| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
چهار دنیای کاری در سال ۲۰۳۰
دنیایی را تصور کنید که در آن کارکردهای منابع انسانی به شکلی که ما میشناسیم محو شود و اتوماسیون، برونسپاری و تیمهای خودسازماندهیکننده جایگزین آن شود؛ یا دنیایی که در آن جنگ بر سر جذب استعدادهای برتر آنقدر شدید است که بیشتر متخصصان حوزه تکنولوژی، مدیر برنامههایی را برای مذاکره و مدیریت امورشان میگمارند. این تصورات مثل یک داستان علمی است. اما دنیای کار آنقدر سریع در حال تحول است که هر سناریویی در آن میتواند به واقعیت تبدیل شود.
کارشناسان موسسه PwC چهار گزینه برای «دنیای کار آینده» متصور شدهاند که هر کدام با یک رنگ مشخص شده است. این سناریوها به سازمانها کمک میکنند احتمالات مختلف را بررسی کنند و برای مواجه شدن با آن آماده شوند.
مطمئنا، در آینده کاری یکی از عوامل چهار دنیایی که متصور شدهایم - قرمز، آبی، سبز و زرد - نفوذ و قدرت بیشتری دارد. اما منطقی که در پس هر یک از این دنیاها قرار گرفته، برای کسانی که مسوول استخدام و توسعه نیروی کار هستند و نیز برای خود نیروی کار، اثرات و معنیهای مهمی دارد.
دنیای قرمز
▪️در دنیای قرمز کوچکتر بودن نشانه قدرت است. تکنولوژی به کسبوکارهای بسیار کوچک امکان میدهد از ذخایر اطلاعات، مهارتها و پول که قبلا فقط در اختیار سازمانهای بزرگ بود، بهرهبرداری کنند. در دنیای قرمز، آهسته و پیوسته رفتن معنایی ندارد، بلکه متخصصانی موفق خواهند بود که خیلی سریع به نتیجه میرسند.
▪️در این دنیا واحد منابع انسانی دیگر کارکرد مجزایی ندارد. استفاده از اتوماسیون برای پیدا کردن استعدادهای مناسب و وفق دادن کارکنان با کارفرمایان و نیز وفق دادن مهارتها با تقاضا، متداول خواهد شد.
▪️در میان رقابت شدیدی که برای جذب استعدادها وجود دارد، کسانی که دارای مهارتهای پرتقاضا هستند، خیلی بیشتر از همه پول درمیآورند. مذاکرات کاری به جای اینکه منحصرا در مورد میزان حقوق و پاداش باشد، فاکتورهایی مثل مالکیت داراییهای فکری و آزادی داشتن در کار را شامل میشود.
دنیای آبی
▪️در دنیای آبی شرکتهای بزرگ جهانی محور قرار میگیرند و بیش از همیشه، بزرگتر و قدرتمندتر و تاثیرگذارتر میشوند.
▪️جنگ بر سر جذب استعدادها سختتر میشود. واحد منابع انسانی از معیارهای پیشرفته برای پیشبینی نیازهای استعدادهای آینده و سنجش عملکرد کارکنان استفاده میکند.
▪️شرکتها از گروه کوچکی از «ابرکارکنان» که بهرهوری خود را با تکنیکها و ابزارهای توسعه فیزیکی و پزشکی به حداکثر میرسانند، بهره خواهند برد. تقاضا برای نیروی کار قراردادی با مهارتهای تخصصی بالا خواهد بود و این گروه پاداشهای خوبی دریافت خواهند کرد.
دنیای سبز
▪️دنیای سبز بر اساس نیاز به آگاهی اجتماعی قدرتمندی پیش خواهد رفت و مسوولیتپذیری در برابر محیط زیست، تنوعگرایی، رعایت حقوق بشر و عدالت، الزاماتی هستند که شرکتها باید رعایت کنند.
▪️مدیر عامل هدایتکننده استراتژی مدیریت افراد برای سازمان است. واحد منابع انسانی به «مردم و جامعه» تغییر نام خواهد داد و نقشهای جدیدی مثل حفاظت از برند، بازاریابی، مسوولیت اجتماعی شرکتی و تجزیه و تحلیل داده به آن محول خواهد شد. استراتژیهای پاداش حول «شهروند شرکتی» و رفتارهای خوب حین عملکرد کارکنان خواهد چرخید.
▪️کارکنان میدانند که اخلاق کاری آنها بهطور جدی مورد توجه است و عملکردشان با طیف گستردهای از معیارها ارزیابی خواهد شد. کارکنان آینده ساعات کاری منعطف و متناسب با نیازهای خانواده خواهند داشت و برای شرکت در پروژههای مفید اجتماعی تشویق خواهند شد.
دنیای زرد
▪️در دنیای زرد ، کارکنان و شرکتها به دنبال معنا و ارتباطات بیشتری هستند و به ابعاد انسانی ارزش زیادی داده خواهد شد. کارکنان انعطاف و استقلال خواهند داشت و برای سازمانهایی با سوابق اجتماعی و اخلاقی قوی کار خواهند کرد.
▪️کارکردهای سنتی واحد منابع انسانی به رهبران کسبوکار یا یک مدیریت جمعی واگذار خواهد شد. مفهوم «پرداخت عادلانه» رواج خواهد یافت. درگیری بین تکنولوژی از یک طرف و ابعاد انسانی از طرف دیگر، معمولا به نفع مورد دوم حل و فصل خواهد شد. از آنجا که مشتریان در برابر همهگیر شدن اتوماسیون مقاومت میکنند، شرکتها روی محصولات خود نشانههایی میگذارند که نشان دهد این محصول به دست انسان ساخته شده، نه ماشین.
▪️کارکنان بیشترین وفاداری را نه به کارفرماهای خود، بلکه به افراد دیگری که مهارتها یا انگیزههای یکسانی دارند، نشان خواهند داد. این موضوع زمینه را برای ظهور انجمنهای صنفی جدید فراهم میکند که مسوول رفاه، مزایای بازنشستگی، آموزش و حتی تحصیلات دانشگاهی اعضای خود خواهند بود.
منبع: Strategy+Business
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
"نگهداشت کارکنان شایسته"
کارکنان شایسته آنهایی هستند که از شنیدن خبر رفتنشان خواب از سرمان میپرد، به آنها وابسته ایم، به آنها نیاز داریم و روی آنها سرمایه گذاری کرده ایم. سیاستها و تدابیر زیر میتواند خطر از دست دادن این قبیل کارکنان را کاهش دهد:
1- تناسب
هر چقدر تناسب کارمند با شغل و سازمان ما (از نظر فضا و فرهنگ و ارزشها) بیشتر باشد، احتمال از دست دادن او کمتر میشود.
2- ارتباط و اتصال
ارتباط صمیمانه کارمند با مافوق و همکارانش میتواند او را به سازمان وابسته کرده و در سازمان، ماندگار نماید.
3- پر هزینه کردن رفتن
هر چقدر تصمیم به ترک سازمان برای کارمند هزینه های بیشتری بهمراه داشته باشد، احتمال آنکه این تصمیم را بگیرد و به مورد اجرا بگذارد، کمتر میشود.
در ایران خودرو، شرکتی تأسیس شده بود به نام "تعاونی خاص کارکنان " که اغلب کارکنان بصورت داوطلبانه عضو و سهامدار آن بودند. سازوکار عضویت در این تعاونی و پرداخت حق عضویت در آن و نیز، سهمی که شرکت برای تکمیل سرمایه گذاری اعضاء به عهده گرفته بود و بقیه ضوابط، به گونه ای ماهرانه و سیاستمدارانه تنظیم شده بود که اعضای این تعاونی هر چقدر بیشتر در شرکت میماندند، از سود بیشتری برخوردار میشدند و بر عکس، با ترک شرکت که بمنزله پایان عضویت در این تعاونی محسوب میشد، سود قابل توجهی را از دست میدادند.
البته، نگهداری کارکنان شایسته در شرکت به تنهایی کافی نیست، بلکه باید آنها را بنحوی مدیریت کرد و با آنها به شیوه ای رفتار کرد که وقتی میمانند با رغبت کامل و با همه وجود بمانند.
دکتر بهزاد ابوالعلایی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه به عنوان یک مدیر عادل شناخته شویم؟
احتمالا شما هم در طول زندگی حرفهایتان با مدیرانی برخورد کردهاید که به نظرتان بیانصاف بودهاند. احتمالا با خود فکر کردهاید «وقتی مدیر شوم، هرگز اینگونه نخواهم بود!» اکنون که به سمت مدیریت ارتقا یافتهاید، به احتمال زیاد زمان و انرژی زیادی را به این مساله اختصاص میدهید که تصمیمات بیطرفانه اتخاذ کنید، اما بدون شک ایجاد تعادل در این زمینه کار چندان سادهای نیست.
برای شروع میتوانید از استانداردترین معیار سنجش عدالت که بر «نتایج» تصمیمات شما دلالت دارد تمرکز کنید. آیا فرآیند تصمیمگیری شما به یک توزیع عادلانه برای همه افراد مشارکتکننده انجامیده است؟ میتوانید این آزمایش را روی تصمیمات معمولی مدیریتی مانند چگونگی تخصیص حجم کار، و تشویق و پاداش به کار گیرید.
مطمئن باشید که تیم شما نتایج این تصمیمات مهم را به دقت زیر نظر دارند. اگر حتی یک نفر تحت تاثیر تصمیمگیری شما مزایای مثبتی دریافت نکند و این مساله چند بار تکرار شود، احتمال دارد که تصمیمگیری شما ناعادلانه برداشت شود. اگر این همه آن چیزی بود که باید نگران آن میبودید، زندگی نسبتا آسان بود.
متاسفانه مسائل پیچیدهتر از این است. علاوه بر عدالت در مورد نتایج، تیمتان عدالت شما در فرآیندها را نیز مورد قضاوت قرار میدهند. آیا فرآیند تصمیمگیری شما ذاتا و بدون در نظر گرفتن نتیجه عادلانه بوده است؟
مشکل اینجاست که وقتی میخواهید عدالت را در یکسو برقرار کنید، ممکن است سهوا طرف دیگر را مورد بیتوجهی قرار دهید.
تحقیقات نشان دادهاند که اهمیت نسبی عدالت در نتایج در مقابل عدالت در فرآیند، بستگی به این دارد که آن کارمند درباره کدامیک اول شنیده باشد. به عنوان مثال، در یک آزمایش، وقتی به افراد برای اولینبار گفته شد که استخدام نشدهاند، در حالی که هیچ توضیحی درباره فرآیند اتخاذ این تصمیم به آنها داده نشد، آنها فورا فرض کردند که این تصمیم ناعادلانه است.
این تحقیق نتیجه مهمی دارد. وقتی یک فرآیند عادلانه را طی میکنید که ممکن است به یک نتیجه ناعادلانه منتهی شود، مطمئن شوید که جزئیات فرآیند را به اطلاع تیم خود برسانید قبل از آنکه تیم از تصمیم شما مطلع شود.
اینکه عدالت در تصمیم یا نتیجه کدام یک مقدم است، بستگی به طبیعت تصمیم دارد. در حالی که سعی دارید کار تیمی و ارتباطات را تقویت کنید، توزیع مساوی نتیجه میتواند مفید باشد. مثلا اشتراک سود یک روش رایج برای پاداش دادن به کل گروه است وقتی موفقیتی که آنها به دست آوردهاند نتیجه کار گروهی همه آنها بوده است. اما زمانی که قصد دارید کارآیی فردی افراد را افزایش دهید باید روی فرآیند عادلانه بودن متمرکز شوید. پاداش فروش و سایر پاداشهای فردی کارمندان را تشویق میکند تا حداکثر تلاش خود را به کار گیرند.
اجازه دهید اهداف هر موقعیت خاص مشخص کند که چه فرمولی باید مدنظر قرار گیرد.
حتی زمانی که تلاش زیادی میکنید تا تصمیم عادلانه بگیرید، باز هم هیچ تضمینی وجود ندارد که تصمیم شما از دید آنها هم عادلانه برداشت شود. این اشتباه را مرتکب نشوید که فکر کنید تصمیمات شما خودشان گویای واقعیت هستند. اگر به دنبال یک فرآیند عادلانه از انتخاب اینکه چه کسی ارتقا بگیرد هستید، اجازه دهید تیم شما درباره شیوه قضاوت و تمایلات شما مطلع باشند.
یادتان باشد که در میان گذاشتن آنچه به آن فکر میکنید بسیار مهم است. شفافیت اعتماد را افزایش میدهد و در عین حال ورای فرآیند تصمیمگیری برای کارمندانتان ارزش خلق میکند.
در پایان همه ما میدانیم که زندگی عادلانه نیست. شما به عنوان مدیر، این مهم را زودتر از دیگران درک میکنید. با تصمیمات سختی روبهرو میشوید که هیچ راهحل ایدهآلی ندارد و نتیجه تصمیم برای بعضیها عادلانه و برای برخی ناعادلانه است. به خودتان زیاد سخت نگیرید. تا زمانی که با دقت درباره نیازهای کسب و کار فکر کردهاید و ارزیابی شما از راهحلهای موجود تا حد امکان عینی و عاقلانه است، کار خود را به خوبی انجام دادهاید. همیشه این فرصت را دارید که در تصمیم بعدی خود تعادل را مجددا برقرار کنید.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه از خود و کسبوکارتان محافظت کنید؟
همه مدارس کسبوکار رفتار اخلاقی در کسبوکار را بهعنوان یک اولویت مهم تدریس میکنند و اغلب آن را در بیانیههای ماموریت خود ارجاع میدهند. این کار بسیار با ارزش است و شاید منجر به ایجاد بازاری با محیط خصمانه به مراتب کمتری شود. اما تا زمانی که این مدینه فاضله ایجاد شود، باید این واقعیت تلخ را بپذیرید که افراد بسیار زیادی در بازار وجود دارند که حاضرند هر کاری بکنند تا پولتان را از چنگتان دربیاورند.
گاهی میتوان از یک رفتار غیراخلاقی تفاسیر مختلفی داشت. آنچه برای یک فرد بیعدالتی است، برای فرد دیگری فعالیتی بیعیب در کسبوکار است. اغلب افراد گروه دوم اصرار خواهند کرد که هیچ قانونی را زیر پا نگذاشتهاند. من این ایده را تایید نمیکنم که شما باید با رفتار غیراخلاقیتر تلافی کنید اما باید هر کاری میتوانید انجام دهید تا خودتان را از کارمندان متقلب، مشتریان دروغگو، مالکان کلاهبردار، عرضهکنندگان بدنام و رقبای ظالم محافظت کنید.
کتابهای بسیار زیادی وجود دارند که میتوانند اطلاعات بیشتری فراهم کنند اما من یک جمله را بهعنوان قاعده کلی بیان میکنم: استفاده از وکلا برای جلوگیری از مشکلات بهجای حل آنها، در بلندمدت، بسیار ارزانتر و با دردسر کمتری همراه است.
کارآفرینان میتوانند با پیروی از این قوانین از خودشان محافظت کنند:
▪️اعتماد کورکورانه به کسی نداشته باشید:
گرچه ایجاد روابط قوی بین عرضهکنندگان، مشتریان، کارمندان و سایرین نکات کلیدی برای شانس هر کارآفرینی برای موفقیت هستند؛ شما نباید کورکورانه وارد رابطه کاری شوید و این تصور را داشته باشید که طرف مقابل به همان صمیمیتی که نشان میدهد رفتار خواهد کرد.
مثلا یکی از بزرگترین اشتباهاتی که میتوانید مرتکب شوید این است که کل میزان پول را قبل از تکمیل کار به فردی پرداخت کنید.
▪️همه معاملات را ثبت کنید:
جالب است که پذیرش این مفهوم برای اکثر افراد دشوار است. برخی افراد این کار را توهین قلمداد میکنند؛ برخی نیز از درخواست چنین چیزی احساس خجالت میکنند. اما این کار هنوز بهترین روش برای اجتناب از سوءتفاهمها و اختلافات است. چه میشود اگر یک تصادف هولناک برای شریکتان اتفاق بیفتد و معامله شما روی کاغذ نوشته نشده باشد؟
▪️فاصله مناسب با کارمندان را حفظ کنید:
ایجاد یک محیط کاری خانواده دوست، مزیتهای زیادی دارد؛ از جمله افزایش روحیه، انگیزه، عملکرد، رضایت شغلی و حفظ کارمندان. متاسفانه، برخی کارآفرینان این مفهوم را به شکل افراطی آن میپذیرند.
حفظ برخی فاصلهها به رئیس شرکت اجازه میدهد تا نظم و نظارت را که هر دو برای یک سازمان موثر و کارآ ضروری هستند، حفظ کند. یک رئیس خوب باید مسوول، صادق، شفاف و در دسترس باشد بدون اینکه به کارمندانش اجازه دهد که فراموش کنند برای چه کسی کار میکنند.
ما از اینکه یک هیولای ظالم باشید دفاع نمیکنیم اما اینکه مانند یک بره قربانی رفتار کنید نیز چندان جالب نخواهد بود. اگر کسبوکارتان و خودتان را محافظت نکنید، مدت تصدی شما بهعنوان یک کارآفرین کوتاه و نامطلوب خواهد بود.
منبع: کتاب Never Bet The Farm
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بازی قدرت در سازمانها
همه انسانها دوست دارند راه خودشان را پیدا کنند و افراد قدرتمند این راه را بهتر و بیشتر مییابند. ما معمولا رفتار بهتری با این افراد داریم و به آنچه میگویند گوش میدهیم. چه کسی دوست ندارد در موضع قدرت باشد؟ اما رسیدن به این جایگاه چندان ساده نیست.
دانشگاهیان، قدرت را حق امتیاز دسترسی به منابعی تعریف میکنند که افراد دیگر به آن نیاز دارند، اما دسترسی ندارند. این منبع میتواند پول باشد. بنابراین، رئیس شما که میتواند درآمد شما را با افزایش حقوق، ترفیع یا اخراجتان کنترل کند، بر شما قدرت دارد. به هر حال این منبع هر چه باشد، همه کس به آن دسترسی ندارد.
انا اینسی، استادیار رفتار سازمانی در مدرسه کسبوکار لندن میگوید: «قدرت وابسته به موقعیت است. مدیری که در یک بخش قدرت را در اختیار دارد، در یک حوزه دیگر چنین جایگاهی ندارد. مدیر عاملی را در نظر بگیرید که وقتی به خانه میرود، باید حرف کودک لجبازش را گوش کند. پس مساله این است که کدام منبع در آن لحظه مهم است و چه کسی به آن دسترسی بیشتری دارد.
قدرت در حال تغییر و زودگذر است. قدرت نسبی است و همواره به این ربط دارد که در این لحظه چه چیزی اهمیت دارد.»
دکتر اینسی در مورد رابطه قدرت و فساد توضیح میدهد که قدرت لزوما مدیران را به افراد بدی تبدیل نمیکند، بلکه به آنها آزادی میدهد تا بیشتر همراستا با اهداف شخصی خود حرکت کنند. بنابراین، اگر کاری دارید که شما را در معرض رشوهخواری قرار میدهد و در آن کار به موضع قدرت میرسید، احتمال اینکه رشوه بگیرید، بیشتر میشود. همزمان، اگر فردی اجتماعی و بخشنده هستید، با به قدرت رسیدن، بیشتر از این ویژگیهای خود استفاده میکنید.
در شرکتهایی که سلسله مراتب قدرت در آنها قویتر است، چون چند منبع قدرت (پول، احترام و نفوذ) همراستا میشوند، رفتارهای افسارگسیخته تشدید میشوند.
کلتنر، استاد روانشناسی دانشگاه یو.سی برکلی، در مورد «پارادوکس قدرت» می گوید که مدیران معمولا به خاطر ویژگیهای خوب و شایستگیهایی که داشتهاند به قدرت میرسند، اما وقتی چنین جایگاهی بهدست آوردند، به تدریج این ویژگیها را از دست میدهند.
کلتنر مینویسد: «ما به سبب ماهیت انسانی خود به قدرت میرسیم و در دنیا تفاوت ایجاد میکنیم، اما تجربه کردن قدرت و امتیازهایی که به دست میآوریم، باعث میشوند مثل افراد جامعهستیز غیرقابل کنترل به بدترین شکل رفتار کنیم و از این قدرت افول کنیم.»
کلتنر میگوید که تعریف سنتی از قدرت دیگر قدیمی شده و دنیای مدرن شکل نرمتری از آن را به رسمیت میشناسد:
"قدرت همه تعاملات ما را از روابط بین والدین و فرزندان تا روابط بین همکاران، شکل میدهد. قدرت وسیلهای است که از طریق آن با هم ارتباط برقرار میکنیم. قدرت یعنی از طریق نفوذ در دیگران، در دنیا تفاوت ایجاد کنیم."
منبع: London Business School
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آیا بازخورد ضعیف رشد شرکتتان را کند کرده است؟
نسل هزارهای که وارد بازار کار شده، به دریافت بازخورد مثبت عادت کرده و خیلی از افراد این نسل انتظار دارند همواره تحسین شوند، ارتقا بگیرند و در شغلشان پیشرفت کنند. در نتیجه، مدیران برای پشتیبانی از این کارکنان خود تحت فشار هستند.
مشکل اینجا است که ارائه بازخورد مثبت تنها نیمی از این معادله است. کارکنانی که میخواهند در کار خود برتر باشند، نیاز دارند تصویر کاملی از عملکرد خود را ببینند و این یعنی شرکتها باید روشهایی را برای ارائه انتقاد سازنده بهکار بگیرند.
به همین منظور، شرکت "اکسلریشن پارتنرز" مدیران خود را به تمرین «اعتباردهی محترمانه» تشویق میکند. اعتباردهی محترمانه یعنی توانایی بیان کردن صادقانه نظرات و دیدگاههای خودتان و در عین حال احترام گذاشتن به چشماندازها و احساسات دیگران. این یک اصل مهم است که هم در روابط کاری و هم در روابط شخصی کاربرد دارد و به مباحثات و دستاوردهایی با کیفیت بهتر منجر میشود.
هدف بازخورد بهبود دادن است، نه دلسرد کردن و تضعیف روحیه؛ بنابراین مهم است که هنگام راهنمایی کارکنان، از بازخوردهای دقیق و درست استفاده شود، مسائل را شخصی نکنید، در پیشداوری و قضاوت اشتباه اصرار نورزید و لجبازی نکنید.
قانون نانوشته من این است که ظرف سه روز از گذشت یک اتفاق بازخورد ارائه دهید و در غیر این صورت، آن را نادیده بگیرید.
هر وقت بازخورد ارائه میدهید، دو نکته را در نظر داشته باشید:
۱) باید شأن و احترام افراد را حفظ کنید.
۲) افراد میخواهند واقعیت را بدانند و سپس آن را مدیریت کنند.
از بهکار بردن زبان اتهامزننده مثل «این کار همیشگی شما است» یا «هیچوقت از پس یک کار برنمیآیید» خودداری کنید. در عوض، در مورد موقعیت، رفتار و اثر آن رفتار بر شرکت صحبت کنید.
نکتهای که در اینجا وجود دارد اینکه مشکل را برای فرد از منظر اثری که بر کسب و کار می گذارد توضیح دهید و تاکید کنید که مساله اصلا جنبه شخصی برای شما ندارد.
برای اینکه اعتباردهی محترمانه را بهتر توضیح دهیم، آن را در قالب یک ماتریس ۲×۲ که انواع بازخورد را نشان میدهد، میبریم:
ماتریس را با یک مثال توضیح میدهیم. اگر شخصی بپرسد «نظرت در مورد این طراحی چیست؟» و شما واقعا آن را دوست نداشته باشید، چهار نوع جواب میتوانید بدهید.
▪️رک و بیپرده:
خیلی راحت میتوانید بگویید «دوستش ندارم.» این یک پاسخ صادقانه، اما واقعا غیرمحترمانه است.
▪️پرخاشگری منفعل:
اگر دلیل شما برای دوست نداشتن طراحی این باشد که ممکن است طراحی شما را زیر سوال ببرد، ممکن است بگویید: «خوبه، اما مطمئن نیستم مدیرعامل آن را بپسندد.» این نوع پاسخ هم صادقانه نیست و هم غیرمحترمانه و همراه با بیاعتنایی است.
▪️اجتناب از درگیری:
اگر بگویید «خوب است» درحالیکه واقعا از طراحی خوشتان نیامده، ممکن است فرد نازنین و مودبی به نظر برسید، اما صداقت نداشتهاید و در واقع موضوع را از سر باز کردهاید. این بازخورد به آن کارمند کمکی نمیکند تا کارش را اصلاح کند و در نهایت هم به نفع شرکت نیست.
▪️مودب و صادق:
«من ترجیح میدادم که این طراحی ویژگیهای فلان و فلان را داشته باشد. این پاسخ از همه سنجیدهتر است و تصریح میکند که خیلی از طراحی خوشتان نیامده و در عین حال طرف مقابل را به خوبی راهنمایی میکند.
اغلب اوقات افراد از گزینههای دوم و سوم استفاده میکنند که هر دو نتایج بهینهای ندارند. در پرخاشگری منفعل، نظر واقعی شما پشت آنچه میگویید گم میشود و در اجتناب از درگیری، پاسخی صادقانه و موثر همراه با احترام داده نمیشود. آیا فکر نمیکنید کسی که از شما نظر میخواهد سزاوار بهتر از اینها است؟
دفعه بعدی که به کارکنان خود بازخورد میدهید یا نظری از شما پرسیده میشود، به این فکر کنید چطور صادقانه و محترمانه رفتار کردن میتواند کارآمد باشد. این رویکرد بهویژه زمانی ارزشمند است که در انتقال یک پیام با سختی مواجه هستید. در این شرایط، طرف مقابل از بازخورد محترمانه شما استقبال میکند. ارائه بازخورد خوب افراد را از تکرار اشتباه بازمیدارد و امکان پیشرفت به آنها میدهد.
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چقدر کارکنانمان را می شناسیم؟
شرکت های موفق در عرصه رقابت، مشتریان خود را خوب می شناسند و این شناخت را مرتبا به روزآوری می کنند تا آنچه به بازار عرضه می کنند با خواست و نیاز مشتری تناسب داشته باشد. هر چه دیگران را بهتر و دقیق تر بشناسیم، می توانیم رفتارمان با آنها را هم مناسب تر و موثرتر تنظیم کنیم.
مدیران موفق باید در 3 حوزه مهم، کارکنان خود را بشناسند تا بتوانند روابطی اثربخش را با آنها تنظیم و در مورد آنها اجرا کنند:
1- نقاط قوت و ضعف
مدیران موفق شطرنج بازی می کنند، آنها از میدان حرکت و مانور هر مهره مطلع هستند و ویژگی های متمایز هر یک از کارکنان را خوب می شناسند. آنها روی همین ویژگی های مثبت متمایز سرمایه گذاری می کنند و البته و در کنار آن نقاط ضعف کارکنان را هم از طریق آموزش و تکنولوژی و ... کنترل می نمایند.
2- محرک ها و عوامل پیش برنده روحی
مدیران موفق می دانند که کارکنان شان چه می خواهند، چگونه به هیجان می آیند و چگونه می توان به آنها انگیزه داد." روانشناسی نیاز و انگیزش" به مدیران کمک می کند تا به هر یک از کارکنان چیزی بدهند که با خواست و نیاز آنها بیشترین تناسب و بر روحیه و رضایت آنها بیشترین اثر مثبت را داشته باشد.
3- سبک یادگیری
مدیران، مسئول آموزش و یادگیری کارکنان هم هستند، لذا باید بدانند هر کارمند چگونه یاد می گیرد. شناخت سبک یادگیری کارکنان، آموزش آنها را اثربخش تر و سازمان را موفق تر می کند.
در کنار آثار مستقیم حاصل از شناخت کارکنان، به نظرتان وقتی کارمندی می بیند که مدیرش برای شناخت استعدادها، قوت ها، انگیزه ها و سایر ویژگی ها و نیازهای او وقت صرف کرده و حساس بوده چه حالی پیدا می کند؟
دکتر بهزاد ابوالعلائی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
وفاداری بیشتر با ایجاد جو احترام در سازمان
وقتی از کارکنان یک کسبوکار میپرسید بیشترین چیزی که برایشان اهمیت دارد چیست، اغلب احساس مورد احترام بودن اولین چیزی است که به آن اشاره میکنند. با اینکه کارکنانی که احترام نمیبینند، فقدان آن را به خوبی درک میکنند، اما افرادی که در نقشهای مدیریتی یا دیگر پستهای ارشد هستند و این احترام را لمس میکنند، چندان به آن فکر نمیکنند. بنابراین، رهبران سازمانی ممکن است به سادگی از وجود این مشکل خبر نداشته باشند.
مساله بزرگتر این است که رهبران سازمان از آنچه احترام در محیط کار را شکل میدهد، درک ناقصی دارند بنابراین حتی تلاشهای ناشی از حسن نیت برای ایجاد محیط کاری محترمانه، بیسرانجام میماند.
تحقیقات ما نشان میدهد که کارکنان دو نوع احترام را ارزش میدانند. «احترام طبیعی» که بهطور مساوی به همه اعضای یک گروه کاری یا سازمان داده میشود و نیاز ذاتی انسان را برای اینکه احساس کند ارزشمند است و به حساب آمده است، برطرف میکند. در محیطهایی که احترام طبیعی وجود ندارد یا خیلی کم است، شاهد نظارت بیش از حد بر ریزهکاریها و مدیریت خرد، خشونت و سوء استفاده از قدرت هستیم و این حس وجود دارد که کارمندان قابل جایگزین شدن هستند.
نوع دوم، «احترام اکتسابی» است که نصیب کارکنانی میشود که ویژگیها یا رفتارهای ارزشمند به نمایش میگذارند. این نوع احترام بین افرادی که انتظارات فراتر از حد دارند و افرادی که کار علمی میکنند تمایز قائل میشود و تایید میکند که هر کارمندی نقاط قوت و استعدادهای منحصر به فرد دارد. احترام اکتسابی نیاز انسان را برای احساس ارزشمند بودن در قبال انجام یک کار خوب، برطرف میکند. اعتباردزدی برای جلوگیری از موفقیت دیگران و ناتوانی در درک دستاوردهای کارکنان، نشانههای نبود این نوع احترام در سازمان است.
یکی از چالشهای دقیق و ظریف در ایجاد یک جو محترمانه، یافتن توازن درست بین این دو نوع احترام است. تحقیقات نشان میدهد عدم توازن میتواند باعث ناامیدی کارکنان شود. بهعنوان مثال، محیطهای کاری که احترام طبیعی در آنها خیلی زیاد است، اما احترام اکتسابی زیادی وجود ندارد، دستاوردهای فردی را به یک اولویت کماهمیت برای کارکنان تبدیل میکنند، چون آنها فکر میکنند با هر کسی صرف نظر از اینکه چه دستاوردی دارد، به یک شکل رفتار میشود. در محیطهایی که اهداف سازمان در قالب تیم محقق میشود، این ترکیب میتواند مناسب باشد، اما ریسک کاهش انگیزه و مسوولیتپذیری افراد وجود دارد.
در مقابل، محیطهای کاری که احترام طبیعی در آنها پایین است، اما احترام اکتسابی بالایی وجود دارد، کارکنان را به رقابت زیاد تشویق میکنند. در محیطهایی که تیمهای فروش با هم رقابت میکنند و کارشان چندان به هم وابسته نیست، این توازن میتواند مناسب باشد. اما از اینکه افراد دانش خود را در مورد موفقیتها یا شکستهایشان با دیگران به اشتراک بگذارند، جلوگیری میکند و اغلب باعث تکروی و رفتارهایی با حاصل جمع صفر میشود.
رهبران سازمان با دانستن این تفاوتها و نکات ریز، میتوانند محیطی ایجاد کنند که متناسب با موقعیتشان باشد. باید گفت در بیشتر مواقع، سطوح بالایی از هر دو نوع احترام نام بردهشده مورد نیاز است.
از آنجا که شغل افراد اغلب عامل مهمی است که نشان میدهد آنها که هستند و چه درکی از خودشان دارند، کلیدهای احترام قائل شدن در یک جو حرفهای، سیگنالهای مهم ارزش اجتماعی هستند. به علاوه، کارکنان اغلب به امید توسعه هویت خود در طول زمان و از طریق رشد حرفهای و تبدیل شدن به نسخههای بهتری از خودشان، به سازمانها میپیوندند. احترام یک مکانیزم بازخورد مهم و کاتالیزوری برای این رشد است. تحقیقات نشان میدهد وقتی کارکنان جدید یک سازمان رفتارهای ناخوشایندی را در شروع کار تجربه میکنند، بهتدریج آن رفتار را در خودشان نهادینه میکنند.
یک محیط کار سرشار از احترام، مزایای قابل توجهی برای سازمان به همراه میآورد. کارکنانی که میگویند در محیط کارشان مورد احترام هستند، رضایت شغلی بیشتری دارند و نسبت به شرکتی که در آن کار میکنند، قدردان و وفادار هستند. همچنین انعطاف بیشتری از خود نشان میدهند و با دیگران همکاری میکنند و خلاقیت بیشتری از خود نشان میدهند. این افراد راحتتر راهنماییهای رهبر سازمان را میپذیرند.
در مقابل، نبود احترام میتواند آسیب جدی در روابط سازمانی ایجاد کند. جملهای در کتاب «گفتوگوهای سرنوشتساز» آمده که میگوید «احترام مثل هواست.» تا وقتی وجود دارد، به آن فکر نمیکنیم، اما وقتی از ما گرفته شود، همه به فکر آن میافتیم.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ترفندهای زبان بدن که باعث موفقیتتان در محل کار می شود
زبان بدن (Body Language) از بهترین روشهای ارتباط با همکاران و مدیران در محل کار، هنگام سخنرانی یا قرار ملاقاتهاست. در واقع، حرکات دست، صورت و حتی آهنگ صدا تأثیرگذاری بیشتری از کلمات دارد که با آنها صحبت می کنیم. زبان بدن می تواند پیاممان را به خوبی به مخاطب انتقال دهد.
به گفته روانشناسان، میزان تأثیرگذاری زبان بدن در ارتباطات فردی 55 درصد است. در حالی که آهنگ صدای فرد 38 درصد و کلمات تنها 7 درصد در ارتباطات تأثیر دارند. آنچه کارشناسان روی آن اتفاق نظر دارند، این است زبان بدن تأثیر زیادی روی ارتباطات انسانی دارد؛ به طوری که تأثیر زبان بدن از آی کیو هم بسیار بیشتر است.
حالت صورت، تماس چشمی با مخاطب، حرکات بدن و آهنگ صدا از اجزای زبان بدن هستند که پیامهایی را به دیگران منتقل می کنند. زبان بدن در بیشتر موارد غیرارادی است، اما شناخت اجزای آن به ما کمک می کند از نحوه برخورد خود با دیگران مطلع شویم.
زبان بدن ما در محل کار باید طوری باشد که بتوانیم به راحتی صلاحیت، اعتماد به نفس و قابل اعتماد بودن خود را در معرض نمایش قرار دهیم.
▪️چهره
لبخند بزنید. لبخند زدن در ارتباط با دیگران، خصوصاً همکاران و مدیران تأثیر بسیار زیادی دارد. البته لبخند زدن باید واقعی باشد، چرا که لبخند مصنوعی به سرعت مشخص می شود. لبخند واقعی سبب می شود فردی قابل اعتماد به نظر برسید و به دیگران امکان دهد آسانتر با شما ارتباط برقرار کنند؛ پس برای نشان دادن صلاحیت و اعتماد به نفس خود، به دنبال تقویت این مهارت باشید.
▪️چشمها
وقتی می خواهید در محل کار ارتباط برقرار کنید، مستقیم در چشمهای طرف مقابل نگاه کنید. روش مثلث وارونه یک روش خوب برای برقراری تماس چشمی است. در این روش، باید نگاهتان را از یک چشم به چشم دیگر و سپس به طرف دهان فرد معطوف کنید. البته به معنی خیره شدن به چشمهای طرف مقابل نیست، بلکه باید سعی کنید طوری چشمهایتان را از صورت فرد حرکت دهید تا کاملاً طبیعی به نظر برسد.
▪️حرکات بدن
در محل کار دست به کمر بایستید. این یکی از حرکات زبان بدن برای افزایش اعتماد به نفس است. دستهایتان را به گونهای حرکت دهید تا هنگام صحبت دیگران را تحت تأثیر قرار دهید.
طریقه نشستن تان هم تأثیر زیادی دارد. در هنگام نشستن، یکی از پاها را طوری روی پای دیگر بیندازید که آرامش و اعتماد به نفستان را به نمایش بکشد.
▪️صدا
باید بتوانید آهنگ صدایتان را کنترل کنید. لرزش صدا به دیگران می فهماند عصبی هستید و اعتماد به نفس کافی ندارید. همیشه سعی کنید شمرده، واضح و با لحن مناسب صحبت کنید تا اعتماد به نفستان را به دیگران نشان دهید. نباید صدایتان خیلی بلند یا آرام باشد. می توانید از روشهای جذاب کردن صدا در هنگام صحبت هم استفاده کنید.
منبع: lifehack
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آیا در کارآفرینی شریک داشتن خوب است؟
اکثر افراد بر این باورند که اگر شما یک شرکت را راهاندازی کردهاید، پس رئیس بزرگ هستید و تنها باید در برابر نهادهایی مانند اداره مالیات پاسخگو باشید. اما این باور صحیح نیست. شما باید تکریم و وفاداری خود را به مشتریان، عرضهکنندگان، ماموران دولتی و وکلا نشان دهید. برخلاف ظاهر، اکثر فعالیتهای اقتصادی موفق نمیتوانند به دیدگاه و فعالیتهای یک فرد به طور مجزا نسبت داده شوند.
بیل گیتس، آکیو موریتا و استیو جابز به تنهایی شرکتهای خود- به ترتیب شرکتهای مایکروسافت، سونی و اپل- را بنیان ننهادند؛ هر چند این باوری هست که توسط رسانههای عمومی ترویج شده است. در این بخش توصیههای پیرامون گرفتن یک شریک با طرح سه پرسش زیر مطرح میکنیم:
▪️چرا یک شریک مورد نیاز است؟
▪️شریک شما چه کسی باید باشد؟
▪️چرا رسیدن به یک اجماع مهم است؟
چرا یک شریک مورد نیاز است؟
اکثرا افراد جذب مشاغل در حوزه کارآفرینی میشوند؛ چرا که تصور میکنند کارآفرینی جایی است که آنها میتوانند فردیت خود را ابراز کنند؛ بنابراین مفهوم داشتن یک شریک به نظر غیر قابل پذیرش میآید. اما، یک شریک به شما منفعت خواهد رساند؛ چون:
▪️یک شریک میتواند در ریسکها سهیم شود.
▪️یک شریک میتواند دلگرمی و حمایت ایجاد کند.
▪️هیچکس نمیتواند همه کارها را به تنهایی و بدون کمک انجام دهد.
▪️یک شریک ممکن است به یک فعالیت اقتصادی اعتبار بدهد.
شریک شما چه کسی باید باشد؟
هرگز کسی را صرفا به این خاطر که در دسترس است، اولین کسی است که داوطلب شده یا خویشاوند یا دوست شماست، به عنوان شریک انتخاب نکنید. باید کسی را به عنوان شریک انتخاب کنید که علاقه شدیدی به کارآفرین شدن داشته باشد، مکمل شما در مهارتها، تجربیات، دانش و شخصیت مفید برای فعالیت اقتصادیتان باشد و بتوانید دیدگاه خود برای فعالیت اقتصادیتان را با او به اشتراک بگذارید.
بهترین تیمهای کسبوکار آنهایی بودهاند که شرکا یکدیگر را برحسب مهارتها، تجربیات، دانش و شخصیت تکمیل و توازنی بین رفتارها پیدا کردهاند. مثلا اگر فردی خوشبین هستید و همیشه دیدگاهی فانتزی نسبت به آینده دارید، ممکن است نیاز به یک شریک بدبین داشته باشید که اندکی واقعبین باشد.
ریچارد برانسون خیلی زود دریافت که داشتن فردی در کنارش برای جبران نقاط ضعفش تا چه حد مهم و ضروری است. برانسون در مجله «دانشآموز» جانی جمز را در کنار خود داشت. جمز میدانست که مجله باید با چه کسانی مصاحبه کند و چرا؛ در حالیکه برانسون توانایی برای ترغیب آنها برای موافقت کردن با یک مصاحبه را داشت. مایکروسافت، اپل و اوراکل محصولات و فرهنگهای کاملا متفاوتی دارند اما حداقل در یک مورد مشترک هستند: هر کدام از آنها یک فروشنده پرانرژی را در کنار یک نابغه تکنیکی قرار دادهاند: بیل گیتس با پل آلن در مایکروسافت، استیو جابز با استیو وازنیاک در اپل و لری الیسون با باب ماینز در اوراکل.
چرا رسیدن به یک اجماع مهم است؟
فعالیتهای اقتصادی کارآفرینانه اغلب مملو از داستانهای مشاجرهها و حتی دعواهای دادگاهی بین شرکاست. گاهی این مشاجرهها در حد یک رنجش و دلخوری هستند و گاهی میتوانند فاجعهآمیز باشند. بنابراین شرکا باید تا جای ممکن روی بسیاری از مسائل- از جمله استراتژی شرکت و فرآیندهای حول انحلال شرکت- به اجماع برسند.
منبع: کتاب Never Bet The Farm
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
از مهم ترین پشیمانی های بزرگ کارآفرینان موفق درس بگیرید!
این که فکر کنیم کارآفرینان موفق از ثروتمند ترین های دنیا هستند، تا حدود زیادی نادرست می باشد. زیرا وقتی ما حرف از "ثروت" می زنیم، در واقع از نقطه نظر مالی به قضایا نگاه می کنیم. در صورتی که فعالیت به عنوان یک تاجر یا فروشنده شناخته شده، با گذاشتن سرمایه خود در بانک متفاوت می باشد.
به دلیل تصمیمات مهمی که یک کارآفرین باید در طول عمر کاری خود بگیرد، همواره پشیمانی هایی نیز در ذهن خود خواهد داشت. در اینجا به 10 کاری می پردازیم که یک تاجر موفق، اگر به عقب بازگردد طور دیگری آن ها را انجام می داد.
1- آرزو می کنند که ای کاش زوتر شروع می کردند
این یکی از رایج ترین پشیمانی های افراد موفق به شمار می رود. همه آن ها دوست داشتند که ایده های درخشان خود را زودتر پیدا می کردند.
2- کاش به دانشگاه نمی رفتیم
تقریباً همه تاجران موفق از تحصیلات آکادمیک خود پشیمان هستند. دلیل این امر مشخصاً بلا استفاده بودن واحد هایی است که در آن دوره گذرانده اند. زیرا اگر دانشگاه را سکوی پرتابی برای ورود به بازار کار بدانیم، این کارآفرین ها از این سکو کمکی نگرفته اند.
3- از عجله داشتن خود پشیمان هستند
خواستن موفقیت و ثروت بیشتر برای کسب و کار خود، کار بسیار ساده ای می باشد. اما صبر داشتن در شروع یک کار، باعث کاهش تعداد و شدت شکست های یک تجارت می گردد.
4- پشیمانی از عدم ارتباط مناسب با دیگران
اگر نتوانید یک رابطه کاری سودمند را با یک برند، یا طیفی از مشتریان خود برقرار سازید، حتماً در آینده به مشکل خواهید خورد. داشتن ارتباطات قوی با مردم، به شما کمک می کند تا یک پایگاه نیرومند متشکل از مشتریان و همکاران داشته باشید.
5- نداشتن یک زندگی اجتماعی با کیفیت
اگر محیط کاری شما خیلی سرد و بی روح باشد، انرژی و انگیزه لازم برای پیشرفت و تلاش در بدنه شرکت شما پدیدار نخواهد شد. پس از امروز به دنبال یک تعامل دوستانه با دیگران باشید.
6- غافل شدن از خانواده
خانواده شما همیشه باید در اولویت اول قرار داشته باشند. اگر به اندازه کافی با آن ها وقت نگذرانید، از شما دور می شوند و این سردی، در کار شما نیز تاثیر منفی خواهد نهاد.
7- کار بیش از حد و بی توجهی به دیگران
این که بیش از اندازه به کسب و کار خود توجه کنید، ناخواسته موجب می شود تا از زندگی لذت نبرید و برای ایجاد دوستی های تازه زمانی نداشته باشید.
8- ارتباط ناکافی با بچه ها
بیشتر افراد موفق انقدر مشغول جلسه ها و همایش های مختلف هستند، که وقتی برای بچه های خود ندارند. این برای سلامت خانواده و روحیه آن ها مضر است.
9- نظر نخواستن از مشتریان
اگر در مورد خدمات و محصولات خود از مشتریان سوال نکنید، آن ها به سادگی به سمت گزینه های دیگر خواهند رفت.
عدم ایجاد یک فرهنگ مثبت در شرکت
برای این که در مسیر پر تلاطم موفقیت در بازار امروز، کاری از پیش ببرید، نیاز دارید تا یک روحیه تیمی مثبت و قوی را در بطن تجارت خود تزریق نمایید.
منبع: SuccessStory.com
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دوست دارید زمان بیشتری در اختیار داشتید، یا پول بیشتری؟
یک مطالعه جدید نشان میدهد افرادی که برای زمان نسبت به پول اهمیت بیشتری قائلاند نسبت به افرادی که بیشتر به جمع کردن ثروت بها میدهند افراد خوشحالتریاند.
یافتههای این پژوهش بیانکننده این موضوع است که خیلی فرقی نمیکند که فرد از کدام از این دو منبع (پول و زمان) بیشتر در اختیار دارد، در عوض آنچه مهم است ذهنیت او نسبت به این دو موضوع است، از این رو فردی که به زمان بیش از پول اهمیت میدهد زندگی و روحیه خوشتری نسبت به فردی دارد که جیبش پرپول است و به آن بهای زیادی میدهد.
پژوهشگران دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) از ۴۴۰۰ نفر یک سوال ساده پرسیدند: «از کدام بیشتر در اختیار دارید: پول یا زمان؟»
پس از آن از افراد حاضر در این مطالعه پرسشهایی پرسیده شد که هدف آنها سنجش میزان خوشحالی و خوشبختی افراد بود.
پس از پایان پژوهش، نتایج نشان میداد که بیشتر افراد، یعنی حدود ۶۴ درصد، خواهان پول بودند، در صورتی که افرادی که بیشتر زمان و وقت را جستوجو میکردند آدمهای خوشحالتری بودند. نتایج نشان میدهد که خیلی مهم نیست افراد چه چیزی در حال حاضر دارند بلکه آنچه مهم است چیزی است که به دنبال آناند و در نتیجه فکر میکنند از اهمیت بیشتری برخوردار است.
در مقاله این مطالعه که در مجله Social Psychological and Personality Science به چاپ رسیده، آمده: «چیزی که در این مسئله حائز اهمیت است ارزشی است که افراد برای هر منبع قائلاند. خوشحالی و شادی بیشتر به چیزی که به دنبال آناند وابسته است نه میزان منبعی که در اختیار دارند».
به طور کلی این پژوهش نشان میدهد که پول زیاد داشتن به معنای شادتر بودن نیست. پولدار و فقیر فرقی ندارد، آنکه به زمان بیش از پول اهمیت میدهد زندگی شادتری دارد.
منبع: ScienceAlert
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تجربههای ارزشمند ۶ کارآفرین برتر
1- زمان را با مقیاسهای مشخص ارزشگذاری کنید.
زمان بزرگترین سرمایه شماست و هیچگاه توانایی بازگرداندن آن را ندارید.بنابراین روی اولین اولویت زندگی و کسب و کار خود برنامهریزی کنید.
بهعبارت دیگر مقدار ارزشی که برای زمان قائل هستید، نقشی اساسی در زندگی شما ایفا میکند.
کوین هارینگتون،بنیانگذار «As Seen on TV».
2- استمرار کنجکاوی
به مهارتهایی که بهواسطه نشستهای کارآفرینی شکل گرفته توجه کنید. من پس از سالها زندگی به اعتقاداتی رسیدم که دقیقا متضاد با طرز فکر من بود.
با داشتن فکری باز و ذهنی پویا، ایدههای جدید و نوآوری خلق کنید، این امر سبب میشود فرصتهایی را برای خود ایجاد کنید.
خودتان را در معرض دید قرار دهید و در فعالیتهای تولیدی و کسب و کارها، دامنه کاری خود را توسعه دهید.
در واقع با تعامل و ارتباط با کسب و کارهای دیگر، دامنه فعالیت شما گسترش مییابد.
عکس این موضوع هم صادق است، یعنی اگر ذهنتان منحصرا درگیر فعالیت خودتان باشد، دیدگاه و ذهن شما محدود خواهد شد و فرصتهای مناسبی را از دست میدهید.
مایکل آلدن، مدیر کل CloiXonné
3- برتری انگیزهها و تفکرات شما
بیشترین تجربیات من از شکستها و ناکامیها به دست آمدند.
برای هر شخص شکست دردناک است، اما این امر سبب پرورش خودآگاهی خواهد شد. آن شکستها باعث شدند زمانم را صرف افزایش تسلط بر مهارتها و تسلط بر افکار و انگیزههای خود کنم. در گذشته بسیار پریشان بودم. اگر شما یک کارآفرین با افکار پراکنده و احساسات ناخوشایند هستید، مطمئن باشید بهصورت اشتباه واکنش نشان میدهید که سبب عقب ماندگی بیشتر، شکستهای بزرگتر و چالشهای ناگهانی میشود.
بنابراین هر روز اهداف خود را مرور کنید. با توجه به اهداف و اندیشههای خود و شناختی که از خود دارید، زمان را تقسیمبندی کنید و به آنچه که در زندگی میخواهید دست یابید.
کارآفرین Com Mirza «مرد ۵۰۰ میلیون دلاری» و مدیر عامل شرکت «میرزا هلدینگ» که تا به امروز هشت مرتبه در کسب و کار خود شکست خورده است اما اکنون یک سازمان با بیش از ۶۰۰ کارمند را فرمانروایی میکند.
4- اعتقادتان به بینش و چشمانداز
یک کودک را در نظر بگیرید. او بسیار پرماجرا، حریص، غیرقابل انکار، الهام بخش و سرسخت است. اکثر کارآفرینان پس از چند بار شکست اعتماد به نفس خود را از دست میدهند. برخیها شکست را غیر قابل اجتناب تصور میکنند.
اما دقیقا در همین زمان است که باید مهمترین اقدامات مانند اخذ تصمیمات اساسی برای کسب و کار و تجدید نظر بر روی اهداف و برنامهریزی جهت دستیابی به موفقیت انجام شود، بنابراین شما میتوانید از شکست خود درس بگیرید و به سمت موفقیت حرکت کنید.
یکی دیگر از درسهای مهمی که من آموختهام این است که همیشه در جستوجوی روشهایی برای بهبود کسب و کار و ایجاد ارزش در زندگی مردم باشم.
هنگامی که شما رو به شکست پیش میروید، در آن لحظه باید فکر کنید که چه محصول یا خدماتی برای افراد جامعه مفید است تا به آن بپردازید.
مارینا رز،، بنیانگذار DNA Acceleration
5- توانمندسازی استعدادهای با انگیزه
محیط و فضای محل کار باید به نحوی طراحی شود که شما و افراد گروه بتوانید به خوبی وظایف محوله خود را انجام دهید.
بهعنوان یک کارآفرین پر تلاش و فعال اغلب نگران از دست دادن مشتریان هستیم. شما در یک صورت میتوانید استعدادهای با انگیزه را جذب کنید و آن طراحی سازمانی است که شما انجام دادهاید.به عبارت دیگر شخصی که فقط به فکر گذراندن ساعات روزانه خود است و نسبت به چشم انداز شرکت حس مثبتی ندارد مناسب نیست. من هیچ کسی را با این ذهنیت ضعیف استخدام نمیکنم.
AJ Rivera، کارشناس بازاریابیseven-figure و مشاور کسب و کار و مدیر عامل شرکت FitPro Heroes
6- خارج شدن از مسیر
در ذهنم یک مدل طراحی کردم که در آن من موتور یک کشتی هستم. با استفاده از این ذهنیت، هفت روز هفته را به کار مشغولم و دو برابر کردن این زمان برایم بسیار دشوار است. در حال حاضر کسبوکار من از سوی سه رکن رهبر کسب و کار، پرسنل و سیستم شکل گرفته است.
این سه رکن میتواند در کسب و کار شما تغییراتی در راستای رشد و موفقیتهای پایدار بهوجود آورد.
رهبر کسب و کار چشمانداز معینی را معرفی میکند، وظایف تیم را مشخص و آنها را در راستای تحقق اهداف هدایت میکند. به تیمتان نشان دهید که به آنها اعتماد دارید و آنها را به افراد کلیدی در سازمان خود تبدیل کنید.
همه افرادی که برای شما کار میکنند برابر هستند. من هیچ وقت اجازه نمیدهم کسی من را «رئیس» خطاب کند. مهم نیست که چقدر رشد کرده و بزرگ شدهاید، این نکته را به یاد داشته باشید که بدون تیمتان هیچ چیزی نیستید.
مدیرعامل اینتل
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اگر افرادتان، تغییرات مورد نظرتان را نمیخواهند چه باید کرد؟
تغییر و تحول در درون سازمان و بین کارکنان به هر شکلی که باشد در ابتدا با مقاومت افراد مواجه میشود که درهم شکستن این مقاومتها نیازمند هوشیاری زیادی است.
حال اگر شما هم جزو آن دسته از مدیرانی هستید که بهشدت مشتاق تغییردادن سازمان و افراد تحت مدیریتشان هستند اما بسیاری از افراد در برابر آن مقاومت میکنند و به دگرگونشدن خود و فرآیندها تن در نمیدهند، به راهکارهایی نیاز دارید که با استفاده از آنها بتوانید با کمترین چالش، سختترین مقاومتها و سرسختترین کارمندان را درهم بشکنید.
در ادامه به هفت استراتژی و راهکار کلیدی برای شکستن مقاومتها در برابر تغییر و تحول در درون سازمانها اشاره شده است:
1- علت عدم تمایل افراد برای تغییر را بشناسید:
هر مدیری باید بهطور شفاف از کارکنانش بپرسد که چرا با تغییر کردن و تغییر دادن مخالفند. این کار به مدیران کمک میکند تا با از بین بردن عامل کندی کار یا عدم پیشرفت، فرآیند تغییر تسریع و تسهیل شود.
2- در برابر کارکنان مقاومتکننده بیشتر شنونده باشید تا گوینده:
افراد شما وقتی ببینند که شما به شکلی محترمانه به دلایل مخالفت آنها گوش میکنید و در صورت امکان آنها را بهکار خواهید بست تا حد زیادی از ادامه مقاومت در برابر آن دست برمیدارند. در این میان هدف اصلی دیگر عبارت است از شناسایی راههای پیشبرد فرآیند تغییر و تحریک کارکنان برای تغییر دادن خود و شرایط.
3- درجه شدت مقاومتها را شناسایی کنید:
تا شما ندانید شدت مقاومت در برابر تغییراتی که مدنظر شماست چقدر است، نخواهید توانست آن را به خوبی مدیریت کنید. این کار همچنین باعث میشود تا مدیر و رهبر سازمان درک درستتری در مورد خصوصیات و اقدامات کارکنان بهدست آورد و در آینده خواستار تغییراتی در سازمان شود که با مقاومت کمتری روبهرو شوند.
4- احساسات کارکنانتان را نیز مدنظر داشته باشید:
بیتوجهی یا کمتوجهی به احساسات و عواطف کارکنان میتواند به مقاومت آنها در برابر تغییر و تحول دامن بزند و سایر اقدامات شما در این زمینه را بینتیجه سازد.
5- از همه کمک بخواهید:
شما به عنوان مدیر و رهبر سازمان باید همیشه بهیاد داشته باشید که تغییر، فرآیند دستوری و از بالا به پایین نیست و به ابزارهایی نیاز دارد که هر کدام از اعضای سازمان میتوانند از آنها برخوردار باشند و به مدیران در این زمینه کمک کنند.
6- گامهای بعدیتان را تعیین کنید:
در بسیاری موارد کارکنان یک سازمان به این دلیل با ایجاد تغییر مخالفت میکنند که از آینده این تغییرات نامطمئن هستند. بنابراین لازم است که شما به عنوان مدیر و رهبر سازمان هم به مراحل بعدی کار توجه کافی داشته باشید و هم افرادتان را از تردید در مورد آینده نجات دهید و بدانید که آنها پس از مطمئنشدن از موفقیتآمیز بودن تغییرات از مقاومت در برابر آن دست برمیدارند.
7- آهسته و پیوسته حرکت کنید:
برای اینکه تغییر و تحول را به کارکنان خود بقبولانید باید صبور باشید و آهسته و پیوسته حرکت کنید و یقین داشته باشید که بخش عمدهای از افرادی که در ابتدا با تغییرات مورد نظر شما مخالف بودهاند، وقتی مصمم بودن شما را ببینند، دست از مقاومت کردن در برابر آن برمیدارند و در این مسیر با شما همراه میشوند.
منبع: مجله Strategic Management
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مشوقهای پولی همیشه کارساز نیستند
بسیاری از مدیران به اشتباه فکر میکنند که بهترین راه تشویق کارکنان به کار بیشتر و بهتر از طریق دادن پاداشهای پولی به آنها است. با این همه در بسیاری موارد، پرداختهای اضافی و ویژه به برخی از کارکنان و مدیران نه تنها کمکی به بهبود عملکرد آنها نکرده است بلکه با واکنشهای منفی سایر کارکنان مواجه شده است.
علت اصلی این مساله را باید در اجرا نکردن درست برنامههای تشویقی از یکسو و بیفایده بودن مشوقهای پولی در بعضی موارد جستوجو کرد.
تجربه نشان داده کارکنان یک سازمان اگر به مدیران و برنامههای شان اعتماد و اعتقاد کافی نداشته باشند حتی اگر پول بیشتری هم دریافت کنند باز هم ناراضی خواهند بود. پس پرداختهای اضافی و برنامههای انگیزشی مالی درون سازمانی اگر بهطور کامل با عملکرد و کاری افراد در ارتباط نباشند بهطور قطع به شکست خواهند انجامید و پس از آن نیز دیدگاه مشتریان و سهامداران شرکتها را نیز تخریب خواهند کرد.
تحقیق اخیر موسسه رهبری و مدیریت(ILM) در مورد میزان تاثیرگذاری مشوقهای پولی بر کارکنان نشان داده است که تنها ۱۳درصد از ۱۰۰۰ کارمندی که در این تحقیق مورد سوال قرار گرفتند با هدف دریافت مشوقهای پولی اقدام به کار بیشتر میکردند.
عوامل عاطفی شامل لذت بردن از کار (۵۹درصد)، بودن با همکاران خوب (۴۲درصد) و رفتار محترمانه مدیران با کارکنان (۲۲درصد) از جمله عواملی بودند که بر اساس یافتههای این تحقیق از نظر کارمندان دارای اهمیت بیشتری نسبت به مشوقهای پولی بودند.
همچنین شرایط کاری انعطافپذیر (۱۶درصد) و امکان ارتقای سازمانی (۹درصد) در رتبههای بعدی انگیزشی قرار داشتند.
بر این اساس کارکنان سازمانها را میتوان از حیث محرک کلیدی برای کار بیشتر به چهار گروه زیر تقسیم کرد:
▪️کارکنانی که دوست دارند در سازمان ترقی کنند:
این دسته از کارمندان که عمدتا زیر ۳۵ سال سن دارند، با ارتقای مقام یا امیدوار بودن به آن به شکل عجیبی تشویق به کار بیشتر میشوند. ارائه آموزشهای جدید و توسعه شغلی به این گروه از کارکنان از هر مشوق پولی و غیرپولی دیگری موثرتر خواهد بود.
▪️کارکنانی که میخواهند مورد توجه مدیران مافوق و همکارانشان قرار گیرند:
این گروه از کارکنان که عمدتا کارکنانی با دستمزدهای پایین هستند علاقه دارند که از طرف مدیران موردتوجه و احترام قرار بگیرند و در صورت ارضای این نیاز بهرهوری بیشتری از خود بروزمیدهند. علاوه بر این حضور این نوع افراد در میان همکارانی خونگرم و مهربان میتواند به چندین برابر شدن کارآمدی و علاقه آنها به کار بینجامد.
▪️کارکنانی که به خاطر پول و پاداشهای مالی کار میکنند:
پرواضح است که باید برای برانگیختن این افراد برای کار بیشتر به آنها وعده حقوق و مزایای بیشتر داد، هر چند که این نوع محرکها پس از مدت کوتاهی خاصیتشان را از دست خواهند داد. تحقیقات نشان داد که این فاکتور در میان کارکنان مرد طرفدار بیشتری دارد.
▪️کارکنانی که به دنبال کار انعطافپذیر و استقلال در کار هستند:
این گروه از کارکنان دوست دارند در نحوه انجام وظایفشان مستقل باشند و از انعطافپذیری بیشتری برخوردار شوند. اگر خود را در محیطی ببینند که به اندازه کافی به آنها اختیار عمل برای کار کردن داده شده است، حاضرند بسیار بیشتر از وظایف محوله کار کنند.
بهطور کلی آگاهی از عواملی که باعث تشویق کارکنان به کار بیشتر و بهتر و در نتیجه افزایش بهرهوری میشوند میتواند به مدیران کمک کند تا به شکل راحتتر و سریعتری به اهداف سازمانی برسند. بنابراین باید این عقیده قدیمی و نادرست که مشوقهای پولی تنها عامل برانگیزاننده کارکنان به کار بیشتر است بهطور کلی فراموش شود.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
میزان درصد افراد و پورسانت بازاریاب و فروش به نکات زیر وابسته است:
۱- قیمت کالا و خدمات:پورسانت بازاریاب
برخی از محصولات و خدمات قیمت بسیار بالایی دارند، مثل ماشین ها و یا آهن آلات. برای درصد پورسانت بازاریاب این نوع کالاها حتی ۱% هم درصد بسیار بالایی می باشد بنابراین در این موارد درصد پورسانت فروش و بازاریابی بازاریابان بسیار کم خواهد بود.
۲- دانش فروش محصولات:
بعضی از محصولات و یا خدمات نیاز به دانش خاصی دارد، مثلاً بازاریابان محصولات پزشکی باید دانش نحوه و موارد استفاده محصولاتی را که برای آن بازاریابی می کنند داشته باشند، طبعاً پورسانت بازاریاب و فروش این افراد باید میزان بالاتری داشته باشد.
۳- مسئولیت چک های پاس نشده
چنانچه مسئولیت پاس شدن و نشدن چک هایی که از مشتریان دریافت می شود با بازاریاب و یا ویزیتور باشد باید میزان پورسانت بازاریاب نیز بیشتر شود.
۴- بازاریاب و ویزیتور مستقر در شرکت و یا سیار
فروش بعضی محصولات به صورت تلفنی می باشد، اما در مقابل فروش بعضی از محصولات به صورت حضوری است و باید ویزیتور برای فروش به سراغ مشتریان برود، بنابراین پورسانت بازاریاب که به صورت حضوری کار می کند باید بیشتر باشد.
۵- زمان مورد نیاز برای برنامه ریزی بازاریابی و بازاریابی :
بعضی از محصولات و خدمات هستند که زمان مورد نیاز برای برنامه ریزی و آموزش بازاریابی و اجرای بازاریابی آنها بسیار زیاد است مثلا بعضی از محصولات در سال ۱ عدد از آنها فروخته می شود، بنابراین پورسانت بازاریاب در نظر گرفته شده برای بازاریابی و فروش این محصول باید به گونه ای باشد که خرج بازاریاب و ویزیتور را تامین نماید.
۶- هزینه های بازاریابی:
کار ویزیتوری و یا بازاریابی بسیار پرهزینه است، گاهی برای فروش و بازاریابی یک محصول نیاز است که بازاریاب به شهری سفر کند و یا به شرکت مشتریان برود. و در هر صورت بسته به اینکه هزینه های احتمالی را کدام یک از طرفین (بازاریاب و شرکت) متحمل گردد پورسانت بازاریاب و فروش متغییر خواهد بود.
۷- مدل فروش:
بعضی از بازاریابان به صورت نقد کار می کنند و برخی دیگر به صورت چک، بنابراین چنانچه بازاریابی شرکت را دچار چالش های چک و نقد و وصول آن نکند پورسانت بیشتری دریافت می کند.
۸- میان حق الزحمه ثابت:
بهترین شیوه تعیین حق الزحمه یک ویزیتور ترکیب حقوق ثابت به اضافه پورسانت بازاریاب است، چنانچه ویزیتوری حقوق ثابت بالایی دریافت می نماید پورسانت او کاهش می یابد.
۹- سابقه کاری ویزیتور بازاریابی :
چنانچه می خواهید ویزیتور یا بازاریاب با سابقه و تجربه کاری خوبی استخدام نمایی باید پورسانت بالایی را برای او در نظر بگیرید.
۱۰- شهرستانی که بازاریاب در آن ساکن است:
اگر بازاریاب و یا ویزیتوری در تهران زندگی می کند باید میزان پورسانت بیشتری برای او در نظر بگیرید زیرا هزینه زندگی در تهران به نسبت شهرستانها بسیار بالاتر است.
اما به صورت تقریبی یک فرمول برای محاسبه میزان پورسانت بازاریاب وجود دارد که به شرح زیر می باشد.
۱- به طور حدودی محاسبه نمایند که ویزیتور شما در سال و یا ماه چه میزان فروش دارد.
۲- از بازاریاب بپرسید میزان حق الزحمه ای که می خواهد چقدر است؟
۳- حق الزحمه ثابتی که برای او در نظر دارید به چه میزان می باشد؟
با استفاده از اطلاعات بالا می توانید خیلی ساده درصد پورسانت مناسب بازرایاب را بدست آورید. البته نکته ای که بسیار در زمینه فروش لازم و واجب می باشد این است که برای بازاریابان خود سقف فروش نگذارید.
/روزنامه کسب و کار
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
زنگ خطرهای یک پیشنهاد شغلی بد کدامند؟
۱. اگر حقوق پرداختی کمتر از رقمی بود که با کارفرما توافق کردهای یا اگر میان شغل پیشنهادی و آنچه در عمل باید انجام دهی، تفاوت زیادی وجود داشت، پیشنهاد را رد کن.
۲. اگر به افرادی که طی فرآیند مصاحبه با آنها ملاقات کردهای اعتماد نداری، پیشنهاد را رد کن.
۳. اگر در محیط کار احساس راحتی نمیکنی پیشنهاد را رد کن. اگر جو حاکم بر محیط سنگین باشد و همه ناراضی یا ناراحت بهنظر برسند، این یعنی فرهنگ سازمان دچار مشکل است.
۴. اگر مستقیما یا تلویحا بگویند که به تو اعتماد ندارند پیشنهاد را رد کن. مثلا بخواهند که فیش حقوقی شغل سابقت را به آنها نشان دهی. چرا باید به کسانی که به تو اعتماد ندارند، اعتماد کنی؟
۵. اگر طی فرآیند استخدام با هرگونه بدرفتاری مواجه شدی، پیشنهاد را رد کن. وقتی کارفرما، به تو که قصد استخدامت را دارد احترام نمیگذارد، وقتی کارمند شرکت شوی، بیشتر به تو بیاحترامی خواهد کرد.
۶. اگر به تو اجازه ندادند که با همکاران آیندهات دیدار کنی، محیط کار را ببینی یا یک کپی از دفترچه راهنمای کارکنان داشته باشی، پیشنهاد را رد کن. دفترچه راهنما شامل اطلاعاتی درباره فرهنگ سازمان، سیاستها، شرایط کار، انتظارات کارفرما و... است.
۷. اگر هفتهها تو را بیخبر گذاشتند و یک روز، ناغافل با تو تماس گرفتند و پیشنهاد شغلی دادند، این یعنی برای تو احترام قائل نیستند وگرنه با تو در تماس میماندند و تو را در تمامی مراحل همراهی میکردند.
۸. اگر احساس کردی که شغل پیشنهادی، یک شغل واقعی نیست و کارفرما به دنبال کسی است که برای مدت کوتاهی به او مشاوره دهد، پیشنهاد را رد کن. متاسفانه برخی از کارفرمایان برای صرفهجویی در هزینهها، به جای مشاور، یک کارمند تماموقت استخدام میکنند، چراکه دستمزد مشاور به مراتب بیشتر است.
۹. اگر بارها با آنها مصاحبه کردهای و نمیگویند که چند مصاحبه دیگر باقیمانده، پیشنهاد را رد کن. سازمانهایی که بهدرستی مدیریت میشوند، نهایتا ۴ بار با یک کاندیدا مصاحبه میکنند. برخی از کارفرمایان تنها به دنبال این هستند که از کارجو ایده بگیرند. اگر تعداد مصاحبهها بیش از حد معمول باشد، این یک زنگ خطر است.
۱۰. اگر جلسه مصاحبه به درستی مدیریت نشود و مسوول مصاحبه بارها مرتکب اشتباه شود و حتی متوجه اشتباهاتش نشود، بهتر است پیشنهاد را رد کنی.
۱۱. اگر برای مصاحبه به سازمانی رفتی و آنها فراموش کرده بودند که با تو قرار دارند، این نشانه را جدی بگیر. بینظمی یک زنگ خطر جدی است و یعنی در آن سازمان عدم هماهنگی وجود دارد.
گاهی به ندای درونت گوش کن. اگر نسبت به این فرصت شغلی احساس خوبی نداری، به احساست اعتماد کن. نگرشت را تغییر بده و استانداردهای خود را بالا ببر. هرکسی استحقاق تو را ندارد.
منبع: Forbes
/دنیای اقتصاد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه کار پیدا کنیم؟
چه قصد تغییر شغل فعلیتان را داشته باشید، یا تازه فارغ التحصیل شدهاید و تلاش میکنید برای اولین بار استخدام شوید، در هر دو صورت بدون توجه به سن یا تجربه استخدام در بازار کار میتواند امری دشوار و سخت باشد.
با جستجو در اینترنت برای یافتن فرصتهای شغلی شروع کنید، رزومه کاری و نامه ارسالی خود را مطابق با آنچه کارفرمایان میخواهند تنظیم کنید و سپس این رزومهها را ارسال کنید. این فرایند ممکن است دلهرهآور باشد، اما با داشتن اراده و برنامهای خوب فرصت مناسبی را پیدا خواهید کرد.
1- پیدا کردن فرصت شغلی
▪️آنلاین جستوجو کنید
▪️از شبکههای اجتماعی استفاده کنید.
لینکدین: شما میتوانید از این سایت برای ایجاد یک پروفایل حرفهای آنلاین استفاده کنید. برای این منظور میتوانید یک بیوگرافی پست کنید که کارفرمایان بالقوه را از وجود شما مطلع میسازد.
توییتر: اگر با توییتر آشنا هستید، میتوانید شرکتهایی را که علاقه مند هستید دنبال کنید و پستهای تبلیغاتی را مشاهده کنید. شما همچنین میتوانید در این سایت از هشتگهای محبوب مانند #شغل و #جستجوی شغلی استفاده کنید.
▪️از بانک اطلاعاتی کار دولتی استان خود استفاده کنید.
▪️شبکهسازی کنید.
شبکهسازی فرصتی برای تقویت ارتباط با افراد در حوزه حرفهای شما است. برای این امر میتوانید با این افراد تماس بگیرید:
اساتید سابق، کارفرمایان گذشته، کارمندان شرکتی که میخواهید برای آن کار کنید، کسی که میدانید شغلی شبیه به آنچه که میخواهید، دارد و ...
▪️به دیگران بگویید به دنبال کار هستید
▪️در نمایشگاه شغلی شرکت کنید.
▪️سازمان یافته باشید. زمانی را برای ایجاد طرح چگونگی انجام جستجوی شغلی خود، اتخاذ کنید.
2- ایجاد رزومه
▪️رزومه خود را با شغل درخواستی مطابقت دهید. زمانی را به تغییر دادن رزومه خود متناسب با هر درخواست شغلی اختصاص دهید. اطمینان حاصل کنید که بر مهارتهایی که برای آن کار خاص مهم هستند، تأکید داشته باشید.
▪️یک پروفایل شخصی ایجاد کنید. رزومه خود را با کمی اطلاعات در مورد خودتان شروع کنید. یک پاراگراف مختصر بنویسید که کارفرمایان را در مورد مهارتهایتان مطلع میسازد و به آنها میگوید که چه مهارتهای خاصی را میتوانید به این کار بیاورید.
▪️یک نامه همراه بنویسید. بسیاری از شغلها فقط نیاز به یک رزومه دارند، اما بعضی دیگر نامه همراه نیز میخواهند. یک نامه کتبی خوب باید تجربه و مدارک شما را توضیح دهد.
▪️با دقت ویرایش کنید. اطمینان حاصل کنید که هر گونه املای غلط یا خطاهای دستوری را رفع کنید. از یک دوست یا اعضای خانواده بخواهید که آن را بخواند و اشتباهاتش را پیدا کند.
▪️پستهای آنلاین خود را ویرایش کنید. مراقب باشید که پروفایلهای رسانهای مثبت و حرفهای ایجاد کنید. یک کارفرمای بالقوه ممکن است اطلاعات شما را مشاهده کند.
3- درخواست کار
▪️به دقت توصیف شغل را بخوانید. برای شغلهایی که مطلقاً برای آنها واجد شرایط نیستید درخواست نکنید.
▪️کلید واژهها را هایلایت کنید. به آنچه موقعیت شغلی تأکید دارد توجه کنید. اطمینان حاصل کنید که این اصطلاحات را هم در رزومه و هم در نامه همراه خود ذکر میکنید.
▪️رزومه خود را اصلاح کنید. طمینان حاصل کنید که تمام اطلاعات شما به درستی وارد شدهاند.
▪️مصاحبه خود را به خوبی پشت سر بگذارید. اگر از شما خواسته شد برای مصاحبه بروید، زمانی را به آماده شدن اختصاص دهید. لباس حرفهای بپوشید، تماس چشمی داشته باشید و با اطمینان صحبت کنید، به موقع برسید.
▪️پیگیری کنید. اگر یک مصاحبه داشتهاید، نوشتن یک یادداشت کوتاه برای تشکر امری پسندیده است. به طور معمول این کار توسط ایمیل انجام می شود. شما همچنین میتوانید پس از ارسال یک درخواست شغلی پیگیری کنید.
منبع: Wikihow
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
دو نوع ثروتمند در اقتصاد ایران
عامه مردم که آشنایی کافی با علم اقتصاد ندارند اغلب این تصور را دارند که در هر بدهبستانی اگر یک طرف سود زیادی ببرد طرف دیگر حتما زیان کرده است. از این رو، اقلیت ثروتمندان جامعه را به چشم استثمارگرانی نگاه میکنند که موقعیت ممتاز خود را به قیمت فقیر کردن اکثریت به دست آوردهاند.
البته تردیدی در این نیست که در هر جامعهای عدهای ممکن است ثروت خود را از روشهای نادرست و به زیان دیگران کسب کرده باشند و اتفاقا همین واقعیت است که بدبینی مردم را نسبت به هرگونه انباشت ثروت دامن میزند.
اما در این میان نکته بسیار مهمی که اغلب مغفول میماند این است که بازار آزاد رقابتی اگر واقعا جاری باشد اجازه کسب ثروت به زیان دیگران را نمیدهد و درست برعکس، در بازارهای دولتزده، سرکوب شده و انحصاری است که یک عده خاص این امکان را پیدا میکنند به ناحق و به زیان عامه مردم ثروتهای بادآورده بیندوزند.
با نگاهی گذرا به وضعیت اقتصاد ایران میتوان پی برد که به دلیل غلبه برخی دیدگاههای ایدئولوژیک و سیاستزده در کشور ما، این اقتصاد گرفتار نوعی ساختار دولتمدار است؛ به طوری که رد پای مداخله دولت را در اکثریت قریب به اتفاق بازارهای موجود در آن میتوان مشاهده کرد.
نکته جالب این است که مداخله دولت در بسیاری از موارد به بهانه حمایت از فعالان اقتصادی و بنگاههای تولیدی صورت میگیرد و با کمال شگفتی این حمایتها نتیجه معکوس میدهد؛ یعنی به جای اینکه بخشهای مورد حمایت را از لحاظ اقتصادی تقویت کند موجب تضعیف آنها میشود.
نمونه بارز این پدیده صنعت خودروی داخلی است که بهرغم دهها سال حمایت بیدریغ دولتها از آن، که همیشه به قیمت اجحاف به مصرفکنندگان صورت گرفته، نهتنها به صنعت قدرتمندی با بهرهوری قابلقبول تبدیل نشده، بلکه به شدت متزلزل و آسیبپذیر در برابر رقابت خارجی است. بقیه بخشها و صنایع مورد حمایت دیگرهم وضعیتی بهتر از این ندارند.
در مقابل در اندک صنایعی که دولت مورد حمایت قرار نداده و بازار کم و بیش رقابتی در آنها حاکم بوده، مانند برخی صنایع غذایی و شکلاتسازی، وضع کاملا متفاوت است و بنگاههای نسبتا قوی و رقابتپذیر در سطح منطقهای و جهانی شکل گرفتهاند. کسانی که با فعالیت در چنین بازارهای رقابتی موفق میشوند و به ثروت میرسند نهتنها ثروت آنها در تضاد با منافع عمومی نیست، بلکه کاملا همسو با آن است؛ چون آن سوی سکه این ثروت، رضایت و رفاه عامه مصرفکنندگان است.
حال آنکه ثروتاندوزی از طریق صنایع مورد حمایت دولت درست در تضاد با منافع عمومی قرار دارد؛ چراکه نتیجه آن نهتنها رضایت و رفاه مصرفکنندگان نیست، بلکه اتلاف منابع عمومی متعلق به بیتالمال است.
مداخله دولت در بازارها همیشه به بهانه حفظ منافع عمومی صورت میگیرد، اما در عمل نتیجه معکوس میدهد.
در جریان مداخله دولت در تعیین دستوری نرخ ارز که در فروردینماه سالجاری صورت گرفت، هدف اعلام شده دولت کنترل تلاطم در بازار ارز و بازگرداندن آرامش به آن بود. دولت با اعلام یک نرخ دستوری، راه را برای هر گونه معامله آزادانه ارز بست و انجام آن را قاچاق و غیرقانونی دانست.
از همان آغاز اقتصاددانان به این رویکرد نادرست اعتراض کردند و خطرات آن را برای منافع ملی برشمردند. اما متاسفانه گوش دولتیان به حرف حساب بدهکار نبود. اقدامی که با هدف مبارزه با سفتهبازی زیانبار و سودهای بادآورده آغاز شد و نتیجهای کاملا بر عکس به همراه آورد.
دولتیانِ مجذوب قدرت اداری و دستوری خود نهتنها به قوانین خدشهناپذیر اقتصادی اعتنا نکردند، بلکه به جنگ با آن برخاستند که در نتیجه به سفتهبازی، رانتخواری و فساد در ابعاد گستردهای دامن زده شد. آنها توجه نکردند که دولت میتواند بازار آزاد را سرکوب کند؛ اما نمیتواند آن را معدوم سازد.
به این ترتیب، بازار «آزاد» یا دقیقتر بگوییم بازار غیررسمی (قاچاق) ارز بهرغم سرکوب شدید و بگیر و ببندهای پلیسی، در شرایط بسیار پرریسک و خطرناک ادامه حیات داد و تلاطم و نااطمینانی را در اقتصاد ملی بیشتر کرد و همه بازارهای دیگر را به هم ریخت.
ظاهرا نزدیک به چهار ماه اتلاف منابع ارزی، گسترش بیسابقه رانتخواری و فساد لازم بود تا دولتمردان محترم «موقتا» پی ببرند که با شمشیر چوبین دستور اداری و سیاسی نمیتوان به جنگ علم و واقعیتهای انکارناپذیر رفت.
رانتهای نجومی که در این مدت چند ماهه اقتصاد ایران را در گرداب فساد و آشوب فلج کرد نتیجه بیاعتنایی دولتیان به منطق اقتصادی و بیتوجهی به مبانی علمی در سیاستگذاری ارزی بود. به راستی تا کی باید ملت ایران هزینه به رسمیت نشناختن علم اقتصاد از سوی دولتمردان را بپردازد؟
برداشت از سرمقاله دکتر موسی غنینژاد در روزنامه دنیای اقتصاد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۵ راه شگفتزده کردن مشتریان
قبل از شروع هر کاری، از خود بپرسید «آیا کاری که میکنید قابلیت تاثیرگذاری بر مشتریها را دارد؟» اگر نتوانید جواب این سوال را پیدا کنید، به احتمال زیاد کسبوکارتان مشتریان ثابتی نخواهد داشت.
تاثیرگذار بودن کسبوکارهای کوچک به قدری مهم است که باید یکی از اصلهای ارتباط شما و مشتریها باشد. چرا؟ زیرا اگر بتوانید آنها را تحت تاثیر قرار بدهید، مشتریهای ثابتی پیدا خواهید کرد که آنها نیز با تعریف کردن از برند شما باعث جذب مشتریهای جدید میشوند.
اکنون سوال اینجاست که چگونه مشتریها را تحت تاثیر قرار دهید؟ اگر شما مشتریهایتان را بشناسید، متوجه میشوید چه چیزی آنها را شگفتزده میکند. با توجه به نکات زیر، شما میتوانید عامل تاثیرگذار مخصوص کسبوکار خود را پیدا کنید.
1- استفاده از دستخط خودتان
چه چیزی به مشتریها نشان میدهد که شما برای آنها وقت بیشتری گذاشتهاید؟ یک دستنوشته!
ما این روزها به ندرت یادداشت یا دستنوشته دریافت میکنیم؛ اما حتما به یاد میآورید که وقتی از دوستان کارت پستال یا نوشتهای دریافت میکردید، چقدر هیجانزده میشدید.
یک فروشگاه آنلاین سفارش من را با این یادداشت تحویل داد: «ممنون وحید، امیدوارم از خریدت لذت ببری!» من بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم و به سرعت عکسش را در «اینستاگرام» به اشتراک گذاشتم. این کار نیازمند اختصاص دادن وقت بیشتر برای هر مشتری است اما نتیجه بسیار خوبی خواهد داشت.
2- اهمیت بستهبندی
در سال ۲۰۱۶، ۵۱ درصد از خریدها به صورت آنلاین بود. سفارشهای آنلاین باید برای مشتریها ارسال شوند، بنابراین بستهبندی آنها باید متفاوت باشد. کاری کنید که باز کردن بستهبندی به یک لحظه خاطرهانگیز تبدیل شود. زمانی که از یک شرکت محلی جواهری خریدم، آن را در یک کیسه کوچک که در جعبهای براق قرار داشت، به همراه یک بروشور کوچک درباره شرکت و چند برچسب تحویل دادند. همه چیز طوری طراحی شده بود که باز کردن بستهبندی را جذابتر کند. شما هم با دقت در بستهبندی میتوانید مشتریها را تحت تاثیر قرار دهید.
3- اعتماد به مشتری
گاهی اوقات اعتمادکردن به مشتریها میتواند بهترین راه برای تحت تاثیر قرار دادن آنها باشد. سرپرست بازاریابی ما، کوین اسرج، یک آباژور از یک شرکت لوازم خانگی خریده بود؛ بعد از باز کردن بستهبندی متوجه شد یکی از پایهها کمی آسیب دیده است؛ او با شرکت تماس گرفت، در حالی که هنوز تردید داشت، زیرا به احتمال زیاد باید برای برگرداندن آن بسته بزرگ به شرکت هزینهای پرداخت میکرد: اما در کمال تعجب آنها جنس جدیدی ارسال کردند و جنس قبلی را برای اثبات از مشتری نخواستند. آنها همه چیز را برای مشتری آسان کرده بودند. واضح است که این کار هر کسی را تحت تاثیر قرار میدهد و او را برای خریدهای بعدی مشتاقتر میکند.
4- هدیهها تاثیرگذارند
مردم عاشق وسایل مجانی هستند، اما تاثیر یک هدیه دور از انتظار و هوشمند بسیار بیشتر است. سال گذشته یکی از دوستانم دندان عقلش را کشیده بود. کشیدن دندان معمولا تجربه جالبی نیست اما بستهای که در روز بعد دریافت کرد این تجربه را برای او کمی خوشایندتر کرد. درون بسته یک کارت هدیه ده دلاری برای خرید ماست یخزده و یک یادداشت از دندانپزشکش بود. او نوشته بود که ماست یخزده به بهبود درد لثههایش کمک خواهد کرد. حتما شما میتوانید واکنش ما و دوستم را تصور کنید، بله ما بسیار شگفتزده شدیم.
5- و حالا کمی تفاوت
مردم زمانی تحت تاثیر قرار میگیرند که شما کارهای معمولی را به صورت خارقالعاده انجام دهید. همه ما از خراب شدن وسیله محبوبمان پس از کمی استفاده ناامید میشویم. معمولا مشتری باید به دنبال رسید خرید بگردد تا اگر کالا هنوز شامل گارانتی میشود آن را تعویض کند. اما یک کارخانه چاقوسازی در سندیگو (این کارخانه متعلق به دو فرد با تجربه است که برای ارتش چاقو میسازند) عکسالعمل متفاوتی دارد؛ آنها به محصولات خود اعتماد زیادی دارند، بنابراین چاقوهای آنها گارانتی مادامالعمر دارند؛ آنها با این تفاوت مشتریها را تحت تاثیر قرار میدهند.
/توسعه و اقتصاد
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ده راز بزرگ کازینو که کسی به شما نمی گوید
صنعت ۷۳ میلیارد دلاری کازینو یکی از پول ساز ترین و حرفه ای ترین صنایع در حال فعالیت در دنیا است که همیشه راز های بزرگی را در دل خود داشته است. راز هایی که همیشه پاسخ گوی جذب مشتریان جدید و قدیم خود بوده است
حال در این مقاله شما با ۱۰ راز بزرگ کازینو ها که روزانه میلیون ها دلار را روانه حساب هایشان میکند آشنا میشوید
راز اول : تو قهرمان دوستانت هستی
در بیشترعکس های تبلیغاتی کازینو ها، تمامی افراد در کنار معشوقه ها، دوستان و یا همسر خود در حال خندیدن و بازی کردن هستند. این عکس ها به صورت ناخودآگاه این حس را به مخاطبان می رساند که این یک موقعیت است که شما در کنار دوستان خود به تفریح مشغول شوید. این که یک فرد در کنار دوستان خود شروع به بازی می کند باعث می شود تا کاملا تحت تاثیر روانی دوستان و همراهان قرار بگیرد و قدرت کنترل و تصمیم گیری خود را از دست بدهد و در نتیجه بازی بیشتر،ریسک بالاتر و پول بیشتری خرج کند
راز دوم : تو هم میتوانی برنده شوی
در کازینو ها همیشه برنامه ها به صورتی زمان بندی می شوند که همه ی افراد حاضر در سالن حداقل یکبار پیروزی و برنده شدن افراد را به صورت مشهود توسط بازی با نور و صدا و همچنین تجمع جمعیت و تشویق مجری در سالن را ببیند و این حس به آن ها دست بدهد که اگر او توانست پس من هم می توانم
راز سوم : فرصت ها در همه جا
فرصت ها در همه جا هستند. حتی در سرویس های بهداشتی. این به این معنی هست که افراد در هر لحظه و در هر موقعیت که تصمیم به بازی گرفتند یک دستگاه در کنارشان باشد تا ثانیه ای باعث نشود تا تصمیمشان تغییر کند و یا فرصتی به دلیل دور بودن تحت تاثیر قرار گیرد
راز چهارم : امکانات رایگان
اگر قرار است دقیقه دقیقه های افراد سود مند باشد. پس چه بهتر که هر چه بیشتر افراد را در محل نگه بدارند، آن هم به وسیله ی امکانات رایگان. در بیشتر کازینو ها خوراکی ها و نوشیدنی های مختلف به صورت رایگان در اختیار افراد قرار می گیرد تا دلیلی باشد بر تداوم حضور افراد و حضور افراد یعنی بازی بیشتر و کسب درآمد بیشتر برای کازینو
راز پنجم : زمان
در کازینو ها شما نمی توانید هیچ ساعتی پیدا کنید، اما چرا ؟ چون افراد نباید گذر زمان را متوجه شوند . زمانی که در رو به روی شما هیچ ساعتی نباشد و دکوراسیون پر زرق و برق و جذاب سالن هیچ پنجره ی شیشه ای به بیرون نداشته باشد تا شما متوجه گذر زمان شوید، پس میتوانید هر چه بیشتر در کازینو بدون نگرانی از زمان بمانید و پول خرج کنید
راز ششم : ژتون به جای پول
در کازینو های دنیا تمامی بازی ها توسط سکه های مخصوصی انجام می شود که آن ها را ژتون می نامند، اما چرا ژتون ؟ به دلیل آنکه افراد احساس از دست دادن پول خود را نداشته باشند. ژتون در ضمیر ناخودآگاه افراد ارزش پول را ندارد پس ریسک های بالاتری را می توان با آن انجام داد و پول بیشتری خرج کرد
راز هفتم : منطق ظاهری ریاضی
اگر این چند شماره و یا شکل در کنار هم قرار بگیرند شما برنده ی ۱۰۰ هزار دلار می شوید، به همین سادگی
اما آیا این حساب و کتاب ساده واقعا به همین سادگی رخ می دهد ؟ مطمئنا خیر. سرعت بالای بازی ها، بازی با نور، جو جمعیت و ... همه و همه باعث می شوند که شما روند بازی را درست متوجه نشوید و به ظاهر الگوریتم ریاضی بازی را خیلی ساده و دست یافتنی در ذهن تصور کنید
راز هشتم : قدم به قدم کنترل
وقتی شما حکم یک قلک پول را دارید پس از همان لحظه که وارد می شوید ارزشمند و مهم هستید و باید کنترل شوید تا تمام پول های این قلک تمام شود. در تمامی جای جای کازینو ها دوربین هایی قرار دارند که تمامی افراد را کنترل میکنند تا در بعضی از بازی ها به قصد شما را برنده و در خیلی های دیگر بازنده کنند
راز نهم : نوشیدنی های الکلی رایگان
حالا که افراد مشغول بازی هستند و تمامی این تاکتیک ها بر روی آن ها تاثیر مد نظر را گذاشته پس چرا با چند لیوان نوشیدنی الکلی ریسک پذیری افراد را بالا تر نرود و بازی ها جذاب تر نشوند ؟ ریسک پذیری بیشتر یعنی خرج کردن پول بیشتر
راز دهم : توهم قدرت انتخاب
در کازینو هیچ کس به شما نمی گوید که کدام بازی را باید انجام دهید، شما هر بازی که دوست دارید و احساس می کنید که در آن استعداد بیشتری دارید می توانید انجام دهید و این یعنی قدرت انتخاب. هنگامی که افراد دارای قدرت انتخاب باشند و آزادی عمل بیشتری داشته باشند زمان بیشتری را در سالن می گذرانند و لذت بیشتری می برند. این قدرت انتخاب باعث می شود افراد هر چه بیشتر اعتماد کنند و در ضمیر ناخودآگاه خودشان تصور کنند که قهرمان بازی امشب آن ها هستند
حسین جم
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
اهمیت لیست نبایدها در کارآفرینی
اغلب کارآفرینان تنها روی هدف نهایی و کارهایی که باید انجام دهند تمرکز می کنند درصورتی که تهیه ی لیست نبایدها نیز به همان اندازه مهم است...
کارآفرینی یا همان راه اندازی کسب وکار جدید بیش از هر زمانی میان مردم جا افتاده است و اغلب آن ها با تهیه ی یک لیست انجام کار و لیستی از انتظاراتشان وارد بازار می شوند. نکته ی مهم این که که تهیه ی لیستی از کارهایی که نباید انجام شود نیز به همان اندازه مهم است. به عبارت دیگر این افراد مقصد نهایی خود را می دانند اما مشکلات مسیر را پیش بینی نمی کنند. این افراد باید عجله را کنار بگذارند و از خود و ایده شان محافظت کنند. هدف داشتن در هر کسب وکاری ضروری است اما اجتناب از اشتباهات نیز مهم است. علاوه براین پیش بینی مشکلات مسیر، سرعت رسیدن به اهداف نهایی را نیز تسریع می کند. در ادامه این مقاله ی زومیت به بررسی زیادتر کارهایی می پردازیم که باید در لیست نبایدهای یک کارآفرین جا بگیرد.
1- انتظار نداشته باشید بازاریابان اولین مشتری را پیدا کنند.
هرگز انتظار نداشته باشید که اولین مشتری کسب وکار از کمپین های بازاریابی پیدا شود. مشتری های اولیه برند باید توسط کارآفرین کشف شده و سپس وارد مذاکره شوند. بسیاری از محققان موافق این موضوع هستند و عنوان کرده اند مذاکرات رو در رو تا ۳۴ درصد موفق تر از بازاریابی ایمیلی عمل می کند.
2- کسب درآمد تمام ماجرا نیست.
پول درآوردن مهم است اما نباید هدف اول و آخر یک کارآفرین باشد. حتی تمام پول های کره ی زمین هم نمی توانند کسب وکاری با طراحی و بنیان گذاری ضعیف را نجات دهند. بنابراین پیش از اینکه به فکر جذب سرمایه باشید، استراتژی های خود را دوباره ارزیابی کنید. به عنوان مثال بسیاری از مردم حتی پیش از ارزیابی محصول خود برای جذب سرمایه اقدام می کنند. شاید مفهوم ایده روی کاغذ جالب باشد اما مشکلات اصلی را حل نمی کند. بسیاری از مشکلات زمانی که وارد عمل شوید بروز پیدا می کنند. جالب است بدانید اغلب استارتاپ ها به دلیل عدم آگاهی از کار و نه به دلیل کمبود سرمایه محکوم به شکست هستند.
3- حسرت فرصتهای گذشته را نخورید.
هیچکس به فرصتهای از دست رفته اهمیت نمیدهد بنابراین دست از سرزنش خودتان بردارید و نگویید که میتوانستید قانعکنندهتر ظاهر شوید. این افکار نه تنها نتیجهی مثبتی ندارند بلکه ابتکار عمل را نیز از بین میبرند. تصور و مرور موقعیتهای غیرواقعی شانس رسیدن به دستاوردهای جدید را کاهش میدهد، فرآیند پیشرفت را کند کرده و فرصت پیشرفت را به رقبا واگذار میکند.
به جای فکر کردن به اینکه چرا نفر اول نیستید روی دستاوردهایی که داشتهاید تمرکز کنید. کارآفرینی مسیری است که باید به کمک اعضای تیم طی شود و هیچکس دلیل اصلی موفقی یا شکست نیست. اینکه چه توانایی یامهارتهایی دارید مهم نیست، مهم این است که کل اعضای تیم تا چه اندازه موفق خواهند بود.
4- گوش دادن را فدای صحبت کردن نکنید.
آیا همیشه دنبال این هستید که خودتان را ثابت کنید؟ شما یک زبان و دو گوش دارید. به عبارت دیگر باید دو برابر بیشتر از زمانی که حرف میزنید، گوش دهید تا نکات مثبت و جدید یاد بگیرید. از سوال کردن نترسید و با دقت به پاسخ طرف مقابل گوش دهید. داشتن مربی و گوش دادن به صحبتهای او بهترین تمرین برای تقویت مهارت شنیداری است.
5- برای پیشرفت عجله نکنید
اگر برای رسیدن به موفقیت عجله دارید و بیش از اندازه روی این موضوع تمرکز کردهاید باید بدانید احتمال اشتباه کردن را افزایش دادهاید. موفق شدن در هر کسبوکاری مهم است اما یک شبه حاصل نمیشود. موفقیت در استارتاپ مانند مسابقهی دوی ماراتن است نه دوی سرعت.
پیشرفت کردن را در اولیت قرار دهید و از شکستها استقبال کنید. قبل از اینکه به گسترش کسبوکار فکر کنید، از استخدامنیروی کار مناسب مطمئن شوید و ببنید آیا در مسیر درستی قرار گرفتهاید یا خیر؟ آیا استراتژی کسبوکارتان با هدف جذب مشتریهای وفادار طراحی شده است یا خیر؟ این موارد بهتر است پیش از گسترش کسبوکار در نظر گرفته شوند.
قبل از اینکه به طور جدی به راهاندازی استارتاپ فکر کنید لیست نبایدها را نیز همزمان با لیست بایدها تنظیم کنید. در این صورت میتوانید رو به جلو حرکت کرده و با پیشبینی اشتباهها مسیر موفقیت را هموار کنید.
/زومیت
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
شرکتهایی که از یک کشور بیشتر پول دارند!
والمارت: یکی از بزرگ ترین فروشگاه های زنجیره ای جهان که درآمد عملیاتی آن در سال ۲۰۱۷ معادل ۴۸۶ میلیارد دلار بوده است. این درآمد از اقتصاد ششمین اقتصاد بزرگ منطقه یورو یعنی بلژیک با ۴۶۸ میلیارد دلار بیشتر است. اگر والمارت یک کشور بود بیست و چهارمین اقتصاد جهان به شمار میرفت.
فولکس واگن: درآمد این خودروساز مشهور آلمانی از تولید ناخالص داخلی شیلی بیشتر است. با وجود شایعه رسوایی خودروهای دیزلی، این خودروساز سال گذشته ۲۷۶ میلیارد دلار درآمد داشت که بیشتر از کل اقتصاد شیلی با ۲۵۰میلیارد دلار ارزش است. فولکس واگن در صورت فرض شدن به عنوان یک کشور، چهل و دومین اقتصاد بزرگ دنیا بود.
اپل: غول بزرگ تکنولوژی آمریکا با درآمد ۲۲۹ میلیارد دلاری خود میتوانست در صورت کشور بودن در رده چهل و هفتمین اقتصاد بزرگ جهان قرار گیرد. برای مقایسه بهتر است بدانید تولید ناخالص داخلی پرتغال در سال ۲۰۱۶ حدود ۲۰۵ میلیارد دلار بوده است.
آمازون: این شرکت آمریکایی که به سرعت در حال تبدیل شدن به بزرگ ترین شرکت جهان است، سال گذشته ۱۱۷ میلیارد دلار سود کسب کرد که از اقتصاد کویت به ارزش ۱۱۱ میلیارد دلار بیشتر است.
آلفابت: یکی از زیرمجموعه های اصلی شرکت گوگل که سال گذشته با ۱۱۱ میلیارد دلار سودآوری از اقتصاد پرتوریکو بیشتر درآمد کسب کرد. این شرکت می توانست در صورت کشور بودن، پنجاه و نهمین اقتصاد بزرگ جهان به شمار رود. /ایسنا
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه میتوان از انرژی احساسی کارمندان بهرهبرداری کرد؟
هنگامی که از کارمندان شرکتهای موفق جویا میشویم که چه چیزی آنان را از کار در آن محیط خشنود میسازد، اغلب شگفتزده میشویم که چگونه پاسخهای دریافتی از تمامی افراد یک سازمان، جدا از رده، کارکرد یا گروهشان، یکپارچه و همراستا هستند. این تکیهگاههای فرهنگی برای افراد خارج از این محیط همیشه به سرعت قابل مشاهده نیستند.
ممکن است نیروی محرکه کارمندان یک مرکز درمانی خیریه، این باشد که کار آنان سبب افزایش طول عمر و سلامت بیماران خواهد شد؛ کارکنان یک شرکت معروف ممکن است از کار کردن در یک برند برتر و در سطح جهانی شناخته شده احساس افتخار کنند؛ افراد شاغل در شرکتهای تازه تاسیس شاید ساختار شکنانه بودن شرکت خود را همچون یک نشان افتخار بدانند؛ کارگران یک کارخانه شاید به سهم خود در نقش مولد کارخانه بنازند. این تفاخر، سوخت «انرژی احساسی» را تامین میکند که مفهومی حیاتی هم برای درک ما از فرهنگ سازمانی و هم برای بازدهی حداکثری کارمندان است.
البته امتیازهای بالا در بازدهی حداکثری کارمندان همواره به این معنا نیست که فرهنگ شما پشتیبان راهبردهای شما است یا بهعکس، امتیازهای بازدهی پایین الزاما به این معنا نیست که فرهنگ شما نابسامان است. ضرورتا، پیشرفت فرهنگی مترادف با بهبود بازدهی کارمندان نیست. بیایید نگاهی ژرفتر به چیستی این امر بیندازیم.
انرژی احساسی، فارغ از مشوقهای بیرونی نظیر پاداش یا مزایا، کارمندان را تشویق میکند که ادامه دهند و پیش بروند. منبع تغذیه این انرژی احساسی نقاط قوت بهخصوصی هستند که منشا حس افتخار در داخل یک شرکتند که افراد را به سوی سختکوشی بیشتر در جهت ارتقای سازمان هدایت میکند. احساس غروری که از این دستاورد حاصل میشود خود منبع تامین انرژی احساسی بیشتری خواهد شد که افراد را تشویق میکند برای دستیابی به موفقیتهای افزونتر باز هم بکوشند و به همین شکل این چرخه تکرار میشود.
درباره اینکه چرا احساس افتخار از پول اهمیت بیشتری دارد: جان کاتسن باخ در قدرتِ بزرگترین نیرو محرکه جهان چنین توضیح میدهد که احساس افتخار، یک اوج احساسی است که به دنبال کسب موفقیت پدید میآید. پیشبینی موفقیتهای آتی همچون یک منبع نیرو محرکه ذاتی عمل میکند که اغلب اوقات قدرتمندتر از مشوقهای رسمی و پاداشهاست.
توانایی بهرهوری از این منابع احساس افتخار بهویژه در دورههای دگرگونی و اختلال اهمیت پیدا میکند. در هنگام تلاش برای ایجاد دگرگونیهایی با مقیاس بزرگ، شرکتهایی که تعهد کارمندی بر پایه افتخار، احساسات یا فرهنگ موجود را به عنوان منبعی برای قدرت خود بهکار میبرند تقریبا دو برابر بیش از شرکتهایی که از این منابع استفاده نمیکنند، احتمال دستیابی به دگرگونی پایدار را دارا هستند.
تلاشهای ایجاد دگرگونی میتواند منابع احساس افتخار و در پی آن انرژی احساسی کاری شما را به مخاطره بیندازد. هنگامی که این معیارهای فرهنگی مورد حمله قرار میگیرند، کارمندان دچار بیاعتمادی و تشویش خاطر شده و ممکن است در مقابل تغییرات مقاومت کنند. در این شرایط رفتارهایی ضدتولید پدید میآیند، ازجمله زبانبازی برای پُربازده کردن اهداف و پنهانسازی اطلاعات بهمنظور حمایت از گروههای جداگانه (در درون یک سازمان).
در چنین حالتی دیگر جای تعجب نیست که پس از دو، سه سال، هزینهها کم کم افزایش یافته، سازمانهای مقلد شکل گرفته و شرکت خود را ناگزیر از رفتن زیر بار یک برنامه بازسازی دیگر میبیند.
برای بهرهوری کامل از انرژی احساسی یک سازمان، بایسته است که اهداف آن سازمان با چیزهایی که سبب ایجاد احساس افتخار در افراد از کار کردن در آن مکان میشود، پیوند بخورد.
نویسنده: Alice Zhou
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
درباره کتاب زوربای یونانی، اثر نیکوس کازانتزاکیس
این کتاب اجمالا داستان مرد کتاب خوان و روشنفکریه که تصمیم می گیره مدتی دور از کتاب به میان مردم عادی بره و با اونا زندگی کنه. اون در ابتدای سفرش به جزیره کرت برای بهره برداری از معدنی که از پدرش بهش رسیده، با پیرمرد سرزنده ای به نام زوربا آشنا میشه و زوربا قبول می کنه که برای اون کار کنه و داستان شرح مواجهه این جوان متفکر و کتابخوان با زوربای تحصیل نکرده اما دنیا چشیده است.
زوربا مردیه که اهل تحلیل و حساب کتاب کردن نیست، به احساساتش اعتماد می کند، تا می تواند از زندگی کام می گیرد، درگیر گذشته و نگران آینده نیست، به اخلاقیات اعتنای چندانی ندارد، به دنبال کشف حقیقت هستی نیست، آزادانه زندگی می کند، عقاید منجمدی ندارد، اهل کتاب و کلمات نیست، خجالت و حساسیت در کارش وجود ندارد و به هر کاری مشغول شود، آن را با جدیت انجام می دهد و این ویژگی ها کاملا متضاد ویژگی های ارباب کتاب خوان و متفکرش است که با او همراه شده است.
زوربا گرچه بی سواد است، اما صاحب فرزانگی خاصی است که باعث می شود اربابش شیفته او شود. ارباب او در ذهنش دائما در حال کلنجار رفتن با سوالاتش است و به دنبال راهی برای بهتر زیستن، اما زوربا توجهش به دنیای بیرونست و با تکیه بر احساساتش با اشتیاق زندگی می کند.
من بعضی از جملات کتاب را که برای خودم جذاب بود را انتخاب کرده ام و در این جا برایتان آورده ام:
زوربا: تنها راه نجات خودت این است که برای نجات دیگران مبارزه کنی
زوربا: آدم وقتی جوان است جانور درنده ایست، بلی ارباب، جانور درنده ای که آدم می خورد. گوسفندها را هم می خورد، مرغ ها و خوک ها را هم، ولی تا گوشت آدم نخورد سیر نمی شود.
چیزهایی که برای ما عادی هستن، برای زوربا به صورت معماهای بسیار وحشتناک جلوه می کنند. زوربا وقتی یک زن،مرد، یک درخت به گل نشسته یا یک لیوان آب خنک را می بیند، مات و متحیر می پرسد: این چه رمزیست؟ این چه موجودیست؟ او هر روز هر چیز را انگار بار اولست که می بیند.
نیاز انسان واقعی با چیز کم هم برآورده می شود.
ارباب: با خود گفتم این مرد به مدرسه نرفته و مغزش مغشوش نشده است. او همه رنگش را دیده، فکرش باز شده و قلبش منبسط گشته است بی آن که شهامت و جسارت نخستینش را از دست داده باشد. او همه مسائل بغرنج را که برای ما لاینحل مانده است، مانند همشهری خود اسکندر کبیر که با یک ضربت شمشیر گره گوردیان را گشود، حل می کند.
خطا کردن و زمین خوردن برای زوربا مطرح نیست، چون همه جایش از پا تا سر به زمین تکیه دارد. او مانند مار، مادر طبیعت را لمس می کند، با او در می آمیزد و با او یکی می شود، ولی ما مردم درس خوانده پرندگان بی مغز هوا هستیم.
کنفوسیوس می گوید: "بسیار کسان خوشبختی را در بالاتر از آدمی می جویند و گروهی در پایین تر از او، ولی خوشبختی درست به قامت آدمیست." بنابراین، به تعداد قد آدمیان خوشبختی وجود دارد.
آه که چگونه روح آدمی بر حسب آب و هوا و سکوت و انزوا یا معاشرانی که در مصاحبتشان به سر می برد، در تغییر و تحول است.
بلندترین فکرها را هم وقتی خوب می شکافیم، می بینیم که عروسک های پر شده از خاک اره هستند که لای آن خاک اره، فنری از حلبی گذاشته اند.
زوربا به ارباب: گفتی دردسر نمی خواهی؟ پس چه می خواهی؟ زندگی خودش دردسر است ولی مرگ نه.
ارباب با خود می اندیشد که: من تا آن درجه سقوط کرده بودم که اگر قرار بود بین عاشق شدن به یک زن و خواندن کتاب عشقی، یکی را انتخاب کنم، کتاب را انتخاب می کردم.
زوربا خطاب به ارباب: محاسبه نکن ارباب! این اعداد و ارقام را دور بینداز. این ترازوی لعنتی را خرد کن و از من بشنو و دکانت را تخته کن. همین حالاست که تو می توانی روحت را رستگار کنی یا از دست بدهی.
زوربا: به من بگو با آن چه می خوری چه می کنی تا بگویم که کیستی.
زوربا: سعادت واقعی همین است که انسان هیچ توقعی نداشته باشد و مثل یک زنگی کار کند، به طوری که ظاهرا همه گونه توقعی دارد …
ما نباید شتاب کنیم، نباید بی تابی از خود نشان بدهیم و باید با اعتماد تمام از آهنگ ابدی طبیعت پیروی کنیم.
بودا آخرین انسانست. ما هنوز در آغاز راهیم. ما به قدر کافی نه خورده ایم، نه آشامیده ایم و نه دوست داشته ایم. ما هنوز زندگی نکرده ایم. این پیرمرد نحیف از نفس افتاده خیلی زود به سراغمان آمده است. بگو هرچه زودتر برود پی کارش.
دوست ارباب: به جز کار ای استاد بی کاره من، راه دیگری برای رستگاری وجود ندارد.
همه آدم ها جنون خاص خود را دارند و اما بزرگ ترین جنون به نظر من آنست که آدم جنون نداشته باشد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
راهکارهایی برای شروع کسبوکار در شرایط دشوار اقتصادی
شروع یک کسبوکار جدید کار سختی است و وقتی کشوری در شرایط اقتصادی دشوار قرار میگیرد، این کار سختتر هم میشود. دلیل آن هم تا حدی این است که وقتی بازارهای اعتباری در تنگنا قرار میگیرند، تامین مالی دشوار میشود. اگر میخواهید سهمی از تامین مالی داشته باشید، باید پیشبینیهای واقعبینانه از پولی که در دست دارید، داشته باشید:
چقدر پول میخواهید وارد کسبوکارتان کنید، چقدر پول باید اضافه کنید تا هزینههای عملیاتی شما جبران شود و چه کاری باید انجام دهید تا به سود برسید.
اگر میخواهید به سوی کارآفرینی بشتابید، نکات زیر را در نظر داشته باشید تا در شرایط اقتصادی سخت بتوانید کسبوکار موفقی راهاندازی کنید.
1- پیدا کردن منبع مالی: قبل از اینکه درخواست وام بدهید، از مشاوران حرفهای درخواست کنید طرح کسبوکارتان را مرور کنند تا مطمئن شوید چیز مهمی را از قلم نینداختهاید و فرضیاتتان دقیق است.
علاوه بر تامین مالی برای بنگاه جدید، اگر نتوانستید پیشبینیهای درآمدی اولیه خود را محقق کنید، یک برنامه مالی پشتیبان، هم برای کسبوکارتان و هم امور مالی شخصی ایجاد کنید. همچنین باید ذخایر نقدی داشته باشید تا به اندازه ۶ تا ۱۲ ماه بودجه کافی برای پرداخت ضروریترین بدهیهای خود را (اجاره، حق بیمه و...) داشته باشید.
2- بازاریابی هوشمندانه: وقتی اقتصادی در وضعیت نابسامان به سر میبرد، شروع یک کسبوکار جدید به خلاقیت و نبوغ نیاز دارد. عناصر بازاریابی را در طرح کسبوکارتان بیشتر مورد توجه قرار دهید. قرار است دقیقا چه چیزی بفروشید، مشتریان هدف شما چه کسانی هستند، محصولات یا خدمات خود را چگونه قیمتگذاری میکنید و برنامه شما برای توسعه کسبوکار چیست؟
باید بدانید رقبایتان کجا قرار گرفتهاند و سپس برای بهدست آوردن سهم بازار، خودتان را متمایز کنید. به عنوان مثال، بررسی کنید که رقبا کجا فعالیتی ندارند و کدام مشتریان احتمالی را از دست دادهاند، سپس آن بخش از بازار را در دست خودتان بگیرید.
3- کوچک شروع کنید: انتظارات و هزینههای خود را تا جایی که ممکن است از مقیاس کوچکی شروع کنید و سپس وقتی کسبوکارتان رونق گرفت، برای توسعه برنامه بریزید. به عنوان مثال ببینید آیا میتوانید از مکان کوچکتر و ارزانتری کارتان را شروع کنید یا فعلا دفتر فیزیکی نداشته باشید و مجازی فعالیت کنید؟ قبل از استخدام نیروهای تمام وقت، فکر کنید چه پستهایی باید پر شوند و آیا میتوان از نیروهای موقت یا نیمهوقت استفاده کرد؟
4- استفاده از تکنولوژی به نفع خود: تکنولوژی میتواند راههای زیادی را برای پسانداز پول و افزایش سود، پیش پای شما بگذارد. به عنوان مثال:
▪️بازار خود را با فروش از طریق کانالهای آنلاین توسعه دهید.
▪️بهجای تبلیغات چاپی یا الکترونیکی گران، از بازاریابی ایمیلی یا شبکههای اجتماعی استفاده کنید.
▪️از وبتسایتها و روزنامههایی که مطالبی در مورد کارآفرینان و رهبران کسبوکار موفق منتشر میکنند، بهره ببرید.
▪️وبسایت خود را بهینهسازی کنید تا وقتی مشتری موضوع مشابهی در مورد محصول شما جستجو میکند، جزو اولین سایتها در مرورگرها بالا بیاید.
▪️ابزارهای بازاریابی مقرون بهصرفه مثل پادکستها یا وبینارها را از طریق وبسایت خود تولید کنید.
▪️یک برنامه وفاداری مشتری آنلاین ایجاد کنید که در آن توصیههای پیشرفتهای در مورد فروش و تخفیفها مطرح شده باشد.
5- شبکه، شبکه و شبکه: تا جایی که میتوانید با افراد فعال در جامعه خود که شما را به مشتریان جدید ارجاع میدهند و در توسعه کسبوکارتان نقش دارند، ارتباط برقرار کنید.
6- ایدههایی برای کاهش هزینهها: یک اقتصاد ضعیف میتواند روشهای خوبی که برای پسانداز پول وجود دارد را پنهان کند اما ایدههای خلاقانهای وجود دارد تا بتوانید هزینههای استارتآپ خود را به حداقل برسانید:
▪️خریدن ملزومات و مواد اولیه از کسبوکارهایی که در آستانه تعطیلی هستند یا میخواهند موجودی کالای خود را کم کنند.
▪️تهاتر کردن با دیگر صاحبان کسبوکار. امکان اتحادهای کاری را بررسی کنید و با تجارت محصولات یا خدمات با کسبوکارهای دیگر، خیلی از هزینههای خود را جبران کنید.
▪️اگر پول کافی برای پرداخت هزینه مشاور حقوقی ندارید، از منابع آنلاین که اطلاعات حقوقی کافی در امور بازرگانی کشورتان را در اختیار میگذارند، استفاده کنید.
منبع: Investopedia
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
جلسات کاری با حضور هشت نفر، پربارتر برگزار می شود
همیشه برگزاری جلسات کاری با مشکلات عدیدهای همراه است. یکی از مشکلاتی که نیاز به سیاست زیادی هم دارد، آماده کردن لیست افرادی است که باید در جلسه حضور داشته باشند.
نتایج تحقیقات رابرت ساتون، استاد رفتارهای سازمانی از دانشگاه استنفورد، نشان می دهد پربازدهترین جلسات از پنج تا هشت نفر تشکیل می شود. در واقع، بهرهوری جلسات بعد از رسیدن به نقطه اوج، رو به کاهش رفته و به تدریج کیفیت مباحث پایین می آید.
وقتی مدیران ، تمام افراد را به جلسه دعوت می کنند:
▪️همه آنها این فرصت را پیدا نمی کنند تا در گفتگوها شرکت کنند.
▪️سخنرانیهای باکیفیت، جای خود را به نظرات سطحی می دهد.
▪️اشتراک گذاری اطلاعات از مسیر اصلی منحرف می شود.
▪️افراد خیلی محافظه کارانه حرف می زنند.
▪️خیلی به مباحث و تصمیم گیریهای دشوار توجه نمی شود.
در نتیجه کارمندان جلسات کاری را رویدادهایی می بینند که آمادگی، مشارکت و عملکرد آنها را کاهش می دهد.
از طرفی گروههای کوچک احساس صمیمیت بین افراد را افزایش می دهند و راه برای بحثهای مفید و معنادار هموار می شود. در این جلسات، افراد حاضر وقت بیشتری برای شنیدن ایدهها و درک چشم انداز یکدیگر دارند و با صداقت و وضوح عمل می کنند.
◀️ گام اول: به اعضای تیم بگویید قصد ایجاد تغییراتی را دارید.
شفاف و صادق باشید. اجازه دهید آنها بدانند کم شدن اعضای حاضر در جلسه، با هدف افزایش کارایی انجام می گیرد و به دنبال استراتژیهای جدیدی هستید که به بهترین خروجی ختم می شود.
◀️ گام دوم: با هوشیاری تمام لیست افراد را آماده کنید
اگر می خواهید مطمئن شوید افراد لازم را وارد اتاق جلسه کردهاید، ابتدا موضوعات مورد بحث را به طور دقیق مشخص کنید. دستورالعمل مشخصی داشته باشید و برای هر مبحث نیز وقت کافی لحاظ کنید. از خودتان بپرسید چه کسانی باید حضور داشته باشند تا مباحث به نتایج بهینه برسد؟ با نبود چه کسانی جلسه را لغو می کنید؟
◀️ گام سوم: برای جلوگیری از بروز سوءتفاهم و ابهام، معیارهای دعوت افراد را منتشر کنید. به آنها بگویید این لیست براساس معیارهای زیر تدوین شده است:
▪️چه کسی دانش و اطلاعات بیشتری درباره موضوع مورد بحث در جلسه دارد؟
▪️چه کسی اجرا و پیاده سازی بهتری خواهد داشت؟
▪️چه کسی به طور مستقیم تحت تأثیر قرار می گیرد؟
▪️چه کسی با حضور در این جلسه نکات بیشتری فرا می گیرد؟
اگر کارمندان شما نسبت به لیست افراد حاضر در جلسات کاری ابهام دارند، کارهای زیر را انجام دهید تا لیست جدید را بهتر بپذیرند:
▪️اگر فردی دلیلی قانع کننده برای حضور داشت، به او توجه کنید.
▪️به اعضای دعوت شده امکان دهید در صورت تمایل دعوت را رد کنند. کارمندان باید احساس کنند به آنها اعتماد دارید و برای وقتشان احترام قائلید.
▪️در هر جلسه، یک نفر لیست کسانی که در جلسه حضور ندارند را یادداشت کند.
◀️ گام چهارم: مسئولیت اعضای تیم را به طور کاملاً واضح مشخص کنید.
باید مسئولیت تمام اعضای تیم مشخص شود؛ چه آنهایی که در جلسه حاضرند و چه کسانی که نیازی به حضورشان نیست.
افرادی که در جلسات کاری حاضرند را تشویق کنید موارد زیر را انجام دهند:
▪️مسئولیت دیدگاههای خود را بپذیرند، چرا که چشم انداز افراد نشانه مشارکت و حضور آنهاست.
▪️متمرکز صحبت کردن را تمرین کنند.
▪️خودآگاهی را تمرین کنند. اطلاعات موردنیازشان را بپرسید و به پاسخ آنها دقت کنید.
◀️ گام پنجم: به افراد حاضر بگویید دیدگاه کسانی را که حضور ندارند، درنظر بگیرند:
▪️آنها چه سوالاتی دارند؟
▪️به دنبال دست یابی به چه اطلاعاتی هستند؟
▪️می خواهند درباره چه مسائلی با آنها مشورت شود؟
▪️می خواهند برای پیشرفت چه اقداماتی انجام دهند؟
▪️چه مسائلی را لازم است با آنها در میان بگذارید؟
◀️ گام ششم: اگر افرادی که به جلسه دعوت شدهاند خواستند دعوت را رد کنند، به آنها بگویید هنوز باید کارهای زیر را انجام دهند:
▪️دستور کار جلسه را بخوانند.
▪️تمام اطلاعات مرتبط را با فرد دیگری که در جلسه حاضر می شود به اشتراک بگذارند.
▪️خود را با نتایج جلسه به روز کنند.
▪️در پروژههایی که مدیر مشخص می کند شرکت کنند.
▪️با تصمیمات اتخاذ شده، هماهنگ شوند.
◀️ گام هفتم: موفقیت خود را بسنجید
وقتی این تغییرات ساختاری را در جلسات کاری خود اعمال کردید، میزان کارایی جلسات و تعامل اعضای تیم با این تغییرات را مورد ارزیابی قرار دهید. بازخوردها را دریافت کنید، پروسهها را اصلاح کنید تا وقتی که سیستم کاملاً مناسب سازمان را پیدا کنید.
منبع: hbr
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
موسسه ثامن، سلبریتیها و "سیستمهای مالنایی"
مصطفی نصراصفهانی
▫️مالنا(Malèna) نام فیلمی ایتالیایی است که در سال 2000ساخته شد. داستان فیلم مربوط به یک زن زیبا به همین نام در دوران جنگ جهانی است. همسر مالنا، نینو اسکوردیا به جنگ رفته است و مالنا در شهر کوچکی همراه با امید به پایان جنگ و بازگشت شوهرش تنها میماند.
▫️مدتی میگذرد و خبر کشته شدن شوهرش می آید. حالا دیگر تنهایی او تشدید شده است. از میدان شهر که میگذرد نگاههای شهوت آلودمردان است که او را دنبال میکنند و پیشنهادهای مکرر ایشان. دندانپزشکی او را مورد هتک حرمت قرار میدهد و در عین نجابت باید در دادگاه برای اتهام "رفتار نانجیبانه" از خودش دفاع کند و یا اینکه به مدت دو سال به زندان برود.
وضعیت قحطی و بمباران دوران جنگ کار را به جایی میرساند که مالنا مجبور میشود برای زنده ماندن تبدیل به روسپی مردان محلی و سپس افسران آلمانی بشود. مردانی که اوایل آرزوی او را داشتند الان دیگر به راحتی او را در اختیار داشتند!
▫️پس از جنگ اما مردم میخواهند خودشان را بازسازی کنند. دیگر حضور این زن خراب در روستا قابل تحمل نیست!
زنان روستا مالنا را گرفته، کتک زده، سرش را میتراشند و به میدان می آورند و مردان هم کاملا خونسرد نظاره گر این ماجرا هستند. تکاندهنده ترین سکانس این فیلم لحظه ای است که مالنا با صورتی خون آلود به چشم مردهایی که خرابش کردند نگاه میکند و از عمق وجود ضجه میزند...
داستان مالنا داستان سیستمهایی است که افراد خوب را هم وادار به بد بودن میکنند.
▫️در سیستمهای خوب آدمهای بد هم خوب عمل میکنند و در سیستمهای بد آدمهای خوب هم بد عمل میکنند. بعضی سیستمها با افراد همان کاری را میکنند که با مالنا در آن فیلم شد و من اسم این گونه سیستمها را "سیستمهای مالنایی" میگذارم!
▫️نحوه کار این سیستمها چنین است:
1-در مرحله اول شخص را خراب و لگدمال میکند.
2-در مرحله دوم شخص خراب را بخاطر خراب بودن مجازات میکند.
سه مثال:
▫️یک قاضی جوان باسواد و متعهد وارد سیستم قضایی میشود و میخواهد هستی را پر از عدل کند، اما باندهای قدرت(با بازوی امنیتیها) خرابش میکنند و اگر شانس بیاورد بخاطر همین فساد مجازات نمیشود ولی درهرصورت زندگی تاسف باری خواهد داشت.
▫️یک کارمند(مدیر) تازه استخدام شده تمام آنچه در دانشگاه خوانده را در ذهنش آماده کرده تا در دنیای واقعی پیاده کند ولی سیستم ناامید و خرابش میکند. اگر بخواهد بهتر از متوسط عمل کند سیستم او را مجازات خواهد کرد و بمرور آموزش میبیند که باید وقت کشی کند، زیرآب زنی کند، رشوه بگیرد و... .
▫️کارآفرین یا تاجر جوان وارد بازار میشود. میبیند که "مجبور است" دروغ بگوید وگرنه ورشکست خواهد شد، پس دروغگویی را یاد میگیرد. قاچاق و...راهم یاد میگیرد. برای دور زدن تحریمها تلاش میکند، ولی قواعد بازی دایم در حال عوض شدن است! مدتی بعد تبدیل میشود به بابک زنجانی و... !
مثالهای متعددی میتوان آورد اما حالا که اسم مهران مدیری و احسان علیخانی هم بواسطه فساد موسسه ثامن مطرح شد دوباره به یاد سیستمهای مالنایی افتادم! من هيچوقت به این دو سلبریتی علاقه نداشته ام ....و با اطمینان میتوانم بگویم اگر حمایت های سازمان های خاص... از ایشان نبود هرگز به این موفقیت نمیرسیدند...
اما با اینحال، قضاوت در مورد ایشان بخاطر دریافت هدیه از یک موسسه بظاهر خصوصی را با درنظرگرفتن همه جوانب باید انجام داد! بخصوص که اصل خبر هم ممکن است درست نباشد. شرایط به گونه ای شده است که اگر در یک روز اسم کسی مطرح شد دقیقا باید بالعکس به فکر حمایت از او افتاد، چون او همان مالنای آن روز است!
همه افراد هم این را میدانند، اما گاهی برای تفریح هم که شده و یا برای کم کردن بار خودشان و یا پایین آوردن آنتروپی یک قربانی انتخاب میکنند و او را قربانی میکنند!
تجویز رفتاری:
▫️زمانیکه به دنبال نفع شخصی خودتان هستید بشدت از ورود به چنین سیستمهایی پرهیز کنید و اگر در آنها قرار گرفتید هرچه زودتر فرار کنید! مگر آنکه هیجان اضافه برایتان مطلوبیت داشته باشد! در حالت کلی هم این پدیده صفر یا صد نیست و میتوان درجه ای از مالنایی بودن برای هر سیستم تعریف کرد.
▫️اما اگر صرفا دنبال نفع شخصی نیستید سعی کنید سیستمهای مالنایی را اصلاح کنید و یا از ایجاد یک مالنا جلوگیری کنید! تصور کنید که مثلا در داستان مالنا اگر غذا و مایحتاج او تامین میشد او مجبور به روسپیگری نمیشد.
بنابراین از یک طرف باید کاری کرد که سیستم افراد را خراب نکند و از طرف دیگر، در مجازات کردنها از انصاف خارج نشود.(البته این خودش یک کار سخت و پیچیده و گاهی مترادف با اصلاح کلی سیستم است)
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
رازهای موفقیت دبی
علی اکبر کاویانی
طی یک دهه زندگی در دبی، تلاش بسیاری کردم که رازهای موفقیت این شیخنشین را در حد بضاعت خود بفهمم. سعی داشتم بفهمم چه شد که این صحرای بی آب و علف با آن هوای گرم و شرجی و تنها یکی دو روز بارانی در سال، شهری که حتی آب آشامیدنی و خاک حاصلخیز ندارد، طی کمتر از نیم قرن اینچنین موفق شد؟ چرا پروژههای عظیمی مانند مترو در آن دقیقا در روز و ساعتی معین (9/9/2009 ساعت 9 و 9 دقیقه شب) افتتاح میشود؟
طی چند یادداشت متوالی و از منظر یک بینندهی کنجکاو، نتایجی را که از یک دهه زندگی در دبی آموختهام در اختیار شما میگذارم و میدانم که برای افرادی که دوستدار بهبود خود و اجتماع خود هستند میتواند مفید باشد.
الف- احترام به تنوع ملیت، فرهنگ و مذهب
گمان میکنم دبی تنها شهر اسلامی خاورمیانه یا جهان باشد که بیش از 150 ملیت با فرهنگهای کاملا متفاوت در صلح و صفا با هم زندگی میکنند. درست که در هر محلهای حتما یک مسجد تمیز و پررونق (اهل سنت) هست، اما شیعیان هم مساجد و تکیه های متعدد دارند و مراسمی مانند محرم یا شبهای قدر را بدون مشکل برگزار میکنند. ایرانیان بهراحتی سیزدهبدر و چهارشنبهسوری خود را در محلهایی که هرسال مشخص میشود و مزاحمتی برای شهروندان دیگر ندارد پاس میدارند، مسیحیان هم به کلیسا میروند. حتی هندوها هم معبدی برای خود دارند. مردمان هند و پاکستان و کشورهای افریقایی هم با لباس سنتی خود رفت و آمد میکنند.
در مراکز خرید یا محیط کار بسیار پیش میآید که دو زن مسلمان و غیرمسلمان را در کنار هم ببینید که یکی حجاب بسیار کامل دارد و دوست غربی او هم پوششی کاملا متفاوت دارد و هردو صمیمانه با هم معاشرت دارند.
دبی هم البته سختگیریهای خاص خود را دارد. زمانی یک تنیسور اسرائیلی برای مسابقات به دبی آمده بود. اجازهی ورود به او داده نشد و غرامت سنگین این ممانعت نیز به وی پرداخت شد، ولی به طور کلی هیاهوی رسانهای روی این مسائل صورت نمیگیرد.
در سایه همین رواداری است که هر کشوری که در منطقه دچار بحران سیاسی یا اقتصادی میشود، ثروتمندان یا متخصصان آن کشور به فکر مهاجرت به دبی میافتند، ولی ما سازوکار مشخصی برای مهاجرپذیری و استفاده از تخصص یا ثروت مردم یا ایرانیان خارج از کشور نداریم.
مدیران دبی اما با هوشمندی فراوان زمینههای لازم برای جذب ثروت (مالی، علمی) را فراهم کردهاند و موفق شدهاند مردم را نیز همراه خود کنند. برای آنها مهم نیست شما از کدام کشور و با چه نژاد و مذهبی هستید و حضور بیش از 150 ملیت در این شهر، گواه همین موضوع است. برای آنها شکوفایی دبی مهم است. هرکسی با خود ثروت (مالی، علمی) بیاورد، مقدمش گرامی است. در عین حال چارچوبهای نامرئی فرهنگی که با مهارت چیده شدهاند، باعث میشود که سنتهای ملی-مذهبی کشور نیز چندان دستخوش دگرگونی نشود.
ب- تبدیل تهدیدها به فرصتها
آن داستان مشهور را شنیدهاید که دو شرکت فروش کفش، دو مامور بازاریابی به قبایل افریقایی فرستادند. یکی تلگراف فرستاد که اینجا اوضاع برای شرکت ما خیلی بد است. چون هیچکس کفش نمیپوشد. دیگری تلگراف فرستاد که اینجا موقعیتی عالی داریم. چون هیچکس کفش ندارد. این داستان ساده بهخوبی تفاوت نگرش را نشان میدهد. مدیران و مسئولان دبی، استاد تبدیل تهدید به فرصت هستند. در واقع آنها به هر مسالهای به این شکل نگاه میکنند که از این مشکل چگونه به نفع دبی استفاده کنیم؟
چند مثال میزنم:
صورت مسئله: هوای گرم و شرجی تابستان دبی غیرقابل تحمل است.
تهدید (دیدگاه اکثریت): در این هوای گرم مسافری به شهر ما نمیآید.
فرصت (دیدگاه مدیران دبی): فستیوال تابستانی با قیمتها و شرایط هیجانانگیز برگزار میکنیم و مردم را در گرما به دبی میکشانیم.
*
صورت مسئله: هیچ جاذبهی گردشگری قدیمی نداریم. کشور امارات تاریخ و قدمتی ندارد.
تهدید (دیدگاه اکثریت): موفقیتی در انتظار ما نیست.
فرصت (دیدگاه مدیران دبی): جاذبهی گردشگری میسازیم. اگر زمان حال ما باشکوه باشد، میتوان گذشته را فراموش کرد.
*
صورت مسئله: امارات فاقد کوه و جنگل و رودخانه است.
تهدید (دیدگاه اکثریت): چه کسی به این سرزمین خشک میآید؟
فرصت (دیدگاه مدیران دبی): صحرا که داریم. تورهای جذاب سافاری برگزار میکنیم. ساحل دریا را به بهترین امکانات و زیباترین گردشگاههای مصنوعی مجهز میکنیم.
صورت مسئله: امارات برف و باران ندارد.
تهدید (دیدگاه اکثریت): مشکل آب داریم. مشکل آبیاری داریم.
فرصت (دیدگاه مدیران دبی): آب دریا را شیرین میکنیم. به شهروندان خدمات بسیار مناسب آبرسانی میدهیم و هزینهی آن را به شکل کامل میگیریم. با آبیاری قطرهای، این شهر را کاملا سبز و سرزنده نگاه میداریم. چه خوب که برف و باران نیست. چهار فصل سال میتوانیم گردشگرانی از کشورهای سردسیر اروپا و روسیه و ... داشته باشیم. میتوانیم از خورشیدی که همیشه داریم انرژی بگیریم و ... پیست اسکی مصنوعی با بارش برف مصنوعی میسازیم که تبدیل به جاذبهی گردشگری شود.
صورت مسئله: نیروی متخصص و نیروی کار نداریم.
تهدید (دیدگاه اکثریت): بدون نیروی کار کشور پیشرفت نمیکند.
فرصت (دیدگاه مدیران دبی): قوانین مهاجرتی مشخصی وضع میکنیم که هم برای ما و هم برای مهاجران سود داشته باشید. از نیروی کار ارزان آسیا (هند، پاکستان، فیلیپین ...) برای توسعهی دبی استفاده میکنیم. بهترین متخصصان کشورهای پیشرفته را با بهترین حقوق و مزایا دعوت میکنیم که برای توسعهی دبی برنامهریزی کنند.
صورت مسئله: شناختهشده نیستیم. پول نداریم. (البته این مساله مربوط به 30 سال پیش دبی بود.)
تهدید (دیدگاه اکثریت): باید با این بدبختی روبهرو شویم. چارهای نیست.
فرصت (دیدگاه مدیران دبی): با تکنیکهای علمی دبی را به یک برند تبدیل میکنیم. نماد میسازیم. میزبان مسابقات معتبر ورزشی میشویم. فستیوالها و نمایشگاههای علمی و هنری (gitex، arab health) و ... برگزار میکنیم. با حذف مالیات، سرمایهگذاران و شرکتهای معتبر خارجی را جذب میکنیم.
دهها مثال دیگر میتوانم بزنم. ولی اگر در خانه کس است، یک حرف بس است. هریک از ما در زندگی شخصی، در شهر خود، در اجتماع خود کافی است این باور ارزشمند را سرلوحهی کار خود قرار دهد که:
«مشکل اهمیت ندارد، نحوهی برخورد ما با مشکل است که اهمیت دارد.»
باور صحیح و سازنده میتواند هر تهدید را به یک فرصت تبدیل کند و این مهارتی است که مدیران دبی بهخوبی آن را فراگرفتهاند.
آن کس که نداند و بداند که نداند
به گمان من یکی از مهمترین عوامل موفقیت دبی، «هنرِ ندانستن» است!
این شیخنشین کوچک میداند که امکانات و توانمندیهایش چیست. آن نقاط قوت را برجسته و تقویت میکند و در موارد بسیاری که ضعف دارد، کار را به بهترینها میسپارد.
به عنوان مثال، دبی هرگز ادعا نمیکند که میخواهد خودروسازی کند. اصلا روی کاری سرمایهگذاری نمیکند که پتانسیل آن را ندارد. به جایش بستری فراهم میکند که تمام خودروسازان دنیا به شکل کاملا رقابتی به عرضهی خودرو بپردازند.
مثالی دیگر بزنم. مدیران دبی با اذعان به این مساله که متروسازی نمیدانند، برای انجام پروژهی مترو از بهترین سازندگان دنیا دعوت کردند و در نهایت شرکت ژاپنی میتسوبیشی برندهی این طرح شد و سیستم فوقالعادهی متروی دبی را راهاندازی کرد که در زمان مقرر، یعنی 9/9/2009 ساعت 9 و 9 دقیقه شب افتتاح شد. کسانی که این شبکهی مترو و کیفیت قطارها و ایستگاههای آن را دیدهاند بهتر میدانند که از چه چیزی صحبت میکنم.
همین مساله برای برجسازی و ساختمانسازی، تقویت دانشگاهها، استفاده از سیستمهای آموزشی مدارس مختلف جهان، مدیریت پروژهها، مدیریت شهری، سیاستگذاری اقتصادی، بانکداری، برند سازی و ... وجود دارد.
مدیران دبی هرکجا که نمیدانند، بهراحتی از بهترین متخصصان دنیا در آن حوزه کمک میگیرند و منافعی که عاید آنان میشود، بهمراتب بیشتر از هزینههایی است که صرف میکنند.
طبیعی است که حضور دائمی مشاوران گوناگون علمی، اقتصادی، مدیریت و ... در این شهر، باعث رشد مردم و مدیران بومی امارات نیز میشود و بهتدریج مدیریت کلان هر بخشی، به شهروندان و نسل جدید امارات سپرده میشود.
در دنیای امروز، این که بخواهیم همهکاره باشیم افتخار محسوب نمیشود. هر شخص، شرکت، سیستم، شهر یا کشوری باید بداند که باید بر چه مسائلی تمرکز کند و چه مسائلی را با برونسپاری (outsourcing) بر عهدهی دیگران بگذارد.
گرامیشمردن ثروت
نکتهای که امروز میخواهم مطرح کنم برای ذهن بسیاری از مخاطبان، امری چالشبرانگیز خواهد بود. دلیل این مساله آن است که ما کمابیش در فرهنگی بزرگ میشویم که ثروت را نکوهش میکند و فقر را گرامی میشمارد.
شاید بخشی از این فرهنگ، میراثی است که از تصوف و نیز از تفکرات چپ و کمونیستی به ما رسیده است. در هر حال ما به شکلی بزرگ میشویم که احادیث ارزشمندی همانند «از دری که فقر وارد شود ایمان خارج میشود» را کماهمیت بشماریم. وقتی در یک جمع بگوییم که بزرگان و پیشوایان ما، مثلا امام علی، فرد بسیار ثروتمندی بوده بسیاری از مخاطبان حس بدی پیدا میکنند.
واقعیت این است که امام در عین ثروت فراوان، فردی زاهد و پارسا بود که کوچکترین دلبستگی به ثروت و مال دنیا نداشت. تردید ندارم که ساعتها صحبت و پیشنیاز لازم است که ذهنیت منفی بسیاری از مخاطبان نسبت به مسالهی ثروت تصحیح شود و من هم در این نوشته کوتاه، چنین قصدی ندارم.
با این مقدمه میخواهم بگویم که یکی از عوامل پیشرفت دبی (و کشورهای ثروتمند دیگر) گرامیشمردن ثروت (در ابعاد گوناگون مادی، معنوی، علمی ...) است. در دبی ثروتمندبودن، خودرو خوب داشتن، در مسکن خوب زندگی کردن... مشکلی ایجاد نمیکند و در شخص احساس گناه به وجود نمیآورد، کسی به دلیل ثروتمند بودن شماتت نمی شود و این مسالهی بسیار مهمی در رشد روزافزون ثروت یک کشور است.
بارها در طول زندگی در این شهر، خودروهای بسیار گرانقیمت دیدهام که بهسادگی در یک مکان عمومی پارک شده و هیچ دزدگیر و قفل فرمانی هم ندارد و اصلا کسی به آن نگاه هم نمیکند. ساعت نماز هم که میرسد اتفاقا رانندگان خودروهای گرانقیمت کنار نزدیکترین مسجد توقف میکنند و نمازشان را میخوانند و این عالی است که ببینیم ایمان و ثروت، منافات و تضادی با یکدیگر ندارند.
ساعتها میتوان دراینباره صحبت کرد و میدانم ذهن بسیاری از مخاطبان این مساله را نمیپذیرد،ولی خیلی مختصر میگویم که هر جامعهای که بخواهد رفاه بیشتری را تجربه کند، باید مردم آن جامعه دید مثبتی به ثروت داشته باشند. اگر در جامعهای یکسره بر طبل بزرگداشت فقر بکوبیم و در فیلمها و سریالها شخصیتهای ثروتمند را افرادی نابکار و بیخدا نشان بدهیم و فراموش کنیم که با همین ثروت است که مدرسه، بیمارستان، مراکز علمی و تحقیقاتی و فرهنگی،کارگاه و کارخانه ساخته میشود، اگر دائما از ضربالمثلهایی مانند «پول چرک کف دست است» استفاده بکنیم ... تنها به گسترش فقر کمک خواهیم کرد.
اگر در اعماق ذهنیت مردمان یک جامعه، این باور نهادینه شده باشد که ثروت امری ناپسند است و خداوند ثروتمندان را دوست ندارد، اگر تفکر غالب مردم این باشد که هر ثروتمندی قطعا متقلب و کلاهبردار است و اصولا به شیوهی حلال نمیتوان ثروتمند شد، اگر بهاشتباه کارآفرینان ثروتساز را افرادی مستکبر بدانیم ... بههیچوجه موفق به افزایش ثروت عمومی جامعه نخواهیم شد. آیا از فقر بیزاریم و دوست داریم فقرای اجتماع کم شوند؟
راه صحیح آن، ارجنهادن به ثروت به عنوان نعمتی ارزشمند است، نه تمرکز هرچه بیشتر بر تفکراتی که فقر را ارج می نهند. تصحیح باور مردم دربارهی ثروت و این که خداوند دوست دارد بندگان خود را ثروتمند و بینیاز و سرافراز ببیند، مقدمه و پیشنیاز افرایش ثروت و درآمد مردم یک جامعه است (که بخش مهمی از این تصحیح دیدگاه بر دوش مدیران و رسانههاست.)
دبی اینگونه است. در دبی ثروتآفرینی یک ارزش است و این یکی از دلایل مهمی است که باعث میشود سطح رفاه و ثروت مردم این کشور به طور مستمر بهتر شود. دقت به این مساله هم ضروری است که در کشور امارات، سود بانکی زیر 5درصد است و انباشت مال در بانکها، به سود سپردهگذاران نیست.
طبیعتا اگر مدیران کشوری به جای وضع روزافزون قوانین دستوپاگیر کسبوکار، بستری برای رشد، خلاقیت، کارآفرینی و استفادهی صحیح از ثروت (مادی، معنوی، استعدادهای انسانی ...) و ایجاد امنیت اقتصادی فراهم کنند زمینههای افزایش رفاه در آن اجتماع بسیار سریعتر فراهم خواهد شد.
(* لطفا دقت شود که در سراسر این متن، از واژهی ثروت به جای پول استفاده کردهام. ثروت مفهومی کلانتر و عمیقتر از پول دارد. )
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
افزایش بهرهوری با کنترل دمای محل کار!
این مطلبو زمانی نوشتم که در آواتک به عنوان راهبر خلاق کار میکردم، یه مدت سیستم تهویه آواتک خراب شده بود.
یافتن و تنظیم دمای محیطی که همه در آن احساس راحتی کنند کار چالش برانگیزی است. دمای محیط مطلوب امری بسیار مهم و تاثیرگذار در بهرهوری کارمندان یک سازمان میباشد. تفاوت فقط چند درجهای در دمای محیط، تاثیر قابل توجهی بر تمرکز و کارایی آنان دارد.
برای چندین دهه، با توجه به تحقیقات انجام شده، دمای مطلوب محل کار را بین 21 تا 23 درجه در نظر میگرفتند. اما این تحقیق کارایی خود را به دلیل قدیمی بودن از دست داده. تحقیق قدیمی بر اساس دفتری بود که اکثریت کارمندان آن را مردان تشکیل داده بودند. اما دفاتر کار امروزی تقریبا به همان مقدار که کارمندان مرد در آن کار میکنند، کارمندان زن نیز در آن حضور دارند. بنابراین چنین عاملی در تصمیمگیری برای دمای محیط تاثیر بسزایی دارد.
بر اساس تحقیقاتی که اخیرا صورت گرفته، تابستان به شدت بر روی بهرهوری تاثیر گذار است. نتایج به دست آمده از این تحقیق در جدول ذیل آمده است:
کاهش بهرهوری محل کار 20%
کاهش میزان حضور کارکنان 18%
کاهش زمان چرخش پروژهها 13%
افزایش پریشانی/بی حوصلگی 45%
باتوجه به اینکه دمای محیط تاثیر بسیاری بر بهرهوری محل کارتان دارد، بنابراین دمای مطلوب برای تنظیم ترموستات دفتر کارتان دقیقا باید چه عددی باشد؟ در اینجا نتایج تحقیقات را مشاهده میکنید:
دمای 21-22 درجه سانتیگراد، محدوده دمایی است که منجر به افزایش بهرهوری میشود.
هر دمایی بالاتر از 22 درجه سانتیگراد، بهرهوری شما را کاهش میدهد.
در دمای بالای 30 درجه سانتیگراد، بهرهوری شما 90% نسبت به قبل کاهش پیدا میکند.
همچنین هر دمایی کمتر از 20 درجه سانتیگراد نیز باعث کاهش بهرهوری میشود. دمای پایینتر از 20 درجه سانتیگراد موجب افزایش اشتباهات و همچنین افزایش احتمال ابتلا به بیماری میشود.
نکته: اگر در محل کارتان جلسات زیادی برگزار میکنید و یا افراد زیادی جهت مشاوره به آنجا مراجعه میکنند، میتوانید درجه دمای محل کارتان را پایین بیاورید، این عامل باعث میشود جلسات به سرعت پایان یابند.
محمدتقی کریمی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تحولی در صنعت پوشاک با ضایعات مواد غذایی
مردم سراسر دنیا سالانه حدود ۱۰۰ میلیارد عدد موز میخورند. این میزان مصرف، ضایعات و پوست بسیار انبوهی تولید میکند که اغلب یا سوزانده میشود و یا فاسد. سوزاندن محصولات هوا را آلوده میکند و فاسد شدن هم باعث آزاد شدن گاز متان در جو زمین میشود و همه اینها در افزایش گرمایش زمین نقش دارند.
آقای نیکلسون که سه دهه تجربه در صنعت مد پایدار دارد، وقتی از این حجم ضایعات تنها در یک میوه مطلع شد، فرصتی را شناسایی کرد. ضایعات مواد غذایی همچون موز و محصولات مشابهی مثل برگ آناناس، ساقههای کتان و شاهدانه و نیشکر را میتوان جمعآوری و تبدیل به الیاف طبیعی کرد و با آنها پارچه بافت.
درست است که این مفهوم در حال پیشرفت است، اما روند معکوسی را نسبت به گذشته نشان میدهد، بهطوری که تا دهه ۶۰ میلادی، ۹۷ درصد الیافی که در پارچهها و متریالهای مختلف استفاده میشد، ریشه طبیعی داشت. امروز، این رقم تنها ۳۵ درصد است.
نیکلسون با استارتآپ جدید خودش به نام سرکولار سیستمز، که الیاف درست شده از ضایعات مواد طبیعی را به متریال قابل استفاده تبدیل میکند، قصد دارد صنعت مد را وارد مسیر جدیدی کند که تامین منابع و تولید پایدارتر شود. به همین منظور، این شرکت همکاری با برندهای جهانی معروف پوشاک مثل H&M و Levis را شروع کرده تا الیافهای پایدار را وارد فعالیتهای آنها کند.
سرکولار سیستمز از سه نوع تکنولوژی تشکیل شده است. یکی تصفیهخانه زیستی که یک سیستم ویژه برای تبدیل ضایعات میوه و گیاهان به پارچه است. تکنولوژی دوم Texloop نام دارد که ضایعات پارچه و لباسهای استفاده شده را به الیاف جدید تبدیل میکند. سرکولار سیستمز همچنین یک تکنولوژی به نام اوربیتال (Orbital) ایجاد کرده که الیاف به دست آمده از ضایعات مواد غذایی و پارچههای ضایعاتی را با هم ترکیب میکند و الیاف جدیدی تولید میکند که هم بادوام است و هم ضد عرق. نیکلسون میگوید برخی برندهای بزرگ پوشاک ورزشی به این محصول علاقه نشان دادهاند.
علاقه نیکلسون به تولید پارچههای پایدار و دوستدار محیط زیست به زمانی برمیگردد که او در دهه ۹۰ بهعنوان طراح لباسهای ورزشی و کت کار میکرد و شاهد بود در فرآیند تولید این لباسها چقدر مواد شیمیایی مصرف میشود.
یک روز وقتی وارد واحد تولید شرکتش در پورتلند شد، از کنار جایی که دود غلیظ مواد شیمیایی از آن بلند میشد عبور کرد. او میگوید «نمیتوانستم باور کنم افرادی هستند که در این شرایط کار میکنند.»
به عقیده نیکلسون، این تغییر رویکرد بهسوی استفاده از مواد پایدارتر در صنعت مد و پوشاک، از نظر اقتصادی هم ضروری است. او میگوید: «در حال حاضر صنعت پوشاک استخراجیتر و مخربتر شده و میبینیم که با رشد جمعیت منابع محدودتر میشوند.» افزایش جمعیت ایجاب میکند که زمینهای کشاورزی بیشتر برای تولید مواد غذایی مورد استفاده قرار بگیرند، نه کشت دانههایی مثل کتان.
نیکلسون میافزاید: «با اینکه تامین منابع بهصورت پایدار لزوما گرانتر و کندتر است، اما مسیری است که نه تنها صنعت پوشاک، بلکه کلیه صنایع باید در آن قدم بگذارند تا طبیعت احیا و پایداری واقعی محقق شود. این به نفع کسبوکارها هم خواهد بود.»
منبع: Forbes
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
۱۰ توصیه برای 《کسب و کار در بحران اقتصادی》
1- وارد هیچ قرض، بدهی و فعالیت های ریسکی جدیدی نشیم.
2- ترجیحا فقط با بهترین و وفادار ترین مشتری هامون همکاری کنیم که البته خیلی بستگی به شرکت داره.
3- مصارف هزینه اضافی را شناسایی و حذف کنیم و تا اونجا که میشه خرید خود را محدود کنیم و فقط به شکل نقدی یا کوتاه مدت فروش داشته باشیم
4- مسائل مالی را بیش از پیش ارزیابی و دقت کنیم و حتی پیش بینی های مختلف رو در نظر بگیریم. سختگیری خیلی زیادی در قسمت مالی لازمه.
5- از زمان آزادی که داریم برای آموزش های علمی و روانی کارکنان برای دوران بحران استفاده کنیم.
6- از تحقیق و توسعه و نوآوری در فعالیت های فعلی یا جدید غافل نشیم چون این فرآیند متوقف نمیشه. مثل از آب گل آلود ماهی گرفتن میمونه.
7- از حمایت احساسی و نزدیک شدن تیم به هم غافل نشیم. بیرون این سازمان شرایط سختی هست ولی داخل شرکت فضا باید دوستانه، بدون استرس و صمیمی باشه. برای این کار، فعالیتهای گروهی خیلی کمک میکنه.
8- با سختگیری و ریزبینی بیشتری بازاریابی و تبلیغات انجام دهیم و فقط روش هایی ادامه دار باشن که جوابشون رو پس دادن یا ارزیابی بازده شون راحت تره.
9- استانداردهای بالاتری از قبل برای همکاری های جدید داشته باشیم. با هر کسی وارد معامله نشیم چون وضع خیلی ها خرابه ممکنه ما ضرر کنیم.
10- سعی کنیم اخراج افراد جزو آخرین گزینه هامون باشه بخصوص در این اوضاع چون ضررهای عجیبی به روحیه شرکت میزنه
/نبوغ مالی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چقدر طول مي كشه كه در شغل تون تبدیل به یک چهره برجسته شوید؟
به نظرتون چقدر طول مي كشه كه يكي بتونه در شغلش آدم برجسته اي بشه؟
كاردرست ها چه كارى مى كنن كه از بقيه متمايز ميشن؟
اينها پرسشهايي بود كه "پروفسور جان هايز" دنبال جوابش مي گشت. ايشون سالها نقش تلاش، تمرين و دانش رو در كسانى كه در كارشون سرآمد بودن بررسى كرد و مي خواست ببينه چقدر طول كشيده كه اين افراد در "كلاس جهاني" تونستن خودشون رو عرضه كنن. پروفسور هايز، اول اومد آثار درخشان آهنگسازهاى مشهور و هزاران قطعه موسيقيايي كه بين سالهاي ١٦٨٥ تا ١٩٠٠ ساخته شده بود رو تحليل كرد.
سئوالي كه در ذهن ايشون مدام مي چرخيد اين بود: "از موقعي كه اون آهنگساز كارش رو آغاز كرده تا زمانيكه تونسته يه قطعه موسيقي شاهكار رو خلق كنه تقريبا چقدر طول كشيده؟"
ايشون پونصد قطعه اى كه مكررا توسط سمفوني هاي سراسر دنيا اجرا شده بود رو جمع آوري كرد و متوجه شد كه هر قطعه شاهكار "ده سال" بعد از شروع كار آهنگساز نوشته شده.
1- بنابراين ايشون اينطور نتيجه گيري كرد كه ظاهرا هيچ كسي نمي تونه قبل از ده سال تلاش در كارش، خارق العاده بشه. حتي موتزارت كه به "نابغهء نابغه ها" هم مشهوره، بعد از ده سال، اولين قطعه مشهورش رو خلق كرده. اما سپري كردن ده سال به تنهايي كافي نيست.
2- پروفسور هايز دومين فاكتور موفقيت رو بعد از تجربه ده ساله، "تمرين هدفمند" معرفي كرد.
تمرين هدفمند يعني چي؟ يعني تلاشِ متمركز و جهت دار به جاي تلاش چشم بسته و عادتي. مثال: "جاش وايتزكين" يه رزمي كار مشهور آمريكاييه كه بارها مدال طلايي قهرماني كشورش و جهاني رو صاحب شده. در فينال يه مسابقه، متوجه نقطه ضعفي در خودش ميشه. در كتابش نوشته كه وقتي حريفش، پاش رو بالا مي برده و به نوك بيني اش ضربه مي زده، ايشون به شدت عصباني ميشده و بعد كلا تمركزش رو از دست ميداده و نمي تونسته استراتژي خوبي رو پيش بگيره.
بنابراين بعد از مسابقه، تصميم مي گيره يه حريف تمريني براي خودش دست و پا كنه تا مدام اين حركت رو باهاش تكرار كنه تا بتونه "كنترل كردن احساساتش" رو تقويت كنه و اين ضعف رو از بين ببره. اين يه نمونه از تمرين هدفداره.
ترجمه و گردآوري:
مهشيد ابارشي
دكتر بهزاد چاوشي
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
بازار یعنی اعتبار
در تیرماه سال ۶۴ یکی از بازاریان کرمان تماس گرفت و گفت: بابت مطالباتی که از شرکت تعاونی پسته داشتم سه دستگاه وانت دوکابین تویوتا دریافت کردم، میخواهم هر سه را مدتدار بفروشم خریدار هستی؟ گفتم باید ببینم.
بعدازظهر آن روز برای دیدن خودروها به محل کارش رفتم. راستش خیلی تمایل به خرید نداشتم اما به دو دلیل موافقت کردم. احساس کردم قیمت خودروها مناسب است و دیگر اینکه برداشتم این بود که خرید خودروها میتواند کمکی برای آن شخص باشد. به قول معروف نفع هر دو طرف را دیدم. برای همین بود که در نهایت چکی صادر کردم و تحویل فروشنده دادم.
وقتی به محل کارم رسیدم، شنیدم که در چند روز گذشته، شرکت تعاونی پسته رفسنجان تعداد زیادی خودرو بابت پرداخت بدهیهایش واگذار کرده و عملا باعث شده قیمت خودروها در بازار کاهش پیدا کند.
به این ترتیب متوجه شدم در خرید سه دستگاه خودرو، حدود ۹۰۰ هزار تومان زیان کردهام. خیلی ناراحت شدم به خصوص اینکه مبنای خرید من، اعتماد به اطلاعات فروشنده بود.
بلافاصله تماس گرفتم و اعلام کردم که از خرید خودروها منصرف شدهام. نپذیرفت.من هم گفتم راضی نیستم و چطور میپذیری که در کمتر از یک ساعت،۹۰۰ هزار تومان زیان به من تحمیل شود در حالی که هدفم کمک به تو بوده؟
یکی از دوستان را برای پس گرفتن چکها به دفتر کارش فرستادم. قبول نکرد و چکها را پس نداد.
ماجرا را برای پدرم تعریف کردم. حق را به فروشنده دادند و گفتند: شما معامله کردهای و چک را هم دادهای. کجایش ایراد دارد؟ گفتم حتما تلافی میکنم. موعد چک که رسید، آنقدر امروز و فردا میکنم تا وصول پول چند ماه طول بکشد.
پدرم گفتند: کار درستی نیست. میدانی با این کار چقدر به اعتبار خودت لطمه میزنی؟ من جای تو باشم، دو ماه مانده به سررسید چک، تماس میگیرم و میگویم حسابم پول دارد و میتوانی زودتر چک را نقد کنی.
متعجب شدم و گفتم: پدرجان چرا باید با کسی که کلاه سرم گذاشته سخاوتمندانه برخورد کنم؟
گفتند: ۹۰۰ هزار تومان زیان چیزی نیست که برنگردد، اعتبار است که بر نمیگردد. تأخیر انداختن در پرداخت بدهی یعنی بی اعتبار کردن خودت.طرف همه جا مینشیند و چک برگشت خورده تو را نشان همه میدهد و اعتبارت را به چالش میکشد.ضمن اینکه روابط کاری تو را به خطر میاندازد. این دعوا ممکن است منجر به قطع ارتباط کاری شما شود و او همواره خواهد گفت چه خوب کردم دیگر با او معامله نکردم چون خیلی بدحساب و بد قول بود. برعکس اگر به تعهدت عمل کنی، اعتبارت صد چندان میشود. در این صورت او همواره خواهد گفت فلانی با وجود زیانی که دید، پولش را زودتر هم پرداخت کرد و قطعا پشیمان خواهد بود که چرا اعتماد چنین بازاری خوش حسابی را به خاطر یک معامله کوچک خدشه دار کرده است؟
مطمئن باش این بهترین درس است اگر میخواهی او را متوجه خطایش کنی.
به صحبتهای پدرم فکر کردم. به این نتیجه رسیدم که کاملا درست میگویند و تصمیم گرفتم به توصیه ایشان گوش کنم.
سه هفته مانده به سررسید چک، تماس گرفتم و گفتم حسابم اعتبار دارد و میتوانید زودتر از موعد چک را نقد کنید. تعجب کرد و گفت: یعنی چک را زودتر به بانک ببرم؟ گفتم: بله،خودروها را فروختم و پولش را به حسابم واریز کردهام.فکر میکنم دو روز بعد نقد شد.
این ماجرا به این شکل تمام شد اما همان طور که پدرم پیش بینی کردند، فروشنده خودروها تلاشش را آغاز کرد تا رابطه مان را بازسازی کند.درست چند روز پس از آنکه چک را نقد کرد،تماس گرفت و پیشنهاد کاری داد. من هم به صراحت گفتم ؛ دوستیمان سرجای خود، اما هنوز از معامله قبل ناراحتم و تصمیم گرفتهام با شما کار نکنم.
خلاصه بارها و بارها اعلام کرد که حاضر به همکاری و جبران خسارت است اما من نپذیرفتم. یکی دو سالی گذشت که یک روز وارد دفتر کارم شد،صورتم را بوسید و گفت: من را ببخش. روزی نیست که از کاری که با تو کردم ابراز پشیمانی نکنم.من هم صورتش را بوسیدم و روابط کاری ما دوباره برقرار شد.
از این داستان چهار درس گرفتهام:
1- تا اطلاعاتم نسبت به بازارها تکمیل نشده،خرید و فروش نکنم.
2- اعتبار بلندمدتم را بر منافع یا زیانهای کوتاه مدت ترجیح ندهم.
3- در تصمیمهایم ثابت قدم باشم و در صورت زیان احتمالی،عقب ننشینم.
4- برای تنبیه افراد،اصول و اخلاق کسب وکار را زیر پا نگذارم و در مقابل این اصول را تقویت کنم.قطعا پافشاری بر اصول کسب وکار در درازمدت بر اعتبار من میافزاید حتی اگر در کوتاه مدت به زیان من باشد.
محسن جلالپور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
تبلیغات برای شما مثل زهر است !!اگر ...
◀️ اگر محصول شما دارای اشکالات و ایرادات اساسی است ، بازاریابی نکنید!
◀️ اگر دروغ می گوئید ، بازاریابی نکنید!
◀️ اگر برنامه بودجه برای کل کسب و کارتان ندارید ، تبلیغ نکنید!
◀️ اگر ظرفیت خدمت رسانی شما متناسب با حجم کاربری که می خواهید جذب کنید نیست ، تبلیغ نکنید!
◀️ اگر گوش شنوا ندارید ، تبلیغ نکنید!
قاعدتاً مطلبی که در وبلاگِ متعلق به یک آژانس تبلیغاتی منتشر می شود نباید اینقدر صریح بگوید که تبلیغ نکنید ! ولی از آنجا که رویکرد من و کالج تپسل در افزایش آگاهی مخاطبین و انتقال تجربه هاست ، ممانعتی برای انتشار این متن از سوی کالج تپسل صورت نپذیرفت.
در این مطلب پنج (اگر) را برای شما معرفی می کنم تا بدانید در صورت بروز آنها، پروسه بازاریابی و تبلیغات شما در فضای دیجیتال رو به شکست خواهد رفت و در حقیقت بهتر است که تحت هیچ شرایطی بودجه خود را در راه تبلیغات هدر ندهید.
1- اگر محصول شما دارای اشکالات و ایرادات اساسی است ، بازاریابی نکنید!
مشکلات لزوماً به مفهوم باگ های فنی نیستند. گاهی روندها و رویه های پیش بینی شده در محصول شما منطقی نیست ، گاهی قیمت گذاری انجام شده تناسبی با نوعی یا اندازه سرویس ندارد ، گاهی ارزش افزوده ای برای کاربر در نظر گرفته نشده یا به راحتی آن را درک نمیکند. در این صورت بازاریابی نکنید چون کاربران به سرعت به سمت شما خواهند آمد ولی به همان سرعت شما را ترک خواهند کرد و هزینه متقاعد کردن آنها برای بازگشت مجدد بسیار بالاتر خواهد بود. پیشنهاد می کنم عجله نداشته باشید و به صورت آزمایشی و در تعداد محدود محصولتان را به دست کاربر نهایی برسانید. نظرات آنها را جمع آوری کنید ، سیستم و رویه ها را اصلاح کنید و بعد پروسه بازاریابی خود را آغاز کنید.
2- اگر دروغ می گوئید ، بازاریابی نکنید!
گاهی حتی قصدمان دروغ گفتن نیست ولی در حقیقت آرزویمان را در تبلیغات می گوییم که در واقعیت امکان انجام آن را نداریم. عبارت هایی مثل تحویل دو ساعته ، گارانتی فلان و امثالهم اگر قرار نیست محقق شود یا حتی اگر قرار نیست که به آن کیفیت که می گویید عملی شود بهتر است تبلیغ نکنیم. این موضوع پاشنه آشیل شما خواهد بود که از آن منطقه در آینده صدمات فراوانی خواهید خورد.
3- اگر برنامه بودجه برای کل کسب و کارتان ندارید ، تبلیغ نکنید!
معمولاً مدیران بازاریابی در شرکت ها و بنگاه های نوپا ، ذوق و تمایل فراوانی به اجرای یک برنامه جامع بازاریابی با ایده های خلاقانه و درخشان دارند که این برنامه قطعاً بودجه قابل توجهی را به خود اختصاص خواهد داد. اگر بودجه و سرمایه خود را به صورت منطقی بین بخش های مختلف تقسیم نکنید و عمده بودجه خود را به امید جذب کاربر، در بازاریابی و تبلیغات هزینه کنید خیلی زود از پا درخواهید آمد. کافیست عمده بودجه شما صرف بازاریابی شود و وقتی در ماه بعدی در پرداخت حقوق به مشکل بر خوردید و کارکنانتان بهره وری قبلی را نداشتند یا انگیزه های خود را از دست دادند متوجه می شوید که ارزشش را نداشت.
4- اگر ظرفیت خدمت رسانی شما متناسب با حجم کاربری که می خواهید جذب کنید نیست ، تبلیغ نکنید!
وقتی که سرعت رشد شما در جذب کاربر از سرعت عملیاتی شما در ارائه خدمات بیشتر باشد ، قطعاً یک نتیجه حاصل می شود و آن چیزی جز نا رضایتی نیست. نیازی به نام بردن از برخی از سرویس های ایرانی که تعداد میلیونی کاربر دارند نیست که با تبلیغات زیاد برای جلو افتادن از رقبا اقدام به تبلیغات گسترده می کنند و نتیجه ای که حاصل می شود عدم توانایی در سرویس دهی مناسب و سپس پست های خشم آلود در شبکه های اجتماعی یا کامنت های آتشین کاربران معترض است.
5- اگر گوش شنوا ندارید ، تبلیغ نکنید!
معمولاً درصد کمی از مشتریان راضی رضایت خود را در شبکه های اجتماعی اعلام می کنند ولی درصد زیادی از مشتریان ناراضی بیش از یک جا نارضایتی خود را اعلام می کنند. حتماً کامنت هایی که در شبکه های اجتماعی برای شما گذاشته می شود و پیام های خصوصی که ارسال می شود را کامل مطالعه کنید ، در راستای بر طرف کردن مشکل حتماً به صورت جدی قدم بردارید ، نتیجه را به اطلاع فرد شاکی برسانید و از او دلجویی کنید تا رضایت وی به صورت کامل جلب شود. در غیر این صورت هزینه ای که برای جذب او انجام داده اید بر باد فنا خواهد رفت و خبر پراکنی های وی در جاهای مختلف باعث خواهد شد هزینه جذب کاربر برای شما بالاتر برود و برنامه های بازاریابی و تبلیغاتتان افزایش چشم گیری داشته باشد.
سامان فائق
منبع:
https://college.tapsell.ir/advertising-mistakes/
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
با کارمندان باید چطور رفتار کرد؟
اگر دوست دارید کاری کنید کارمندانتان با علاقه شخصی خودشان برای شما کار کنند و نه به خاطر حقوق شان، بهتر است به آنها به جای پول، تخصص، تعلق و تعمق بدهید...
1- آنها را متخصص کنید :
به عقیده پروفسور کانتر، رئیس و مدیر یک کارمند، باید کارمندش را متخصص تربیت کند.
باید کاری کند مهارتهایشان هر روز بهتر شود و در کاری که می کنند تبحر داشته باشند.
حتی در سخت ترین شرایط، بدترین کارمندان هم با کمی پشتیبانی، راهنمایی و کمک میتوانند بهترین عملکردشان را به نمایش بگذارند و از خودشان و کارشان راضی باشند.
2- آنها باید به شرکت علاقه داشته باشند :
کارمندان شما انگیزه بیشتری پیدا خواهند کرد اگر بدانند متعلق به سیستمی معتبر هستند.
برای مثال، نمونه بارز این اقدام شرکت اپل است. کارمندان این شرکت حقوق بیشتری نسبت به شرکت های دیگر دریافت نمی کنند! ، اما به طرز عجیبی به این شرکت احساس تعلق دارند و کارمند شرکت اپل بودن را افتخار میدانند.
بنابراین سعی کنید کارمندانتان را جزئی از شرکت تان بدانید؛ آنها را با افراد مختلف در قسمت های مختلف شرکت آشنا کنید، سعی کنید در مشکلات بزرگ از آنها کمک بخواهید. کاری کنید کارمندانتان بدانند وجودشان در شرکت شما مهم است.
3- در شغل آنها تعمق ایجاد کنید :
معنا و مفهوم در انجام یک کار، بیش از خود آن کار مهم است.
اگر حتی شما به عنوان کارآفرین، هیچ مفهوم و ارزشی در کارتان نبینید، از فردا انگیزه ای برای ادامه کارتان نخواهید داشت ! پس کارمندانتان را درک کنید، به آنها یاد بدهید که چرا کاری که میکنند مهم است و چرا بودن خود آنها بر سر کار مهم تر است؟
و در آخر، همیشه به خاطر داشته باشید:
یک مدیر موفق همیشه بر شانه کارمندان موفق ایستاده است.
/نبوغ مالی
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سوء تفاهمی به نام مالیات
مالیات در ایران از قدیم چرخه معیوبیداشته و هیچ دولتی در اصلاح آن موفق نبوده است. یا کارکردش مبتنی بر قواعد علم اقتصاد و اصول سیاست مالی نبوده یا اندازه و میزانش تناسب نداشته یا چرخهاش معیوب بوده یا در ذهن دولتها صرفا ابزار تأمین کسری بودجه بوده است. از همه مهمتر اینکه در خیلی از کشورها مالیات عموما صرف بازتوزیع درآمدها با هدف کاهش فقر و افزایش رفاه میشود،در ایران اما مالیات را بیشتر صرف هزینههای جاری دولت میکنند.
اجازه بدهید به عنوان فعال اقتصادی نظرم را درباره نارسایی های مالیاتی کشور بیان کنم.
مالیات برای مالیات دهنده ایرانی دو ایراد اساسی دارد:
یکی چرخه گرفتن مالیات است و دیگری نحوه هزینه کرد آن.
در حال حاضر به نظر میرسد بیش از 60 درصد اقتصادایران از پرداخت مالیات طفره میرود. در این چرخه معیوب،صرفا حقوقبگیران و فعالان اقتصادی که فعالیت شفاف و قانونی دارند مجبور به پرداخت مالیات هستند اما آنها که فعالیت غیررسمی و زیرزمینی دارند،عموما از پرداخت مالیات میگریزند. گذشته از آن به نظرم ایران تنها کشوری است که افراد برای پرداخت مالیات ناچارند در صف بایستند و زمان و هزینه زیادی صرف آن کنند.
در عین حال بیعدالتی درسیاستگذاری و دریافت مالیات در کنار نظام اداری معیوب و احتمالا فاسد و بروکراسی پیچیده و مندرس، منجر به دشوار شدن فضای کسب وکار در کشور شده و انگیزه فعالیت اقتصادی سالم را از فعالان اقتصادی گرفته است.یک فعال اقتصادی که علاقه دارد سالم فعالیت کند،قطعا با موانع زیادی مواجه است که نظام مالیاتی یکی ازآنهاست.
نحوه محاسبه مالیات هم به گونهای نیست که با واقعیتهای اقتصادی کشور همخوانی داشته باشد.این چرخه معیوب باعث افزایش پنهانکاری و فرار مؤدیان شده و دروغ و تقلب را در بخش خصوصی افزایش داده است.
نکته ناامیدکننده این است که در این چرخه معیوب، فردی که مسائل مالیاش را شفاف و علنی کند عملا بازنده میشود، بنابراین به سمت پنهان کاری بیشتر حرکت میکند.طرفه آنکه در نظام مالیاتی ما اصل بر خلافگویی افراد است مگر اینکه ثابت کند که درست میگوید. در حالی که در کشورهایی که نظام مالیاتی کارآمدی دارند،اصل بر درست گویی افراد است مگر آنکه خلافش ثابت شود.
نکته قابل توجه دیگر این است که در نظام مالیاتی ایران احتمال زیان مالیاتدهنده به دلایلی که اشاره کردم خیلی بیشتر از جریمه مالیات گریز است. به این معنی که در کشور ما فردی که مالیاتش را با تأخیر میپردازد،جریمههایش نیز بخشیده میشود، اما فردی که مالیات را به موقع پرداخت میکند، پاداش خوشحسابی نمیگیرد.
این نارساییها را کنار نحوه و محل هزینه کرد درآمدهای مالیاتی بگذارید.
یکی از اساسیترین نقصهای نظام مالیاتی در کشور ما این است که مالیاتدهنده واقعاً نمیداند مالیات پرداختیاش کجا مصرف میشود.
فردی که مالیات میپردازد همیشه این دغدغه را دارد که دولت درآمدهای مالیاتی را کجا خرج میکند. از آنجا که اساسا مأموریت بازتوزیع منابع با هدف کاهش فقر در نظام بودجهریزی کشور پیش بینی نشده، مالیات دهنده نسبت به نحوه هزینه کرد درآمدهای مالیاتی مشکوک و نگران است.
به گمانم ایران تنها کشوری است که در آن فعالان اقتصادی مالیات میپردازند تا دولتی که مالیات میگیرد برای کسب وکار آنها مانع ایجاد کند. مالیات دهنده قطعا با خودش میگوید این چه اقتصادی است که باید در آن مالیات داد اما در مقابل،هیچ خدماتی دریافت نکرد؟
فعال بخشخصوصی مالیات میپردازد که دولت امنیت را برقرار کند،آموزش را بهبود بخشد و بهداشت را فراگیر کند. مالیات دهنده انتظار دارد دولت در عرضه خدمات عمومی حداقل استانداردها را رعایت کند در حالی که نه فقط این مسأله رعایت نمیشود که اختلاسها،فسادهای مالی و سوء استفادههای گسترده باعث میشود به این موضوع فکر کند که چرا باید مالیات پرداخت در حالی که درآمدهایش صرف خدمات عمومی نمی شود و احتمال فساد نیز در نحوه هزینه کرد درآمدهایش وجود دارد.
يكی دیگر از مشکلات نظام مالیاتی ایران، معافیتهای بی حساب و کتاب است.
در حال حاضر کشاورزی، صادرات، مناطق آزاد، تعاون،سود سپرده بانکی، نهادهای انقلابی و بنیادها،مناطق محروم،شرکتهای دانش بنیان و ....از مالیات معافند.
اغلب این معافیتها نه تنها به هدف اولیه خود منجر نشدند که به پوششی برای فرار مالیاتی بدل شدهاند.
با این همه حفره،هرگاه سیاستگذاردر صدد اصلاح قوانین برآمده، ذینفعان قدرتمند اجازه ندادهاند. این هم خود داستان مفصلی دارد.
محسن جلال پور
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
چگونه نصیحت استیو جابز شرکت نایکی را نجات داد؟
هنگامی که مارک پارکر در سال 2006 به عنوان مدیرعامل شرکت نایکی (Nike) انتخاب شد، از استیو جابز درخواست کرد تا به او برای موفقیت در کار یک نصیحت کند. نصیحت جابز چه بود و چگونه باعث موفقیت نایکی شد؟
در سال 2006، شرکت نایکی با تحول بزرگی مواجه شد. مارک پارکر (Mark Parker) صندلی مدیرعاملی را در اختیار گرفت تا یکی از بهترین شرکتهای موجود در جهان، مسیر تازهای را پیش بگیرد. اما پیش از اینکه پارکر کار خود را آغاز کند، تصمیم گرفت تا از یکی از مدیران موفق در جهان فناوری مشاوره بگیرد. در آن زمان نایکی در تلاش بود تا استراتژی استفاده از محصولات دیجیتال خود را به خط تولید هزاران محصول خود اضافه کند. به همین دلیل، پارکر در اولین حرکت خود به عنوان مدیرعامل شرکت نایکی، با استو جابز ا(Steve Jobs) تماس گرفت تا از او برای «موفقیت» یک نصیحت درخواست کند. جابز نیز در جواب به پارکر میگوید:
«نایکی برخی از بهترین محصولات جهان را میسازد؛ محصولاتی که عاشق آنها هستیم. اما از طرفی محصولات آشغال زیادی نیز دارد.
پس محصولات اضافی و بیهوده را فراموش کنید و تمرکز خود را تنها روی محصولات خوبی که دارید بگذارید.»
پارکر سالها بعد در یکی از مصاحبههای خود درباره سخن جابز میگوید:
او کاملا درست میگفت. ما نیاز داشتیم تا تغییراتی را ایجاد کنیم.
اما نایکی صبر کرد. به جای عرضه محصولاتی که فناوریهای جدیدی داشتند، آنها تصمیم گرفتند تا به تولید لوازمی که در ساخت آنها ماهر بودند مشغول شوند. نایکی، مسیر همیشگی خود را ادامه داد و در طول چندسال همکاری نزدیکی با شرکت اپل داشت. در نتیجه، سالها بعد شاهد عرضه اکوسیستم نایکی پلاس (Nike+) بودیم؛ چیزی که به یکی از موفقترین کمپینهای عرضه شده از سوی نایکی تبدیل شد.
استیو جابز فردی نبود که فقط شعار بدهد یا بخواهد این نصیحت را تنها به افراد دیگر بگوید؛ بلکه وی از این نصیحت در زندگی خود نیز استفاده کرد. در ابتدا وی از شرکت اپل اخراج شد، اما هنگامی که در سال 1997 به این شرکت بازگشت، اپل با مشکلات زیادی مواجه شده بود.
اولین کاری که جابز با بازگشت خود انجام داد، متوقف کردن تولید محصولات اضافی بود. تا پایان سال میلادی، جابز ساخت و عرضه 70 درصد از محصولات اپل را متوقف کرد. یک سال بعد، اپل از 1.04 میلیارد ضرر خود فاصله گرفت و در کمال تعجب موفق شد تا به سود 300 میلیون دلاری دست پیدا کند.
چرا تمرکزروی «یک موضوع» همیشه سخت است؟
همه ما با عوامل زیادی در زندگی دست و پنجه نرم میکنیم. فرهنگ موجود در جامعه بشری، دائم به ما گوشزد میکند تا به سراغ موقعیتهای تازه برویم. جلسهای تازه داشته باشیم. در آن رویداد شرکت کنیم؛ چراکه «هرگز نمیدانیم» ممکن است چه چیزی رخ بدهد. از طرفی موضوعاتی روانی نیز در این بین دخیل هستند. ترس ازدست دادن و باختن، میتواند محرک بسیار قدرتمندی باشد. نمیخواهیم فرد دیگری موقعیتهای ما را از چنگمان در بیاورد.
شاید از نگاه بسیاری از ما – به ویژه در یک نگاه سطحی و ابتدایی – کم کردن موقعیتها و پایین نگه داشتن تعداد موارد برای تمرکز، با دست یافتن به موفقیت و پیروزی در تضاد باشد؛ اما اینگونه نیست. کم کردن موقعیتها چیزی است که باید همین امروز آن را انجام بدهید. این روزها در عصر اینترنت زندگی میکنیم؛ جایی که موقعیتها، گزینهها، اطلاعات و راههای زیادی در مقابل ما قرار دارد. این درحالی است که مغز ما، به دنبال یک روند ساده است تا کار آسانتری داشته باشد.
برای مثال روند کاری جابز و اپل را درنظر بگیرید. این شرکت 3 سال ابتدایی خود با جابز را به فروش کامپیوتر اپل 1 (Apple 1) اختصاص داد. بعد از تمرکز روی این محصول و فروش خوب آن بود که اپل به سمت جلو حرکت کرد و به چیزی تبدیل شد که امروزه میبینیم.
ساخت تنها «یک» محصول در مسیر خوب، کار بسیار بعیدی است. اما به یاد داشته باشید که به دست آوردن موفقیت نهایی، به تنهایی یک موضوع بعید و نادر خواهد بود. ما همیشه به دنبال بهترین راهحل هستیم. با کمکردن موضوعات اطراف و تمرکز روی یک کار، به خود این اجازه را میدهید تا محصول یا کاری که در اختیار مشتریان خود میگذارید، به راهحل یک مشکل برای آنها تبدیل شود و عملکرد فوقالعادهای داشته باشد.
وقتی انرژی و منابع مادی و معنوی خود را روی موضوعات مختلفی بگذارید، دیگر توانی برای حل مشکلاتی که در سطح بالاتری هستند نخواهید داشت. دیگر از تمرکز موردنیاز برای ساخت آن محصول «عالی» وجود ندارد؛ پس چیزی تولید میکنید که صرفا «خوب» است
پی نوشت: در شرایط اقتصادی فعلی، توجه به این نصیحت استیوجابز برای تولیدکنندگان ایرانی (خصوصا خودورسازها) بشدت ضروری بنظر می رسد. تنوع محصولات باید کاهش یابد و بجای آن، محصولات عالی و باکیفیت تولید گردد.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
آنچه مدیران میانی تازه کار باید بدانند
واقعیت این است که فعالیت کردن بعنوان مدیر میانی در یک سازمان امری بسیار پیچیده و سرشار از ظرافتهایی است که توجه کافی به آنها از فرد یک مدیر مقتدر میسازد و بیتوجهی به آنها هم میتواند عمر مدیریتی یک مدیر را کوتاه سازد. مدیران میانی از یکسو با زیردستانی در ارتباط هستند که نقش کارمندی یا کارگری ایفا میکنند و از سویی دیگر با مدیران ارشد سازمان در ارتباط هستند که ماهیت و جنس رابطه با آنها کاملا متفاوت از ارتباطات با کارمندان است.
بعبارت بهتر، مدیران میانی باید مانند «آچارفرانسه» عمل کنند و حلقه اتصال لایههای مختلف سازمانی باشند. اما برای این دسته از مدیران یکسری بایدها و نبایدها وجود دارد که بیتوجهی به آنها میتواند لطمات جبرانناپذیری به وجهه مدیریتی افراد وارد کند. در ادامه به برخی از آنها اشاره خواهد شد.
آنچه مدیران میانی باید حتما انجام دهند:
اعتماد و احترام مدیریت ارشد را به خود جلب کنید. برای این کار باید توانمندیهای خود را به آنها اثبات کنید. پس از ایجاد این ارتباط مثبت است که امکان تفویض اختیارات به شما آسانتر و هدفمندتر صورت میپذیرد.
مطمئن شوید که از بودجه و امکانات کافی برای عمل به وظایف محوله برخوردارید و اگر چنین نیست بهطور رسمی درخواست بودجه اضافی کنید.
به مشکلات و موانع موجود توجه کنید و آنها را شناسایی و حل کنید.
همیشه از یک روش حتی اگر در گذشته موثر و مفید بوده برای حل مشکلات مختلف استفاده نکنید بلکه از سبدی از راهحلهای متنوع و خلاقانه برای حل مسائل بهره ببرید.
کارآمدی شغلیتان را بازتعریف کرده و اصول آن را اجرا کنید. کارآمدی و موثر بودن یک مدیر میانی با یک کارمند تا حد زیادی متفاوت است.
همیشه تمام جوانب امر را بسنجید و از یکبعدی نگاه کردن به قضایا خودداری کنید، چرا که یک مدیر میانی خوب کسی است که هم از دریچه کارکنان به قضایا نگاه کند و هم از دیدگاه مدیران ارشد.
تصمیمات تاثیرگذار و شجاعانه بگیرید و سعی نکنید فقط مجری تصمیمات اتخاذ شده باشید. مدیران ارشد از آن دسته از مدیران میانی خوششان میآید که با تصمیمگیریهای درست خود باری از دوش آنها بردارند.
افرادی را که تحت رهبریتان هستند راهنمایی کنید و اینگونه فکر نکنید که آنها کاملا میدانند چه کنند.
خودتان شروعکننده بعضی کارها باشید و صرفا منتظر صدور فرمان و دستور از طرف مقامات مافوق نباشید.
آنچه مدیران میانی نباید انجام دهند:
به افرادتان تکالیف مبهم و نامشخص ندهید.
سعی نکنید کارهای جذاب و راحت را خودتان انجام دهید و کارهای سخت و خستهکننده را به افرادتان واگذار کنید. یک مدیر میانی خوب کسی است که با برعهده گرفتن وظایف سخت هم تواناییهای خود را به افرادش ثابت میکند و هم فرصتهای یادگیری ارزشمندی را در اختیار افرادش قرار میدهد.
عملکرد مدیران میانی پیشین و سایر مدیران میانی را زیر سوال نبرید. این کار در بلندمدت موجب بدگمانی دیگران نسبت به آنها خواهد شد.
وقتتان را صرف کارها و پروژههای کماثر و بیفایده نکنید. یک مدیر میانی خوب کسی است که قادر است اولویتهای اصلی را تشخیص دهد و در جهت آنها گام بردارد.
از ایجاد شبکههای ارتباطی با سایر مدیران میانی غفلت نکنید. در بطن ارتباطات با سایر مدیران میانی، ایدههای ارزشمندی نهفته است که بهکارگیری آنها میتواند برای شما بسیار مفید باشد.
از مقابله مقتدرانه با عملکرد ضعیف و غیرقابل قبول کارکنانتان نترسید. از شما بهعنوان یک مدیر میانی این انتظار میرود که با کمکاری و عملکرد ضعیف افرادتان با اقتدار و صریح برخورد کنید و در این مسیر به هیچ عنوان مماشات و تعارف نکنید.
در مورد تشویق و پاداشدهی به کارکنانتان خسیس نباشید. شما بعنوان مدیر میانی نیز در حد خود میتوانید و باید افرادتان را تشویق کنید، چون هر کارمندی دوست دارد به خاطر هر کار خوبی حتی اگر کوچک هم باشد مورد تشویق قرار بگیرد.
منبع:Association of professional Office Managers
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
ابتکار جالب یک شرکت ژاپنی برای استخدام کارکنان
به تازگی یک شرکت ژاپنی، کوهپیمایی را یکی از شروط استخدام و قبول کارمند قرار داده است. این یکی از خلاقانه ترین تصمیماتی است که تا حالا در زمینه منابع انسانی و جذب و استخدام نیروی پرسنلی به گوش رسیده است. وقتی با دقت بیشتری در تار و پود این شرط عجیب و غریب استخدامی بنگریم می توانیم به پیامدها و نکات ارزنده این تصمیم پی ببریم. این شرط از چندین زاویه و با تکیه بر چندین صفت مشخصه مثبت، مسائلی را در ابعاد گوناگون اجتماعی، فکری، جسمی و فرهنگی به ما نشان می دهد که ما در ذیل به 11 مورد آن اشاره ای مختصر می کنیم.:
شرایط فیزیکی: اولین و شاید ساده ترین برداشت از این حرکت پی بردن به وضعیت جسمانی افراد یا همان سلامتی و تندرستی فیزیکی خواهد بود. چه امری از این مهم تر که بنیادی ترین سرمایه یک سازمان از سلامت و تندرستی کافی برخوردار باشد.
انعطاف پذیری: در وحله نخست همین که این افراد شرط غیر معمول استخدامی این شرکت را نسبت به وضعیت عادی دیگر شرکت ها ترجیح داده اند، روحیه انعطاف پذیری آنها می باشد. مطمئناً وجود این پرسنل، سازمان را در پویایی همیشگی قرار می دهد زیرا آنان قدرت سازگاری با هر شرایطی را دارند و پذیرای تغییرات سازمانی خواهند بود.
ریسک پذیری: کسانی که این شرط را قبول نموده، در واقع خطرات آن را نیز به جان خریده اند (قبول ریسک). آنان که از شروع این صعود تا پایان راه را با موفقیت به پایان رسانده اند و از موقعیت های سختی که ما بین راه پیش آمده، فرار نکرده اند و در واقع ریسک پذیر و متعهد بوده اند همان افرادی هستند که گاه توانایی نجات یک سازمان را دارند. این افراد درصد موفقیت بالایی نسبت به ریسک گریزها و توانایی خلق یک پیروزی را از دل یک شکست دارند و در واقع همان کورسوی امید هستند.
خلاقیت و ابتکار: خلاقیت با میزان ریسک پذیری رابطه مستقیم دارد. یعنی افرادی که ریسک پذیر هستند از قوه خلاقیت بالا برخوردارند و می شود گفت این افراد همان خصیصه های افراد گروه 3 را دارا هستند. آنان مدام پیگیر شناخت مسیرهای تازه، سریع و گوناگون در راه پیش روی هستند و در این زمینه ابتکار فراوان به خرج می دهند. آنان صرفاً دنباله رو فرد پیش روی نیستند و در واقع می توان آنها را در زمره رهبران آینده دانست، کسانی که نمی هراسند، فکر می کنند و ابتکار به خرج می دهند.
انگیزه: مهترین عاملی که در افراد ایجاد قدرت افزوده می کند انگیزه می باشد. افرادی که با انگیزه بالا در حرکت هستند مدام به مقصد و نتیجه کار فکر می کنند هرگز در برابر مشکلات کمر خم نمی کنند و هیچ عاملی آنان را از کسب پیروزی دور نمی سازد. در این مسیر افراد با انگیزه بصورت خستگی ناپذیر از ابتدا تا انتهای راه حضوری پر شور دارند و اگر در آینده سازمان در یک شرایط بحرانی قرار بگیرد و مدیریت حقایق را برای پرسنل تشریح نماید، این افراد (انگیزه مند) بصورت توده ای عظیم به حرکت در می آیند و تمام افراد را به تغییر وضع موجود و حرکت به سمت وضع مطلوب ترغیب می نمایند. این افراد گنج های پنهانی هستند که در سختی ها به مدد سازمان می آیند. در یک نگاه، انگیزه می تواند خاکستری را به آتش مبدل می کند.
استقامت و پشتکار: یکی دیگر از خصیصه هایی که در این آزمون به چشم می آید، میزان استقامت و پشتکار در افراد می باشد. مسلماً این مورد یکی از پله های صعود سازمان و نیز خود فرد به سمت کارایی بیشتر است. آنان که به سمت قله در حرکت هستند مدام با سختی های بسیار دست و پنجه نرم می کنند کسانی که برتر هستند سعی می کنند تا با قدرت و ثبات به راهشان ادامه دهند و در برابر ناملایمات صبر و شکیبایی پیشه می کنند تا اینکه در نهایت پیروزی را در آغوش بگیرند.
روحیه ایثار: افرادی که دارای این خصیصه هستند براحتی قابل شناسایی خواهند بود. آنها در این مسیر سخت و پر پیچ و خم، هرگز به دیگران تنه نمی زنند، برای دیگران مزاحمت ایجاد نمی کنند و بر عکس، اگر فردی دچار مشکل یا حادثه ای شود بلافاصله برای کمک رساندن حاضر می شوند. این دسته، از خودگذشته ترین افراد هستند. آیا شما اینگونه افراد را که اهداف فردیشان را فدای اهداف جمعی و سازمانی می کنند، در جمع سازمان خویش راه نمی دهید؟ این افراد کم مشکل ترین و سر براه ترین پرسنل شما در سازمان خواهند بود و شما همواره به وجود این نیرو ها نیازمند هستید.اجتماعی یا گوشه گیر: در این حرکت گسترده به سمت قله، شما می توانید به راحتی و بدون جلب توجه، افراد اجتماعی و یا گوشه گیر را شناسایی کنید.این شناخت به شما کمک می کند تا تناسب بهتری بین خود و شغل برقرار کنید که متعاقب آن افراد بهتر به فعالیت می پردازند و کارآیی را در بالاترین سطح توان خود نمایان می سازند و در نتیجه به دلیل این علاقه، با مشتری و ارباب رجوع رفتار بهتری خواهد داشت.
شناخت این صفات در افراد، فرد گرا را در اموری که آرام و فاقد جنب جوش است، همچون بایگانی و جمع گرا را که بیشتر اجتماعی تر هستند را در مشاغلی پر برخورد تر و فعالتر همچون پشت باجه یک بانک و یا در سمت یک فروشنده، بکار می گماریم. اگر هر کس همانجا باشد، که باید باشد، دیگر دغدغه ای گریبان گیرتان نخواهد شد.
سرعت یا دقت: فردی که با عجله و سریع به فعالیت می پردازد به همان نسبت نیز از دقت کمتری در انجام امور بهره می برد و بلعکس فردی که در اصطلاح پیوسته و آرام گام بر می دارد اگر چه ممکن است با صرف زمان بیشتری به مقصد برسد اما مطمئن خواهد بود که کار را بدون نقص به پایان رسانده است. به هر حال از هر کدام از این خصایص که دقیقاً عکس هم هستند، می توان در زمان و مکان خودش به خوبی استفاده کرد. مهم آن است که مدیریت، افرادی را که دارای این فاکتورها هستند را بشناسد تا بتواند بطور درست بکارگیری نماید.
روحیه مشارکت: از بارزترین خصایص سازمانی وجود روحیه مشارکت در پرسنل آن سازمان می باشد چرا که یک کل چیزی نیست جز مجموعه ای از اجزای به هم پیوسته، که در جهت تحقق یک هدف، در کنار هم فعالیت می کنند. سازمانی که می خواهد همیشه در موفقیت غوطه ور باشد باید تمام پیکره و اجزایش با هم هماهنگ و همسو فعالیت نماید. در این کوه پیمایی افرادی هستند که با مشارکت و همکاری در پی رسیدن به قله می باشند، لذایذ و تلخی ها را با هم و در کنار هم می چشند تا اینکه در نهایت امر، بر بام قله پای نهند.
ادب و احترام: در این سفر کوچک سازمانی (کوه پیمایی) می توان افراد را از نقطه نظر رعایت ادب و احترام شناسایی نمود. حتماً همگی به این امر واقف هستید که شایستگی های علمی و فنی در کنار رعایت ادب و احترام سنگینی بیشتری خواهد داشت و افراد شایسته هرگز نباید در وادی غرور و تکبر گام بردارند چرا که از ارزش های خویش می کاهند.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید