارتر سازد.
ما بر آن شدیم تا دریابیم آیا یک مداخله ماهرانهتر، برای مثال پرسیدن سوالات و گوش دادن، میتواند از این پیامدها جلوگیری کند یا خیر.
درحالی که بازخورد درباره این است که به کارمندان بگویید نیاز به تغییر دارند، گوش دادن به کارمندان و پرسیدن سوالاتی از آنها، ممکن است «میل» به تغییر را در آنها برانگیزد. ما در مقاله اخیر نشان دادیم که تجربه گوش دادن با کیفیت بالا (توجه، همدلی و خودداری از قضاوت) میتواند احساسات و طرزبرخورد گوینده را بهطور مثبتی شکل دهد.
در مجموع، یافتههای ما نشان میدهد که گوش دادن کارمند را ریلکستر، خودآگاهتر از نقاط قوت و ضعفش و مایلتر به انعکاس از یک شیوه غیردفاعی میسازد.
این امر میتواند موجب شود تا کارمندان با همکاران دیگر بهجای رقابت، همکاری کنند؛ چرا که آنها علاقه بیشتری به اشتراک نگرشهایشان و نه تلاش برای متقاعد کردن دیگران برای پذیرش آنها دارند و در توجه به دیدگاههای دیگر آزادتر هستند.
به بحث ارائه بازخورد بازمیگردیم، البته ادعا نمیکنیم که گوش دادن باید جایگزین بازخورد شود، بلکه به نظر میرسد که گوش دادن به کارمندانی که در مورد تجربیاتشان صحبت میکنند، میتواند ارائه بازخورد را سودمندتر کند.
به این ترتیب به آنها کمک میکند تا از نظر روانی احساس امنیت کنند و کمتر حالت تدافعی به خود بگیرند.
یافتههای ما نشان میدهد مدیرانی که به خوبی گوش میدهند به عنوان رهبران سازمانی افراد دیده میشوند، اعتماد بیشتری گردآوری میکنند، رضایت شغلی بیشتری تزریق میکنند و خلاقیت تیمشان را بالا میبرند.
با این حال، اگر گوش دادن برای کارمندان و سازمانها سودمند است، چرا در محیط کار آنقدر رایج نیست؟ چرا به اکثر کارمندان آن طوری که میخواهند گوش داده نمیشود؟ تحقیقات نشان میدهد که اغلب چندین مانع در این مسیر وجود دارد:
▪️ فقدان قدرت: تحقیقات تیم ما نشان داده است که برخی مدیران ممکن است احساس کنند که اگر به کارمندانشان گوش دهند، به نظر ضعیف خواهند آمد.
▪️گوش دادن، زمان و تلاش زیادی مصرف میکند: در بسیاری از مثالها، مدیران تحت «فشار زمانی» یا وقتی که حواسشان توسط افکار یا کار دیگران پرت شده است، به کارمندان گوش میدهند.
▪️ ترس از تغییر: گوش دادن با کیفیت بالا میتواند پرمخاطره باشد؛ چراکه مستلزم چشمانداز یک گوینده بدون تلاش برای قضاوت کردن است.
ما چندین بار مشاهده کردهایم که وقتی مدیران را برای گوش دادن صادقانه آموزش دادیم، دیدگاههای مهمی در مورد کارمندانشان بهدست آوردند- آنها از اینکه در مورد زندگیهای افرادی که سالها برایشان کار کردهاند، اطلاعات اندکی داشتند، حیرتزده بودند.
ترفندهایی برای تبدیل شدن به یک شنونده بهتر
گوش دادن نیاز به آموزش، پافشاری، تلاش و از همه مهمتر، قصد و نیت برای تبدیل شدن به یک شنونده خوب دارد. گوش دادن نیاز به پاک کردن ذهن از صداهای درونی و بیرونی دارد و اگر این شرایط برقرار نیست، مکالمه را برای زمانی که بتوانید واقعا و بدون پرتی حواس به صحبتها گوش کنید، به تعویق بیندازید.
در اینجا برخی از بهترین تمرینها آورده شده است:
▪️ ۱۰۰ درصد توجهتان را به خرج دهید یا اصلا گوش نکنید. به گوینده نگاه کنید حتی اگر او به شما نگاه نکند. تماس چشمی مداوم به گوینده اجازه میدهد تا احساس کند شما در حال گوش دادن هستید.
▪️قضاوت یا ارزیابی نکنید. بدون عجله برای نتیجهگیری یا تفسیر به آنچه میشنوید، گوش فرا دهید.
▪️تظاهر به گوش دادن نکنید.
▪️برای کمک به افرد برای جستوجوی عمیقتر در افکار و تجربیاتشان سوالاتی بپرسید. پیش از اینکه یک سوال را مطرح کنید، از خودتان بپرسید «آیا این سوال قصد دارد، تا به سخنگو منفعت برساند یا فقط حس کنجکاوی من را ارضا کند؟» گرچه فضایی برای هر دوی اینها وجود دارد اما یک شنونده خوب نیازهای دیگران را اولویتبندی میکند.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۸ دلیل که داشتن یک وبسایت مانع شما برای نابود کردن کسب و کارتان می شود :
۱- مشتریان توقع دارند شما سایت داشته باشید :
طبق آمارهای یک بررسی جهانی ۹۷ درصد مشتریان – فقط ۷۵ میلیون نفر در آمریکا – کالا یا خدمت مورد نیازشان را در اینترنت جست و جو می کنند، البته اگر بخواهیم منصف باشیم این عدد در ایران کمتر از ۹۷ درصد ولی همچنان قابل تامل است.
۲- حرفه ای تر دیده می شوید!
تمام شرکت های بزرگی که می شناسید وبسایت دارند و این به یک استاندارد حرفه ای بودن تبدیل شده، از طرفی زمانی که کسب و کار شما چندان بزرگ نشده داشتن یک سایت به شما کمک می کند مشتریان شما را به عنوان یک کسب و کار به رسمیت بشناسند، در چشم مشتریان مشروعیت و اعتبار کسب کنید و در صورتی که سایت خوبی داشته باشید حتی ممکن است کسب و کارتان بزرگتر از آنچه واقعا هست به نظر برسد.
۳- توانایی رقابت بیشتری پیدا می کنید :
اگر در بازار کسب و کار فعالیت می کنید، مسلما رقبایی هم دارید و احتمالا حداقل برخی از این رقبا وبسایت دارند، هیچ کس به طور قاطع نمیتواند بگوید وقتی یک نفر کالا و یا خدمات شما را در گوگل جستجو می کند در نهایت با چه کسی قرارداد خواهد بست ولی یک چیز واضح و قطعیست : آن شخص شما نخواهید بود!
۴- مشتری راحت تر است!
برای عموم مردم تماس گرفتن با یک شرکت برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد کالا یا خدمت مورد نظرشان آخرین راه حل است، ولی اکثر مردم با کمال میل حاضرند محتوای مفید، مستند و مرتب وبسایت همان شرکت را بخوانند و اطلاعاتی که لازم دارند را کسب کنند.
از طرفی دسترسی تمام وقت به سایت شما باعث می شود در زمان های عدم حضور شما یا زمان هایی که قادر به پاسخگویی نیستید سایت شما به عنوان سامانه پشتیبانی مشتریان ثانویه ی شما عمل کند، این بُعد از کاربرد سایت بازده ی چند برابری خواهد داشت اگر سایت شما محتوایی خوب، مفید و آگاهی بخش داشته باشد.
۵- مرزهای بازار خود را گسترش می دهید :
بالا بردن زمان فعالیت و دیده شدن شما تنها مزیت سایت در حوزه ی بازاریابی نیست، شما می توانید حوزه ی فعالیت خود را به آسانی گسترش دهید.
با داشتن یک وبسایت چند زبانه ی خوب شانس این را دارید که توسط مشتریان بالقوه خارج از حوزه ی مکانی فعالیت خود نیز شناخته شوید. شما بدون صرف زمان و هزینه ی زیاد قادر خواهید بود در بازار های کشور و یا حتی قاره ی همسایه حضور پیدا کرده و محصول خود را بفروشید.
۶- بهتر و بیشتر می فروشید:
با استفاده از زیرساخت های فروش الکترونیک قادر خواهید بود در ۲۴ ساعت شبانه روز، ۷ روز هفته و و ۳۶۵ روز سال حتی در زمانهایی که در خواب ناز به سر می روید محصول و یا خدمت خود را به آسانی بفروشید!
همچنین می توانید در ازای یک محتوای ارزشمند مثل یک گزارش یا کتاب الکترونیکی رایگان در زمینه ی کاری خودتان، اطلاعات تماس ( شماره تلفن، ایمیل و …) مراجعه کنندگان سایتتان را به دست آورید و برای فروش های بعدی از این بانک اطلاعاتی ارزشمند استفاده کنید.
۷- یک تریبون همیشگی خواهید داشت :
ساختن سایت اولین قدم است، وقتی یک مشتری قدیمی وارد سایت شما می شود و دقیقا همان چیزی را میبیند که ماه قبل دیده است انگیزه ای برای بازدید بعدی نخواهد داشت، از طرفی شما جایی دارید که همیشه می توانید حرفهای خود را از طریق آن به گوش مشتریانتان برسانید، اطلاع رسانی یک فروش ویژه، معرفی محصولات جدید، نمایش نحوه ی انجام سفارشات و جمله های حاکی از رضایت مشتریان قبلی می تواند نمونه هایی برای این ماجرا باشد.
۸- برندتان را در ذهن مشتریان می کارید :
رقابت با رقبا تنها رسالت یک وبسایت نیست، سایت شما می تواند وجه تمایز شما و رقیبانتان نیز باشد، برای توضیح بهتر این موضوع سایت خود را مانند یک تابلوی اعلانات بزرگ و پر بازدید در نظر بگیرید که در آن می توانید برندتان را به مشتریان بشناسانید، جایگاه و خصوصیت منحصر به فرد برند را به آنها گوشزد کنید، لوگو و رنگ های خود را در آن معرفی کنید و در نهایت بازدیدکنندگان را علاوه بر محصولات و خدمات با دیدگاه، ارزش ها و هویت برند خود آشنا کنید و به آنها بفهمانید چگونه می توانید به آنها سود برسانید.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
زندگی مثل والیبال است یا فوتبال؟
برگرفته از داستانی در توییتر
۱۸ سالم بود که عمهام متوجه شد شوهرش با یک زن دیگه رابطه دارد. آبروریزی به پا کرد. بعد فهمید فقط رابطه نیست، عقد هم کرده و طرف باردار است. مدتی دعوا و جار و جنجال کرد. ۲۰ سالم که بود از هم جدا شدند. عمهام ۵۶ ساله بود در آستانه بازنشستگی با سه بچه نوجوان و جوان.
۲۲ سالم بود که عمهام بعد از بازنشستگی کلاس نقاشی ثبت نام کرد. نقاشیهایی که می کشید در حد بچههای دبستانی بود. در نظرم یک آدم داغون و شکستخورده بود. به قول فرنگی ها یک لوزر به تمام معنا که حالا سر پیری یادش اومده بود با یک مشت بچه کم سن و سال همشاگردی بشه و نقاشی یاد بگیره
پدرم در نظرم یک قهرمان بود. یک سال با عمه ام اختلاف سنی داشتند. همه چیز زندگی پدرم مرتب و منظم بود. بچههاش درسخون بودند. کار و زندگی مرتبی داشت و کمکم آماده میشد برای بازنشستگی.
ده سال از اون زمان گذشت. ۳۲ ساله بودم. درسم تمام شده بود در شرکتی کار میکردم. اتفاقی با خواهرم تلفنی حرف میزدم گفت الان گالری هستیم رفتیم خونه بهت زنگ میزنیم. پرسیدم گالری چی؟ گفت نقاشیهای عمه دیگه!
عمه؟ نقاشی؟
گفت آره دیگه الان خیلی وقته این کار رو میکنه. نقاشیهاش رو میفروشه یکی دو جا هم تدریس میکنه. خیلی معروف شده. داشتم شاخ در می آوردم. حالا بعد از چند سال که نگاه میکنم میبینم آدم لوزر من بودم که چنین دیدگاهی به زندگی داشتم و فکر میکردم از یه جایی به بعد پیر هستی و نمیشه چیز جدید یاد گرفت و زندگی را تغییر داد و بعضی کارها را باید از بچگی شروع کرد و گرنه دیگه خیلی دیره.
عمهام بعد از بازنشستگی، زندگی جدید برای خودش شروع کرد و آدم متفاوتی شد اما پدرم یاد گرفت چطور با کامپیوتر بازی کنه و سرخودش را با بازی کردن و شکستن رکوردهای پیاپی خودش گرم کنه. عمهام تبدیل شده به الگوی خانواده. دو تا از خواهرهام بعد از لیسانس رشتههاشون رو عوض کردند و رفتند سراغ چیزی که دوست داشتند. یکیشون کامپیوتر را ول کرد رفت مترجمی زبان. دومی علوم سیاسی را ول کرد رفت سراغ معماری که از بچگی بهش علاقه داشت.
میخوام بگم زندگی مثل بازی والیبال میمونه مثل فوتبال نیست که اگر نیمه اول خیلی عقب باشید نیمه دوم کار خیلی سختی برای جبران دارید. مثل والیبال میمونه. هر ست که تمام میشه شروع ست جدید یک موقعیت تازه است و همه چیز از اول شروع میشه. مهم نیست تا حالا جلو بودی یا عقب.
یه مسابقه جدیده
تحلیل و تجویز راهبردی:
تصور از ما افق های پیش رو بسیار وابسته است به سن و سالمان. هر مقدار که پیش می رویم افق هایمان بسته تر می شود و گزینه هایمان محدودتر. اما به این فکر نمی کنیم که بسیاری از افراد موفق در نیمه دوم زندگی به یکی از شش مطلوبیت شخصی (شهرت، ثروت، قدرت، منزلت، معرفت و یا معنویت) رسیده اند.
ناصرخسرو، در نیمه اول در پی جستجوی بی فرجام حقیقت، دچار سرگردانی شد و برای فرار به میگساری روی آورد. اما در نیمه دوم غوغا کرد و شد شاعر و نویسنده درجه یک و خالق گنجینههای ادب و فرهنگ.
دیوید سندرز بعد از فوت پدرش از ده سالگی مشغول به کار شد: مامور آتش نشانی، فروشنده بیمه، کارگر کشتی، فروشنده لاستیک و کارگر پمپ بنزین. اما در ابتدای نیمه دوم زندگی، ساندرز برای مشتریان یک پمپ بنزین خوراک مرغ درست میکرد. دستپختش مورد استقبال قرار گرفت و در طول سه دهه بعدی وی به یکی از ثروتمندترین ها تبدیل شد: صاحب رستوران های زنجیره ای معروف کی.اف.سی (KFC ) با حضور در بیش از 100 کشور جهان.
و مثال آخر، پیرمردی 92ساله ای از نحوه اداره کشورش ناراضی بود. سال های دور نخست وزیر بود. اما اکنون مدت ها بود که سیاست را کنار گذاشته بود. اما با این حال به خاطر شرایط کشورش تصمیم گرفت که دوباره وارد عرصه سیاست شود. بسیاری پیش بینی می کردند که شکست بخورد و آبرویش برود. اما امروز او مسن ترین نخست وزیر دنیاست: ماهاتمیر محمد از مالزی.
در هر مرحله ای از زندگی که هستید این سه نکته را با خود مرور کنید:
1 هر گذشته ای که داشتم مهم نیست، اکنون اگر از اول می خواستم شروع کنم چه کاری انجام می دادم؟
2 اگر نیمه اول زندگی را 4 بر هیچ عقب باشم، کافیست که نیمه دوم را یک بر هیچ ببرم. لازم نیست با اختلاف 4 گل برنده شوم.
3 خداوند دنیا را سرشار از فرصت آفریده و در کتاب آسمانی خود فرموده آنچه برای شما روا و حلال شده است را برای خود ممنوع و حرام نکنید. پس چرا به این فکر نکنیم که در چهل سالگی یک رشته دانشگاهی جدید بخوانیم، در پنجاه سالگی بعد از یک طلاق تلخ یک ازدواج مجدد شیرین داشته باشیم و در شصت سالگی نویسندگی را شروع کنیم و در هفتاد سالگی راه اندازی یک بنیاد نیکوکاری و در هشتاد سالگی سرمایه گذاری روی ایده های جوانان خلاق. همیشه می توان از نو شروع کرد.
مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تحارت کلیک کنید
۳۰ مانع مهم بین کارکنان و مدیران
1- بی احترامی بين مدیران و کارکنان
2- نداشتن اختیار تصمیم گیری لازم
3- عدم وجود آزادی برای اعلام آزادنه نظرات کارکنان
4- دیده نشدن کارهای خوب کارکنان
5- عادلانه نبودن اعمال سیاستهای پرسنلی
6- عدم توجه مدیران به صحبتها و پیشنهادات کارکنان
7- نگذاشتن احترام شخصی به کارکنان
8- اتخاذ تصمیمات ضعیف مدیریتی
9- عدم اطمینان به اطلاعاتی که از طریق مدیران اعلام می شوند.
10- عدم ایجاد انگیزه برای کارکنان
11- عدم اطمینان به نوع مدیریت
12-نبود اطلاعات لازم جهت انجام کارها
13- عدم دادن آموزش های لازم جهت انجام کارها
14- ضعیف بودن کالا و خدمات سازمان از نظر کارکنان
15- عدم وجود همکاری بین بخش های مختلف سازمان
16- وجود تشریفات زائد در سازمان
17_ وجود افراد ناکارامد در سازمان
18- ناراضی بودن از درصد حقوق
19- ناعادلانه بودن دستمزد
20- مفید نبودن ارزیابی عملکرد کارکنان
21- عدم وجود رابطه مناسب بین حقوق و عملکرد کارکنان
22- کمبود مزایا و تسهیلات سازمان
23- عدم وجود فرصتهای پیشرفت
24- عدم لذت بردن از شغل
25- وجود احساس نا امنی شغلی
26- عدم وجود تعادل بین زندگی کاری و شخصی
27- عدم استفاده مناسب از توانایی های کارکنان
28- عدم وجود تعهد کارکنان به سازمان
29_ نبود راهنمایی های لازم
30- اتخاذ تصمیمات استخدامی ضعیف
بروس کاچر - آدام اسنایدر
ترجمه دکتر محمد لگزیان
گردآورندگان: الهام رسایی- تهمینه مرادیان پور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 قانون کلي انتونی رابینز:
قانون يکم:
به شما جسمي داده شده. چه جسمتان را دوست داشته يا از آن متنفر باشيد. بايد بدانيد که در طول زندگي در دنياي خاکي با شماست.
قانون دوم:
در مدرسه اي غير رسمي و تمام وقت نام نويسي کرده ايد که زندگي نام دارد.
قانون سوم:
اشتباه وجود ندارد، تنها درس است.
قانون چهارم:
درس آنقدر تکرار مي شود تا آموخته شود.
قانون پنجم:
آموختن پايان ندارد.
قانون ششم:
قضاوت نکنيد،
غيبت نکنيد،
ادعا نکنيد،
سرزنش نکنيد،
" تحقيرو مسخره نکنيد و گرنه سرتان مي آيد."
قانون هفتم:
ديگران فقط آينه شما هستن.
قانون هشتم:
انتخاب چگونه زندگي کردن با شماست. همه ابزار ومنابع مورد نياز را در اختيار داريد.
قانون نهم:
جواب هايتان در وجود خودتان است. تنها کاري که بايد بکنيد اين است که نگاه کنيد، گوش بدهيد و اعتماد کنيد.
قانون دهم:
خير خواه همه باشيد تا به شما نيز خير برسد.
آرزوی مرگ خواهی برای کسی نکنید. چون موج منفی اون نفرت اول به خودتون برمیگردد. نفرت پراکنی نکنید، لعنت نکنید. بگذارید رحمت کائنات نصیب مردم بشود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سندروم میسوفونیا !
لطفا به سوالات زیر پاسخ دهید:
- کسانی که موقع غذا خوردن اصطلاحا ملچ مولوچ می کنند، کفر شما را در می آورند؟
- از هورت کشیدن مایعات توسط اطرافیانتان عصبانی می شوید؟
- صداهای تکرارشونده مثل نفس کشیدن، خروپف کردن، جویدن آدامس و ... آزارتان می دهد؟
- شنیدن صدای کسی که با دهان پر حرف می زند، دیوانه تان می کند؟
- از صدای آروغ بیزارید؟
اگر پاسخ شما به بیشتر سوالات، بلی باشد؛ شما به "سندروم میسوفونیا" مبتلا هستید. میسفونیا یا "صدابیزاری" به اختلالی گفته می شود که افراد مبتلا به آن از برخی صداها نفرت دارند. هرچه شدت این اختلال بیشتر باشد، تعداد صداهای مورد نفرت بیشتر خواهد شد. پاسخ های احساسی افراد مبتلا از ناراحتی و ترک محل تا تپش قلب، تعریق، خشم، و انزجار متغیر است.
میسوفونیا اولین بار در علوم مربوط به شنوایی مطرح شد و در دسته اختلالات شنوایی طبقه بندی می شد، اما به تدریج در علوم دیگر از روانشناسی تا علوم شناختی مورد توجه قرار گرفت.
تاکنون پژوهش هایی در زمینه شناسایی منشا این مشکل انجام شده و نتایج متفاوتی نیز حاصل شده است. نتایج مطالعه ای که به تازگی و توسط پژوهشگران دانشگاه نیوکاسل انگلیس انجام شده، نشان می دهد کسانی که مبتلا به سندروم میسوفونیا هستند، تفاوتهایی در بخش فرونتال یا پیشانی مغزشان دارند. به عبارت دیگر ساختار مغز این افراد تا حدودی با افراد دیگر متفاوت است. نتایج این پژوهش در نشریه بسیار معتبر Current Biology چاپ شده است.
بررسی ها نشان می دهند که افراد بسیاری در دنیا به این سندروم مبتلا هستند، بنابراین اگر شما هم میسوفونیا دارید، احساس عجیب بودن بهتان دست ندهد.
درمان های مختلفی برای این سندروم پیشنهاد شده است مانند حساسیت زدایی، درمان های رفتاری-شناختی، هیپنوتیزم و غیره، اما تاکنون درمان قطعی برای این مشکل شناسایی نشده است. انجمن هایی نیز وجود دارد که افراد مبتلا به میسوفونیا در آن به تبادل دانش و تجربیات خود می پردازند. در جدیدترین مطالعه ای که انجام شده از ذهنآگاهی به عنوان یکی از درمان ها یاد شده است.
با توجه به اینکه افراد مبتلا به این سندروم به طور ناخواسته دچار واکنش های هیجانی و احساسی منفی می گردند و بسیار هم اذیت می شوند، بنابراین نقش اطرافیان در بهبود حال آنها بسیار موثر خواهد بود. درک این موضوع که این افراد مقصر نبوده و عدم تولید صداهایی که باعث آزار آنها می شود، کمک زیادی در بهبود حال آنها خواهد داشت.
مطالعات نشان می دهند کارمندانی که از این سندروم رنج می برند در سازمان دچار مشکلاتی می شوند که از پیامدهای آن می توان به طردشدگی سازمانی اشاره نمود. بنابراین مدیران بایستی این نکته را در نظر داشته باشند.
در مباحث بازاریابی و تبلیغات نیز این موضوع بایستی مدنظر قرار گیرد. برخی از تبلیغات، به ویژه تبلیغاتی که مربوط به مواد غذایی است می تواند تاثیر منفی بر افراد دچار این سندروم بگذارد. به همین دلیل لازم است تا تبلیغ کنندگان صداهایی که بیشترین احساسات منفی را برمی انگیزانند شناسایی و در تبلیغات خود از آنها پرهیز نمایند.
دکتر رضا صالح زاده
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
هزینه واقعی خروج از خدمت کارکنان
هزینه های مستقیم و غیر مستقیم خروج از خدمت کارکنان بسیار بالاتر از حد تصور شرکتها است. سه نوع هزینه بعنوان هزینه های خروج از خدمت کارکنان مطرح است:
هزینه های مستقیم که میتوان با بررسی، مقدار دقیق آنها را محاسبه نمود.
هزینه های غیر مستقیم که معمولا مرتبط با دانش صریح و ضمنی افراد میباشد. اگرچه این هزینه ها بسیار بالاتر از هزینه های مستقیم است، اما براحتی قابل اندازه گیری نیست.
هزینه های مربوط به فرصت ها و پتانسیل های از دست رفته که معمولا در ارزش و نیکنامی برند خود را نشان میدهد.
هزینه های مستقیم خروج از خدمت کارکنان:
هزینه های مصاحبه با کاندیداهای هر شغل
هزینه های مطالعه و بررسی رزومه کاندیداها
هزینه های آزمون های برگزار شده برای کاندیداها
هزینه های آگهی برای جذب داوطلبان
هزینه های تعهدات در قبال استخدام
هزینه های اجرایی جستجوی افراد
هزینه های مصاحبه خروج
هزینه های دپارتمان آی تی/امنیت
هزینه های شارژ صفحه موقعیت های شغلی
هزینه های آموزش هدررفته
...
هزینه های غیر مستقیم خروج از خدمت کارکنان:
هزینه های تأخیر
هزینه های مشتریان ناراضی
هزینه های سرقت توسط کارمندان
هزینه های کاربرد نادرست ابزار و سیستم ها
هزینه های بازرسی اشتباهات
هزینه های خطاهای کاری
هزینه های سرمایه فکری از دست رفته
هزینه های فروش های از دست رفته
هزینه های فرصت های بالقوه فروش
هزینه های کاهش ساعات مفید کاری
هزینه های افت اصول اخلاقی محیط کار
هزینه های کاهش شهرت و نیکنامی برند
...
آیا میتوان کاری کرد که نرخ خروج از خدمت کارکنان کلیدی و متخصص کاهش یابد؟
با تشکر از "سرکار خانم شیدا جعفری"
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تفکر جعبهسیاهی
در زندگی روزانه ما انسانها با اغلب ناتوانیها، شکستها و باختها روبرو میشویم که بیشتر آنها گریزناپذیر و یک واقعیت آشکار هستند.
برتراند راسل میگوید: هیچچیز خستهکنندهتر و در بلندمدت زجرآورتر از تلاش روزانه برای باور به چیزهایی نیست که هرروز غیرقابل باورتر میشوند. دستکشیدن از این تلاش، یک شرط ناگزیر خوشبختی پایدار و قطعی است.
البته این اغراقآمیز است چون خوشبختی قطعی و پایدار وجود ندارد. با این همه راسل درست میگوید که خودفریبی با زندگی خوب، ناسازگار است. وقتی آنچه را که میبینید باب میلتان باشد، پذیرفتن حقیقت آسان است. ولی وقتی حقیقت برخلاف میلمان هست، پذیرش آن دشوار است.
پذیرش بیقید و شرط شکستها، کمبودها و باختها چگونه امکانپذیر است؟
اگر بخواهید روی پای خودتان بایستید به مشکل بر میخورید. معمولا دیگران را بسیار واضحتر از خودتان میبینید. بنابراین بهترین کاری که میتوانید انجام دهید، یافتن یک دوست یا شریک قابل اعتماد است که تمام معایبتان را همانطور که هست، نشانتان دهد. حتی در اینصورت هم مغز شما تمام تلاشش را میکند تا حقایقی را که دوستشان ندارد، نادیده بگیرد. اما با گذشت زمان، یاد میگیرید که قضاوتهای دیگران درباره خودتان را جدی بگیرید.
درکنار پذیرش بیقید و شرط، به یک جعبه سیاه هم احتیاج دارید. جعبهسیاه یک دستگاه تقریبا خرابنشدنی ثبت اطلاعات حرکت در هواپیما یا کشتیها است که در هر ثانیه هزاران داده، شامل مکالمات خلبان یا ناخدا را در کابین ضبط میکند و بدین ترتیب علت دقیق وقوع حادثه راحتتر تشخیص داده میشود.
باید بتوانید جعبه سیاه خودتان را بسازید.
هروقت که تصمیم بزرگی میگیرید، آنچه را که در فکرتان میگذرد یادداشت کنید؛ فرضیات، افکار، برنامهها، روشها و نتیجهگیریهایتان. اگر تصمیمتان در نهایت بهدردنخور از آب در آمد، به اطلاعات ثبتشده جعبه سیاهتان نگاه کنید. البته یک دفترچه ساده برای ساخت جعبهسیاهتان کفایت میکند.
باید تمرین کنید که بتوانید دادههای جعبهسیاهتان را بهدرستی و دقیق تحلیل کنید و پیدا کنید که چه چیزی باعث اشتباه هدف شما شده است.
پذیرش بیقید و شرط جعبهسیاهی، بهخودیخود کافی نیست. باید اشکالات خود را شناسایی و اصلاح کنید.
چارلی مانگرو، شریک تجاری وارن بافت، میگوید: اگر مادامیکه یک مشکل قابلحل است به آن حمله نکنید و معطل کنید تا دیگر غیرقابل حل شود، در واقع اینقدر ابله هستید که حقتان است با چنین مشکلی مواجه شوید.
اگر تکلیفتان را با واقعیتها روشن نکنید، بهزودی واقعیت تکلیفش را با شما روشن خواهد کرد.
هنر خوبزندگیکردن
رولف دوبلی.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
فروپاشی چگونه رخ می دهد؟
احتمالا نام مجله معتبر و معروف فوربز را شنیده باشید. جزو معتبرترین نشریات کسب وکار، موفقیت، کارآفرینی و ثروت است. این نشریه روی جلد خود را در سال 2007 به نوکیا اختصاص داد و یک تیتر جنجالی زد: «آیا کسی می تواند نوکیا را با یک میلیارد مشتری از تخت پادشاهی به زیر کشد؟». نوکیا آن روزها سلطان بلامنازع موبایل و ارتباطات بود. اما نوکیا فروپاشید: طی سیزده سال سهم بازارش از رتبه اول به رتبه دهم و ارزش شرکت از 250 به کمتر از 4 میلیارد یورو سقوط کرد.
خیلی از ما وسیلهای به نام موبایل را با برند نوکیا شناختیم. به خاطر دارم که یکی از همکلاسیهایمان در دانشگاه، گوشی نوکیایی به نام 6600 را تازه خرید بود (جدیدترین مدل آن زمان) که از دوربینش برای تقلب سر جلسه امتحان استفاده کرد و همه دهانمان از تعجب باز مانده بود که دوربین این گوشی چنان کیفیتی دارد که میشود از برگه بغلدستی عکس گرفت و همان را خواند و نوشت!
یکی از جالبترین تحلیلهایی که در ارتباط با فروپاشی امپراطوری نوکیا منتشر شده است، نتایج مطالعات مشترکی میان یک دانشگاه فنلاندی و مدرسه کسبوکار معتبر اینسید فرانسه است. این نتایج حرفهای شنیدنی را در قالب سه نکته طرح میکند که خود حاصل 120 مصاحبه (شامل 9 مصاحبه با اعضای هیئتمدیره و 19 مصاحبه با مدیران ارشد نوکیا) بوده است. اما این سه راز سقوط چیست؟
راز اول: نبود فضای مناسب برای گفتگوهای صریح، آزاد و بنیادین: در آن بازه زمانی فضای مناسبی برای گفتوگوها و بحثهای جدی و راهبردی وجود نداشت. یکی از مدیران ارشد نوکیا نقل میکند که بین سالهای 2007 تا 2011، خیلی از اعضای هیئتمدیره احساس میکردند که دیگر نمیتوانند راحت و آزاد صحبت کنند و نتیجهاش این بود که تهدیدات اپل و گوگل به میزان کافی منتقل نمیشد و برنامه مناسبی برایش در نظر گرفته نشد!
راز دوم این بود که به صورت احساسی مدیران به سیستمعامل سیمبین وابسته شده بودند و همه گوشیهایش را با این سیستمعامل عرضه میکرد. کسی به خودش اجازه نمیداد به گزینه دیگری فکر کند. مدت ها روی سیستمعامل خودش پافشاری کرد وقتی هم در سال 2012 با تغییر مدیریت به فکر افتادند، دیگر خیلی دیر شده بود!
راز سوم: اینکه تحلیلها و تصمیمات براساس دادههای واقعی نبود و بیشتر احساسی، شهودی و شخصی بود. نقل میشود که وقتی نوکیا تصمیم گرفت بهجای سیمبین از سیستمعامل جدیدی استفاده کند، خیلی از مدیران سیستمعامل ویندوز را پیشنهاد میدادند. این در حالی بود که دادهها و شواهد واقعی افق روشنی برای سیستمعامل ویندوز نشان نمیداد و موفقیت این سیستمعامل بسیار بعید به نظر میرسید. اما نوکیا ویندوز را در گوشیهایش استفاده کرد و نتیجهاش هم شکست کاملش در سال 2013 بود.
تحلیل و تجویز راهبردی:
سه نکتهای که بهعنوان عوامل سقوط نوکیا بیان شد، میتواند عوامل شکست هر سیستم اقتصادی یا سیاسی باشد.
در هر سیستمی که نشود به راحتی نقد کرد، نظر داد، مفروضات را به چالش کشید و خطوط قرمز دایره گفتگوی شما را محدود کند، یک گام به سقوط نزدیک شده است.
در هر سیستمی که وابستگی بی دلیل به گذشته، به تصمیمات گذشته، به نمادهای گذشته زیاد شود به گونه ای که به جای آنکه تصمیم عقلایی بگیریم، بحث ها حیثیتی-ناموسی شود گام بلند دوم را به سمت سقوط برداشته ایم. هر جا احساس کردید داریم تصمیم می گیریم نه به خاطر ساختن آینده بلکه دقیقا به خاطر دفاع از عملکرد گذشته، این یک نشانه بی بدیل سقوط است.
اگر خواسته های شخصی و انتخاب های احساسی-هیجانی جای تصمیم گیری مبتنی بر داده ها، آمار، اطلاعات، مقایسه گزینه ها را گرفت، آنگاه جایگزین شدن احساسات و هیجانات به جای واقعیات و عقلانیت، میخ آخر سقوط را محکم خواهد کوبید. زمانی که چشم هایمان را به واقعیت بستیم و گوش هایمان سنگین شد، سقوط به ما نزدیک می شود
باور کنیم سقوط نزدیک است! خیلی نزدیک؛ لای این شب بوها! تاریخ را بنگریم بزرگ ترین امپراطوری ها به زیر کشیده شدند، شرکت های بزرگ در هم شکستند، مقتدرترین نظام ها به خاطره ها پیوستند و برندهای نام آور سرنوشتی شرم آور پیدا کردند. چرا که خطوط قرمز گلوی گفتگوی آزاد را فشرد، بحث ها حیثیتی-ناموسی شد و دفاع از گذشته به جای ساختن آینده نقش آفرین شد، چشم ها بسته و گوش ها سنگین شد. واقعیت ها و عقلانیت در برابر احساسات و هیجانات شکست خوردند.
فروپاشی از آن چه می بینید به شما نزدیک تر است.
نوشته مشترک وحید شامخی و مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
8 عاملی که موفقیت استارتاپ شما را با شکست تهدید می کند
منبع : Forbes
نویسنده : مارتین زوئیلینگ
ترجمه و انتشار در فضای مجازی : محمد امین بامیان
1- نوآوری بدون تجاری سازی ایده، کسب و کار نیست.
ممکن است ایده یا فناوری شما، شگفت انگیز و فرصتی بزرگ باشد ولی این به تنهایی موفقیت کسب و کار شما را تضمین نمی کند. شما هنوز نیازمند راهکاری جهت عرضه محصول، افرادی که بتوانند در کنار هم بصورت یک تیم کار کنند و مشتریانی هستید که حاضر به خرید محصول یا خدمات شما باشند. اطمینان حاصل کنید آنچه ارائه می کنید همان چیزی است که مشتری میخواهد نه آنچه شما توانایی عرضه اش را دارید.
2- عدم تامین منابع مالی (کافی) نتایجی بد بهمراه دارد.
حقوق و دستمزد فروشندگان و سایر کارکنان تان را به موقع پرداخت کنید چرا که در غیر اینصورت ممکن است کارشکنی بسرعت جایگزین وفاداری آنها به شما شود. تصمیمات حیاتی آنها در مواقع بحران میتواند برخلاف استراتژی کسب و کار شما بوده و موجب شکافی عمیق در فرآیند کار شود. تامین کردن پرسنل و پاسخ مناسب به درخواست های بجای آنها بسیار پر اهمیت تر از توسعه کسب و کار است.
3- یک شرکت نمی تواند بطور همزمان چندین خط مشی را دنبال نماید.
"خط مشی" در یک بیان ساده راه و روشی است که کلیه فعالیت ها حول محور آن انجام می پذیرد و همواره باعث پیشبرد استراتژی شما می شود. تعیین خط مشی در برخی شرکت ها برمبنای فناوری و در برخی دیگر بر مبنای مشتریان صورت می پذیرد. این بنیانگذار کسب و کار است که گفتار و عملکرد خط و مشی را تبیین میکند.
4- رهبران استارتاپ بایستی خود نمایانگر اعتماد و شفافیت باشند.
کارآفرینان موفق عرصه فعالیت کسب و کارشان را به گونه ای فراهم می آورند که بوجود آورنده تعهد و وفاداری است. آنها بر عملکرد افراد تمرکز دارند نه بر شخصیت شان. منظورشان همان چیزی است که بر زبان می آورند و آنچه بیان میکنند همان نیت آنهاست و همواره این را ثابت می کنند.
5- ناسازگاری بین اعضای تیم که به بروز اختلافات بیانجامد از سرعت پیشرفت شما می کاهد.
بهترین استارتاپ ها از مباحثات سالم بین مدیران و سایر اعضای تیم اجتناب نمی کنند. با این روش است که افراد باهوش با نگرشی نوآورانه تغییراتی اساسی ایجاد می کنند، اما جر و بحث های جنجالی تنها باعث بروز اختلاف و ایجاد اصطکاک بین افراد می شود و از یک تیم خوب، تیمی ناکارآمد می سازد.
6- تعصب بیجا بر روی راهکارهای اشتباه، نجات بخش نیست.
چنانچه راهکار شما در حل مساله موثر نیست و یا مشکلات جدی در بازار کارتان وجود دارد، در اینصورت هر چقدر هم که مصمم و خبره باشید با راه حل غلط کار به جایی نمی برید بالاخص در سولوشن های با فناوری "های تک" سماجت در ادامه کار برابرست با شکست . در اینگونه مواقع مدیران نیاز دارند تا با واقع بینی و درک اینکه چه زمانی لازم به عقب نشینی است از ادامه دادن مسیر اشتباه اجتناب نموده و با یک ریکاوری خوب تغییر مسیر دهند.
7- رسیدن به موفقیت در زمان کوتاه استراتژی با دوامی برای یک استارتاپ نیست.
آن دسته از کارآفرینانی که کسب ثروت اولویت اصلی آنهاست معمولا دیری نمی پاید که نا امید شده و خیلی زود دست از تلاش می کشند و یا انگیزه شان سست می گردد. ست گودین کارآفرین و نویسنده در حوزه کارآفرینی(با خوشبینی) می گوید: برای رسیدن به موفقیت یک استارتاپ معمولا 6 سال زمان لازم است. اطمینان حاصل کنید از فرآیند کارتان به همان اندازه لذت می برید که از رسیدن به هدف تان
8- بی برنامگی در کسب و کار، عین برنامه ریزی برای شکست است.
اگر نمی دانید به کجا می روید احتمالا به جای دیگری غیر از آنچه می خواهید می رسید. چنانچه طرح و برنامه مشخصی نداشته باشید هر کسی مسیر خود را دنبال می کند، کار تیمی و بهره وری که جهت ادامه حیات کسب و کارتان نیاز دارید از بین می رود. هیچ استارتاپی آنقدر ساده نیست که هر کسی بداند چه در سر شما میگذرد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
10 نوع مشتری که هر کسب و کار باید بشناسد
۱. بیعلاقه : آن ها چیزی که شما فراهم میکنید را نمیخواهند. هانسلمن : ” با تلاش برای تغییر آنها وقتتان را تلف نکنید .“
۲. جداافتاده : فاقد وفاداری هستند. شما را صرفا یک تامینکنندهی دیگر می بینند که گاهی میتوانید کمکشان کنید و هیچ خریدی ندارند.
۳. خوشحال : از انتظارات این مشتریان فراتر رفتهاید و ممکن است نتوانید انتظارات آنها را برآورده سازید.
۴. وفادار : انتظارات بالایی دارند . آنها به شرکت شما برمیگردند، بیشتر خرج میکنند و راجع به شما با دیگران صحبت میکنند.
۵ .ناامید : وقتی کارها درست پیش نرود، ممکن است یک مشتری ناراضی گیرتان بیاید. این سوال را از خودتان بپرسید: ” آیا از آنچه انجام میدهیم رضایت دارید؟ “ در صورت راضی نبودن دلیلاش را جویا شوید.
۶. سرخورده : مشتریان ناامیدی که مورد توجه قرار نمیدهید آزرده می شوند و تجربهشان را به دیگران می گویند. ” به هر قیمتی از به وجود آوردن مشتریان سرخورده پرهیز کنید. هرچه سریعتر با ناامیدی مقابله کنید.
۷. خاموش : این آدمها در گذشته مشتریان خوبی بودند اما به آرامی کنار رفتهاند. بهتر است به جای کسب یک مشتری کاملا تازه، آنها را به بازگشت ترغیب کنید.
۸. تخلیهکننده : این مشتریان سودآور نیستند، پول و همچنین زمان و انرژیتان را تخلیه میکنند. قبل از کنار گذاشتن این گروه، سعی کنید آنها را سودآور کنید.
۹. رها شده : زمانیکه معیارهای مشخصی داشته باشید خلاص شدن از دست مشتریها ایرادی ندارد. از رد کردن مشتریها نهراسید؛ از خودتان بپرسید آیا مشتریان تخلیهکنندهی دیگری هم وجود دارند که لازم است رها شوند.
۱۰. ایدهآل : اینها مشتریانی هستند که میخواهید و باید مدام به دنبالشان باشید.
نتیجه : در حقیقت شناخت درست مشتریان مساوی است با صرف بهینه منابع زمانی، مالی و انسانی.
از امروز اقدام به شناسایی مشتریانتان کنید..
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
شروعی دوباره، اینبار در جایی دیگر!
سهند بهنام، کارآفرین
خرداد ۱۳۹۷
دبستان که بودم دلم کامپیوتر میخواست، مادرم میرفت کلاس کامپیوتر ولی کامپیوتری تو خونمون نبود، ماجرا مال ۳۰ سال پیشه. عکس کیبورد رو روی کاغذ نقاشی کرده بودم که تایپ با کامپیوتر رو تمرین کنم تا بعدا کامپیوتر دار بشم. اون زمان آتاری تازه اومده بود. ما تو خونمون تیویگیم داشتیم. هنوز ویدئو های بتامکس رو بورس بود و VHS نیومده بود. یه دو سه سالی گذشت، ۱۱ سالم شده بود. چند تا از بچه پولدارهای مدرسه Commodore64 خریده بودن. یه کامپیوتر خیلی ابتدایی که بجای دیسکت، نوارکاست میخورد و به تلویزیون وصل میشد. بین مسیر مدرسه و خونمون یه فروشگاه باز شده بود بنام سوپر تک (تو میدون چیذر) یه غرفه داشت که کومودور و آتاری میفروخت. هنوز آمیگا نیومده بود. هر روز وقتی مدرسه تعطیل میشد میرفتم سروقتش قیمت جدید میگرفتم، اونم همون قیمت قبلی رو تکرار میکرد. یادمه حدود ۲۳۰۰۰ تومن پول داشتم و قیمت اون حدود ۳۰۰۰۰ تومن بود. احتمالا فکر میکردم قراره قیمتها بیاد پایین.
بعد از چند ماه، طرف گفت بیا هرچی داری بده و بردار ببرش. ۲۶۰۰۰ تومن دادم و جای ۴۰۰۰ تومن بقیش ظهرها میرفتم مغازش که اون بره ناهار، منم مغازشو نگه دارم. یک سالی گذشت، کلی برنامه نویسی یاد گرفته بودم. به بچههایی که کومودور داشتن، برنامه و بازی میفروختم. سر همین کسب و کارم نزدیک بود از مدرسه اخراج بشم. ناظم مدرسه نوار کاستها رو تو کیفم پیدا کرده بود و فکر میکرد گلچین آهنگهای سال رو پیدا کرده. احمق نشسته بود ۴ تا نوار یک ساعته، صدای فش فش دیتا گوش کرده بود ببینه بالاخره کجاش اندی میخونه.
با پولی که درآوردم کمودور رو فروختم آمیگا۵۰۰ خریدم، بعد آمیگا ۶۰۰، آمیگا ۱۲۰۰ و تو سن ۱۵ سالگی ۸۰۲۸۶ خریدم. بعد ۸۰۳۸۶، ۸۰۴۸۶ و پنتیوم. سال ۱۳۷۴ اولین بار با یک مودم US-Robotic با سرعت 1200bps و با ترمینال برنامه NC به شبکه BBS وصل شدم. تلفن خونمون با صاحبخونمون مشترک بود، چند بار گوشی رو برداشته بود صدای فش فش شنیده بود، از مادرم پرسیده بود این صدای چیه؟ اونم گفته بود صدا نمیاد!
خلاصه وقتی فهمید کار منه قاطی کرد و ما رو جواب کرد. آخه فهمیده بود با دخترشم دوستم. سال بعدش اولین بار اینترنت و وب رو تجربه کردم. وقتی ۱۷ سالم بود برای خودم خدایی میکردم. آدم تو اون سن زود جوگیر میشه و فکر میکنه دیگه آخرشه. تو اون سن، درآمدم از مدیر مدرسمون بیشتر شده بود. سال ۱۳۷۶ اولین وبسایتمو ساختم و یک سال بعدش تو ۱۸ سالگی من صاحب یک شرکت ارائه دهنده اینترنت بنام ایراتل بودم. ۲۴ تا خط تلفن رو با مودمهای اکسترنال وصل کرده بودم به یه مولتی پورت و با ویندوز NT4 و یه برنامه بنام NT-TacPlus سرویس میدادم. یه دیش ku باند همگذاشته بودم و از KPN هلند دیتا دریافت میکردم و با ۲ تا خط که به ندارایانه وصل بود ارسال دیتا داشتم.
وقتی ۱۸ سالگی یه ISP داری و کلی آدم و شرکت از خدماتت استفاده میکنن حس قدرت داری. انقدر پول درآورده بودم که تو ۲۰ سالگی برای مادرم خونه خریدم. سال بعدش دولت جلوی کار شرکتهای اینترنتی رو گرفت و فقط به رانتهای خودش مجوز داد. منم ورشکسته شدم و نشستم درس خوندم رفتم دانشگاه.
الان که به گذشته نگاه میکنم، باید همون موقع مهاجرت میکردم. ولی خب کسی نبود که راهنماییم کنه. من هر مسیری که میرفتم برام مثل سفر اکتشافی بود و خودم همه چیزو کشف میکردم. تازه اطلاعاتمو با بقیه هم درمیون میزاشتم، هنوزم همینطورم.
از ۲۱ تا ۲۷ سالگی درس خوندم و یک شرکت تو زمینه مسیریابی با GPS راه انداختم, ولی باز هم رانت دولتی جلو کارمو گرفت و مجبور شدم از اول شروع کنم. تو ۲۸ سالگی شرکت شریف تراشه رو راه انداختم. استراتژیم ساخت بزرگترین بانک داده آب کشور بود. میدونستم تا چند سال بعد، آب میشه مشکل اول روی میز دولت. تو ۱۰ سال گذشته بیشتر از ۱۳۰۰۰ دیتالاگر ساختم و تو کشور نصب کردم. چندین ترابایت بیگ دیتا از اطلاعات آب ومحیط زیست جمع کردم. نرم افزارهای پیشرفته تحلیل و پیشبینی برای کاهش هدر رفت آب ساختم و آماده بزرگترین حرکت زندگیم، یعنی کنترل شبکه های آب با هوش مصنوعی شدم. و دوباره داستان تکرار شد. اینبار مدیران فاسد آب و فاضلاب سنگ جلوی پای شریف تراشه انداختن و با ندادن طلبهای شرکت و دادن پروژه ها به رانتهای خودشون این شرکت رو خسته کردن. درآخر هم با تهدید بانکهای اطلاعاتی رو گرفتن و بیزینس پلن ۱۰ ساله شرکت رو نقش بر زمین کردن.
الان که دارم مهاجرت میکنم، هم افسوس این همه عمر و انرژی و سرمایه ای که خرج این مملکت کردم رو میخورم و هم دلم برای این سرزمین میسوزه.مسلما کسی مثل من از شروع دوباره نمیترسه و خسته نمیشه، ولی واقعیت اینه که مهاجرت با همه جاذبههایی که داره، کار سختیه و پره از دلنگرانی و استرس. مخصوصا تو ۳۸ سالگی.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
«تنبلی سیستمیک» یا «تنبلی گروهی»
در سال 1913 یک مهندس کشاورزی فرانسوی به نام " رینگلمن " در یک آزمایش طناب کشی بین گروه های 1 تا 8 نفری دریافت که با اضافه شدن هر یک عضو به گروه؛ از میانگین انرژی نفرات برای کشیدن طناب و برنده شدن کاسته می شود.
این پدیده جالب و البته منفی را «تنبلی گروهی » می نامند که به مخدوش شدن مسئولیت مربوط است.
تنبلی گروهی در دو مرحله رخ میدهد:
در مرحله اول کارکنانی که سواری مجانی می گیرند و تنبلی می کنند چون فکر می کنند بقیه اعضاء جای خالی آنها را پر می کنند و در مرحله بعد پرکارها هم درعکس العمل به تنبلی بقیه نفرات دست از تلاش و سخت کوشی برمی دارند.
این تحقیق جالب بعدها با ظرافت بیشتری تکرار شد، به نحوی که افراد ابتدا به صورت انفرادی یعنی در شرایطی که همه مسئولیت فقط بر دوش آنها بود طناب را کشیدند،سپس وقتی چشمانشان بسته بود و فکر می کردند عضو یک گروه طناب کشی هستند کار را ادامه دادند و در حالی که در حالت دوم هم واقعا تنها بودند و فقط تصور می کردند تنها نیستند عملکرد و تلاش کمتری از خود نشان داده و ثبت کردند!!
دو عامل، تنبلی گروهی را تشدید می کند و مدیران باید مراقب آنها باشند:
اول : بزرگ بودن اندازه گروه
دوم: فقدان انگیزه کافی برای وارد شدن و باقی ماندن در گروه
به این ترتیب راه حل هم روشن است:
✔️تشکیل گروه های کاری کوچک
✔️واگذاری مسئولیت های دقیق و قابل اندازه گیری و قابل پیگیری به هر یک از اعضاء
✔️فراهم کردن امکان ارزیابی تلاش و سهم هر عضو توسط سایر اعضاء به نحوی که هر عضو گروه ، بقیه را برای سخت کوشی تحت فشار قرار دهد.
✔️پاداش به هر عضو بر مبنای سهم و نقش او
✔️خلاص کردن گروه از شر تنبل ها!
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
گاهی خوشاقبالی و بداقبالی یک آهنگ تنها در دستان چند شنونده اول است!
متیو سالگانیک و همکارش (۲۰۰۶) یک بازار تصنعی موسیقی با ۱۴۳۴۱ عضو از بازدیدکنندگان یک وبسایت محبوب در بین جوانان درست کردند.
به شرکتکنندگان یک فهرست از آهنگهای ناشناس از گروههایی ناشناس داده شد. از آنها خواسته شد تا به قسمت مختصری از هر آهنگی که دوست دارند، گوش فرادهند تا بتوانند تصمیم بگیرند چه آهنگی (در صورت وجود) را دانلود کنند و به آهنگهای انتخابی امتیاز دهند.
از حدود نیمی از شرکتکنندگان خواسته شد تا به طور مستقل، بر اساس نام گروههای موسیقی و آهنگها و قضاوت خود در مورد کیفیت موسیقی تصمیمگیری کنند.
نیمه دیگر میتوانستند ببینید هر آهنگ چند بار توسط دیگر شرکتکنندگان دانلود شده است. همچنین، تمام شرکتکنندگان در گروه دوم به صورت تصادفی به هشت دسته تقسیم شدند؛ افراد حاضر در هر دسته خاص میتوانستد تنها دانلودهای دسته خود را مشاهده کنند.
سوال کلیدی این بود که آیا مردم تحت تاثیر انتخاب دیگران قرار میگیرند و آیا موسیقیهای متفاوت در دستههای متفاوت محبوبیت پیدا میکنند؟
آیا افراد از آنچه که دیگران انجام میدادند تلنگر میخوردند؟
کوچکترین شکی وجود ندارد. در تمام هشت دسته، افراد به مراتب آهنگهایی را دانلود کردند که قبلا به تعداد دفعات قابل توجهی دانلود شده بودند و به احتمال بسیار کمتری به سراغ دانلود آهنگهای نامحبوب رفتند. جالبتر اینکه موفقیت آهنگها کاملا غیرقابل پیشبینی بود، و آهنگهایی که در گروه کنترل، که در آن مردم از انتخاب افراد دیگر بیخبر بودند، محبوبیت یافته بودند یا شکست خورده بودند، میتوانستند در دستههای مختلف (دستههای نفوذ اجتماعی) با اقبال بسیار متفاوتی مواجه شوند.
در این دستهها، بر اساس انتخابهای اولین دانلودکنندگان، آهنگها میتوانستند تبدیل به آهنگ محبوب یا منفور شوند. یک آهنگ میتوانست تنها به دلیل ساده "دیده شدن افراد در هنگام انتخاب آهنگ برای دانلود" به یک موفقیت یا یک شکست تبدیل شود.
هشدار: در بسیاری از حوزهها مردم فکر میکنند که در پرتو مهارتها و ویژگیهای یک موسیقیدان، یک بازیگر، یک نویسنده یا یک سیاستمدار موفقیت او اجتناب ناپذیر است و در نتیجه این موفقیت را کاملا قابل پیشبینی میدانند. مراقب این وسوسه باشید! چرا که مداخلات کوچک و حتی تصادفات در یک مرحله کلیدی میتوانند تغییرات زیادی در خروجی ایجاد کنند.
خواننده محبوب امروز، احتمالا از دهها و حتی صدها خواننده هماستعدادش که شما هرگز اسمشان را نشنیدهاید غیرقابل تمایز است. حتی میتوانیم جلوتر برویم. بسیاری از دولتمردان امروزی از دهها یا حتی صدها نفر از سیاستمداران ناکام در نامزدی انتخابات به سختی قابل تمایز هستند.
تلنگر
ریچارد تیلر
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۷ موردی که هرگز نباید در مصاحبه شغلی بگویید
1 در شرکت (یا کسبوکار) شما چه کاری انجام میشود؟
هرگز از مصاحبهکننده این سؤال را نپرسید! اگر نمیدانید کار شرکت (یا هر کسبوکار دیگری که متقاضی آن هستید) چیست یا اینکه برای چه کاری مصاحبه میکنید، چرا آنجا هستید؟ باید قبل از مصاحبه وبسایت رسمی شرکت را (در صورت وجود) مطالعه کنید.
2 کارفرمای سابق من آدم مزخرفی بود
اگر شغل سابقتان را تحت شرایط سخت رها کردهاید، شاید فراموش کردن ضربهای که از کارفرمایتان خوردهاید بسیار دشوار باشد و شاید دلتان بخواهد این موضوع را به زبان بیاورید، اما این کار نهتنها راه خوبی برای معرفی خودتان به کارفرمای جدید نیست، بلکه شخصیت شما را نیز زیر سؤال میبرد. زیرا افرادی که خوب تربیت شدهاند به دیگران تهمت نمیزنند و پشت سر آنها غیبت نمیکنند.
3 مشکلی به وجود میآید اگر … ؟
متقاضیان کار معمولا عادت دارند بلافاصله مکالمه را به بحث در مورد نقصهایشان بکشانند. به همین دلیل آنها اغلب سؤالات اینچنینی از مصاحبه کننده میپرسند:
▫️اگر من کار با نرمافزار اکسل را خوب بلد نباشم مشکلی بهوجود میآید؟
▫️من مدرک معتبر اپراتوری ندارم، آیا ایرادی دارد؟
▫️من قبلا هرگز چنین کاری را انجام ندادهام. مشکلی هست؟
اجازه بدهید آنها با توجه به سوابق و رزومه شما بگویند چه چیزی مشکلساز خواهد شد. نیاز نیست شما این کار را بکنید! اگر متقاضی این کار هستید، بهطور قطع مهارتهایی دارید که برای کارفرما مهم است و خودش تصمیم خواهد گرفت که برای آن کار مناسب هستید یا خیر.
4 من در فلان کار مهارت چندانی ندارم
نیازی نیست پرسشهای خیالی برای خودتان درست کنید و از هر چیزی که در آن مهارت کافی ندارید صحبت کنید و مثلا بگویید: «من اطلاعات چندانی درباره کلاندادهها ندارم!» آنها هرچه را که دانستن آن ضروری باشد میپرسند. بنابراین خودتان از پیش، مهارتهایی را که ندارید بازگو نکنید.
5 من بسیار سختکوش هستم ، من بهسرعت یاد میگیرم و مواردی از این قبیل را عنوان نکنید
بسیاری از متقاضیان کار فکر میکنند اگر خود را سختکوش جلوه بدهند یا ثابت کنند که بهسرعت هرچه را بلد نیستند یاد میگیرند بهتر است، اما در واقع اینطور نیست. این کار سطح شما را پایین میآورد و شما را در حالتی قرار میدهد که انگار دارید برای بهدست آوردن کار التماس میکنید.
این رزومه شماست که کارفرما را تحت تأثیر قرار میدهد. اگر شایستگی و اعتماد به نفس کافی داشته باشید، کارفرما در استخدامتان تردید نخواهد کرد. بنابراین لازم نیست با التماس خودتان را فردی معرفی کنید که حاضر است بهسختی کار کند.
6 از شغل سابقم اخراج شدم
بهترین پاسخ در برابر پرسش مصاحبهکننده درباره اینکه چرا کار سابقتان را رها کردید اینست که بگویید: «دیگر زمان مناسبی بود که آن کار را رها کنم. چیزهای زیادی از آن آموختم و دیگر چالشها و جای پیشرفت بیشتری برایم نداشت.»
هرگز نباید بگویید اخراج شدم یا اینکه در شرایط بدی آنجا را ترک کردم. با این حرف ممکن است هر چیزی به ذهن فرد مصاحبهکننده خطور کند.
7 اینکه دقیقا سر وقت به محل کارم برسم چقدر مهم است؟
اگر چنین سؤالی بپرسید، اعتماد فرد مصاحبهکننده نسبت به شما متزلزل خواهد شد. فقط زمانی میتوانید در این مورد سؤال کنید که قرار باشد روی یک برنامه انعطافپذیر کار کنید.
این پرسش که «آیا بهطور معمول برای شخصی که به این سِمت منصوب میشود، ساعتهای کاری انعطافپذیر وجود دارد؟» نشاندهنده حرفهای بودن شماست. در حالیکه پرسیدن «آیا باید دقیقا سر ساعت مشخص به محل کارم برسم؟» کاملا بچگانه است.
برگرفته از: forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه با تبعیض در محل کار برخورد کنیم؟
بسیاری از ما شاهد تبعیض در محل کار خود بودهایم؛ یکی از همکارانمان بیشتر از سایرین مورد علاقه رئیس است و معمولا پروژههای بهتر و مهمتر به او سپرده میشوند. اصلا شاید شما همان نورچشمی باشید. خُب مسلما وقتی زیادی مورد توجه رئیس قرار بگیرید، فرصتها و موفقیتهای شغلی، یکی پس از دیگری بهسراغتان میآیند و کسی که قرار است ترفیع شغلی بگیرد شما هستید. چه چیزی از این بهتر؟ ترفیع گرفتن مساوی است با افزایش حقوق و احتمالا زندگی راحت تر.
گاهی این استثنا قائل شدن و تبعیض در محل کار دلیل سادهای دارد. معمولا ما از کار کردن با دوستان و آشنایان خود لذت میبریم و درنتیجه با پارتیبازی دست آنها را در اداره یا شرکت خودمان بند میکنیم.
بنابر تحقیقی که در دانشگاه جورج تاون صورت گرفت، ۹۲٪ از مدیران ارشد بازرگانی شاهد تبعیض در ترفیع کارمندان بودهاند و یکچهارم مدیران شرکتکننده در این تحقیق اذعان کردند که خودشان نیز بین کارمندانشان تبعیض قائل میشوند.
به نظر میرسد تبعیض و پارتیبازی، یک موضوع اپیدمیک و رایج است که اثرات زیانباری بر محیطهای کاری میگذارد.
رفتار دوگانه رئیس با کارمندان خود، حس نارضایتی را در آنها ایجاد میکند و موجب شکاف در تیم کاری میشود. اگر رئیس فرصت درخشش و نشان دادن توانایی را برای تمام کارمندان خود بهوجود نیاورد، در واقع فرصت رشد شرکت خود را از دست میدهد و این در طولانیمدت موجب خسارت و از دست رفتن سرمایه میشود.
اگر قربانی تبعیض شدهاید، چه راهکارهایی میتوانید اتخاذ کنید؟
1 مطمئن شوید که واقعا یک قربانی هستید
اگر احساس میکنید نادیده گرفته میشوید، ابتدا یک گفتوگوی صمیمانه با خود داشته باشید و مطمئن شوید که احساس شما واقعی است. ایگان میگوید: «اگر عملکرد فردی که مورد لطف رئیس قرار دارد، بهتر از شماست، شاید وقت آن رسیده است که با تلاش بیشتر، عملکرد خود را بهتر کنید.»
2 با رئیس خود گفتگو کنید
به شیوهای دیپلماتیک با رئیس خود وارد گفتوگو شوید و گفتوگویی واضح، آرام و موجز داشته باشید. ایگان در اینباره میگوید: «باید درباره نحوه رفتار رئيس خود قضاوت درستی داشته باشید. اگر او را به داشتن رفتار ناعادلانه میان کارمندان متهم کنید، موجب ایجاد حالت تدافعی در رئيس خود میشوید. بهتر است درباره موضوع تبعیض میان کارمندان چیزی نگویید و بهجای آن از رئیس بخواهید فرصتی برای همکاری بیشتر در اختیار شما قرار بدهد.»
3 سختکوش باشید
حرفهای باشید و نشان بدهید برای تیم، شرکت و مشتریان خود اهمیت قائلید. هرگز اجازه ندهید تبعیض در محل کار بر شیوهی کار شما اثر بگذارد.
4 دلیل واقعی تبعیض را پیدا کنید
شاید دلیلِ اینکه رئيس شما به یکی از همکارانتان بیشتر توجه میکند، گذشته و تجربیات مشترک آنهاست یا شاید این توجه براساس عادت یا از روی اعتماد شکل گرفته باشد. با دانستن دلیل این توجه، عادلانه یا ناعادلانه بودن آن مشخص میشود.
5 همکارتان را سرزنش نکنید
معمولا همکار شما مقصر بهوجود آمدن این توجه نیست. هرچند ممکن است داشتن یک رابطه کاری معمولی با چنین فردی مشکل باشد اما او را سرزنش نکنید و با او رفتار مناسبی داشته باشید.
6 مثبتاندیش باشید
هرگاه متوجه تبعیض در محل کار خود شُدید، دید مثبت داشته باشید و مشتاقانه به کار خود ادامه بدهید. اگر اجازه بدهید این امر بر عملکرد و روحیه شما تأثیر بگذارد، کیفیت کار شما افت میکند. اگر درباره این موضوع با همکاران خود صحبت کنید، وجهه بدی در میان آنها پیدا خواهید کرد.
7 صبور باشید
اگر واقعا این توجه ناعادلانه است، صبوری پیشه کنید. بالاخره رئیستان متوجه میشود که توجه به سایرین به نفع شرکت است و بهدنبال فرد مناسب دیگری میگردد.
بنابر توصیه پیلیتنر، سعی کنید عملکرد خوبی داشته باشید تا وقتی چنین زمانی فرا رسید، فرد منتخب «شما» باشید.
8 بهدنبال بهبود شرایط باشید
اگر تبعیض در محل کار شما شَدید است، باید انرژی بیشتری برای ارتباطات خود صرف کنید. باید بهطور مداوم با رئیس خود ملاقات کنید و مطمئن شوید برای گرفتن ترفیع، تواناییهای لازم را دارید.
اگر تبعیض به شکل فاحشی در بخش شما وجود دارد، درباره آن با سایرین صحبت کنید. اگر تعدادتان زیاد باشد، صدای شما شنیده میشود. به رئيستان بگویید که افراد زیادی در اداره خواهان دیدار با او هستند و از او بخواهید بیشتر در جمع کارمندان حضور پیدا کند.
درنهایت چه قربانی تبعیض باشیم و چه از آن سود ببریم، مثبت اندیشی و سختکوشی عواملی هستند که ما را در هر موقعیت شغلی به موفقیت میرسانند.
منبع: forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
فاجعه تنبلی مذهبی
چندی پیش در سفر عتبات، با ناهماهنگیهای زیادی مواجه شدیم که موجب آزردگی و رنج زوار میشدند. وقتی به مدیر کاروان اعتراض کردم، گفت: به خاطر امام «علیهالسلام» تحمل کنید، ثواب داره!
من به تعبیی به او گفتم که شما به خاطر امام «علیهالسلام»، درست کار کنید و شرافتمندانه رفتار کنید و مسئولیتپذیر باشید!
سپس در نحوه رفتار و توقعات او از مردم اندیشه کردم و متوجه نوعی سوءاستفاده از باورهای مردم شدم! این پدیده رفتاری را «تنبلی مذهبی» یا «طفرهروی به بهانه مذهب» نامیدم.
در همین امتداد تأمل کردم که چقدر در کشور ما، به ویژه در عرصههای گوناگون اداره و حکمرانی، از مذهب و باورهای مذهبی مردم سوءاستفاده میشود.
مسئولان گوناگون در هر موقعیت بحران خویشساخته، طلبکارانه و حق به جانب، از ما میخواهند که به خاطر اسلام، ایران و باورهایمان، نارسائیهای عملکردی آنان را تحمل کنیم! خلاصه اینکه «اگر دین دارید، پس ما را با همه زشتخوئیهایمان تحمل کنید»!
گویا باور به مذهب و اخلاق و عشق به وطن، سنگری شده برای مخفی ساختن آلودهمرامیها و بیلیاقتیهای مدیران و حکمرانان و فرمانداران و شهرداران، در سطوح کوچک و بزرگ.
نسخههای گوناگون تنبلی مذهبی را میتوان در دعاوی و وعدههای «ژنخوبهای شکمسیر» از جانب «مردم»، رصد کرد! به ویژه آنجا که عملکرد نابخردانه خود را مخفی ساخته، ادعا میکنند که «مردم ما مقاومند» یا «مردم ما تابآورند»!
اینکه «مذهب بر قدرت تحمل و تابآوری میافزاید»، بحثی است و اینکه «چرا باید سوء عملکرد شما با باورهای ما جبران شود؟»، بحثی دیگر!
ریشهها و ابعاد تنبلی مذهبی در سازمانهای دولتی:
پدیده «تنبلی مذهبی» یا «تنپروری در سایه مذهب» ( religious loafing)، از جمله بیماریهای خاص جامعه ماست. این پدیده، کژکارد ابزارسازی سیاسی از مذهب بوده، به سوءاستفاده از باورهای لطیف مذهبی مردم انجامیده، ثمره گونهای «ریاکاری آموختهشده» در جریان زندگی کاری است!
منظور از ریاکاری آموختهشده، گونهای ریاکاری حرفهای است که بتدریج به خصلت حرفهای مدیران چاپلوس یا مزور تبدیل شده است!
در حالی که مدیر مسلمان، با اقتباس از خصال پرهیزگاران در روایت امام علی علیهالسلام (خطاب به هُمام در نهجالبلاغه، مشهور به خطبه متقین)، فردی متین، متواضع،سر به زیر، بیادعا، مسئولیتپذیر و نسبت به همگان خدمتگزار است، مدیر ریاکار یا مدیر تنپرور در سایه مذهب، زشتخو، متکبر، پر سر و صدا ، مدعی، مسئولیتناپذیر و از همه دنیا طلبکار است.
بر دانشپژوه اداره دولت و حکومت است که انواع جلوههای رفتاری «تنپروری مذهبی در سازمان» را رصد و شناسایی کرده، علل «بروز، ترویج، پاگیر شدن و متداول شدن آن» را ریشهیابی کند.
هشدار:
تا زمانی که در یک جامعه سازمانی، ریاکاری شرط بقا باشد، اخلاق مقوم حیات شرافتمندانه رشد نمیکند و در فرهنگ سازمان، پاگیر و متجلی نمیشود.
دکتر علی اصغر پورعزت
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تحارت کلیک کنید
چرا باید رزومه شکست داشته باشیم؟
کاترین فسکو ،نویسنده، معتقد است هر شخصی باید رزومه شکست چه شخصی چه به طور علنی داشته باشد. این امر مزایای فروانی را برای شخص به همراه خواهد داشت.
شکست نامی ناخوشایند و کلمهای است که هیچ کس از شنیدنش خوشش نمیآید. ما در عصر رسانهای زندگی میکنیم در آن پرورش شبکه و نشان دادن نام خود در هر مسیر شغلی نیاز است به همین دلیل نام شکست کمتر به گوش ما میخورد، در عوض مردم موفقیتهای خود را بزرگ نشان میدهند. با یک نگاه دقیق به فیسبوک و توییتر میتوان دریافت که دنیا پر از برندگانی است که به طور مداوم موفقیتها و دستاوردهای بزرگ را از لیست کارهای خود خط میزنند.
من نیز چنین حسی دارم. من همانند بقیه دوست دارم موفقیتهایم را جشن بگیرم. زمانی که مقالهای را در مجله درجه یک در بهار گذشته منتشر کردم، این موفقیت را در شبکههای اجتماعی به رخ دیگران کشیدم اما چیزی که در آن پستهای مختلف مشخص نبود سایه آن کلمات بود.
من به تازگی ارزش آن شکستها و به خصوص آوردن آنها از تاریکی به سمت نور را مشاهده کردم. اخیراً عدهای از محققان و نویسندگان شروع به عمومی کردن شکستهایشان کردند که باعث ایجاد رزومه سایه که در کنار موفقیتها، شکستها را نیز نشان میدهد شدهاند.
اگرچه فرض میشود که آنها این رزومهها را برای مصاحبه کاری نمیفرستند اما در وبسایتهای شخصی خود قرار میدهند تا کارهایی که نتایج مطلوب را ارائه نداد و تلاشهایی که قبل از موفقیت انجام دادند را نشان دهند.
رزومه سایه میتواند هر چیزی مانند دستنوشته کارهایی که انجام آن را امتحان کردهاید، یک فایل کامپیوتری مجزا که برای تلاشهای بیثمر فونت و رنگ متفاوت استفاده شده است باشد. این اسناد میتواند خصوصی و یا عمومی باشند. هر دو صورت مزایای خود را دارند.
لیستی که برای خودتان نگه میدارید میتواند به صادق بودنتان کمک کند. کسی که هیچ وقت شکست نمیخورد را تحسین نکنید. زمانی که ما با چالش جدید مواجه میشویم قرار است چندین لحظات زشت را تجربه کنیم.
کودکی که تازه میخواهد راه رفتن یاد بگیرد را تصور کنید. در این مسیر افتادنهای زیادی را تجربه میکنند اما این افتادنها بخشی از فرایند است. اگر اخیراً با شکست مواجه نشدهاید وقت آن است که با چالشهای جدیدی روبهرو شوید.
نگه داشتن لیستی شخصی از شکستها میتوانند اعتماد به نفس ما را تقویت کنند. پس از یک ماه و حتی یک سالی که حس میکنید هیچ کاری انجام ندادهاید نگاه کردن به این لیست شکست میتوانند یادآور خوبی برای تمام کارهایی که برای آن زحمت کشیدید و تلاش کردید باشد.
بسیاری از نویسندگان معروف تمام نامههای رد شدنی که دریافت کردهاند مانند مجموعه هری پاتر و توهایلایت که قبل از پرفروش شدن پاسخ منفی بسیاری را شنیدن را نگه میدارند.
بازیگرانی که برای نقش آزمون میدهند اما آن را دریافت نمیکنند و ورزشکاری که مسابقه را میبازد اما این افراد میدانند که شکست برای موفق شدن نیاز است. بنابراین میتوانید لیستی از شکستهای محشر خود را نگهداری کنید و یا فهرستی از شکستهای معمول را در حرفه کاری خود تهیه کنید.
اگر کمی شجاع باشید عمومی شدن رزومه سایه میتواند بسیار ارزشمند باشد؛ نه فقط به خاطر اینکه افراد موفق را پایین می آورد بلکه به دیگران اهمیت تلاش دوباره را نشان میدهد. به صورت ایده آل این شکست میتواند یادآوری برای خود و درسی برای دیگران به منظور تلاش دوباره باشند.
همچنین این تلاشها تجربیات ارزشمندی برای رسیدن به موفقیت نیاز هستند را نشان میدهند. به عنوان مثال کارگردان معروف استیون اسپیلبرگ پیش از پذیرفته شدن در آموزشگاه مورد نظر خود سه بار رد شد.
شخصی که تازه کاری را آغاز کرده است باید بداند که شکست یک بخش عادی از کار و نکتهای قابل انتظار در فرایند یادگیری است و مهمتر از همه شکست را پذیرفتن به افراد جدید کمک میکنند ببینند که برای هدفی خوب شکست میخورند.
چه رزومه سایه را در وب سایت خود قرار دهید و یا در کشوی میز خود بگذارید به شما کمک خواهد کرد شکست را به عنوان نکتهای از غرور و یادآوری خوب برای رشد خود ببینید. امیدوارم همه ما خوب و اغلب شکست بخوریم.
منبع: Success
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تحارت کلیک کنید
سازمان خود را با چک لیست پیتر دراکر ارزیابی کنید
پیتر فردیناند دراکر از برجسته ترین نویسندگان و متفکران رشته مدیریت قرن حاضر است. شهرت ایشان بیشتر بخاطر نظریات و دیدگاهای مدیریتی است که باعث گردیده است که پدر مدیریت نوین دنیا نام بگیرند. پیش از جنگ جهانی دوم، مدیریت در ایالات متحده با اصول فردریک تیلور و هنری فورد که دیدگاهی علمی به مدیریت داشتند، شناخته می شد. آقای دراکر به جای این دیدگاه علمی، دیدگاهی فلسفی مبتنی بر روابط انسانی و اهداف سازمان داشت. او به جای تجزیه و تحلیل هریک از وظایف به صورت تک به تک، به اصول کلی مدیریت توجه کرد. ایشان با ترجیح بر عملکرد و کارایی محصول، مدیریت بر مبنای هدف – Management by Objective را پایه گذاری نمود.
در دیدگاه آقای دراکر، فرایندهای مدیریت چندان مورد توجه قرار نمی گیرد، درعوض مدیران سازمان میبایست اهداف خود را مشخص نموده و با تکیه بر دانش و روابط انسانی در راستای رسیدن به آنها گام بردارند (اشاره ای به ارزش های چابکی).
بتازگی نشریه Build چک لیستی از ویژگیهای سازمانهای مطلوب پیتر دراکر را منتشر کرده است.
حال اگر قصد محک زدن وضعیت سازمان خود را دارید، پیشنهاد میکنم که خود را با چک لیست پیتر دراکر ارزیابی کنید.
شرکت (سازمان) شما مورد تائید آقای دراکرخواهد بود اگر :
۱ – بیانیه ماموریتی قدرتمند، و پاسخی قانع کننده به سوال سخت و فریبنده ” کسب و کار ما چیست ؟ ” دارید.
۲ – همیشه به این فکر میکنید که “تنها یک تعریف معتبر از هدف کسب و کار وجود دارد : ایجاد مشتری” و این در حالیست که میپذیرید ” کیفیت چیزی نیست که تامین کننده داخل محصول یا سرویس قرار میدهد، بلکه چیزی است که مشتری از بیرون می بیند و حاضر است که بابت آن پول پرداخت نماید”.
۳ – مسئولیت پذیری و پاسخگویی را در عمق سازمان خود نهادینه و استراتژی ارتباطی و پایه ای ” به پائینی ها گوش کن و با بالائی ها صحبت کن” را همیشه دنبال میکنید.
۴ – با این حقیقت که این سازمان است که افراد را می سازد (یا به رشد آنها کمک و یا از رشد جلوگیری می کند) بخوبی کنار آمده اید و هرچه در توان دارید را برای کمک به رشد آنها انجام میدهید.
۵ – نوآوری (تغییری که بعدی جدید از کارایی را میسازد) را، مسئولیتی بر دوش تمامی افراد سازمان و نه تنها کارمندان واحد طرح و توسعه میدانید.
۶ – به طور منظم چیزهایی (محصولات، سیاست ها، روشها) که دیگر کارائی لازم را ندارند و یا نسبت به فرصت هایی آینده، منابع زیادی مصرف می کند را رها میکنید.
۷ – چیزهایی که قابل اندازه گیری هستند را اندازه و آنهائی که نمی شود را تحت نظر می گیرید و میدانید که نمی توان نیت های خوب را جایگزین نتایج و عملکرد نمائید.
۸ – دیدی بلند مدت دارید (نه فقط کوتاه مدت) و همواره به یاد دارید که تحلیلگران بازار سرمایه بر این باورند که “شرکت ها پول می سازند.
۹ – با مجموعه ای از ارزش های پایه زندگی میکنید و بر این باورید که همانگونه که بدن انسان به ویتامین ها و املاح معدنی نیازمند است، سازمان نیز به ارزشها نیاز دارد.
۱۰ – مسئولیت اجتماعی خود را با درک اینکه، سازمان در قبال هر چیز و هر کسی که با آن در ارتباط است مسئول است، به معرض نمایش قرار دهید. داشتن دپارتمانی برای مسوولیت اجتماعی یا کمک مالی به خیره ها به تنهایی نشانگر این مهم نیست.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
نیمنگاهی به «پشت پرده ریاکاری» !
کتابی میخوانم به نام «پشت پرده ریاکاری». در این کتاب نوشته شده که «قفل» برای این روی در قرار داده شده که آدم درستکار را درستکار نگه دارد. یک درصد از مردم ریاکار و دزد هستند، اینها بهدنبال بازکردن قفلها و دستبرد به خانهها هستند. یک درصد از مردم نیز همیشه درستکار هستند و تحت هیچ شرایطی ریاکاری نمیکنند. باقی 98 درصد مردم تا زمانی درستکارند که همه چیز درست باشد. یعنی اگر شرایط به نحوی رقم بخورد که آنها به حد کافی وسوسه شوند ممکن است دست به خطا بزنند. معمولاً قفلها برای جلوگیری از نفوذ دزدان و ریاکاران روی در نصب نمیشود، چون دزدها بلد هستند که چگونه قفلها را باز کنند، قفلها برای حفاظت از مردم نسبتاً درستکار هستند تا آنها به قدر کافی وسوسه نشوند و درستکار باقی بمانند.
ماجرای این قفل بسیار جالب و قابل تأمل است. میتوانیم نتیجه بگیریم که در تربیت فرزندانمان باید نهایت تلاش را داشته باشیم تا شرایط برای درستکار ماندن آنها حفظ شود. در واقع (تقریباً) تمام آدمها پتانسیل کجروی را دارند اما قیمت هر کسی با دیگری فرق دارد و آستانه وسوسه هر کسی با دیگر تفاوت دارد. یعنی هر قدر که تلاش کنیم فرزندی درستکار تربیت کنیم ممکن است تحت شرایطی که ما از آن بیخبریم این فرزند به مرز آستانه خطا برسد. شاید کشف و شناخت این آستانه کمی دشوار است اما همین که بدانیم این فرزندی که پیش چشم ما بسیار در چارچوب صحیح قدم برمیدارد، میتواند در صورت رسیدن به آن آستانه، خطا کند، دانستن این موضوع ما را برای برنامهریزی به منظور مقابله با آن شرایط ترغیب میکند.
البته به نظر میرسد که دو کار را میتوان انجام داد. اول اینکه باید آستانه وسوسه را در دلبندانمان افزایش دهیم و دوم اینکه آنها را بهگونهای از وسوسه شدن دور کنیم. البته کار به این سادگی نیست و قفلگذاشتن روی در، در مواجهه با فرزندانمان شمشیر دولبهای است که اگر مراقب نباشیم نتیجه معکوس خواهد
از منظر اجتماعی نویسنده در کتاب «پشت پرده ریاکاری» آزمایش جالبی انجام داده است. او در یک رستوران به عدهای از مشتریان چند سؤال میدهد تا آنها در ازای گرفتن 5 دلار به این سؤالات پاسخ دهند، اما هنگام دادن پول به جای 5 دلار 9 دلار میدهد و به گونهای تظاهر میکند حواسش نیست و اشتباهاً 9 دلار داده است. برخی ازمشتریان صادقانه 4 دلار اضافه را برمی گردانند اما عدهای هم به روی خود نیاورده و 9 دلار را در جیب میگذارند و رستوران را ترک میکنند.
در آزمایش دیگری همین کار تکرار میشود با این تفاوت که نویسنده در هنگام گفتوگو با مشتریان، تلفن همراهش زنگ میخورد و چند دقیقهای با تلفن صحبت میکند و در انتها از مشتری برای اینکه وسط گفتوگو با آنها، به تلفن همراهش جواب داده عذرخواهی نمیکند. در این آزمایش تعداد کسانی که 4 دلار اضافه را برمیگردانند کمتر از آزمایش اول است.
نویسنده اینگونه نتیجه میگیرد که وقتی مشتریان احساس میکنند نویسنده وقت آنها را بدون عذرخواهی گرفته، درصدد انتقام بر آمده و پول بیشتری که اشتباهاً نویسنده به آنها داده را باز نمیگردانند. این آزمایش حاوی نکته جالبی است که میتوان از آن برای توجیه اینکه چرا در جهان آمار بالایی از ریاکاری و دزدی وجود دارد، استفاده کرد. در واقع هریک از مردم زمانی که حس میکنند به آنها از سوی جامعه ظلم میشود یا حق آنها در جایی خورده میشود، هرجا که دستشان برسد سعی خواهند کرد تا با ریاکاری و دزدی این حق خورده شده را جبران کنند!
در واقع این سطح از دزدی و ریاکاری در همه جوامع به نوع تعامل حکومتها با مردم بازمیگردد. میتوان نتیجه گرفت که رفتار دولتها بشدت روی شکلگیری اخلاق در جامعه تأثیرگذار بوده و بهسادگی میتواند مرزهای اخلاق را جابهجا کند.
بنابراین قانونگذار باید در وضع قوانین، قوه مجریه در اجرا و سیستم قضایی در قضاوت، منافع لایهها و طبقات اجتماعی مختلف را مورد نظر قرار دهد تا احساس مورد ظلم واقع شدن در میان هیچ کدام از اقشار جامعه احساس نشود، با این کار اخلاقمداری در جامعه پررنگ میشود؛ اما در صورتی که الگوهای رفتاری حاکمیت به شکلی باشد که مردم احساس ظلم کنند، مردم خود را محق به نادیده گرفتن هنجارهای اخلاقی خواهند دانست و ریاکاری در جامعه پررنگ شده و بعد از یک دوره زمانی از اخلاق تنها نامی باقی میماند.
داود قرایلو
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
وقتی علی نیز سانسور می شود!
علی نام شخصیتی است که بعد از پیامبر، مشهورترین جهان اسلام است. اما بخش مهمی از تاریخ وی سانسور شده است. اصولا برخی دوست ندارند این بخش از تاریخ تبیین شود. حتی صفویان که مذهب رسمی این کشور را شیعه اعلام کردند فقط جنبه هایی خاص از زندگی و حکمرانی وی را برجسته کرده اند. تصویری که از وی برای ما نشان داده شده؛ قهرمانی جنگ آور، فاتحی قدرتمند و حاکمی مقتدر است که دوران کوتاه حکومتش بیشتر به جنگ گذشت. نام وی با شمشیر و خون و ذوالفقار گره خورده. بگذارید چند تصویر کاملا متفاوت از این شخصیت را با هم مرور کنیم:
1- روز بیعتش مردی از میان جمع برخاست و علنا گفت: با تو بیعت می کنم اما اگر رفتار نامناسبی داشته باشی، تو را خواهیم کشت. بدون اینکه حتی اخمی به ابرو بیاورد فقط یک کلمه گفت: قبول!
2- برخی افراد از بیعت او سر باز زدند، با مدارای تمام با آنان به گفتگو نشست و هیچ گونه فشاری تحمیل نکرد. برخی بیعت کردند و برخی نه! او امنیت کسانی که بیعت نکردند را تضمین کرد.
3- در زمان جنگ ها، همه چیز امنیتی می شود و هر کسی که همراهی نکرد می شود خائن. اما در یکی از جنگ ها، به مردم کوفه چنین نوشت: من یا ستمکارم یا ستمدیده. اگر مرا نیکوکار یافتید، یاری ام کنید و اگر خطاکارم دیدید، به سوی مسیر حق بازم گردانید. ذره ای لحن آمرانه در نوشتار او می یابید؟ فقط یک مورد نمونه مشابه در تاریخ می توان پیدا کرد؟
4- خودتان را جای یک فرمانده ارشد جنگ قرار دهید. عده ای می آیند و می گویند که ما با شما به میدان جنگ می آییم. آنجا حقیقت که بر ما معلوم شد تصمیم می گیریم که با شما باشیم یا با دشمنان شما. صادقانه چه می کنید؟ به او چنین پیشنهادی شد! نه تنها دلگیر نشد بلکه این سنجشگری و عقلانیت را پسندید و آنان را به چنین داوری ای تشویق کرد.
5- به مردمش می گفت: اگر فرامین من را در راستای پیروی خدا دیدید بر شما لازمست که همراهی کنید اما اگر در فرمان من، نافرمانی خدا نهفته بود چه از سوی من باشد و چه غیر من هرگز فرمان نبرید!! او از مردم اطاعت نمی خواست، شجاعت حقیقت طلبی را ترویج می کرد.
6- او خود را در حلقه محدودی از یاران (خودی ها) محصور نمی کرد. موارد متعددی در تاریخ گزارش شده که مردم را به گفتگو و مشورت فراخوانده آنهم در مهم ترین امور مانند تصمیم گیری در مورد معاویه. به ويژه در باب جنگ ها، هم با بزرگان و سران قبایل و هم با مردم عادی به گفتگو می نشست.
7- وی متوجه شد که برخی نمی توانند شکایات و خواسته هایشان را با وی در میان بگذارند یا به واسطه عدم دسترسی یا شرم یا ترس، برای اولین بار مکانیزمی طراحی کرد به نام «بیت القصص» تا مردم مستقیما با او در تماس باشند.
8- در یکی از سخنرانیها یکی از سپاهیان بپاخاست و اظهاراتی کرد آمیخته به تملق. او سخنانش را چنین ادامه داد: ... من بیزارم از این که درباره من اینگونه بیاندیشید که تعریف و تمجید شما را دوست دارم. ... با سخنان زیبا از من تعریف نکنید و توصیه کرد که با گفتن «سخن حق» مرا ترک کنید.
9- انتقاد از خود را خط قرمز جامعه نکرد. در حکومتش پاسخ سخن هر چقدر تلخ بود فقط با سخن داده می شد! بسیاری از مخالفانش در مسجدی که نماز می خواند جمع می شدند اعتراض می کردند دشنامش می دادند. اما یک روز هم سهمشان از بیت المال حذف نشد. مخالفت با حکومت هزینه نداشت.
10- در برخوردهای قهری آن مقدار شکیبایی می ورزید و بر گفتگو، تعامل و مدارا تاکید می ورزید که برخی او را به تردید و ترس متهم می کردند (دکتر صابر اداک، اخلاق زمام داری)
تحلیل و تجویز راهبردی
این ها بخشی از «تاریخ تاریک» است که کمتر برای ما گفته شده. این ها کنار صدها واقعیت تاریخی پنهان داشته شده نشان می دهد که او حکومتش را بر سه اصل بنا کرد:
1- اصل عقلانیت: حاکم خدا نیست. مردم باید جرات فکر کردن و سنجیدن داشته باشند و فرامین حاکمان باید با حق سنجیده شود. پیروی وفادارانه ارزشمند نیست. استدلال و سنجشگری است که باید مبنای انتخاب باشد و خرد جمعی مبتنی بر همین عقلانیت است که باید مبنای حکومت حاکمان باشد.
2- اصل آزادی: آزادی یعنی آنکه افراد بتوانند متفاوت فکر کنند و آزادانه عقاید خود را با یکدیگر گفتگو کنند. «یکسان اندیشی»، استبداد می آورد و رکود و «متفاوت اندیشی» پویایی می آورد و رهایی.
3- اصل اخلاق: حاکمان جایز نیستند به هیچ بهانه ای حتی جنگ، اصول آزادی و عقلانیت را لگدمال خودحق پنداری کنند.
او فقط فاتح خیبر نبود. مهم ترین فتح او باز کردن چشمان ما به الگوی جدیدی از حکمرانی است که بر مدار انعطاف، مداراجویی، عقلانیت ورزی، آزادمنشی و مشارکت جويي است. او فاتح همیشگی سرزمین عقلانیت و آزادگی است. چه یک خانواده را اداره می کنیم چه یک شهر یا یک شرکت بین المللی اصول سه گانه فوق الهام بخش است.
مجتبی لشکربلوکی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید