| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
این اوقات زمان های کوتاهی هستند که بین دو تا از فعالیت های ما قرار دارند. مثلاً زمان نشستن در تاکسی برای رفتن از خانه به سر کار، زمانی که منتظر پختن غذایتان هستید. زمانی که بین برنامه ی مورد علاقه تان تبلیغ پخش می شود. این زمان ها بسیار کم هستند و حداکثر سی دقیقه می شوند اما اصلا می دانستید که همین زمان های چند دقیقه ای می توانند زدگی شما را تغییر دهند؟ یک انسان موفق کسی است که از زمانش حداکثر استفاده را بکند و این شمال آن فاصله های چند دقیقه ای هم می شود. بگذارید چند مثال از آدم هایی بزنم که با اسفتاده از همین زمان های کوتاه تغییرات بزرگی در زندگیشان ایجاد کردند.
1-دکتر ماردن کود یکی از کتاب های شعر خود را در حین رفتن از خانه یک بیمار به بیمار دیگر نوشت.
2-دکتر بورنی زبان فرانسه و ایتالیایی را طی رفتن از خانه به اداره و برگشتن از آنجا به خانه یاد گرفت.
3-دگسو یکی از کتاب هایش را در فاصله هایی که غذا را بر سر میز می آوردند می نوشت.
4-مادام دوژانلی یک قسمت از تالیفات خود را ضمن دقایق کمی نوشت که در انتظار شاهزاده خانومی بود که نزدش درس می خواند.
5-چارلز داروین بیشتر کتاب هایش را هم با استفاده از همین زمان های کوتاه نوشت.
و حالا شما چطور از این زمان ها استفاده می کنید؟
روزی چکاوکی در جنگل آواز سرداده بود.مردی با جعبه ای پرازکرم از آن حوالی می گذشت.چکاوک از او پرسید:((درون جعبه ات چیست وبه کجا می روی؟))کشاورزگفت:((درون این جعبه کرم دارم و به بازار می روم تا آن ها را بفروشم و باپول آن ها پربگیرم))چکاوک گفت:((من پرهای زیادی دارم،یکی از آن ها را می کنم وبه تو می دهم و تو هم در عوض به من کرم بده تا مجبور نباشم به دنبال کرم بگردم))کشاورز قبول کرد وکرم ها را به چکاوک دادو عوض آن پرگرفت.روزهای بعد این اتفاق چندین بار به وقوع پیوست.تا این که روزی رسید که چکاوک دیگر پری در بدن نداشت.حالادیگراو نمی توانست پرواز کند و کرم شکار کند.چکاوک بسیار زشت شده بود ودیگر آواز نمی خواند.آنقدر کشاورز ماند تا انی که از گرسنگی مرد.
از این داستان چه نتیجه ی اخلاقی می توان گفت؟
نتیجه ی آن کاملا واضح است.راهی که چکاوک فکر می کرد راه آسانی برای به دست آوردن غذاست در نهایت به راه دشواری بدل شد.آیا این مرد درزندگی ما نیز چنین است؟بسیاری از مواقع ما در جست و جوی آسان ترین راه هستیم در حالی که نهایتا سخت ترین راه را پیموده ایم.
غذای مفتی در کار نیست
حکایت می کنند که روزی پادشاهی،مشاورانش را دعوت کرد واز آن ها خواست دانشی رابرای او فراهم آورند که اوبتواندآن رابرای نسل های آینده به یادگار بگذارد.مشاوران پس از تلاش های فراوان همراه با چندین جلد کتاب نزد پادشاه آمدند.پادشاه به آن ها گفت:((این مطالب بسیار زیاد است و مردم حوصله نمی کنند همه آن ها را بخوانند،این کتاب ها را خلاصه کنید))مشاوران برگشتند و کارکردند تا این که با یک جلد کتاب نزد پادشاه آمدند.پادشاه دوباره حرف قبلی خود را تکرار کرد.مشاوران پس ازشنیدن حرف قبلی پادشاه بازهم آن مطلب را خلاصه کردند،یک فصل و یک ورق.اما پادشاه هنوز حرف قبلی خود را تکرار می کرد.تا این که مشاوران فقط با یک جمله نزد پادشاه آمدندو این جمله پادشاه راراضی کرد.پادشاه گفت اگر بخواهم پندی به آیندگان بدهم این خواهد بود((که غذای مفتی در کار نیست.))
درهرسازمان و جامعه ای عده ای مفت خور وجود دارند.این افراد بی آن که زحمتی بکشند خواهان نفع و سود هستند.شاید بعضی اوقات ما نیز احساس گناه بکنیم که طفیلی دیگران شده ایم.چنین چیزی مخصوصا در سازمان ها و ادارات دیده می شود.بیشتر افراد در این جور جاها منفعل هستند،آن ها از ثمره ی تلاش اعضای فعال سود می برند.
مردم گاهی اوقات در جاهایی دست به معاوضه هایی می زنند که نباید آن کاررابکنند.برای مثال درروابط بین فردی،آن ها پول و هدایا رابرای به دست آوردن محبت و زمان به کار می گیرند.بعضی از مردم به جای این که محبت و زمان کافی صرف زن و بچه شان بکنند،ترجیح می دهند هرآن چه که آن ها می خواهند برایشان فراهم کنند.
هنگامی که اولویت بندی ها به درستی انتخاب نشده باشد،مازمان را از دست می دهیم و هدر دادن زمان یعنی هدردادن زندگی.اولویت بندی مستلزم نظم در آن چه که باید انجام گیرد است نه این که هر کاری که دلمان خواست و یا هوس کردیم انجام دهیم.
با مشکلات و نواقص چگونه برخورد می کنید؟
پاسخ شما به این سوال نشانگر منش شما است.یکی از کلیدهای حل معمای موفقیت،درک و فهم است.فکر و ذهن مردم اغلب به پول،قدرت،خوشبختی یا مقام مشغول است.ماباید درک درستی از اولویت بندی های خود داشته باشیم.
با خواندن و حفظ کردن اصولی که به موفقیت منتهی می شوند،نمی توان موفق شد،بلکه باید این اصول را فهمیدوبه کار بست.